در کجا هستیم؟
بسمهتعالی
زندگی فرد یا اجتماع، خصوصاً وقتی هدفی در نظر باشد، چیزی جز حرکت و سفر نیست، سفری معمولاً دشوار و طولانی.
شخص مسافر گاهگاه به کیلومترشمار نگاه کرده مسافت گذشته ومسافت مانده را حساب میکند. سابقاً که با چارپا یا پیاده طیطریق مینمودند، در سربالائی گردنه، کمی نفس تازه کرده نگاهی به عقب میانداختند، چشمانداز دره و تنگههای پشتسر گذاشته، نشاط و امید به راه میداد و بدون آنکه او را متوقف و یا منصرف سازد برای ادامه سفر آمادهتر میکرد.
ملت ایران در این سفر مبارزه در راه آزادی و استقلال و سعادت نیز احتیاج دارد هرچند بار به عقب برگشته، گذشتهسنجی نماید و مثل دریانوردان موضعشناسی کند تا از مسیر و مقصد دور نیفتد. ببینیم کجا هستیم و بکجا میرویم. گذشته همیشه روشنی بخش آینده است.
از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا اوایل ۱۳۵۶ مملکت ما وضع خاصی داشت و از زمان اعلام و ادعای فضای آزاد سیاسی وضع دیگر پیدا نموده است با وضعی که معلوم نیست اگر سیاست «تظاهر به آزادی» عوض شود، به حالت ماقبل برگردد.
در دوران ۲۴ ساله کودتا تا کارتر قدرت یکسره دردست دولت بود و دولت تحت فرمان مطلقه سلطنت. پلیس اجازه کمترین حرف و حرکت به ملت نمیداد. البته مبارزین ساکت نبودند. بلافاصله پس از کودتای ۲۸ مرداد، ضمن آنکه حزب توده حیات زیرزمینی به خود داد و همکاران مرحوم دکتر مصدق و جبهه ملی در زندان و یا در استتار بودند، نهضت مقاومت ملی به صورت مخفی تشکیل شده اقدامات و فداکاریهائی در ظرف پنج شش سال انجام داد. در سال ۱۳۳۹ برای شرکت در انتخاباتی که دولت آنرا آزاد اعلام کرده بود به صورت علنی با شعار اینکه «پیروز میشویم یا رسوا میکنیم» بوجود آمد. البته شرکت در انتخابات به رسمیت شناختن دولت و اوضاع حاکم و به طمع فرستادن چند وکیل به مجلس نبود، بلکه بهانه و زمینه خوبی برای تجمع و تشکیل و تظاهر نیروهای ملی و اعلام اعتراض اکثریت مخالف شد. کما آنکه قیام مرحوم دکتر مصدق و واقعه عظیم و پرافتخار ملی کردن صنعت نفت نیز بهدنبال تحصن و تقاضای آزادی انتخابات و شرکت در آن بود.
در سال ۱۳۴۰ نهضت آزادی در کنار جبهه ملی موجودیت خود را اعلام و نقشی اساسی بازی کرد. با رفراندوم ۱۳۴۱ و انقلاب به اصطلاح شاه وملت! سران و فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی بازداشت شدند و پس از محکومیت سران و بعضی اعضاء نهضت آزادی، فعالیت آن عملاًً تعطیل گردید. نهضت روحانیت که در اواخر ۱۳۴۰ شروع شده بود، با رهبری آیهالله العظمی خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به اوج خود رسید و با تبعید ایشان قاطعیت و نفوذ خاصی یافت. در حوالی ۱۳۵۰ در اثر خاموشی احزاب و ممنوعیت اقدامات قانونی و آشکار، مبارزه مسلحانه در ایران شکل یافت که دو گروه مهم آن: سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق بودند. قبل از آنها افرادی از گروه مؤتلفه دست به ترور منصور نخست وزیر وقت زده بودند، حزبی به نام ملل اسلامی با مرام جمهوریت و برنامه مسلحانه تشکیل دادند که اعضاء آن گرفتار و محکوم شدند.
اما هیئت حاکمه، برحسب رشد و عمقی که آگاهی و احساسات مردم و سطح مبارزه پیدا میکرد برای حفظ حیات و تسلط خود بر مراقبت و مخالفت و خشونتها میافزود و تا آنجا که در سالهای اخیر جلو فعالیتهای دسته جمعی فرهنگی، دینی، صنفی، امدادی و حتی ورزشی و تفریحی را که رنگ ملی و شکل و سازمانی خارج از کنترل آنها داشتند میگرفت و خشونت و خفقان را به حد اعلی رسانیدند.
این شیوه در منطق و مصلحت استبداد کار درستی به شمار میرفت. در یک سد خاکی که دریاچه بلندی را در پشت خود نگاه داشته است اگر یک شکاف باریک و یا سوراخ کوچک در پای آن بوجود آید یا ایجاد شود، سرعت فوران آب خاکها را می شوید و سوراخ را فراخ نموده، دیری نخواهد گذشت که همه سد را آب میبرد. البته سیاستهای غربی دوراندیشی بیشتری داشته و دارند و برای تأمین منافع خود و حفظ وضع موجود و برای اراده مملکت همیشه طرفدار همکاری دولت با مردم بوده میل دارند حداقل خواستهها برآورده گردد و قبل از آنکه نارضاییها سبب طغیان و انفجار گردد، سوپاپهای اطمینان باز شود.
در هر حال دولت استبدادی با تسلط خود مملکت را در یک تعادل تحمیلی نگه میداشت. استبداد با استفاده از تسلط و تعادل فوق بر مرکب مراد سوار بوده، در صحرای هموار سراسر سکوت، چهارنعل به سوی دروازههای تمدن بزرگ (!؟) میتاخت و دم از ثبات و ترقی و دموکراسی میزد، در داخل منت میگذاشت و در خارج شهرت نبوغ و خدمت به میهن مییافت.
همیشه و هر جا شرط بقای دیکتاتورها، تبلیغات دروغین اخبار و فشار بر طبقات ضعیف، اختناق و افزایش تصاعدی نیروهای انتظامی است.
با انتخابات آمریکا و اعلام و ادعای سیاست انساندوستی آنها، یک عامل تازه به نام حقوقبشر در افق ایران ظاهر گردید. از ترکیب این واقعه با میراثهای مبارزات گذشته مردم، یک پدیده یا دوران تازهای در کشور بوجود آمد. البته آمریکا نه به خاطر ما بلکه به حساب حیثیت و مصالح ملی و روی حسابهای بینالمللی خود سیاست جدید را ایجاد نموده و شاید به این نتیجه رسیده بود که چاره آگاهی و عصیان روزافزون ملتهای زیر فشار، قبول حداقل حقوق انسانی و دادن مختصر آزادی به آنها است.
تبلیغات دولتی ایران بوق و کرنای آزادیبخشی یا فضای باز سیاسی را به راه انداخت. کسی باور نمیکرد و مردم بدگمان بودند ولی دیدند که اگر استفاده و «امتحان» نکنند کلاه بدتر سرشان رفته و عدم اعتراض و ابراز نظر مردم دلیل بر رضایت آنها و سند قانونی بودن عملیات دستگاه به حساب خواهد رفت. با احتیاط و کندی تمام، قلمهائی روی اوراق مخفی رفت و زبانهائی در منازل و مساجد و محافل به صدا درآمد دستگاه «خود را به آن راه نزد». آزادیخواهان جرأت یافتند و حرفهای تندتر ادا کردند و جنبش جدی شد. عکسالعمل هیئت حاکمه که با طعنه و تهمتهای جسته گریخته شده بود سر از تهدید درآورد و چندماهی نگذشت که در اثر موفقیت و پشتگرمی به دست آمده در ملاقات واشینگتن استفاده از چماق و اسلحه در لباس غیرنظامی مجاز و معمول گردید… آزادی دادن، اگرچه اندک باشد با مزاج استبداد سازگار نیست.
معذالک، ملت از میدان در نرفت. اعتراضها و اجتماعات مردم بلندتر و انبوهتر گردید. پس از بازدید رئیس جمهوری و دریافت تقدیمیهای کلان از کیسه ملت ایران که با برگزاری جشن اول ژانویه و نوشیدن جامهای سلامتی در تهران حسن ختام یافت قول و قرار ضمنی ظاهرا چنین شد که از یکطرف آهنگ آزادیبخشیها متوقف نشود و ازطرف دیگر نیروهای انتظامی وظائف آزادیکشی را بدون رودربایستی انجام دهند.
در ظرف شش هفت ماه ناظرین ایرانی و خبرگزاران خارجی شاهد تحول سریع اوضاع و توسعه دو جریان عظیم شدند:
۱- موج اعتراضات و تظاهرات دانشجویان و ملیون و مبارزین سابق که مخصوصاً بعد از مقاله توهینآمیز کذائی ساواک در روزنامه اطلاعات، روحانیت و انبوه مسلمانان نیز فوج فوج وارد معرکه و گرداننده اصلی آن شدند.
۲- سرکوبیهای بیباکانه و کشتارهای بیحساب و بیرحمانه مردم بیگناه و بیدفاع ولی منزجر و مصممم به وسیله پلیس و ارتش. به این ترتیب در دوران جدید که دو عامل متضاد آزادی و استبداد با جثه نحیف اولی و پیکر تنومند دومی، وارد مصاف شدند، آرامش سابق و تعادل صوری ۲۴ ساله به هم خورده جای خود را به برخورد و انقلاب داد.
معلوم نیست چگونه گردانندگان سیاست و دیکته کنندگان و پذیرندگان برنامههای آزادیخواهی متوجه قضیه نشده و پیشبینی آنرا نکرده بودند. مگر میشود کسی هم خدا را بخواهد هم خرما را؟ در هر حال تعادل تبدیل به آشوب شد و همانطوریکه در اعلامیه ۶ شهریور نهضت آزادی آمده است تحول طبیعی اوضاع مملکت را در بنبستی انداخته است که راهحل نهایی از آن: فنای ملت و یا فدا شدن سلطنت است.
عجب آنکه علیرغم اوجی که تظاهرات و تحرک و تنفر ملت میگرفت هیچیک از طرفین قضیه تغییر رویه نمیدادند. آمریکا پافشاری برای آزادیبخشی و حقوقبشر در حد مورد نظر را ادامه میداد و دولت و دربار نیز حاضر به عقبنشینی نبوده گامی در جهت کمترین خواستههای ملت برنمیداشتند و نامی از احزاب و افراد و افکار مخالف بزبان نمیآوردند.
با عزل دکتر آموزگار و نصب مهندس شریف امامی تحولی در رویه دستگاه و نقطهعطفی در مبارزات ملت پدیدار گشت. روی آنچه نوبرهای پیروزی و ثمره پاپداریهای مردم باید تلقی شود، عنوان دام و دروغ حریف را گذاشتند و ملت با خشم و وحشت عکسالعملهائی نشان داد.
دستگاه با تشخیص خود یا با تعلیم و تحمیل اربابان به این نتیجه رسیده بود که در برابر سیل بنیانکن احساسات و اجتماعات ناچار است دست از لجاج و روال گذشته برداشته سنگرهائی را واقعاً تسلیم نماید تا با عقبنشینی حساب شده مواضع حیاتی را حفظ کند. در عالم نسبیت ارزش هر چیز در مقایسه ظاهر میگردد. اگر آنگاه که بودیم و آنچه را که میخواستیم و نمیدادند با گفتهها و کردههای دولت جدید بسنجیم، پیشرفت بزرگمان و امید به آیندهمان عیان خواهد شد.
تقریباً همه گروهها و شخصیتها در یک سال قبل و بدون آنکه آنرا شدنی بدانند خواهان انحلال حزب رستاخیز بودند، حزبی من درآوردی که نه تنها سمبل بلکه دژ نیرومند اسارت ذلتبار ملت و پایگاه ظاهرا قانونی برای استبداد بود…. این کار انجام شد!
ـ اهمیت برگشت با سرافکندگی سال شاهنشاهی به سال هجری، که چقدر درباره آن علاقه و اصرار وجود داشت به لحاظ اثر کم از انحلال رستاخیز نبود و پیروزی بزرگ برای اسلام و آزادی محسوب میشود.
ـ معرفی و به زندان انداختن بعضی از سردمداران، گرچه مجموع خیانتها و دزدیهای آنها صد یک رقم کل فسادها نمیشود آیا اقرار دستگاه بوجود فساد و فاسد در میان دستپروردگان و دستنشاندگان خودشان نیست؟! البته از ذکر منشاء اصلی فساد و علت اساسی نارضائی مردم خودداری مینمایند و قصد قربانی کردن شیاطین و ایادی دست دوم به پای بت بزرگ است ولی همین اندازه عقبنشینی هم غنیمت و مقدمهای است.
همچنین است تغییر بعضی از مهرههای فاسد برای آرام ساختن نارضایتیها و بالاتر از همه زمزمهای که شاه سلطنت کند نه حکومت. همه اینها در جنب آنچه ملت میطلبد کم است و شاید بعضی از آنها موقت و متزلزل بوده و اگر محکمکاری نشود پس میگیرند. اما در سنت ایرانیها وقتی بدهکار یکی از قبضها را قبول و پرداخت مینماید، اگر مبلغ ناقابل باشد، طلبکار تحویل میگیرد و اتخاذ سند برای مطالبه بقیه مینماید، در جنگ نیز وقتی دشمن عقبنشینی نموده و سنگرهائی را، ولو معدود و محدود باشد، تخلیه مینماید فوراًٌ آن را اشغال و پس از محکمکاری استفاده برای حملات بعدی مینمایند.
نگرانی از اینکه مردم در دام حریف افتاده دلخوش به مختصر دریافتها و متوقف در جنبش نشوند، با توجه به وسعت آگاهیها و دقت نظرها، مورد و محملی ندارد.
جای نگرانی در غرور و ستیزه و تفرقه در میان ملت است و احیاناً در بینظمی و بیبرنامگی و شتابزدگی.
شکست کابینه آشتی و درماندگی حال و آینده دولت و دربار از جهات دیگر نیز هماکنون آشکار است و به اصطلاح عامیانه «سرهای گنده زیر لحاف» با دانشگاه و مدارس چه میتوانند بکنند؟ در برابر کارمندان و کارگران و اعتصابهائی که راه انداختهاند و یا راه میاندازند و تسلیم شدهاند چه فکری دارند؟ بار افلاس مملکت، محل خرجها و نیازها چه میشود؟ خودشان هم اینها را میدانند و کک به تنشان افتاده است. ضعف و نگرانی اما کم نیست، ما نباید ناشکر و ناامید باشیم البته راه طولانی و منازل دشوار در پیش است نه با موفقیتها مغرور و متوقف شویم و نه از حیلهها و ضربهها بترسیم، نیروی خلق وعنایت خالق بقیاس سابق خیلی زیاد شده است، توجه داشته باشیم که در هر عمل حقه وصول به خواستهها و رسیدن به مقصود دو راه بیشتر ندارد: راه فوری و کلی وانقلابی، دیگر راه تدریجی، پیروزی مرحلهای. بدیهی است که اگر از هر جهت موانع مفقود و مقتضیات موجود باشند، راهحل اول ارجح است و راه دوم که اطمینان و استحکام بیشتر دارد محتاج صبر و حوصله و پیگیری است.
ممکن است و بلکه مسلم است که خصم نیرنگها و نیروها بکار خواهد برد. شاید بدست خود و به اسم مردم نابسامانیها و اغتشاشاتی باز ترتیب دهد ولی دودش به چشم خودش میرود، مضافاً باینکه آنها بعد از این از مواضع ضعیفتری حمله میکنند ولی ما از مواضع محکمتر به دفاع و حرکت میپردازیم. ملت آگاهی و آموزش و یکپارچگی پیدا کرده است، و با رهبریای که داشته باید متشکلتر و جهتدارتر شود و با ابراز فداکاریهای فوقالعاده سرمایههای خود را کمتر به هدر دهد و با چنین احوال بسیار بعید است که وضع بحال سابق برگردد، اگرچه ملت با توپ و تانکهای قویتر و با کودتا روبرو شود و نمونه آن مقاومت دلیرانه اخیر مردم کرمانشاه و بانه و سایر شهرهای ایران در مقابل یورشهای وحشیانه نیروهای استبداد میباشد.
ما اگر مرتکب خطا و خیانت و دستخوش احساسات وآشفتگی نشویم، بردباری، پایداری و تدبیر داشته باشیم و نشان دهیم که لایق اراده خود و مملکت هستیم، استبداد مواضع باقیمانده را رها خواهد کرد و استیلا اجباراً به استقلال و حقوق حقه ما احترام خواهد گذاشت. از فرصتها و امکاناتی که پیش آید، عاقلانه و هشیارانه باید استفاده کرد تا از یک طرف به هدف اصلی نزدیکتر شویم و از طرف دیگر سیاستهای خارجی را که خواه ناخواه واقعیت و حضور دارند وادار به حمایت و حفظ دستگاه استبداد ننمائیم.
اگر با تاکتیک سنگربه سنگر پیش برویم و با تدبر تشکل، تحمل و توکل بیدار و سازنده باشیم، خواهیم توانست به رحمت خداوند و آینده خود امیدوار گردیم.
نهضت آزادی ایران
۱۷/ مهر/۱۳۵۷