فهرست مطالب
جنگ اکتبر و مسائل خاورمیانه
مرگ دموکراسی در شیلی
صبح پیروزی
نامهای از خاورمیانه
برای اینکه آزادانه و شجاعانه بتوان گام به درون میدان نبردی خونین گذارد که مرگ از همه جای آن میجوشد، نخست باید از مرگ نهراسید. بایستی از وجدانی پاک برخوردار بود. و بایستی خود را چون قطرهای کوچک از دریای پهناور و ژرف انسانیت دانست. دنیا را برای خود نخواست. نخست باید دارای اندیشهای والا و انقلابی بود. و در یک جمله باید تقوی داشت.
“مجاهدین خلق ایران”
جنگ اکتبر و مسائل خاورمیانه
در اکتبر ۷۳، بار دیگر بدنبال تحریکات مداوم اسرائیل تجاوزکار، آتش جنگ در خاورمیانه عربی شعلهور گردید. این نه اولین جنگ در منطقه میباشد و نه آخرین آنها خواهد بود. در ربع قرن اخیر (از زمان تأسیس دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین) چهار جنگ بزرگ بین اسرائیل و اعراب رخ داده است. هریک از این جنگها در اوضاع و احوال منطقه تأثیراتی برجا گذاشته است. اما نتایج جنگ اخیر، چه زودرس و چه دیررس، با تمام جنگهای گذشته تفاوتهائی داشته و دارد که در نتیجه توازن و آرایش نیروها را بطور بیسابقهای دگرگون ساخته است. هدف از این بررسی، تحلیل برخی از مسائل مربوطه و شناخت تأثیراتی است که این تغییرات برروی جنبشهای آزادیبخش منطقه، بخصوص جنبش خلق فلسطین و جنبش آزادیبخش مردم کشور ما خواهد گذاشت.
تدارکات برای جنگ
این درست است که اینبار ــ و برای اولین بار ــ نیروهای مصری و سوری پیشدستی کردند و جنگ را آغاز نمودند. اما یک بررسی مختصر و اجمالی نشان میدهد که آمریکا و اسرائیل خود را برای جنگ آماده مینمودهاند. آغاز جنگ توسط اعراب، صرفا آنها را در یک موقعیت مناسبتری از نظر نظامی قرار داد. بعد از اعلام آتشبس در ویتنام و خروج تدریجی نیروهای آمریکائی از ویتنام، خاورمیانه در «دستور» اقدامات سیاسی دولت آمریکا قرار گرفت. و اینکه «با اعلام آتشبس در ویتنام مقامات رسمی اظهار کردند که دولت میتواند توجهات خود را به خاورمیانه معطوف سازد» نیویورک تایمز فوریه ۷۳. این توجهات حتی قبل از آتشبس در ویتنام مطرح بوده است: “اگر پرزیدنت به توافقی با ویتنام شمالی برسد مسئله خاورمیانه بزرگترین مسئله دولت در روابط خارجی است. شواهدی وجود دارد که کاخ سفید و وزارت امور خارجه اکنون که انتخابات تمام شده است برای حل مسئله خاورمیانه دستاندرکار هستنند. کریستین ساینس مونیتور نوامبر ۷۲”. از همان زمان تدارکات وسیعی در سطح دیپلماسی و نظامی آغاز گردید. هنری کیسینجر، کمیتهای مرکب از اعضای وزارت امور خارجه، وزارت دفاع، سیا و غیره برای مطالعه اوضاع خاورمیانه و جمعاوری اسناد تشکیل داد (والاستریت دسامبر ۷۲) به موازات تدارکات دولت آمریکا، صهیونیسم نیز به تشدید فعالیت خود در آمریکا پرداخت. علاوه بر جلب افکار عمومی توسط مراکز خبری، رادیو و تلویزیونهائی که درکنترل محافل صهیونیستی است اقدامات منظمی نیز در جهت کنترل کنگره آمریکا آغاز گردید. از اواخر سال ۷۲ ناگهان کمیتهها و مؤسسات تحقیقاتی مختلف با اسامی متعدد بوجود آمدند تا افکار و موضعگیریهای سیاسی نمایندگان و اعضای کنگره را آمارگیری نموده و بررسی علمی نمایند. مثلا مرکز ملی مطالعات سیاست یهودی در واشنگتن که رئیس آن ناتان لئوین آسیستان سابق وزیر امور خارجه آمریکا و آسیستان دادستان کل کشور در حکومت جانسون، طی پرسشنامهای از کلیه اعضای کنگره نظرات آنها را درباره ۲۳ لایحه که مربوط به اسرائیل بوده است سئوال کرد و براساس جواب آنها و آراءشان در مجلس، به هریک از نمایندگان «نمره» داده شده است. انتشار این نتایج ناراحتی شدیدی در محافل دولتی آمریکا بوجود آورد. بدنبال انتشار این آمار بود که فولبرایت برای اولینبار در آوریل و سپس مجدداً در اکتبر ۷۳ اعلام کرده که «سنای آمریکا در کنترل یهودیان است.» و اسرائیل ۷۵ تا ۸۰ رأی قاطع در سنای آمریکا دارد. مجله والاستریت نوشت که «با این تعداد رأی البته نیکسون به گلدامایر احتیاج دارد» از جمله لوایحی که در همین دوران مطرح بودهاند» دادن اختیارات وسیع به نیکسون برای انتقال مهمات نظامی به اسرائیل از طریق فروش، کمک بلاعوض، اعتبار و غیره» یا «مخالفت با ممنوعیت صرف هرگونه بودجهای برای سربازان آمریکائی در اسرائیل…» و یا لایحه ۵۵۰ میلیون دلار اعتبار نظامی برای اسرائیل. نتایج فعالیتهای صهیونیستها باعث شد که کمیته مسائل عمومی اسرائیل در آمریکا اعلام کند که بدنبال فعالیت کمیته مزبور، «حداقل ۴۸ نفر از نمایندگان که موضعگیری روشنی نداشتهاند، اکنون موضعگیری جدی به نفع اسرائیل دارند» تعجبی ندارد که کنگره آمریکا، کلیه لوایحی را که مربوط به کمک به اسرائیل میشود، بدون قیدوشرط تصویب کرده است و دست دولت نیکسون را در هرگونه کمکی حتی اعزام نیروهای آمریکائی بازگذاشته است. موشهدایان در سفر گذشته خود با اظهار رضایت از سیاست آمریکا گفت که «در اینجا همهچیز بمراتب از هر گذشتهای بهتر است».
پس از تصویب این لوایح، ارتش آمریکا قسمت اعظم برنامه تعلیمات نظامی خود را تغییر میدهد. شیکاگودیلی نیوز در نوامبر ۷۲ نوشت «ارتش آمریکا عملاً تعلیمات برای جنگ ویتنام را معلق گذاشته است و درعوض تمام انرژی خود را در جهت جنگ احتمالی آینده در خاورمیانه معطوف ساخته است.
تعلیمات جدید شامل آمادگی برای جنگ در دهکدهها و سرزمینهائی است که نوع آنها را در خاورمیانه میتوان پیدا کرد. آماده کردن قوای نظامی، و نفوذ در مراکز قانونگذاری و کنترل آن در آمریکا، همراه با آماده ساختن افکار عمومی دنیا و مردم آمریکا، برای آغاز عملیات نظامی بوده است. در بررسی نفت و جنگ اکتبر به این مسئله اشاره خواهیم کرد. در اینجا یادآور میشویم که نیکسون صریحاً و بیپرده کشورهای نفتخیز عربی را مورد حمله قرار داد و به آنها هشدار داد که باید «از سرنوشت مصدق در ایران عبرت بگیرند» و دست از پا خطا نکنند. در حالی که محافل نظامی آمریکا، دخالت مستقیم نظامی امریکا را در منطقه نفتخیز عربی پیشبینی کرده و تدارکات میدیدند و میبینند، سایر محافل آمریکائی معتقدند که دخالت مستقیم نظامی خود آمریکا لزومی ندارد بلکه «اسرائیل و ایران میتوانند چنین وظیفهای را انجام دهند» و بالاخره نیکسون پیشبینی میکند که «هر لحظه ممکن است در منطقه انفجاری رخ دهد.»
جنگ اکتبر و اسرائیل
دستگاههای وسیع تبلیغاتی صهیونیستها در سرتاسر دنیا همیشه قیافهای حقبجانب و صلحدوستانه به خود گرفته است و ادعا میکنند که آنها خواستار صلحند ولی اعراب «جنگطلب» بوده و حاضر به قبول صلح نیستند. درست است که اعراب سرزمینهای خود را از دست دادهاند و تا زمانی که سرزمینهای اشغالی و حقوق غصبشده مردم فلسطین پس گرفته نشده است نمیتوانند و نباید سلاحهای خود را بر زمین بگذارند، اما این بدان معنا نیست که همیشه آنها جنگ را شروع کردهاند. در طی چهار جنگی که از ۲۵ سال پیش میان اعراب و اسرائیل رخ داده است همیشه اسرائیل آغازکننده تجاوز بوده است و این یک امر تصادفی نبوده و نمیباشد، بلکه ایجاد و ادامه «جوّ» جنگی در اسرائیل و میان یهودیان، زیربنای جنگ روانی و استراتژی رژیم تلآویو است و تحلیل علل آن به فهم مسائل خاورمیانه کمک موثری خواهد نمود. در اینجا، میان عامل آوارگی و احساس مظلومیت در فرهنگ ملی قوم یهود با سیاست تجاوزگرانه نژادپرستان صهیونیست یک تناقض اصلی وجود دارد. استقرار حکومت اسرائیل در فلسطین که اولین سنگ زیربنای آن براساس تجاوز به حقوق مردم بیگناه فلسطین استوار شده است و بدنبال آن تجاوزات متعدد و مکرر و شکنجهها و زجرهائی که اسرائیل بر مردم غیریهود ساکن فلسطین اعمال کرده است و میکند، در تناقض اصلی دائم و درونی با محتوای فرهنگ گذشته یهودیان میباشد تا زمانی که یک تناقض وجود دارد و «حل» نشده است، هر زمانی که اوضاع و احوال خاورمیانه آرامشی پیدا میکند و یا خطر و ترس «آنی و فوری» جنگ علیه اسرائیل مطرح نمیباشد، بتدریج اعتراضات مردم یهود علیه رژیم صهیونیستی تلآویو اوج میگیرد. مثلا یکی از رهبران فدراسیون کارگری اسرائیل ــ بن هارون ــ معتقد است و به دولت فشار میآورد که «اگر ما میخواهیم همسایگانی دوست در آینده داشته باشیم باید علائق ملی و مذهبی اعراب را به رسمیت بشناسیم… ما باید یکطرفه، بدون آنکه انتظار صلح را از جانب کسی داشته باشیم انتخاب سرنوشت را به خود مردم واگذار کنیم و عقبنشینی نمائیم. به چه دلیل ما باید منتظر ملکحسین بشویم تا مردم نابلس یاریشو و یاهبرون را آزاد کنند و اضافه میکند که «شش سال اشغال سرزمینهای عربی آبروی اسرائیل و ظرفیت اخلاقی را در دنیای غرب درهم ریخته است» نیویورک تایمز فوریه ۷۳.
همین روزنامه اضافه میکند «یک اقلیت کوچک اما مجهز، در اسرائیل نگران تأثیرات منفی اشغال طولانی سرزمینهای عربی بر جامعه اسرائیل است. اما این پدیده (تأثیرات منفی) توسط کسانی که میخواهند وضع موجود را همچنان حفظ کنند نادیده گرفته میشود. اما در متن فرهنگ قوم یهود عامل «ترس» نیز ریشهدار و قومی است. ترس از ظلم، فشار و تجاوز و سرگردانی، ترس از اینکه یهودیان قدرت خود را از دست بدهند و مجددا به سرنوشت گذشته دچار شوند. و خود همین عامل «ترس» است که زیربنای استراتژی کلی اسرائیل را تشکیل میدهد که براساس آن با حفظ «جوّ» حالت جنگ و تبلیغات بیاساس درباره اعراب، این عامل ترس را زنده نگهدارد و مانع بروز و تظاهر تناقضات عامل اول که بیان شد، بشود. جنگ اکتبر و تغییر تاکتیکهای سیاسی اعراب و قبول مذاکرات برای صلح توازن نیروها را چه به لحاظ سیاسی و چه روانی، شدیداً به ضرر اسرائیل برهم زده است.در جنگ ۶۷ نتایج نظامی ـ سیاسی ـ روانی جنگ کلاً به نفع اسرائیل بود. اسرائیل بدنبال جنگ ۶۷، هیتلروار سرمست از غرور پیروزیهای برقاسا، حاضر به قبول هیچگونه عقبنشینی و یا مصالحه نگردید اسرائیل با صراحت وقیحانهای از قبول و اجرای کلیه مصوبات ملل متحد سرپیچی نمود قطعنامه معروف ۲۴۲ سازمان ملل، که به امضای نمایندگان اسرائیل هم رسیده است، از اسرائیل میخواهد که نیروهای خود را به مرزهای قبل از جنگ ژوئن ۶۷ عقب بکشد، بکلی نادیده گرفته شد. بلکه برعکس، اسرائیل با تمام قوا به بسیج مهاجرین جدید و اسکان آنها در مناطق اشغالی پرداخت تنها از روسیه شوروی در ظرف سه سال گذشته بیش از یکصد هزار نفر یهودی به اسرائیل مهاجرت کرده و در مناطق اشغالی ــ در غزه ــ در سواحل دریای مدیترانه صحرای سینا در ارتفاعات جولان، اسکان داده شدهاند. سازمان ملل از اسرائیل خواست که از تغییر ماهیت شهر بیتالمقدس بطور یکجانبه خودداری نماید اما اسرائیل علیرغم افکار عمومی مردم جهان نهتنها ماهیت شهر را تغییر داد بلکه برخلاف تمام قوانین انسانی، منازل مردم عرب را در اطراف مسجدالاقصا بزور تخلیه و تخریب نمود تا در اطراف دیوار باصطلاح «ندبه» محل پارکینگ برای ویزیتورها ایجاد نماید. اسرائیل در توجیه عدم قبول قطعنامههای سازمان ملل مرتب از «مرزهای امن و امان» سخن گفته است. در حالی که عنوان «مرزهای امن و امان» بسیار مهم است، اسرائیل هیچگاه حاضر نشد حدود این «مرزها» را تعیین نماید. تحلیل و توجه به نظرات گردانندگان تلآویو نشان میدهد که آنها بههیچوجه حاضر نیستند که از اراضی اشغالی عقب بنشینند. اسرائیل عقبنشینی از بیتالمقدس و ارتفاعات جولان را به کلی غیرقابل قبول اعلام کرده است و در عینحال کانال سوئز را طبیعیترین مرز معرفی مینماید. سیاست «نه جنگ و نه صلح» که بدنبال طرح راجرز و قبول آن از طرف حکومتهای عربی، اجرا شد. کلاً به نفع اسرائیل و به نفع اجرای برنامههای زودرس تجاوزگرانه او بوده است.
جنگ اکتبر ۷۳ این روابط را برهم زد. افسانه شکستناپذیری اسرائیل برهمخورد. افسانه وجود «مرزهای امن و امان» بیپایگی خود را به مردم دنیا و بخصوص یهودیان نشان داد. این بار عامل «ترس» (موجود در فرهنگ یهودی)، اما نه در چهارچوب غرور هیتلری نظامیان جنگطلب حاکم در اسرائیل، بلکه در روبرو شدن با واقعیت ارزش نظامی مردم عرب باعث شد که نگرانیهای عمیقی در اسرائیل و در میان تودههای یهودی به وجود بیاورد و موقعیت صهیونیستها را حتی در انظار مردم یهودی به میزان قابلتوجهی به خطر اندازد.
یوسف کرافت در ۱۵ نوامبر ۷۳ از بیتالمقدس اشغالی نوشت «نکته اصلی ادعای صهیونیسم همیشه این بوده است که اولا آنچه یهودیان فاقد آن هستند داشتن یک سرزمین مثل سایر مردم ــ که بخود آنها متعلق باشد ــ ثانیا بهمحض آنکه سرزمین و دولت یهودی بوجود بیاید، یهودیان مردمی عادی مثل تمام مردم دنیا خواهند شد. اما جنگ اخیر تمام این ادعاها را برهم زد به یهودیان نشان داد که نهتنها «زندگی عادی» برای آنها وجود نخواهد داشت بلکه آنچه هست یکسری جنگهای مکرر و بدون پایان است «کریستین ساینس مونیتور نوامبر ۷۳». علاوه بر این: «جنگ اخیر برای اسرائیل این درک واقعیت را بوجود آورده است که آنها دیگر قادر نیستند منطقه خاورمیانه را بطور نظامی کنترل نمایند. حداقل بدون آنکه تلفات سنگینی بدهند. رشد مالی سریع اعراب نشان میدهد که زمان دیگر به نفع اسرائیل نیست». وال استریت ۱۵ دسامبر ۷۳.
یونایتدپرس در ۱۵ دسامبر طی گزارشی از تلآویو نوشت که اسرائیل از جنگ اخیر خاورمیانه بصورت ملتی عصبی، غیرمطمئن و قادر به هرگونه عکسالعملهای کاملاً غیرمنطقی در آینده، بیرون آمده است. جنگ اخیر نظریه عمومی و آرامبخشی را که بسیاری از یهودیان ساکن اسرائیل بدان معتقد بوده و خود را بصورت یک انسان برتر و طرف مقابل (اعراب را) بصورت انسانهای پستتر میدیدهاند، به کلی برهمزده است و ایدههای آنان را درباره «امنیت» درهم کوبیده است. همین خبرگزاری از منابع مطلع یهودی نقلقول میکند که «مردم فکر میکردند که ما به صورتی قوی هستیم که شکستناپذیر هستیم. بهطوری که وقتی صحبت از این میشد که اسرائیل ملتی است کوچک محصور در میان دشمنان، مردم با لبخند تمسخرآمیزی جواب میدادندکه….»
جنگ اکتبر و اعراب
جنگ اکتبر هرقدر در اردوگاه اسرائیل و صهیونیزم نتایج منفی ببار آورده است، در اردوگاه اعراب نتایجش مثبت و بطور نسبی سازنده بوده است. در نتیجه این جنگ اعراب از نظر روانی، نظامی، دیپلماسی در وضعیت مناسبتری قرار دارند. جنگ اکتبر از نظر روانی شاید بزرگترین تأثیرات مثبت را روی تودههای عرب گذاشته باشد. و این تأثیرات میتواند بزرگترین منبع سازنده و خلاقه برای جنبش ضداستعماری در منطقه باشد.
شکست مفتضانه اعراب در جنگ ژوئن ۶۷ ــ در واقع شکست دولتهای عربی ــ و تا حدودی شکست ناسیونالیسم عرب بود نه شکست مردم عرب. تودههای عرب هیچگاه فرصتی برای عرضوجود پیدا نکردند. در جنگ ۱۹۵۶ بعد از آنکه ناصر به سرعت نیروهای ارتش زمینی خود را از صحرای سینا به سواحل غربی کانال سوئز عقب کشانید تا آنها را از متلاشیشدن کامل حفظ نماید، مردم شهرهای سواحل مدیترانه و کانال سوئز با برداشتن اسلحه به مقابله با نیروهای تجاوزگر اسرائیلی ـ انگلیسی و فرانسوی رفتند. شهر پورتسعید شاهد زورآزمائیهای قهرمانانهای از مردم این شهر علیه تجاوزگران بود. مقاومت مردم شهر به قدری شدید بود که چتربازان انگلیسی نتوانستند شهر را با موفقیت اشغال و کنترل نمایند. جهاد میهنی به معنای واقعی بهوقوع پیوست. اما در جنگ ژوئن ۶۷ قبل از آنکه مردم کوچکترین امکانی برای عرضوجود و مقاومت پیدا کنند ارتشهای عربی متلاشی شد. آتشبس اعلام و دولتهای عربی آنرا پذیرفتند. از نظر نظامی و سیاسی و روانی بزرگترین شکست تاریخی را بر اعراب وارد آورد. اما این شکست بدنبال خود تغییرات و حرکات جدید و پرخیر و برکتی را بوجود آورد که در تحلیل نهائی به نفع رشد و وسعت جنبش ضداستعماری خلقهای عرب بطور عام و مردم فلسطین بطور خاص بود تظاهر تغییرات درونی، در تودههای مردم عرب است که بصورت دلاوریهای سربازان عرب در جنگ اکتبر نمایان گردید. و بقول لوموند (۱۷ اکتبر ۷۳) «رزمجوئی سربازان عرب، تحیر دنیای غرب را برانگیخت» نهتنها اسرائیل و آمریکا، حتی مسئولین دولتهای عربی نیز چنان روحیهای را پیشبینی نمیکردند. تأثیرات دیررس این پدیده، هنوز بروز نکرده است و احتیاج به بررسی جداگانهای دارد که در آن بررسی باید به اسلحه روانی استعمار و امپریالیسم علیه خلقهای استعمارزده توجه کرد و آن اینکه استعمار خارجی کوشیده است و میکوشد که به تودههای این منطقه و مردم دنیای سوم بقبولاند که آنها به درد هیچ کاری نمیخورند و ذاتا مردمی بیکاره و بیخاصیت و تنبل و بیعرضه هستند. شرایط اجتماعی تحمیلشده بر تودهها را هم طوری تنظیم کردهاند که در برخی از مواقع مردم عملا، تئوری امپریالیسم و استعمار را قبول کردهاند. از این دیدگاه است که باید تأثیرات جنگ اکتبر را بر تودههای مردم عرب بررسی نمود.
از نظر نظامی، اعراب نشان دادند که شایستگی استفاده از وسائل نوین جنگی را دارند. در تحلیل شکست نظامی اعراب در سال ۶۷ باید عامل فقدان وسائل نظامی تدافعی را در نظر گرفت و اینکه با درهمکوبیدن نیروی هوائی اعراب، اسرائیل توانست ارتشهای مصر و سوریه را بلامنازع درهمبکوبد. درطی جنگ اکتبر ۷۳، اگرچه هنوز اعراب فاقد هواپیماهای بمبافکن و بسیاری دیگر از لوازم تهاجمی هستند، اما امکانات آنها در استفاده از موشکهای ضدهوائی، از نوعی که در ویتنام به کار برده شده است، عامل موثری در خنثیساختن حملات مداوم بمبافکنهای اسرائیلی بوده است. از نظر دیپلماسی نیز اعراب در وضعیت تهاجمی بهتری قرار دارند. جنگ اکتبر و درک وابستگی عمیق اسرائیل به آمریکا و عریانشدن این واقعیت برای تودههای عرب حتی مرتجعترین حکومتهای عربی را ــ نظیر عربستان سعودی ــ وادار کرده است که به نفع جنبش اعراب موضعگیری نماید. (سیاست نفتی عربستان سعودی مسئلهایست جداگانه که در بحث رابطه جنگ اکتبر با نفت خاورمیانه باید دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد)
جنگ اکتبر و جنبش فلسطین
جنگ اکتبر به فدائیان فلسطین یکبار دیگر امکان داد تا در برابر دشمن قدرتنمائی نماید. در طی جنگ ۲۲ روزه، بیش از ۲۵۰ عملیات نظامی توسط فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی بوقوع پیوست. وسعت عملیات موفقیتآمیز بدونشک نمایشگر قدرت جنبش فلسطین بوده است. قدرتی که هیچیک از قدرتهای موجود و ذینفع در خاورمیانه حاضر به پذیرش و قبول آن نیستند. بیجهت نیست که مطبوعات عربی و همزمان با آنها مراکز خبری دولتهای سوری و مصر و اسرائیل و غیره در برابر عملیات فلسطینیها سکوت کامل اختیار کردند. اما واضح است که آنها از قدرتگیری جنبش شدیداً نگران هستند و نشان داد که در یک درگیری جدی میان مردم عرب و اسرائیل، اسرائیل چقدر ضربهپذیر است.
یکی از فرآوردههای جنگ ۶۷ که برای هیچیک از نیروهای موجود در منطقه قابل پیشبینی نبود، رشد و تکامل جنبش رهائیبخش خلق فلسطین است. خلق فلسطین که سالها در اردوگاههای اجباری به حماسهسرائیهای رادیوهای عربی گوش میداد و امید بدان بسته بود که دولتهای عربی به دوران آوارگیاش پایان خواهند داد، دریافت که این امید سرابی بیش نبوده است و دریافت که با سرود «اننا عائدون ــ عائدون ما بازخواهیم گشت ــ بازخواهیم گشت» نمیتواند سرزمینهای اشغالی را پس بگیرد. بلکه تنها راه نجات و رهائی برداشتن اسلحه و جنگ با دشمن است و در نتیجه اگر تا قبل از جنگ ۶۷ برای اسرائیل و سایر کشورهای عربی امکان داشت که با سازش میان خود، «صلحی» در منطقه بوجود بیاورند، بعد از جنگ و آغاز گسترش جنبش مسلحانه، این امید به کلی از میان رفت. نهتنها خلق فلسطین برای احقاق حق خود قیام کرد، بلکه جنبش فلسطین بزودی مرکز و پایگاهی برای همه جنبشهای رهائیبخش منطقه گردید. درست در مقابله با همین مسئله است که کلیه نیروهای ارتجاعی و استبدادی در منطقه، در کوبیدن و ضربه زدن به جنبش فلسطین با اسرائیل همگام بوده و هستند. جنگ اکتبر نشان داد که علیرغم تمام فشارها و کشتار دستهجمعی ملکحسین در سپتامبر ۷۰ و بمبارانهای هوائی اردوگاههای فلسطینی در سوریه و لبنان و شکار و قتل فعالین الفتح در اروپا و خاورمیانه،جنبش فلسطین زنده، قوی و قادر به ضربه زدن است. علاوه بر این جنگ اکتبر، و به دنبال آن مسئله حقانیت مردم فلسطین به رشد مبارزه در مناطق اشغالی کمک مؤثری نمود بهطوری که اسرائیل مجبور شد که گروه کثیری از سران جنبش مقاومت را در غرب رودخانه اردن دستگیر نموده و از مرز اردن اخراج نماید.
و بطور خلاصه جنگ اکتبر موقعیت جنبش فلسطین و حقانیت مبارزات آنان را بیش از پیش نشان داد. همچنین نشان داد که مسئله فلسطین، همچنان به عنوان اصلیترین تناقض و تضاد در جنگ اعراب و اسرائیل پابرجاست و تا زمانی که مسئله فلسطین حل نشود، هرگونه صلح و سازشی، امری موقتی خواهد بود. ایجاد صلح و آرامش در منطقه، بدون راهحل عادلانه مسئله فلسطین و اعاده حقوق مردم آن، غیرممکن است و نه برای مردم فلسطین و نه برای سایر مردم عرب قابل قبول نخواهد بود و این واقعیتی است که اسرائیل و آمریکا و برخی از کشورهای عربی آن را پذیرفتهاند. اما چون راهحل اصلی که قبول بازگشت مردم فلسطین به سرزمینهای اصلی است با موجودیت دولت نژادپرست اسرائیل تناقض دارد، کوشش بسیار شده و میشود که یک نوع به اصطلاح راهحلی را به مردم فلسطین تحمیل نمایند. راهحلهائی از نوع ایجاد «دولت فلسطینی» در منطقه غرب رودخانه اردن و نوار غزه که «فاقد قدرت نظامی باشد و توسط اسرائیل کنترل بشود «نه مورد قبول مردم فلسطین است و نه واقعاً «راهحل» است. بلکه صرفاً تلهای است برسر راه جنبش فلسطین بطور خاص و ضربهای است بر جنبشهای ضداستعماری خلقهای منطقه بطور عام.
جنگ اکتبر و نفت خاورمیانه
مسئله نفت خاورمیانه، نظیر حقوق غصبشده مردم فلسطین از اصلیترین تناقضات مشکل خاورمیانه است. درک رابطه قضیه جنگ اکتبر و منابع نفتی خاورمیانه به بحث و تحلیل دیگری احتیاج دارد که ما آن را در شمارههای بعدی منعکس خواهیم ساخت. در اینجا بطور مختصر فقط یادآور میشویم که به موجب اسناد و شواهد موجود، ابرقدرتها، طرح خاصی برای نفت خاورمیانه تهیه دیدهاند که در «بینالمللی» کردن آن خلاصه میشود و جنگ اکتبر تنها مقدمهای است بر این طرح.
قبول و شرکت در مذاکرات صلح بعنوان یک تاکتیک دیپلماتیک قابل قبول است. اما بعنوان تلهای برسر راه جنبشهای آزادیبخش محکوم است و غیرقابل قبول. حرکت و جنبش خیرآفرین خلقهای این منطقه را نمیتوان با مانورهای سیاسی متوقف ساخت و بدونشک ما را به زمان به نفع مردم این منطقه در دنیای سوم حرکت میکند و این خواست و مشیت الهی است. که هیچ قدرتی، با تمام امکانات نظامی و صنعتیاش قادر نخواهد بود آن را تقلیل و یا منحرف سازد.
نتیجهگیری: تفاوت صلح در خاورمیانه ــ اگر صلح بوجود آید ــ با صلح در ویتنام در آنست که در ویتنام تناقض اصلی در جنگ و جدال به نفع مردم ویتنام و خروج آمریکا از منطقه تمام شده است. و یا در حال اتمام است. صلح ویتنام سرپوشی بود مؤدبانه بر روی شکست مفتضحانه امپریالیسم آمریکا. در واقع عقبنشینی محترمانه. اما در خاورمیانه مسئله صلح کوششی است برای اجتناب از حل تناقض اصلی و سرپوش گذاشتن و انحراف. کوشش سیستماتیک ابرقدرتها، حتی فشار بر اسرائیل برای موفقیت مذاکرات صلح ناشی از ترس آنها است از توسعه جهاد مسلحانه مردم منطقه و در نتیجه اخراج نیروهای اشغالگر از سرزمینهای اشغالی و قطعید امپریالیستها از چپاول و غارت منابع طبیعی منطقه میباشد. به همین دلیل است که محافل مترقی و نیروهای انقلابی در خاورمیانه مذاکرات صلح را بدون آنکه حتی مسئله فلسطین مطرح گردد، محکوم مینمایند.
مرگ دموکراسی در شیلی
مقدمه
مردم دنیای سوم همه همدرد و همسرنوشت و مواجه با دشمن مشترک یعنی امپریالیسم خونخوار بینالمللی هستند که در رأس آن امپریالیسم منحوس آمریکا قرار دارد که با یک روش خصمانه میکوشد تا خلقهای زحمتکش دنیای سوم را به زیر مهمیز استثمار خود بکشاند. او همه را با یک سلاح میکوبد، چراکه مبادا فریادهای خشم این ملل فقیر منافع او را به خطر اندازد. او منابع حیاتی تمام اینها را از آن خود میداند و با وقاحت هرچه بیشتر معادن نفت، فلزات و سایر منابع سرشار طبیعی این مردم را در سرتاسر جهان میبلعد. در حالی که مردم همین مناطق در آتش فقر و بیسوادی، بیداروئی و محرومیت از اساسیترین احتیاجات انسانی میسوزند. امپریالیسم همچنان فریاد «هل من مزید» میکشد.
چه کسی خاطره لومومبا را فراموش کرده است؟ و با قتلعام بیش از یک میلیون انسان را در کودتای اندونزی؟ و یا ۲۵ سال قتل و جنایت را در ایران و کشتار بیرحمانه ۱۲ محرم (۱۵ خرداد) مگر هنوز خون شهدای فلسطین در سپتامبر ۷۰ خشک شده است؟ و یا قضیه فیلیپین و جهاد مسلحانه مردم آنجا تمام شده است؟ ویتنام و مردم قهرمانش چه قربانیها که ندادند و چه شهرها و کوچهها و بیمارستانها و مدارس که در زیر بمبهای آتشزای امپریالیسم با خاک یکسان نشده و خاکش با خون بیگناهان آلوده نگشت و اکنون شیلی است که بدست بتگر زمان در معبد امپریالیسم و در آستان این الهه قرن ما، طاغوت عصر ما، قربانی میشود… و صفحه جدیدی، که سطور آنرا با خون مردم شیلی نوشتهاند، بر کارنامه ننگین و سنگین استعمار اضافه میشود. تحلیل زیر روشنگری مختصری است از وقایع کودتای شیلی و نقش آمریکا در آن.
مرگ دموکراسی در شیلی
روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ساعت ۷ صبح هنگامی که دکتر سالوادور آلنده رئیسجمهور فقید شیلی از منزل به محل کارش میرفت با حضور غیرعادی نظامیان مسلح در شهر سانتیآگو پایتخت شیلی مواجه شد. بلافاصله به همسرش تلفن کرده خبر داد حادثه شومی در شرف تکوین است. ساعتی بعد رادیو دولتی خبر داد که کشور تحت اشغال نظامیان است. طبق اعلامیه که از رادیو منتشر شد گفته شد یک گروه ۴ نفری روسای ستاد ارتش، نیروی هوائی ـ دریائی و پلیس مصمم شدند ضمن کودتای نظامی زمام امور را بدست گیرند و از دکتر آلنده رئیس حکومت ملی و قانونی شیلی خواستند که ظرف ۲۴ ساعت استعفا دهد که در این صورت امنیت دارد از کشور به هر جا که مایل است برود. بلافاصله رادیوی دیگر خبر داد آلنده استعفا نخواهد کرد و ضمن آن آلنده اخطار کرده بود تنها راه خروج من از این کاخ بردن جنازه من است. متعاقب این خبر مردم شاد از منازل بیرون ریخته دور کاخ ریاست جمهور جمع شدند و آلنده در بالکن طبقه سوم کاخ ظاهر شده به ابراز احساسات مردم پاسخ داد. ولی در همین زمان شهر سانتیآگو مملو از تانک و قوای نظامیان بود و این قوا هر لحظه به کاخ رئیسجمهور نزدیکتر و نزدیکتر میشدند. رئیس نیروی دریائی به آلنده تلفن کرد که هرچه زودتر استعفا بدهد. ولی آلنده در جواب گفت: «استعفا کار شما ترسوهاست. من استعفا نمیدهم». در همین ضمن کاخ آلنده زیر آتش هلیکوپترهای جنگی قرار گرفته بود و طولی نکشید که مردم شیلی آخرین کلام آلنده را که از رادیو پخش میشد چنین شنیدند: «نیروهای هوائی مهیبانه به کاخ حمله کرده است» و یک دفعه صدا قطع شد.
هلیکوپترهائی که کاخ آلنده را بمباران کردند همگی ساخت آمریکا بودند. با وجودی که آمریکا روابط خصمانهای با شیلی داشت در اوائل ژولای امسال ۲۵ جت جنگنده به حکومت شیلی داد و قبلا هم در ۸ دسامبر ۷۲ مقدار ۱۰ میلیون دلار کمک نظامی به شیلی کرده بود. تعلیم نظامیان شیلی ادامه داشته است، مربیان آمریکائی حتی ژنرالهای بازنشسته را تحت تعلیمات خاصی قرار دادند.
سخنگوی رادیوئی دولت نظامی اعلام کرد آلنده خودکشی کرده است. ولی بعضی از خبرنگاران میگویند عدهای که بدن آلنده را دیده بودند و جرأت داشتند حرف بزنند میگویند بدنش سیزده تیر خورده بوده است. به هیچکس حتی همسرش اجازه ملاقات جنازهی او را ندادند. بهطوری که وقتی او را بهطور خیلی خصوصی در قبرستان شهر VIRADSL MAR دفن میکردند همسرش بیتابانه تقاضا داشت اقلاً اجازه دهید من بدن کسی را که میخواهید دفن کنید لمس کنم.
از طرف دیگر حدود ساعت ۱۱ صبح آسمان سانتیآگو مملو از هلیکوپتر و جت جنگنده بود. نظامیان ابتدا به کارخانهها حمله بردند. بخصوص به کارخانه نساجی SUMAR مورد حمله شدید قوای نظامی قرار گرفت. نیوزویک نوشت تنها حدود ۵۰۰ نفر تلفات این کارخانه بوده است. مرکز شهر ۳ میلیونی سانتیآگو مملو از خاک و آجر و شیشه شکسته بود و به قدری کشتار زیاد بود که حکومت نظامی به مردم شهر امنیت داد که بیایند و جنازه وابستگان خود را دفن کنند. خبرنگاران مقدار کشتگان را در حدود هزار به بالا میدانند. در شهرهای دیگر شیلی اوضاع بهتر از سانتیاگو نبود. بخصوص در بندر VALPERAISO نیروی دریائی بسرعت در صبح ۱۱ سپتامبر مرکز مخابرات را گرفته و اعلام حکومت نظامی کردند.
مطبوعات امریکائی خبر دادند که نیروی هوائی و دریائی از چندی قبل دستاندرکار یک کودتای نظامی بودهاند و وقتی توانستند توافق رئیس ستاد ارتش شیلی را جلب کنند به اتفاق رئیس پلیس نقشه خود را عملی کردند و روز ۱۱ سپتامبر به حکومت ملی و قانونی دکتر آلنده خاتمه داده و کشوری که سابقه ۵۰ سال حکومت دموکراتیک و مفتخر به داشتن حکومت ملی و انتخابی بود مبدل به کشوری زیر یوغ نظامیان شد. اولین اقدام حکومت نظامی شیلی قطع رابطه با کوبا و اخراج ۱۵۰ نفر کوبائی بوده است. در ضمن این افراد دختر آلنده بود که با یکی از کارمندان سفارت کوبا در شیلی ازدواج کرده بود.
به همسر آلنده امنیت داده شد از کشور خارج شود و بنا به دعوت دولت مکزیکو به آن کشور رفت. او در جواب این سوال خبرنگاران که آیا به فکر ایجاد حکومتی انقلابی در خارج از شیلی هست، گفت: «حکومت متعلق به مردم است و مردم الان در شیلی هستند و بدین ترتیب تشکیل حکومت در خارج از کشور مفهومی ندارد.
شیلی کشوری که فعلا زیر یوغ نظامیان قرار دارد از کشورهای امریکای جنوبی بوده و از جنوبیترین کشورهای قاره مزبور میباشد. این کشور باریک به طول ۲۶۵۰ مایل دارای معادن غنی مس بوده و بیش از ۸۰ درصد ذخیره ارزی شیلی از طریق فروش مس بدست میآید.
در اصطلاح اقتصادی به کشورهائی که وابسته به صدور یک کالا هستند میگویند کشورهای یکپایه و این بدان معنی است که شریان اصلی اقتصادی کشور وابسته به این نوع کالا است. مثلاً اقتصاد کشور ایران به نفت، اندونزی به کائوچو، شیلی به مس و… وابستگی شدید دارد. از طرف دیگر کشورهای بزرگ سعی دارند با توسعه صنایع و پیشرفت تکنیک به قدرت صدور خود بیافزایند و درصد اتکاء اقتصادی خود را به یک نوع کالای خاص تقلیل دهند. و برعکس با حیلههای مختلف سعی کنند کشورهای صادرکننده مواد خام را در سطحی نگهدارند که هر روز محتاجتر به صدور کالای خود به قیمتی باب طبع صاحبان صنایع باشند. بهرحال خیلی طبیعی است که اگر انسان در بازارهای دنیا قادر به فروش مواد مختلف باشد، در صورت رکود در بازار یک نوع کالا میتواند ضرر خود را از فروش کالاهای دیگر جبران کند در صورتی که وقتی کشوری متکی به فروش یکنوع کالا، بخصوص که این کالا مواد خام هست باشد فقط به کشورهائی میتواند اجناسش را بفروشد که بتوانند از این مواد خام استفاده کنند و ملاحظه میشود چه وابستگی شدیدی به وجود میآید و از طرف دیگر از آنجائی که کشورهای سرمایهداری علاقمند به برگشت پول خود هستند سعی میکنند پولی که بابت مواد خام پرداخت میکنند، بهرنحوی شده به کشور خود برگردانند. بیجهت نیست میبینیم علیرغم احتیاج شدید مردم ایران به تعلیم و تربیت و بهداشت و تغذیه صحیح در ایران پول نفت را صرف خرید اسلحه و یا خرید کنکورد که بههیچوجه جنبه تولیدی ندارند میکنند.
بهرحال شیلی کشوری با جمعیتی در حدود ۱۰ میلیون نفر با داشتن ۱۲۰ سال سابقه پارلمانی دارای اقتصاد یکپایه بود. از حدود ۴۶ سال پیش تابحال رئیسجمهور شیلی بوسیله انتخابات آزاد برای مدت ۶ سال انتخاب میشد. ولی از آنجائی که کشورهای سرمایهداری احتیاج شدید به غارت منابع مس شیلی داشتند به انواع و اقسام مختلف سعی داشتند حمایت مردم را به طرف کسانی متوجه کنند که حامی منافع سرمایهداران باشد.
شیلی کشوری است دوحزبی: حزب مسیحیان دموکرات و دیگری حزب سوسیالیست تا سال ۱۹۷۰ عموما کاندیدای حزب مسیحیان دموکرات رأی بیشتری میآوردند. دکتر آلنده کاندیدای حزب سوسیالیست برای ریاست جمهوری قبل از پیروزیش در سال ۱۹۷۰ سه بار از رقبای حزب دموکرات در سال ۶۴ و ۵۸ و ۵۲ شکست خورده بود. اما پیروزی رقبای آلنده فقط از طریق اتکاءبه بیگانگان میسر بوده است. «امریکا در ۱۹۶۴ حدود ۲۰ میلیون دلار به نفع انتخابات آقای فرای FREI رقیب آلنده خرج کرده بود. البته این پول زیادی نبود زیرا وزارت اقتصاد آمریکا در آخر سال ۶۸ اعلام کرد سهام شرکتهای آمریکائی در شیلی ۹۶۴ میلیون دلار است و در آنسال تنها سود شرکتهای مزبور ۴/۱۷ درصد سرمایه بوده است. و سود شرکتهای استخراج مس ۲۶ درصد بوده است.» (میلیتانت ۲۸ دسامبر ۷۳)
همین روزنامه مینویسد: «فرای در فعالیت انتخاباتی ۶۴ به مردم وعده داده بود که اکثر سهام شرکتهای خارجی را ملی کند ولی به مناسبت وابستگی شدید او به این شرکتها هیچ اقدام مناسبی در جهت وعدههای خود به عمل نیاورد. این بود که مردم در نزدیکی انتخابات ۱۹۷۰ حس میکردند که اینبار نباید گول دموکراتها را بخورند و تصمیم داشتند به کاندیدای حزب سوسیالیست رأی دهند. این است که میبینیم مدتها بعد از انتخاب آلنده مطبوعات آمریکائی فاش کردند که چه برنامه وسیعی و چه جنایتی از مدتها قبل در جریان بوده تا از انتخاب آلنده جلوگیری بعمل آید.»
جاک اندرسون مخبر آمریکائی در اواسط سال ۷۱ فاش کرد که کوشش نافرجامی از فوریه ۷۰ در آمریکا بوسیله شرکت بینالمللی تلفن و تلگراف (I.T.T.) با همکاری (C.I.A.) در جریان بوده که نگذارند آلنده در انتخابات رئیسجمهوری پیروز شود. این مسئله بی دخالت سیا درکارهای داخلی کشوری دیگر بقدری مفتضح و ناراحتکننده بود که کمیسیونی از طرف سنای آمریکا به ریاست FRANK CHURCH مأمور رسیدگی به مسئله شد. نیوزویک مینویسد به قدری مطالب گفته شده ضدونقیض بود که رئیس کمیسیون بعد از چند روز بازپرسی با عصبانیت گفت: «بالاخره باید یک نفری دروغ گفته باشد». در نتیجه همین بررسیها بود که بالاخره فاش شد که «در فوریه ۷۰ یعنی شش ماه قبل از انتخابات شیلی شرکت I.T.T تلگرافی به نمایندهاش در شیلی نوشت که مشخصات کامل شرکتهای آمریکائی موجود در شیلی را برای او بفرستد. البته این اولین اقدام جهت تشریک مساعی برای اتخاذ یک راهحل مشترک جهت دخالت در انتخابات شیلی و جلوگیری از انتخاب آلنده بوده است. معاون شرکت I.T.T آقای W.NERRIAN در کمیسیون سنا در فوریه ۷۱ اقرار کرد که اقدام به تشکیل کمیسیونی مرکب از روسای شرکتهای آمریکائی جهت جلوگیری از انتخاب آلنده کرده است». همچنین در کمیسیون سنا فاش شد (نیوزویک آوریل ۷۳) که JOHN NOCONE رئیس سابق C.I.A و رئیس وقت I.T.T ضمن ملاقاتی با رفیقش R. NELMS رئیس وقت C.I.A سفیر فعلی آمریکا در ایران و هنری کسینجر مشاور نیکسون در سال ۷۰ پیشنهاد پرداخت یک میلیون دلار جهت جلوگیری از انتخاب آلنده به ریاست جمهوری شیلی را داده است. البته هلمز قول داده بود که کمک میکند ولی معتقد بود کمک او جزئی خواهد بود. ولی کسینجر به این پیشنهاد پاسخی نداده بود. MOCONE به کمیته سنا گفت منظور از صرف یک میلیون دلار جهت مصارف عمرانی از قبیل کشاورزی و خانهسازی بوده است که مقامات مربوطه معتقدند که چگونه ۴/۱ بیلیون دلار کمک آمریکا قادر به پیشرفت شیلی نشد ولی یک میلیون دلار I.T.T در ظرف شش ماه قادر است تغییراتی به وجود بیاورد که انتخابات شیلی را عوض کند؟
در هفته اول آوریل کمیته مربوطه گزارشات WILLIAM BROE که رئیس جاسوسی C.I.Aدر آمریکای لاتین بود را بدین ترتیب دریافت کرد: BROE گفت بدستور هلمز تماسهائی با HAROLD GENEEN رئیس هیئت مدیره I.T.T داشته که منجر به یک میهمانی مفصل در هتل شراتون واشنگتن به میزبانی هلمز بوده و JOHN MOCONE رئیس سابق C.I.Aو مدیر وقت ITTو همچنین GENEENدر این جلسه حضور داشتهاند. GENEEN اظهار داشت حاضر است هرگونه کمک مالی به رقیب محافظهکار آلنده جهت پیروزی او انجام دهد. BROE گفت در این جلسه هیچ بحثی از اقدامات عمرانی به میان نیامد. علیرغم کوشش شدید شرکتهای آمریکائی، آلنده در انتخابات سپتامبر ۱۹۷۰ با داشتن ۳/۳۶ درصد رأی با تصویب پارلمان به عنوان اولین رئیسجمهور سوسیالیست شیلی انتخاب شد. دکتر سالوادور آلنده پزشکی که بخاطر سیاست از شغل پزشکی خود دست کشیده بود در زمان مرگش ۶۵ سال داشت. او در سیاست سابقه مدیدی داشت. قبل از ریاست جمهوری سناتور سنای شیلی بود. پدربزرگش که او هم طبیب بود اولین مدرسه غیرمذهبی را در جامعه تأسیس کرد ولی او مدتها در زندان به سر برد و پدرش که دفتردار مدرسه بود مُرد آلنده در مراسم تدفین پدرش حاضر شد. که آنجا نطق غیرمترقبهای ایراد کرد. سالوادور آلنده مدتی وزارت بهداری شیلی را به عهده داشت. او مؤسس حزب سوسیالیست شیلی بود، ولی به خبرنگار اشپیگل گفت «من کاندیدای حزب سوسیالیست نیستم، من کاندیدای جبهه خلق میباشم».
تایمز آمریکا نوشت آلنده شخصی پرکار و جدی بود، در شب بیش از ۵ ساعت نمیخوابید. با همه جدیتش حالت بیرحمی نداشت. در مورد مسائل توده مردم حساس بود. کوشش در بهبود وضع آنها داشت. اکثر حامیان آلنده را محرومترین طبقات شیلی تشکیل میدادند. براساس بینشی که آلنده از وضع اقتصاد وابسته داشت، از ابتدای دردستگرفتن قدرت مخالفت شدید خود را با نفوذ شرکتهای آمریکائی اعلام کرده و مرتب اقدام به ملی کردن شرکتهای مزبور و شرکتهای خصوصی دیگر کرد. بهطوری که در سپتامبر ۷۳ حدود ۵۰۰ شرکت خصوصی که تقریباً نصف درآمد ملی شیلی را تهیه میکردند در اداره دولت بود. آلنده ضمن ملی کردن دو شرکت مس KENNECOTT و ANACONDA از پرداخت ۶۰۰ میلیون دلار به این دو شرکت به دلیل بدهکاریهای قبلیشان امتناع کرد.
در سال ۱۹۷۰ که آلنده رئیسجمهور شد حدود ۱۲۰ کمپانی آمریکائی با سرمایه حدود ۹۰۰ میلیون دلار (طبق خبر سفارت آمریکا) در شیلی مشغول کار بودند که البته حدود نصف آنها با سرمایه حدود ۱۰۰ میلیون دلار هنوز در شیلی مشغول کارند. شرکت پتروشیمی PETRODOW (با سرمایه ۳۳ میلیون دلار که ۷۰ درصد آن متعلق به آمریکائیهاست) در اکتبر ۷۲ بهوسیله کارگران تصاحب شد و بعد تحت کنترل دولت درآمد.
مجله نیوزویک (۸ اکتبر ۷۳) مینویسد بیشتر حامیان شیلی در شهر سانتیاگو از محله POBLACIONES یا محله زاغهنشینان این شهر که حدود نصف جمعیت شهر را تشکیل میدهند میباشد. این افراد که ROTOS خوانده میشوند از شرائط مناسبی در زمان آلنده برخوردار بودند. علیرغم تورم و گرانی، این افراد توانستند مایحتاج زندگی را از مغازه های این محله براحتی تهیه کنند. در حالی که مغازههای محلههای دیگر خالی از اجناس بود، مغازههای این محله پر از موارد مورداحتیاج این طبقه بود. بطور کلی از ابتدای حکومت آلنده طبقه متوسط مرفه از اصلاحات آلنده پشتیبانی نکرد بخصوص پزشکان و مهندسین که با زندگی بورژوائی عادت کرده بودند نمیخواستند قدری فداکاری کنند تا ساحت فاسد و مختل و مریض جامعه شیلی به جامعه پیشرفته تبدیل شود ولی طبقات کارگران و محرومین جامعه از لحاظ برخورداری از تسهیلاتی که آلنده برای آنها بوجود آورده بود بسی بهرهمند شده بودند. دکتر آلنده در انتخابات سپتامبر ۷۰ برد و چون استعمار خارجی و ارتجاع داخلی تیرشان به سنگ خورد بنای مخالفت شدید و کارشکنی را از همان ماه سپتامبر شروع کردند. ناگفته نماند آلنده در نوامبر ۷۰ قدرت را بدست گرفت و رسماً کار خود را بعنوان رئیسجمهور شروع کرد. بالنتیجه در این مدت که هنوز قدرت دست حزب دموکرات بود و توانستند با نیروهای خارجی او را محاصرهی اقتصادی کنند و کشورش را ورشکست نمایند.
نیوزویک (سپتامبر ۷۳) نوشت هنری کسینجر مشاور نیکسون به خبرنگاران گفت: انتخاب آلنده برای ما و نیروهای دموکراتیک و نیروهای موافق آمریکا در آمریکای لاتین مسائل پیچیده و متراکمی را بوجود خواهد آورد. مشاور نیکسون به خبرنگار مزبور گفته بود ما در کودتای شیلی دخالت مستقیم نکردیم بلکه سعی کردیم او را محاصره اقتصادی کنیم و در بازارهای جهان مسائلی برای شیلی بوجود بیاوریم که اقتصاد کشور فلج شود. مجلات و مطبوعات آمریکائی اکثراً ضمن بیان اشکالتراشیهای آمریکا و ایجاد قحطی مصنوعی برای شیلی این را گویا حق خود میدانند که با هرگونه حرکت و پیشرفتی که در کشورهای جهان سوم بعمل آید که مخالف منافع آمریکائیها باشد مخالفت کنند. در زیر نمونهای از چند فعالیت پشتپرده سرمایهداران آمریکائی، این خوکهای کثیف برای به زانودرآوردن شیلی عرضه میشود.
در ۲۰ سپتامبر ۱۹۷۰ شرکت I.T.T ضمن نامهای مینویسد: متأسفانه آلنده رئیسجمهور شد، باید کوشش کرد که بانکها از دادن وام به او خودداری کنند و او را محاصره اقتصادی کنند. آروزی این شرکت بوسیله نماینده آمریکا در آژانس جهانی اعتبارات برآورده شد که جلوی قرض دادن به شیلی را گرفت. در سپتامبر ۷۲ بانک جهانی اعلام کرد که از زمان آمدن آلنده تابحال هیچگونه قرضی به شیلی نداده است. نیکسون اعلام کرد که ما به کشورهائی که شرکتهای آمریکائی را ملی کردهاند کمک نخواهیم کرد و بانک صادرات آمریکا از دادن وام به شیلی جهت خرید ۳ جت بوئینگ خودداری میکند.
از طرف دیگر از اوائل سپتامبر ۷۰ مردم پولدار و مرفه شیلی تشویق شدند پولهای خود را به خارج از شیلی منتقل کنند بطوری که در ظرف هفته اول سپتامبر حدود ۳۰ میلیون دلار از بانک مرکزی شیلی خارج شد. با توجه به عدم پرداخت وام از طرف بانکهای غرب، شرکتهای استخراج مس و I.T.T که ملی شده بودند شیلی را جهت دریافت تاوان تحت فشار میگذاشتند و از فروش مس شیلی در بازارهای دنیا جلوگیری میکردند.
این افراد سعی کردند در دسامبر ۷۲ بنحوی قیمت مس را در دنیا پائین بیاورند. بطوری که وزیر دارائی شیلی گفت برابر ۱۸۷ میلیون دلار به شیلی خسارت وارد آمده است. همین مشکلات موجب شد ذخیره ارزی شیلی از ۳۳۵ میلیون دلار در ۱۹۷۰ به ۱۰۰ میلیون دلار در ۷۱ و ۸۰ میلیون دلار در ۷۲ کاهش یابد.
شرکت KENNECOTT COPPER CO که مدیر سابقش H.R. HALDERMAN بود فرانسه را مجبور کرد که کشتیهای حامل مس شیلی را به جرم اینکه این مسها از آن شرکت مزبور است، توقیف کند و از پرداخت قیمت آن به شیلی امتناع ورزد. همچنین سعی کردند شرکتهای شورلت و فورد را مجبور کنند از فروش قطعات یدکی به شیلی خودداری بعمل آورند و با توجه به اینکه در سال ۷۰ تمام کامیونها و ماشینآلات موجود در کنترل آمریکا بود ملاحظه میشود چگونه شیلی در محظور قرار گرفت و باعث اعتصاب کامیونداران و نرسیدن مواد مورد لزوم به شهرها شد. حدود ۴۵۰۰۰ نفر کامیوندار به مدت ۴۶ روز اعتصاب کردند و روزی ۶ میلیون دلار تنها این اعتصاب به شیلی خسارت وارد آورد. زنان خانهدار از این قحطیها زجر میبردند و چندبار در خیابانها دست به اعتصاب زدند. کارگران معدن EL TENIENTE ، بزرگترین معدن زیرزمین در دنیا که به مدت ۷۴ روز طول کشید خسارتی معادل ۷۵ میلیون دلار ببار آورد. تورم شیلی حدود ۳۰۰ درصد بود. پول شیلی ارزشش را از دست داد و در آگوست ۷۲ شیلی اولین کشوری بود که بطور کامل حق مخصوص اخذ پول از سازمان بینالمللی پول را از دست داد.
ملاحظه میشود چه نقشههائی درکار بوده تا با تمام قدرت و کوشش رهبر پیر شیلی را جهت سامان بخشیدن به وضع کشورش خنثی کنند. اگر میشنویم همهچیز در شیلی کمیاب شده بود، برای خرید نان مردم باید مدتها در صفهای طولانی منتظر میایستادند و یا در مورد بنزین باید از شب قبل در پمپ بنزین منتظر بود و تازه بیش از ۳ گالن به هر ماشین نمیرسید، دلیل دارد.
پس از آنکه براثر بروز اشکالات اقتصادی و ایجاد قطحی مصنوعی زمینه را فراهم نموده بودند، در ژوئن ۷۳ اولین برنامه کودتای نظامی اجرا شد. اما با شکست مواجه شد ولی دستاندرکاران شکست نهائی آلنده از پا ننشستند و در کودتای دوم با تدارکات وسیعتری اقدام کردند. و در این که آمریکا مستقیماً دخالت داشته یا نه شاید خبر زیر مفید باشد:
مطبوعات آمریکائی خبر دادند «منابع مطلع پارلمانی در واشنگتن فاش کردند که ۴ کشتی جنگی آمریکائی که در حال مانور در آبهای آمریکای لاتین بودند در کودتای ۱۱ سپتامبر بعنوان کمک مورد استفاده قرار گرفتهاند. در حالی که کاخ سفید هرگونه دخالتی را تکذیب میکند، معتقد است سران کودتا سعی کردند که زمان وقوع کودتا را منطبق بر این مانور کنند. ولی منابع مطلع معتقدند که حضور نیروی دریائی امریکا باعث تحرک نیروی دریائی شیلی در بندر VALPARIASO که یکی از دو مرکز شروع کودتا بود، شد. وزارت خارجه امریکا میگوید از سفیر امریکا در شیلی ممنونیم که ۱۰ ساعت قبل از وقوع کودتا پنهانی ما را خبردار کرد و به همین جهت به کشتیها دستور داده شد به آبهای شیلی نزدیک نشوند.»
منبع دیگری (مجله میلیناتت) مینویسد: سفر سفیر امریکا NATHANIEL DAVIS به واشنگتن که در تاریخ ۲۹ آگست انجام گرفت و علیرغم برنامه قبلی که بنا بود مدتی در واشنگتن اقامت کند بدون جهت بعد از ۲ روز اقامت به شیلی بازگشت شاید رابطهای با کودتا داشته باشد. البته وزارت خارجه امریکا گفت علت سریع بازگشت نامبرده بعلت وخامت اوضاع شیلی بود و اینکه ما نمیخواستیم در این شرایط در شیلی بیسفیر باشیم.
بهرحال علیرغم مشکلات اقتصادی مصنوعی که برای شیلی بوجود آورده شده بود، آلنده سعی داشت با کمک مردم و طبقه محروم کشور اداره کند که کودتای ننگین ۱۱ سپتامبر به کوشش و زندگی حکومت ملی شیلی خاتمه داد. وحشیگری و خونریزی کودتا بقدری است که روزنامهها و مطبوعات امریکائی قادر به پنهانکردن آن نیستند. علاوه بر بمباران روزهای کودتا دولت نظامی زندگی را به مردم شیلی بخصوص طبقه محروم که بیشتر حامی آلنده هستند تنگ گرفته و از کشتار و خونریزی این گروه روگردان نیست.
از جمله کشتهشدگان سرشناس در روزهای اول ALLANIRANO رئیس حزب کمونیست شیلی بود که دولت معتقد است تصادفی کشته شده است. دیگری PABLO NERUDA شاعر برنده جایزه نوبل ۷۱ شیلی است که نیوزویک خبر میدهد نامبرده تحتنظر بوده و در بیمارستان به مرض سرطان فوت میشود و به مناسبت دوستی او با آلنده هیچگونه تشریفات رسمی برای تدفین او بعمل نمیآید. همین مجله در شماره (۸ اکتبر ۷۳) مینویسد دولت مدعی است فقط ۸ نفر را تیرباران کرده ولی خبرنگار مجله مزبور به مرکز هویت مردگان رفته و حدود ۱۵۰ جنازه دیده که منتظر شناسائی بوسیله خانوادههایشان بودهاند و در طبقه بالای همان ساختمان ۵۰ جنازه دیگر دیده که همه لخت بودهاند و اکثرا سر در بدن نداشتند و بطور فجیعی تیرباران شده بودند. از سینه چند نفر آنها تشخیص داده بعضیها زن هستند. نامبرده میگوید از سختی دست مردگان معلوم بود همه از کارگران هستند. نامبرده میگوید روز بعد دوربین را بردم و باز با نشان دادن کارت خبرنگاری وارد شدم ولی بهمحض اینکه دوربین را درآوردم شخصی جلویم پرید و جلوی عکس انداختن مرا گرفت. نامبرده میگوید امروز در حدود ۷۰ جنازه دیدم که جدید بودند. به کارکنان این محل گفته شده اگر حرفی بیرون بزنند محاکمه نظامی شده، تیرباران میشوند. ولی خبرنگار مزبور از دختری که پدرش در این محل کار میکند فهمیده که در ظرف ۱۴ روز در حدود ۲۷۹۶ جنازه به این محل آورده شده است. ولی این رقم کشتهشدگان نیست چون هر شب هلیکوپترها مقدار زیادی از جنازهها را از شهر بیرون برده به دریا میریزند، یک کشیش میگفت تنها در دانشگاه فنی شهر حدود ۲۰۰ جنازه دیده است. اکثر قربانیان از محله POBLACIONES محله زاغهنشینان شهر سانتیآگو که حدود نصف جمعیت شهر را تشکیل میدهند میآیند. این افراد که ROTOS خوانده میشوند وفاداران آلنده هستند چون او کوشش زیادی جهت تهیهکردن زندگی آنها داشت بالنتیجه حکومت نظامی کوشش خود را جهت نابودکردن افراد این محله دارد. یک زن، مادر ۲ بچه که شوهرش را کشتهاند، حکایت کرد ساعت ۸ صبح شنبه محله ما محاصره شد و حدود ۵۰ نفر را گرفتند که شوهر من هم در میان آنها بود. وقتی ژنرال پلیس آمد و افراد را بازدید کرد چشمش که به شوهر من افتاد گفت حالا شما باید تاوان کارهائی که دیگران کردهاند بدهی. او و چند نفر را پلیس برد و بقیه را سربازان بردند و هرچه ما کوشش کردیم اطلاعی از آنها بدست آوریم نشد تا اینکه فهمیدیم اسم ۱۶ نفر را اداره تشخیص هویت اعلام کرده، وقتی رفتیم اسم شوهر و جنازه شوهرم را آنجا دیدم. البته وضع جنازه بطور وحشتناک است. اکثرا سر ندارند و بدنهائی بینهایت متلاشی هستند. وی میگفت شاهد بوده که ده بچه مدرسهای بعنوان اعتراض دست روی سر گذاشته بودند و بطرف خانههایشان میرفتند. پلیس رسید و از همه خواست به روی زمین بخوابند، سپس با هفتتیر همه را تیرباران کرد. زنی میگفت سراغ شوهرم نمیروم زیرا میترسم مرا هم بگیرند و در این حالت ۴ بچهام بیسرپرست خواهند شد.
نظامیان حدود ۷۰۰۰ نفر را دستگیر کرده بودند که بعلت نداشتن جا در استادیوم فوتبال محبوسشان کرده بودند و البته بعضی را آزاد کردند، بعضیها را کشتند و بقیه هنوز منتظرند. در همین ضمن پلیس بدون اجازه به منزل مردم میریزد و همه چیز را وارسی میکند. هرگونه کتابی که قدری بهنظر مخالف برسد، بیرون ریخته میشود و سوزانده میشود.
مجله تایم (۸ اکتبر) نوشت حتی شمارههای قدیمی تایم را میسوزانند (شاید شمارههائی را که جریان I.T.T را نوشته). در این میان وضع ۱۳۰۰۰ نفر خارجی مقیم شیلی که در زمان آلنده پناهگاهی داشتند وخیم است. دولت بعضی محلها را امن اعلام کرده که منجمله یک خانقاه در نزدیکی سانتیآگو هست و چند سفارتخانه از جمله سفارت مکزیکو، آرژانتین، پاناما و ونزوئلا میباشد که وضع زندگی در داخل این محلها بسی ناراحتکننده است. مثلاً در سفارت پاناما ۲۶۰ نفر را در داخل ۳ اتاق جا دادهاند و فقط یک توالت دارند. در سفارت آرژانتین ۵۰۰ نفر منجمله ۱۰۰ نفر بچه در یکجا هستند و چون تشک کمیاب است، به نوبت میخوابند. در این محلها امراض بیداد میکند. در سفارت پاناما تیفوس (حصبه) ملاحظه شده است. نیوزویک اکتبر ۱۵ ضمن نقل مطالب بالا میگوید وضع طوری شده است که کسینجر به سفیر آمریکا خصوصی نوشت که به دولت شیلی بگوئید به نفع دولت است که در رفتارش با مردم تجدیدنظر کند. نکته ناراحتکننده برای این افراد اینست که علیرغم مصونیت دیپلماسی در داخل این سفارتخانه، پلیس هر آن اجازه دارد هر کسی را که میخواهد به اتهام فعالیت قبلی علیه مردم شیلی دستگیر کرده و محاکمه نماید. دولت نظامی جدید ضمن اعلامیه خبر داده که شرکتهائی که قبلاً غیرقانونی ملی شدهاند به صاحبانشان بازگردانده میشود که طبق پیشبینی مجله بیزینسویک حدود ۴۰۰ تا از ۵۰۰ شرکت ملی شده به صاحبانشان بازگردانده میشود. از اقداماتی که دولت جدید کرده است اکثر روسای شرکتها که در زمان آلنده بوسیله او انتصاب شده بودند از کار اخراج کرده و اکثراً افرادی که قبل از حکومت آلنده تصدی امور را بدست داشتند به جای آنها گماشته است. همچنین حکومت جدید اعلام کرده است مایل است با شرکتهای خارجی قرارداد بسته، اجازه دهد شرکتهای مزبور در کشور شیلی سرمایهگذاری کنند و اعلام کرده از ملیشدن شرکتها جلوگیری خواهد کرد.
…………………
آنچه از لابلای اخبار رسیده از شیلی فهمیده میشود اینست که سرمایهداران آمریکائی و بالنتیجه دولت امریکا که نماینده و حافظ منافع سرمایهداران است بعلت داشتن طمع زیاد به ثروت ملی شیلی از مدتها قبل در امور داخلی این کشور دخالت میکردند و علیرغم وجود دموکراسی در آن کشور سعی داشتند انتخابات را همیشه به نفع خود پایان دهند. و در سال ۷۰ که آلنده انتخابات را برد کارشکنی ــ محاصره اقتصادی ــ ایجاد قحطی مصنوعی شروع شده و بالاخره با کودتای نظامی کوشش مردم شیلی و آلنده را جهت آزادشدن از یوغ استعمار گران درهم شکستند. مسلما با مطالعه این وقایع هر شخص آگاهی جنایات و آدمکشی و حقکشی امپریالیسم و ایادی کودتاچی آنها را محکوم میکند ولی ما بعنوان ایرانی شاید بیشتر بتوانیم تلخی و ناحقی این اعمال را حس کنیم. ما مسلما درد و ناراحتی مردم شیلی را خوب حس میکنیم چون درست ۲۰ سال پیش در تابستان ۱۹۵۳ همین دزدهای آمریکائی ننگین کودتائی در کشور ما ایران بپا داشتند و تمام رادمردان را کشتند. حکومت ترس و مرگ بوجود آوردند و زحمات مردم ستمدیده ایران را که به رهبری مرحوم دکتر مصدق داشت از زیر یوغ استعمارگران بیرون میرفت خنثی کردند.
وجوه مشترک زیادی بین تاریخ خود و تاریخ مردم ستمدیده شیلی میبینیم. نفت برای کشور ما در حکم مس برای کشور شیلی است. بدین جهت است که مرحوم مصدق در مجلس ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ تمام همّ خود را در روشن کردن اذهان مردم و به تصویب رساندن لایحه ملی شدن نفت داشت و علیرغم نظر حزب توده که فقط خواستار خلعید انگلیسیها از جنوب بودند او خاستار خلعید تمام اجنبیها ازایران بود. دول استعماری که از افکار بلند مصدق هراس داشتند سعی کردند مانند شیلی از هرگونه پیشرفت مصدق جلوگیری کنند. همین افراد رزمآرا را از ستاد ارتش به نخستوزیری رساندند که تحت یک حکومت نظامی مردم را مجبور به اطاعت این سرمایهدارن سیرنشو کنند ولی از آنجا که مردم مصمم شده بودند، رزمآرا را کشتند و مرتب به فعالیت ادامه دادند تا اینکه مجلس در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ پیشنهاد دکتر مصدق را جهت ملی کردن نفت به تصویب رسانید. این فعالیتها همچنان ادمه داشت تا بالاخره در تاریخ ۱۰ اردیبهشت، ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی رأی تمایل به زمامداری دکتر مصدق داد وی بنا به خواست تودههای وسیع مردم به نخستوزیری برگزیده شد. دکتر مصدق سمت نخستوزیری را با شرط تصویب لایحه قانونی خلع ید از طرف مجلس پذیرفت و از همان روز اول «اقتصاد بدون نفت» سرلوحه حکومت ملی ۲۷ ماهه مرحوم مصدق بود. حکومت ملی مصدق مشابه حکومت ملی آلنده مملو از جنگ و ناسازگاری با ارتجاع و استعمار داخلی و خارجی بود. قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ معرّف همبستگی مردم با مصدق و وفاداری آنها با حکومت ملی بود. این بود که استعمارگران علاج کار خود را در کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق دیدند. در ایران هم یک بار قبل از ۲۸ مرداد کوشش نافرجام جهت کودتای علیه مصدق شده بود و به همین جهت زاهدی که تیرش به سنگ خورده بود مدتی قبل از کودتای ۲۸ مرداد در خفا بسر میبرد که وقتی خبرنگاران از اردشیر زاهدی سئوال میکنند پدرت کجا مخفی شده بود، میگوید جائی که مصدق به او دسترسی نداشت (منظور سفارت آمریکا در ایران است).
بهرحال علیرغم نامه آیزنهاور به مصدق مبنی بر اینکه مالیات دهندگان آمریکائی مایل نیستند ما به شما که نفت دارید کمک کنیم. در کمتر از یک ماه بعد از کودتای ننگین مرداد ۱۳۳۲ مبلغ ۴۵ میلیون دلار و بعد ۵/۱۵ میلیون دلار پول از همین مالیاتدهندگان امریکا به ایران رسید و همانطور که در شیلی قصّابخانه درست کردهاند، در ایران کشتار شروع شد و بخصوص حادثه ننگین و شوم کارگران کورهپزخانه که از فقیرترین و محرومترین طبقات مردم ایران هستند شباهت بسیاری به کشتار مردم ROTOS در سانتیآگو دارد. ما ضمن همدردی نسبت به برادران شیلی خود، حکومت نظامی شیلی را محکوم کرده تا آنجا که بتوانیم کوشش میکنیم حقایق ناگوار و حقکشیهائی که به ملل جهان سوم میشود به مردم دنیا بازگو کرده جنگی سخت و همهجانبه علیه استعمارگران غربی بپا داریم.
«فسیعلمالذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» قرآن
صبح پیروزی
چرا ای مادرم، ای جان شیرینم به پشت میلههای سرد این زندان
بهسان ابر میگریی؟ و بر فرزند محبوبت نظر داری؟
چرا اندوهگین هستی؟ چرا افسرده و رنجور و محزونی؟
چرا بر میلهها چسبیدهای، مادر؟ مگر این سرد آهنها، روا سازند حاجت را؟
که همچون قلب اربابان خود سردند و خاموشند و حتی جان شکاف و سهمگین هستند
چه مردان خدائی را که میبینم، محصورند، دربندند
و اینها همچنان سردند و خاموشند
ندارد نالههایت در دل این میلهها، مادر اثر هرگز
تو این قفل بزرگ وحشتافزا را تماشا کن ببین، این قفل صدها چون منی را پشت سر دارد
خوشا روزی که با دست خدا مردان شکسته گردد و مرغان زیبا را رها سازد
قفس را بشکند اجرا کند حکم خدائی را
مبادا مادرم ای مادر شیرینزبان من
از این نامردمان مردان جنگها
که از مردی فقط نامی به عنوانند، یاری جوئی و هرگز کمک خواهی
مبادا مادرم گریان شوی، نالان شوی؟
شیون برآری، نزد دشمنها که از اندوه تو و اندوه من خوشحال میگردند
مبادا التماس ظالمان گوئی مکن درخواست از آنها
که آنان سخت بداندیش و دلهاشان، از سنگ خاراتر
هزاران نالههای مادران بینوا و همسر و فرزندهای بیگناهان
قلب آنها را نسوزاند و بر کفر و شقاوتشان بیفزاید
عزیزم، مادرم آیا شنیدستی؟ که اندر کربلا دشمن، چهها میکرد
نه رحمی و نه انصافی، نه مردی نه جوانمردی
مگر فرزند تو از آن مردان پاکحق بود بهتر؟ عزیزش بیشتر داری؟
برای دشمن حق پول، شهوت، زور، معیار است
تملق، چاپلوسی اصل هر کار است ولی از بهر ما، حق
آنکه عالیتر ز عالیها است ایمان و هدف باشد
مبادا مادرم کفران کنی لطف خدائی را
مبادا کم کنی از شکرهای خود مبادا اجر خود را کم کنی مادر
مبادا صبر تو شیطان برد مادر و ازغیر خدا یاری بخواهی و مددکاری
و از جز او کمک خواهی تو باید فخر بر عالم کنی، شادان شوی
خندان شوی، زیرا که فرزندت فدای راه حق گردد
و در راه حقیقتها شود قربان مگر مادر نمیدانی که مرگ و زندگی دست چه کس باشد
نمیدانی که عمر هرکس نزد خدا ثابت و مرگش نیز معلوم است
مگر صدها جوان و پیر هر روزی نمیمیمیرند
تهاجمها و تصادفها، بلاها، دردها آن جنگهای خانمانسوز و بشر نابودگردان را
نمیبینی که صدها و هزاران چون منی را طعمه مرگ و فنا سازد؟
نمیخواهی تو ای مادر؟ بجای مرگ خفتبار و ننگآور
بجای مرگ در بستر نمیخواهی که فرزندت شهید راه حق گردد؟
شهید راه انسانها شهید راه پاکیها
شهید پاکبازیها شود؟ مادر جاوید ماند
زنده باشد تا ابد، در جهان و در دل تاریخ
در پیش خدا در عالم معنی
ورای عالم پیدا بماند جاودان
اندر بهشت و نزد مردان خدا نزد پیمبرها،
امامان و فداکاران راه دین و ایمان راه یزدان
جاودان ماند؟
تو ای مادر در آن هنگام شیرین
که با حق کردهای خلوت در آن ساحت
که رو سوی خدا و دستهای پاک تو بالاست
در آن لحظه که بر سجادهای پاکیزهات بنشسته و
اندر نماز و در دعا هستی، در آن هنگام از او
آزادی فرزندهای پاکبازت را تقاضا کن و تنها رو سوی او بنما و
تنها روی پای او بزن آن بوسههای اشکآگین را
مخور غم، مادرم نالان مشو
شیون مکن شادان و سرخوش باش
شادی کن برای صبح پیروزی که نزدیک است
بد انسانی که حق فرموده در قرآن زمین را ما از آن نیکمردان کرده و،
اندر زمینشان، جانشینهاست
جاویدند پیروزند
به امید چنین روزی
nbsp; به امید، به امید
دوستدارت…..
نامهای از خاورمیانه
وقایع اخیر نتیجه جبری ظروف و شرایطی است که ایجاد شده و باید ایجاد شود تا رشد و تکامل اجتماعی مردم عرب بسوی جلو برود. اگر اسرائیل به سادگی تسلیم میشد و همه سرزمینها را پس میداد، مصر و سوریه فاتح جنگ شناخته میشدند و راضی و خوشحال میگردیدند و مسئله فلسطین فراموش میشد و فلسطینیها قدرت نداشتند در مقابل فاتحین مصری و سوری ابراز وجود کنند، احیاناً لقمهای نیز جلوی فلسطینیها میانداختند و آنها را مجبور میکردند که راضی و ساکت باشند… و البته این به ضرر فلسطین بود. و گویا مصر و سوریه نیز چنین برنامهای داشتند و از اول جنگ نیز بوی آن به مشام میرسید. مثلاً حافظ اسد از جنگندگان ملکحسن مغربی تمجیدها میکند در حالی که از فدائیان فلسطینی که بهمراتب مؤثرتر و قویتر از سربازان مغربی بودند اصلاً اسمی نبرده و یادی نمیکند. چنین بهنظر میرسید که دولتهای عربی میخواستند امتیازاتی از اسرائیل بگیرند تا بدانوسیله خلق عرب را ساکت کنند و فلسطین را نیز مجبور به سکوت! ولی اینچنین نشد. روزبروز ماهیت اسرائیل بیشتر ظاهر میشود و همه یقین میکنند که سازش و صلح با اسرائیل پوچ و مسخره است و احمقند آنهائی که به امید همکاری و سازش با نژادپرستان نازیستی جدید بخواهند زندگی آرامی در خاورمیانه داشته باشند! بنابراین صحت منطق فدائیان یعنی ادامه جنگ تا پیروزی کامل برهمه ثابت میشود و حتی الزاماً دولتهای بزرگ عرب نیز در مقابل این منطق تسلیم میشوند و بالاخره مجالی برای فلسطینیها خواهد بود که در محیط غیرمتعادل موجود و خواستاری نبرد همگان با اسرائیل بتوانند به برنامههای خود ادامه دهند….
هفته پیش که فشار آمریکا به اسرائیل زیادتر بود و حی بعضی از روزنامهها نوشتند که غرب میخواهد غرب رود اردن و غزه را به فلسطینیها بدهد تا حکومت آزاد تشکیل دهند، باعث نگرانیهائی شد، زیرا بهمحض عنوان کردن حکومت مستقل فلسطین، نزاع داخلی شروع خواهد شد. جناحهای مختلف هریک نظر و برنامهای دارند، خلاصه نفاق و چنددستگی با همکاری عوامل مشکوک بوجود خواهد آمد. در حالی که جنگ همه را متحد میکند. خون و فداکاری همه را درست میکند. کینهها و دشمنیهای گذشته را از یاد میبرد و ایجاد وحدت میکند. جنگ گذشته معجزاتی کرد. یکی اینکه عربستان سعودی مرتجع نفت خود را به آمریکا قطع کرد! و این باورنکردنی بود. ارتش سوریه و اردن و عراق و مغرب دوشبدوش هم جنگیدند و خون دادند و احساس برادری کردند که در غیر اینصورت بههیچ وجه میسر نمیشد. فدائیان نیز همه متحد شدند، همه با هم بسوی مبارزه رفتند در حالی که اگر صلح و سازش مطرح شود، بخصوص سازشی نیمبند و بیاساس، و در زمانی که رشد کافی حاصل نشده، یکباره اختلافات و چنددستگیها بروز میکند. همه به جان هم میافتند و در این میان تنها دشمن استفاده میکند. البته اسرائیل هم از همین نوع تضادهای داخلی برخوردار است و اگر سایه جنگ برطرف شود موجودیتش دستخوش خطرات و حتی خطر نیستی خواهد بود. تنها شانس اینست که مسائل به سادگی حلنشده و دشمن به سادگی از بین نرود. مبارزه و پختهشدن، رشد یافتن و تغییر و تحول داخلی بسوی کمال ادامه یابد و اکنون نیز به همان سمت میرویم.
آنچه اتفاق افتاد یک قدم مثبت بود. اگر مصر و سوریه حمله نمیکردند، اسرائیل حمله میکرد. اسرائیل در نظر داشت اول سوریه را به زانو دربیاورد و بعد به سراغ مصر برود. بنابراین جنگ غیرقابل اجتناب بود. اما اکنون با شروع عمل از طرف مصر و سوریه ابتکار عمل چند روزی بدست اعراب افتاد و ضربه بزرگ مادی و معنوی به اسرائیل وارد آمد. اعراب را نیز به هیجان انداخت و از خواب بیدارشان کرد و برای آینده تجربه خوبی بود. ولی این قدم اول است، قدمی است در راه دراز و طولانی کمال و آزادی و نجات. این ناراحتیها، فشارها، خدعهها، محرومیتها همه و همه به وجود خواهد آمد و نباید از آنها ناراحت یا ناامید شد. بلکه باید آنها را حلقهای در زنجیر طولانی تکامل به حساب آورد.