فهرست مطالب
دوازدهمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران
اخبار
سالگرد شهیدان احمد رضائی نخستین شهید مجاهد
رنجنامه سرگشاده
زندگینامه مجاهد شهید رسول مشکینفام
استقامت
پاسخ حضرت آیتالله خمینی به رنجنامه سرگشاده
مسافرت محرمانه شاه به آمریکا
برای شرکت در انقلاب افریقا تنها ساختن سرودی انقلابی کفایت نمیکند این انقلاب را باید همراه مردم بپا کرد. با مردم سرودها خود سروده خواهند شد. برای اصیل بودن در عمل، باید بنفسه جزء زندهای از افریقا و اندیشهاش شد باید عنصری ازین نیروی تودهای گشت که به تمامی به خاطر آزادی، پیشرفت و خوشبختی افریقا بسیج شده است. بیرون ازین تنها پیکار برای هنرمند و هم روشنفکری که شخصا متعهد نشده و در پیکار بزرگ افریقا و بشریت رنجدیده کاملا بسیج نگردیده است جا و محل اِعرابی وجود ندارد.
سکوتوره
دوازدهمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران
دوازده سال قبل، در اردیبهشتماه ۱۳۴۰، نهضت آزادی ایران به رهبری علامه مجاهد آیتاله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر سحابی و جمعی دیگر تشکیل گردید. هدفها و اصول نهضت، طی مرامنامه آن به ملت ایران عرضه گردید.
تشکیل نهضت آزادی ایران، و مبارزات بیامان و پیگیر نهضت در سالهای بعد از آن، و تأثیری که نهضت آزادی در توسعه مبارزات ملی و تبلور جهتگیریهای آن علیه رژیم ارتجاعی استبداد شاه، پایگاه امپریالیسم و استعمار خارجی، داشته است از مهمترین حوادث تاریخ چندساله اخیر نهضت ملی ایران میباشد.
مؤسسین و فعالین نهضت آزادی ایران، فعالیتهای خود را برای رهائی ملت و استقرار حاکمیت و استقلال ملی، از سالهای ملیشدن نفت، دوشبدوش نهضت ضداستعماری خلق ما به پیشوائی مصدق بزرگ، آغاز کردند. منتها سعی آنها در آن زمان بر این بود که مبارزه بعنوان جهادی مقدس تلقی شود و تودههای مسلمان با شور و اخلاص ثمربخشی در نهضت ملی تشکل یافته و پیروزیهای بدستآمده را با شرکت خود تضمین نمایند. پس از کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل نهضت مقاومت ملی، شرکت فعالانه و مستقیم عناصر مسلمان و متعهد در نهضت مقاومت ملی، باعث شد تا مبارزه ملی جنبه عقیدتی پیدا کرده و موجب بسیج همگی مسلمانان برضد هیئت حاکمه دستنشانده گردد. دادستانی ارتش در ادعانامهاش، جلوهای از این مساعی خستگیناپذیر را منعکس نموده است. آنجا که میگوید:
«آنان در سالهای ۳۳-۳۴ فعالیت سیاسی حادی در نهضت مقاومت ملی داشتند و انجمنهای اسلامی را برای جلوگیری از تشتت خود تأسیس کردند….»
آری، نهضت بنا بر وظیفه اسلامیاش به میدان مبارزه آزادیبخش ملی گام نهاد و تأمین استقلال و حاکمیت و سیادت مردم را یکی از بزرگترین مسئولیتهای خویش در برابر پروردگار متعال و خلق ایران دانسته و در طریقش بجان کوشیده است.
نهضت آزادی در همان جلسه افتتاحیهاش اعلام کرد که:
«ما مسلمانیم و ایرانی و مصدقی»
مسلمانیم، نه به این معنا که وظیفه خود را فقط روزه و نماز بدانیم، بلکه اسلام را بعنوان یک مکتب مبارز و پیشرو و مترقی که جوابگوی احتیاجات و خواستههای مادی و معنوی یک جامعه میباشد و همچنین بعنوان یک نظام اصولی جامعه میشناسیم. مبارزه در راه خوشبختی تودههای رنجبر و مظلوم و استعمارزده میهمان را، جهادی مقدس تلقی میکنیم و آنرا فریضهای از فرائض اسلامی میدانیم.
ایرانی هستیم، ولی نمیگوئیم که هنر نزد ایرانیان است و بس. ایراندوستی و ملیبودن ما ملازم با تعصب نژادی نیست بلکه بالعکس مبتنی بر قبول نواقص و معایب خود و احترام به فضائل و حقوق دیگران است. نسبت به حیثیت و شرافت ملی و استقلال و تعالی کشورمان خود را متعهد میدانیم و بهخاطر کسب استقلال و درهمکوبیدن بساط استعمار و امپریالیسم، به مبارزه بیامان خود ادامه میدهیم.
مصدقی هستیم، و مصدق را از خادمین بزرگ و افتخارات ایران و شرق میدانیم. ما مصدق را از اینجهت تجلیل میکنیم که یگانه رئیس دولتی بوده که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بوده و قدم در راه خواستههای ملت برداشته و توانست پیوند بین دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعی دولت را بفهماند و به بزرگترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نائل آید و به این سبب از «تز» و «راه مصدق» پیروی میکنیم.
در سالهای ۳۸ و ۳۹ فعالین و مؤسسین نهضت، با تحلیل و ارزیابی از شرائط ایران و حوادث بینالمللی و درک شرایط مناسب زمان، پیشنهاد تشکیل مجدد جبهه ملی را مطرح ساختند و با ابتکار و فعالیتهای همین عناصر بود که بالاخره جبهه ملی با شرکت کلیه عناصر ملی، سران و رهبران احزاب ملی و همکاران سابق دکتر مصدق تشکیل و تجدید فعالیت خود را اعلام نمود. مبارزات ملی که از ۲۸ مرداد تا آنزمان توسط سازمانهای مقاومت ملی و بطور مخفی و محدود انجام میگرفت، بزودی در سطح وسیع و علنی آغاز گردید.
نهضت آزادی، تاکتیک جبهه ملی را در تحمیل «مبارزات علنی» را بر دشمن پذیرفت و آن را اساس کار خود قرار داد. اما اعلام کرد که «بهنظر ما فعالیت علنی معنیاش این نیست که ما نباید بنا به ملاحظاتی از ترس، حقایق و گفتنیها را نگوئیم و از قدرت مقاومت و اعتراض و اعتصاب و اجتماع مردم استفاده نکنیم.» ما باید قانونی و زنده حرف بزنیم، ما در مقابل اتهاماتی که شاه به ما وارد میسازد و ما را خائن و وطنفروش میخواند میگوئیم که قانون کسی را خائن میداند که به حقوق مردم که در قانون اساسی تعیین شده تجاوز کرده و مردم را از داشتن حق انتخاب وکیل و مجلس و دولت ملی و مورد اعتماد مردم محروم بدارد و عواید ملی را طبق تمایل سیاست خارجی تفریط کند…»
«بیان حقایق بالا دلیل بر آن نیست که ما از مبارزه مسالمتجویانه قدمی فراتر نخواهیم گذاشت و برای رسیدن به هدفها از همه نیروی مردم و وسایل ممکن استفاده نخواهیم کرد.»
نهضت آزادی کار مبارزات سیاسی و تظاهرات عمومی قانونی، مقاومتهای منفی و فعالیتهای ملی علیه خلافها و خیانتها و… اقدامات مثبت و حرکتهای تعرضی را مقدمهای برای کاری بزرگتر و اساسیتر میدانست. در همان زمان نوشت که:
«بدیهی است که باید در مقابل زور و سرنیزه دولت، از زور اعتراض و اعتصاب و میتینگ و تظاهرات مردم استفاده کرد و اگر دولت موفق شد جلوی اعتصابات و میتینگها را بگیرد، باید راههای باجرأت و جسارتتری را که هماکنون قابل پیشبینی است درپیش گرفت.»
علاوه بر آن نهضت، درعینحال که شدیداً به کار مبارزات سیاسی پرداخته بود، براساس این اصل اسلامی که «خداوند، سرنوشت هیچ ملتی را عوض نمیکند مگر آنکه افراد جامعه خودشان سرنوشت خود را تغییر دهند»، مبارزات سیاسی را در خدمت ایجاد تغییرات بنیادی افراد جامعه، مورد توجه قرار داد و بر اساس همین اصل به «تودهای کردن» و وسعتدادن به مبارزه، ایمانی قاطع داشت.
جهتگیری و موضعگیریهای نهضت در مبارزات سیاسی، از همان ابتدا کاملاً روشن بود. نهضت، سیاست «صبر و انتظار» و مماشات با دشمن را قاطعانه رد کرد و با روشنبینی و قاطعیت دربار شاه پهلوی را بعنوان پایگاه استعمار خارجی و مرکز توطئه علیه ملت، مورد حمله مستقیم قرار داد. در ۱۸/۱/۴۲ نوشت «خواست ملت ایران یک کلمه است که از روحانی عالیقدر و کاسب سرگذر، از دانشجو و کارگر و دهقان همه در آن شریکاند آنهم «آزادی است» ملت ایران میگوید یک فرد حق ندارد بهر طریق که دلخواه اوست و با اعمال هرگونه زور و قدرت، بر یک ملت حکومت کند. این سخن فارسی است و قابل فهم. این سخن عبری نیست که برای فهم آن احتیاج به استخدام مستشار و مشیر و مشاور از کشور اسرائیل باشد. متوجه میشوید یا نه… ما آزادی میخواهیم. ما میگوئیم شخص شاه حق ندارد قانون وضع کند، دولت بیاورد، دولت ببرد و هر کاری از کوچک و بزرگ با نظر و اراده او انجام گیرد و در عینحال معصوم، غیرمسئول و دارای مقام مقدس و حتی لایزال باشد. این را میگویند ارتجاع میگویند استبداد… میگویند دیکتاتوری…»
مبارزه با دربار شاه پهلوی، در زمانی محور اصلی فعالیتهای سیاسی نهضت قرار گرفت که طرحکنندگان سیاست رژیم ایران با تهیه مقدماتی درصدد آن بودند که با ایجاد «نهضت کاذب» یا «نهضت ملی منهای مصدق» در موضعگیری جنبش ملی ایران علیه دربار ــ بعنوان مرکز توطئههای ضدملی و پایگاه امپریالیسم ــ انحرافاتی ایجاد نمایند. موضعگیری واقعبینانه نهضت نهتنها برنامه دشمن را فاش ساخت بلکه آنرا عقیم گذاشت. در این مبارزات، نهضت با ارزیابی عینی از ظرفیت عظیم روحانیت در تقویت زیربنای فکری جنبش و توسعه تودهای آن، به همکاری و همگامی با روحانیت اصیل و مترقی پرداخت. نهضت از این روحانیت و رهبری آن حضرت آیتاله خمینی، با کمال قدرت پشتیبانی کرد و متقابلاً از پشتیبانی روحانیت مترقی و ضداستعمار و ضداستبداد، برخوردار گردید. در سایه همین حسن سیاست و صداقت نهضت، پیوندی مقدس و ناگسستنی میان روحانیت اصیل با نیروهای ملی بهوجود آمد که از برکت آن بزودی در ظرف مدت کوتاهی قشرهای وسیعی از زحمتکشان ملت ما به میدان ضداستعماری و ضداستبدادی کشانده شدند و یکبار دیگر سنن ارزنده انقلاب مشروطیت ایران زنده گردید. فریادهای اعتراض ملت ما با مشتهای گرهکرده، قیام خونین ۱۲ محرم (۱۵ خرداد) را بوجود آورد که اساس دیکتاتوری شاه پهلوی را بلرزه درآورد.
رژیم ارتجاعی ایران که از بعد از ۲۸ مرداد از فعالیتهای مستمر فعالین نهضت دل پرخونی داشت و در طی سالهای سیاه بعد از ۲۸ مرداد، بکرات به سازمانهای نهضت مقاومت حمله برده و گروههای کثیری از فعالین نهضت مقاومت را دستگیر و به زندان روانه ساخته بود، اینبار تصمیم گرفت که با واردساختن ضربات نهائی بر پیکر نهضت آزادی، کار نهضت را باصطلاح خودشان یکسره کند. دشمن ابتدا کوشید تا با بازیهای سیاسی و ایجاد اختلاف و دستهبندی و شایعهسازی علیه نهضت، و فعالین و رهبران آن، مبارزات متوقف و یا جهت آنرا منحرف سازد. اما وقتی هوشیاری و آگاهی رهبران نهضت مجال چنین بهرهبرداری را به آنها نداد و دشمن نتوانست فعالیتهای نهضت را از مسیر ضداستبدادیاش منحرف سازد، تغییر برنامه داده و ناگهان به حملات همهجانبه علیه سازمانهای نهضت پرداخت. سران و فعالین نهضت آزادی، دانشجویان، کارگران و بازاریان و روحانیون عضو و یا طرفدار نهضت را در تهران و شهرها به زندان و حبس و محاکمه کشیدند و بسیاری را تحت شکنجههای ضدانسانی قرار دادند که هنوز هم ادامه دارد. اما نه زندان، نه شکنجه و نه تبعید، اراده آهنین این فرزندان برومند ملت مسلمان ما را متزلزل نساخت،بلکه آنها را آبدیدهتر و مصممتر ساخت. دادگاه نظامی عشرتآباد، به صحنه محاکمه هیئت حاکمه و شاه تبدیل گردید. ترس رژیم به حدی بالا گرفت که نهتنها از انتشار اخبار محاکمه سران نهضت جلوگیری کرد بلکه حتی به انتشار علنی ادعانامه دادستان نظامی علیه نهضت نیز حاضر نشد.
محاکمه نظامی سران نهضت آزادی نهتنها از نظر نوع اتهامات و محتوی ادعانامه دادستان نظامی ــ که سند محکومیت رژیم است ــ در نوع خود بینظیر است، بلکه برای اولینبار در تاریخ قضائی ایران (و شاید جهان) وکلای مدافع متهمین را به جرم دفاع از موکلین خود، به محاکمه کشیده و محکوم ساختند.
حملات و یورشهای رژیم به نهضت آزادی، اگرچه از نظر سازمانی لطماتی وارد ساخت اما نهضت آبدیدهتر و عمیقتر از این آزمایشات سرافراز بیرون آمد و با تجربیات گرانقدری که بدست آمده بود، نهضت ضداستعماری گسترش بیشتری یافت و نشان داد که تا زمانی که مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری برپایه یک ایدئولوژی انقلابی و با الهام از یک طرز تفکر جهانی، استوار باشد، دشمن ممکن است بتواند سازمانهای نهضت را درهمبکوبد اما هرگز قادر نخواهد بود که طرز تفکر نهضت را از بین برده و نهضت را تعطیل کند. و امروز، نهضت آزادیبخش خلق مسمان ما شکوفاتر از پیش جلو رفته و تکامل مییابد و امروز به مرحله جدیدتر و عالیتر و امیدوارکنندهتری از پروسه انقلابی رهائیبخش ارتقاء یافته است. اگر آنروز دشمن از «اعلامیهها» و «افشاگریها» و تظاهرات مسالمتآمیز و قانونی ملت، ترس و وحشت داشت. امروز، این صدای بمبها و شلیک گلولههای فرزندان خلق ماست که رعشه بر اندام شاه و استعمارگران خارجی افکنده است. و دیر یا زود طومار هستی آنان را درهم خواهد پیچید و در زبالهدانی تاریخ مدفون خواهد ساخت.
در نهضت رهائیبخش خلق ما، مهم نزدیکی یا دوری «روز پیروزی» نیست و مهم نیست که آیا ما ــ نسل امروز ــ روز پیروزی را خواهیم دید یا نه. بلکه مهم آنست که خلق ما راه اصلی ــ صراط مستقیم ــ را یافته است. جهاد مسلحانه. و این راهیست که با الهام از ایدئولوژی انقلابی اسلام انتخاب کرده است و در این راه ــ راه انقلاب قهرآمیز ــ شرط پیروزی بر دشمن در راه اصلی قرار گرفتن و در آن مصممانه گامبرداشتن است. مقایسهای از آنچه که امروز در ایران میگذرد و ارزیابی آنچه که مبارزین و انقلابیون تدارک دیدهاند، با شرایط مبارزه، در آغاز تشکیل نهضت آزادی در دوازده سال پیش، نشاندهنده رشد پرخیر و برکت جنبش خلق مسلمان ماست.
خون شهیدان خلق ما، آنها که با صداقت و درستی در برابر عفریت ظلم و جهل قیام کردهاند، روشنگر و هدایتکننده آنهائیست که جوینده راهند و آماده حرکت.
درود بر شهیدان
سلام بر اسیران نهضت آزادی، علامه مجاهد آیتالله طالقانی، دکتر شیبانی، مهندس عزتاله سحابی، طاهر احمدزاده و دهها برادر دیگر.
و سلام بر همه زندانیان سیاسی
گستردهتر باد نهضت آزادی بخش خلق ما
فرخنده باد دوازدهمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران (خارج از کشور)
اخبار
مبارزه در زندانها ادامه دارد
� در ۲۶ فروردینماه سازمان امینت در فارس باصطلاح کشف کرده بود که زندانیان سیاسی شیراز اسناد مخفی و وسایل و مواد منفجره دارند، لذا در یک ساعت معین با کمک مأمورین اطلاعات شهربانی به سرکردگی سرگرد نادر سلطانی (رئیس اطلاعات شهربانی شیراز) که به سرگرد شیطانی معروف است برای بازرسی به درون سلولها هجوم آوردند ولی با دفاع شدید زندانیان روبرو شدند. زدوخورد شدیدی بین نیروهای دولتی و زندانیان درگرفت. مأمورین وحشیانه میزدند و زندانیان نیز که مدتها زیر شکنجه بوده و هنوز آثار شلاقها و سوختگیها روی بدنشان است، بیامان مأمورین را میکوبیدند. رئیس سازمان امنیت فارس، تیمسار لهائی را آنچنان گوشمالی دادند که نعش نیمهجان او را از داخل بند بیرون کشیدند. سرانجام زندانیان موفق شدند که کلیه مأمورین را از بند بیرون کنند و هماکنون بند زندانیان سیاسی زندان عادلآباد که بندی سرپوشیده است در اختیار زندانیان مبارز قرار دارد. در سلولها باز است و همگی آماده حمله مجدد مأمورین هستند.
درباره زندان عادلآباد
� بند چهار این زندان مخصوص زندانیان سیاسی است. این بند ۲۱ «اطاق» دارد و در هر اطاق سه تختخواب سه نفره قرار دارد یعنی در هر اطاق ۹ نفر را جادادهاند. زندان کاملاً سرپوشیده است و از آفتاب خبری نیست. در وسط زندان محوطه کوچکی است که آفتابگیر است و هر روز فقط سه ساعت به زندانیان اجازه میدهند که به نوبت در آن محوطه کوچک «حمام آفتاب بگیرند» در حال حاضر جمعاً ۱۴۰ نفر در این بند زندانی هستند. اسامی برخی از آنان بدینقرار است:
عبدالنبی معظمی، ابد ـ ابراهیم کوخ، ابد ـ فتحاله خامنهای، ابد ـ مهدی برادران خسروشاهی، ابد ـ مهندس عزتاله سحابی، ۱۱ سال ـ علیمحمد تشیّد، ۱۰ سال ـ حسین مدنی، ۱۰ سال ـ علی بهپور، ۱۰ سال ـ کریم تسلیمی، ۱۰ سال ـ منصور بازرگان، ۱۰ سال ـ حسین شیخباقر قاضی، ۶ سال ـ محمدعلی رحمانی، ۶ سال ـ عبداله محسن، ۶ سال ـ سیدمحمد میلانی، ۴ سال ـ محمدرضا شمس، ۳ سال ـ زینالعابدین حقانی، ۳ سال ـ حسین محصل، ۳ سال ـ محمداکبر آهنگر، ۳ سال ـ کامران نخعی، ۳ سال ـ کاظم حقشناس، ۳ سال ـ غلامعلی مصباح، ۳ سال ـ عادل یکتا، ۳ سال ـ حسین خسروشاهی، ۳ سال ـ سیدمحمدعلی ابراهیمزاده گنجی، ۲ سال ـ لطفاله میثمی، ۲ سال ـ عباس داودی، ۵ سال ـ علیرضا زمردیان، ۱۰ سال.
دو تن از مجاهدین به اسامی نواب و جواربچیان به اسارت درآمدند و یکی دیگر از مجاهدین بنام خوانساری که مدتها متواری و تحت تعقیب بود در راه اصفهان مورد حمله گروهی از مزدوران قرار میگیرد ولی پیش از دستگیری موفق میشود که توسط قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده و زنده بدست دشمن نیفتد.
بدنبال تظاهرات خونین دانشگاه اصفهان و شرکت فعالانه دانشآموزان دبیرستانهای اصفهان، بعنوان همدردی با دانشجویان دانشگاه، در تظاهرات، آقای دکتر نیلفروشان رئیس دبیرستان سعدی را که دانشآموزانش به تعداد زیاد و فعالانه در تظاهرات شرکت کرده بودند، از ریاست مدرسه معزول و بجای دیگری منتقلش کردهاند.
� بدنبال دستگیری ۴۵ نفر اعضای جلسه قرآن که روز نهم تیرماه سال گذشته در شیراز انجام گرفت رژیم چنین پنداشت که توانسته است بعد از چندین سال روشنفکران متعهدی که مبارزه بیامان خود را علیه رژیم پلید پهلوی دنبال میکنند، منکوب کرده است. اما جنبش اسلامی جوانان مبارز که در راه ایمان و عقیده خود از هیچ مترسکی نترسیده و تنها ترس آنان ادانکردن وظیفهایست که در قبال خلق خویش و همه خلقهای ستمکش دارند. در شب وفات پیامبر بزرگ اسلام(ص) عده کثیری از دانشجویان مسلمان بعنوان بزرگداشت این روز جلسهای در منزل عالم مجاهد حجتالاسلام صدرالدین حائریزاده که در واقعه ۹ تیرماه (مجلس یادبود مجاهد شهید رسول مشکینفام) دستگیر و پس از مدتها شکنجه با یک قرار آزاد شده بودند، تشکیل دادند. در این جلسه برادر مجاهد ایشان حجتالاسلام محیالدین حائریزاده که بواسطه تأیید جنبش اسلامی مجاهدین خلق ایران به ششماه تبعید محکوم شده بودند، سخنرانی کرده و اعتراض شدید روحانیت را از اعمال ددمنشانه رژیم اعلام میدارد. در اواخر سخنرانی، ناگهان محل تشکیل جلسه به محاصره شدید قوای دولتی و سازمان امنیت درآمده و تمام شرکتکنندگان در مراسم را دستگیر میکنند. در نیمه شب همانروز مأمورین مسلح ساواک به منزل آقای حائریزاده حمله کرده و آقای صدرالدین حائریزاده که در بستر بیماری بودند و برادر ایشان آقای محیالدین حائریزاده را دزدیده و به نقطه نامعلومی میبرند.
اسامی برخی از دستگیرشدگان ۱۴/۱/۵۲ بقرار زیر است:
۱ـ کاظم حکمت آراد دانشجوی سال دوم دانشگاه شیراز
۲ـ عباسعلی نظربلند مهندس شیمی از دانشگاه شیراز
۳ـ مجید روزیطلب دانشجوی سال سوم “”””””””””””
۴ـ رحیم صفائی “””””””””””””””””””””””””””””””””””””””
۵ـ علاصغر زمردیان “”””””””””””””””””””””””””””””””””
۶ـ مروج “”””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””
۷ـ عابدی””””””””””””””””””””چهارم”””””””””””””””””””
۸ ـ علیاصغر مشکوه “”””سوم””””””””””””””””””””””””
۹ـ غلامحسین شهکلاهی فارغالتحصیل عمران ملی شیراز
۱۰ـ محمد اضافی دانشجوی سال دوم دانشگاه شیراز
۱۱ـ غلامپور”””””””””””””””””””””چهارم”””””””””””””””””””
۱۲ـ جلالی”””””””””””””””سال آخر مکانیک””””””””””
۱۳ـ وجیه الهی “””””””””””””””چهارم””””””””””””””””””
۱۴ـ محسن خادمی “”””””””””””””””””””””””””””””””””””
۱۵ـ رخشنده روی “””””””””””””””””””””””””””””””تبریز
۱۶ـ یابسی دانشجوی دانشکده نفت آبادان
۱۷ـ علیاکبر مجدالدینی فارغالتحصیل علوم اجتماعی تهران
۱۸ـ امام دانشجوی دانشگاه مشهد
۱۹ـ خلیل همافر دیپلمه
۲۰ـ شقاقی دیپلمه (برادر جواد شقاقی که در نه تیرماه گذشته دستگیر و به یک سال زندان محکوم شده است)
۲۱ و ۲۲ ـ برادران بلاغتدارابی دانشجویان دانشگاه مشهد. از اسامی بقیه دستگیرشدگان هنوز اطلاعی نیست.
� کانون تربیتی و دینی شهرستان نجفآباد را تعطیل کرده و عدهای از دانشآموزان نجفآبادی از جمله حسین ایزدی فرزند حجتالاسلام شیخ عباس ایزدی را بزندان انداختهاند.
� در اوائل اسفندماه گذشته به متصدی و طلاب مدرسه علمیه اَلحُجه شهرستان نجفآباد اخطار کردند که بایستی هرچه زودتر مدرسه مزبور را تخلیه کرده و به اوقاف تحویل دهند. متصدی و طلاب مدرسه کوچکترین اعتنائی به اخطار بیشرمانه مأمورین ساواک و شهربانی نکردند. سرانجام مأمورین شهربانی به مدرسه یورش برده و تمام اثاثیه و کتب طلاب را از مدرسه و حجرهها بیرون ریخته و در کنار خیابان تپهای از اثاثیه و کتب ایجاد کردند. طلاب غیور هم در کنار خیابان پیادهرو را اشغال کرده و در کنار کتب و اثاث خود یکروز بعنوان اعتراض و افشای وحشیگریهای مأمورین شاه نشسته و به روشنگری مردم و نشاندادن ماهیت آزادی اعطائی ملوکانه! در تحصیل علم و… میپردازند. پس از آن یکی از حسینیههای شهر را برای سکونت موقت انتخاب کرده و بدانجا میروند ولی مأمورین شهربانی از سکونت در حسینیه هم جلوگیری کرده و از هیچگونه فحاشی و اهانتی دریغ نمینمایند و میگویند این لانه فساد (مرکز روشنگری مردم و پایداری) از این شهر باید دور شده و ریشهکن گردد. طبق اخبار رسیده اکنون بطور موقت دوباب منزل برای سکونت طلاب اجاره کردهاند و تجمع و درس و بحث طلاب در آن دو منزل صورت میگیرد. مدرسه مزبور و کتابخانه آن هنوز بسته است. در جریان یورش به مدرسه و کتابخانه و اخراج طلاب از مدرسه، بین پلیس و طلاب زدوخوردی روی میدهد و عدهای از طلاب دستگیر و عدهای متواری میشوند، در میان دستگیرشدگان ثقهالاسلام آقای وحدتی و آقای آیت میباشند. در همان ایام یورش، عدهای از تجار و معتمدین بازار را نیز به زندان افکندهاند.
قزوین
آقای ثقهالاسلام سیدعلی ابوترابی قزوینی را دستگیر و برای چندمینبار زندانی ساختهاند.
سمنان
آقای مرتضی وحدتی از دبیران فعال و مبارز سمنان را دستگیر و زندانی ساختهاند.
سوسنگرد
فیصل، رئیس سازمان امنیت سوسنگرد ــ شهر مرزی عراق ــ بدست انقلابیون ایرانی کشته شده ولی رژیم ادعا کرده است که اینکار توسط دولت عراق انجام گرفته است.
خلخال
اخیراً به واعظ متعهد و ارزنده آقای مروارید که به سه سال تبعید در خلخال محکوم شدهاند، اطلاع دادهاند که موضوع تبعید منتفی شده است. ایشان هم عازم تهران شده ولی مأمورین او را دستگیر و چندروزی در زندان اوین زندانی میکنند و پس از آزادی، مجدداً ایشان را به تبعیدگاه خود اعزام داشتهاند.
شاهرود
حدود بیست نفر را در شاهرود دستگیر کردهاند که از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست. اسامی برخی از آنان به قرار زیر است: امانیپور (دبیر)، انصاری (کارمند راهآهن شاهرود)، میرغفوری، خرقانی، صدیق و جلالی از دانشجویان.
� در همایونشهر آقای عباس غلامی و دو نفر از دوستان ایشان مجدداً دستگیر و روانه زندان شدند. گفته میشود که یک روحانینمای مزدور و در دستگیری آنان دست داشته.
اهواز
به یکی از انجمنهای اسلامی در اهواز حمله کرده و کتابها را غارت و انجمن را تعطیل کردهاند. توسط انقلابیون در اهواز یک ماشین پلیس منفجر و یک افسر راهنمائی را کشتهاند.
بین اندیمشک و اهواز اراضی زیاد و وسیعی را با تابلوهای شرکت ایران و کالیفرنیا مشخص کردهاند. این زمینها از سد کارون مشروب میگردد. همچنین اراضی وسیعی به شرکت کشت و صنعت ایران و آمریکا واگذار شده است. مردم خوزستان در برابر این غارتگریها ساکت ننشسته و در دزفول چندین انفجار در محلهای حزب ایران نوین انجام داده، همچنین دفتر مخصوص هاشم نراقی سرمایهدار وابسته، اداره آبادانی و مسکن و سازمان مرکزی آب و برق را در دزفول منفجر ساختهاند.
همدان
آقای دهقانی سپاهی دانش در اسدآباد همدان، پیش از محرم بازداشت و به تهران اعزام و زندانی شده و از سرنوشت وی هیچگونه اطلاعی در دست نیست.
� در اواخر اسفند گذشته در حدود سینفر دانشجو را به علل مختلف از جمله تظاهرات دستگیر و زندانی ساختهاند.
آقای مسعود شهیدی و اصغر علینقیان دانشجو را به اتهام فعالیتهای اسلامی در حسینآباد اصفهان دستگیر ساختهاند.
آقای دربندی و صافی را به جرم دعوت وعاظ متعهد به مسجد جامع و همچنین آقای عابدینی یکی از بازاریان را دستگیر و زندانی کردهاند. آقای صفائی، مجید منافی و اسدالله از بازاریان را دستگیر و شکنجه کردهاند. جرم آنها داشتن ۷۰ نارنجک و تعدادی اسلحه کمری و یک فرستنده بوده است.
قم
طلاب ارزنده و جوان آقایان محمود محمدی عراقی، ذبیحاله کرمی، محمدعلی نظامزاده، علیرضا اسلامیان و نورالدین رازینی را از مدرسه منتظریه حقانی دستگیر و به شکنجهگاههای آریامهری روانه ساختهاند. چندین نفر دیگر نیز در یورش به مدرسه مزبور دستگیر شدهاند که از اسامی و سرنوشتشان اطلاعی نیست.
� حدود بیست نفر از انقلابیون در یزد دستگیر شدهاند و هم اکنون در زیر سختترین شکنجهها بسر میبرند.
تهران
قرار بود که در روز ۲۸ صفر پیام اخیر آیتاله خمینی در مسجد جامع تهران خوانده شود. سازمان امنیت که از موضوع اطلاع یافته بود از ساعت ۷ صبح مسجد را محاصره کرده و مانع از انجام این کار میگردد.
� آقای دکتر مخترع و برادرش مدتی است در خرمآباد دستگیر شدهاند ولی دولت هیچگونه اطلاعی درباره آنها نمیدهد. آقای جلیلی سرانجام به سه سال زندان محکوم گشتند ولی از وضع فرزند ایشان هیچ خبری نیست.
� آقای علی حلی دانشجو فرزند حجتالاسلام حاج میرزاعلینقی حلی زنجانی را دستگیر کردهاند.
ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا، بل احیاء عندربهم یرزقون
آل عمران
سالگرد شهیدان احمد رضائی نخستین شهید مجاهد
شهادت ۱۱ بهمن ۱۳۵۰ در برخورد مسلحانهای که منجر به نابودی چهار مزدور و پلیس بدست احمد شد «برای مبارزه با دشمن باید قلبی سرشار از کینه مقدس و انقلابی داشت، بدون این کینه مبارزه امکان ندارد».
«از این پس میان خلق و رژیم جز دریائی از خون هیچچیز وجود نخواهد داشت. خلق ما با درد و ناکامی و خون دریافته که هیچ راهی بهجز مبارزه مسلحانه به مقصد نمیرسد.»
مهندس علی باکری
«بدون تردید وقتی که عمل را آغاز کردیم بسیاری از برادران خود را قربانی خواهیم کرد و هیچ تردیدی در این نیست. و همه این ضربات لازمه رشد ماست»
مهندس ناصر صادق
«ما دانستهایم که نهضت قربانیهای زیادی میطلبد و خود آمادهایم از اولین قربانیان آن باشیم. ما دماغه کشتی پیروزی را در افق اقیانوس خلقها میبینیم، ما طلوع صبح را میبینیم.»
مهندس علی میهندوست
«بین ما و شما فقط گلوله میتواند حاکمیت داشته باشد، من با تو (دادستان) بحثی ندارم، اگر همین الان هم مسلسل به دستم میرسید در شکمت خالی میکردم.»
سحرگاه سیام فروردینماه بهار گذشته، هنگامی که دشمن مردم خون این چهار فرزند دلاور خلق ما را بیشرمانه بر خاک میریخت در این کوردلی بسرمیبرد که گویا با ریختن خون این دلاوران دانا و مصمم خواهد توانست شعلههای انقلابی را که آغاز گشته خاموش سازد. درحالیکه برادران دلیر ما لبریز از این امید بودند که خون آنها همراه خون سایر شهیدان راه آزادی، نهال انقلاب خلق ما را بارورتر خواهد ساخت.
…. و اکنون یکسال از آن سحرگاه خونین میگذرد. خلق ما بسیاری دیگر از فرزندان دلیر خود را در سحرگاهانی دیگر، در میدانهای تیر و یا در زیر وحشیانهترین شکنجهها، در راه انقلاب قربانی کرده است. اما آیا امپریالیستهای دزد و جنایتکار و نوکران پست و وطنفروش آنها توانستند به آرزوی کور خود برسند؟ آنها مانند همه کوردلان تاریخ، نهچندان دور بلکه تنها در بهاری دیگر شاهد برومندی هرچه بیشتر نهالی هستند که برای ریشهکن کردن آن از هیچ ــ و واقعاً از هیچ ــ تلاشی خودداری نکردهاند و آنچه پستی و وحشیگری و رذالت در خود سراغ داشتند، برای درهمکوبیدن جنبش خلق ستمدیده ما بکار بستند. کشتار بیرحمانه کارگران رنجدیده و فقیری که تنها برای کسب اندکی از حق خود بپا خواسته بودند، نمونه کوچکی از اینهمه وحشیگری است. دشمن مردم در مدت ددو سال دهها تن از گرامیترین و داناترین و فداکارترین فرزندان خلق دلاور ما را در زیر شکنجه و در میدانهای تیر به وحشیانهترین صورتی کشت، اما نتیجه این همه سفاکی و آدمکشی چه شد؟ خلق ما و پیشگامان جانبرکفش امروز پیش از پیش به این حقیقت پیبردهاند که شمشیر را با شمشیر باید شکست و هیچ راهی جز خشونت، جز کینه تسکینناپذیر، و جز تفنگ، آنهم در نبردی بنیانکن در پیش ندارند. خلق ما که خود را آماده قربانیهای باز هم بیشتر نموده است، بخوبی به این حقیقت آگاهست که آزادی نه با مظلومنمائی و تسلیمجوئی و نه با حرف و شعار، بلکه با عشق به آزادی و با کینهای ناب نسبت به دشمنی تا این حد پست و سفاک، و با ایمان به نبردی طولانی و خونین و سرانجام با تفنگ، این ابزار نجاتآفرین ممکن و قابل وصول است. این سرآغاز مرحله نوینی است در مبارزه خلق ما و این جنبشی است که تنها نابودی کامل ستم و بهرهکشی میتواند نقطه پایان آن باشد. انقلابیون امروز با عزمی آهنین، با دستهائی پر از تجربه و توانائی، با امید و ایمانی سرشار و گامهائی استوار دست در دست خلق دلاور و ستمدیده خود، رسالت نابودی دشمنی را بر دوش خود احساس میکنند که نهتنها از هیچگونه دشمنی و کینهجوئی نسبت به خلق ما فروگذار نکرده است بلکه امروز در نقش چماق آلوده امپریالیستهای غارتگر و جنایتکار آمریکائی و انگلیسی، تجاوز به خلقهای فلسطین و ظفار را آغاز کرده است. خلق ما و جنبش جوان ما امروز خود را آماده میکند تا این رسالت تاریخی شکوهمند را بر دوش کشد و به یاری خدا رنج این نبرد سهمگین و طولانی را بر خود هموار خواهد ساخت. شهدای پیشگام خلق گشایندگان این راه پرشکوهند. ما بخون پاک همه شهیدان سوگند یاد میکنیم تا آخرین قطرات خون ناچیزمان نهالی را که نشاندهاند سیراب سازیم و پرچمی را که برافراشتهاند برافراشتهتر سازیم و تفنگی را که آنسان مردانه در دستان خود میفشردهاند هرگز بر زمین نگذاریم ما مصمم هستیم و بر تصمیم خود به یاری خدا و خلق دلاور خود توانا هستیم.
سیام فروردین سالگرد شهادت برادران مجاهد و فرزندان دلاور خلق ایران را گرامی میداریم.
هرچه جوشانتر باد خون شهیدان خلق
هرچه پرطنینتر باد غریو تفنگهای آزادیبخش
ستم و بهرهکشی برچیده باد
مرگ بر امپریالیسم و نوکر منفورش شاه جنایتکار
«مجاهدین خلق ایران»
انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا، طی نامه سرگشادهای از روی توطئههای حکومت خودکامه ایران، در راه مهار کردن اسلام بعنوان یک نیروی حرکتآفرین، پرده برداشتهاند.
حضرت آیتالله خمینی زعیم عالیقدر، در پاسخ به این نامه کوشش جوانان مسلمان و متعهد را ستوده و تأیید کردهاند. ما ضمن تأیید موضعگیری این جوانان، متن نامه و جواب آنرا برای اطلاع عموم هموطنان، دراینجا میآوریم.
رنجنامه سرگشاده
به حضور حجج اسلام و علماء و مراجع تقلید
بسمالله القاهر المتعال
تمهید
چه دوست، چه دشمن، هیچکدام انکار این حقیقت نمیکنند که در جوامع مسلماننشین، «اسلام» بعنوان یک منبع نیروی حرکتآفرین و پویا، بیش از هر عامل دیگری کارمایگی دارد. سوگمندانه باید گفت که واقعیت تلخ نشان میدهد که دشمن بیش از دوست به این حقیقت توجه کرده است.
پایگاه مردمی اسلام و کارمایگی و پیشرانی آن در شوریدن و تاختن بر هر پایگاه ضدمردمی ــ تا همین لحظه ــ عوامل سلطهجو را قرنها است به این اندیشه ــ و البته که بعمل هم ــ واداشته است، که هر توانی که دارد، برای مهار کردن این منبع نیرو و حرارت به کار گمارد. که «اسلام مهارشده» مؤثرترین پادزهر برای مصونیت در برابر خطر هر حرکت و هر جنبش ضدسلطه، در هر ناحیهای خواهد بود. «اسلام مهارشده» تازیانهای است کشنده و دستکم سرگیجهآور در دست سلطهگر و مگر سلطهای بدون تازیانه میتواند بماند؟
طرح «اسلام مهارشده» سالها است برای کشورهای مسلماننشین در دست تهیه و تکمیل و اجرا است. در ترکیه و سعودی و مصر و عدهای دیگر از کشورهای مسلماننشین، مدتها است وزارتخانهای برایش ساختهاند یا به وزارتخانهاش سپردهاند.
لشکرکشیهای ــ مرئی و نامرئی ــ اخیر حکومت خودکامه و عوامل سلطه در ایران به بقایای بخشهای مهارنشده اسلام، درست در تکمیل و اجرای تمام و کمال همین طرح است.
باز هم سوگمندانه باید گفت، با اینکه دشمن در اجرای این طرح در اوایل سخت با احتیاط و با وحشت دستبکار شد ولی بدلیل اینکه، مقامات مدعی مسئولیت حفظ اسلام (یعنی همانها که مایه وحشت و احتیاط دشمن بودند) نه خطری احساس کردند و نه مقاومتی راستین از خود نشان دادند و نه به اعلام خطر دردمندان آگاه و صاحبدرک توجهی کردند. امروز گامهای دشمن تندتر و هجومها گستاخانهتر شده است. آنروز اگر به عدم مخالفت و تقیّه آسایشطلبانه مسئولان امت اسلام قناعت میکرده، امروز جسارت را به جائی رسانده که از همه در هر یک از هجومها موافقت صریح و فتوی و امضای میطلبد آنروز که به سازمان توطئهآفرین و غارتگر اوقاف، فرمان هجوم داد و دسیسه سپاه دین و مروجین مذهب به راه افتاد اگر به همراه فریاد هشیار باش هشیاران امت، ساکنان مساجد و مسئولات ساکت، یکنفس با آن فریادگران غریب، سکوت در لفافه تقیّه خود را میشکستند، امروز دشمن نمیتوانست به کمک روحانینمایان پرواری و در غنایم اوقاف چریده خود اینچنین بر تهمانده سنگرهای اسلامی بتازد.
هجوم به حوزههای علمیه و اماکن مذهبی و مساجد، نظیر حسینیه ارشاد و مسجد هدایت و مسجد جواد و یورش راهزنانه بر راهیان حج و اجتماعات موسمی، فاجعه و خطرات جبرانناپذیری به همراه دارد که سکوت و بیتفاوتی در برابر آنها شرکت در نابودی و هدم اسلام است.
در این زمانه که عفریت سلطه و ستم با اشتهائی سیریناپذیر مدام «هل من مزید» میگوید، و جان و مال امت اسلام را بیامان به یغما میبرد، و جز به زبان تیغ و تفنگ پاسخی نمیدهد، و پاکترین و عزیزترین آزادگان امت را در پای این دیوار سکوت، قربانی میکند، کجا میتوان خود را از غوغای جماعات به کناری کشید و بیش از این به ذلت امت بیدفاع تن درداد؟
این رنجنامه با توجه و آگاهی به تکلیف و مسئولیت، در این باریکه روزگار نوشته میشود و تمام وجدانهای نخفته مسلمان را ــ با سوگندی سخت به خدا ــ مخاطب خاص خود میداند.
ضرورتاً تذکر باید داد که این رنجنامه میبایستی بیش از این و مفصلتر از این نوشت شود، ولی در اثر شتاب و سراسیمگی نویسندگان این نامه، چنین توفیقی عجالتاً نصیب نشد و به همین دلیل تکلیف و مسئولیت تکمیل و تفصیل را از دوش وجدان بیداران ساقط نکرد.
رنجنامه سرگشاده
«فبشر عبادیالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه» به شما ای پاسداران اسلام، ای حافظان مرزهای اسلام، ای مسئولان صلاح و فساد امت اسلام!
روی سخن در این نامه با شما است. در این نامه، نسلی با شما سخن میگوید که هنوز به میراث اسلامی خود وفادار مانده است و به همین دلیل وارث رنجها و دردها و گرفتاریهایی است که گریبانگیر امت اسلامی است و او خود را در برابر این همه مصائب بیتفاوت نمیتواند نشان دهد.
ما در روزگاری و از سرزمینی این نامه را مینویسیم که تمام امکانات و بنیانها و ارزشهایش با اسلام سرجنگ و ستیز دارد و از هیچ فرصتی در توطئه علیه این مکتب و پیروان آن غفلت نمیورزد.
خصلت دشمنی با اسلام، امروز کسانی و گروههائی و مکتبهائی را همپیمان و همعهد کرده است که دیروز دشمنان آشتیناپذیر یکدیگر بودند. خصومت و حمله مستمر و سازمانیافته غرب و فرهنگها و مکاتب و سیاستهای همپیمان آن ــ حتی در شرق ــ و فریفتگان پیوسته و فروختگان وابسته به این جناح مهاجم، برای ما نویسندگان این رنجنامه ـ که در حال حاضر ضرورتاً ساکن این دیاریم و طبعاً از نزدیک شاهد این بسیج عمومی دشمن و توطئه هجوم دستهجمعی به آن دیاریم، به خدای بزرگ این وظیفه و این رسالت را بوجود آورده است که با التهاب و شتابی هرچه تمامتر به امت اسلام و بخصوص به شما مسئولان کارآگاه و کارشناس اسلام اعلام خطر کنیم:
انا انذرناکم عذابا قریبا
فانظر کیف کان عاقبه المنذرین
(سوره نبا آیه ۴۰: ما شما را از عذابی نزدیک بیم دادیم. سورههای یونس و الصافات آیات ۷۳: پس بنگر که پایان کار بیمیافتگان چگونه بوده است.)
و در همین حال این سوال غمآلود و التهابآور دلهامان را مالامال اندوه و انتظار کرده است که کدام عِدّه و عُدّه آمادهای برای دفاع در برابر این لشکر جرّار داریم؟ کدام وحدتی میان برادران مسلمان برای پاسداری از حدود و ثغور در خطرِ سقوطافتاده اسلام صورت گرفته است؟ کدام کوششی بدست علما و آگاهان امت برای این وحدت ضروری در حال وقوع است؟
این اعلام خطر و این انذار در زمانی به شما میشود که هیچ صاحبدرک و صاحبدردی نمیتواند اینهمه بدعتهای روزافزون در جامعه اسلامی را نادیده بگیرد و از طرفی به مفهوم روایت کافی از موسیبنجعفر:
انالمؤمنین الفقاء حصونالاسلام کحصن سور المدینه لها
و حدیث نبوی: اذا اظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنتالله
(اصول کافی جلد ۱ کتاب فضل العلم باب فقد العلماء حدیث ۳: فقهای مؤمن ــ همچون حصار شهر ــ باروهای اسلام به شمار میروند. اصول کافی جلد ۱ کتاب فضل العلم بابالبدع حدیث ۲: هنگامی که در میان امت من بدعتها پدیدار میشود، وظیفه عالم اینست که علمش را آشکار کند. بنابراین هر ــ عالمی ــ که بدین وظیفه برنخاست لعنت خدا بر او باد!)
نسل مسلمان ما به خود این حق را میدهد که بیش از همه از علمای دین در برابر این بدعتها گله و انتقاد کند و از این مسئولان بخواهد که سکوت را بشکنند و تن به ذلت اسارت مسلمین و هدم اسلام بدست «مسندنشینان» بدعتگذار ندهند.
اصالت و استقلال علمای دینی و حوزههای اسلامی تنها امتیاز و سنگر دفاعی اسلام دربرابر قدرتهای مهاجم در طول تاریخ پرخون و پرشهادت اسلام بوده است و درست از همین سنگر بوده است که نیروهای وفادار به اسلام بر استبدادها و قدرتهای ضداسلام در طول تاریخ تاختهاند و از برکت همین تاختنها بوده است که دین اسلام بر دشمن، تا این زمان، علیرغم بینصیب بودن از حکومت اسلامی ــ به مفهوم حقیقی آن ــ در طول چهارده قرن، از پرخطرترین باریکههای تاریخ، باتنی مجروح ولی تسلیمناشده، رسته است. با توجه به این حقایق، نسل ما نمیتواند سکوت شما را تحمل کند و این حدیث نبوی را نادیده بگیرد: عن ابیعبدالله(ع) قال رسول الله(ص): الفقهاء امناء الرسل مالم یدخلوا فیالدنیا، قیل یا رسول الله و مادخولهم فی الدنیا؟ قال اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک، فاحذروهم علی دینکم
(اصول کافی جلد ۱ کتاب فضلالعلم، باب المستأکل بعلمه و المباهی به حدیث ۴۶: فقیهان ــ همچون ــ جانشینی پیامبرانند ــ و این ــ تا زمانی است که رو به دنیا نیاورده باشند. از پیامبر سئوال میشود. ـ منظور از ـ روکردن آنان به دنیا چیست؟ پاسخ میدهد: پیروی و هواداری از سلطان. همین که ــ علمای دینی ــ چنین عملی را مرتکب شدند، دینتان را از خطر وجود آنان پاسداری کنید.)
نسل ما دیگر نمیتواند سکوت شما مسئولان را با توجیهاتی نظیر عدم قدرت و حفظ دماء و اعراض مسلمین بپذیرد. چرا که سکوت در این مرحله، نه دمائی و نه عِرضی برای مسلمین باقی میگذارد. و از همه بدتر آخرین سنگر دفاعی اسلام ــ یعنی استقلال و عدم وابستگی حوزههای دینی ــ را بدست ظلمه و عمال آنان در شرف انهدام میبیند. فاعتبروا یا اولیالابصار!
و در هر حال آنان که این اعلام خطر و این اتمام حجت را میکنند به زبان این نسلِ وفادار به اسلام ــ که تنها راه نجات این امت مستضعف اسلام را در تحقیق همهجانبه اسلام و تحقق حکومت اسلامی میداند ــ این سئوال را از شما پاسداران مسئول میکند: آیا اینهمه گرفتاریها و غارتزدگی امت اسلام بر شما آشکار است و معهذا دم برنمیآورید؟ یا این سکوت شما ناشی از عدم آگاهی به این فجایع است، که در فرض اول وای بر شما و در فرض دوم وای بر ما «فو ربک لنسئلنهم اجمعین»
(سوره حجر آیه ۹۲: به خدایت سوگند که تمامی آنان را بازخواست خواهیم کرد.)
و نتیجه منطقی این بیاعتنائی به مسئولیتهاست که این زمزمه از میان نسل بیقرار و پرطلب ــ که در این سالهای اخیر به امید پرکردن فاصلههای ساختگی استعماری میان نسل جوان و حوزههای دینی، رو به حوزهها کرده بود ــ به گوش میرسد که برطبق تجربه، از این پس تلاش اسلامی خود را ــ هم در بخش نظری و ذهنیاش و هم بخش عملی و تطبیقش ـ در خارج از دخالت و حضور عالمان دینی «رسمی» صورت دهد. و البته این مطلب نه به معنی آنست که هیچ عالم دینی از این جریان استثناء نشود. نه برعکس، به جرأت بگوئیم، حتی در همین روزگار پرفاجعه و تاریک، خوشبختانه استثنا هم داریم و این خود کم نعمتی نیست و الحمدلله علی ما اعطانا. (حمد خدای را به آنچه بر ما عطا کرده است.)
و باز به جرأت باید گفت که در هیچ روزگاری، نسل جوان مسلمان ــ مانند روزگار ما ــ در خطر انقراض نبوده است. نسل جوان یا در دام برپادارندگان و گردانندگان مکتب لذت افتاده است و دارد میافتد، و به لجن و بیتفاوتی و بیدردی و بیعقیدگی کشیده میشود، یا در شعاع جذبه مکاتب مادی دیگر قرار میگیرد و اکثراً به دلیل ناشناختن یا بدشناختن اسلام در شمار نیروی مخالف اسلام درمیآید. یا چنانکه میدانیم به دلیل وفاداری راستین نسبت به اسلام،بدست دوست و دشمن با قدرتی هرچهتمامتر کوبیده میشود و دردآور آنکه این بخش سوم ـ یعنی این تهمانده نسل جوان مسلمان،که به اعتباری خود، آفریننده حماسههائی نو، اسلامی بازشناخته و راهیابِ نسلِ پیشتاز است ـ بیش از دو بخش دیگرِ همنسل خود، از جوانب مختلف تهدید میشود و دردآورتر آنکه، شدت و حرارتی که مدعیان پیروی اسلام، در کوبیدن این تهمانده بهخرج میدهند از جانب هیچ جناح مخالف دیگری به این صورت دیده نمیشود. حمله و هجومی که در این چندساله اخیر از طرف مراکز مذهبی تحت نامهای مختلف ــ و اخیراً تحت نام ولایت و تشیّع ــ به نسل مسلمان و جوانشده بههیچکدام از دشمنان آشتیناپذیر اسلام نشده است. در روزگاری که حتی مخالفان اسلام ــ و باصطلاح ــ برای معرفی اسلام از جوانب مختلف درباره اسلام مطالبی نوشتهاند و مینویسند و طبعاً این نوشتهها را تا سرحد ممکن از افترا و اتهام نسبت به اسلام انباشتهاند،در روزگاری که دهها ماهنامه و سالنامه تحقیقی و علمی بنام اسلام از طرف مؤسسات دانشگاهی و غیردانشگاهی وابسته به بلوک سرمایهداری و کمونیست منتشر میشود، آیا میتوان این توقع و این گله را از علما و کارشناسان اسلام داشت که لااقل به بخشی از انتظار این نسل در ارائه حقیقت اسلام پاسخ مثبت گویند؟ ولی متأسفانه و سوگمندانه نسل ما این گله را دارد که نهتنها این انتظار برآورده نمیشود، بلکه حتی از تائید آنها که به این وظیفه بزرگ و ضروری قیام میکنند ــ و احیاناً لباس رسمی مذهبی برتن ندارند ــ دریغ میورزند و با این کار میدان را برای کوبیدن این وظیفهشناسان و شورانیدن عوام مردم علیه اینان بدست نااهلان و عمال ظلم بازمیگذارند.
آیا با کدام حجتی میتوان زبان و قلم این حامیان اسلام را قطع کرد؟ و این بخش باقیمانده نسل جوان مذهبی را هم دلسرد و به بخشهای دیگر گسیل کرد؟
به خد ای بزرگان اسلام! نسل جوان نمیتواند تنها به رسالهی عملیّه در حل مشکلات قرن خویش قناعت کند. بخدا ما نمیتوانیم به ممنوعیت زبان و قلم حامیان اسلام بدست حکومتها به ادعای تکیه بر فتوای تحریم مرجعیت خوشبین باشیم.
بخدا ما در این روزگار ــ و بخصوص در این روزگار ــ با هیچ منطقی و استدلالی نمیتوانیم حمایت دولتها را از نسل شما و از فتاوی شما توجیه کنیم. نسل ما هر روز برای این اسلام قربانی میدهد. طلوع و غروب این آفتاب به خون پاکان این نسل آغشته است. در چنین روزگاری که نسل ما «دروازه شهادت شهر حیات» را تسخیر کرده است با هیچ حجتی نمیتوان به صمیمت و اخلاص و بقا و انقراض این نسل بیاعتنا ماند.
بخدا ما نمیتوانیم به جداکردن سرنوشت امت خویش از کلیت جهان اسلام تحتعنوان حفظ ولایت یا تشیع خوشبین باشیم. سرنوشت ما و همه جهان اسلام ــ بیهیچ تفاوتی ــ در خطر هجوم و حمله دشمن است و به همین دلیل نجات آن هم از این خطر جز در بسیج یکپارچه عملی نخواهد بود.
شما این مسئولان هستی و هسته اسلام! این نقشه جغرافیای بخون و آتش غرقه جهان اسلام را نگاه کنید. بخدا برای استعمار و جبهه محد دشمنان ما، هیچ تفاوتی میان شیعه و سنی وجود ندارد.
نابودی نهائی این کلیت هدف دشمن است. در جنوب لبنان ــ که اکثراً شیعهاند ــ همانگونه خون و آتش ــ در زمین و هوا ــ موج میزند، که در ساحل رود اردن، زنان و کودکان شیعه جنوب لبنان را با همان آتش و اسلحهای میسوزانند و درو میکنند که آوارگان سایر مناطق را.
با صراحت اعلام میکنیم که بذات احدیت سوگند:
هیچ مسلمان صاحبدرد و صاحبدرک مسئولی نمیتواند در برابر این همه فجایع و مصاب بیتفاوت بماند و خود را و مردم را با اشتغال و با طرح مسائلی دیگر از برخورد با این واقعیتهای تلخ غافل نگهدارد.
ما این پیام انذار و اعلام خطر را بیهیچ مجامله و مداهنهای و با تکیه به غیرت و شرف و اخلاص اسلامی خود از آنسوی مرزهای اسلامی برای شما میفرستیم و بیصبرانه چشم براه عنایت و پاسخ شما بزرگان و مسئولانیم و به مفهوم کریمه ولاتجعل فی قلوبنا علاء للذین آمنوا، امیدواریم که در این تجربه، نسل ما نومیدتر و رنجدیدهتر نشود. والسلام علیکم
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا
بهمنماه ۱۳۵۱ ـ ذیحجه ۱۳۹۲
زندگینامه مجاهد شهید رسول مشکینفام
تهیه از سازمان مجاهدین خلق ایران
مهندس عبدالرسول مشکینفام در سال ۱۳۳۵ در خانوادهای متوسط در شیراز متولد شد. مانند دیگر بچهها در همین اجتماع بزرگ شد، با همه خوبیها و بدیهایش. او از آنچه در اجتماعش میگذشت تأثیر میپذیرفت، اما کور و کر و تابع صرف نبود.
در شیراز همزمان با دوران مدرسه و دبیرستان او، انجمنها و محافل مختلفی فعالیت داشتند (البته از آن نوعش که در ایران میشناسیم) انجمنهای دینی و ضددینی و اصلاحطلبانه و صوفیگری و غیره. رسول زمانی حتی به سلک صوفیان درآمد و با آنان دمخور بود. قیام و سرکوبی عشایر فارس را درسال ۴۱ و ۴۲ خود از نزدیک شاهد بود. رنج مردم، قهرمانی آنها در دفاع از خودشان، و وحشیگری رژیم را به چشم دید. رسول با همه جوانی خیلی به این در و آن در زده بود تا از آنچه واقعاً بین عشایر میگذشت سر دربیاورد و تا حد زیادی هم موفق شده بود.
اطلاعات اولیه او نسبت به عشایر فارس و روستائیان آن دیار موجب شده بود که خوب به سرنوشت آنان علاقمند باشد و اطلاعات خود را بعدها بصورت تجارب کاملتری در اختیار سازمان بگذارد.
وادث ۱۵ و ۱۶ خرداد تهران و شیراز و آنچه پس از آن اتفاق افتاده بود او را به درد آورده بود. رسول به تهران آمد و در دانشکده کشاورزی کرج مشغول تحصیل شد و در آن محیط امکان تماس با سازمان را یافت. رسول کنجکاو و راهجو، راه خود را یافت و چنان به سازمان و هدفهای آن دل بست که همه چیز خود را در راه آن فدا کرد.
رسول این را درک کرده بود که در شرایط کنونی، جامعه ما در درجه اول به انسان فداکار، انسان مسئول، احتیاج دارد نه مهندس کشاورزی. فقط در صورتی که تغییرات بنیادی و ریشهای در روابط جامعه صورت گیرد، علم و تکنیک میتواند مفید باشد و در خدمت رشد و رفاه خلق به کار افتد وگرنه تا بنیاد ستم و استثمار باقیست و تا وقتی که در، روی پاشنه واقعی خود نمیچرخد، هر کاری بیهوده است. چه فایده دارد کسی مهندس شود ولی در سیستمی کار کند که سرمایهداران آمریکائی و نوکران آنها را مفید افتد؟ رسول بحق فهمیده بود که تا استثمار در جامعه برجاست از اینهمه منابع مادی و معنوی که در ایران هست مردم را نصیبی هست. او میگفت:
یاری زحق مجوی که در روزگار ظلم حق نیز جز بیاری باطل نمیرود
این بود که قسمت اعظم وقت خود را صرف کارهای سازمان انقلابی خود میکرد و درس دانشکده برایش جنبه فرعی داشت.
رسول دوران خدمت وظیفه را در کردستان گذرانید و در آنجا خوب با مردم جوش خورد. فرصت خوبی بود که از مردم مبارز و دلیر کرد اطلاعات خوبی بدست آورد. ستمهائی که بر آنان میرود و اوضاع اجتماعی کردستان و سنتهای انقلابی و جنبههای مثبت و منفی طبیعت و مردم را در آنجا مطالعه کند. رسول به زبان کردی آشنا بود و خوب با مردم گرم میگرفت و در شناسائی جنبش مسلحانه خلق کرد علیه رژیم مطالعات خوبی داشت.
اطلاعات او در رشته کشاورزی منبع دیگری برای مطالعه روستا و تغییراتی که پس از اصلاحات ارضی شاه حاصل گشته است، بود. او از نزدیک و با آگاهی همراه با احساس مسئولیت با دهقانان تماس میگرفت و برای مثال از کلیه شرکتهای سهامی زراعی که در سراسر ایران تا آن زمان تأسیس شده بود و تعدادشان به ۱۲ میرسید به عناوین مختلف بازدید کرد. رسول در تهیه کتاب «روستا و انقلاب سفید ـ بررسی شرایط روستاهای ایران» که از طرف سازمان مجاهدین منتشر شده نقش عمدهای داشت. پرکاری رسول و پشتکاری که برای انجام وظایف سازمانی خود داشت برای همه برادران آموزنده بود. خستگی نمیشناخت، وقتی به کاری مشغول میشد خود را بکلی فراموش میکرد. او بطور کامل در امر نبرد و در سازمان انقلابی خود حل شده بود. او نسبت به مسائل و وظایف مختلف احساس مسئولیت میکرد و در به نتیجه رساندن کارها بسیار کوشا بود. یکبار که قرار شده بود تحلیلی را با استفاده از مدارکی که در اختیارش بود تنظیم کند، یک هفته لاینقطع روزانه ۱۶ ساعت کار کرده بود. اینها همه ناشی از اهمیتی بود که رسول برای کار سازمان داده شده قائل بود. مبارزه با رژیم دستنشانده و سلطنتی موجود، مبارزه در راه احقاق حقوق زحمتکشان، مبارزه مسلحانه در راه برداشتن موانع راه تکامل و ترقی خلق، هیچکدام جز با عمل سازمان دادهشده و کار مداوم و تشکیلاتی امکانپذیر نیست. این حقیقت را رسول خوب باور داشت.
آنچه در رسول بطور آشکار دیده میشد، انصاف بود. اگر از کار او انتقاد میکردی حتی اگر قبول نداشت بلافاصله جواب نمیداد بلکه روی آن فکر میکرد و چه بسا با کمال فروتنی از خود انتقاد میکرد همین خصلت انصاف داشتن او موجب رشد فکری و عملی خوبی برای او بود.
رسول کمتر میشد که در قضاوت نسبت به افراد، سازمانها و جنبشها جنبه مثبت و قابل استفاده را فراموش کند. خود را به سختی سپردن و انتخاب راه سختتر و بالابردن قدرت تحمل، کار همیشگی او بود. رسول با رها برای بالابردن قدرت تحمل خود، همراه با برخی دیگر از برادران، در حالیکه روزه داشتند از طریق دربند و قله توچال به شهرستانک رفته بود. کاری که از لحاظ خودسازی و با توجه به هدف آینده بسیار مفید بود.
سادهزیستی رسول چشمگیر بود. به زندگی کارگران و دهقانان خیلی علاقه داشت. وقتی برای جامعهگردی که جزو برنامههای سازمان است به جنوب شهر تهران و با نقاط دیگر میرفت، با شوق تمام لباس پارهپوره میپوشید و به قیافه مردم محروم، یعنی کسانی که بدانها عشق میورزید درمیآمد، بطوری که شناسائی او دشوار بود. یک خاطره جالب اینکه:
«در یکی از گردشهایش در کردستان آنقدر خود را با گدای محله [نزدیک و دوست] شده بود که گدای محله به او پیشنهاد کرده بود «با هم به گدائی بپردازند.»
کار رسول در جوشخوردن با مردم خیلی درس بود. رسول خودش میگفت که از مرگ نمیترسد و این امر بارها در عمل او ثابت شد. خودش پیشنهاد کار و عمل را میداد و خودش هم قبل از همه داوطلب انجام آن بود. همیشه، خوب عوامل مثبت یاریکننده برای هر طرح را میدید و با شجاعت انجام آنرا بهعهده میگرفت. رسول از روحیه تهاجمی برخوردار بود.
رسول از طرف سازمان به مناطق خلیج فرستاده شد تا کارهائی را که در آن مرحله لازم بود انجام دهد و این امر را با وجود خطراتی که داشت با زیرکی خوبی انجام داد. بعد به انقلاب فلسطین پیوست و سپس برای نجات ششنفر از برادران که در سر راه خود به انقلاب فلسطین در دوبی دستگیر شده بودند به دوبی بازگشت و بالاخره بعد از مطالعات و مقدمات کافی با کمک دو نفر دیگر از برادران، هواپیمای ایرانی را که برادران زندانی در آن بودند و برای تحویل آنها را به ایران میبردند، از مسیرش منحرف کردند.
بالاخره برادران نجات یافتند و پس از مدت کوتاهی به انقلاب فلسطین پیوستند. رسول کار فکری و عملی را هم خوب انجام میداد. او را هرگز بیکار نمیدیدی، همیشه مسئله فکری دمدست داشت. تحرک فکری او برای همه آموزنده بود.
رسول بسیار بیادعا بود و عجیب خود را مدیون سازمان میدانست، او همیشه از ارزشی که کار در سازمان برایش داشته یاد میکرد. صفت خوب دیگر رسول داشتن روحیه شاد بود. او حتی در برابر مشکلات میخندید. رسول را ناراحت میدیدی اما غمگین نمیدیدی، حالت شادبودن دائمی او در حفظ روحیه و اعصاب و فعالیت فکری و عملی خود او و رفقا مؤثر بود.
رسول از شرایط استثماری خیلی رنج میبرد. بارها با بهمیان آمدن مسئله استثمار یک انسان، براستی اشک در چشمانش حلقه میزد. هیچچیز به اندازه استثمار تنفر او را برنمیانگیخت، در سفری که برای دیدن خانوادهاش و بیشتر برای حل مسائل امنیتیاش به شیراز رفته بود و در ضمن با همسایگان و مردم محل آشنائی بیشتری پیدا کرده بود، وقتی نقل میکرد که «خود دیده است پدری دختر خردسال خود را به یک پیرمرد ثروتمند داده و وقتی علت را از پدر دختر جویا شده از متن کلام او فهمیده که علتش فقر و تنگدستی اوست، اشک در چشمانش حلقه میزد. رسول ریشه استثماری این موضوع را چنین بیان میکرد: میگفت «پدر این دختر قبلاً کفاشی میکرد و خود صاحب یک دکان بود ولی حالا که کفش ملی با استفاده از امکانات انحصاری و وابستگیهای خارجی و داخلیاش، اکثر کفاشان خوردهپا را در خود هضم کرده و از کار بیکار نموده است، او نیز مانند هزاران نفر کفاش جزء دیگر از کارافتاده است و از شدت تنگدستی مجبور شده است با شوهردادن دخترش ــ آنهم اینچنین ـــ یک نانخور را از عائله خود کم کند.
دردهای مردم بهسختی او را به درد میآورد و همین درد مردم بود که او را به مبارزه پیگیر و تدارک مبارزه مسلحانه وامیداشت. او وفاداری به خلق و مسئولیت نجات جامعه از قید ستم را هرگز از یاد نبرد.
رسول پس از اتمام تعلیمات نظامی، در پایگاه الفتح، مخفیانه به ایران برگشت و مدتی در سختترین شرایط با برادرانش بود. پس از مدتی که به انجام وظایف سازمانیاش مشغول بود همراه برادر بزرگ ما محمد حنیفنژاد، به اسارت رژیم افتاد.
رژیم از ترس خشم خلق حتی حاضر نشد از آنچه در زندان و محاکمه بر او گذشته چیزی بروز دهد. رسول بدونشک مقاومتی شگرف کرد. مقاومت و شهامت رسول نمونه بود. بطوری که وقتی در زندان ساواک از او میخواهند که آدرس دوستان خارج کشورش را در اختیار بگذارد و یا نامه بنویسد که آنها به ایران بیایند، او در جواب گفته بود: «نه نامه مینویسم و نه آدرس میدهم» و همین کار را هم کرد.
رسول در چهارم خردادماه ۵۱ با چندتن دیگر از برادران ما به دستور شاه تیرباران شد و به شهادت رسید.
رسول در طول حیات خود کوشید به خلق خود ادای دین کند و چنین کرد. برای او «عرض» عمر مهم بود نه «طول» آن. برای رسول همانطور که حسینبن علی گفته است «زندگی چیزی جز داشتن عقیده و جهاد در راه آن نبود».
رسول یکبار میگفت در انقلاب باید تلفات زیادی داد و نباید از آن ترسید. میگفت «من فکر میکنم وقتی شروع کنیم به احتمال زیاد خیلی از کادرهای خوب خودمان را از دست خواهیم داد» رسول ازهر جهت برای ما درس بود. رسول نمونه یک جوان آگاه بود که خود را فدای راه آزادی خلق کرد و در راه مبارزه هم خود تکامل یافت و هم به تکامل جمعی که به آن تعلق داشت، کمک کرد.
تا خلقی داریم که فرزندانی مانند رسول مشکینفام میپرورد و مادرانی هستند که مانند پدر و مادر او در یادبود مرگ فرزندشان «جشن شهادت» میگیرند و به مردم تبریک میگویند، و تا مردمی مانند همشهریان او، مردم شیراز، وجود دارند که در چنان شرایط خفقانی از شهید خود چنان تجلیلی به عمل آورند، از کشتهشدن چه باک؟ آری تا وقتی که سلاح انقلابیون مجاهد و فدائی بر زمین نمیماند و هستند دستهائی که به راه مبارزه مسلحانه بیامان علیه ستمکاران، استثمارگران، و یغماگران ادامه دهند «شهادت انقلابی را با آغوش باز باید پذیرفت».
خاطره و یاد او جاوید باد.
استقامت
مرا اندوه انسانها، غم مردم چنین کردست
عصیانم برای اوست فریادم برای اوست
منم فرزند آگاه زمان تو تو…. زندانبان
چرا با خشم و نفرت اینچنین برمن نظر داری؟
چرا دندان بهم سائی؟ چرا چشمان تو سرخ است؟
لبان تو چرا لرزان و اندام تو ترسان است؟
و بهر چیست شلاق تو، که اینسان بوی غم دارد؟
مترس از من، مترس از ما، بزن، محکم بزن
با قوت و قدرت سیاهم کن، بخون و خاک اندازم،
بزن تا نفرتم را بیشتر سازی بزن هرچند میخواهی، بدستور…. خدا داناست
نمیگویم «مزن دیگر» ــ نمیگویم «امانم ده»
نمیگویم که «رحمم کن» و حتی آخ مردم هم نمیگویم
قد مردانگی را خم نمیسازم زارج مردمیها کم نمیسازم
نمیگویم «غلط کردم»، نمیگویم که «راه من خطا بودست»
چون …. راه خدا بودست و دست حق مرا یار و مددکار است
«خدای هستی مطلق» بهر جائی مرا یار است
و در زیر فشار چکمههایت، تسمههایت،
بانگ بردارم که: پیروز است آزادی و پیروز است آزادی….
پاسخ حضرت آیتالله خمینی به رنجنامه سرگشاده
بسمه تعالی
خدمت عموم دانشجویان مسلمان مقیم اروپا، آمریکا و کانادا، ایدهم الله تعالی.
رنجنامه شما که بحق بازگوکننده برخی رنجها و مصیبتهای کنونی ملت اسلام و جامعه روحانیت بود، واصل شد. حس مسئولیت نسل جوان و کوششهای بیشائبه آنان در راه دفاع از اسلام و نوامیس قرآن مجید درخور تقدیر و امیدواری است.
اینجانب در این تبعیدگاه ثانوی چشم امیدم به جوانان روحانی و دانشگاهی مسلمان بوده و انتظار دارم که با تهذیب نفس و اخلاص، مطالعات و تحقیقات وسیع و دامنهداری را در زمینه شناخت احکام اسلام و مبانی نورانی قرآن آغاز نمایند. اسلام واقعی را بشناسند و بشناسانند. ملت اسلام را بیدار و آگاه ساخته، تباین اسلام، پیغمبر خدا و اولیاء او را از اسلام ساختگی امثال معاویه و حکومتهای غاصب و جائر و دولتهای دستنشانده استعمار که از تلویزیونها، رادیوها و وزارتخانهها به خورد مردم میدهند، به آنان برسانند و به دنیا بفهمانند: این اسلامی که دولتهای دستنشانده ازآن دم میزنند و کنفرانس باصطلاح وحدت اسلامی تشکیل میدهند، اسلام ساخته و پرداخته سلاطین اموی و عباسی میباشد که در برابر قرآن و آئین مقدس پیامبر بزرگ اسلام درست شده است و لذا میبینیم که استعمارگران و همانها که قرآن را بالای دست بلند میکردند و اظهار میداشتند که تا این قرآن در میان مسلمین حکمفرماست ما نمیتوانیم بر آنان دست یابیم، اکنون از چنین اسلام و اتحاد اسلامی پشتیبانی میکنند تا ملت اسلام را منحرف سازند، تا قرآن کریم را مهجور نمایند، تا دین خدا را از بین ببرند، تا راه را برای پیشبرد اغراض شوم و مقاصد استعماری خود هموار سازند. چنانکه کراراً اعلام خطر کردهام، اگر ملت اسلام بیدار نشوند و به وظائف خود آگاه نگردند، اگر علماء اسلام احساس مسئولیت نکنند و بپانخیزند، اگر اسلام واقعی که عامل وحدت و تحرک کلیه فِرَق مسلمین در مقابل بیگانگان است و ضامن سیادت و استقلال ملل مسلمان و کشورهای اسلامی میباشد، بدست عوامل و ایادی اجانب همینطور در زیر پرده سیاه استعماری پوشیده بماند و آتش اختلاف و تشتت در میان مسلمین افروخته گردد، روزهای سیاهتر و نکبتبارتری برای جامعه اسلامی در پیش است و خطر ویرانکنندهای متوجه اساس اسلام و احکام قرآن میباشد.
حملات علنی و مخفیانه دشمنان اسلام و تجاوزکاران بینالمللی علیه قرآن مجید و احکام رهائیبخش اسلام از هرسو بشدت ادامه دارد و بسیاری از دولتهای کشورهای اسلامی براثر خودباختگی یا مأموریت، مجری نقشههای شوم و خائنانه آنان میباشند. چه آنهائی که دم از اسلام زده و کنفرانس باصطلاح اسلامی تشکیل میدهند و چه آنانی که در کشور اسلامی الغاء مذهب کرده اسلام را از رسمیت میاندازند، همه دانسته یا ندانسته در یک مسیر حرکت میکنند و آن اجرای مقاصد شوم استعماری دشمنان اسلام است که میخواهند این اوضاع نکبتبار جامعه اسلامی ادامه یابد، اسرائیل بر جان و مال و سرزمینهای اسلام مسلط باشد، سیادت و سلطه استعمار در دنیای اسلام برای همیشه محفوظ بماند، برنامه توسعهطلبانه و ویرانکننده صهونیسم در کشورهای اسلامی به مرحله اجرا درآید و ملت اسلام و دولتهای کشورهای اسلامی همیشه خوار و ذلیل و اسیر دست تجاوزکاران بینالمللی بوده، دست تکدی و چشم کمک به استعمارگران جنایتپیشه داشته باشند و روی استقلال، آزادی، آسایش و امنیت را نبینند. و در این میان از همه اسفبارتر، وضع ایران است که رژیم آن مأموریت دارد با چاپ قرآن، تظاهر به اسلام، به اسم سیاه دین، سازمان اوقاف و به عناوین فریبنده دیگر یکباره اسلام را ریشهکن سازد ملت اسلام را بیش از پیش به اسارت و ذلت بکشد. مسجد و محراب پیامبر اسلام را بصورت بنگاه تبلیغاتی دربار ضداسلامی خود درآورد و برای اجراء این نقشههای شوم به کمک و مساعدت روحانینماهای خودفروخته و سرسپرده نیاز کامل دارد و با همکاری آنان میخواهد مساجد و دیگر محافل اسلامی را قبضه کند، مراسم مذهبی را تحت نظارت و مراقبت خود درآورد و به حوزههای علمیه دست یابد.
اکنون بر نسل تحصیلکرده مسلمان و مردان روشن ضمیرآگاه است که با کوششهای همهجانبه و از هر راه ممکن اسلام و پیشوایان اسلامی و مسئولیتهای سنگین و خطیر علماء اسلام را به ملتهای مسلمان برسانند تا مردم آگاه شوند و آن دسته از روحانینماهای منحرف را که مستقیم و غیرمستقیم در خدمت رژیم جبار قرار گرفتهاند طرد نمایند. اگر ملت اسلام به مبانی نورانی قرآن واقف گردد و به وظائف سنگین علما و پیشوایان اسلام آگاه شود روحانینماها و آخوندهای درباری در میان اجتماع ساقط خواهند شد و اگر معممین ساختگی و روحانینماهای بیحیثیت در جامعه ساقط شده نتوانند مردم را بفریبند، دستگاه جبار هیچگاه موفق به اجرای نقشههای شوم استعمارگران نخواهد شد.
ما پیش از هر کار لازم است تکلیف خود را با روحانینماها که امروز از خطرناکترین دشمنان برای اسلام و مسلمین محسوب میشوند و بدست آنها نقشههای شوم دشمنان دیرینه اسلام و دستنشاندگان استعمار پیاده و اجرا میگردد، روشن سازیم و دست آنها را از حوزههای علمیه، مساجد و محافل اسلامی کوتاه کنیم تا بتوانیم دست تجاوزکار استعمار و مخالفین اسلام را از حریم قرآن کریم و اسلام قطع کرده از استدلال و صیانت کشورهای اسلامی و ملت اسلام دفاع نمائیم. امید است که علماء اعلام و مراجع بزرگ اسلام از خیانت و نفوذ اجانب و عمال استعمار به حوزههای علمیه و جامعه روحانیت جلوگیری بعمل آورند و ایادی مخالفین را که در سلک روحانیت قرار دارند و اسلام و روحانیت را به سقوط و انحطاط تهدید میکنند طرد و رسوا سازند و اجازه ندهند که مشتی فریبخورده و دنیاطلب استقلال هزارساله شیعه را دستخوش امیال و اغراض مخالفین اسلام و مزدوران استعمار قرار دهند.
از خداوند متعال توفیقات روزافزون عموم دانشجویان مسلمان را در خدمت به اسلام و مسلمین خواهانم.
والسلام علیکم و رحمتالله
روحالله الموسوی الخمینی ـ ۹ صفر ۹۳
مسافرت محرمانه شاه به آمریکا
به موجب اطلاعات واصله، شاه در اواسط ماه مارس محرمانه به واشنگتن سفر نموده است. درباره علت سفر شاه به آمریکا، دو شایعه وجود دارد. یکی آنکه توسعه عملیات انقلابی و عجز سازمانهای امنیتی در کنترل این عملیات باعث تشدید نگرانی شاه و در نتیجه شدت بیماری او شده است. بطوری که برمبنای تجویز پزشکان معالج برای انجام یکسری آزمایشات پزشکی به آمریکا آمد بوده است.
اما شایعه دیگر میگوید که هدف شاه پارهای مذاکرات محرمانه سیاسی با نیکسون بوده است. مقامات آمریکائی از رشد عملیات جهاد مسلحانه در ایران سخت متوحشند و طرحهائی برای جلوگیری از توسعه این عملیات در دست تهیه و مطالعه دارند.
شایع است که برخی از مقامات دولتی آمریکا، امکانات تعویض شاه را ــ نظیر رژیم «دیم» در ویتنام جنوبی ــ بررسی میکنند. علیرغم سرسپردگی شاه به آمریکا و دوستی نزدیکش با نیکسون، این شایعات موجب وحشت شاه و نگرانی از جانب آمریکا شده است. سفر شاه و مذاکرهاش با نیکسون در جهت کسب اطمینان شاه از جانب آمریکا در بقای سلطنتش بوده است.