عماد بهاور یادداشتی در صفحه فیس بوک خود درباره سالگرد بازداشت اش و انتخابات هفتم اسفند منتشر کرده است که در زیر می خوانید:
شش سال پیش، در ۲۲ اسفند ۸۸، پس از مراجعه به دادگاه انقلاب برای چهارمین بار بازداشت شدم و دوران حبس پنج ساله ام آغاز شد.
چه در روزهای انفرادی بند ۲۰۹ و چه در خلال حوادث بند ۳۵۰، سعی می کردم تا با مسببان آن مشکلات و سختی ها مواجهه شخصی نداشته باشم؛ یعنی خشم و نفرتی نسبت به عاملان آن جریان در درون خود انباشته نکنم … آن ها در چارچوب یک سیستم عمل می کردند و ممکن بود بدون آن سیستم همه افرادی عادی باشند مثل بقیه آدم ها … تلاش می کردم درباره آن ها قضاوتی داشته باشم شبیه به قضاوت آرنت درباره آیشمن، آن بزرگترین جنایتکار جنگی …
در همان روزهای اول، نامه ای به همسرم نوشتم که محتوای آن شاید در ذهن برخی احساسی و غیرواقعی به نظر می آمد یا حتی شبیه به یک ژست تبلیغاتی در زمانه استیصال و درماندگی …
نوشته بودم :
«دشمنت را دوست بدار!» آن کس که تو را به حبس می کشد، دوست بدار! آن کس که تو را شکنجه می کند، دوست بدار! آن کس که تو را از کار بی کار و تو را از ادامه تحصیل منع کرده است، دوست بدار! ظالم را و عادل را، دیکتاتور را و آزادی خواه را، مذهبی را و ملحد را، صادق را و کاذب را، همه را دوست بدار! و این گونه اعترافی جز «ابراز عشق» در محضر بازجویان و قضات عزیز در چنته نخواهم داشت… عشق برای زندانی، عشق برای زندانبان… عشق برای آن کس که شکنجه می شود، عشق برای آن کس که شکنجه می کند… عشق برای متهم، عشق برای قاضی… عشق برای آن کس که تو را به اسارت می برد… عشق برای همگان …
زمان نوشتم آن نامه شاید تصور نمی کردم که قرار است پنج سال در زندان بمانم، اما حال که همه آن روزها به پایان رسیده، باز هم هیچ احساسی نسبت به بازجوها و قضاتی که مسبب خسران و عسرت شدند ندارم؛ نه خشمی، نه نفرتی، نه حس انتقامی، نه حتی اندکی آزردگی … آن ها درون یک سیستم بسته عمل می کنند و مقید به الزامات آن هستند؛ آیا فکر می کنند که از روی اختیار به چنین اعمالی دست می زنند؟! هرگز اینگونه نیست؛ آن ها به همان اندازه مقید و محدودند که ما در زندان بودیم. در چنین سیستمی هیچ کس آزاد و مختار نیست. زندانی با زندانبانش هیچ تفاوتی ندارد.
اینگونه پس از چند سال وقتی اسماعیلی را هفتم اسفندماه در صف رای دیدم، هیچ کینه ای از دروغ ها و انکارهایش در ماجرای حمله به بند ۳۵۰ در ۲۸ فروردین ۱۳۹۳ در درون خود احساس نکردم. جلو رفتم و پس از معرفی گفتم: آقای اسماعیلی، در ۲۸ فروردین من ده دقیقه کتک خوردم. اما، امیدوارم همه آن مشکلات و بحران ها تمام شود و در کشور یک وفاق ملی ایجاد شود. خوشحالم که با شما در یک صف رای می دهم …
ما در آن انتخابات «بردیم» … برد ما نه به خاطر آرای بیشتری بود که کسب کردیم بلکه به خاطر «نجابتمان» بود که با آن همه بلا که بر سرمان آمد، قهر نکردیم و مانند آن بزرگان کینه های سی ساله در دل نیاندوختیم …