تحلیلی پیرامون تعطیلی حزب جمهوری اسلامی
کذلک یضرباللهالحق والباطل فاماالزبد فیذهب جفاء و اما ماینفعالناس فیمکث فیالارض.
و خداوند این چنین برای حق و باطل مثل میزند که (باطل چون) کفی به زودی نابود میشود. اما آنچه به خیر و منفعت مردم است در زمین باقی میماند. (رعد۱۷)
در تاریخ ۱۲ خرداد ماه ۶۶ روزنامه جمهوری اسلامی «ارگان حزب جمهوری اسلامی» را که پیش از این در زیر نام روزنامه چاپ میشد حذف کرد و خبر ذیل را منتشر ساخت:
«امام امت با پیشنهاد حجج اسلام سید علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی مبنی بر توقف کامل فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی موافقت فرمودند.»
روزنامه مزبور برای آنکه این تصمیم را توجیه نموده از حدت و شدت آن بکاهد نامهای به امضاء آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب منتشر ساخت که مقام رهبری به درخواست نامبردگان اجازه تعطیل حزب را صادر فرموده و علاقه خود را نسبت به مؤسسین آن اعلام داشتهاند. سایر روزنامهها نیز تنها مطالب فوق را عیناً درج نمودند. مصاحبه مطبوعاتی آقای هاشمی رفسنجانی که چند روز پس از اعلام خبر صورت گرفت نتوانست علل تعطیل حزب و مقدماتی را که منجر بدین تصمیم شده است کاملاً روشن سازد.
سئوالی که در برابر ملت ایران قرار دارد این است که چگونه ممکن است حزبی که با اجازه و تأیید رهبر انقلاب، و به گفته برخی از رهبرانش در مواردی با استفاده از سهم امام تأسیس شده و در هشت سال و اندی به تدریج مراکز قدرت کشور را در اختیار گرفته و در پنج سال گذشته کلیه رقبای سیاسی را از میدان به در کرده، برخی از مراجع تقلید را خانهنشین ساخته، اقتصاد کشور را به وضع رقتآور حاضر کشانیده و در یک جمله بار سنگین مسئولیت ایجاد شرایط کنونی را به دوش میکشد اینگونه به طور ناگهانی تعطیل گردد.
هدف ما از انتشار این نشریه این نیست که انتقامجوئی کنیم و یا پیکر مردهای را چوبکاری نمائیم. منظور آن است که به سئوال فوق که یکی از مسائل مهم مملکتی بوده و داشتن تحلیلی روشن از آن به درک صحیح جریاناتی که در کشور میگذرد کمک میکند. جواب گوئیم.
برای روشن شدن مسئله لازم است مقدمتاًً به سوابق و زمینههای مختلفی که موجب تشکیل حزب جمهوری اسلامی شد اشاره کنیم.
زمینههای تشکیل حزب جمهوری اسلامی و اعلام آن
در سالهای قبل از انقلاب، اندیشه تشکیل حزب میان روحانیون «روشنفکری» همچون آقایان دکتر بهشتی، دکتر باهنر، و خامنهای به صورتی مطرح بود. این اندیشه با حوادث مهمی که در سال ۵۷ شکل گرفت و مقدمات انقراض استبداد سلطنتی را فراهم ساخت، قوت گرفت. مرحوم بهشتی در راه تحقق این اندیشه به تکاپو افتاد و با تماسهائی که در داخل و خارج کشور با افراد مسلمانی که سابقه و یا توان مبارزه داشتند برقرار نمود، مقدمات تشکیل حزب را فراهم کرد. همکاری عمومی مردم در مبارزات سال ۵۷ این تماسها را آسانتر مینمود و کمتر شدن خطرات و شرایط نسبتاً آزادتری که در اثر ضعف رژیم شاه به وجود آمد این همکاریها را میسر میساخت. اوج گرفتن مبارزات، پیروزی انقلاب و قدرت یافتن روحانیت شرایط لازم و کافی را برای تأسیس حزب آماده کرد. سرانجام در اسفند ماه ۱۳۵۷ تشکیل حزب جمهوری اسلامی با اطلاعیه پنج نفر از روحانیون مؤسس اعلام گردید.
زمینههای فرهنگی تأسیس حزب
دکتر بهشتی را میتوان معمار بنای حزب جمهوری اسلامی نامید. وی علاوه بر تحصیلات حوزهای سالها قبل از انقلاب از دانشکده الهیات فارغالتحصیل شده و با پذیرفتن حرفه دبیری و تدریس زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم و برقراری تماس و مبادله فکری با روشنفکران مسلمان و غیرروحانی از جمله انجمنهای اسلامی مهندسین و پزشکان و بنیانگذاران نهضت آزادی ایران راه خود را از روحانیت رسمی و سنتی حوزه جدا نمود.(۱) مسافرت به کشور آلمان فدرال و اقامت در آن کشور که به منظور سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ صورت گرفت موجب آشنائی بیشتر با مظاهر فرهنگ غرب از جمله تشکل و تحزب گردید.
دکتر بهشتی پس از بازگشت به ایران به تشکیل گروههای تحقیقاتی و حوزههای نسبتاً مترقی مانند مدرسه حقانی و کلاسهای درس قرآن پرداخت و از این راه عدهای را تربیت نمود و با افراد مورد نیاز آشنائی پیدا نمود.
وی در سالهای ۵۵ و ۵۶ دامنه این فعالیت را وسیعتر ساخت و سرانجام در مسافرتی که در تابستان ۵۷ به کشورهای اروپا و آمریکا نمود این اندیشه را با مسلمانان فرنگدیده و در غرب درس خوانده مطرح ساخته از آنان برای مشارکت در شکلی حزبی دعوت نمود.
فرهنگ سیاسی آلمان در اندیشه حزب بیتأثیر نبود و اساسنامه پیشنهادی آن تشکیل شورائی به نام «شورای فقاهت» را پیشبینی مینمود که نهادهای حزبی را زیر فرمان داشته و در مورد همه تصمیمگیریها حق «وتو» داشته باشد. با چنین اندیشهای دکتر بهشتی بنای حزب جمهوری اسلامی را آغاز کرد.
جناحهای تشکیلدهنده حزب
عمدهترین و قدرتمندترین جناح حزب روحانیون و بازاریان پیرو آنان بودند که بعضاً سوابقی در مبارزه با رژیم سابق داشتند. اگر چه تأسیسکنندگان حزب روحانیونی بودند که به روشنفکری مشهور بودند، ولی بازاریانی که به حزب پیوستند غالباً اعتقاد به روحانیت سنتی و به اصطلاح امروز «اسلام فقاهتی» داشتند و فعالیتهای سیاسی گذشته آنان نیز گرد همین محور شکل گرفته بود. علاوه بر روحانیون و بازاریان، جناحی از جوانان مسلمان، تندرو و افراطی دعوت حزب را پذیرفتند. این جناح که بعضاً تحتتأثیر تعلیمات شادروان دکتر شریعتی قرار گرفته بودند حزب را کانونی برای تشکل خود یافته و به امید تحقق آرمانهای خویش به این مرکز قدرت نزدیک شدند.
از دو جناح فوق که بگذریم جناح سومی در تشکیل حزب شرکت جستند که علیرغم داشتن سوابقی مبارزاتی در آغاز نهضت ملی کردن صنعت نفت، سرانجام به صفوف مخالف دکتر مصدق پیوستند و موجبات تثبیت حکومت شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد را فراهم نمودند.
در زمینه سیاسی جناح اول شادروان دکتر مصدق را به دلیل برخوردی که با مرحوم آیت الله کاشانی داشت نمیستودند و جناح سوم نیز به این دلیل یا بهانه مصدق را خائن به وطن، نامسلمان پنداشته، به شدت دشمن میدانستند.
برعکس این دو جناح، مسلمانان تندرو و افراطی مصدق را خدمتگذار و صدیق دانسته و بعضاً به جرم طرفداری از وی سالهائی را در زندان گذرانیده بودند.
در زمینه اقتصادی جناحهای روحانیت و بازار، طرفدار اقتصاد تجاری آزاد بودند و با تمسک به فقه سنتی به ویژه قاعده تسلط مردم بر اموال خویش با هرگونه اقدام دولت در زمینه محدود ساختن بازار به ویژه بازرگانی خارجی مخالف بودند در صورتی که مسلمانان تندرو و افراطی مخالف هرگونه استثمار از جمله تکاثر و سودپرستی در تجارت خارجی، خواهان عدالت اجتماعی و تصویب و اجرای قوانین متناسب با شرایط زمان بودند.(۲)
علاوه بر سه جناح فوق که به صورتی علنی در تشکیل حزب شرکت جستند، افرادی از گروههای دیگر به صورت نفوذی در حزب رخنه کرده و با خط امامی خواندن خویش، یا فجایعی از قبیل حادثه ۷ تیر را به وجود آورند و یا فرصتطلبانه از قدرت حزب برای کسب منافع اقتصادی و سیاسی خود استفاده نمودند.
از آنچه گفته شد به خوبی روشن است که جناحهای تشکیلدهنده حزب در موارد زیادی اختلاف نظر داشتند.
آنچه آنان را به هم نزدیک میساخت علاقمندی به تداوم انقلاب (صرفنظر از برداشتهای متفاوت که از «تداوم انقلاب» داشتند)، اعلام اعتقاد به ولایت فقیه و روحانیت و اسلام فقاهتی، تصمیم به احراز قدرت و شکست دادن مخالفان اعتقادی و سیاسی به ویژه سازمان مجاهدین خلق بود. مخالفت این جناحها با آن سازمان مؤید اختلاف عقیدتی و سیاسی و برخوردهایی بود که در دوران اسارت در زندان شاه به وجود آمده و به وسیله مأمورین ساواک در خارج و داخل زندان دامن زده شده بود.
گسترش سریع حزب
حزب جمهوری اسلامی با سوار شدن بر امواج انقلاب و با استفاده حزب و روزنامه ارگانش از نام جمهوری اسلامی و نفوذ شخصیتهائی که خود را متولی و صاحب اختیار انقلاب میدانستند به سرعت گسترش یافته و گروهی را گرد محور قدرت خود جمع نمود. این حزب به عنوان سنگر دفاع از ولایت فقیه و خط امام و روحانیت آغاز به کار کرد و طبعاً علاقه رهبر انقلاب که روحانیت را جزء لاینفک اسلام میشمرند به خود جلب نمود.
مقام رهبری در مواقع حساس به حمایت و دفاع از حزب و گردانندگان آن پرداختند و به آنان در گرفتن مواضع قدرت و تسلط انحصاری بر امور کشور کمک شایانی نمودند.
نتیجتاً کلیه رقبای سیاسی حزب به ویژه آنان که تولیت روحانیت را بر اسلام و انقلاب اسلامی به رسمیت نمیشناختند از صحنه رانده، منزوی کنند و غنائم انقلاب یکسره در اختیار حزب یا روحانیت موافق یا لااقل خاموش قرار گرفت.
انزوای رقبای سیاسی و تسلط کامل حزب بر مواضع قدرت و منابع کشور به هر یک از جناحهای تشکیلدهنده آن فرصتی داد که موقعیت خود را در برابر سایر جناحها ارزیابی کنند. در اینجا اختلاف ریشهای به ویژه در زمینه مسائل اقتصادی خود نمائی کرد. شکاف میان مسلمانان تندرو و افراطی که اسلام را مکتب مبارزه با بیعدالتی و استثمار میدانستند با بازاریان و روحانیونی که اعتقاد به تسلط کامل افراد بر اموال خویش داشتند عمیقتر گشت. این شکاف به اندازهای وسیع شد که در کنگره اول آراء ریخته شده برای عضویت نخستوزیر منتخب حزب در شورای مرکزی به مقام سیزدهم تنزل یافت و مشارالیه از شرکت در کنگره دوم امتناع ورزید و یکی از اعضا شورای فقاهت اعضا کنگره را به انحلال حزب تهدید نمود تا شاید دست از مخالفت با یکدیگر بردارند. تدریجاً دامنه اختلاف از بحثهای درون گروهی تجاوز کرد و به مجلس شورا، روزنامهها، منابع و مجالس کشید.
در انتخابات میان دورهای، نامزد حزب که سالها مسئولیت وزارت کشور را عهده دار بود علیرغم تبلیغات سنگین در شهر شش میلیونی تهران سیصد هزار و اندی یعنی فقط حدود ده درصد آراء کسانی را که واجد شرایط رأی دادن بودند به دست آورد. در یک جمله کوس رسوائی و بیاعتباری حزب و حاکمیت و اختلاف درونی آن در همه جا به صدا درآمد. در چنین شرایطی حزب نه تنها نمیتوانست موجب بقاء قدرت باشد بلکه وسیلهای برای از دست رفتن مواضع تسخیر شده میگشت.
علل تعطیل یا توقف کامل حزب
در کشورهائی که مردم آن از آزادی بهرهمند هستند احزاب به منظور رسیدن به اهدافی که مورد علاقه اعضا میباشد و دسترسی به آن اهداف بدون تشکل امکانپذیر نیست، تشکیل میشوند. احزابی از این قبیل عمدتاً در بحبوحه محرومیت اعضا و دوری آنان از مراکز قدرت سیاسی آغاز میگردد و عضویت در آنها از متن جامعه جوشیده و تشکل آنها از پائین به بالاست. در این گونه جوامع انحلال، توقف یا تعطیل حزب تنها در صورتی انجام میپذیرد که مرام و برنامههای حزب که به وجود آورنده و جلبکننده افکار عمومی است، رفتهرفته مقبولیت خود را از دست بدهد، از تعداد اعضاء حزب کاسته شود و سرانجام تشکلی باقی نماند.
در کشورهای جهان سوم که فرهنگ استبدادی ریشه دوانیده است احزاب از طرف شخصیتهای قدرتمند آغاز میشوند و گرد محور آنان و اهدافشان نضج میگیرند و با اراده ایشان از بین میروند. در چنین کشورهائی حزب با فرمان و فتوای مرد یا مردان قوی آغاز میشود و با فرمان و فتوای دیگری منحل میگردد. احزابی از قبیل حزب کنگره هندوستان از احزاب دسته اول و احزابی مانند حزب دموکرات قوامالسلطنه، ایران نوین، مردم، و رستاخیز جزء دسته دوم هستند. اگر چه حزب جمهوری از زمینههای سیاسی ـ اجتماعی موجود در جامعه انقلاب کرده ایران بهره گرفت ولی بزرگترین پشتیبانان آن یعنی مقام رهبری و روحانیت پیرو ایشان اصولاً به جای حاکمیت ملت به حاکمیت روحانیت معتقد بودند و این خود ریشههای تشکل حزبی را در درون جامعه میخشکاند. روحانیت طرفدار تشکلی است که تحت قیومیت کامل خود بوده و در کلیه شئون اجتماعی، سیاسی، نظامی، انتظامی و اقتصادی در فرمانبرداری از روحانیت متعهد باشد. در هنگام خطر حافظ و در مواقع نیاز در خدمت روحانیت قرار گیرد.(۳) تشکلی با این صورت با دستههائی که خود را حزبالله مینامد و اساسنامه و مرامنامهای ندارند و تنها چشم به دهان روحانیت دوختهاند به خوبی تحقق مییابد. در اینجا یادآور میشویم که به نظر ما علت عمده طفره رفتن متولیان روحانی کشور از اجرای قانون احزاب و نادیده گرفتن اصول قانون اساسی در این باره همین عدم اعتقاد به حق حاکمیت ملت میباشد. حزب جمهوری اسلامی علیرغم در دست داشتن کلیه مواضع قدرت و به تصویب رسیدن قانون احزاب مستمراً از اجرای این قانون سر باز زده است تا بتواند خواستههای خود را بدون توجه به خواستههای مردم به مرحله اجرا درآورد.
در هر صورت وجود حزب رسمی و تشکل حزبی واقعی با اهداف روحانیت هماهنگی نداشته و موجب اختلاف موجود شده است و به طور خلاصه این اختلاف نتیجه تناقض درونی تشکل حزبی یا اهداف روحانیت میباشد.
مقام رهبری از مدتها پیش به این تناقض پی بردند و از آنجائی که برای روحانیت و نه ملت حق حاکمیت قائلند نخست حزب را از تعیین نامزد انتخاباتی برای شهرستانها ممنوع ساختند و سپس فرمان جمعوجور کردن حزب را صادر نمودند. در آغاز قوای نظامی و انتظامی را از عضویت در احزاب منع نمودند و سپس عضویت ائمه جمعه را در حزب قدغن ساختند.(۴)
اعتقاد مقام رهبری به اصالت روحانیت و حمایت از بازاریان پیرو آن، مستلزم آن است که امکانات کشور عمدتاً به روحانیت و بازار اختصاص یابد و جناح تندرو و افراطی از مواضع قدرت محروم شود. اگر حزب همچون گذشته به حیات و فعالیت خود ادامه میداد، محروم ساختن عناصر تندرو و افراطی و جلوگیری از فعالیت سازمانهای جنبی از قبیل خانه کارگر انجمنهای اسلامی دانشجویان و کارگران در مبارزات انتخاباتی ممکن نمیشد. اینگونه عناصر می توانستند تحت پوشش حمایت حزب در انتخابات شرکت کرده و به مجلس راه یابند و در برابر جناح روحانیت و بازاریان پیرو آن صف آرائی کنند پس چه بهتر که حزب تعطیل و یا متوقف گردد تا به قول یکی از طرفداران حاکمیت روحانیت این آخرین خاکریز نیز فتح شود و روحانیت سنتی حاکم علیالاطلاق باشد. مگر نه این است که حزب به منظور گرفتن قدرت توسط روحانیت پدید آمده است؟
چون چنین است اگر حزب روزی بخواهد به نحوی قدرت روحانیت را به خطر بیاندازد خود محکوم به تعطیل و یا توقف خواهد بود.
در چنین حزبی مردم نفع و یا نقش مفیدی نداشتهاند که راجع به ادامه و یا تعطیل آن اظهارنظر کنند. به رأستی چه زیباست گفتار الهی که کفهای غیر مفید به زودی خشک میشوند ولی آنچه برای مردم سودمند است در زمین باقی میماند.(۵)
انحلال یا توقف
تعطیل حزب جمهوری اسلامی سئوالات مهمی پیرامون آینده آزادیهای محدود و کمرنگ کنونی، انتخابات آینده مجلس، سرنوشت جناحهای تشکیل دهنده حزب و ….. در اذهان به وجود میآورد که ما تنها برخی از این سئوالات را مطرح ساخته کوشش میکنیم برای آنها پاسخی بیابیم.
اولین سئوال این است که آیا حزب جمهوری برای همیشه منحل شده و یا همانطور که آقای خامنهای و هاشمی رفسنجانی اعلام داشتهاند متوقف گردیده است. به نظر میرسد که اقدام متولیان در مورد حزب تنها به منظور تصفیه آن از جناحهای مزاحم انجام گرفته است و پس از انجام این منظور بعید نیست امکانات حزب، هرچند به نامی دیگر، در اختیار روحانیت و بازاریان پیرو آن قرار گیرد تا همچون گذشته ولی این بار با فراغت بال مواضع قدرت را حفظ نموده به فعالیت خود ادامه دهند.
در این صورت عناصر باقیمانده حزب علاوه بر روحانیون حزبی از پشتیبانی کامل روحانیت و گردانندگان روزنامه برخوردار خواهند بود و بسیاری از روحانیون و بازاریان که به دلیل حضور عناصر چپگرا از حزب رمیده بودند به دامن حزب باز خواهند گشت.
بدیهی است در چنین شرایطی حزب حتی از روزهای اول تأسیس خود طبقاتیتر خواهد شد. و اگر در اوائل هم تا اندازهای پایه مردمی و خلقی داشت از این پس یکسره به عنوان پایگاه قدرت روحانیت شناخته خواهد گشت و بالطبع اثراتی ناخوش آیند بر موقعیت آینده روحانیت در ایران خواهد گذاشت.
آینده احزاب در ایران
سئوال دوم آن است که آیا توقف یا انحلال حزب جمهوری اسلامی موجب آن خواهد گشت که نهادهائی که توسط حزب به وجود آمده یا تغذیه میشدهاند بلافاصله از صحنه سیاست ایران ناپدید گردند؟
البته کلیه نهادهایی که در اختیار حزب قرار گرفتند مخلوق حزب نبودند بلکه برخی از آنان از قبیل سپاه و جهاد سازندگی توسط دیگران و به منظور خدمت به انقلاب تأسیس شدند ولی حزب با هدف در دست گرفتن قدرت آنان را قبضه نموده در هر صورت نهادهائی از قبیل کمیتهها، کمیته امداد امام، بنیاد شهید، بنیاد پانزده خرداد، دانشگاه امام صادق، سازمان اقتصاد اسلامی اگر چه به وسیله حزب تائید و تغذیه میشدهاند ولی در حقیقت سایهای از روحانیت و در مواردی وسیلهای در دست بازار بودهاند.
این نهادها بعضاً به وسیله جناحهائی از داخل حزب که در صدد تصفیه دیگر جناحها هستند تأسیس شدهاند و یا لااقل در حال حاضر اداره میشوند. بنابراین نه این نهادها از میان خواهند رفت و نه به راحتی اجازه خواهند داد گروه دیگری به عنوان تحزب به مراکز قدرت سیاسی کشور دست یابد. تفکر روحانیت و بازار، اقتضای آن را دارد که این نهادها به صورت «هیأتی» در صحنه باقی بمانند و در موارد ضرورت تعبداً به کمک روحانیت بشتابند و در عین حال هرگز یارای آن را نداشته باشند که از دایره تقلید خارج شده مسئولین روحانی را زیر سئوال ببرند.
از طرف دیگر اگر چه پیشبینی میشود که روحانیت و بازار پیرو آنان با چنین برنامهای به توقف مبادرت ورزیده است ولی در عین حال بعید به نظر میرسد که جناحهای رانده شده حزب تسلیم این برنامه شده سر خویش گرفته و دست از فعالیت بردارند.
جناح چپ گرای اسلامی خود را در این معامله مغبون و شاید فریبخورده میبیند و به سادگی حاضر نخواهد شد در برابر این شکست تسلیم شود. جوانهای پرشوری که بیش از هفت سال شعارهای چپگرایانه روحانیت را باور کرده و با خلوص نیت به میدانهای نبرد شتافته و در خارج و داخل مرزها دشمنان روحانیت را از پای درآوردهاند آماده آن نیستند که گذشته نزدیک و آرمانهای خود را فراموش کرده صحنه قدرت را به نفع بازار و روحانیت ترک کنند. بنابراین احتمال آن میرود که این گروه نیز به صورتی تشکل خود را حفظ کنند و اگر قدرت غالب اجازه تحزب رسمی به آنها ندهد به صورت غیر رسمی و در مواردی مخفیانه به فعالیت خود ادامه دهند.
نشانههای بروز این پدیده در اطلاعیهای که به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد شریعتی در روزنامهها منتشر شد به خوبی مشهود بود. میان امضاءکنندگان این اطلاعیه نامهای ۲۴ روحانی (غیرسنتی)، نه وزیر شاغل، شش وزیر سابق، چند معاون وزیر ۲۴ نماینده مجلس و بالاخره دادستان کل کشور دیده میشد. بیرون کردن چنین گروهی از صحنه که علاوه برداشتن مشاغل و عناوین، احساسات بسیاری از جوانانی که در سپاه، جهاد، انجمنهای اسلامی تحکیم وحدت و شوراها دستاندرکارند را به دنبال میکشند نمیتواند به سادگی و بدون انتظار عکسالعمل انجام پذیرد.
سادهترین عکسالعمل این گروه کوشش برای تشکل جدید و صفآرائی در برابر روحانیت و بازاریان وابسته به آن خواهد بود.
تأثیر توقف حزب در آینده نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران حزبی حاکم ساخته نبوده است که با فرمان یا فتوای توقف یا انحلال از درون دچار اختلال گردد. نهضت نه بر امواج انقلاب اسلامی سوار شده، نه توسط قدرتمندان سیاسی تأسیس گردیده است، نه از امکانات دولتی برخوردار بود که با قطع این امکانات دچار وقفه شود و نه از سهم امام تغذیه مینموده که با فتوای توقف شریانهای حیاتیش قطع گردد.
نهضت با اجازه و علاقه متولیان کنونی به وجود نیامد و حتی حاکمیت تاکنون رسمیت قانونی برای آن قائل نشده است که بتواند این حق را از وی سلب کند. بنابراین حاکمیت نمیتواند از طریقی که حزب جمهوری را متوقف ساخت نهضت را تعطیل کند.
در عین حال تعطیل حزب جمهوری ممکن است به حاکمیت بهانهای دهد که فعالیت هیچ یک از احزاب یا بهتر بگوئیم تنها حزب باقی مانده یعنی نهضت آزادی ایران را مجاز نشمارد و به عناوین مختلف از فعالیت محدود نهضت جلوگیری کند. چنین اقدامی چندان اثری در جریان فکری نهضت نخواهد گذاشت ولی دیکتاتوری حاکمیت به دنیا روشنتر خواهد گشت.
بازنگری
از آنچه تاکنون گفته شد نتیجه میگیریم که سرنوشت احزابی که به دستور مقامات ذینفوذ تشکیل شوند و گرد محور قدرت شکل گیرند چیزی جز نابودی نیست.
این سنت الهی در هر صورت تحقق مییابد و گذاشتن اسامی و عناوینی مقدس روی چنین احزاب نمیتواند از این سرنوشت محتوم جلوگیری کند. این وعده الهی است که در آنجا که تشکل به منظور دسته دسته کردن مردم و به استضعاف کشیدن گروهی از آنها صورت پذیرد محکوم به فناست. ولی تشکلاتی که از درون جامعه جوشیده و به منظور دفاع از ایده و یا حقی تحقق یافته است و تا زمانی که در این چهارچوب باقی بماند میتواند به حیات خود ادامه داده و هدف خویش را دنبال کند. در درون دسته اول بذر تشتت، اصطکاک منافع و تخاصم نهفته است و این بذر چیزی جز توقف یا انحلال به بار نمیآورد در صورتی که دسته دوم بر پایه همیاری و همکاری در جامعه آغاز شده و علت وجودی آن روح تفاهم و هماهنگی میباشد که این خود مایه بقا و دوام آن است.
متأسفانه حزب جمهوری اسلامی از دسته اول بود که نه تنها خود متوقف شده است بلکه یکبار دیگر فکر تخرب و تشکل در ایران را در معرض تردید و حتی انکار قرار داده است.
رویدادها و ابتلائات متعددی که در مسیر حاکمیت جمهوری اسلامی ایران به وقوع پیوسته و آخرین آنها مسئله تعطیل یا توقف کامل حزب جمهوری اسلامی است درس عبرتی برای همه ملت به ویژه عناصر صادق و مومن به آرمانهای انقلاب اسلامی است.
بر جوانان پاکدلی که بزرگترین سرمایه حیاتی یعنی جوانی و جان خود را در این راه فدا کرده و میکنند لازم است اندکی درنگ نموده و در گذشته و حال خود بیندیشند و در صورتی که ریشه مشکلات کنونی جامعه را در حاکمیت انحصارگرانه روحانیت و سلب حق آزادی و حاکمیت از مردم و نادیده گرفتن قانون اساسی توسط متولیان مییابند. حکم وظیفه دینی و ملی خود، در جهت احقاق حق و اجرای قانون قیام قرآنی کنند تا زمینه برای تحقق آرمانهای مردم و اجرای عدالت آمده گردد.
والعاقبه للمتقین
نهضت آزادی ایران
تیرماه ۱۳۶۶
(۱) مرحوم دکتر بهشتی در مقالهای تحت عنوان «روحانیت در اسلام و در میان مسلمین» منتشر شد مینویسد: در اسلام «روحانیت و شئون گوناگون آن نیز مخصوص طبقه معین یا خانواده معین نیست و برای روحانی هیچگونه امتیاز طبقاتی مقرر نشده است» موضوع فوق با موضع روحانیت رسمی و سنتی مغایرت کامل دارد.
(۲) موضع حزب جمهوری اسلامی در این باره در نشریه «مواضع ما» چنین آمده است:
«بر همه مسلمانان متعهدی که در بازرگانی خارجی تجربه و مهارت دارند لازم است دولت جمهوری اسلامی را در کار دولتی کردن بازرگانی خارجی یاری دهند» علیرغم این اعلام موضع جناح بازار از آغاز با دولتی کردن بازرگانی خارجی مخالفت ورزیده و به کمک روحانیت همگام خویش یا این قانون را ندیده گرفته و یا با قبول صوری آن کنترل بازرگانی خارجی را در دست گرفته است.
(۳) موضع حزب جمهوری اسلامی در «موضع ما» در این زمینه اعلام شده است:
«اگر تمنیات مردم به قیمت فدا کردن مصالح بسیار مهم (البته از نظر مسئولین روحانی) تمام میشود مسئولین وظیفه دارند شجاعانه تصمیم بگیرند و دچار وسوسه عوامفریبی نشوند»
(۴) نکته جالب توجه این است که در آغاز تشکیل مجاهدین انقلاب اسلامی این تجمع به عنوان شاخه نظامی حزب جمهوری اسلامی تلقی میشد ولی تدریجاً مجاهدین انقلاب اسلامی به سرنوشتی دچار گشتند که امروز حزب جمهوری اسلامی به تازگی به آن مبتلا شده است
(۵) سوره رعد آیه ۱۷