روشنفکران دینی و انقلاب اسلامی
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
مورخ ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۷
به نام خدا
- ۱. آقای غلامرضا مصباحی مقدم، سخنگوی جامعه روحانیت مبارز که از جمله سازمانهای سنتگرا و محافظهکار ایران محسوب میشود، طی اظهاراتی در چند روز اخیر اعلام داشته است که: «نقش روحانیون در انقلاب اسلامی، محوری و اصلی و نقش دیگر گروههای سیاسی مانند نهضت آزادی، ناچیز و در حد یک اپسیلون بود». اگر که این ادعاها چهل سال پیش مطرح میشد، شاید در راستای رقابتی برای تصرف قدرت و حذف سایر نیروهای سیاسی قابل فهم بود اما چهار دهه پس از انقلاب و در شرایطی که جامعه ایران با چالشهای جدی و ساختاری روبروست و عملکرد حاکمیت پس از انقلاب، افزون بر ناکارآمدی در حوزه ترویج فرهنگ و باورهای اسلامی، کارنامه مثبتی در ارتباط با حل مشکلات مردم و پاسخ به مطالبات سیاسی و نیازهای معیشتی و اقتصادی این ملت نداشته و در مسیر توسعه و پیشرفت کشور نتوانسته اقدامات موثر و مفیدی بر جای گذارد، معلوم نیست که بر اساس کدام ضرورتی، چنین ادعاهای تکراری، غیرواقعبینانه و خلاف حقایق تاریخی مطرح میشود؟
روحانیت یک نهاد اجتماعی و تاریخی در ایران است و قرار نیست که نقش این نهاد را در بسیج عمومی مردم در طول جنبشهای اجتماعی از قیام تنباکو به این سو، نادیده بگیریم. اما قرار هم نیست که مرتکب بزرگنمایی شده و فراتر از واقعیتها، تاریخ را قضاوت کنیم. اگر انقلاب اسلامی را به چند ماه آخر محدود کنیم؛ البته رهبری انقلاب با روحانیت بود. شبکه روحانیت توانست در بسیج عمومی و راهاندازی راهپیماییهای عظیم، نقش مهمی ایفا کند اما واقعیت این است که روند انقلاب، ناگهانی و ضربتی پدید نیامد. انقلاب ۱۳۵۷ یک فرآیند بود و نه یک واقعه منتزع از زمینهها و سوابق. فرآیندی که از دههها پیش رقم خورده بود و در این فرآیند، نقش جریانات سیاسی و اجتماعی، روشنفکران و به خصوص روشنفکران دینی، غیرقابل انکار است.»
- ۲. فضای سیاسی ایران تا دهه ۲۰ و حتی دهه ۳۰ خورشیدی کاملا متاثر از حزب توده و جریانات چپ مارکسیستی بود و حتی دانشگاهها و جنبش دانشجویی چه در داخل و چه در خارج از کشور تا دهه پنجاه، عموماً تحت تاثیر گفتمان چپ انقلابی بود. اما روندی طی میشود که به تدریج، هژمونی گفتمانی تا سال ۵۷ تغییر یافته و جنبش انقلابی ایران، ماهیت اسلامی پیدا میکند و هم از این روست که یک مرجع تقلید به عنوان رهبر انقلاب، انتخاب شده و این رهبری، حتی از سوی گروههای سیاسی سکولار و مارکسیست هم پذیرفته میشود.
این امر یک باره و ناگهانی اتفاق نیفتاد. نه جنبش انقلابی، یک باره پدید آمد و نه ماهیت اسلامی جنبش، به طور ناگهانی بر فضای مبارزات ایران فراگیر شد. روشنفکران عرفی در ایجاد و رشد روزافزون گفتمان انقلابی نقش برجستهای داشتند و روشنفکران دینی که از شهریور ۱۳۲۰ به این سو، در قالب یک جریان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فعالیت خود را آغاز کرده بودند، با تلاشها و فداکاریهای شخصیتهایی مانند مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، دکتر سحابی و بعد هم نسل دوم ایشان همچون دکتر شریعتی، دکتر چمران، دکتر یزدی، مهندس سحابی و …. و از طریق نهادهای عمومی مانند «حسینیه ارشاد» توانستند موثر عمل کنند و از این رهگذار بود که ماهیت جنبش اجتماعی ایران، رنگ و بوی اسلامی گرفت. مقایسه نقش نهادهایی چون حسینیه ارشاد در طیف مذهبی و کانون نویسندگان ایران در طیف سکولار یا چپ و احزابی مانند نهضت آزادی، جبهه ملی، گروههای چریکی و غیره که همگی ساختار مدرن و روشنفکرانه داشتند، با نهادهای سنتی مثل مهدیه تهران و عموم مساجد و هیاتهای مذهبی، در میزان تحرکی که در جنبش اجتماعی ایران فراهم آوردند، قابل مقایسه نیست.
- ۳. هم آرمانها و هم مطالباتی که در خلال انقلاب اسلامی، مطرح و فراگیر شدند، عموماً ماهیت روشنفکرانه داشتند. تمام شعارهایی که تحت عنوان آزادی، استقلال (حاکمیت ملی) و جمهوریت (حاکمیت ملت) مطرح شدند، مفاهیمی برآمده از دل مبارزات و جنبشهای روشنفکرانه بودند و هیچ کدام از این مطالبات، آرمان ذاتی جریان سنتی روحانیت یا گروههای سیاسی هم سوی ایشان مانند فداییان اسلام و موتلفه نبودند. «اسلامیت» که در شعار «جمهوری اسلامی» تبلور یافت، نیز متاثر از ساختار جمهوریت و به معنای حاکمیت ملتی بود که اکثریت مطلق آن، مسلمان است. اگر که ۹۷ درصد مردم ایران مسلمان نبودند، «جمهوری اسلامی» نه مطرح میشد و نه تحقق مییافت. حتی شعار «نه شرقی نه غربی» ترجمان شعارگونه راهبرد «موازنه منفی» بود که از نهضت ملی ایران و اندیشههای ضد استعماری دکتر مصدق نشات میگرفت. تنها خواست و شعاری که از دل جریان روحانیت بر آمد، «حکومت اسلامی» بود که حتی آیتالله خمینی هم این شعار را نپذیرفت و در برابر آن، موضع قاطع گرفت و بر جمهوری اسلامی تاکید کرد.
چشماندازی که رهبر فقید انقلاب در پاریس مطرح کرد و گفت: «در جمهوری اسلامی، حتی مارکسیستها در بیان عقاید آزادند» با مبانی تفکر سنتی حوزه، سازگاری نداشت. توجه به قانون اساسی و وعده تحقق حقوق و حاکمیت ملت، همگی در راستای آرمانهایی قابل ارزیابی است که از انقلاب مشروطه به این سو، توسط روشنفکران مطرح شده بودند. واقعیت این است که اگرچه نقش جنبش روحانیت در بسیج مردم را نباید و نمیتوان نادیده گرفت، نقش جنبش روشنفکری را نیز در ماهیت انقلابی و گفتمان اسلامی انقلاب و در طراحی آرمانهای انقلاب نمیتوان و نباید تقلیل داد. رهبری انقلاب و مدیریت انقلاب دو واقعیت مرتبط اما مستقل از یکدیگرند. رهبری انقلاب با روحانیت بود اما مدیریت انقلاب، سازوکار دیگری داشت که جز به دست روشنفکران، توفیق نمییافت و حتی پدید نمیآمد. بسیج عمومی مردم در سالیان ۵۶ و ۵۷ بر اثر زمینهها و در بستری اجتماعی امکانپذیر شد که توسط روشنفکران ایران رقم خورده بود.
- ۴. تاکید جریانات ملی و اسلامی مانند نهضت آزادی ایران به مبارزه در چارچوب ظرفیتهای قانون اساسی مشروطه و مبارزات پارلمانی، از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که رژیم پهلوی مشروعیت خود را از دست داده بود و به خصوص پس از دهه چهل که شاه، چهرهای سرکوبگر و توام با خشونت فزاینده از حکومت و ساواک را نشان داد، ماهیت رفرمیستی نداشت و بلکه بیشتر افشاگرانه بود. «یا پیروز میشویم و یا رسوا میکنیم» شعار نهضت مقاومت ملی در انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی بود که پس از کودتا برگزار شد. این که میگویند مهندس بازرگان با انقلاب، همدل نبود و همچنان به دنبال اصلاح نظام پهلوی بود، چنانچه در تقابل با انقلاب مردمی ۱۳۵۷ فهم شود، متکی به واقعیت نیست و بلکه بیشتر به جهت رقابت سیاسی و در مقام سهمخواهی از سفره انقلاب ابراز میشود. برخی میخواهند دائما تاکید کنند که «صاحبان اصلی انقلاب ما هستیم.»
تاکید مهندس بازرگان و همفکران ایشان بر مبارزه در چارچوب قانون اساسی نه به دلیل مشروعیت شاه، بلکه برای تسهیل این روند و بهداشتی کردن آن و پایین آوردن هزینههای انقلاب بود. زمانی که مهندس بازرگان در سال ۵۷ اعلامیه سنگر به سنگر را مطرح کرد، بحث «شاه باید برود» را نیز به میان آورد. حتی زمانی که شاه گفت: «من صدای انقلاب ایران را شنیدم و پس از این حاضرم در امور مداخله نکنم» و مهندس بازرگان توصیه میکرد که از این فضا بهره ببریم و انتخابات آزاد برگزار کنیم تا مجلس برآمده از آرای ملت، رای به انحلال نظام پهلوی دهند، هرگز نظر مهندس بازرگان ناظر بر این نبود که خواهان ادامه حکومت سلطنتی در ایران است.
این نگاه متکی بر واقعبینی بود. چرا که اولاً میخواست مانع به هم خوردن ساختار نظم اجتماعی و بروکراتیک ایران شود و دوم آن که میخواست روند انقلاب را تسهیل کرده و هزینهها را کاهش دهد. حکومت شاه مجهز به ساواک بود و فرماندهی نظامی داشت و آمریکا و اسرائیل حامیان شاه بودند و میتوانستند با کودتا یا سرکوب نظامی، هزینههای انسانی این انقلاب را بالا ببرند و به تعبیری، جوی خون راه بیاندازند.
بازرگان بیش از هر کسی در آن موقع، نسبت به دشواریهای مدیریت اجرایی کشور آگاه بود و نمیخواست ظرفیتهای انسانی و کارشناسی به کنار نهاده یا مشمول خشم انقلابی و پاکسازیهای سازمانی شوند. اما سوال بنیادین این است که اگر بازرگان قائل به سقوط نظام پهلوی و انقلاب نبود، پس چرا به اولین نخستوزیر پس از انقلاب برگزیده شد؟ اگر مهندس بازرگان انقلابی نبود، چرا سرنوشت انقلاب به ایشان سپرده شد؟ شورای انقلاب و رهبری انقلاب، جز بازرگان کدام گزینه دیگر را جهت این ماموریت تاریخی مد نظر داشتند؟
- ۵. واقعیت این است که بازرگان هم انقلابی بود و هم خواستار سقوط نظام پهلوی و ایجاد تحولات عظیم ساختاری؛ چون معتقد بود که رژیم شاه، کارآمدی و مشروعیت خود را از دست داده و مطالبه اصلی جنبش اجتماعی ایران هم همین است. اما بازرگان به مدیریت دمکراتیک و قانونمند انقلابات مردمی باور داشت و معتقد بود که به این هدف میتوان با رعایت قواعدی دست یافت. البته در برابر این نگاه، شیوه دیگری نیز مطرح بود که به مشارکت تودهای (پوپولیستی) و مشی مدیریت ضربتی و خلقالساعه و مبتنی بر تصمیمات فردی و جناحی علاقمند بود. این اختلاف دیدگاهها تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت. بعد از انقلاب هم مهندس بازرگان همچنان به ارزشها و آرمانهای انقلابی باور داشت اما با «انقلابیگری» به معنی بینظمی، تصمیمگیریهای ضربتی و اقدامات ضربالاجل، دور زدن قانون، موازی کاری و قانونشکنی مخالف بود. بازرگان الزام وجود نهادهای انقلابی را درک میکرد اما معتقد بود که اولاً این نهادها باید موقت باشند و دوم آن که نباید به نهادی موازی در کنار مراجع دولتی و حاکمیتی تبدیل شوند و خود، موجبات بینظمی و نقض حقوق و حاکمیت ملت را فراهم آورند.
- ۶. یکی از شایباتی که در سالیان پس از انقلاب مظرح شد، تشکیک در فعالیتها و مبارزات انقلابی نهضت آزادی و جبهه ملی بود. برخی گفتند که در اسناد ساواک آن قدر که از باقی انقلابیون به خصوص چپها نام برده شدهاست، از ملیگراها نام برده نشدهاست. این درحالی است که مهندس بازرگان شخصا دو بار بازداشت شد و هم ایشان و هم یاران ایشان هزینههای سنگینی از این بابت پرداختند. بازرگان بعد از دستگیری اول، موقعیت استادی در دانشکده فنی را از دست داد و سال ۴۱ هم که برای بار دوم زندانی شد، حکم ده ساله گرفت. آیتالله طالقانی و دکتر سحابی از دیگر بنیانگذاران نهضت آزادی ایران هم احکام ده سال و ۶ سال حبس دریافت کردند. مهندس بازرگان در حدود ۷ سال در زندان شاه به سر برد. سایر اعضای نهضت آزادی همچون مهندس توسلی، مهندس سحابی، دکتر محمد مهدی جعفری، دکتر عباس شیبانی، شهید رجایی، مهندس ابوالفضل حکیمی، مهندس صباغیان و ….. هم در دهه چهل و هم در دهه ۵۰ تجربه زندانهای طویلالمدت و شکنجههای ساواک را داشتند. منتها به جهت آن که نهضت آزادی مشی مسلحانه نداشت، احدی از اعضا، محکوم به اعدام نشدند اما مجموع سالهایی که زندانی شدند، رقم بالایی بود.
- ۷. انقلاب اسلامی برآمده از جنبش فراگیر اجتماعی ایران بود که عموم مردم و روشنفکران، طبقات متوسط شهری و روحانیت مبارز در آن نقش داشتند اما تمام افراد یا جریاناتی که در ایجاد و پیروزی انقلاب نقش داشتند، لزوماً از ساختار قدرت در دوران پس از انقلاب، سهم نگرفتند. روحانیت که نماد تفکر سنتی بود بعد از انقلاب توانست در موازنه نیروهای سیاسی موفق شود که البته با توجه به بافت جمعیتی ایران در آن روزگار، طبیعی بود. این موضوع باعث شد که بتوانند جریان روشنفکری و به ویژه روشنفکران دینی را کنار بگذارند. امروز ۴ دهه از انقلاب گذشته است. ۴۰ سال پیش هیچ کس امتحان پس نداده بود، اما حالا زمانی است که میتوان کارنامه انقلاب را ارزیابی کنیم و ببینیم هر جریانی چقدر تاثیر گذار بوده و چقدر بازدهی داشتهاست؟ کلام آخر آن که امروز شهروند ایرانی و به خصوص نسل جوان به تجربه دریافته است که «انقلاب»، گزینهای پرهزینه و کم فایده است. تجربه جهانی انقلابها، سقوط بزرگترین امپراتوری انقلابی جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی و تجربیات ناشی از تنگنظریها و ناکامیهای پس از انقلاب اسلامی، در دستیابی به این دریافت عظیم و پرهزینه موثر بوده است، اما داوری ما پس از چهار دهه فراز و فرود، اگرچه میتواند مایه عبرتآموزی شود، ولی نباید به «خوانش تاریخ از آخر» منجر شود و سرمایه اجتماعی و انسانی انقلاب را نادیده بگیریم یا بنا بر سنت کشورهای توسعهنایافته به فکر حذف صورت مساله و عبور از سرمایههای اجتماعی کشورمان باشیم. انقلاب ۱۳۵۷ در زمان خود معیار بهبودخواهی و تبلور ارزشهای انسانی و مطالبات تاریخی بود. شاید امروز به درستی با گذارهای ساختارشکنانه موافق نباشیم اما چهل سال پیش، مخالفان انقلاب و مبارزات مسلحانه، مرتجعان و وابستگان به دربار و ساواک بودند.