مكاتبات آيت‌الله صدوقی با مهندس بازرگان به انضمام نامه موكلی به وكيل و جوابيه آن تاريخ: ١٥/٠٩/٦٠

title

تاريخ: 15/09/1360

مكاتبات مهندس بازرگان و آيت‌الله صدوقي به انضمام نامه موكلي به وكيل و جوابيه آن

هـوالفتـاح العليـم

  در تاريخ ١٥/٧/٦٠ آقاي مهندس مهدي بازرگان بعد از شش ماه انتظار نوبت اجازة ١٥ دقيقه نطق قبل از دستور در مجلس شوراي اسلامي پيدا كردند. ولي نطق به نيمه نرسيده، عده‌اي از آقايان نمايندگان كه اعتقاد به آزادي عقيده و بيان بر طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ندارند با هياهو و حملات و بر خلاف قانون اساسي و آيين نامه داخلي مجلس مانع ادامه صحبت نمايندة محترم مردم تهران شدند.

  متن كامل نطق نيمه‌تمام را كه بعداً‌ با خواهش و اصرار تمام در شماره مورخ ٢٦/٧/٦٠ـ١١٤١٠ روزنامه كيهان چاپ شده بود، آقاي مهندس بازرگان براي عده‌اي از آقايان علما و علاقمندان فرستادند تا آگاهي عيني و قضاوت صحيح در برابر جنجال‌هاي جاهلانه و اتهامات منتشره حاصل نمايند و همان طوري كه در نطق خواسته شده بود هم فكري اساسي براي چاره‌جويي مصائب بكنند.

  از جمله جواب‌هايي كه در زمينه آن نطق رسيد نامه‌اي بود به تاريخ ٢٨/٧/٦٠ به امضاي آيت‌الله حاجي شيخ محمد صدوقي از يزد، حاوي پاره‌اي انتقادها و تعجب‌ها كه آقاي مهندس بازرگان جوابي به تاريخ ٤/٨/٦٠ فرستادند. جناب صدوقي نامه مجددي فرستاده دريغ نكردند كه درد دل‌هاي كلي و كهنه‌اي را روي دايره بريزند.

  در اين خلال روزنامه جمهوري اسلامي در شماره مورخ ٩/٨/٦٠ـ ٦٩٨ خود نامه اول آقاي صدوقي را منتشر كرد و قاعدتاً‌ مي‌بايستي جوابية آقاي بازرگان را هم كه همراه نامه‌اي براي روزنامه فرستاده بودند چاپ كنند ولي ظاهراً‌ براي اين آقايان رعايت قوانين قديم و جديد و تعهد به آداب و موازين اسلامي تا آنجا كه با نقشه و نظرياتشان مغايرت پيدا مي‌كند الزامي نبوده انقلابي بودن! آنها را از هر گونه احوال و افكار و حقوق حاكم بر جامعه معاف مي‌دارد. روزنامه مذكور علاوه بر خودداري از چاپ جوابيه، مقاله‌اي نيز در شماره مورخ ١١/٨/٦٠ـ٧٠٠ خود تحت عنوان «نامه گله‌آميز يك موكل به وكيل» منتشر ساخت كه خطاب و عتاب به آقاي بازرگان و استفسارهاي فراوان داشت. روزنامه جمهوري اسلامي پاسخ اين نامه را نيز كه از طرف آقاي بازرگان فرستاده شده بود برخلاف بديهي‌ترين اصول اخلاقي و منطقي و قرآني درج ننمود.

  مهندس بازرگان به نامه دوم آقاي صدوقي نيز جواب جامعي فرستادند كه به دليل شرايط حاكم در خارج انعكاسي پيدا نكرده است.

  نظر به اينكه مسايل مطروحه در اين نامه‌ها از نمونه‌هاي متداول و تكراري ايرادها و اتهامات انتسابي دو سال اخير مطبوعات و تبليغات انحصاري و رسانه‌هاي گروهي به آقاي مهندس بازرگان و به نهضت آزادي ايران و ديگر گروه‌هاي مسلمان مي‌باشد و پرسش‌هايي را در بردارد كه از ناحيه دوستان و غير دوستان نيز مطرح مي‌شود، مفيد ديديم مجموعة آن مكاتبات و مقالات را كه ارتباط با مسايل سياسي و اداري مملكت دارد براي مطالعه و استحضار هموطنان عزيزي كه دسترسي به آنان برايمان ميسر است توزيع نماييم. به روان والاي شهيدان حق درود مي‌فرستيم و از خداوند عليم قدير وحدت و پيروزي ملت را مسئلت مي‌نماييم.

روابط عمومي

نهضت آزادي ايران

 

 

نامه آيت‌الله صدوقي به مهندس بازرگان

بسمه تعالي

٢٨/٧/١٣٦٠

جناب آقاي مهندس بازرگان

نماينده محترم مجلس شوراي اسلامي، دامت توفيقاته

  با ابلاغ سلام، موفقيت شما را براي پيشبرد اهداف عاليه اسلام از خداي تعالي مسئلت دارم.

  آقاي بازرگان، پس از روزها سكوت انتظار نمي‌رفت اينگونه ناآگاهانه قضايا و جريانات ضد انقلابي كشور را تجزيه و تحليل نماييد. تصور نمي‌كردم يك پيرمرد پرمطالعه در اسلام و سياست اين‌سان برنامه‌هاي رسول‌الله گرامي اسلام و امام اميرالمؤمنين و حضرت ابي‌عبدالله الحسين عليهم صلوات‌الله را در غزوات و جنگ‌ها و نظام حكومتي اسلام به ورطه فراموشي بسپارند. نمي‌دانم اسلام شما درست است يا اسلام خاتم‌الانبيا و شما جزء پيروان ديانت حضرت هابيل هستيد يا جزء پيروان ديانت اسلام. جناب آقاي بازرگان اگر انسان عاشق لقاءالله باشد نمي‌تواند دلش براي كشته شدن انسان‌هاي فاسد ضد خدا و ضد اسلام بسوزد و بدانيد اگر مسامحه‌كاري‌هاي جنابعالي در اوايل انقلاب در به كار گماردن افراد ناصالح بر مصادر امور مهم نبود امروز شاهد اين حوادث ناگوار در كشور نبوديم. مردم مسلماني كه با ايثار و فداكاري خود انقلاب اسلامي را به پيروزي رساندند بعد از انقلاب انتظار داشتند بساط طاغوت و طاغوتيان در كشور در هم پيچيده شود و زعامت امور به افراد صالح و متقي سپرده شود و حتي فاسدها خود خواب آن روز را ديده بودند و كليه حقوق بگيران نسبتاً منحرف از بيت‌المال خود را آماده كرده بودند كه عمليات و رفتارشان را با خواست مردم تطبيق دهند ولي زماني كه مشاهده كردند نخست‌وزير توجهي به ظواهر اسلامي ندارد و اكثريت وزرا و مسئولين براي همه چيز ارزش قائلند جز براي تقوي و ايمان و اسلام. بنا گذاشتند بر مخالفت و لهذا ديديم موج تهمت‌ها و افترا عليه شخصيت‌هاي كشور خصوصاً مؤمنين آنها سرازير شده و به اسم آزادي در دانشگاه‌ها و ادارات و سازمان‌ها چه جنايت‌ها كه به نام آزادي به اسلام و آزادي و مقدسات ننمودند. آقاي بازرگان، آنان كه به نام آزادي نماز را و دانشجويان نمازخوان را به باد تمسخر مي‌گرفتند. همه گروه‌هاي ضد اسلام در فعاليت‌هايشان آزاد بودند به جز جوانان متعهد و مسلمان كه دائم تحت شكنجه روحي و جو تبليغاتي آنان بودند مگر به نام آزادي نهج‌البلاغه‌ها و قرآن‌ها و ديگر كتب اسلام در مراسم ١٤ اسفند (روز سخنراني بني‌صدر خائن) به آتش نكشيدند و افراد محاسن‌دار را به جرم ريش داشتن با چوب و چماق مضروب و مجروح ننمودند. آنقدر جسارت و گستاخي عليه اسلام و مذهب رواج دادند كه يك نفر معمم و روحاني جرأت آن كه چند قدم در خيابان‌هاي تهران راه برود پيدا نمي‌كرد. آيا يك دفعه شد طرفداران باطل با آن همه خيانت و جنايتشان از ناحيه جنابعالي محكوم شوند! جو ترور و ناامني كه در نطق قبل از دستورتان آن را يك توطئه دشمن به حساب آورده‌ايد با چه روش مي‌شد و مي‌توان جلو آن را گرفت. با روش رحمت و وحدت دولت شما كه ملت شاهد آن بودند (حل قضيه كردستان با اعزام هيأت حسن نيت دولت! پرداخت پول و حقوق‌هاي سرسام‌آور از ناحيه آقاي نزيه به فراريان! روبراه كردن دستگاه قضايي به وسيله آقاي مبشري! اطاق جنگ شدن اطاق‌هاي دانشگاه‌ها و محل چاپ اعلاميه‌ها و پست‌ نامه‌هاي ضد اسلام و ضد خدا با استفاده از امكانات ملت) ما نمي‌دانيم اين جريانات را چگونه تفسير و توجيه مي‌كنيد؟ منافقين خلق تا بازرگان نخست‌وزير بود مرتجع و سرمايه‌دار و آمريكائيش مي‌خواندند! چه شد كه بعد از تأييد رجوي براي نمايندگي مجلس چريك پيرش خواندند! بني‌صدري كه در زمان تصدي بازرگان شديداً با وي مخالف بود چه شد در زمان رئيس جمهوريش براي كوبيدن روحانيت و خط امام در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند؟ آقاي بازرگان، مطالب نطق شما اگر به نظر خودتان دلسوزانه باشد اين دلسوزي با سيره رسول‌الله و روش اميرالمؤمنين (با معاويه و طلحه و زبير و خوارج) صد و هشتاد درجه مغايرت دارد اگر باور داريد كه ماها شيعه حسين(ع) هستيم نبايد خدا و رضاي خدا و اسلام را فداي وجه بين‌المللي و هواهاي نفساني و راحت زيستن بنماييم. مي‌دانيد كه پيامبران الهي بشير و نذير بودند، جنابعالي كه با آيات قرآن متن نطق خود را مزين نموده بوديد بفرماييد بدانيم آيا آيات قصاص و حدود الهي و قتل مشركين و مفسدين و كافرين براي بهشت و جهنم نازل شده است يا جهت تنظيم امور مسلمين و حل منازعات آنها در اين دنيا! (انزلنا الحديد فيه بأس شديد، ليقوم الناس بالقسط و اشداء علي الكفار رحماء بينهم، فاقتلوا المشركين و … ) شما چه كساني را كافر و محارب مي‌دانيد آيا جواناني كه فرزندان من و شما و ايراني هستند زماني كه عليه‌ اسلام و انقلاب و مردم عادي كوچه و بازار قيام مسلحانه مي‌كنند و اطفال بي‌گناه را در ماشين مي‌سوزانند و ذغال مي‌كنند! باز هم مي‌توان با آنها برخورد مسالمت‌آميز داشت؟ آقاي بازرگان آيا مي‌دانيد اعطاي آزادي سياسي شما (بي‌بندوباري) تعداد كثيري از جوانان مسلمان را به سوي بي‌ديني و ارتداد سوق داد ولي با اجراي حدود الهي فوج فوج آنها باز به دين اسلام پناه آوردند! پس اگر خير اين جوان‌هاي ناآگاه و مصلحت آنها را مي‌خواهيم بايد محيط رشد آنها را با از بين بردن غده‌هاي سرطاني و ميكروب‌هاي فاسد خانمان سوز كفر و الحاد تطهير سازيم و زمينة تعالي آنها را در پناه اسلام واقعي فراهم سازيم. آقاي بازرگان خيلي مي‌خواستم و مي‌خواهم برخورد جنابعالي با ديگر برادران مسئول و متعهدمان برخوردي صد در صد سالم و سازنده و اسلامي (المؤمن مرآت المؤمن) باشد. اگر دلسوز براي كشور و جمهوري اسلامي هستيد به جاي آن كه در مجلس عوارض و حادثه‌ها و نابساماني‌هاي انقلاب را كه عارضه طبيعي هر انقلاب است اينگونه مطرح بفرماييد و خوراك تبليغاتي براي بلندگوهاي استعماري جهان از قبيل بي‌بي‌سي و صداي آمريكا و ديگر رسانه‌هاي خبري دنيا فراهم سازيد كه از خوشحالي به رقص آيند و از موضع سياسي شما به عنوان يك مخالف با حكومت سنتگرايان اسلامي ياد نمايند مي‌توانستيد در خطي حركت كنيد كه شما را مخالف جمهوري اسلامي معرفي نكنند و دشمنان خارجي و ضد انقلابيون داخلي را به طور كلي مأيوس سازيد. جناب آقاي بازرگان تا زماني كه يك موضع صددرصد صحيح اسلامي انتخاب نكنيد اين نگراني‌ها خواهد بود چون در مكتب تشيع واژه‌اي كه بشود سازش با كفر و الحاد را توجيه نمود نداريم. انتظار دارم براي نجات كشور جنابعالي را در كنار آنان كه معتقد به اسلام واقعي و قيامت هستند (همان افرادي كه تا مرز شهادت ايستاده بودند و ايستاده‌اند) قرار گيريد. نواقص موجود را با همكاري و همفكري مرتفع سازيد. در پايان اگر بعضي از مطالب تند نوشته شد عذرخواه است چون قلم در دست كسي است كه خيرخواه عموم، خاصه جنابعالي است.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

محمد الصدوقي

 

 

پاسخ مهندس بازرگان به آقاي آيت‌الله صدوقي

بسمه تعالي

٤/٨/١٣٦٠‌

حضرت آيت الله صدوقي ، زيد عزه العالي

  … قربانت گردم، مرقومة مفصل پر از نيش و نوش و بحمدالله با آغاز و پايان كريمانة مورخ ٢٨/٧/٦٠ جنابعالي را زيارت و استفاده كردم. از عذرخواهي و مخصوصاً خيرخواهي صميمانه كه در آخر فرموده‌ايد بسيار متشكرم ولي گله دارم كه چرا مانند آنهايي كه در نامه و نطق بنده آنچه را كه در دل خود داشته‌اند خوانده‌اند، به اصل مطلب و استمداد و استغاثه‌ام توجه نفرموده‌ايد، آنجا كه گفته‌ام «از اين تريبون از رهبر عاليقدر انقلاب و مراجع عظام … و همه گروه‌ها و مردم ايران استمداد مي‌كنم كه از هر راه مي‌توانند به اين بلية بزرگ پايان دهند …» آيا بليه‌اي وجود ندارد و همان منافق و ملحد شدن جوانان نماز خوان و از جان گذشته كه دست به چنين كارها مي‌زنند بليه نيست؟

  به فرض كه بنده سراپا تقصير بي جهت و بي جا از تروريست‌ها حمايت كرده باشم (كه البته در هيچ جاي آن نطق چنين نگفته و نكرده‌ام بلكه دلسوزي و چاره‌خواهي براي همه پدران و برادران و فرزندان اين مملكت اعم از عالم و عامي يا متقي و منحرف و مرد و زن بوده است) يا خداي نكرده با اجراي احكام الهي، در دفاع و حفظ دولت جمهوري اسلامي مخالفت نموده باشم (كه البته در هيچ جاي آن نطق چنين نگفته و نكرده‌ام بلكه اجرا و اعتلاي اسلام اصيل را خواسته‌ام) آيا با اعتراض و ايراد به بنده مسأله و مصيبت حل شده است؟ بنده و هم‌دردان بي‌شماري خيلي ممنون و مرهون آيت‌الله مي‌شديم و مي‌شويم كه راهنمايي بفرماييد حال و آينده‌مان چگونه است و چه بايد كرد؟

  همانطور كه در آن نطق گفته‌ام «اگر آنچه هست و آنچه را كه مي‌شود خوب و درست مي‌دانيد و در جبين كشتي نور رستگاري تضمين مي‌كنيد من حرفي ندارم…» باز هم از گستاخي خود عذرخواهي مي‌نمايم و عرضي به حضور جنابعالي ندارم ولي آيا در عالم بزرگواري و انشاءالله حسن ظن و برادري اجازه مي‌فرماييد كه بپرسم آيا بعد از پيروزي انقلاب سال به سال و ماه به ماه رو به وحدت و امنيت و بهبود و سر و سامان يافتن امور رفته‌ايم و مي‌رويم؟ اين جنگ خانگي و وحشت و كشتار دو طرفه و مخصوصاً بدرفتاري‌ها و آزارها و گرفتاري‌ها كه تنها شامل مقصرين و محدود به حدود الهي و قانوني نيست و آنقدر دامنگير خانواده‌ها و بي‌گناهان يا كم گناهان مي‌شود و نسبت به با گناهان آنقدر تعدي و تجاوز از ميزان‌هاي اسلامي و انساني به عمل مي‌آيد كه يقيناً جزئي از آنها به عرض جنابعالي هم مي‌رسد آيا نبايد متوقف شود يا لااقل تخفيف داده شود؟ وضع اقتصادي كشور و تأمين معاش و حيات ٣٦ ميليون جمعيت در ماه‌هاي نزديك و سال آينده چه خواهد بود؟ آيا در داخله‌مان صرف نظر از قشر خاص مجذوب گرايش به اسلام در عامة مردم و مخصوصاً در جوانان و سوادداران بيشتر شده است يا گروه گروه برمي‌گردند؟ انشاءالله كه بنده و آشنايان معتقد دلسوخته‌ام در اشتباه باشيم.

  اما راجع به فرمايشات عمدة مرقومه و نظرياتي كه درباره مسامحه‌كاري‌هاي بنده در به كار گماردن افراد ناصالح، بي‌اعتنايي اكثريت وزرا به تقوي و ايمان، آزادي دادن به مسخره‌كنندگان نماز و اسلام، محكوم نكردن طرفداران باطل و جنايت، اعزام عوضي هيأت حسن‌نيت به كردستان، پرداختن حقوق‌هاي سرسام‌آور آقاي نزيه به فراريان، تأييد نمايندگي رجوي، توجيه سازش كفر و الحاد و مطلب ديگري كه بدون دقت و اطلاع صحيح از واقعيات و امكانات و اقدامات، ادا فرموده‌ايد حرفي نمي‌زنم. اولاً مثنوي هفتاد من كاغذ شود ثانياً فايدة عملي در جنب مسايل و مصائب موجود در آن نمي‌بينم، واگذار به خداي حكيم عليم مي‌نمايم كه اگر در اين دنيا حقيقت و حق قضايا برايتان روشن نشد در آن دنيا همانطور كه وعده داده است ما را به حل اختلافاتمان آگاه كند.

  آنچه لازم است آن همفكر محترم و هم‌رزم قديمي عزيز اطلاع و اطمينان داشته باشيد اين است كه هدف و راهم بعد از ٧٤ سال سن و مشاهدات و تجربيات و زحمات عوض نشده است. بيني و بين‌الله همان قرآن و ملت ايران و خواسته‌هاي حقه خود جنابعالي است. شايد در هيجان‌هاي انقلابي آلوده به تاريكي و خشم و تبليغات انحصاري مسموم كننده حاكم، كانال‌هاي اطلاعاتي و ديدهاي كم و بيش متفاوت داشته باشيم ولي خدايمان و مكتبمان و ملتمان يكي است. امتنان و ارادتم هم باقي است، همچنين احتياجم به دعاي هدايت و سعادت براي همگي.

والسلام علينا و علي عبادالله الصالحين

مهدي بازرگان

 

 

 

نامه دوم آيت‌الله صدوقي به مهندس بازرگان

بسمه تعالي

١١/٨/١٣٦٠

جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان دامت توفيقاته

  با ابلاغ سلام، مطالبي كه در مورخه ٢٨/٧/٦٠ به رشته تحرير در آمد جواب استغاثه جنابعالي در خصوص مطالب نطق قبل از دستورتان نبود بلكه ريشه‌يابي قضايا و توجه دادن به علت‌ها بود! نه معلول‌هايي كه عنوان كرده بوديد. نامه شما بهانه‌اي شد تا واقعيات و برداشت‌هايي كه در طول اين مدت از خط فكري مليون به آنها رسيده و نموده‌ام طبق وظيفه ديني گوشزد كنم (خواه از سخنم پند گير و خواه ملال) قرار نبود ديگر مطلبي بنويسم و با شما عرضي داشته باشم زيرا در خانه اگر كس است يك حرف بس است. ولي از باب ارادت لازم دانستم مطالبي كه اينجانب و ديگر برادران شما را نگران ساخته تذكر دهم.

  جناب آقاي بازرگان سـّر آنكه در روز جسارت نمودن به لايحه قصاص از ناحيه جبهه ملي و ديگر گروهك‌ها كه امام امت رهبر كبير انقلاب اسلامي و هر مسلمان مؤمن و معتقد به مباني اسلامي را سخت نگران كرده بود و نهضت آزادي در اطلاعيه‌اش فقط خود را تبرئه نمود و عمل توهين‌آميز و توطئه حساب شده آنها را محكوم ننموده چه بود. آيا اين است روش يك فرد مسلماني كه اعتلاي اسلام راستين را طالب است؟!

  شما كه براي اعدام‌ها دلتان مي‌سوزد چرا براي حادثه دل خراش انفجار بمب در ساختمان دفتر حزب جمهوري اسلامي كه منجر به شهادت بيش از ٧٢ نفر از رجال علم و تقوا و سياست و متخصص در مسايل اسلامي شد حتي يك كلمه هم در مورد محكوم نمودن آن جنايت هولناك از شما شنيده نشد (1) آيا مردم، اينگونه برخوردها را هم باز به حساب رحمت و وحدت شما بياورند يا بايد عناد رسمي به روحانيت و خط امام به حساب آورند و آيا مسخره نمودن خط امام در سخنراني كه «خط امام در جيب من است» اين همان شيوة سياستمدارانة قرآن‌ها سر نيزه كردن در مقابل قرآن ناطق براي منحرف ساختن اذهان عمومي از خط فكري و عملي امام محسوب نمي‌شود؟ و هنوز كه هنوز است براي ما روشن نيست چرا زماني كه رجايي مظلوم و دكتر باهنر در ميان آتش جزغاله مي‌شوند نبايست حتي يك كلمه از ناحيه آقايان در خصوص اين جنايت فجيع شنيده شود(2).

  و اما جناب آقاي بازرگان آن نگراني‌هاي شما در خصوص آينده انقلاب و كشور هم مورد ندارد زيرا آن نيرويي كه در اين انقلاب ملت ايران را با دست خالي به پيروزي رساند نور رستگاري را هم در جبين كشتي‌اش نيز تضمين خواهد نمود و ضرورت ندارد كه ماها دايه دلسوزتر از مادر باشيم! و بدانيد بزرگترين اشتباه شما و ديگر دوستان به اصطلاح سواددارتان هم اينجاست كه از نصرت الهي و روحيات مردم پا برهنة انقلاب كرده غافليد! و نمي‌توانيد ايثارگري و فداكاري عامه مردم مؤمن را با محاسبات علمي و سيستم‌هاي سياسي كه در دانشگاه‌هاي … تعليم گرفته‌ايد محاسبه نماييد و لهذا آن قشر خاص را مردماني بي‌سواد و ناآگاه به حساب مي‌آوريد و اما از وضع بد اقتصادي كشور و تأمين معاش و حيات ٣٦ ميليون جمعيت كه اظهار ناراحتي نموده‌ايد نمي‌دانم واژه انقلاب و استقلال به نظر شما چه اندازه ارزش دارد. مردمي كه ما دائماً‌ با آنها سروكار داريم تا سر حد جان براي حفظ و حراست از انقلاب خود ايستاده‌اند و انقلابشان را اسلامي مي‌دانند، نه انقلاب شكم! و به كوري چشم آمريكا و اتباعش با جديت و كوشش نسل جوان و هم كساني كه شرف و عزت خود را در خودكفايي كشور مي‌دانند. وضع نابسامان اقتصادي را هم روبراه خواهند نمود و لزومي ندارد كه نگران اين مسأله هم باشيد و هنوز براي ما روشن نيست كه مسئول اين وضع ناهنجار اقتصادي كشور چه كسي است؟ آنان كه دروازه‌هاي كشور را به روي چپاولگران ارز و دزدان فراري باز گذاشتند مي‌باشند و يا دولت و مسئوليني كه خسارت‌هاي ناشي از يك سال جنگ تحميلي و … و … را متحمل شده‌اند!

  آقاي بازرگان بدانيد اگر خواسته باشيم مسلمين جهان را به آيندة اين انقلاب اميدوار سازيم بايد از اينگونه مسايل انحرافي كه تنها خواست استعمار است بپرهيزيم و قبل از آنكه خود را مطرح كنيم انقلاب را و اسلام واقعي را مطرح نماييم و با همه توان در راه وحدت مسلمين و اعتلاي كلمه توحيد و عظمت جهان اسلام بكوشيم تا بتوانيم وعده الهي را كه همان پيشوايي مستضعفين است بر زمين تحقق بخشيم و ابرقدرت‌هاي جهان را مقهور قدرت اسلام و مسلمين سازيم. اميدوارم كانال‌هاي اطلاعاتي كه در صدد تضعيف انقلاب و اسلام و از بين بردن صفا و صميميت فيمابين مسلمينند هر چه زودتر مسدود گردد تا موجبات هدايت همگان فراهم شود و خداوند متعال همه ما را از شر نفس اماره و شياطين مصون دارد.

والسلام علي من اتبع‌الهدي ـ يزد

ـ محمد الصدوقي

 (1) رجوع شود به اطلاعيه نهضت آزادي به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي ـ 8/4/60

(2) رجوع شود به اطلاعيه نهضت آزادي به مناسبت فاجعه انفجار در ساختمان نخست وزيري ـ 9/6/60

  

 

پاسخ دوم آقاي مهندس بازرگان به آيت‌الله صدوقي

بسمه تعالي

٠٠/٨/١٣٦٠

خدمت كم مرحمت آيت الله حاجي شيخ محمد صدوقي، مزيد لطفه العالي

  با تجديد سلام و آرزوي نجات ايران و پيروزي مسلمانان (اگر همين دعا مزيد جرم نباشد) و دعاي عافيت و توفيقات جنابعالي، از اينكه باب مكاتبه و راه تفاهم را باز گذاشته مرقومة مورخ ١١/٨/٦٠ را ارسال داشته‌ايد تشكر مي‌نمايم.

  انقلاب اسلامي ما آنقدر وسيع و سريع بود و مسايل و مشكلات عظيم را در بر دارد كه هر قدر خدمتگزاران آن با وجود وحدت هدف و قصد خدمت، در اثر قلت نسبي عدد و كمي فرصت، اختلاف و ابهام و اشكال برايشان پيش آيد امري است طبيعي و الزامي. من از اين كه جنابعالي يا سروراني ايراد و اختلاف نظر با گفته‌ها و كرده‌هايم (و يا نگفته‌ها و نكرده‌هايم) پيدا كنند تعجب و گله‌اي ندارم. آنچه را كه نمي‌توانم قبول كنم بدبيني‌ها و بدخواهي‌ها است. چرا كساني كه در شرايط وحشتناك شاه با صداقت و صميمت در راه حق همكاري و همفكري داشته و يكديگر را شناخته‌ايم حالا جانب تهمت يا تصور «عناد و نفس پرستي و دنباله روي شيطان» را بگيرند؟ اگر تفكر يا تأمل از كسي ديدند يا شنيدند كه با نظرشان متفاوت بود آيا بايد محكومش كنند، آن هم قبل از پرسش و سنجش؟

  در هر حال براي آن كه عقده‌ها گره خورده‌تر نشود ذيلاً‌ مختصر توضيح و جواب درباره استفسارها و استعجاب‌هايي كه فرموده بوديد مي‌دهم و ممنون هم هستم كه بدون پرده پوشي ايرادهايي كه شنيده يا در دل داشتيد مطرح فرموديد.

  ١) در مورد انفجارهاي دل خراش حزب جمهوري و دفتر نخست وزيري، از كجا يقين حاصل فرموديد كه نهضت آزادي اعلاميه انزجار و محكوميت نداده است؟ اگر به موقع داده باشيم ولي با نداشتن روزنامه و نطق و تحريمي كه رسانه‌هاي گروهي عليه ما بوجود آورده‌اند در جايي منعكس نشده باشد چه مي‌فرماييد؟

  ٢) از اين كه در اجتماع قانوني اصفهان براي خاموش كردن جنجال حزب‌اللهي‌هاي سنگ پران و بر هم زنندة سخنراني گفته‌ام «خط امام در جيب من است» آيا تصور جنابعالي بايد قصد تمسخر و توهين از طرف من بوده باشد يا تعبير كاملاً طبيعي ساده واقعي باشد كه اشاره به فرمان نخست‌وزيري و به خط و امضاي امام كه در جيب داشتم و حكايت از التفات مستقيم ايشان درباره‌ام مي‌كرد نموده‌ام؟ والحق كه يكي از مصاديق «ان بعض الظن اثم» همين جا است.

  ٣)‌ اما گناه كبيره و خودداري از حكم ارتداد جبهه ملي در آن روز راه‌پيمايي: من معمولاً‌ فرصت و حوصلة نشستن پاي راديو را ندارم و آن روز كسي برايم خبر آورد كه آقا خواسته‌اند نهضت آزادي راجع به راهپيمايي اعلام نظر كند. من همين كار را كردم و براي خبرگزاري پارس خواندم ولي مدتي با اداره راديو براي اعلام آن كلنجار داشتم تا مجبور شدم براي آقاي صانعي در دفتر امام قرائت كرده بخواهم كه اولاً‌ ايشان شاهد باشند و ثانياً به راديو دستور دهند. آنچه به راديو دادم هم حقيقت بود و هم كافي براي شركت نكردن كساني كه روي توجه يا تبعيت از بنده و نهضت چنان قصدي را ممكن بود داشته باشند.

  اعلامية قصاص جبهه ملي را بنده هيچگاه نديده و اطلاع از كم و كيفش نداشتم. حتي در هفته‌هاي بعد هم گير نياوردم و بعضي‌ها احتمال جعلي بودن مي‌دادند. در هر حال اگر جبهه ملي به لايحة قصاص اعتراض كرده باشد كه ظاهراً‌ و قاعدتاً‌ هم همين طور بوده است بسياري از علماي عظام و اساتيد حقوق مسلمان طرفدار انقلاب نيز نظريات و مقالات عليه تدوين و تقديم آن لايحه داده بودند و انتقاد از لايحه با انكار آيات و احكام قصاص فرق دارد، ضمن اينكه من با بسياري از سران و افراد جبهه ملي مثل مرحوم صالح، آقاي اردلان، آقاي دكتر سنجابي، مرحوم مسعودي مظلوم، آشنايي قديمي و دوره‌هاي هم زنداني داشته حاضر و شاهد نماز و روزه‌شان بوده، چطور مي‌توانسته‌ام به خود اجازه حكم ارتداد آنها را بدهم؟ خصوصاً‌ كه تخصص و تعهدي در فتوي دادن و تكفير كردن ندارم. نهضت آزادي در سال ١٣٤٠ از جبهه ملي جدا شد و با آن آقايان اختلاف نظرهاي سياسي و روشي و حتي هدفي داشتيم ولي در مجموع آنها را خائن صاحب سوءنيت و ضد اسلام و انقلاب نمي‌دانم و به طوري كه در دادگاه نظامي گفته بودم انصافاً‌ خدمات ارزنده‌اي به كشور و به مبارزات ملي كرده‌اند.

  احساس من اين بود كه نه امام چنين چيزي را از من خواسته بودند و نه وظيفة شرعي و سياسي‌ام چنين حركتي را ايجاب مي‌كرد.

  حال اگر جرم است كه من به حكم «ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا» عمل كرده‌ام و راه خلاف انصاف و انسانيت نرفته‌ام، اين گناه را مي‌پذيرم.

  ٤) اعوذبالله كه اعتقاد به نصرت الهي و اطلاع از روحيات هموطنان انقلابي نداشته و منكر توكل به خدا بوده باشم. اما همة اينها بنا به سنت پيغمبر گرامي و ائمه بزرگوارمان و به نص آيات قرآن منافي و مانع تدارك ادوات و تهيه ضروريات نيست. نمي‌دانم چگونه است كه در منطق و مشرب آقايان و از جمله خطاهاي انتسابي به بنده نگران شدن از جنگ خانگي و از قحطي و نارسايي و به فكر چاره بر آمدن گرفتاري‌هاي مملكت مي‌باشد. به فرض كه دلسوزي و نگراني عقلايي كسي حاكي از ضعف ايمان او در سر حد كمال باشد آيا خيانت هم هست كه اين طور با خشم و كينه به او حمله نمايند؟! چرا بايد از محيط انقلابي اسلامي ما حسن ظن و حسن خلق رخت بربسته و تلخي و تيزي بر روابطمان حاكم باشد؟

  آيا جنابعالي پدر روحاني هم بايد مثل جوانان افراطي تأثير يافته از مكاتب ماركسيستي خصلت جوامع ايماني «رحماء بينهم» و توصيف «المؤمنون هبّنون ليّنون» را فراموش فرموده باشيد؟

  به علاوه مگر سيدالشهداء با آن مقام يقين و رضا، نگران تشنگي اهل بيت و اصحاب و اسب‌ها نبود و برادرش باب‌الحوائج را مأمور آب آوردن از فرات نكرد؟ مگر رسول‌ اكرم با صلاحديد سلمان فارسي براي جلوگيري از تصرف مدينه دستور حفر خندق نداد؟ مگر خداوند محاسبة عددي و مقايسه جنگجويان را نكرده، تناسب ده بر يك را عنوان نمي‌فرمايد؟ اگر انقلاب اسلامي و مردم حاضر به جان دادن شدند جسم‌ها و شكم‌ها و حاجت‌ها بايد كنار گذارده شود؟ مگر تعيين دولت و وظيفه و اشتغال مسئولين از صبح تا غروب براي همين مسايل نيست؟ خودتان مگر به ما ياد نداده‌ايد كه «يكاد الفقر ان يكون كفرا» يا «من لامعاش له لامعاد له»؟ اما من اگر از ماديات و معاش و امنيت حرف بزنم كفر مي‌شود؟

  ٥) اين «عناد رسمي به روحانيت» را از كجا براي بنده پيدا كرديد؟ من اگر با روحانيت عناد داشتم آن زمان كه روحانيت مظلوم و ممنوع از حركت بود در منزل جنابعالي چه مي‌كردم؟ از سال ١٣٢١ با مرحوم طالقاني و از سال ١٣٣٦ با مرحوم مطهري و قبل از آن و بعد از آن با چهره‌هاي درخشاني از روحانيت مانند آقا شيخ علي مدرس، حاجي ميرزا خليل كمره‌اي، حاجي سيد ابوالحسن طالقاني، حاجي سيد رضا و حاجي سيد ابوالفضل زنجاني، حاجي سيد جوادي قزويني، علامه طباطبايي، آقا سيد احمد نخجواني، آقا ميرزا احمد آشتياني، آقا شيخ بهاءالدين محلاتي، دكتر مفتح و سايرين ارتباط مستمر و همكاري و استفاضه نداشته‌ام؟ روحانيون حجج اسلام در شوراي انقلاب مانند دكتر بهشتي، مهدوي كني، خامنه‌اي، موسوي اردبيلي، دكتر باهنر، با من از سال‌ها قبل از پيروزي انقلاب دوستي و همكاري علمي و اجتماعي نداشتند؟

  بفرماييد كي پاي روحانيت را در دانشگاه‌ و در روشنفكران باز كرد و حلقه‌هاي اول پيوند دين و دانش را در اين كشور اتصال داد؟ اسم اينها عناد است؟ يا اگر كسي اسلامي و آزاده فكر كرد و حرف حق را از روي اخلاص و خدمت زد بايد دشمنش پنداشت؟

  جنابعالي يقيناً از احترام و موقعيتي كه مرحوم پدرم پيش مراجع بزرگ از قبيل آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، حاجي شيخ عبدالكريم حائري، حجت، مرعشي و بروجردي داشت بي‌ اطلاع هستيد. من پسر آن پدر هستم، داماد حاجي شيخ مرتضي آشتياني و باجناق آيت‌الله آقا ميرزا محمد باقر آشتياني.

  ٦) در پايان نامه فرموده‌ايد مسلمين جهان را به آينده انقلاب اميدوار سازيم، از مسايل انحرافي كه تنها خواست استعمار است بپرهيزيم، قبل از اينكه خود را مطرح كنيم انقلاب و اسلام واقعي را مطرح نماييم، در راه وحدت مسلمين بكوشيم، وعده الهي پيشوايي و وراثت مستضعفين را تحقق بخشيم . . .

  از نصايحتان متشكرم اما بيني و بين الله بفرماييد كه:

  ١ـ مسلمين جهان از پنج دقيقه نطق بعد از شش ماه يك نمايندة مجلس كه با منتهاي ادب و احترام و التماس بزرگان مملكت را دعوت به خاموش كردن جنگ خانگي و همكاري ملي مي‌نمايد، نسبت به آينده انقلاب ما نا اميد مي‌شوند يا از خود آشفتگي‌ها و كشتار و اعدام‌ها و خطرات كه آنها بهتر از ما خبر دارند؟

  آن رفتار ناهنجار آقايان نمايندگان كه نشان دادند حداقل آزادي و امنيت و احترام در مجلس شوراي اسلامي ما وجود ندارد مسلمين جهان را ناراحت و نا اميد نكرد و بهانه و مدرك به دست دشمنان ما نداد؟

  محيط تفرقه و تخاصم و تحميل و تهديد‌هايي كه به جاي وحدت كلمه و يگانگي قبل از پيروزي انقلاب وجود دارد باعث نا اميدي نمي‌شود؟

  ٢ـ اگر اشتباه و خطا و خيانت‌هايي در اداره امور ديديم و حس كرديم كه جريان‌هايي به كام ابرقدرت‌ها پيش مي‌رود آيا بايد از ترس اينكه مسأله انحرافي دست آويز تبليغات خارجي مي‌شود حرفي نزد؟ در ممالك ديگر دنيا مگر ايراد و انتقاد وجود ندارد و ايراد و انتقاد و تذكر دليل بر ضعف و سوءنيت مي‌شود؟

  ٣ـ در كجاي آن نطق، خود را مطرح كرده‌ام و انقلاب و اسلام و مملكت را مطرح نكرده‌ام؟

  ٤ـ درد و دادم در همه مقالات و پيام‌ها در روزگاري كه ممنوع القلم و ممنوع الكلام نبودم آيا هميشه از وحدت و صميميت و همكاري نبود و به همين دليل ما را ليبرال و سازشكار نگفتند؟

  ٥ـ كجا جلوي وعدة الهي پيشوايي مستضعفين را گرفته‌ام يا دلسوزي براي بي‌پناهان و بي‌گناهان نكرده‌ام و آيا ارادة ازلي الهي محتاج و متوقف به عمل بنده و شما است؟

  عذر مي‌خواهم كه ضمير اشاره‌ام به خودم يا به پدرم و اشخاص طرف ارتباطم برمي‌گشت. چون سراپاي مرقومه و مطالب جنابعالي مخاطبش من بودم ناچار شدم شخصي صحبت كنم و دردسرتان بدهم، اگر موفق شده باشم سر مويي از بدگماني‌هاي جناب آقاي صدوقي را كه هيچ دليل و موجبي براي آن نمي‌بينم، كم كرده و گرد كدورت از دل مومني برداشته باشم خدا و شما را شكر خواهم كرد.

 

  در خاتمه بنده هم يك سوال از حضورتان دارم: سر اين همه تهمت و توهين درباره دولتي كه دو سال است كنار رفته و درباره نهضت آزادي و بنده كه مدت‌ها است كاري دستمان نيست، چيست؟

  حملات شداد و غلاظ و شعارهاي مرگ كه تقريبا در تمام روزنامه‌ها و رسانه‌ها، منابر و مجالس و مدارس، راه‌پيمايي‌ها، خطبه‌هاي نماز جمعه و حتي در مدينه و مني با هماهنگي و پيگيري عجيب تعقيب و تجديد مي‌شود، از كجا آب مي‌خورد؟ با مرگ من آيا مسائل داخل و خارج مملكت حل مي‌شود كه اين قدر اصرار مي‌ورزند؟ آيا واقعاً ماها امريكايي ومهره آمريكا هستيم و امام در انتخابشان مرتكب چنين اشتباه بزرگ شده بودند؟ آن طور كه بخشنامه‌وار فرياد مي‌زنند، آيا من دشمن قرآن و دين هستم؟ …

  بالاخره اين هم مساله‌اي است كه مسايل انقلاب است و اگر من در مقام بحث و توضيح برآمده‌ام چون موضوع، موضوع شخصي نيست و با سياست و سرنوشت مملكت بيشتر ارتباط دارد.

  خواهشمندم اگر مرقومه خودتان را به روزنامه جمهوري اسلامي داده‌ايد يا مي‌دهيد امر بفرماييد اگر مختصر انصاف و عدالتي دارند، جواب بنده را هم در كنارش درج كنند.

 

  مجددا از تطويل كلام و تصديع عرايضم كه قطره‌اي از درياي درددل‌ها بود و از توجهي كه فرموده‌ايد تشكر مي‌نمايم و از خداوند رحمان حكيم رحمت و حكمت براي همه مردم و مسلمانان ايراني و مسلمانان جهان مسئلت مي‌نمايم.

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

بنده متوكل به خدا

مهدي بازرگان

٣٠/٨/٦٠

 

 

 

شماره: 1635

تاريخ: 12/08/1360

نامه به دفتر روزنامه جمهوري اسلامي

دفتر روزنامه جمهوري اسلامي

  ظاهراً در شماره شنبه ٩/٨/٦٠ آن روزنامه شريف رونوشت نامه‌اي را كه آيت‌الله صدوقي در تاريخ ٢٨/٧/٦٠ براي بنده فرستاده بودند درج كرده‌ايد. خواهشمندم با توجه به قانون مطبوعات و براي اينكه اصول عدالت و قسط رعايت شده و خوانندگان محترمتان روشن‌تر شوند دستور فرماييد نامه جوابية مورخ ٤/٨/٦٠ مرا كه فتوكپي آن پيوست است نيز در اولين شماره جمهوري اسلامي چاپ نمايند.

با سلام و امتنان

مهدي بازرگان

 

 

  بسمه تعالي

روزنامه جمهوري اسلامي

شماره٧٠٠‌

١١/٨/١٣٦٠

( از ميان نامه‌ها)

نامه گله‌آميز موكلي به يك وكيل

  تقريباً چند روز قبل شنيدم يكي از روزهايي كه نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي همان نمايندگان انتخابي اين ملت قهرمان‌پرور از همان مجلس تهيه شده بوسيله الله اكبرهاي مردم طبق معمول جلسه رسمي تشكيل داده بودند و بعد هم شنيديم كه تعداد زيادي از مردم هميشه در صحنه و ناظر بر گفتار و اعمال وكلاي خود دست به تظاهرات زده و مقابل مجلس جمع شدند پس از مقداري كنجكاوي و تفحص معلوم شد كه آقاي مهندس مهدي بازرگان يكي از نمايندگان مجلس و به قول بعضي‌ها همان چريك پير در نطق قبل از دستور خود عليرغم انتظاري كه از وي مي‌رفت ضمن سخنراني خود به تحليل اوضاع داخلي ايران پرداخته و نسبت به اعدام يك مشت بي‌سر و پا و هفت‌تيركش كه در دل هيچ موجود عاقلي هيچگونه پايگاهي ندارند ابراز تأسف و اظهار دل‌سوزي نموده است كه بلافاصله با اعتراض ساير نمايندگان و مردم هميشه بيدار مواجه مي‌شود و به پيوست آن با اعتراض شفاهي و كتبي و طومارهاي اقشار مختلف مردم روبرو مي‌شود و گويا يكي از مقاله‌هاي روزنامه كيهان به قلم آقاي خاتمي باعث مي‌شود كه آقاي بازرگان همان نماينده اين ملت به اعتراضات آنان پشت‌پا زده و فقط در صدد جوابگويي مقاله‌هاي آقاي خاتمي برمي‌آيد كه با همه گرفتاري و كمي وقت به مطالعه بخشي از مقاله اعتراضيه نطق آقاي بازرگان و جوابيه‌هاي آقاي خاتمي پرداخته پس از كمي تفكر و بعد از ابراز تأسف البته در درون خود ناگزير شدم چند كلمه‌اي به قول آقاي بازرگان با نام برده درددل كنم و سؤالاتي كه در ضمن اين جريان بوجود آمد مطرح كنم گر چه انتظار ندارم آقاي بازرگان به سؤالات حقير پاسخ دهد ولي به هر حال تذكري است براي آن استاد و هم حقايقي ممكن است براي برادران و خواهران هموطن روشن شود ضمناً از همه برادران و خواهران انقلابي انتظار دارم كه اين نامه را مبني بر جبهه‌گيري حقير در مقابل يك نماينده مسلمان تلقي نكنند.

  ١ـ آقاي بازرگان اگر كسي موقعيت انقلاب را درك كرده باشد و كمي هم توجه به دشمنان انقلاب داشته باشد و متوجه شده باشد كه دنياي كفر و صاحبان زر و زور و تزوير براي نابودي جمهوري اسلامي ايران و متوقف كردن انقلاب كمر همت بسته‌اند با توجه به محتواي انقلاب و كسب آزادي قلم و بيان اينجانب به سهم خود نمي‌توانم قبول كنم كه شما در ادعاي خود مبني بر شش هفت ماه انتظار كشيدن براي سخنراني صادق هستيد مگر اينكه خودتان نخواسته‌ايد و يا حرفي براي گفتن نداشته‌ايد.

  ٢ـ شما گلايه مي‌كنيد كه چرا نمايندگان به حرف‌هاي من تا آخر گوش فرا ندادند و حال آنكه خود بهتر مي‌دانيد كه اولاً حرف زدن حد و حسابي دارد چون ملاحظه فرموديد مرحوم بني‌صدر هم خيلي حرف مي‌زد و خيلي هم با ظرافت و بيان خوب و در سر مقاله روزنامه خود هم همان آيه (فبشر عبادالذين) را مرقوم مي‌فرمود. ثانياً جو انقلاب ما جوي نيست كه به اين امت شهيدپرور وعده يأس و نوميدي داد بلكه انقلاب ما همه‌اش با اميد به پيش مي‌رود و با اميد همه سدهاي انحرافي را مي‌شكند. ما وقتي مي‌بينيم روزنامه‌نگاران خارجي و صداهاي بيگانه ما را اميدوار مي‌كنند، آيا سزاوار است كه خودمان آيه يأس بخوانيم مگر مقاله عزالدين الفارس تحت عنوان «جهانيان نگران ايرانند و ايران با قلبي به استواري كوه به پيش مي‌رود» را نخوانده‌ايد؟

  ٣ـ آقاي بازرگان يكي از عوامل پيشبرد انقلاب ما مقابله كردن در برابر دروغ‌پردازان و معترضاني است كه هميشه حقايق را وارونه جلوه مي‌دهند چطورند كه بلندگوهاي دشمنان ما اعتراض كردند كه صدها هزار نفر به عنوان اعتراض به سخنراني آقاي بازرگان مقابل مجلس اجتماع كردند اما شما آنها را با دو ماشين وانت برابري كرديد زهي انصاف.

  اكنون مي‌پردازم به محتواي نطق قبل از دستور شما، من قبل از انقلاب و بعد از انقلاب نسبت به شخص شما ارادت داشتم و صرفاً‌ به خاطر اينكه مردي مسن، مبارز، مسلمان و عالم هستيد. اما تقاضا دارم اگر كسي گفت آقاي بازرگان تعهد انقلابي ندارد ناراحت نباشيد بلكه حقايق را بپذيريد. شما ضمن سخنراني خود اولاً خواستيد اين مردم ستم‌ ديده را از آينده انقلاب مأيوس نماييد كه اين خود خلاف اخلاق انقلابي است ثانياً علناً يك عده منافق را كه به قول امام «اسلام از اول ـ هميشه گرفتار منافقين بوده» و مشتي از تفاله‌هاي رژيم منحوس پهلوي را كه مستقيماً يا مع‌الواسطه از ارباب هفت تيركششان ريگان همان يك تاز قلابي پرده‌هاي نمايشي امريكا كه در يكي از مطبوعات خواندم، وراثت آدم خواري هم دارد ارتزاق مي‌شوند و درسي مي‌گيرند متأسفانه جگرگوشه‌گان و پرورش يافتگان اميد اين مملكت تلقي مي‌كنيد و حال آنكه خوب مي‌دانيد كه چه كساني دلشان براي انقلاب مي‌طپد و چه كساني تصميم گرفته‌اند ريشه اين انقلاب را از بن بركنند.

  گو اينكه به قول همان روزنامه‌نگار خارجي و به قول امام همان اميدبخش مستضعفين كه در هر كلامش درسي است و در هر پيامش اميدي است انقلاب اسلامي ايران عليرغم مشكلات به پيش مي‌تازد و تنها هدفش استقرار حكومت عدل اسلامي است از شما سؤال مي كنم آنهايي كه دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر نموده و بيش از هفتاد تن از بهترين ميوه‌هاي انقلاب را از اين امت گرفت و يا كساني كه باعث سوختن دو نفر از همان‌هايي كه مشمول وعده «يرفع المستضعفين و يضع المستكبرين» بودند در ساختمان نخست وزيري شد و آنهايي كه قضات شرع ما را هر روز ترور مي‌كنند و همچنين آناني كه بهترين جوانان متعهد به انقلاب را در گوشه و كنار خيابان‌ها به خاك و خون مي‌كشند تا بدين وسيله چرخ سريع و پرتحرك انقلاب را متوقف سازند امريكايي نيستند؟ به نظر شما امريكايي آنهايي هستند كه فقط در سرزمين امريكا زاييده شده‌اند يا كساني امريكايي‌اند كه از امريكا دستور گرفتند و شنيع‌ترين جنايت نظير اسكندرها و مغول‌ها بر اين مردم بينوا اعمال مي‌دارند؟

  راستي جناب بازرگان، يكشنبه شب فيلم حادثه انفجار اتوبوس شهر شيراز را از سيماي جمهوري اسلامي ايران ملاحظه كرديد؟ ترا به خدا آنهايي كه به وسيله بمب آتش‌زا باعث به آتش كشيدن يك وسيله نقليه كه با پول همين خلق الله تهيه شده و مجروح و مصدوم نمودن حدود ٤٠ نفر از هموطنان و جزغاله شدن آن كودك بي‌گناه كه جنازه او حكايت از اين مي‌كرد و پس از فرياد وا ابتاه و وا اماه و بالاخره در حال پاك كردن اشك‌هاي چون باران رحمتش جهت ملاقات خالق خود جان به جان آفرين تسليم كرده بود جز امريكايي و ضد انقلاب و ضد انسانيت چه كساني مي‌توانند باشند؟

  عجبا كه آن جناب با كمال بي‌لطفي اين فجايع هولناك را بر اساس اوج نارضايتي ميان خلق الله تلقي مي‌كنيد با اينكه خود بهتر مي‌دانيد كه اين‌ها هدفي جز براندازي جمهوري اسلامي ايران را ندارند والا نارضايتي و تورم و مشكلات مادي در هيچ منطقي كساني را وادار به اينگونه اعمال ترور و وحشت و نابود كردن اصيل‌ترين انسان‌هاي در حال تكامل نمي‌كند. آقاي بازرگان جنابعالي تا جايي كه مي‌دانم خود را مفسر قرآن مي‌دانيد قرآن را هم ترجمه مي‌كنيد و هم تفسير مي‌نماييد و هم تأويل مي‌فرماييد چرا پياده و با اين خلق قهرمان و شهيدپرور هم صدا نمي‌شويد و به آن دسته از موكلين خود كه به قول خود از شما استمداد كرده‌اند متوسل به آيه سرنوشت ساز نمي‌شويد كه «واقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم والفتنه اشد من القتل و لاتقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتي يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فقاتلوهم كذلك جزاء الكافرين» و آنها را (بت‌پرستاني كه از هيچگونه جنايتي ابا ندارند) هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما را بيرون ساخته بيرون كنيد و فتنه و بت‌پرستي از قتل هم بدتر است و با آنها نزد مسجدالحرام جنگ نكنيد تا آنجا با شما بجنگند پس اگر با شما جنگ كردند آنها را به قتل برسانيد چنين است جزاي كافران.

  در خاتمه شايد اگر جنازه سوخته شده آن كودك بي‌گناه شيرازي را كه مظلومانه در حد نهايتش شهيد شد نمي‌ديدم هرگز به خود اجازه نمي‌دادم در مقام جواب‌گويي از اظهارات جناب آقاي بازرگان برآيم. از خداوند طول عمر رهبر عظيم‌الشأن و توفيق دولتمردان و صداقت و گفتار و كردار آنان را خواستارم.

 

 

شماره:1636

تاريخ: 17/08/1360

بسمه تعالي

سردبير محترم روزنامه جمهوري اسلامي

  در شماره ١١/٨/٦٠ آن روزنامه در صفحه ١١، مقاله‌اي تحت عنوان «نامه گله‌آميز موكلي به يك وكيل» درج فرموده بوديد كه خطاب به بنده داشت و قاعدتاً نويسنده و درج كننده خواهان جواب پرسش‌هاي طرح شده در آن نامه هستيد كه به اطلاع خوانندگان نيز برسانيد. بدين وسيله به پيوست پاسخ منظور را خدمتتان مي‌فرستم و زائد مي‌دانم كه در محضر آقايان استناد و استمدادي به قانون مطبوعات و از اخلاق و عدالت اسلامي بنمايم.

  ضمناً جواب نامة آيت‌الله صدوقي را كه هفته قبل فرستادم هنوز نديده‌ام.

با سلام و احترام

مهدي بازرگان‌

 

 

 

شماره:1636

تاريخ: 17/08/1360

نامه تشكرآميز وكيلي به يك موكل

  از موكل ناشناخته عزيزم ـ كه حق بود با نام و نشان خود نسخه‌اي از آن «نامه گله‌آميز موكلي به يك وكيل» را براي بنده هم مي‌فرستاد ـ تشكر مي‌كنم. خوشحال شدم كه در روزنامه‌هاي «مجاز الانتشار» بعد از مدتها يك مقاله خالي از تهمت و ناسزا ديدم و از قلم يك آشنا، اگر چه با اعتراض و ادعا، بوي انسانيت و اسلاميت به مشام رسيد. اميدوار شدم كه من هم، درد دل و پرسشي بكنم.

  انتظار نداشتيد به سؤالاتتان جواب بدهم. چرا؟ نمايندگان نهضتي استنكاف از جواب نامه‌ها و مقالات و روشن كردن حقايق براي موكلين خود ندارند. حضرات روزنامه‌ها هستند كه معمولاً امساك و احتراز از درج قانوني جواب‌هاي ما مي‌كنند و نظريات منطقي و اصلاحي‌مان را درج نمي‌نمايند و جوسازي و جريان‌هاي حاكم است كه ارتباط ما را با موكلين و مردم بسته و زبان و قلم بدگويان را رها كرده است.

  نوشته‌ايد فقط بخشي از مقاله اعتراضيه من و جوابيه آقاي خاتمي سرپرست كيهان را خوانده‌ايد. كاملاً درست است. اگر متن نطق را خوانده بوديد به جاي تأسف و تعجب تأييد و تشكر مي‌كرديد. تشكر از اينكه استمداد از بزرگان و دست اندركاران براي خاموش ساختن شعله‌هاي خانمان‌سوزي كرده بودم كه به جان و مال و كشور و دينمان افتاده، تر و خشك را با هم از بين مي‌برد!

  البته در صورتي تأييد و تشكر مي‌كرديد كه با ديده و با ذهن و دل خالي از پيش داوري آن را مي‌خوانديد. اينكه مي‌گويم با ذهن و دل خالي از پيش داوري درد دلي است كه مي‌كنم. شوخي نيست، دو سال و نيم است كه تمام رسانه‌هاي انحصاري و روزنامه‌ها و منابر در جماعت و جمعه حتي در مدينه و مني عليرغم تأكيد كه «فلا رفث و لافسوق و لاجدال في‌الحج»،(1) آنچه توانسته‌اند عناد و اتهام تحويل داده دور از هر گونه انصاف و صداقت و بدون ملاحظه قانون و اخلاق انواع وصله‌هاي نارواي سازشكار، ليبراليست، ضد انقلاب، حامي منافقين، امريكايي، و دست آخر دشمن قرآن و دين به ما چسبانده، رسوبات مسموم‌كننده‌اي در مغز و قلب همه شما و كساني كه جز خير و خدمتشان را نمي‌خواهم وارد كرده‌اند.

  شما اگر از روي دقت و با دل و ذهن خالي از پيش داوري آن را خوانده بوديد نمي‌پرسيديد كه چرا نسبت به «اعدام يك مشت بي سر و پا و هفت‌تيركش ريگان ابراز تأسف و دل‌سوزي نموده‌ام» يا با اعدام و كيفر كساني كه عليه جمهوري اسلامي اسلحه كشيده‌اند مخالفت نموده‌ام. به دليل اينكه چنين چيزي در آنجا گفته و خواسته نشده بوده است. بالعكس دل‌سوزي براي «گل‌هاي سرسبد حوزه‌هاي ديني»، پاسداران و دولت‌مردان، بي‌گناهان رهگذر و مقيم و پدر و مادران بي‌خبر كرده‌ام. و همچنين براي جواناني كه بعضاً‌ منافق يا منحرف ولي ايراني هستند و مسلمان و در هر حال فرزندان و برادران من و شما. آيا دل سوختن براي هموطنان و هم كيشان كه محصول دست‌پروردة اين آب و خاك و سرمايه و اميد آينده هستند، يا بايد باشند، جرم است؟ و اگر افرادي راه شيطان را پيش گرفته باشند نبايد تأسف و تأثرمان دو چندان شود؟ آيا نبايد درد را از ريشه دوا كنيم و نسل را از سنين جواني دريابيم؟ آيا مسلول و مالاريايي را بايد كشت يا سعي در معالجه او و از بين بردن علل و عوامل مرض كرد؟

  چرا پرسش‌كنندگان معقول مثل شما و اعتراض‌كنندگان بدخواه به جاي ايراد بالا به آخر نطق توجه نكرده‌اند؟ آنجا كه گفته‌ام اين قبيل نزاع و كشتارهاي دو طرفه جاده صاف‌كن براي تشريف‌فرمايي كودتاچيان متكي به غرب يا به شرق مي‌شود.

  نهضت آزادي و من بر خلاف انقلابي‌هاي افراطي و ماركسيست‌ها همه هموطنان را دوست داريم و به همين دليل يعني به خاطر خلق خدا بوده است كه از اول وارد مبارزه ملي و اسلامي شده‌ايم. چه براي آنها كه مي‌فهمند و مي‌دانند و چه آنها كه نمي‌دانند و بد مي‌گويند. ممكن است به نظر بعضي‌ها چنين طرز فكر غلط و اشتباه بوده لازمه مسلماني اشداء بينهم باشد اما كسي حق ندارد صاحبان اين عقيده را خائن و منافق يا امريكايي بداند.

  شما چرا پيش‌بيني و هشدار خطاها و خطرات را مأيوس ساختن مردم دانسته‌ايد و واقع‌بيني و چاره‌جويي را اداي وظيفه و شهامت نمي‌گيريد؟ خطر و بلا با سر به زير برف كردن و ديدن و نگفتن آيا منتفي مي‌شود؟ مگر خداوند پيشاپيش آيات جهاد و براي آماده كردن ما به قبول گرفتاري‌هاي بزرگ راه هشدار «و لنبلونكم بشئ من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشرالصابرين» را نداده است؟(2) براي ملتي كه با چنين مقاومت و عشق از محروميت‌ها و شهادت استقبال مي‌نمايد آيا توهين نيست كه بگوييد شنيدن خطرات و مشكلات او را مأيوس و منصرف خواهد كرد؟ مگر آنكه اصلاً نابودي و ناداري خواسته‌هاي عمدي باشد.

  كساني نيز ايراد گرفته‌اند كه چرا منافقين را جانباز گفته و امريكايي نگفته‌ام. اينان آيا منكراند كه در هر حال اعدام‌شدگان جان خودشان را از روي عقيده و عشق ولو به خطا و به زيان خود از دست مي‌داده‌اند. پس جانبازانند و شخص جانباز يا فداكار، ممكن است جاهل يا گناهكار باشد، ولي نمي‌تواند مزدور باشد!!!

  جاي ديگر گفته‌ايد حال كه خود را مفسر قرآن مي‌دانم و آن را ترجمه و تفسير و تأويل مي‌كنم چرا به آيه سرنوشت‌ساز «واقتلوهم حيث ثقفتموهم …» متوسل نمي‌شوم و سپس علت نامه و سؤالاتتان را ديدار فيلم دل‌خراش جنازه جزغاله شدة كودك بي‌گناه شيرازي بيان داشته‌ايد. از اين پرسش‌ شما ممنونم. بلي من قرآن را ترجمه و تفسير مي‌كنم ـ البته نه به تازگي‌ها ـ ولي تأويل نمي‌كنم. اصرار دارم كه مطالب و معتقدات و نظرياتمان التقاطي و اختراعي نبوده منطبق و مستخرج از قرآن باشد و آنچه اختلاف و منازعه داريم به حكم «فان تنازعتم في شئ فردوه الي الله والرسول»(3) و به فرمودة علي(ع) به محكمات قرآن و به رفتار و سنت مسلم رسول خدا و عترت او عرضه نماييم. آن آيه شريفه كه عنوان كرده‌ايد و در سورة بقره آمده است(4) صريحاً در مورد جنگ متقابله با كفار است نه منافقين كه مجاهدين خلق را از آن دسته مي‌دانيد. به علاوه حقير فقير در كجاي آن نطق حرفي عليه اعدام قاتلين و قصاص ضاربين زده‌ام يا گفته باشم كه فتنه و فساد چيز بدي نيست و نبايد از بين برد. بالعكس، خيلي جلوتر از حادثة وحشت‌انگيز شيراز در مهر ماه امسال كه دل شما و همگي ما و هر انسان صاحب معرفت را به درد آورد، و به مجاهدين نسبت داده‌اند، فتنه و فساد نزديك را پيش‌بيني كرده هشدار مي‌دادم و چاره‌جويي مي‌خواستم. با مقاله «مبارزه قانوني و مبارزه مسلحانه» كه در ميزان مورخ ٩/٢/٦٠ در آمد يا «فرزندان مجاهد و مكتبي عزيزم» در تاريخ ١٢ ارديبهشت، قصدي جز اعلام خطر و جلوگيري از فاجعه‌هاي نفرت‌زايي نظير اتوبوس شيراز و دفتر حزب جمهوري يا نخست‌وزيري و همچنين اعدام‌هاي ده تا ده تا و صد تا صد تا نداشتم. بنابراين من هستم كه حق دارم از جانب خدا و خلق خدا به همة نويسندگان و دست‌اندركاران اعتراض كنم كه چرا آن روز توجه به نيت و نوشته‌ام نكرده به عوض تهمت و توهين نپرسيدند كه چه راه‌حلي پيشنهاد مي‌نمايم و خودشان نيز عبرت از گذشته نگرفته و فكر درستي نكردند. زماني هم كه در دور دوم انتخابات تهران اطلاعيه داده بودم كه بگذاريد اگر كسي اكثريت دارد به مجلس بيايد تا جاي درگيري‌هاي خون‌آلود خياباني را بحث و جدال‌هاي آزاد پارلماني بگيرد و قانون و آراء ملت حاكم شود، همين نگراني و منظور را داشتم ولي قصد و قلمم را قلب كردند …

  در نطق قبل از دستور ١٥ مهر ماه كه عده‌اي از نمايندگان جلوي آن را گرفتند و حالا هم كه اين جواب را به شما مي‌دهم مثل هميشه «ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب».(5)

با سلام و دعاي عافيت

مهدي بازرگان

(1) بقره 197/193ـ پس در حج نه نزديكي با زنان است، نه فسق و فجور و نه جدال و جنگ

(2) بقره 155/150ـ و شما را به چيزي (نمونه‌هايي) از ترس و گرسنگي و از دست دادن اموال و افراد و محصولات گرفتارتان خواهم كرد ولي صبر داران را مژده بده

(3) نساء 59/61ـ و اگر در چيزي (ميان خود و با ولي امري كه از خودتان است) اختلاف نظر و نزاع پيدا كرديد به سوي خدا و رسول برگردانيد

(4) بقره 191/187ـ واقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم والفتنه اشد من القتل ولا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتي يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين. (آنها را هر جا بيابيد بكشيد و از هر جا شما را بيرون كردند بيرون نماييد و بدانيد كه، فتنه شديدتر از كشتار است و مادام كه آنها با شما در مسجدالحرام به جنگ برنخواسته‌اند در آنجا جنگ نكنيد ولي اگر با شما كارزار كردند بكشيدشان، جزاء كافرها اينطور بايد باشد

(5) هود 88/90ـ قصدي جز اصلاح تا آنجا كه از دستم برآيد ندارم و توفيقم جز به (ياري) خدا نبوده بر او توكل دارم و به سوي او انابه (و زاري) مي‌نمايم