فهرست مطالب
قطعنامه
گزارش هجرت امام خمینی به پاریس
بحثی پیرامون خیانت نامه کمپ دیوید
چین و روابط خارجیاش
اخبار
<![if !mso]><![endif]>
بسمالله الرحمن الرحیم
ذیالحجه ۱۳۸۹
آذرماه ۱۳۵۷
قطعنامه
نهضت آزادی ایران در خارج از کشور
پس از ۵۷ سال که از آغاز جباریت استبداد پهلوی و از هنگام شهادت میرزا کوچکخان سردار نامدار جنگل و سید حسن مدرس مجاهد نستوه میگذرد، ادامهدهندگان راه آنها یعنی تمامی ملت رشید ایران یکپارچه با پرشورترین و عظیمترین حرکت انقلابی خود در تاریخ ایران با شعار «استقرار حکومت اسلامی» بپاخاستهاند. آن دم که سر نامدار میرزا کوچکخان و خبر شهادت مدرس بزرگ را به دربار یزید زمان رضاخان بردند هرگز کوتهنظران را گمان بر این نمیرفت که ملتی مظلوم در برابر ظلم فرزند جلاد رضاخان بپاخیزد و پایههای سلطنت خودکامه و نظام شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله را قاطعانه متزلزل سازد.
حرکت انقلابی در دوره جدید تاریخ بیداری ایرانیان که از حرکت فکری سید جمالالدین اسدآبادی شروع گشته است با گذر از جنبشهای تنباکو و مشروطه و جنگل به مرحله تکامل ابعاد مبارزاتی یعنی مبارزه عقیدتی (ایدئولوژیک)، انذار (سیاسی) و قتال (مسلحانه) از یک طرف و قاطعیت و تکامل هدفهای مردمی یعنی از میان بردن استثمار و استبداد و استعمار رسید. در دوران حفقان رضاخانی در اثر اختناق بینظیر و جنگ پیگیر، این عامل استعمار خارجی علیه اسلام و فرهنگ تشیع در ایران، برای مدتی کوتاه خاطرات جنبش جنگل و مبارزات مجاهدینی چون مدرس در ذهن مردم زنگار گرفت و در نتیچه پس از سقوط سلطنت مطلقه او، جنبش ملی شدن صنعت نفت مبارزه را فقط در بعد سیاسی و هدف کلی مبارزه علیه استعمار با موفقیتی بزرگ آغاز کرد و پس از آن نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی ایران بعد مبارزه ایدوئولوژیک و هدف مبارزه علیه استبداد و استعمار را در طول حرکت خود بر جنبش افزودند. پس از قیام عظیم ۱۵ خرداد از جاما و جمعیتهای مؤتلفه گرفته تا سازمان مجاهدین خلق ایران و سایر گروههای انقلابی اسلامی، حرکت مردمی را چه در ابعاد مبارزه و چه در هدفهای آن به تکامل دوره جنبش جنگل رسانیدند.
از سالهای ۳۹ و ۴۰ به بعد نیز مبارزین و علماء آگاه ایران با عنوان کردن طرحهای اصولی و خواستهای مردمی در جهت تغییر بنیادی جامعه ایران با استفاده از منبع لایزال اسلام مبارزات خود را به نحوی قاطعتر از گذشته آغاز کردند. در این دوره هدایت و تدریس معلمین بزرگ خلق مستضعف ما جهت عقیدتی عمیقی به تمام روشنفکران اصل کشور و بالطبع به ملت شریف ایران دادند. بدین ترتیب قاطعیت، روشنبینی، استقامت و شجاعت امام خمینی رهبر بزرگ ملت ایران و علمای آگاه که از او پیروی کرده و میکنند از یکطرف و حرکت فکری معلمین آگاه چون شریعتی بزرگ از طرف دیگر با دستآوردهای سازمان مجاهدین خلق ایران و دیگر گروههای انقلابی اسلامی در این دوره خواستهای مردم را به عنوان عمیقترین مرحله خود به معنی طرح شعار استقرار حکومت اسلامی رسانده و دامنه مبارزه را به تمام اقشار ملت ایران کشانده است. زندگی پرشور رهبرانی بزرگ چون مجاهد نستوه آیتالله طالقانی که چه در جمع روحانیت و چه در میان یاران نهضت آزادی و چه در جرگه معلمین بزرگ خلق و چه در حمایت مستقیم از مجاهدین خلق مسلمان ما، مظهر بزرگ پایداری و مقاومت بودهاند، بهترین اسوه و الگوی خلق مستضعف ما است.
در دو سال گذشته پس از جنایات بیشمار رژیم دستنشانده شاه، با شهادت مجاهد شریعتی و مجاهد حاج سید مصطفی خمینی و پس از آن توهین به مقام رهبر بزرگ ملت ایران امام خمینی در روزی نامه رژیم، با تظاهرات عظیم مردم، ایران قدم در تحقق انقلابی عظیم گذاشت و در هر اربعینی و پس از آن در هر هفته و سپس هر روز و هر ساعتی با نثار خون فرزندان مؤمن و آزاده خود و با رهبری امام خمینی کشتی انقلاب را در این دریای پرتلاطم به پیش راند.
در این مرحله مردم و رهبری قاطعش از هر سازمان و هر گروهی و از هر قشر و صنف خاصی پیشی گرفتند که دلیلش را در شرکت پیگیر تمامی مردم مستضعف ما و بخصوص رنجدیدهترین اقشار ملت با خواست استقرار حکومت اسلامی باید جست. و بدین ترتیب تمام روشنفکران وارداتی یا ملینما و تمام آنها که به ایدئولوژیهای بیگانه به فرهنگ و شرایط اجتماعی ایران و ایرانی مجهز بوده و همه آنها که بینشی غیرمنطبق با زمان داشته، و تمام آنها که خارج از حیطه محدود اصلاحطلبی خواستهای دیگر نداشته و قدمی فراتر نگذاشتهاند و تمامی آنها که فقط گفتهاند و هرگز عملی نکرده، یعنی همان مفسران و پژوهشگران به اصطلاح انقلابی که منتظرند تا دیگران خون نثار کنند و ایشان توشه بردارند و خلاصه همه کسانی که علیوار عمل نکرده و نزیسته و مبارزه نکرده و عقیده او را نگزیدهاند، متحیر و سرگشته یا به توجیهاتی که در جهت رسیدن به آمال و آرزوی خود و یا حفظ قالبهای خشک عقیدتی و کهنه خود پرداخته به دروغ چهره حقیقت را خدشهدار کردهاند. «قد تبین الرشد من الغی»
اکنون زمان روشنی راه و عیان بودن خواست مردم است.
رژیم کثیف شاه و مهرههای استعمار و ارتجاع که از کودتای ۲۸ مرداد به بعد در هر مرحله از مبارزات مردمی با استفاده از تجارب ننگین خود و با اعمال قهر و خشونتی بینظیر سعی کردهاند حرکت مردمی را از میان ببرند، این بار در اثر بپاخاستن تمامی مردم با خواستههای ملموس و پرارزش و با داشتن رهبری قاطع و دلیر کارشان از هر حیث به بنبست کشیده شده است و عنقریب بساط نظام کثیف و ضدمردمی و ضداسلامیشان درهم خواهد پیچید. در اینجا لازم به تذکر است که شجاعت و قاطعیت مردم ایران و رهبر بزرگشان را در مبارزه ـ که علیرغم فقدان امکانات مطلوب و تبانی تمامی قدرتها و ابرقدرتها جهان بر سر حفظ رژیم شاه داشته باشند به راه خود ادامه میدهند ـ باید در جهانبینی و مکتب اسلامی آن دانست، چه مؤمنان با تبعیت از شریعت اسلام و فراگرفتن علوم زمان (شناخت فقه اسلامی) و صبر و تقوی از هیچ نیرویی جز خداوند نهراسیده و عاقبت در شهادت یا فتح، به پیروزی نائل خواهند گشت.
چه درسهای گرانبهای ایدئولوژی انقلابی ملت ما اسلام و چه، تجربههای ذیقیمت سالیان دراز مبارزه این نکته را ثابت کرده است که یک حرکت اصیل بدون داشتن تمامی ابعاد مبارزه (دعوت، انذار و قتال) به پیروزی نهایی نخواهد رسید. و دیگر اینکه هیچ جنبشی بدون در نظر گرفتن تمامی اشکال استضعاف (استعمار، استثمار و استبداد) و شناخت موقعیت زمانی و مکانی آن (در همه صور این پدیدهها) ملتی را به سرمنزل رهایی کامل از هر نوع استضعاف نخواهد رساند.
از لوازم پیروزی یک جنبش تشکیلات منظمی است که با فعالیت مستقیم در میان مردم و توسط مردم ساخته شده و تغذیه و تصحیح شود. این سازمان متقابلا زمینههای سالم و اصیلی را برای تربیت و رهبری مردم فراهم ساخته و به عنوان وسیلهای خطیر برای از بین بردن دشمن و پس از آن ساختن جامعه فردا به کار خواهد رفت. ما با استفاده و درسآموزی از قرآن و تجارب گرانبهای مبارزات مردم جهان همیشه به این اصل معتقد بودهایم که یک سازمان انقلابی نمیتواند جدای از مردم و با بدون تربیت رهبری از میان مردم مثمرثمر واقع شود. و در انتها سرنوشت یک حرکت را به انحراف و پندارگرایی خواهد کشاند. شرط ضروری دیگر برای پیروزی، برنامهریزی درازمدت و منبعث از شناخت عینی و دقیق اوضاع زمانی و مکانی، فرهنگی و اقتصادی و عاقبت سیاسی و اجتماعی کشورهای جهان است. چه، هر عمل سیاسی تاکتیکی بدون داشتن برنامه درازمدت میتواند یک حرکت را به سرگشتگی شدید دچار کند. بدین ترتیب بدیهی است که شرکت در یک عمل تاکتیکی بدون تشکیلات عمیق مردمی چنانچه در فوق رفت (با تلفیق کار علنی ـ مخفی) و بدون برنامهریزی دراز مدت تنها یک انتحار سیاسی بلکه خیانت به حرکت انقلابی محسوب میشود.
نهضت آزادی ایران خارج از کشور به عنوان یک سازمان اسلامی، آرمان اصلی خود را تلاش در راه استقرار جمهوری اسلامی قرار داده است و چه از روی اصول نظری و چه از روی تجارب عینی سخت به این امر معتقد است که تمامی شروط فوق بدون حضور جهانبینی و ایدئولوژی اسلامی کافی نخواهد بود، چه این مکتب از ایدئولوژی شهادتش گرفته تا اصول عمیق اخلاقی خود نظیر ایثار و از اصل استقلال از هر چه جز خدا و عدم ترس از هر چه جز اوست تا اصل مبارزه با استثمار آن، و از تعادل و تکاملش در حیطه فردی گرفته تا حیطه اجتماعی و الی آخر، مکتبی بینظیر و یکتا برای آزادی و استقلال انسانهاست. به خاطر همین مکتب و ایدئولوژی بینظیر مردمی است که ما هیچ مرحله، مقام یا سنگری را در مبارزه، سرمنزل مقصود، یعنی استقرار حکومت اسلامی و حرکت به سوی تشکیل جامعه توحیدی قبول نکرده و مطلوب نمیدانیم. ما با هرگونه شیوه مبارزه سنگر به سنگر یا گام به گام که هدفش و یا نتیجهاش امکان تثبیت نظام شاهنشاهی را بدهد و یا به انحراف از مسیر اصلی حرکت بیانجامد هرگز موافقت نداشته و نخواهیم داشت. بدین ترتیب شعارهایی نظیر استقرار حکومت ملی، یا شاه باید سلطنت بکند نه حکومت، در برابر شعار تشکیل جمهوری اسلامی نه تنها غلط بلکه انحرافی میباشد. به طور خلاصه اصول و شرایط لازم را در پیروزی نهائی حرکت به صورت زیر میتوان بیان کرد:
۱- مبارزه در سه بعد آن: دعوت، انذار و قتال (مبارزات ایدئولوژیک، سیاسی و جهاد مسلحانه)
۲- مبارزه با تمام عناصر و اشکال استضعاف (از استثمار و استعمار گرفته تا استبداد) بلااستثناء در جهت تحقق آزادی ملت و تأمین استقلال مملکت و استقرار حکومت اسلامی.
۳- حضور فعال و مستقیم تشکیلات صحیح مردمی با تلفیق روشهای علنی و مخفی در مبارزه و تربیت کادرهای ورزیده و شایسته توسط سازمانهای اسلامی متعهد و مسئول.
۴- برنامهریزی درازمدت و کوتاهمدت (استراتژیها و تاکتیکها) قاطع و منبعث از شناخت عینی جامعه.
۵- حضور دائم، کامل و تعیینکننده جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اسلامی برای تعیین خطوط، حدود و جهات تمام اصول فوق و در نتیجه نهراسیدن از هیچ قدرت و ابرقدرتی جز خداوند و اتکای به نیروی لایزال او.
۶- طرح، اعلام و پیگیری خواستههای اصلی جنبش به عنوان هدفهای درازمدت (استراتژیک) به طوری که پیروزیهای مرحلهای نظیر سقوط شاه و یا برچیده شدن بساط سلطنت باعث توقف و یا انحراف از مبارزه در جهت پیروزی نهایی نگردد.
نهضت آزادی ایران در خارج از کشور که براساس این اصول فعالیت خود را آغاز کرده و از ابتدا نیروی خود را در جهت تحقق حرکتی با شرط فوق قرار داده است و در دوره سیاه اختناق ۱۵ سال اخیر و بخصوص هنگامی که یاران صدیق داخل، مستقیم و غیرمستقیم در خدمت جنبش تمام بعدی و اصیل اسلامی ایران قرار گرفته بودند بخشی از بار حرکت را به دوش گرفته و امیدوار بود که در زمان ظهور برخی از فعالیتهای مخفی ـ علنی سیاسی در ایران، بعضی از یاران خود را که در این دوره فعالیتی نسبتاً محدود داشتهاند موافق با اصول و مرام خود در پیشاپیش مردم مسلمان ایران ببیند. لیکن معالاسف چه در ابعاد مبارزه و چه در اهداف آن، چه در تشکیلات حرکت و چه در برنامهریزیهای آن، همگی افقهایی بسیار محدودتر از آنچه بتوان مورد قبول قرار گیرد در نظر داشته و سپس در برنامه کار این برادران قرار گرفت. ما نیز بر مبنای اخلاق اسلامی و از آنجا که این برادران بخشی از اصیلترین نیروهای حرکت اسلامی را در گذشته تشکیل داده و در حقیقت معلم و موجد حرکت جدید میباشند ـ و مردم ایران نیز به خاطر این خدمات پر ارزش همیشه خواهان رهبری قاطع این برادران چون گذشته بودهاند، و از آنجا که عناصر و عوامل وابسته یا ضد اسلامی و خائن همیشه بر این نیروها مذبوحانه تاختهاند یا به خیال باطل خود مکتب و ایدئولوژی مردم یعنی اسلام را شکست دهند. در حالیکه بعده کثیری از عوامل متزلزل یا خودفروخته به خاطر وحدت عقیدتی با خود کوچکترین اشارهای نیز نمیکنند ـ تا آنجایی که ممکن بود و اصول حق اسلامی اجازه میداد استعلام و توصیه و انتقاد سازنده کرده و سعی داشتیم با اظهار تحلیلهای سیاسی و بحثهای مفصل و غیره توجه آنها را به رسالت عظیمی که خداوند و ملت اسلام بر دوش آنها گذاشته جلب کنیم ولی متأسفانه تاکنون توفیق زیادی در این زمینه بدست نیاوردهایم. و لذا به حکم شریعت اسلامی اعلام میداریم که اهداف درازمدت (استراتژیک) اعلام شده توسط نهضت آزادی در ایران در مورد نفی شاه و رژیم او ضمن آنکه کاملاً در چهارچوب خواستهای ملت ما و رهبری آن امام خمینی و همچنین نهضت آزادی ایران در خارج از کشور میباشد، اما عدم قاطعیت در طرح تمامی اهداف درازمدت (استراتژیک) و یا طرح برخی از مسائل کوتاهمدت (تاکتیکی) بعضاً مبهم، میتواند خطرناک و در جهت نفی و سد تحقق اهداف درازمدت (استراتژیک) جنبش باشد و لذا علیرغم احترام عمیق و شدید خود به دستاوردهای پرارزش این برادران درگذشته و با پیشنهاد خود ایشان، ما کماکان به راه خود در چهارچوبی که در فوق تصویر گشته است ادامه داده و مسئولیتی در مواضع متخذه توسط این برادران در ایران نخواهیم داشت. ما با وجود احترام به تمامی عناصر حرکت اسلامی که هر یک در طیف مبارزه در نقطهای قرار دارند که لایکلف الله نفسا الا وسعها، رهبری کل جنبش اسلامی را در افراد و یا گروههای اسلامی که تمام اصول و شرایط مبارزه مذکوره در فوق را به جان و مال و خلوص کامل به مرحله تحقق در آورند جستجو میکنیم. ضمناً از هم اکنون اعلام میداریم که موضگیری ما در قبال برخی از موضعگیریهای نارسا و غیرمنطقی برادران در ایران ابدا دلیل بر انشعاب و رفع مسئولیت نیست. ما همچنان در چهارچوب نهضت آزادی ایران عمل خواهیم کرد و مسئولیت خود را بر اساس جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اسلامی که ایدئولوژی نهضت آزادی ایران است انجام خواهیم داد و بیش از پیش سعی خواهیم نمود تا تنی چند از برادران در ایران از اشتباهاتی که در تحلیل از مسائل دارند به درآیند و از این پس نیز نظرات و مسائل به صورت سازمان طرح گردد و مطالب گفته شده از طرف افراد به حساب موضعگیریهای سازمانی گذاشته نشود.
همچنین ما توجه همگان را به این نکته جلب مینماییم که انتقاد سازنده ما از برادران نهضتی در ایران نباید حمل بر آن شود که سایر دستجات و گروهها و افراد شناخته شده در داخل ایران بهتر عمل کرده و میکنند، ما در اینجا هر نوع سوءاستفاده را در جهت تحریف حقایق و حمله به حرکت اسلامی را در قالب توهین به برادرانی که در گذشته خدمات بزرگی انجام دادهاند و اکنون نیز خود ادعائی بر رهبری ندارند محکوم میکنیم.
همچنین ما امیدواریم با آزادی علامه مجاهد آیتالله طالقانی که راه او و زندگی او همیشه سرمشقی برای ما بوده و میباشد و با آزادی مجاهدان بزرگ مهندس عزتالله سحابی و مهندس لطفالله میثمی مواضع برادران داخل به صورتی کامل در جهت تمام اصول مطلوب مبارزه تغییر کند و نهضت آزادی ایران بتواند در اسرع وقت به صورت یک سازمان اسلامی موردنظر تمام مسلمانان مبارز درآید و عملاً نقشی را که از نظر تاریخی بر عهده دارد یعنی ادامه مبارزه در جهت خواستهای اساسی ملت مسلمان ما به همان صورتی که در طی مبارزات متعدد و با ایثار خون خود بیان کردهاند و بارها توسط رهبر بزرگ امام خمینی عنوان و اعلام شده است عمل نماید.
پیروز باد مبارزات بر حق ملت مسلمان ایران در راه استقرار حکومت اسلامی
درود بر امام خمینی رهبر نستوه ملت مسلمان ایران
زنده و جاوید باد راه شهیدان ما
گزارش هجرت امام خمینی به پاریس
مبارزات بر حق خلق مسلمان ایران در جهت سرنگونی رژیم شاه و درهم کوبیدن موانع استقرار حکومت اسلامی به مراحل حساس و بحرانی خود رسیده است. تظاهرات پرشکوه مردم در روز عید فطر و سپس در جمعه هفدهم شهریور که طی آن میلیونها نفر از مردم میهن ما خون پاکشان را شاهد اراده استوار خویش در نفی قاطع شاه، خاندان پهلوی و رژیم شاهنشاهی قرار دادند، لرزه بر پیکره پوسیده رژیم و حامیان و سایر نوکران استعمار و امپریالیسم در منطقه که لهیب آتش انقلاب خلق مسلمان ایران را تهدیدی مستقیم به موجودیت خویش مییافتند انداخت. رژیم که حکومت نظامی سرتاسری و رگبار گلولههای خود را در برابر صفوف آهنین خلق سخت سرد و بیاثر یافته و به طور قاطع به بنبست رسیده بود مذبوحانه با توطئهای بهمدستی دولت دستنشانده عراق، یکی دیگر از همزنجیران خود، کوشید تا ندای حقطلبانه رهبر نستوه و خستگیناپذیر خلق مسلمان ایران را خاموش و پیوند ایشان را با ملت قطع کند و این توطئه به موازات اعلام حکومت نظامی در ایران، تشدید فشار از جانب دولت عراق برای جلوگیری از فعالیتهای امام خمینی بود. فشار دولت عراق بر امام خمینی که هیچگاه تازگی نداشته است با توافقهای تازه بین ایران و عراق ابعاد نوتری یافت. از حدود یکسال قبل مقامات عراقی کتباً و شفاهاً و به طور مداوم از امام خمینی تقاضا میکردند که ایشان فعالیتهای خود را علیه رژیم ایران تعطیل کرده و یا تقلیل دهند. بدیهی است که این فشارها که در رابطه مستقیم با خواست رژیم ایران بود. بهیچ وجه قادر نبود اثری در عملکرد امام خمینی داشته باشد و در اراده ایشان برای انجام رسالت عظیم و تاریخی خود خللی وارد سازد. دولت عراق در این برخوردها از امام خمینی خواسته بود که از صدور هرگونه اعلامیه و ارسال نوار سخنرانی به ایران و انجام مصاحبههای مطبوعاتی بر علیه رژیم ایران خودداری ورزند. مقامات عراقی در عین حال بیشرمانه مدعی بودند که امام خمینی مهمان دولت عراق است و این دولت بهیچوجه قصد محدود ساختن انجام فرائض اسلامی ایشان را ندارد و اگر ایشان بخواهند نظیر سایر علمای نجف تنها به امر تدریس، مدرسه، مسجد و زیارت بپردازند، کمترین مزاحمتی برای ایشان نخواهد بود. همان علمائی که علیرغم همه مزاحمتها برای مرجع بزرگ شیعه و علیرغم تعطیل سراسری ایران به عنوان اعتراض به عراق، و علیرغم قتل عام مردم بیگناه در کوچه و خیابانها، کمترین عکسالعملی نشان ندادهاند. همگام با رشد مبارزه در ایران و ثبوت ناتوانی رژیم ایران در به ثمر رساندن توطئههای خود، فشار دولت عراق به امام خمینی شدت مییابد تا آنجا که در اواسط ماه رمضان رئیس کل شورای امنیت عراق، شخص سوم عراق، (بعد از حسنالبکر و صدام حسین) به دیدار امام خمینی در نجف رفته و رسماً به اطلاع ایشان میرساند که دولت عراق به علت تعهداتی که در برابر دولت ایران دارد بیش از این قادر به تحمل اقدامات ایشان بر علیه رژیم ایران نیست. امام خمینی در پاسخ به نماینده دولت عراق قاطعانه اظهار میدارند که ایشان هم در برابر خدا و ملت ایران تعهداتی دارند که ناگزیر از انجام آن هستند و هیچ مقام و نیروئی نمیتواند مانع انجام این رسالت گردد. ایشان ضمناً خاطر نشان کردند که در صورتی که دولت عراق مانع عمل ایشان گردد این کشور را ترک خواهند گفت و برای ایشان مسئله مهم انجام وظایفی است که بر عهده دارند.
امام خمینی در پاسخ به نماینده دولت عراق که میپرسید به کجا خواهید رفت اظهار میدارند: “بجایی که مستعمره ایران نباشد”. در مواجه با قاطعیت و سرسختی امام خمینی یک روز بعد مأموران عراقی منزل امام را در نجف محاصره میکنند، ابتدا از ورود زوار و سپس دوستان و بالاخره از ورود کلیه افراد به جز اعضاء خانواده ایشان جلوگیری مینمایند. امام خمینی نیز به عنوان اعتراض به این رفتار غیرانسانی مقامات عراقی از حضور در مسجد و کلاس درس خودداری مینمایند. بلافاصله پس از انتشار خبر این توطئه و رفتار خصمانه دولت عراق نسبت به امام خمینی، سیل اعتراضات از ایران و سرتاسر جهان به سوی دولت عراق جاری میگردد. نهضت آزادی ایران طی تلگرافی به حسنالبکر عمل عراق را همکاری با شاه جلاد ایران معرفی کرده و آن را محکوم نمود. متن تلگراف نهضت در مطبوعات عربی منتشر گردید. همگام با این اعتراضات علیرغم حکومت نظامی در سرتاسر ایران، تظاهرات و اعتصابات گستردهای صورت گرفت.
در برابر این سیل خروشان دولت عراق دست به بازی تازهای زد و با گذشت دو روز محدودیتها را کاهش داد و همه جا شایع کرد که هدف از این محدودیتها “حفظ جان” امام است.
تشدید مجدد محدودیت مردم را از هرگونه تردید نسبت به باطل بودن ادعاهای مقامات عراقی بیرون آورد. تبلیغات به حدی رسید که امام خمینی برای خروج از عراق و سفر به زینبیه در دمشق مصمم شدند. برای اجرای برنامه توسط دوستان کویتی دعوتنامهای جهت سفر به کویت تهیه میشود تا امام با خروج از عراق در راه عزیمت به دمشق چند روزی در کویت توقف نمایند. کوشش فراوان به عمل آمد که این برنامه بیسروصدا انجام گیرد و افراد کمتری از این تصمیم با خبر شوند. به همین دلیل جز تنی چند از یاران امام خمینی در نجف کسی از برنامه خبردار نبوده است.
روز چهارشنبه اول ماه ذیقعده برابر با دوازده مهر ساعت ۵ صبح به وقت نجف بعد از اقامه نماز صبح امام خمینی به همراهی چند تن از یاران از نجف خارج میشوند، تصمیم به خروج از عراق و برنامه حرکت قبلاً به مقامات امنیتی عراق اطلاع داده شده بود، لذا از همان آغاز حرکت دو ماشین هر یک به سرنشینی چهار نفر از مأموران امنیتی عراق مجهز به بیسیم و سایر وسائل یکی پیشاپیش و یکی در پی اتومبیل حضرت آیتالله خمینی و مشایعین ایشان میکرد. با ورود به شهرهای مسیر یکی از ماشینها عوض شده ماشین جدیدی با مامورین محلی جایش را میگرفت. کاروان در حدود ۳۰-۱۲ به شهر مرزی سفوان در عراق میرسد و بدون اشکال عبور گمرکی مراسم خروجی انجام میگیرد. در این نقطه نماز جماعت در شبستان یک مسجد نیمهتمام در محوطه گمرک برگزار میشود. بعد از نماز مشایعتکنندگان که تماماً از طلاب و روحانیون حوزه علمیه نجف و از شاگردان امام خمینی بودند با معظمله وداع مینمایند، امام طی سخنان کوتاهی خطاب به آنان میفرماید که از موانع و مشکلات نهراسید، آنچه به ما میرسد در برابر آنچه به سر مردم ما در ایران میآید ناچیز است. ما یا میباید در نجف میماندیم و سکوت میکردیم و انجام وظائف شرعیه خود را تعطیل مینمودیم و یا بایستی حرکت میکردیم و به سرزمینی میرفتیم که بتوانیم وظایف شرعی خود را انجام دهیم. ما راه دوم را انتخاب کردیم و با تمام قوا آن را دنبال خواهیم کرد. پس از وداع حجتالاسلام سید احمد فرزند ایشان، حججاسلام آقایان فردوسی و املائی و آقای دکتر یزدی و سه نفر از دوستان و میزبانان کویتی به طرف مرز کویت، عبدلی، میروند.
برای سفر امام خمینی و فرزندشان به کویت قبلاً دعوتنامهای توسط دوستان کویتی تهیه و به تصویب مقامات رسمی کویت رسیده بود و در نتیجه صدور ویزا قانوناً بلااشکال به نظر میرسید و مأموران مرزی فوراً ویزاهای لازم را صادر کردند. اما در این فاصله هیئت مسافرین توسط یکی از مأموران گمرک به دفتر امور مرزی هدایت میشوند و از آنها خواسته میشود تا کمی استراحت کنند تا ترتیب عبور آنها داده شود. با ادامه یافتن مدت اقامت در دفتر در پاسخ سئوال همراهان اظهار شد که مدیر مربوطه در محل حضور ندارد و مأموران بایستی از مرکز کسب تکلیف کنند. مأموران در عین حال تأکید کردند که اشکالی در کار نیست و اجازه ورود داده خواهد شد اما جنب و جوش در محوطه و در بین کارمندان کمی غیرعادی مینمود.
بالاخره پس از یک سئوال و جواب کوتاه از حضرت آیتالله توسط مسئول مربوطه، از امام خمینی و همراهان خواسته شد تا در سالن پذیرایی گمرک منتظر رئیس کل گمرک و سرحدات بشوند. در سالن پذیرایی، اگر چه کوششی در پذیرایی بود اما وجود شرطهها و… . همه حاکی از غیرعادی بودن شرایط بود. بالاخره پس از مدتی انتظار و سرگردانی مدیر گمرک با تکبر خاصی وارد شد و با کلامی آکنده از ترس و وحشت اعلام داشت، دولت کویت از اینکه امام خمینی به کویت سفر میکنند خوشحال است ولی به دلیل موقعیت سیاسی امام و خطراتی که ورود ایشان برای مصالح کویت در بر خواهد داشت نمیتواند اجازه ورود ایشان را به کویت بدهد. از آنجا که امام خمینی مایل بودند که حتیالامکان به عراق باز نگردند، از مامور مزبور خواسته شد تا با صدور ویزای عبور موافقت کند تا امام به فرودگاه کویت رفته و از آنجا به دمشق پرواز کنند. ایشان در صدور این ویزا تردید داشت، لذا با مقامات عالیرتبه تماس گرفت و پس از چند دقیقه اطلاع داد که دولت کویت نمیتواند چنین اجازهای را نیز صادر کند. روشن بود که دولت کویت از ایجاد چنین امکانی برای امام نیز وحشت دارد. امام و همراهان به سوی سفوان در مرز عراق بازمیگردند.
در سفوان ماموران امنیتی عراق بلافاصله امام و همران را به دفتر مدیر گمرک هدایت کردند و به بهانه حفظ امنیت امام لازم دیدند با بغداد تماس گرفته و کسب تکلیف نمایند. بعد از ساعتی امام و همراهان را به محل مناسبتری هدایت کردند. تماس با بغداد و کسب تکلیف از مقامات عالی رتبه چندین ساعت به طول انجامید. بالاخره حدود ساعت ۱۰ شب به وقت محلی یکی از مسئولان عالیرتبه عراقی در منطقه به دیدار امام آمد و نظر مقامات را به این شرح اعلام داشت که امام خمینی، فرزند و دو تن از روحانیون همراه ایشان را به بصره خواهند برد و آقای دکتر یزدی و سه نفر از دوستان کویتی به کویت خواهند رفت. رفتار مامورین بسیار خشن و بیادبانه بود. امام حاضر نشدند با ماشین مامورین عراقی به بصره برگردند لذا به دوستان کویتی ایشان اجازه دادند که ابتدا امام را با ماشین خودشان به بصره برگردانند و خود همان شب بازگشته و از مرز خارج شوند. به آقای دکتر یزدی تکلیف شد در محل استراحتگاه زیر نظر مامورین بماند تا دوستان کویتی بازگشته و او را همراه خود به کویت ببرند. در ساعت ۱:۳۵ بعد از نیمه شب مامورین مسلح کویتی از ورود این جمع به کویت جلوگیری کردند و آنان مجدداً به مرز عراق بازگشتند. آقای دکتر یزدی را مجدداً ماموان عراقی تحتالحفظ به مهمانخانه محل و سپس روز بعد حدود ساعت ۳۰-۸ به طرف بصره برده و در مهمانخانه شطالعرب به محل اقامت امام خمینی و همراهان هدایت نمودند با توجه به رفتار مامورین عراقی و سایر نکات، امام خمینی به مقامامت عراقی اظهار داشتند که حاضر به بازگشت به نجف نیستند و مایلند با سریعترین وسیله به بغداد و از آنجا بهر نقطهای در خارج از عراق که مایل باشند بروند. ساعت ۲ بعد از ظهر امام و همراهان از بصره به سوی بغداد پرواز کردند و حدود ساعت ۳ بعد از ظهر به بغداد وارد شدند. در بغداد بعد از استراحت مختصری در فرودگاه نماینده دولت عراق به دیدار امام خمینی آمد و ضمن معذرت از ناراحتیهای حاصل شده نظر ایشان را درباره برنامه بعد و مقصد ایشان سئوال کرد. در اینجا بود که امام تصمیم نهایی خود را مبنی بر حرکت به فرانسه اعلام داشتند. تصمیم امام برای عراقیها غیرمترقبه بود. قبلاً به آنها گفته شده بود که امام عازم دمشق هستند و همین خبر در همه جا منعکس شده بود. آقایان طلاب و روحانیون نجف که از جریان مطلع شده بودند برای دیدار امام به بغداد وارد شدند. مسئولان عراقی ترتیب سفر را با هواپیمای عراقی که روز بعد، جمعه ۸ صبح از بغداد به سوی پاریس از طریق ژنو پرواز میکرد دادند. همچنین برای اقامت یک شبه در بغداد، امام و همراهان را به مهمانخانه دارالسلام بردند. در بغداد بعد از مختصری استراحت در ساعت ۳۰-۷ شب امام برای زیارت حرم شریف در کاظمین رفتند و ماموران امنیت عراقی همه جا ایشان را همراهی میکردند.
در کاظمین:
در حرم کاظمین امام خمینی در بالای سر امام به نماز ایستادند و هنوز نماز به رکعت دوم نرسیده بود که خبر حضور ایشان در حرم به سرعت پخش شد و مردم از همه جا برای دیدار ایشان به سوی حرم هجوم آوردند. این هجوم چنان فشرده بود که حفظ و کنترل نظم را سخت مشکل ساخته بود. علاقمندان امام تنها زوار ایرانی نبودند و شور و شوق زوار عراقی کمتر از ایرانیها نبود. فریادهای صلوات تمامی حرم و صحن را پر کرده بود. ماموران امنیتی عراق سخت در جنب و جوش بودند و جمعیت با شور و اشتیاق و هیجان خبر حضور امام را منتشر ساختند. این استقبال گرم و پرشور و طبیعی مردم از عرب و ایرانی به خوبی نگرانی دولت عراق را از ادامه فعالیتهای امام در عراق توجیه میکرد. فعالیتهای امام خمینی خصوصا در یک ساله گذشته نه تنها در ایران بلکه در سایر مناطق مسلماننشین جهان منجمله عراق تاثیرات شگرفی برجای گذاشته است و این امر با توجه به ماهیت ارتجاعی حکومت دستنشانده عراق، نگرانی این دولت را دامن زده و آن را در همکاری با دولت ایران برای تحدید فعالیت امام خمینی مصممتر ساخته است. با مشاهده این هجوم ماموران امنیتی عراق در حالی که به دور امام حلقه زده بودند ایشان را از صحن خارج و به سرعت به مهمانخانه منتقل ساختند.
روز جمعه سوم ذیقعده ۹۸ برابر با ۶ اکتبر ۷۸ ساعت ۳۰-۶ صبح امام و همراهان به سوی فرودگاه بغداد حرکت کردند تا با هواپیمای عراقی ساعت ۸ صبح به مقصد پرواز کنند. هواپیما ۲ ساعت و ۱۵ دقیقه تاخیر داشت. در هواپیما ماموران عراقی یک قسمت هواپیما را ظاهراً به عنوان احترام به امام و حفظ امنیت، جهت ایشان و چهار نفر همراهان اختصاص داده بودند. چند نفر از ماموران در همین قسمت انجام وظیفه میکردند هواپیما پس از یک توقف کوتاه ۴۵ دقیقهای در ژنو در ساعت ۲ بعد از ظهر به وقت محلی در پاریس به سرعت و بدون کمترین اشکال انجام گرفت. با وجودیکه نهایت کوشش شده بود که خبر سفر امام به فرانسه به طور وسیع پخش نشود، معذالک جمع کثیری از دوستان و علاقمندان ایشان به استقبال شتافته بودند، بعد از خروج از فرودگاه امام در محلی که برای اقامت ایشان آماده شده بود مستقر شدند. به این ترتیب قسمت اول از ماجرای ۱۶سال تبعید امام خمینی به خارج از کشور پایان پذیرفت.
در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ ماموران ساواک امام خمینی را شبانه از منزل ایشان میربایند و بلافاصله با هواپیمای ارتشی به ترکیه تبعید میکنند. سازمان امنیت به دنبال این آدمربایی با تمام وقاحت اعلام کرد:
“طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی، چون رویه آقای خمینی، و تحریکات مشارالیه، بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد. لذا در تاریخ ۱۳ آبانماه ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور”
تبعید امام خمینی به ترکیه به دنبال اعتراضات شدید و مستمر مردم میهن ما در داخل و خارج کشور بالاخره منجر به انتقال معظمله از ترکیه به عراق گردید. در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۴۴ بدون اطلاع قبلی امام را به فرودگاه بغداد وارد نمودند از آن پس امام خمینی در نجف تحتنظر مامورین امنیتی ایران و عراق همواره از اساسیترین حقوق انسانی و اسلامی محروم بودهاند. اما مجاهد نستوه اسلام و ادامهدهنده رسالت پیامبر و امامان شیعه در کوبیدن راه حق و جهاد برای استقرار حکومت عدل خداوند هرگز لحظهای نیاسودند و از رهبری امت و جهت دادن به مبارزات خونین آن برای تحقق جامعه توحیدی دمی غفلت نکردند. جهتگیری منطقی، واقعبینانه و شجاعانه امام خمینی روزبروز ابعاد مبارزه را گستردهتر، همگانیتر و هماهنگتر ساخت. تا آنجا که مقاومت و سرسختی خلق مستضعف ایران با تکیه بر ایمان نصرت خداوند و رهبری امام خمینی در برابر فشار بیحد و حصر رژیم شاه و بیکفایتی بیگفتگوی آن امروز رژیم را به پرتگاه سقوط کشانده است. حماسه پرشکوه خلق مسلمان ما و مجاهدات تاریخساز آن در روزهای اخیر بیچونوچرا ثابت کرده است که آفتاب عمر رژیم شاه و حکومت شاهان بر سر بام است و همزمان با این غروب لجنزده، شب قدر ملت ما به طلوع فجر نزدیک میشود. شب قدری که زندهدارانش علیرغم سیاهی و ظلمت شب بیدار و هوشیارند و سرشار و بهرهمند از نزول رحمت حق به انجام رسالت خود تداوم بخشیدهاند. فجر صادق از خون پاک شهیدان ما رنگ گرفته است.
بحثی پیرامون خیانت نامه کمپ دیوید
از هنگامیکه صهیونیزم متکی بر سه اصل نژادپرستی، توسعهطلبی، و قهر و خشونت، با تبانی و پشتیبانی استعمار جهانی در فلسطین دست به قدرتنمایی زد و همه تجارب نازیسم آلمان و فاشیسم اروپا را در مورد خلق ستمدیده فلسطین بکار برد آنچه مسلم گشته نخست اینست که خلق قهرمان فلسطین علیرغم تمام خشونتهای استعمار و عاملین آن سر تعظیم در برابر هیچ نیروی ضدمردمی فرود نخواهد آورد و بعد آنکه از یک طرف دول عرب به خاطر سیادت محدود خود به ندرت در جهت منافع خلق حرکت کردهاند و در حقیقت بیلیاقتی خود را در جنگهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳ کاملاً نشان دادهاند و از طرف دیگر اینکه استعمار صهیونیستی ثابت کرده است که هرگز بدون حضور هر یک از سه اصل فوق قادر نخواهد بود به زندگی خود ادامه دهد.
دولت صهیونیستی اسرائیل، در دوره سی ساله خود مسلح به سلاح عوامفریبی و تحریف و قلب حقایق، به کمک استعمار جهانی زمینه را برای اغواء و تحمیق یهودیان عالم و بسط استعمار صهیونیستی آماده تر کرده و به موفقیتهای ناپایداری نیز نایل گردید. در همین دوره بزرگترین نقطه عطف تاریخ فلسطین یعنی تشکیل سازمان الفتح که میراث از فدائیان فلسطین گذشته میگرفت وضع را به نفع خلق در منطقه تغییر داد، چه با تشکیل این سازمان و سازمانهای دیگری که بعد از آن بوجود آمدند علیرغم محدودیتهای مالی و فقدان سازوبرگ جنگی و حتی پایگاههای نظامی، به خاطر ایمان و مجاهدات دلاوران فلسطین چنان موقعیت خاورمیانه و فلسطین اشغالی، تغییر داده شد که ظرف مدت ده سال:
اولاً؛ مهاجرت یهودیان را به فلسطین نه تنها تقلیل داد بلکه به مرور آن را معکوس ساخت و
ثانیاً؛ شدیداً اسرائیل را به بحران اقتصادی دچار کرد تا به حدی که علیرغم کمکهای مستمر دولت آمریکا (بالغ بر دو میلیارد دلار در سال) و کمکهای رسمی دیگر این کشور و اعانات یهودیان آمریکا که بیش از مقدار فوق میباشد و غرامت جنگی دولت آلمان و کمکهای بیدریغ کشورهای مستعمرهای چون ایران از طریق فروش نفت به قیمت نازل و… مثلاً درجه تورم پول در آن کشور طی سال گذشته به بیش از ۵۰% رسیده است.
ثالثاً؛ بخاطر وارد آوردن ضربات قاطع به استعمار جهانی بخصوص آمریکا به جهت ایجاد پایگاه انقلابی در خاورمیانه وضع استعمار را متزلزل ساخت. و
رابعاً؛ موفق به نشان دادن چهره کریه استعمار صهیونیستی اسرائیل به جهانیان و برملاکردن بیلیاقتی و انحراف اکثر دول عربی گشت و
خامساً؛ اسرائیل را با بنبست عدم ثبات و آرامش مواجه ساخت. بدین ترتیب استعمار جهانی و استعمار صهیونیستی در معرض خطری جدی قرار گرفتند. بخصوص استعمار صهیونیستی که قادر نیست بدون توسعهطلبی به حیات خود ادامه دهد و با مهاجرت معکوس (منفی) به اسرائیل و وضع نابسامان اقتصاد و فشارهایی که از طرف پدرخوانده این استعمار یعنی ابرقدرت آمریکا (بخاطر منافعش) بر اسرائیل وارد میآمد چنین عملی (توسعهطلبی) ممکن نبود.
دقیقاً به دلائل فوق یعنی حفظ پایگاه و عاملین استعمار آمریکا و غرب و به خاطر نجات استعمار آمریکا و غرب و به خاطر نجات استعمار صهیونیستی از انهدام کامل و به خصوص پس از شکست نسبی توطئه علیه حرکتی انقلابی فلسطین در لبنان خیمه شببازی کمپ دیوید برقرار گردید.
ما در اینجا به جای واقعهنگاری بماحصل این ملاقات (یعنی موافقتنامه صلح کمپ دیوید) رجوع کرده و نتایج ننگین آنرا برای خلق قهرمان فلسطین و ملل عرب و خلقهای منطقه بررسی میکنیم.
فلسطین:
نکات مهم موافقتنامه که مربوط به مسئله فلسطین و خلق ستمدیده آن میشود به قرار زیر است:
بخش یکم ـ ساحل غربی (رود اردن) و (نوار) غزه
۱- مصر، اسراییل، اردن و نمایندگان مردم فلسطین باید در تمام موارد، در مذاکرات حل و فصل مسئله فلسطین شرکت نمایند. برای رسیدن به این هدف، مذاکرات مربوط به ساحل غربی (رود اردن) و غزه در سه مرحله باید صورت گیرد.
الف ـ … حکومت نظامی اسرائیل و دولت عیرنظامی آن (در ساخل غربی و غزه) بلافاصله پس از آنکه حکومت خودمختاری جهت تبدیل حکومت نظامی موجود، آزادانه از طرف ساکنان این مناطق انتخاب شد، برچیده خواهد شد… این برنامهها باید دربرگیرنده هر دو اصل خودمختاری حکومت ساکنان این مناطق و خواستههای حقه تمام جناحهای درگیر در مذاکره در مورد امنیت خود باشد.
ب ـ مصر، اسرائیل و اردن بر نحوه (و شکل) برپا کردن حکومت خودمختار انتخابی در ساحل غربی و در غزه موافقت خواهند نمود. نمایندگی مصر و اردن میتواند فلسطینیان ساحل غربی و غزه و یا دیگر فلسطینیان را بر اساس توافق متقابل در برگیرد. این جناحها درباره موافقتنامهای که تعیینکننده حیطه قدرت و مسئولیت حکومت خودمختار در ساحل غربی و غزه است، مذاکره میکنند. خروج قوای اسرائیل پس از آن صورت خواهد گرفت و مابقی قوای اسرائیلی در نقاط امنیتی مستقر خواهید شد… یک نیروی پلیس قوی تشکیل خواهد شد که میتواند دربرگیرنده اتباع کشور اردن نیز باشد. بهعلاوه نیروهای اردنی و اسرائیلی در واحدهای گشتی مشترک برای اداره و بازدید قرارگاههای مرزی شرکت خواهند کرد تا امنیت مرزها را حفظ نمایند.
حـ وقتیکه حکومت خودمختار (شورای اجرائیه) در ساحل غربی و غزه برقرار گردید و شروع به کار کرد یک دوره پنج ساله انتقالی آغاز خواهد شد… و مذاکراتی صورت خواهد گرفت تا شکل و موقعیت ساحل غربی و غزه و رابطه آنها با همسایگانشان را تعیین نموده و قرارداد صلحی میان اسرائیل و اردن در انتهای دوره انتقالی امضاء شود. این مذاکرات میان مصر، اسرائیل، اردن و نمایندگان انتخابی ساحل غربی و غزه صورت خواهد گرفت… راهحل این مذاکرات باید حقوق حقه مردم فلسطین و خواستهای عادلانه آنها را نیز در نظر گیرد…
۲- تمام وسایل و راههای لازم برای حفظ امنیت اسرائیل و همسایگانش در دوره انتقالی و بعد از آن بکار گرفته خواهند شد. برای کمک به تأمین چنین امنیتی یک پلیس قوی محلی توسط حکومت خودمختار بوجود خواهد آمد. این نیرو مرکب از ساکنان غزه و ساحل غربی خواهد بود. (این نیروی)پلیس دائما با افسران تعیین شده اسرائیلی، اردنی و مصری درباره مسائل مربوط به امنیت داخلی رابطه خواهند داشت.
۳- در مدت دوره انتقالی نمایندگان مصر، اسرائیل، اردن و دولت خودمختار کمیتهای دائمی تشکیل خواهند داد که بر شیوه پذیرش افرادی که در جنگ ۱۹۶۷ از غزه و ساخل غربی بیخانمان گشتهاند تصمیمگیری کنند…
۴- مصر و اسرائیل با یکدیگر و دیگر جناحهای علاقمند همکاری خواهند کرد تا در مورد روشی درست، عادلانه و دائمی در مورد حل مسئله آوارگان(فلسطینی) به موفقت رسند. (تیکهها از ماست.پ.م.)
٭ ٭ ٭
چنانکه در موافقتنامه مشهود است کوچکترین سخنی از فلسطین اشغالی جز آنچه در سال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل اشغال شده است یعنی بخش غربی رود اردن و نوار غزه به میان نیامده است. در همین منطقه نیز بر طبق ماده ۱ بخش اول شرکت و توافق اسرائیل، اردن و مصر را لازم در حل مسئله فلسطین میداند و نمایندگان فلسطین را هم که در مذاکرات میتوانند شرکت کنند بر طبق بند (ج) از ماده ۱ نمایندگان انتخابی در دو منطقه فوق به حساب میآورد در حالی که بیش از ۲ میلیون تن از آوراگان فلسطینی در خارج از این مناطق به سر میبرند (و سازمان آزادیبخش فلسطین نیز که مورد تأیید خلق فلسطین است در خارج این محدوده متمرکز است).
از طرف دیگر حق بیچون و چرای مردم فلسطین در تمام مراحل توسط نمایندگان سه کشور خارجی تعیین میشود و فقط در یک مرحله نمایندگان انتخابی ساکنان مناطق اشغالی (که لابد در برگیرنده اسرائیلیان مهاجر نیز هست) حق رای دارند. مراحل تشکیل این حکومت “خودمختار” (!) به قرار زیر است:
(۱) ـ در مرحله اول تحت نظارت اسرائیل و قبل از آنکه ارتش و پلیس اسرائیل از این مناطق خارج شوند انتخابات آزادی(!) صورت خواهد گرفت و پس از آن با در نظر گرفتن حفظ امنیت اسراییل (جملهای که بهر نحوی توسط اسرائیل توجیه خواهد شد) حکومت نظامی در این مناطق بپایان میرسد.
(۲) ـ در مرحله بعدی مصر، اردن و اسرائیل چگونگی، شکل و حتی حیطه قدرت این حکومت خودمختار را تعیین خواهند کرد. ظاهرا سادات خائن معنای “خودمختار” را فراموش کرده است.
بلافاصله بعد از تعیین حدود قدرت توسط سه کشور فوق قوای اسرائیل از نقاط قبلی خارج شده در نقاط امنیتی(!) مستقر خواهد شد. دقت کنید که در این مرحله اسرائیل میتواند با قبول نکردن قدرت فوق ارتش خود را هرگز از نقاط فعلی خارج نکند و دیگر اینکه اگر هم به چنین کاری (یعنی خروج قوا) اقدام کرد در نقاط مهم و سوقالجیشی همین مناطق (ساحل غربی و غزه) مستقر خواهد کرد. و تازه با وجود ارتش اسرائیل اولا یک نیروی پلیس قوی که مطمئنا کارش سرکوبی جنبشهای مردمی و ایجاد جو خفقان است و ثانیا تشکیل واحدهای گشتی مرکب از سربازان اسرائیلی و اردنی برای بازدید و سرکشی مرزها و متوقف ساختن هر نوع رایحه جنبش استقلالطلبانهای، پا به عرصه وجود خواهند گذاشت. حال خود معنی استقلال و خودمختاری حکومت فلسطین و قبول حق مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خود را در این چهارچوب بررسی کنید.
(۳)ـ پس از آنکه این دولت “خودمختار” تشکیل شد تازه یک دوره انتقالی ۵ ساله شروع میشود که در انتهای آن مصر، اسرائیل، اردن و نمایندگان این دولت “خودمختار” یک قرارداد صلح میان اردن و اسرائیل منعقد خواهند کرد. جالب است که در اینجا نه اشارهای به خروج کامل قوای اسرائیل میشود و نه از آزادی کامل یک حکومت فلسطین مستقل سخنی به میان میآید. در این موافقتنامه هیچ محدودیتی برای مهاجران اسرائیلی در نظر گرفته نشده است. به علاوه اگر تمام مفاد این موافقتنامه تا مرحله سوم انجام شود باز استعمار صهیونی با یک دلیل کاذب میتواند تمام قرارداد را نادیده بگیرد و به احتمال قریب به یقین به اینکار نیز اقدام خواهد کرد زیرا چنانکه در ابتدا اشاره شد حیات استعمار صهیونی منوط به توسعهطلبی، قهر و نژادپرستی است. دلیل کافی این مدعی را میتوان در شواهد زیر یافت:
اول آنکه بگین در مصاحبه، و سخنرانی خود پس از کمپ دیوید گفت که به هیچوجه قول خروج کامل قوای اسراییل را از مناطق اشغالی ساحل غربی و غزه نداده است (۱۸ سپتامبر ۱۹۷۸ نقل از کوارترلی رویو در ۲۳ سپتامبر ۷۸) و دوم آنکه همین صهیونیست خونآشام در مصاحبه تلویزیونی اِ.بی.س. ذکر کرد که فقط تا مدت سه ماه مهاجرت یهودیان را به منطقه ساحل غربی رود اردن متوقف خواهد ساخت و سوم اینکه در مصاحبه با مجله تایم همین فرد اعلام داشت که جودیا و سوماریان (یعنی ساحل غربی رود اردن) بخشی از سرزمین موعود است و متعلق به اسرائیل است و چهارم آنکه باز بگین در مصاحبه تلویزیونی با بارابارا والترز اِ.بی.س. ذکر کرد که جمله “حقوق حقه مردم فلسطین”، “بیمعنی است” و پنجم اینکه به خاطر شکل چهارچوب موافقت نامه صلح کمپدیوید (همانگونه که رفت) راه برای مخالفت اسرائیل به صورت حق وتو در برابر تشکیل یک حکومت فلسطین باز است و یقیناً اسرائیل به این کار اقدام خواهد کرد چه در ۱۹ سپتامبر جیمز ابورزق (سناتور دموکرات از داکوتای جنوبی) اعلام کرد که وزیر امور خازجه، سیروس ونس “به من گفت که نه تنها اسرائیل میتواند چنی کشور مستقلی (یعنی فلسطین مستقل) را وتو کند… بلکه اسرائیل به احتمال زیاد از این “حق” وتوی خود استفاده خواهد کرد تا از بوجود آمدن کشور مستقل فلسطین جلوگیری کند.
بدین ترتیب میبینید که در پس ظاهر دلفریب دفاع از حقوق حقه مردم فلسطین چگونه سادات استقلال ملت فلسطین را به ثمن بخس فروخت. اما جالبتر اینجاست که بر طبق ماده ۲ بخش یکم حتی اگر چنین کشوری (فلسطین) بوجود آید. در دوره انتقالی و بعد از آن. از هر وسیله ممکن برای حفظ امنیت اسرائیل استفاده خواهد شد و بعلاوه یک نیروی پلیس قوی مرتبط با افسران اسرائیلی، مصری و اردنی برای حفظ چنین امنیتی به وجود خواهد آمد. پس از همه این حقکشیها آن وقت در ظاهری فریبنده و در جملاتی کاملا بیمحتوی (ماده ۴ بخش یکم) به صورتی مجرد و ذهنی مسئله آوارگان را پیش میکشند تا جهانی را تحت عنوان صلح اغوا کنند.
مصر (صحرای سینا)
در مورد مصر مفاد مهم موافقتنامه به صورت زیر است.
دوم ـ مصر و اسرائیل
۱- مصر و اسرائیل سعی خواهند کرد تا به تهدید یا اعمال قدرت برای حل و فصل مسائل دست نیازند…
۲- … چهارچوب اتمام قرارداد صلح میان مصر و اسرائیل حاکم بر مذاکرات صلح میان این دو خواهد بود…
سوم ـ اصول مرتبط
۱- مصر و اسرائیل اعلام میدارند که اصول خطوط مذکور در ذیل باید در معاهده صلح میان اسرائیل و هر یک از همسایگانش ــ مصر، اردن، سوریه و لبنان ــ اعمال شوند.
۲- امضاءکنندگان قرارداد میان خود روابط عادی و مرتبط با حالت صلح فیمابین، برقرار خواهند کرد… اجرای آن (ایجاد روابط عادی) مراحل زیر را در بر میگیرد:
الف ــ شناسایی کامل
ج ـ تضمین این امر که در حیطه قدرت (قضایی) خود اتباع هر کشوری از حمایت قوانین قضایی برخوردار باشند.
۳- امضاکنندگان قرارداد باید امکانات توسعه روابط اقتصادی (فیمابین) را مرور کنند.
۴- کمیسیونهایی در مورد ادعاهای متقابل تشکیل خواهد شد تا تمام ادعاهای مالی متقابلا حل و فصل گردد.
۵- از ایالات متحده دعوت خواهد شد تا در مذاکرات مربوط به روش اعمال موافقتنامه حضور یابد…
۶- از شورای امنیت سازمان ملل متحد درخواست خواهد شد تا قرارداد صلح را تأیید نموده و تضمین نماید که مفاد قرارداد نادیده گرفته نشود. از اعضای دائم شورای امنیت درخواست خواهد شد که قرارداد را در نظر گرفته احترام به مفاد آن را تضمین نمایند…
(محل امضاء) برای دولت جمهوری عربی مصر
(محل امضاء) برای دولت اسرائیل
به شهادت جیمی کارتر رئیس
جمهوری ایالات متحده آمریکا
مفاد چهارچوب اتمام قرارداد صلح بین مصر و اسرائیل
… اصول زیر میان جناحهای درگیر به توافق رسید:
الف ـ اعمال کامل حاکمیت مصر تا سرحدات فلسطین …
ب ـ خروج قوای نظامی اسرائیل از (صحرای) سینا،
ج ـ استفاده از وسایل بجا مانده از طرف اسرائیل در العریش و … برای استفاده غیرنظامیان بعلاوه امکان استفاده تجاری توسط کشورهای دیگر،
د ـ اجازه عبور آزاد کشتیهای اسرائیلی از خلیج سوئز و ترعه سوئز براساس کنوانسیون (مجلس) کنستانتینویل در مورد تمام کشورها. دهانه تیران و خلیج عقبه راههای آبی بینالمللی بوده و آزادی غیرقابل تعلیق در کشتیرانی و پرواز بر فراز آن متعلق به همه کشورها است.
هـ ـ احداث جادهای میان صحرای سینا و اردن و نزدیک اِلات با تضمین عبور آزاد و آرام به صورت مذکور در ذیل.
استقرار نیروها:
الف ـ بیش از یک لشکر (سواره یا پیاده) نیروهای
مسلح مصری در منطقهای تا ۵۰ کیلومتری شرق ترعه سوئز و خلیج سوئز نباید مستقر گردد.
ب ـ فقط نیروهای سازمان ملل متحد و پلیس غیرنظامی مجهز به سلاحهای سبکی که در عملیات پلیسی عادی به کار میروند. در منطقهای که در غرب سرزمین بینالمللی (منظور مرز اسرائیل است) از خلیج عقبه و به فواصل مختلف ۲۰ تا ۴۰ کیلومتر از آنها واقع است میتوانند متمرکز گردند.
ج ـ در منطقهای که از مرز بینالمللی تا ۳ کیلومتری شرق را فراگیرد نیروهای محدود اسرائیلی که بیش زا ۴ تیپ پیاده نظام نخواهند بود و ناظرین سازمان ملل، مستقر خواهند شد.
د ـ نیروهای گشتی مرزی که نباید بیشتر از سه تیپ باشند با پلیس غیرنظامی آرامش را در مناطقی که در فوق ذکر نگشته است حفظ خواهند کرد… مراکز اعلام خطر سریع میتواند بوجود آید تا حدود قرارداد را تضمین کند.
نیروهای سازمان ملل در نقاط زیر مستقر خواهند شد:
(الف) در منطقهای در ۲۰ کیلومتری دریای مدیترانه تا مرز بینالمللی جنب آن (مرز اسرائیل جنب آن) و (ب) در منطقه شرمالشیخ برای تضمین آزادی عبور و مرور از دهانه تیران و این نیروها جز با تأیید شورای امنیت و رای منتفق پنج عضو دائم آن از آن مناطق خارج نخواهند شد.
پس از امضای قرارداد صلح… روابط عادی میان مصر و اسرائیل برقرار خواهد شد که در برگیرینده شناخت کامل سیاسی منجمله روابط اقتصادی، فرهنگی، قطع محاصره اقتصادی و موانع موجود در راه عبور کالاها و مردم، و حمایت متقابل اتباع (دو کشور) توسط قوانین قضایی…
باز چهره خیانت را در اسناد فوق آشکار میتوان دید زیرا:
نخست آنکه ماده دوم بخش دوم راه را برای قرارداد صلح جداگانهای میان مصر و اسرائیل باز میکند و این امر با سخنرانی ۱۱ اکتبر ۱۹۷۸ سادات مبنی بر اینکه قرارداد جداگانهای با اسرائیل خواهد بست و دیگر از مواضع سوریه و اردن دفاع نخواهد کرد صورت ملموستری به خود گرفت.
دوم آنکه بر طبق بخش سوم موافقتنامه اسرائیل به رسمیت شناخته میشود و
سوم اینکه بر طبق بند (ج) از همین بخش فشار اقتصادی وارد بر اسرائیل به علت رفع محاصر اقتصادی از میان خواهد رفت.
چهارم اینکه بر طبق همین بند(ج) تحرک اسرائیل در مصر افزایش مییابد و
پنجم آنکه براساس ماده ۳ اسرائیل در مصر دست به توسعه اقتصادی میزند و اینجاست که میتوان گفت سناتور جاویتز (از نیویورک و از سناتورهای صهیونیست آمریکایی) را به صورت متبلوری مشاهده کرد که در ماه اوت اعلام داشت: ایران، مصر و اسرائیل باید روابط بسیار نزدیکی برقرار کنند تا اسرائیل با نیروی صنعتی، مصر با نیروی انسانی و ایران با منابع ارضی خود زمینه اقتصادی بزرگی را فراهم آورند (که البته بعد از آن هم بازار بزرگی برای سرمایهداران غربی و احیانا استعمارگران شرقی بوجود آمده و زمینه مساعدی هم جهت استثمار خلقهای منطقه و بخصوص خلق ایران و مصر توسط استعمار جهانی و استعمار صهیونیستی فراهم آید.)
دقت کنید که در بخش “چهارچوب اتمام….” کشتیرانی را برای اسرائیل در ترعه سوئز و خلیج عقبه آزاد کرده که کمکی بسیار بزرگ و حیاتی از نظر اقتصادی محسوب میشود و در ضمن زمینه را برای گسترش ارضی اسرائیل باز میکند و بر طبق بند (هـ) نیز تحرک اقتصادی اسرائیل را برای استفاده از بازارهای اردن و مصر توسعه میدهد. پنجم اینکه با ماده ۵ این بخش آمریکا نقش فعال در فعل و انفعالات خواهد داشت و البته نیروهای استعماری دیگر هم بر طبق ماده ۶ (یعنی اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل!) از این خوان یغما بینصیب نخواهد ماند!
ششم آنکه از نظر نظامی بر طبق “بخش چهارچوب اتمام قرارداد صلح بین مصر و اسرائیل” قسمت “استقرار نیروها” عملا مصر در صحرای سینا ناظر است و بس چه:
اولا بیش از یک لشکر پیاده یا سواره تا ۵۰ کیلومتری شرقی ترعه و خلیج سوئز نمیتواند مستقر سازد (و البته این امر در تمام صحرای سینا نیز صدق میکند) و
ثانیا بر طبق ماده (ب) در غرب مرز اسرائیل تا فاصلهای در حود ۴۰ تا ۲۰ کیلومتری آن جز نیروی پلیس نمیتواند حضور داشته باشد و
ثالثا طبق ماده (د) از شمال صحرای سینا تا نواحی غرب خلیج عقبه نیز فقط نیروی پلیس و نیروهای سازمان ملل قادر به استقرار هستند.
حال با نگاهی به نقشه میتوان دید که جایی برای حاکمیت واقعی مصری نمیماند و بند (الف) که چنین ادعای توخالی را عرضه میدارد جز برای عوامفریبی نیست. جالب اینجاست که در برابر همه این امتیازات نظامی(!) اسرائیل فقط تا سه کیلومتری شرقی مرز خود قوای نظامی خود را مستقر نخواهد ساخت!
بدین ترتیب حتی در برابر تلهای خشک صحرای سینا و بادیههای لمیزرع آن و سیادتی مجازی برای مصر چیزی جز بسط ایادی دشمنان؛ نصیب ملل عرب و بخصوص همسایگان فلسطین اشغال شده نخواهد شد.
اورشلیم:
از این شهر مقدس و مکان عزیز نامی در موافقتنامه کمپدیوید نیامده است، هر چند بر طبق قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحده بخش عربنشین آن میبایست به اعراب بازگردانده شود. بگین با همان وقاحت و بیشرمی که خاص عوامفریبان صهیونیست است در مصاحبه با اِ ـبی ـ سی درباره اورشلیم ذکر کرده که مواضع اسرائیل در مورد این شهر مقدس تحت هیچگونه شرایطی تغییر نخواهد کرد. و آقای سادات نیز که گویا از کیسه شخصی بذل و بخشش میکند حاضر شد آن را از متن موافقتنامه حذف کند!
ارتفاعات جولان:
از این منطقه اشغالی نیز سخنی به میان نیامد تا مبادا اینهمه امتیازات که از اسرائیل گرفته شده است از دست برود! بدین ترتیب سادات کار خیانت به کشورهای عربی را نیز به درجه کمال رساند.
٭ ٭ ٭
با در نظر گرفتن آنچه که گذشت میتوان هدفهای کلی خیانتنامه کمپدیوید را به صورت زیر تقسیم کرد:
۱- از میان بردن جنبش فلسطین و مخدوش کردن حقوق حقه خلق آن.
۲- از میان بردن پایگاه مبارزه و انقلاب درخاورمیانه با بسط تسلط “مجاز” در فلسطین اشغال شده.
۳- نجات اسرائیل، پایگاه استعمار جهانی در منطقه و نجات دادن استعمار صهیونیستی از طرق
الف ـ ایجاد آرامش برای بهبود بخشیدن به وضع مهاجرت یهودیان به اسرائیل
ب ـ ترمیم وجهه اسرائیل که به کمک مجاهدان خلق فلسطین رفتهرفته چهره خود را به جهانیان نشان داد.
ج ـ قطع محاصره اقتصادی و ایجاد زمینه برای توسعه اقتصادی اسرائیل
د ـ شناسایی اسرائیل از طرف بزرگترین کشور عربی یعنی مصر
۴- ایجاد بازار در کشورهای منطقه و بخصوص کشورهای همسایه اسرائیل برای استعمار جهانی و استعمار صهیونی.
۵- بسط استثمار نیروی انسانی و بهرهبرداری از منابع ارضی کشورهای عربی و مردم فلسطین توسط استعمار جهانی.
۶- حفظ سیات طبقه حاکم بر کشورهای عربی از طریق بازیهای سیاسی و وعدههای عوامفریبانه در مورد “صلح پایدار” و بالتبع فرونشاندن قهر انقلابی خلقهای عرب.
۷- بازگردن راه برای استعمار نو غرب و به خصوص آمریکا در منطقه به صورت “مجاز” و “مشروع”
۸- بهبود بخشیدن وجهه کارتر در افکار آمریکائیان بخصوص پس از تنزل دائمی محبوبیت او در سال گذشته.
و اما این هدفها میتوانند به نتیجه برسند؟
هرگز. چه مادام که مردمی قاطعانه به مبارزه خود ادامه میدهند و خداوند مژده پیروزی به مؤمنان را داده است، این خیانتها و توطئهها به شکست خواهند انجامید و سلطه شرک ناپایدار خواهد گشت. با ادامه مبارزه آرامش ظاهری مورد نظر، در پیشگاه مردم جهان به افسانهای بیپایه تبدیل خواهد شد و آن وقت دوباره مهاجرت منفی آغاز گشته و به دنبال آن توسعهطلبی صهیونیزم بناچار قطع خواهد شد. قهر انقلابی خلق فلسطین بهعلاوه پیکر استعمار صهیونیستی را تا سر حد مرگ مجروح میسازد و دوباره وضع نابسامان اقتصادی آن را تشدید میکند و… آنگاه صهیونیزم با هلاکت کامل مواجه خواهد شد و پس از آن استعمار و عاملین کثیفش نیز بساط بهرهکشی را برای همیشه بر خواهند چید. اما لازمه همه اینها بیدار کردن مردم و آگاهی دادن به آنها و باز کردن مشت خائنین به مردم است و این مقاله کوششی است در این راه.
و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین
برادر هموطن:
پیام مجاهد، در خدمت جنبش انقلابی خلق ما قرار دارد.
پیام مجاهد، به کمکهای فکری و قلمی و مالی شما نیازمند است. مقالات، اخبار، انتقادات و نظرات خود را به آدرس پیام مجاهد (بااسم مستعار) ارسال دارید.
در پخش و توزیع پیام مجاهد به ما کمک کنید.
کمکهای مالی خود را به صورت حواله بانکی و یا پستی در وجه پیام مجاهد ارسال دارید.
(امضاء حواله مالی ممکن است با نام مستعار باشد.)
PAYAM – E MUJAHID
P. O. BOX A
Be11ev111e، I11. ۶۲۲۲۲ U.S.A
PAYAM – E MUJAHID
Ave. Grande Armee
۷۵۰۱۷ Paris FRANCE
چین و روابط خارجیاش
همزمان با شهادت هزاران نفر از مردم مسلمان ایران به دست شاه و مزدورانش، هوا کوفنگ صدر حزب کمونیست چین و نخستوزیر آن کشور بنا به دعوت شاه برای یک دیدار چهار روزه به تهران آمد و با گرمی هر چه تمامتر از طرف شاه و دولت استقبال، پذیرایی و سپس بدرقه گردید. بنا به تمایل شاه و برای آنکه مبادا روابط صمیمانهاش با اتحا جماهیر شوروی تیره گردد، هواکوفنگ در سخنان خود و هنگام حمله به ابرقدرتها، از شوروی مستقیما نامی نبرد. در حالی که روزینامههای وابسته به طاغوت در ایران نوشتند که هدف از این دیدارها مقابله با نفوذ شوروی در خلیج فارس و تقویت نفود چین در این منطقه بوده است. شاه دعوت هواکوفنگ برای دیدار متقابل از چین پذیرفته ولی تاریخ قطعی آن را معین نکرده است.
این مجموعه اطلاعاتی است که مردم مستضعف ایران از سفر جانشین مائوتسه دون به ایران بدست آوردهاند. این اولین بار نیست و آخرین آنهم نخواهد بود که رهبران جمهوری تودهای!! چین از قدرتمندان فاسد و جنایتکاران جهانی حمایت کرده و میکنند. از آنان طی تشریفاتی خیرهکننده پذیرایی مینمایند، برای میمهانی و بادهگساری به کاخهاشان میشتابند و با تملق آنان را مدح مینمایند. چنانکه برای اولین بار در ایران اشرف پهلوی بهعنوان فرستاده خاص شاه به حضور مائوتسهدون بار یافته و پیام دوستی و مودت شاه با چین را تسلیم او نمود. چندی بعد فرح و هویدا به چین رفتند. به دستور مائوتسه دون مردم چین و حتی کودکان از همه جا بیخبر را در مسیر این دو گرد آوردند تا با هورا کشیدن، پرتاب گل، تکان دادن دستمال و پرچم حضور مهمانان عزیز چین! را خوشآمد گویند. در حالیکه چوئنلای در رکاب رفیق فرح و رفیق هویدا بود، همه با هم به حضور مائوتسه دون رسیدند تا به سلامتی کارگران جهان باده بنوشند و برای سرنوشت مردم ایران تصمیم بگیرند. فرح، ذوقزده از پذیرائیهای مائو و سایر رهبران چین به خبرنگاران گفت که هرگز از او به عنوان یک ملکه چنین استقبال گرمی انجام نگرفته است. بلی، بالاخره چین، آنهم در زمان خود رهبر انقلاب یعنی مائوتسهدون نقاب از چهره خود افکند و حزب کمونیست چین این مدعی نجات ستمدیدگان جهان ستمگر امروز گشت.
ستمدیدگی چین توسط غرب از قرن هیجدهم و پس از توسعه روابط تجاریش با دول غربی آغاز میگردد. دول غربی در طی دو جنگ معروف به جنگهای تریاک چین را مجبور ساختند تا بنادر خود را بر روی کالاها و امتعه اروپایی و آمریکایی بگشاید و امتیازات متعددی بگیرند. از جمله در چین کاپیتولاسیون را برقرار نمودند و به رواج تریاک و افیون در داخل چین آنچنان دامن زدند که حتی تا دهه قبل از انقلاب، هر چینی که به تریاک و افیون مبتلا نبود عضویتاش در حزب کمونیست محرز میگردید.
در جنگهای تریاک ابتدا مردم و دربار منچو هر دو سخت علیه بیگانگان جنگیدند. ولی پس از کوتاه مدتی دربار منچو که از شورشهای مردم وحشت داشت به سرکوبی شورش پرداخت ولی تا سال ۱۸۶۰ به سرکوبی شورشیان موفق نگردید. در این سال فرانسه و انگلستان در مذاکرات پکن برای عقد قرارداد نانکینگ برا شکستن شورش به دربار منچو کمکهای نظامی و مالی بسیاری کردند. شورش بالاخره در سال ۱۸۶۴ آرام گردید ولی به تدریج دربار منچو آلت بیارادهای در دست قدرتهای غربی شد.
در این هنگام چین تحت تأثیر افکار کانکبووی، فیلسوف چینی، قرار گرفته بود.. او در رساله خویش به نام چین جدید بیان داشته بود که چین در وجود امپراطور خلاصه نمیشود. بلکه این ملتهای گوناگون چین هستند که کشور و جامعه چین را بوجود میآورند. اصلاحات صد روزه در سال ۱۸۷۸ که قرار بود بر مبنای عقاید وی انجام شود، با توطئه خاندان منچو روبرو شد و در نتیجه ملکه تسوهری مجددا بر تخت اژدها جلوس کرد. ملکه که با کمترین آزادی مردم موافقت نداشت تمام کوشش خود را در تهیه و تدارک قشونهای محلی نهاد. بدین ترتیب برای مقابله با بیگانگان قشونهای محلی را بوجود آورد که بعدها به “مشتزنان” معروف شدند. اینان اقدامات وسیع و بسیار مخفیانهای علیه دول غربی بهعمل آوردند. دول غربی نیز مجددا به چین حمله کردند. در این جنگ مقامات سیاسی چین و حکام ایالات بیطرف ماندند. دول غربی پس از پیروزی دولت چین را ناچار ساختند که رهبران سازمان مشتزنان را اعدام کند. این اقدام مورد تنفر شدید مردم قرار گرفت و مبارزه علیه خاندان منچو و بیگانگان وسعت یافت.
در سال ۱۸۹۴ دکتر سون یاتس انجمن احیای چین را که بعدها به حزب کومینتانگ معروف شد تاسیس نمود. انجمن احیای چین در سال ۱۹۱۱ توسط پلیس کشف و سون یاتسن به خارج فرار کرد. اما یک ماه بعد انقلاب چین شروع گردید. استانهای شورشی حکومت جمهوری اعلان نموده و سون یاتسن را به ریاست جمهوری برگزیدند. روز ۱۲ فوریه ۱۹۱۲ حکومت امپراطوری در چین خاتمه یافت ولی جنگهای داخلی شروع گردید که تا سال ۱۹۲۸ ادامه یافت. دول غربی و ژاپن جنگهای داخلی را دامن میزدند. از جمله ژاپن کوشید تا از باقیمانده خاندان منچو یکی را به سلطنت منچوری برداشته و علیه حکومت جمهوری توطئه بچیند. ژاپن همچنین پس از پایان جنگ اول جهانی درصدد برآمد که با تحمیل قرارداد بسیار ظالمانهای حکومت چین را به یک مستعمره تبدیل کند. همین، احساس ضدژاپنی نیرومندی در مردم جنوب بوجود آورد به آنان وحدت و قدرتی بزرگ بخشید.
در سال ۱۹۲۰ حزب کمونیست چین تأسیس گردید یأس دکتر سون یاتسن از آمریکا و روی آوردنش به شوروی کمونیستها را تقویت نمود. مرگ دکتر سون یاتسن در ۱۹۲۵ رشتههای همکاری کمونیستها را با رهبران کومین تانگ از هم برید. چیانکایچک جانشین سون یاتسن نه تنها کمونیستها بلکه حتی ملیون و آزادیخواهان را نیز به شدت تارومار کرد. کمونیستها به رهبری مائوتسهدون به شمال چین رفته و پس از جنگهای شدید پارتیزانی توانستند اولین حکومت کمونیستی چین را در ینان مستقر سازند. چیانکایچک ۸ بار علیه کمونیستها لشگر کشید ولی با آنکه مدام اعلام میکرد که کمونیستها به کلی از بین رفتهاند، موفقیتی در این لشگرکشیها به دست نیاورد.
با شروع جنگ دوم جهانی و حملات وسیع ژاپن به چین احساسات ضدژاپنی بزرگی را در مردم چین بوجود آمد. حمله ژاپن به چین وسیله تبلیغاتی بزرگی برای کمونیستها علیه حزب کومین تانگ گردید. کمونیستها به شدت تبلیغ میکردند که چیانکایچک در عوض جنگیدن با ژاپن به تارومار کردن کمونیستها مشغول است. چیانکایچک بالاخره پذیرفت که در جنگ با ژاپن با کمونیستها متحد گردد.
در مدت ۸ سال جنگ با ژاپن پارتیزانهای کمونیست با سیاست جنگ و گریز ضربات کشنده ای بر لشکریان ژاپن زدند و این موقعیت کمونیستها را در میان مردم استحکامی فوقالعاده بخشید به طوری که پس از شکست ژاپن و اتمام جنگ دوم جهانی روند فتوحات کمونیستها و شکست کومین تانگ شتابی حیرتانگیز گرفت به طوری که در سالهای ۴۹-۱۹۴۷ چیانکیایچک دیگر حتی کمترین موفقیت را هم پیدا ننمود. سرانجام روز اول اکتبر ۱۹۴۹ مائوتسهتونگ در پکن تشکیل حکومت جمهوری خلق چین را اعلام داشت و چیانکاچیک به جزیره فورمز فرار کرد. دولت کمونیستی چین فورا از طرف شوروی و اروپای شرقی به رسمیت شناخته شد. انگلستان نیز پس از مدتی کوتاه سرانجام حکومت جدید چین را به رسمیت شناخت ولی آمریکا که سال بعد در جنگ کره رودرروی چین قرار گرفت شناسایی چین را تا سال ۱۹۷۳ به تعویق انداخت. در این سال امریکا عملا ولی نه رسما چین را به رسمیت شناخته و نمایندگان آن را در واشنگتن پذیرفت. بدین ترتیب جامعه چین پس از یک قرن و نیم اسارت و مواجهه با هجوم غرب توانست آزاد گردد. ولی بزودی دولت چین هم بهمان راهی رفت که شوروی رفته بود و امروز خود ستمگری شده که در کنار میز مذاکرات با ستمگران دیگر جهانی گفتگو میکند، امتیاز میدهد و میگیرد. و در تعیین سرنوشت ملتهای اسیر چون مردم ما به سود خویش دخالت میکند. چین برای رسیدن به این موقعیت از چند مرحله گذر کرده تا به تکمیل نظریه سیاست خارجی خویش موفق شده است. نظریهای که به نام سه دنیا معروف شده و با جهان و ایدئولوژی حاکم بر چین مطابقت کامل دارد.
در پایان جنگ دوم جهانی ابرقدرتها به بلوکبندی سیاسی اقدام کردند و چین ناچار به بلوک شوروی پیوست، شوروی که مغولستان را از چین جدا ساخته و ظاهرا استقلال بخشیده بود، شوروی که پس از جنگ و تخلیه منچوری از ژاپن، آن ناحیه را تصرف نموده و کلیه تاسیسات صنعتیاش را به درون مرزهای خود برده بود و شوروی که در برابر کمونیستها بارها از چیانکایچک دفاع کرده بود. همه این دلایل نشان میداد که شوروی از وجود یک کشور کمونیستی با ششصد میلیون جمعیت (در سال ۱۹۴۹) چندان دلخوشی ندارد. چه تضمینی که چین به راه یوگوسلاوی و مائو به راه تیتو نرود؟ بهخصوص که چین قدرتی عظیم خواهد شد و در صورت جدا کردن راه خویش رقیب خطرناکی برای شوروی خواهد گردید. بهمین لحاظ استالین باکمال بیمیلی با مائو بر سر میز مذاکره نشست و به ازاء قرارداد مشترک دفاعی حق استفاده از بنادر و خطوط آهن چین و همچنین اجازه بهرهبرداری از منابع طبیعی آن کشور را دریافت کرد.
در ماه ژوئن ۱۹۵۰ آمریکا کمونیستها را در کره به تجاوز متهم کرد و جنگهای کره شروع گردید. آمریکا با ارسال اسلحه و مهمات به کره جنوبی از آن کشور در مقابل کره شمالی حمایت کرد. ژنرال مک آرتور در کره توانست موفقیتهایی کسب نموده، کمونیستها را به شمار مدار ۳۸ درجه براند. در نتیجه افکار عمومی مردم آمریکا را با خود موافق ساخت. همین موفقیتها ترومن رئیس جمهور آمریکار به خیال تصرف تمام کره انداخت. چین که از کره شمالی حمایت میکرد به آمریکا اخطار داد ولی آمریکا اخطار را جدی نگرفته و مکآرتور تهدید کرد که جنگ را به داخل خاک چین خواهد برد. چینیها هم در حالیکه از سلاحهای اتمی آمریکا وحشت داشتند که ۲۴ اکتبر تا ۸ نوامبر در خاک کره علیه آمریکا جنگیدند و سپس به چین عقب نشستند. چین برای مقاومت در برابر آمریکا و خنثی ساختن تهدید آن کشور به حمله اتمی ناچار بود به شوروی نزدیکتر گردد. جنگ کره در سال ۱۹۵۳ پایان یافت. آمریکا پذیرفت که به جنوب رودخانه هان، مدار ۳۸ درجه بازگردد و اسرای دو طرف معاوضه شوند. سینگمان ری رئیس جمهوری کره جنوبی که از حمایت مک آرتور و افسران زیردستش (که همه با صلح مخالف بودند) برخوردار بود، در برنامه معاوضه اسرای جنگی اخلال میکرد. دولت آمریکا با مجهز ساختن ارتش کره جنوبی و تامین راحتی خیال سینگمان ری او را به متارکه جنگ و معاوضه زندانیان راضی ساخت.
با پایان جنگ کره، چین کوشید تا به عضویت باشگاه سیاسی جهان پذیرفته شود. از جمله در کنفرانس ۱۹۵۴ ژنو و همچنین مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا در ماه اوت ۱۹۵۵ که به ابتکار انگلستان تشکیل شده بود فعالیتهای ناموفقی به عمل آورد. چین در کنفرانس ۱۹۵۴ ژنو برای مذاکرات هندوچین آمده بود. در این کنفرانس چین همچون کشورهای اروپایی (که منافعشان را در هندوچین از دست داده بودند) متمایل بود که حکومتهای بیطرف زمام امور کشورهای آن ناحیه را در دست بگیرند. با آنکه آمریکا ظاهرا به این سیاست تسلیم شد، در سال ۱۹۵۸ دولتهای بیطرف لائوس و تایلند با کمک “سیآیا” و از طریق کودتای نظامی ساقط شدند. آمریکا همچنین به تجدید سازمان دییم در ویتنام جنوبی و چیانکایچک در فرمز پرداخت و با ایجاد پایگاههای نظامی در فیلیپین و فرمز حکومت بیطرف اندونزی را مورد تهدید قرار داد. چین هم در تابستان ۱۹۵۸ به جزایر کموی و ماتسو نزدیک خاک خویش حمله برد. آمریکا به چین اخطار نمود که حمله به کموی و ماتسو نه تنها در حکم حمله به فرمز، بلکه حمله به غرب است. سپس با اعزام ناوگان هفتم خود به آبهای چین و کمک نظامی به چیانکایچک و به پرواز در آوردن هواپیماهای جنگی خویش چین را به حمله اتمی تهدید کرد. در این هنگام شوروی کمترین کمکی به چین نمیکرد و در نتیجه چین نمیتوانست ریسکی را بپذیرد و به همین جهت مجبور شد مجددا به میز مذاکرات بازگردد. در مذاکرات سالهای ۶۲-۱۹۶۱ کنفرانس ژنو چین حاضر به مصالحهای شد تا اگر آمریکا قوای خود را از فرمز بیرون ببرد از حمله به آنجا خودداری نماید. بعلاوه کوشش مجددی بهعمل آورد تا در لائوس یک حکومت بیطرف برسرکار آید. مصالحه چین را دولت ژاپن به آمریکا اطلاع داد.
با انتخاب کندی به ریاست جمهوری آمریکا، روابط چین با آن کشور رو به بهبود گذارد. کندی معتقد بود که جزائر کموی و ماتسو بایستی به چین اصلی بازگردد. بعلاوه کندی اقدام به برقرار روابط سیاسی با مغولستان کرد. که این به معنای شناختن استقلال مغولستان بود که نیمه مستعمره شوروی به حساب میآمد. این عمل به دلیل دور شدن مغولستان از شوروی موجب رضایت خاطر چین میشد. کندی همچنین درصدد برآمد که به چین مقداری گندم بفروشد، درست در هنگامیکه چین نیاز مبرمی به آن داشت. همین جریانات موجب دوری چین از شوروی و نزدیکی آن به آمریکا میگردید. کوششهای شوروی برای آنکه با استفاده از وضع بد اقتصادی چین آن کشور را تحت فشار قرار دهد بجایی نرسید. اقدامات کندی در نزدیک شدن به چین با کشته شدن او پایان گرفت و آمریکا نتوانست در آن زمان قدمهای بیشتری در نزدیکی با چین بردارد.
همگام با تولد چین کمونیست اختلافات جهان کمونیسم هم شروع شده و توسعه یافته بود. این اختلافات را در دو دسته سیاسی و اعتقادی (ایدئولوژیک) میتوان تقسیمبندی نمود. از نظر سیاسی اختلافات جهان کمونیسم با سرپیچی تیتو رهبر یوگسلاوی از دنبالهروی حزب کمونیست شوروی و اختلافات اعتقادی با مسافرت آندره ژید کمونیست معروف فرانسوی به شوروی شروع گردید. ژید کتابی به نام “بازگشت از شوروی” نگاشته و با تشریح خفقان موجود در روسیه در اثر سیاست خشونتآمیز شوروی و زندگی رقتبار مردم آن سامان، تنفر و بیزاری خویش را از حزب کمونیست شوروی آشکار ساخته و به دیگران اخطار کرد که چشمهای شما باید باز شوند و ناچاز از باز شدن هم هستند. زنجیدگی چین از شوروی تا بدانجا رسید که روزنامههای غربی ناگهان اطلاع دادند که اختلافات مرزی چین و شوروی ممکن است به بروز جنگ بین این دو قدرت بزرگ دنیای کمونیسم منجر شود.
اختلافات جهان کمونیسم با پیروزی حزب کمونیست چین اوج گرفت. و به تدریج توسعه یافت. زیرا انقلاب چین فرضیات انقلابی و حتی اصول اعتقادی مارکس ـ انگلس ـ لنین را درهم ریخت. لنین انقلاب را یک خیزش پرولتاریا علیه سرمایهداری میدانست که بوسیله قشر روشنفکر یا بورژوای آگاه رهبری شده و به موفقیت میرسد. انقلاب روسیه هم بر همان مبنا تدارک و رهبری شده به سرانجام رسیده بود. همین زمینه اعتقادی بود که استالین را در حل مسئله دهاقین شوروی شکست داد. استالین برای صنعتی کردن کشور خویش ناچار از قربانی کردن میلیونها دهقان و کشاورز و تنزل فاحش سطح تولیدات کشاورزی شوروی گردید. در حالیکه چین در حال انقلاب کشوری صد درصد کشاورزی و تعداد کارگران آنقدر محدود بود که نه تنها طبقهای محسوب نمیشدند، حتی از نظر اجتماعی به حساب هم نمیآمدند. همین موجب گردید که مائو برای تدارک انقلاب چین بر نیروی دهقانان چینی تکیه کند. تحمل بار انقلاب توسط دهقانان نیز لازمهاش جنگهای طولانی و فرساینده دهقانی بود. روشی که در دوران همکاری کومین تانگ و کمونیستها توانست به خوبی نقش خود را ایفاء نموده و از طریق جنگهای دهقانی و پارتیزانی ژاپنیها را به کلی مستأصل و درمانده نموده و شکستهای سختی بر آنان وارد سازد.
عامل ملیتگرائی، مسئله مهم دیگری در ایجاد اختلافات عقیدتی است. به همان گونه که هر دو کشور چین و شوروی بهم نسبت میدهند، شونیسم روسی و علاقههای ناسیونالیستی چینی هر دو در ساخت اعتقادی این دو کشور بیتأثیر نبودهاند. اینکه نژاد روسی برای خود قائل به وجود یک رجحان و برتری نسبت به سایر مردم است با اعتقاد به خیزش پرولتاریا علیه سرمایهداری ترکیب شده و روش همزیستی مسالمتآمیز را در سیاست خارجی روسیه شوروی به وجود آورده است. اما به تدریج “همزیستی مسالمتآمیز” از “زندگی کن و بگذار من هم زندگی کنم” به “غارت کن و بگذار منهم غارت کنم” تبدیل گردید و “اردوگاه کارگران جهان” در کنار آمریکا دست به غارت مردم مستضعف جهان، و بخصوص ایران، زد.
چین نیز همین مسیر تاریخی را طی مینماید. در ابتدا بنا به خصلت علاقه به آب و خاک درصدد حفظ خود از بیگانگان است و میخواهد که به رفاه مادی برسد و به قدرتهای تعیینکننده در سطح جهانی دسترسی پیدا نماید ولی جان فوستر دالس حتی حاضر نمیشود با چوئن لای در کنفرانس ژنو دست بدهد و استالین هم به ازاء هر کمک یا پشتیبانی از چین، امتیازی از آن کشور میطلبد و مدام درصدد عقبزدن او برای جلو نگهداشتن خود میباشد. چین که در صحنه سیاست بینالمللی بدین ترتیب عقبمانده ولی در صحنه انقلاب کشور خویش با تکیه به نیروهای دهقانی پیروز شده از همان راه رفته خویش میکوشد تا به صحنه سیاست جهانی قدم گذارد. پس اعلام میکند که “همزیستی مسالمتآمیز” سازش با امپریالیستها علیه جنبشهای ملی میباشد و پیروزی انقلاب سوسیالیستی جهانی فقط از طریق جنگ میسر است و بس زیرا تضاد اصلی همان تضاد بین ملل اسیر و کشورهای امپریالیستی میباشد که این تضاد فقط از راه جنگ حل خواهد شد و از آنجا که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در جهان امری جبری است بنابر این سرنوشت انقلاب جهانی فقط توسط ملت های اسیر تعیین میگردد. اهرمهای اصلی انقلاب جهان در کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره وجود دارد که باید به حرکت درآیند و حرکت انقلابی را به پیش برند. بنابراین، این کشورها که مرکز طوفانهای انقلابی آینده هستند بر روی هم دنیایی جدا از امپریالیستها و سوسیال امپریالیستها (شوروی) بوجود میآورند. بنابراین در جهان سه دنیا وجود دارد و این دنیای سوم است که مرکز طوفانهای انقلابی آینده و جنگهای فرساینده دهقانی جهان خواهند بود. فقط پس از این جنگ بزرگ است که دیگر از سرمایهداری خبری نخواهد ماند و استثمار انسان از انسان پایان خواهد پذیرفت. بنابراین بایستی دنیای سوم را علیه دو دنیای دیگر تجهیز کرد و مسلح نمود و به جنگ واداشت تا آنکه سرمایهدار از بین رفته و جای خود را به پرولتاریا بدهد.
برای رسیدن به این هدف بایستی در کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره جنگ علیه سرمایهداری را بوجود آورد و تقویت نمود. اینگونه کشورها در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا قرار دارند. چین میکوشد تا آنکه بهر وسیله ممکنست در این سه منطقه راه پیدا کند اما برای سازمان دادن نهضتهایی در آمریکای لاتین، هیچگونه رابطه سازمانی با کمونیستها در این کشورها نداشت. شوروی به دلیل پدرسالاری و همچنین وحدت جهان کمونیسم قبلا از طریق کمینفرم، احزاب مارکسیستی را در سراسر جهان بوجود آورده بود بنابراین چین میبایستی از طریقی در این منطقه راه پیدا کند. عدم شناسایی چین کمونیسم بوسیله آمریکا که مانع میگردید سفارت چین در کشورهای اقمار آمریکا دایر گردد، ایجاد رابطه سازمانی بین چین و احزاب کمونیستی را مشکل میکرد. در سال ۱۹۵۹ که فیدل کاسترو در جنگهای کوبا به قدرت رسید مشکل چین حل گردید. چین در ۲۸ سپتامبر ۱۹۶۰ با کوبا روابط سیاسی برقرار نمود. چهگوارا صمیمیترین و نزدیکترین دوستان کاسترو به چین رفت و چینی شد. روزنامههای چینی به مدح و ستایش زعمای کوبا و انقلاب آن پرداختند و کوبا را امید آمریکای لاتین و خط مقدم جبهه علیه ببر کاغذی آمریکا لقب دادند.
کوبا شدیدا از طرف شوروی حمایت میشد. آمریکا که در کنار آبهای ساحلی خویش تولد یک کشور کمونیستی را نمیتوانست تحمل کند با ترتیب دادن واقعه خلیج خوکها کوشید تا آنکه کاسترو و رژیم او را ساقط نماید. هر چند که آمریکا در این حمله موفق نگردید ولی معلوم بود که این آخرین حمله آن کشور نخواهد بود و توطئههای دیگری خواهد ریخت. کوبا که چون موشی کوچک در برابر گربهای قویپنجه قرار گرفته بود بناچار به شوروی پناه برد. همزیستی مسالمتآمیز کار کرد. کوبا در ازاء حمایت شوروی اولا موجبات دردسر آینده را فراهم نخواهد آورد (برعکس چین) و ثانیا میتواند به عنوان حفاظت از خود به پایگاه موشکهای شوروی تبدیل گردد. بهمین دلیل شوروی با سرعت کوبا را مسلح نموده آن را به صورت پایگاه نظامی درآورد. آمریکا هم در برابر فعالیتهای شوروی اطراف جزیره کوبا را در آبهای بینالمللی محاصره نموده و اعلام کرد در صورتیکه کشتیهای روسی به حلقه محاصره نزدیک شوند توقیف خواهند شد. کشتیهای شوروی که برای تکمیل پایگاههای مذکور وسائل جدیدی را به کوبا میآوردند به دستور دولت شوروی قبل از رسیدن به کوبا تغییر مسیر دادند. شوروی از آمریکا به دلیل ایجاد ممانعت در آبهای بینالمللی به سازمان ملل شکایت برد و بالاخره بر طبق اصول همزیستی مسالمتآمیز آمریکا پذیرفت که استقلال و تمامیت ارضی کوبا را تضمین نماید در عوض شوروی هم پایگاههای خود را از کوبا بیرون برده و کوبا در آمریکای لاتین دخالت ننماید.
بهترین موقعیت برای چین آماده شد. دخالت شوروی در آمریکای لاتین کم شد و چین میتوانست با دوستی با کوبا و عدم حضور شوروی بهتر و بهتر در آمریکای لاتین فعالیت نماید. به همین دلیل همگام با بحران کوبا تظاهرات وسیعی در سراسر چین علیه شوروی و به همدردی و حمایت از کوبا برپا شد. ولی با اینهمه، کاسترو که به حفظ خویش علاقمند بود و شوروی را برای این منظور مناسب مییافت، موجب شد که کوبا بیش از پیش به شوروی نزدیک شده و نسبت به چین تقریبا بیتفاوت بماند. همین امر موجب حمله روزنامههای چینی به کاسترو گردید. گروههای طرفدار چین هم در کنفرانس احزاب آمریکای لاتین که در نوامبر ۱۹۶۴ در هاوانا برگزار گردید شرکت ننموده و کنفرانس را با بحران مواجه ساختند. حدود سه ماه بعد از این کنفرانس، یعنی در فوریه ۱۹۶۵ چهگوارا دوست صمیمی کاسترو که طرفدار چین بود مجددا به آن کشور سفر کرده و کوتاهمدتی پس از بازگشت از چین ناپدید گردید. او به جنگلهای انبوه سایر کشورهای آمریکای لاتین رفته بود تا برای آزادی ملتهای آن ناحیه و یا در حقیقت اجرای سیاست چین در آمریکا اقدام نماید.
با کشته شدن چهگوارا در سرزمین بولیوی و شکست شورشهای این منطقه، سیاست چین به تدریج عوض شد و یا به عبارت دیگر نظریه سه دنیای مائوتسه دون به تکامل خود رسید. چین دریافت که با برپا ساختن جنگهای پارتیزانی قادر به عضویت در باشگاه سیاسی جهانی نیست زیرا جنگهای پارتیزانی اکنون توسط رقیب خنثی میشوند و کاربرد انقلابی خود را از دست دادهاند. جنگهای پارتیزانی بوسیله دشمن مطالعه گردیده، قوانیناش شناخته شده و برای جلوگیری از آنها و خنثی ساختنشان برنامهها ریخته شده است. بعلاوه تنها یک دشمن نیست بلکه با رقیبی چون شوروی سروکار دارد. چنانکه پیروزی کمونیستها در یمن با تمام جنایاتی که برای کسب قدرت مرتکب شدند یک پیروزی نیمبند برای چین بود و آنان را با رقیبی چون شوروی مواجه ساخت. کودتاهای پیدرپی مؤید همین مدعا است.
به همین دلیل نظریه سه دنیای مائو همزیستی مسالمتآمیز را با بیانی دیگر تأیید کرد، بدون آنکه تأیید لفظی الزامی برای همکاریش با شوروی گردد. مائو اظهار داشت که غیر از دو ابرقدرت دنیای سوسیال امپریالیسم و سرمایهداری، جهان سومی وجود دارد، چین برای گسترش انقلاب کمونیسم جهانی باید با سران این کشورها طرح دوستی بریزد، پس از مدتی سران این کشورها از آمریکا اعراض نموده یه چین روی میآوردند و کشورشان دچار انقلاب کمونیستی میشود!!
اما برای اجرای این طرح هنوز فشارهای دیگری بر آمریکا لازم بود. لذا چین ناگهانی سیاست خشونت خویش را تغییر نداد بلکه این دو برنامه را به موازات یکدیگر به پیش برد. از جمله هنگامی که فشار بر آمریکا در صحنههای جنگ ویتنام شدت گرفت، چین هم به ویتنام کمکهای نظامی میکرد. برای اولین بار در آوریل ۱۹۶۵ و پس از بمباران ویتنام شمالی در کرانههای خلیج تونکن توسط آمریکا، نیروهای چین و آمریکا با یکدیگر به زدوخورد پرداختند. با ادامه زد و خوردهای ویتنام تهدیدات آمریکا مبنی بر بکار بردن اسلحههای اتمی مجددا از سر گرفته شد. عدهای از مقامات چینی اصرار داشتند که برای مقابله با تهدیدات اتمی آمریکا، روابط چین و شوروی بهبود یابد. گروه دیگر در مقابل اصرار داشتند که چین خود به سلاحهای اتمی مجهز شده و با تولید سلاحهای اتمی و پیوستن به باشگاه اتمی جهان این تهدید آمریکا را خنثی نماید.
کوشش چین برای دستیابی به سلاحهای اتمی از سالهای قبل با نگرانی آمریکا روبرو شده بود. آمریکا برای عدم دسترسی چین به سلاحهای اتمی در سالهای ۶۲ و ۶۳ با شوروی به توافقهایی رسیده و هر دو کشور پذیرفته بودند که از پخش اطلاعات اتمی خویش و همچنین پخش سلاحهای اتمی خودداری نمایند. بعلاوه آزمایشات اتمی در جو را تحریم نمودند. بدین ترتیب چین در مقابل این معاهده از کمکهای شوروی برای ساختن بمب اتم محروم شد. آمریکا بعلاوه خروشچف را تحت فشار قرار داد تا چین را از ساختن کارخانههای اتمی باز دارد. اختلاف مائوتسه دون با خروشچف تشدید گردید. کندی، رئیس جمهور آمریکا که میخواست از اختلاف موجود بین شوروی و چین حداکثر بهرهبرداری را بنماید، دستور داد تا امکان حمله به کارخانههای اتمی چین توسط بمبافکنهای F-11 را بررسی نمایند… C.I.A و دین راسک، وزیر امورخارجه آمریکا به کندی گزارش دادند که این عمل نه تنها جنگ بین چین و آمریکا را حتمی خواهد ساخت بلکه شوروی را هم ناچار از ورود به جنگ خواهد نمود. بنابراین کندی از این برنامه صرفنظر کرد.
در سال ۶۵ کاسیگین نخستوزیر جدید شوروی کوشید تا روابط چین و شوروی بهبود یابد. بهمین دلیل به پکن مسافرت نمود. ولی مقامات چینی دیگر نیازی به کمکهای شوروی احساس نمیکردند. پیروزی بر آمریکا در ویتنام را حتمی میدانستند و مطمئن شده بودند که آمریکا رسما به جنگ آنان نخواهد آمد. بهمین دلیل تبلیغات شدیدی را علیه شوروی آغاز نمودند. کاسیگین که از مسافرت به چین طرفی نبسته بود، برای مذاکرات صلح به هانوی رفت. هنگام اقامت او در هانوی آمریکا مبادرت به بمباران ویتنام کرد. این اشتباه آمریکا موجب گردید که شوروی برای حفظ موقعیت خویش در میان کمونیستهای جهانی بر میزان کمکهای خویش به ویتنام بیفزاید.
اوج جنگ ویتنام، وحشتی که جوانان آمریکایی را از کشته شدن در ویتنام فراگرفته بود، اجبار شوروی به چپگرایی و افکار عمومی جهان بالاخره آمریکا را وادار ساخت که وجود چین را به عنوان یک واقعیت بپذیرد. و این هنگامی بود که چین در آمریکای لاتین شکست خورده و به تغییر سیاست و نظریه سه دنیا ناچار گشته بود. پس هنگامی که شرایط مختلف به چین و آمریکا هر دو فشار آورد، طرفین را ناچار به حضور بر سر میز مذاکره کرد. مذاکره دو ابرقدرت چگونه میتواند شروع گردد؟ ابتدا یک تیم تنیس رویمیز از آمریکا به چین رفت تا با تنیسبازان چینی مسابقه دهد، مسابقه تنیس مورد رضایت همگان بود. آمریکا خود پیشقدم شده، چین پذیرفته و شوروی با ادامه این کار از تبلیغت شدید چین علیه شوروی نجات مییافت. بنابراین جز ملتها، دولتهای جهان، بخصوص نوکرها همه راضی میشدند زیرا هنگامیکه اربابها راضی هستند نوکران هم به پیروی از آنان شادی و پایکوبی خواهند نمود.
مسابقات تنیس با مسافرت کیسینگر و سپس نیکسون به چین تعقیب شد و مجددا کیسینگر به پکن رفت. عکس کیسینگر جنایتکار معروف و اصیلترین نماینده سرمایهداری بر روی صفحات تلویزیون چین ظاهر شد و نشریات آن کشور را زینت داد! مذاکرات آنقدر سریع پیش رفت که مایک مانسفیلد گفت “من هرگز تصور نمیکردم که تا این اندازه و با این سرعت در مذاکرات با چین موفق شویم” و مقامات وزارت کشور آمریکا گفتند، ما اقدام به گشایش یک سفارتخانه در پکن مینماییم ولی نام آن را چیزی غیر از سفارت خواهیم گذاشت.
با برقراری روابط سیاسی و بسیار دوستانه چین با آمریکا و همچنین پذیرفته شدنش به عضویت سازمان ملل فعالیتهای چین برای تحقق فرضیه سه دنیای مائو تشدید گردید چین قبلا با کشورهای همسایه خود روابط سیاسی برقرار کرده بود. همچنین با دادن کمکهای اولیه به کشورهای آفریقایی توانسته بود با سران این دولتها روابط صمیمانه و نزدیکی بوجود آورد. ایجاد یک کارخانه پارچهبافی و یک بیمارستان در کنگوی برازاویل، ساختن جاده در یمن شمالی برای امام محمدالبدر، تهیه مخازن آب آشامیدنی و امثال اینها و بالاخره اعزام مستشاران نظام در اثر این روابط صمیمانه قبل از سال ۱۹۷۲ تا ۲۶ کشور آفریقایی دولت چین را برسمیت شناخته بودند.
با ایجاد روابط سیاسی با آمریکا روابط دوستانه چین با سران کشورهای دنیای سوم افزایش یافت و چین به رقیب خطرناکی برای روسیه شوروی تبدیل گردید. مثلا هنگامیکه روابط سیاسی مصر با شوروی تیره میشد چین به سرعت در روز ۲۲ آوریل ۷۶ توانست با انور سادات کنار آمده هواپیماهای جنگنده میگ و قطعات آن را به ارزش ده میلیون دلار بهطور رایگان در اختیار مصر قرار دهد و تعهد نماید که بهطور مجانی یک کارخانه اسلحهسازی برای مصر بسازد. ایران نیز چین را خیلی زود به رسمیت شناخت. شاه خواهر خود اشرف را به دیدار مائو فرستاد و سپس زن و نخستوزیر خود را اعزام نمود. اما مسافرتهای مأمورین چین و ایران به کشورهای یکدیگر با ابهام روبرو بوده، طرفین به دلیل مرز طولانی و مشترک ایران و شوروی مذاکرات را فاش نساختهاند در اثر این مذاکرات کوشش چین برای رسیدن به راههای تجاری و بر سر خوان یغمای منابع طبیعی نشستن به ثمر میرسد.
بدین ترتیب مبارزات طولانی و فرساینده به ثمر رسید. دشمن ناچار گردید! چین را در کنار قدرتهای دیگر جهانی به رسمیت بشناسد. به رسمیت شناختن بدین معنا که سهم آن کشور را نیز در غارت مردم جهان و به خصوص منطقه خاورمیانه در نظر بگیرند. به عبارت دیگر سه ابرقدرت، آمریکا، شوروی، و چین تحت عناوین مختلف با یکدیگر سرگرم بازی هستند. وسیله بازی آنها کشورهای استعمارزده و امتیازاتی که در این بازی میبرند سرمایههای ملی و هستی ملتها است. در هر یک از کشورهای استعمارزده نیز هر سه ابرقدرت سعی میکنند مهرههائی برای خود بیابند و این مهرهها آنقدر با هم برخورد میکنند تا در آن کشور بخصوص مهره یکی از ابرقدرتها مسلط شود. جالب اینجا است که این سه قلدر متکاثر جهانی در بازی خویش تمام مقررات بازی را نیز مراعات میکنند. زیرا میدانند که در غیر این صورت بازی به نزاع مبدل خواهد گشت و در نتیجه منافع موجود در آن کشور از چنگ هر سه آنها ممکن است خارج شود.
در عمل مبارزه با امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم تبدیل به رقابت با آنها و تئوری سه جهان مبدل به تئوری یک جهان و سه قدرت شده و آنچه تحت عنوان جنگ اعتقادی سیاسی، اقتصادی و یا همزیستی مسالمتآمیز میشنویم همه جنگ زرگری است.
ملت مسلمان باید از این شاه و دولت یاغی غاصب تبری کنند و مخالفت با آن لازم است. تمام اقشار ملت خصوصا اهالی قراء و قصبات باید بدانند که شاه غاصب و دولت یاغی او کمر به هدم مقدسات اسلام بستهاند و اگر مهلت پیدا کنند به محو آثار شریعت برمیخیزند.
بر تمام طبقات ملت لازم است با هر وسیله ممکن به سقوط این دستگاه جبار قیام کنند. اطاعت این دستگاه اطاعت طاغوت و حرام است. خداوند مسلمین را از شر آنان حفظ فرماید.
نقل از پیام امام خمینی و اعلام عزای عمومی ـ ۲۳ ذیحجه ۹۸
اخبار
با گسترش روزافزون مبارزات خلق مسلمان ایران به رهبری امام خمینی، شاه همچون غریقی که برای نجات خویش به هر خس و خاشاکی چنگ میزند، تلاشهای مذبوحانهای انجام داده و میدهد که بعضی از آنها به قرار زیراند:
٭ به استناد روزنامه گاردین، در مذاکرات شاه ـ ملک حسین، ملک حسین پادشاه اردن به شاه قول داده که هنگام مسافرتش به پاریس بکوشد تا بلکه با امام خمینی ملاقات و در مورد شاه با ایشان مذاکره نماید!
٭ همچنین شایع است که از دربار به آیتالله خوانساری تلفن زده و گفتهاند شما مطالب خود را بفرمائید تا عمل کنیم. ایشان گفتهاند که شخصا کاری ندارند و برای پاسخ به این پرسش باید به قم تلفن کنند. دربار ساعتی بعد مجددا به آیت الله خوانساری تلفن زده و نتیجه مذاکره ایشان را با قم جویا میگردد، ایشان در پاسخ میگویند که با قم تماس گرفتهاند. مراجع قم در این تماس اظهار داشتهاند که خواستههای ایشان همانهاست که امام خمینی در بیانیههایشان اعلام کردهاند و غیر از آنهم چیزی نمیخواهند.
٭ اقدام دیگر شاه که آنهم با شکست کامل روبرو شده اعزام فرح به منزل آقای خوئی در نجف بوده است. هر چند آقای خوئی در پاسخ فرح فقط دعا کرده است که خدا وضع ایران را اصلاح فرماید ولی دیدار فرح با او، موجی از خشم در میان همه مردم به وجود آورده است به طوری که طلاب و مدرسین قم جلسهای داشته و تصمیم گرفتهاند که هیچکدام از آقای خوئی شهریه دریافت ندارند. بعلاوه در مدرسه حجتیه عکس شاه را کنار عکس آقای خوئی آتش زدهاند. بازرایان قم تهدید کردهاند در صورتیکه نمایندگان آقای خوئی برای پرداخت شهریه به مدرسه بروند دفاتر این نمایندگان را آتش خواهند زد. به علاوه عکس فرح را در حالی که در مقابل هواکوفنگ ایستاده و هر دو به سلامتی هم جام شراب مینوشند با اضافه کردن جمله “با اجازه آقای خوئی” چاپ و تکثیر نموده و در سطح وسیع پخش کردهاند.
٭ منظور شاه از تلاش برای مذاکرات سیاسی با روحانیت چیست؟ بدون شک شاه خود میداند که با هیچیک از مقامات روحانی قادر به مذاکره نخواهد بود این طاغوت زمانه چنین طمع دارد که با حادثهآفرینی بتواند در صفوف مردم (طرفداران مراجع) اختلاف انداخته آنان را به جنگ با یکدیگر واداشته سپس با لکهدار ساختن مبارزین آنان را دلسرد و از میدان به در کند. چنانکه پس از دیدار فرح از آقای خوئی، عدهای از مبارزین روحانیت تقلید از آقای خوئی را تحریم نموده و طرفداران ایشان را به رجوع به مرجعی دیگر دعوت نمودهاند.
٭ اعلامیهای بر علیه آقای صادق خلخالی منتشر شده است که معلوم نیست آیا از طرف ساواک بوده یا توسط طرفداران آقای خوئی. در ضمن این اعلامیه اتهامات کثیفی به آقای خلخالی زدهاند حاصل اینگونه اقدامات شکاف انداختن در صفوف مردم است. هوشمندی و دقتنظر خواهران و برادران مسلمان تنها راه جلوگیری از بروز چنین اختلافات خواهد بود.
با بحران شدید اقتصادی روبرو شده است. اعتصابهای اخیر چندین میلیارد به رژیم ضرر زده است. در دو ماه گذشته ۴/۲ میلیارد دلار (و بنا به قولی ۴ میلیارد دلار) بوسیله دربار و سیاستمداران و امرای ارتش از جمله دولت نظامی موجود به خارچ منتقل شده است علاوه بر آن پولدارهای دزدی که فرار میکنند روزانه ۲۰ تا ۵۰ میلیون دلار با خود به خارج میبرند. رژیم ایران خود قبل از اعتصابات اخیر مقدار زیادی به بانکهای خارجی مقروض بوده و میزان تورم پول در یک سال گذشته بیش از ۵۰% بوده است. علاوه بر اعتصابات کارگران، به علت عدم اطمینان سرمایهگذاران آمریکایی و نیز فرار روزافزون آمریکائیان از ایران میزان تولید صنایع مونتاژ شدیداً نزول کرده به صفر نزدیک میشود. دولت در چند ماه گذشته بیش از ؟؟؟
چاپ کرده و در محافل اقتصادی خارجی رژیم ایران اعتبار خود را کاملاً از دست داده است ادامه مبارزه و اعتصابات به صورت فعلی، شاه و دولت نظامی او و هر حکومت جانشینشوندهای را که مورد رضایت مردم نباشد مجبور به تسلیم و فرار خواهد نمود.
٭ اعتصاب شرکت نفت همچنان ادامه دارد. ذخیره مخازن بنزین رو به اتمام است و در نتیجه کمبود بنزین در تمام نقاط ایران به شدت محسوس است. کارگران شرکت نفت مصممانه به اعتصاب خویش و پشتیبانی از امام خمینی ادامه میدهند. روز یکشنبه پنجم آذرماه عکس امام خمینی را بر دکل کشتی نفتکش نصب نمودهاند و هنگامی که به دستور فرمانده نظامی آبادان سربازان قصد پائین آوردن آن را داشتهاند در اثر؟؟؟؟