سکوت سرشار از ناگفته هاست؟
۲۲ آبان , ۱۳۹۳
پویان فخرایی
تحلیلی بر واکنش افکار عمومی به حضور رسانهای رییس جمهوری در مهر ماه
رییس جمهوری ایران در مهر ماه ۱۳۹۳ چندین نوبت در معرض دید رسانهها قرار گرفته است اما این حضور، جز یک مورد، در جلب توجه افکار عمومی ناتوان بود. پایان شهریور و شروع مهر با سفر روحانی به نیویورک و سخنرانی او در مجمع عمومی سازمان ملل و حضور مداوم در رسانههای جمعی در غرب همراه بود. او بعد از نیویورک در دانشگاه تهران در مراسم افتتاح سال جدید تحصیلی دانشگاهها سخنرانی کرد که قاعدتا باید مورد توجه طبقه متوسط قرار میگرفت. همچنین در روز ۲۱ مهر در تلویزیون ایران با دو مجری تلویزیونی مصاحبه کرد. اما در هر سه این موارد، صحبتهای رییس جمهوری تقریبا با سکوت کامل افکار عمومی مواجه شد و حتی واکنش منفی چندانی هم مشاهده نشد.
تنها واقعهای که در مهرماه (تا هنگام نگاشته شدن این یادداشت) توانست افکار عمومی را برانگیزاند و به واکنش وادار کند جملهای بود که کریستین امانپور، مجری سی ان ان، آن را از سخنان حسن روحانی جدا کرد و موجب بازخورد منفی نسبتا گستردهای در بین افکار عمومی شد. در واقع تنها نوبتی که حضور رسانه ای روحانی توجه افکار عمومی را جلب کرد به منظور نکوهش سخنانش بود.
این در حالی است که اگر این بیواکنشی را با اتفاقات مشابه مهرماه سال گذشته یا وضعیت رییس جمهوری پیشین، محمود احمدینژاد، در اولین سال حضورش در قدرت مقایسه کنیم، به خوبی میتوان متوجه این تغییر رفتار افکار عمومی شد.
دولت روحانی کار خود را با موجی از امید به آینده آغاز کرد و با محوریت وزارت امور خارجه این امید به شکل گستردهای جای خود را در افکار عمومی و واکنشهای آنان پیدا کرد. دولت جدید ایران راههای جدید ارتباطی را آزمایش کرد و حضور اعضای دولت در شبکههای اجتماعی، علی خصوص حضور دکتر ظریف در فیسبوک، به یکی از تفاوتهای عمده در تصویر دولت جدید نسبت به دولتهای پیشین تبدیل شده بود. اما نه این حضور و نه امید ایجاد شده، هیچ کدام طولانی مدت نبودند.
بعد از افول ارتباط گیریهای اولیه دولت از طریق شبکههای مجازی با مردم، خود رییس جمهوری شخصا به میدان آمد و با سخنانی که بعضی کارشناسان سیاسی آن را به «گفتار درمانی» تشبیه کردند، سعی کرد خلاء ارتباطی دولت با بدنه اجتماعی حامی خود را پر کند و با سخنانی تند و تیز توجه مخاطبان را به مسائلی که دولت با آن درگیر است، جلب کند. اما به نظر میرسد روش گفتار درمانی هم دیگر چاره کار دولت روحانی نباشد.
رای دهندگان به دولت روحانی در وضعیت فعلی دچار یک سردرگمی جدی هستند. احساسی که خود را در سکوت آنها متجلی کرده است. این سکوت را میتوان به حضور در باریکه پرتگاهی دو سویه تشبیه کرد که یک سر آن ناامیدی و سر دیگر آن بیتفاوتی است.
این وضعیت یک مثال تاریخی بسیار نزدیک را به ذهن میآورد. پس از توقیف گسترده مطبوعات پرتیراژ حامی دولت اصلاحات، که وظیفه توضیح و اقناع حامیان دولت برای استمرار حمایت خود از دولت را بر عهده گرفته بودند، از دل حامیان دولت سخنانی نظیر «عبور از خاتمی» و «خروج از دولت» شنیده شد. تئوریهایی که، در پی بالا رفتن سطح توقعات عمومی با انتخابات مجلس ششم، به وجود خلا ارتباطی دولت و حامیان آن با توقیف گسترده مطبوعات و سکوت گسترده در بین حامیان دولت پس از ناکامی دولت و مجلس در برآورده کردن وعدههایشان در برخورد به سد جدی مراکز قدرت، به ناامیدی گستردهای منجر شد که نخست خود را در انتخابات شورای دوم و سپس ریاست جمهوری نهم به رخ کشید.
«دولت تدبیر و امید» حسن روحانی نیز وضعیتی نسبتا مشابه با «دولت خدمتگزار» محمد خاتمی دارد. سدهای جدی خارجی راه او را برای تحقق وعدههایش ناهموار کرده و رقیبانی جدی داخلی تلاش دارند دولت او را ناکام بگذارند تا بر جای او تکیه بزنند. حسن روحانی اگر میخواهد وضعیت دولت خود را تغییر دهد نیازمند این است که بعد از یک سال و اندی از شروع به کار دولت خود یک برگ برنده رو کند تا هم حامیان و هم منتقدان و مخالفان خود را به تحسین وادار کند. اما این کافی نیست.
اگر دولت روحانی میخواهد نه دولتی مستعجل که دولتی پاینده باشد، باید بداند با بازی صرف در زمین قدرت نیست که میتواند برگ برنده این دولت داشته باشد بلکه باید حمایت مستمر جامعه ایران را با خود داشته باشد. این دولت نیاز دارد تا به سرعت بر این سکوت در بین رای دهندگان خود غلبه کند و روشهای ارتباطی خود را اصلاح و خلاء ارتباطی فعلی را با بدنه اجتماعی رای دهندگان را پر کند. و این امر میسر نیست مگر اینکه راههای ارتباطی نوینی را برای برقراری ارتباط با عموم مردم باز کند. مثلا تا پیش از این او و تمامی روسای جمهوری ایران از مصاحبههای اختصاصی با مطبوعات داخلی حذر کردهاند. او میتواند با این شکل از ارتباط گیری، دوباره توجه و نگاه جامعه را به خود جلب کند.
همچنین دولت نیاز دارد با حامیان نخبه و تاثیر گذار اما مستقل از دولت، نظیر روشنفکران، نویسندگان، روحانیون، فعالان سیاسی و…، ارتباطات ویژهای برقرار کند و چشم انتظار حمایت خودجوش این نخبگان نباشد. این نخبگان میتوانند با واقعی کردن انتظارات بدنه جامعه، توضیح علت رفتارهای دولت و حمایت از عملکرد دولت، فرصت ناامیدی و بیتفاوتی را به بدنه اجتماعی حامیان دولت ندهند.
دولت روحانی اگر از تجربه تاریخی بسیار نزدیک سالهای اخیر برای پر کردن خلاءهای ارتباطی درس نگیرد، خیلی از زودتر از آنچه تصورش را کند به سرنوشتی مشابه سرنوشت دولت اصلاحات دچار میشود. به واقع باید گفت دولت یازدهم نیاز جدی دارد که استراتژیهای ارتباطی خود را عوض کند. استراتژی که اگرچه تکنیکهای آن میتواند از تجارب مشابه جهانی وام گرفته شده باشد، اما نیاز دارد در شرایط خاص جامعه ایران طراحی بشود. توانایی که به نظر نمیرسد در تیم فعلی رسانهای روحانی جایی داشته باشد.