سازگاری، یا ستیز با سختی و ستم؟ / عبدالعلی بازرگان

سازگاری، یا ستیز با سختی و ستم؟

۹ اردیبهشت , ۱۳۹۳ 

عبدالعلی بازرگان

هین مگو فردا، که فرداها گذشت     تا به کلی نگذرد “ایام کشت”.

 

بسیاری از ما به تغییر و تحولات نیکوئی برای وطن خود امیدواریم و نیز شمار زیادی آرزو می کنیم منشاء اثر مفیدی هم در مسیراین تحولات باشیم، ولی متاسفانه اغلب برنامه ای برای تحقق این آرزوها نداریم  و کار مهمی هم برای آن انجام نمی دهیم. هرچند مشتاقیم بدانیم چه باید کرد و چگونه به انجام آن توفیق یافت.

برای تحقق همین آرزوهاست که هر روز دهها مقاله و کتاب ارزشمند منتشر می گردد و گرچه در توصیف و تبیین مسائل و آگاه ساختن مردم موثر هستند، ولی کمتر به برنامه و عملی منتهی می گردد. نگاهی به مطالب و مقالات منتشر شده در سایت های اجتماعی هموطنان نشان می دهد که بیشتر مقالات ما دارای محتوای خبری، توصیفی، تاریخی، تحلیلی و یا فلسفی هستند و کمتر راهبرد و راهکاری عملی برای حل مسائل ارائه می شود.

تاکید این مقالات معمولا بر ناکامی انقلاب ایران در تحقق شعارهای اصلی آن یعنی “آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی” و موضوعاتی است همچون: افراطی گری درسیاست داخلی و خارجی، از دست رفتن سرمایه های مادی و معنوی کشور، زوال اعتماد عمومی، فساد و تباهی در دستگاه های دولتی، آلودگی شدید محیط زیست، مهاجرت بی سابقه و…. که عموما راه حل این معضلات را مبارزه با استبداد و فرهنگ استبدادی می شماریم، اما در باره چگونگی این مبارزه کمتر بحثی جدی می کنیم.

واقعیت این است که امروز بسیاری از ما، ایرانیان، به ویژه معترضان به وضع موجود، نسبت به نقض حقوق و آزادی های اساسی ملت و سیطره استبدای حکومت آگاهیم، ولی کمترعمل اجتماعی مهم و موثری انجام می دهیم. متاسفانه در موارد گسترده ای هم منافع فردی و فزون طلبی های خود را به منافع جمعی ترجیح می دهیم، که مسلما موجب تداوم و تثبیت بیشتر شرایط موجود می شود. به راستی چرا با وجود معترضان بی شمار، گامی متناسب با عمق فاجعه در راه بهبود اوضاع برنمی داریم و چه کارهای موثرتر و اقدامات عملی و اساسی تری باید انجام دهیم؟

قبل از تامل در این سئوال، نباید این نکته را فراموش کنیم که ارائه راه حل های کلان، بدون بررسی راهکارهای عملی ره به جائی نمی برد. بنابراین به همراه راهبردِ مبارزه با استبداد، باید دهها و بلکه صدها راهکار خُرد در زمینه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی داده شود. آنچه به نظر بسیار مهم می رسد، ضرورت تلاشها و تدابیر کاربردی در تکمیل مقالات توصیفی، تاریخی، تحلیلی و فلسفی، به گونه ای است که بر رفتار و مناسبات ما تاثیرگذار باشد. از این روی در این نوشته که با تبادل نظر و مشورت چند تنی ازدوستان صاحب نظر تهیه شده، به موجبات و علل بی عملی یا کم عملی ملی که داریم، و نقش و رسالت اندیشمندان، نویسندگان و هنرمندان در متحول و بارور کردن شرایط پرداخته می شود.

سازگاری ایرانی

کتاب کوچکی به نام “سازگاری ایرانی” از مرحوم مهندس مهدی بازرگان باقی مانده است که بسیاری از جامعه شناسان معاصر آنرا بررسی دقیقی از جامعه ایران تلقی کرده اند. این کتاب با تحلیل شرایط اقلیمی فلات ایران، که به لحاظ جغرافیائی در چهارراه تاریخ و مورد تاخت و تاز مستمر مهاجمان بوده و آب و هوای خشک و کشاورزی بی ثباتی داشته است، نشان داده که ملت ایران به تدریج در طی تاریخ، نحوه انطباق با شرایط مختلف را به طور طبیعی فراگرفته است. ملت ما، هم از نظرزیست محیطی و انطباق با شرایط متغیر و غیر قابل پیش بینی آب و هوائی، که یکسال خشکسالی و محرومیت و سال دیگر خرمی و فراوانی است، وهم از نظر فرهنگی، به خصلت “سازگاری” درآمده است، سازگاری به معنای حفظ بقای خود تحت هر شرایطی و توانائی کنارآمدن با مهاجمان متجاوزی که هریک چند صباحی بر این ملک مسلط می شدند.

فرهنگ سازگاری ناشی از پیش بینی ناپذیری شرایط محیطی، اجتماعی، سیاسی و احساس ناامنی مستمر است. در این فرهنگ، ناامنی نهادینه شده و به تبع آن، دروغ، ریا و نفاق رشد می کند. در فرهنگ سازگاری، اصل بر بقاء و حفظ وضع موجود، بی همتی برای تغییر، خود محوری، عدم همکاری های اجتماعی، بی نظمی، پراکندگی، عدم خطر پذیری و قبول ریسک و آمادگی پرداخت هزینه برای اصلاح و تغییر است. در فرهنگ سازگاری، چون هدف، حفظ و بقاء خود در شرایط متغیر و غیرقابل پیش بینی جامعه و شرایط اقلیمی است، کار بلند مدت منظم و محکم کمتر صورت می گیرد و بیشتر تلاش ها در مسیر اهداف کوتاه مدت، توام با زرنگی و حتی حقه بازی و دروغ گوئی و نقض حقوق دیگران است. و با آنکه سطح آموزش و آگاهی عمومی افزایش یافته است، هنوز ما آماگی انجام کار بلند مدت و منظم و همکاری های گسترده اجتماعی را به علت ریشه های عمیق فرهنگ “سازگاری” و ویژگی مهم آن؛ “پرهیز از خطر” و پرداخت هزینه (ریسک) برای اصلاح وضعیت موجود را به دست نیاورده ایم.

مسلم است مادامی که آمادگی لازم در جامعه برای “قبول هزینه” و زحمت و خطر وجود نداشته باشد، احتمال تغییرات مطلوب و با ثبات، حتی تدریجی و گام به گام، بسیار ضعیف است. قبول خطر یعنی شجاعت و آمادگی پرداخت هزینه مالی و جانی. برای تغییرات و تحولات ارزشمند باید صرف مال و جان کرد و این کار البته با فرهنگ سازگاری همراه نیست. بدیهی است که تغییر فرهنگ سازگاری به فرهنگ پایداری، کاری است زمان بر و طولانی. ولی مهم این است که بتوان در راستای آن حرکت کرد و به تدریج از وزن فرهنگ سازگاری کاست و به وزن فرهنگ خطرپذیری (ریسک)، شجاعت و استقامت افزود.

تغییر فرهنگ سازگاری

با توجه به واقعیت ها، نمی توان انتظار داشت که همه آحاد ملت به سطح مطلوبی از ریسک پذیری و شجاعت برسند، مهم این است که هرکس کمی شجاع تر و اندکی خطر پذیرتر گردد تا مولفه و متوسط جامعه در راستای شجاعت بیشتر حرکت کند. برکات این تغییر اندک فردی، در سطح اجتماع بسیار بزرگ و گسترده خواهد بود و بسیاری از شیوه های مدیریتی و سیاسی کشور را  اصلاح یا دگرگون خواهد کرد.

فرض کنید انتقاد از برخی عملکردهای حکومت در شرایط حاضرتا یکسال محکومیت زندان داشته باشد. اگر تعداد انتقاد کنندگان علنی محدود به همین کسانی باشد که شناخته شده، و شماری از آنان حتی از داخل زندان نامه و بیانیه می نویسند، اثرگذاری انتقاد در سطح ناکافی کنونی باقی خواهد ماند. اما اگر سطح خطرپذیری جامعه کمی بالا رود و آمادگی پرداخت هزینه اندکی بیشتر شود، فرضا یک در صد مردم حاضر به قبول چنین هزینه ای شوند، آنگاه فضای جامعه عوض می شود! چگونه؟ بلی یک در صد جامعه ایران حدود هفتصد هزار نفر می شود! که البته حکومت آمادگی زندانی کردن چنین شماری را ندارد، نه به لحاظ امکانات فیزیکی (جا و مکان)، و نه به لحاظ شرایط ملی و بین المللی. بنابراین عملا تهدید به زندان منتفی خواهد شد. دراینصورت حکومت مجبور می شود در برابر انتقادهای سازنده نرمش و اصلاح پذیری بیشتری نشان دهد و در نتیجه راه برای اصلاحات بعدی گشوده تر خواهد شد.

مسلما بسیاری از تهدیدها و تحدیدهای موجود، ناشی از ترس ِ خطر کردن و هزینه های مربوط به آن است. در صورتی که این ترس کاهش یابد و عده بیشتری حاضربه انتقاد اصلاحی شوند، عملا احتمال خطر و پرداخت هزینه کاهش یافته و چه بسا منتفی شود. اینک باید دید چگونه ممکن است ریسک پذیری و آمادگی پرداخت هزینه ها، ولواندک، تدریجا افزایش یابد؟

تعدیل فرهنگ سازگاری نهادینه شده ایرانی از یک سو و تقویت فرهنگ خطر پذیری از سوی دیگر، کار بزرگ و بلند مدتی است که نیازمند پژوهش های فرهنگی چند رشته ای و میان رشته ای و مستلزم همکاری صاحبنظران، پژوهشگران رشته های مختلف، هنرمندان و نویسندگان است و در حد مطلوب، همکاری دستگاه های آموزشی و فرهنگی (مانند آموزش و پرورش) جامعه و یک دولت اصلاح گر قوی را می طلبد، اما در کوتاه مدت و شرایط کنونی، شایسته است روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان رشته های مختلف: شعراء، فیلم سازان، نقاشان و… به اهمیت خطر پذیری و پرداخت هزینه های مادی و معنوی در آثارشان بیشتر تاکید کنند تا خصلت شجاعت و مقاومت میان آحاد ملت برای رشد و شکوفائی و دست یابی به اهداف بلند پرورش یابد. با وجودی که درشرایط عادی، تحولات فرهنگی کند و تدریجی است، روشنفکران اندیشمند می توانند آنرا در طول زمان کمتری انجام دهند. کاری که فرضا بازرگان در دهه های ۳۰ و ۴۰، شریعتی در دهه های ۴۰ و ۵۰ و سروش در دهه های ۷۰ و ۸۰ انجام دادند، صرفنظر از تفاوت دیدگاه در برخی زمینه ها، نمونه هائی از اثرگذاری روشنفکران روی جوانان است.

برای اصلاح فرهنگ سازگاری، کاری بلند مدت، به ویژه روی نسل جوان و از دوران کودکی لازم است. داستان نویسان در قصه هائی که برای کودکان می نویسند، الهام بخش آنان هستند و با ایجاد انگیزه های سازندگی، خدمتگزاری، شجاعت و ایثار و …. در نوشته های خود قادراند در بلند مدت به تغییر فرهنگی امداد رسانند. نسل قبل از انقلاب به یاد دارند که چگونه کتاب مختصر “ماهی سیاه کوچولو”ی صمد بهرنگی، کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر عمیق خود برای خطر پذیری و تغییر شرایط موجود با گفتمان چپ انقلابی قرار داده بود. پیش از آن، و در همین فرهنگ نیز “آرش کمانگیر” از سیاوش کسرائی نقشی بلند مدت در تهییج جوانان به علایق میهنی داشت.

در همین زمینه می توان به شاهکارادبی دکتر پرویز ناتل خانلری به نام “عقاب” که تا همین اواخر در کتابهای مدارس خوانده می شد و جوانان را با آسمان های بلند نظری و عزت نفس آشنا می کرد اشاره کرد، همچنین داستانهای اسطوره ای حماسی که “احسان یار شاطر” برای کودکان نوشته بود و کتابهای”دیداری با اهل قلم” دکتر یوسفی که به زبانی ساده پندهای اخلاقی، اجتماعی و ملی را از میراث فرهنگی ما استخراج و به زبانی شیوا و روان برای جوانان و دانشجویان بیان می کرد. از بُعد مذهبی نیز می توان کتابهای “حسن و محبوبه”، “یک، جلوش صفر تا بی نهایت ” و “فاطمه فاطمه است”دکتر شریعتی را مطرح ساخت و کتاب “داستان راستان” مرتضی مطهری و نشریه حوزه ای”پیک شادی” که برای کودکان و نوجوانان منتشر می شد.

صنعت سینما نیز که پس از انقلاب رشد بسیار چشمگیری داشته و بیش از خاستگاه آن در دنیای غرب، همچنان در کشور ما مورد استقبال جوانان است، بستر بسیار مناسبی برای چنین فرهنگ سازی هائی می باشد، همان طور که در روزگار قبل از انقلاب ، فیلم “گاو”، یا “سفر سنگ” اثر کیمیائی نقش بسیار گسترده و موثری داشت. نقش شعر و ترانه هم جای خود را دارد و تاثیرش اگر بیشتر از زمینه های دیگر باشد کمتر نیست. چه کسی می تواند تاثیر گسترده اشعار خانم “سیمین بهبهانی”، به خصوص “دوباره می سازمت وطن…” را که تا مدتها زمزمه زمستانی ملت ما بود و همچنان خواهد ماند، نا دیده بگیرد؟ چه کسی می تواند سرود “یار دبستانی من…” منصور تهرانی را که برای فیلم “از فریاد تا ترور” ساخته شده بود نادیده بگیرد؟ سرودی که برای نخستین بار در تظاهرات پارک لاله در سال ۱۳۷۵ توسط دانشجویان همخوانی شد و به تدریج تبدیل به اصلی ترین سرود جنبش دانشجوئی بعد از انقلاب گردید؟ چه کسی می تواند تاثیر گسترده و عمیق نامه های انتقادی سرگشاده نویسنده و هنرمند فیلم ساز”محمد نوی زاد” به رهبری و اقدامات مبتکرانه و متهورانه او در افشای سوء استفاده های سپاه ونهادهای امنیتی و مقامات قضائی و… و قدم زدن های اعتراضی روزانه اش مقابل وزارت اطلاعات را درشکستن فضای ترس وتسلیم و سازگاری با ستم، و اشاعه فرهنگ ریسک پذیری و شکست طلسم ترس نادیده بگیرد؟ همینطور آزادگی و استقلال “دکتر مهدی خزعلی” از موقعیت خانوادگی و زیان های مادی و زندانی که شجاعانه در این راه برای بیان حقیقت به جان خریده است؟

در میان غیر ایرانیان، پژوهش های سی ساله دیوید مک لیلند (David McLelland) اندیشمند و استاد فقید دانشگاه هاروارد در کتاب معروف خود به نام «جامعه موفق» (Achieving Society) نشان می دهد که داستان های کتاب های درسی کودکان ارتباط نزدیکی با انگیزه های قدرت طلبی، خدمت گذاری، سازندگی و موقعیت “قبول خطریا ریسک های حساب شده و سنجیده” و همچنین انگیزه الفت و مردم دوستی دارد. از این رو با اصلاح کتابهای مخصوص کودکان، اعم از کتابهای رسمی درسی یا غیر آن، می توان دانش آموزان و جوانان را نسبت به وضعیت جامعه حساس کرد و برای تلاش در جهت بهبود و اصلاح جامعه در سال های بلوغ و بزرگسالی برانگیخت.

به این ترتیب نویسندگان و تحلیل گران فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، مستقلا یا با همکاری یکدیگر، می توانند راههای جدید و خلاق اصلاح فرهنگ منفی سازگاری و ارتقای سطح شجاعت و خطر پذیری و مقاومت و صبر را مورد پژوهش قرار دهند و آثار خود را با یافته های پژوهشیِ کاربردی موثرتر و نیرومندتر سازند.

تعالیم قرآنی نیز در قالب قصه گذشتگان، که همواره چراغ راه آیندگان است، تجربیات اقوام پیشین را در دو هنگام محافظه کاری و امتناع از خطرپذیری، یا آرمان طلبی و قبول ریسک، در معرض عبرت قرار داده است. این تعالیم برای کسانی که باوری هم به دین یا واقعیت تاریخی این قصه ها ندارند، درهرحال مفید و حاوی نکاتی است که برای فهم فرهنگی که اکثریت جامعه ما به آن، هرچند زبانی و ظاهری، معتقد است مفید می باشد.

  قرآن خطرگریزی عمیق و ریشه دار بنی اسرائیل ناشی از ذلت و زبونی دوران بردگی آنان در مصر و تداوم ترسشان ، حتی پس از اسارت و آزادشدن از نظام فرعونی را، با استنکافشان از فرمان موسی(ع) در ورود به قسمتی ازسرزمین پاکی (ارض المقدسه) که خدا بر آنان مقرر و از فرار برحذرشان داشته بود نشان داده است، و این سخنشان را نیز که: ” در آن سرزمین قوم جباری هستند و مادام که آنها در آن دیاراند، ما هرگز وارد آن نمی شویم، مگر آنجا را ترک کنند و اگر ترک کردند وارد می شویم، تو با خدای خودت بروید بجنگید، ما همینجا نشسته ایم”! و چنین شد که در اثر ترس و فرار از ریسک پذیری، چهل سال در صحرای سینا آواره شدند(مائده ۲۰ تا ۲۶).

قرآن در آیاتی دیگر(بقره ۲۴۳ تا ۲۵۲) گزارش تاریخی متفاوتی از همین قوم، که در دوران موسی(ع) از ترس دشمن، به رغم جمعیت بسیار، از دیار خود رانده و در ذلت آوارگی و انحطاط، به انقراض و مرگ هویتی رسیده بودند ارائه می دهد؛ آنگاه که در غم از دست دادن دیار و جوانان وطن سرشان به سنگ خورده و برای دفاع ازسرزمین و سرمایه ملی و دینی خود، به پیامبری که پس از موسی آمده بود اعلام آمادگی نبرد برای بازپس گیری دیار خود می کنند، هرچند هنوز آثار فرهنگ و اخلاقیات ملل استبداد زده را از خود بروز می دادند، اما همینکه آماده ریسک پذیری و خطر شدند، متنبه و احیاء گشتند و از درون آنان پیشتازانی حق گرا، شجاع و مقاوم پدید آمدند که با زدن به قلب سپاه اشغالگران پیروز شدند و سردارآنان “داود”، دوران اقتدارشان را پایه گذاشت و سلیمان آنرا به اوج رساند، وبه این ترتیب به تعبیر قرآن، جامعه مرده ای زنده گشت.

ایجاد سازمان های مستقل مردمی

ویژگی دیگری که ناشی از فرهنگ سازگاری ایرانی است، ضعف ما در انجام صحیح کارهای جمعی است. از آنجا که ریشه سازگاری ایرانی در نا امنی نهادینه شده است و در شرایط نا امن، حفظ و بقای خود بر حفظ و بقای جمع پیشی می گیرد، همکاری های اجتماعی گسترده و ایجاد سازمان های بزرگ اجتماعی به سختی میسر می گردد. سازمان های کسب و کار موفق، عمدتا فردی و حداکثر خانوادگی هستند. خود محوری، منافع کوتاه مدت، بی اعتمادی و بسیاری از خصلت های فرهنگی دیگر مانع کار جمعی و بلند مدت، که منافع عمومی را دنبال کند، می گردد. این درحالی است که اصلاحات و تحولات عمومی نیازمند یاد گرفتن کار جمعی و همکاری های گسترده است.

به نقل از شادروان هدی صابر (رضا زاده صابر) که مطالعاتی در مورد جریان استقلال آفریقای جنوبی انجام داده بود، فروپاشی نظام آپارتاید که فضای عمومی جامعه را برای تغییر و تحول و استقلال و دموکراسی آماده ساخت، ناشی از ایجاد سی هزار سازمان مردم نهاد (NGO) و همکاری گسترده آنها بوده است. بنابراین تشویق و آماده ساختن اصناف مختلف مردم و گروه های اجتماعی به ایجاد سازمان های مردم نهاد (سمن)، برای کمک به جامعه در حل مسائل خود در زمینه های مختلف، از جمله تخریب محیط زیست، انحطاط اخلاقی و فرهنگی، آسیب های اجتماعی، سوء مدیریت و برخورد با صدها مسئله و نارسائی دیگری که جامعه ما با آنها در گیر است، ضرورت دارد. چگونگی حساس و علاقمند کردن مردم به تشکیل سازمان های مردم نهاد و کمک به فعالیت های آنها نیز از جمله مسائل مهمی است که شایسته تحقیق و ارائه طریق از طرف اندیشمندان و فعالان در عرصه تغییر می باشد، سازمان های مردم نهاد، همبستگی، ثبات و ظرفیت جامعه را افزایش می دهند و انجام اصلاحات را تسهیل می کنند. سازمان های مردم نهاد بر توانائی ها و قدرت ملت می افزایند و همچون ضربه گیری قوی مانع ضربات مخرب به مردم و حتی دولت می گردند.

 همانطور که آتش زدن علف های خشک یک مزرعه در چند نقطه باعث به هم پیوستن آنها و سوختن بسیار سریع تر علف های هرز می گردد، ایجاد سازمان های مدنی، از جمله سازمان های مردم نهاد، در رشته های مختلف و در استانها و شهرهای متعدد و ارتباط و تعامل آنها با یکدیگر، جامعه را برای اصلاحات گسترده آماده خواهد کرد. بنابراین ایجاد سازمانهای مردمی در هر رشته و حوزه و در هر سطح و هر شهر، به نحوی که هر شهروند عضو حداقل یکی از آنها باشد، وضعیت مطلوبی است که علاقمندان به اصلاح و تحول، هر یک باید در حوزه نفوذ خود دنبال کنند.

در این زمینه نیز نقش و مسئولیت اجتماعی هنرمندان به طور اعم و فعالین اجتماعی ( نویسندگان، فیلم سازان، نقاشان و مددکاران اجتماعی) بسیارمهم است. آگاه کردن مردم از ضربه پذیری و زیان عقب افتادگی یک جامعه پراکنده و بدون ارتباط های قوی و نشان دادن الگوهای مثبتی از جوامع متشکل از انواع سازمان های مدنی، به ویژه سازمان های مردم نهاد و برکات ناشی از آن از سوی دیگر، همچنین ایجاد حساسیت در مردم، آشنا کردن آنان با ضرورت کار جمعی و سازمانهای مردم نهاد مدنی، چگونگی تشکیل و آشنا کردن آنها با اصول، روش ها و ویژگی های کار جمعی، مسئولیت اجتماعی بسیارمهمی برای همه ماست.

خدا وضعیت هیچ جامعه ای را تغییر نمی دهد، مگر آنگاه که آنچه در خود دارند تغییر دهند (سوره رعد آیه ۱۱).

اردیبهشت ۱۳۹۳