۲۰۵۹
۲۸/۱۲/۱۳۸۶
تبریک
نه ، این ظلام* دیر سال، هیچاش شتاب نیست!
عزم سفر ندارد از این خاک لاله خیز.
چونان عقاب پیر سیاهی که سالهاست ،
نه میپرد، نه خسته میشود از خفتن دراز.
آفاق دورتر،
سرشار از عطوفت نور سحرگهی است
اما دیار من،
از شب چراغ ماه ، همواره بینصیب.
ساک سفر کجاست؟
بردارم آنچه خاطره از خاک میهن است،
در جستجوی افقهای پرستاره اقلیم بیحصار،
در جستجوی عید، نوروز بیدروغ! …
نه، نه رها نمیکنم این خاک تفته را!
ابری اگرچه نیست،
میبارم از صمیم اشک
چو باران نوبهار
سرسبز میشوم ، سرسبز میکنم .
ظلمت چو چیره است، میتابم از درون
چون کرمکی که به شب میدهد فروغ ،
هر چند کوچکام!
فانوس میشوم …
نوروز ۱۳۸۷
* تاریکی، ظلمت