فهرست مطالب
روسیاهی انقلاب سفید شاه و خشت بر آب زدن امپریالیسم
افکار عمومی جهان و اختناق و شکنجه در ایران
مسلمانان آگاه
سیای آمریکا و قتل لومومبا
نظار بینالمللی در ایران
پشتیبانی خلق ایران از مسلمانان لبنان
اخبار خارجی
هشدار ـ اخطار
اخبــــار
خون شهیدان جوشان باد
آب را گلآلود میکند؟
روسیاهی انقلاب سفید شاه
و خشت بر آب زدن امپریالیسم
و اذا قیل لهم لاتفسدوا فیالارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.
و چون به آنها گفته شود که در روی زمین فساد نکنید، میگویند ما مصلح هستیم (به خیال خود اصلاحگرانند) در صورتی که آنها مفسدانی بیاندیشه هستند.
(آیات ۱۱ و ۱۲ سوره بقره)
اخیرا شاه، این جرئومه فساد و تباهی، که خود و رژیماش سر تا پا در منجلاب کفر و شرک و الحاد بندگی امپریالیسم غوطهوراند باز هم سخنپراکنی کرده است. و این بار هم مثل سایر موارد، در حالی که ملت و مملکت ما در آتش فساد و هرج و مرج اقتصادی ـ ظلم و ستم هیئت حاکمه میسوزد، شاه ادعا میکند که کشور ما به زودی به قله «تمدن» میرسد. و عنقریب از کشورهای متمدن آمریکا، اروپا، چین و ژاپون نیز جلوتر خواهد رفت!! و بازهم در حالی که کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان و مستضعفین خلق ما به طور بیسابقهای بدست متکاثرین بزرگ داخلی و خارجی استثمار میشوند، شاه ادعا میکند که: در فرهنگ جدید انقلاب ایران کلمه استثمار دیگر معنی ندارد. (کیهان ۱۵ بهمن ۵۴) زهی بیشرمی.
شاه در فرمانی که اخیرا صادر کرده است مینویسد: اکنون که اجرای اصول چهاردهگانه انقلاب …. ثمرات و نتایج درخشان مورد انتظار خود را در کلیه شئون اجتماعی و اقتصادی ملت ایران آشکار ساخته است.
اما آنچه که شاید به سخنان جدید شاه تازگی میدهد اینست که شاه با چنین ادعائی سپس به حزب خودساختهاش ماموریت میدهد که فلسفه کلی اصول باصطلاح انقلابش را «به صورت یک سیستم فکری جامع ایدئولوژیک بر بنیان یک دید دیالکتیک و علمی روزنگر» مدون سازد.
اکنون باید دید که اولا اینکه شاه ادعا میکند ثمرات مورد انتظار انقلاب سفید ظاهر شده است. این ثمرات کدامند؟ و مورد انتظار چه مقام، طبقه، قدرت و دولتی بودهاند؟ باید آن را بررسی کرد. ثانیا منظور شاه از اینکه «دیالکتیک علمی» ایدئولوژی انقلاب شاهانه!! خواهد بود با صدور این فرمان ظاهرا رژیم تغییر مواضع داده و میخواهد از این پس برنامههای خود را زیر پوشش «دیالکتیک علمی» انجام دهد. و لابد بسا مغزهای متفکر خودفروخته بزودی توجیهات ظاهرا «علمی» و محملهای زیربنائی برای این دگرگونی و تغییر پیدا خواهند کرد.
لابد شاه خیال کرده است که با بکار بردن لغاتی چون «دیالکتیک» و «علمی» قادر خواهد بود بر روی ماهیت ارتجاعی و پوسیده رژیماش پوششی ظاهرفریب بکشد. شاه در گذشته کوشیده است که ماهیت ضدانسانی رژیمش را زیر پوشش اسلام پنهان سازد. در کنار انقلاب سفید که بنام شاه نوشتهاند آمده است که:
این انقلابی بود که براساس عالیترین موازین عدالت و نوعپروری طبق تعالیم عالیه اسلامی صورت میگرفت، و طبعا در این راه از تایید الهی برخوردار بود.
اما از آنجا که چراغ کذب را نبود فروغی و راه کج هیچگاه کسی را به منزل و سامان نمیرساند. رژیم شاه هم نتوانست از آن همه عوامفریبیها سودی ببرد. حتی خوابنماشدن و ادعای خدائی و پیامبری و نظرکردگی شاه هم نتوانست حتی سادهترین افراد ما را فریب دهد. و حتی برای مدتی کوتاه آنها را در درک ماهیت واقعی رژیم شاه مردد سازد.
حال هم کوشش و تلاش آنها برای توجیه «دیالکتیکی» و یا «علمی» از خیانتها و دزدیها و مملکتفروشیها…. و بالاخره ماهیت ضدخلقی و ارتجاعی نمیتواند کسی را فریب دهد. اما مهمتر از این اکنون باید به بررسی این مسأله پرداخت که هدفهای رژیم سرسپرده شاه و استعمارگران خارجی از طرح باصطلاح انقلاب سفید چه بوده است؟ آیا رژیم شاه و امپریالیسم تا چه حد در برنامههای خود در ایران موفق شدهاند؟
اهداف مورد نظر امپریالیسم در ایران
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مستقیما بدست سیای امریکا تنظیم و با همکاری امپریالیسم انگلیس و با سکوت و تایید ضمنی روسها در ایران پیاده شد. و توانست حکومت ملی دکتر مصدق، رهبر خردمند و ضداستعمار شرق را ساقط سازد…. و با تسلط همهجانبه امپریالیسم و استعمار خارجی کشور ما بار دیگر میدان تاخت و تاز چپاولگریهای بیگانگان گردید.
اما استعمارگران خارجی بخصوص امپریالیسم امریکا، با دو مسئله اساسی در ایران روبرو بود:
اول آنکه: علیرغم همه ادعاهای رژیم شاه مبنی بر ثبات و آرامش در ایران و علیرغم همه فشارها و زندانها و شکنجههای رژیم کودتائی ـ از محاکمه دکتر مصدق گرفته تا تیرباران افسران شرافتمند ایرانی، تا سوزاندن روزنامهنگاران ـ چون کریم پورشیرازی، تا خراب کردن سقف بازار بر سر بازاریان مبارز و ملی، تا بستن دانشگاه و ضرب و شتم دانشجویان و استادان تا تیراندازی بسوی کارگران کورهپزخانه و بالاخره حبس و تبعید ـ زجر و شکنجه و کشتار مراجع عالیقدر، علمای اعلام و روحانیت مترقی و انقلابی و انبوه ساختن زندانهای ایران از قزلقلعه و قصر تا فلکالافلاک و جزیره خارک…. علیرغم همه اینها نهضت ملی ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد نهتنها نمرد و خاموش و سرد نشد، از بین نرفت. بلکه نهضت ملی با مجهزشدن به ایدئولوژی و جهانبینی انقلابی توسعه و عمق بیشتری یافت…. به طوری که با تشدید مبارزات ملت ما و درونمای مسیری که لاجرم جنبش در مسیر تکاملی خود بدان خواهد رسید نگرانی اربابان و حامیان رژیم شاه شدت یافت مغزهای متفکر آمریکائی پیشبینی کردند که اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد، بزودی جنگهای انقلابی از نوع کوبا، الجزیره ـ ویتنام در ایران آغاز خواهد شد.
خصوصا با توجه به تجربه آمریکا از کوبا و رژیم باتیستا ـ و ویتنام و رژیم دیم، وبا توجه به عمق فساد و بیلیاقتی رژیم شاه، آمریکائیها به فکر چارهجوئی و مقابله و پیشگیری خطر افتادند. و به فکر اینکه بتوانند برنامه جدید و بهتری را برای ادامه سلطه خود پیدا کنند.
دوم اینکه: امپریالیسم آمریکا از همان سالهای بعد از جنگ بینالملل دوم چشم طمع به منابع حیاتی کشور ما دوخته بود و بارها و بارها، کوشش بسیار بکار برده بود که به نحوی از انحاء بتواند سلطه اقتصادی ـ سیاسی خود را در ایران گسترش دهد. سیاست موازنه مثبت، که در سالهای ۲۴-۱۳۲۵ و همزمان با درخواستهای مکرر روسیه شوروی در مورد امتیاز نفت شمال و با پشتیبانی همهجانبه حزب توده مطرح شده بود، نهتنها امتیاز نفت شمال را به روسها برگزار میکرد بلکه امتیاز نفت کرمان و بلوچستان را به آمریکائیها برگزار نمود.
وقتی برنامه سیاست موازنه مثبت حزب توده، که تأمینکننده مطامع استعماری روس ـ انگلیس ـ آمریکا در برابر طرح ملی سیاست موازنه منفی دکتر مصدق (به پیام مجاهد شماره ۶ رجوع کنید) شکست خورد و به زبالهدانی تاریخ رفت، همان سیاستهای استعماری طرح جدیدی را به نام «استقلال انجمنهای ولایتی و ایالتی» با همکاری و مشورت یکدیگر تهیه کردند و سپهبد رزمآرا را مأمور اجرا و پیاده کردن آن نمودند… مبارزات ملی شدن صنایع نفت در ایران به رهبری خردمندانه دکتر مصدق و بسیج همه نیروهای خلق… و گلوله شادروان خلیل طهماسبی و قتل رزمآراء، آن برنامهها را نیز نافرجام گذاشت و با رویکار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق، سیاستهای استعماری که قادر نبودند ـ به علت قدرت نهضت ملی ـ در آن شرایط مستقما آن را با نیروی نظامی از بین ببرند به انواع وسایل و حیل متوسل شدند تا مانع اجرای موفقیتآمیز برنامههای دکتر مصدق بشوند و بالاخره هم در ۲۸ مرداد ۳۲ با کودتای نظامی خود و از بین بردن حکومت ملی دکتر مصدق زمینههای نظامی ـ سیاسی را برای پیاده کردن طرحهای اساسی و قدیمی خود، که دستیابی و چپاول و غارت هرچهبیشتر و وسیعتر منابع حیاتی ما بلکه وابسته ساختن هرچه بیشتر اقتصاد داخلی به سرمایهداری خارجی میباشد.
استعمار خارجی که پس از کودتای ۲۸ مرداد به اهداف زودرس خود رسیده بود بدنبال آن بود که راهی بیابد تا در جهت اهداف دوررس کودتا سلطه خود را هرچه بیشتر و عمیقتر بر سرتاسر شئون سیاسی ـ اقتصادی کشور ما گسترش دهد.
اربابان و حامیان رژیم شاه، که بهتر از هر کس به بیکفایتی و فساد رژیم کودتا آشنائی داشتند، از همان سالهای اول بعد از کودتای ۲۸ مرداد به فکر چارهجوئیهائی بودهاند…. تا در چهارچوب حفظ سلطه خود، تغییرات در سطح برونی و خارجی رژیم بدهند. نهضت آزادی در سرمقاله پیام مجاهد شماره ۲۹ ـ تحت عنوان «حزببازی شاه ـ حنای بیرنگ استعمار» قسمتهائی از این فعالیتها و کوششهای استعمارگران را در این زمینه مورد بحث قرار داده است و نشان داده است که چگونه به علت فساد رژیم شاه و احساس خطر انقلاب در ایران امپریالیسم آمریکا درصدد برآمد تا برخی تغییرات سطحی و ظاهری رژیم کودتا را تثبیت نماید.
بنابراین استعمار خارجی از طرح و اجرای برنامه باصطلاح انقلاب سفیدشاه دو هدف عمده و اساسی را مدّنظر داشته است:
اول ـ تثبیت رژیم کودتائی در ایران. از طریق جلب پشتیبانی و حمایت کارگران و دهقانان به سود رژیم . با استفاده از ضدانگیزه و تقلیل خطر انفجار و انقلاب در ایران.
دوم ـ حراست و توسعه منافع استعماری (اعم از آمریکا، انگلیس و روسیه).
طراح این برنامهها چه کسانی بودند؟
در مقدمه کتاب انقلاب سفید که بنام و یا به دستور شاه نوشته شده چنین آمده است: «در سالهای اخیر احساس کردم که شرایط ملی و بینالمللی لازم برای انجام انقلاب اساسی و ریشهداری که میباید اساس جامعه ایرانی را به کلی تغییر دهد و آن را به صورت اجتماعی هماهنگ با پیشرفتهترین جوامع امروزی جهان و متکی بر مترقیانهترین اصول عدالت اجتماعی و حقوق فردی درآورد فراهم شده است.
اما برای آنکه دانسته شود این شرایط بینالمللی مساعد کدام هستند و کدام مقامات و محافل بینالمللی این برنامهها را بر کشور ما تحمیل کردهاند لازم است اسنادی در همینجا ارائه داده شوند. تا تصور نشود که حتی این «برنامهها» محصول تفکرات مغزهای خود رژیم بوده است عناصر وابسته به رژیم حتی چنین لیاقتی را هم ندارند. اینها همه برنامههای «حکیمفرموده» امپریالیسم آمریکا بوده است.
پیغام امروز در شماره ۷۸۴ آبانماه ۴۱ خود نوشت که: «مقامات امریکائی قبلا اعلام کرده بودند به کشورهائی کمک میدهند که به وضع داخلی خود سر و صورتی بدهند ـ برنامه اصلاحات ارضی را اجرا کنند و مبارزه با فساد را به اجرا بگذارند».
و نیویورک تایمز (آگوست ۶۲) گزارش داد که: شاه به جانسون اطمینان داده است که ایران همانطور که منظور سیاست امریکاست از راه تقلیل هزینه قشون به تقویت پیشرفتهای اقتصادی خود مبادرت خواهد کرد.
ولی دستگاه کندی در عینحال مصمم است به روش دقیق خود یعنی نگاه داشتن ایران در حالت خوف از ندادن کمک، و دادن کمک در صورت اجرای تعهداتی که شاه در موقع اقامت جانسون در ایران کرده بود، ادامه دهد.
این اسناد به خوبی نشان میدهد که طراح «برنامه انقلاب سفید» چه کسانی بودهاند و چه کسانی و چه دولتهائی و برای چه مقاصدی به اجرای این برنامهها اصرار داشتهاند. اما شاه مدعی است که برنامهای به او تحمیل نشده است:
«…. این شالودهای که ما باید بریزیم براساس و مبنای عدالت اجتماعی است… و این کاری است که به حمدالله ما شروع کردهایم. و چیزی که جای خوشوقتی است این است که در این راه توانستهایم قبل از اینکه مجبور باشیم و قبل از اینکه به ما تحمیل شود… در صورت مثلا تحمیل از طرف غیرایرانی ممکن بود منجر به اضمحلال کامل استقلال مملکت بشود».
(نطق شاه در باشگاه افسران تبریز مهرماه ۴۱)
علاوه بر اینها مغزهای متفکر! آمریکا پیشبینی میکردند که به زودی در ایران جنگهای انقلابی از نوع ویتنام آغاز خواهد شد. و لذا، در مقام پیشگیری و مقابله با آن برآمدند، مجله اکونومیست لندن (محرمانه) در ۲۶ ژوئیه ۶۲ (۴ مرداد ۱۳۴۱) نوشت که: آمریکائیها تقریبا یک سال است که برای اصلاح ارتش به شاه فشار میآوردند. آنچه در نظر است ارتشی است که تعداد نفرات آن به یکچهارم ارتش فعلی ـ که ۲۰۰ هزار نفر است ـ تقلیل یابد و افراد آن تعلیمات لازم برای تاکتیکهای جنگی پارتیزانی ببینند و در تجدید سازمان آن به قابلیت مانور توجه شود».
درست چند هفته بعد ـ شاه نظیر یک نوکر سرسپرده ـ که هست ـ عین همین نظر و برنامه آمریکا را تکرار میکند:
«ولی ما دائم درصدد بهبود بخشیدن سازمانهای نظامی خودمان هستیم. تشکیلات جدیدی خواهیم داد. از حالا به شما میگویم ارتش ما از لحاظ نفرات کوچکتر خواهد شد ولی روزبهروز فنیتر میشود. و امیدواریم آنچه که باقی میماند مجهزتر باشد، و باصطلاح ما نظامیها قابل استفادهتر باشد. (از نطق شاه در باشگاه افسران تبریز مهرماه ۴۱).
اما همه این مقدمهچینیها برای هموارساختن راه جهت اجرای برنامههای دیگری بوده است که «ثمرات آنها امروز بر ملت ظاهر شده است. نهضت آزادی ایران، در همان زمان ـ بهمن ۱۳۴۱، طی بیانیهای که از طرف شورای مرکزی تحت عنوان «ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ (!) و برگرداندن تاریخ خود چنین نوشت: «انقلاب از لوازم ترقی و تجدد انسان و اصولا از ضروریات ناموس تکامل حیات است. در اینکه موجبات و احساس احتیاج و ضرورت نیز نسبت به اصول کلیه این اصلاحات از سالهای قبل میان ملت ایران پابپای تحولات جهان وجود داشته و دارد حرفی نیست.
اما هر انقلابی انقلاب نیست: «چرا نهضت انقلاب سفید شاه را انقلاب واقعی نمیدانست و نمیداند؟ برای آنکه انقلابکننده دراینجا خود عامل و باعث اصلی بدبختی و بیچارگی ملت ماست. نهضت در همان موقع نوشت که «معمولا انقلاب دو طرف دارد و انقلابکننده آن طرف توسریخورده زجرکشیده، محرومشده، خشمگینشده مظلوم اجتماع است. و انقلاب را در برابر طبقه قاهر غاصب، حاکم، ظالم انجام میدهد».
اما در انقلاب سفید شاه، به موجب بیانیه نهضت:
«عامل این انقلابها نه دهاتیها هستند. نه شهریها نه ملت نه مجلس و نه دولت، یک نفر است: شخص پادشاه مملکت…. این خود در تاریخ انقلابهای جهان انقلابی است! انقلاب از این بزرگتر نمیشود که با یک گردش زبان ضارب خوشزبان مدافع مضروب بیزبان شود…»
شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، در نشریه دیگری که در آبان ۱۳۴۰ زمان صدور فرمان باصطلاح «منشور انقلاب توسط شاه منتشر ساخته بود نوشت که: «مصلحت ملت مقدم بر رعایت نظرات و سلیقههای شخصی میباشد. احدی از آحاد بشر نمیتواند خود را شخص منحصر مملکت معرفی نماید. باید دید قاطبه ملت ایران چه میخواهد و چه میگوید؟ افکار عمومی هیئت حاکمه هشت سال اخیر منتخب مقام سلطنت را با توجه به اعترافات مصادر امور کشور در این مدت و با درنظرگرفتن نتایج وحشتآور آن بدون تردید محکوم میکند….» رژیم شاه بدنبال صدور باصطلاح منشور انقلاب در آبان ۱۳۴۰ برای تسجیل هرچه بیشتر موقعیت خود و آراستن برنامههای ضدملی خود به دادن پوششی قانونی به فکر تأسیس مجلس مؤسسان افتاد.
اما نهضت آزادی که توانسته بود با استفاده از شیوه مبارزات علنی، و با بیان قاطع مواضع خود، نسبت به انحرافات رژیم تودههای وسیعی از مبارزین اصیل را بسیج نماید… با قاطعیت بیشتری نقاب از چهره سالوس و ریای رژیم برداشت.
نهضت در اعلامیه آبانماه ۱۳۴۱ خود نوشت که:
«میخواهند اعمال خلاف قانون اساسی چند سال اخیر خود را از طریق عطف بماسبق قانونی نمایند. در نظر است آن مختصر آثار بیجان و رنگپریده آزادی و دموکراسی را که پس از چندین بار عملیات خائنانه و ضربات کاری مجلسهای مؤسسان قبلی بر پیکر نحیف مشروطیت و قانون اساسی وارد آمد مسجل و مسلم نمایند. برای جلوگیری از قیام و جنبش واقعی مردم عملیات انقلابی نمای مسخرهای که عنوان نمودهاند به خیال خود به ثمر برسانند».
«تودههای مردم از فسادها و بیعدالتیهای ناشی از حکومت مطلقه به سطوح آمدهاند و اینان در فکر تحکیم حکومت فردی و دیکتاتوری نقشههای جدید طرح میکنند. بازی با سرنوشت ملت تا این اندازه در تاریخ ایران بیسابقه است….! نهضت آزادی ایران لازم دانست به کارگردانان و دسیسهبازان روباهصفت هیئت حاکمه انزجار ملت و مخالفت شدید با این افکار پوسیده و اقدامات بیارزش را اخطار نمایند.»
ملت ایران اجازه نخواهند داد حیثیت و حق و شرافت و آزادی او را تا این اندازه بازیچه اغراض خود قرار دهند… نهضت آزادی ایران در همان موقع در تحلیل اهداف برنامههای رژیم نوشت که: «برنامه باید خالصتر در جهت صحیح تعقیب و تسریح شود. در جهت حفظ سلطنت استبدادی از یکطرف و حراست و توسعه منافع استعماری (اعم از روس ـ انگلیس و آمریکا) از طرف دیگر: توافق همهجانبه کامل مطمئن! فقط یک مدعی در میان هست. باید او را از بین برد. یا اسلحه را از دست و زبانش گرفت… آتوی بزرگ را باید به زمین زد و از ناصرها، فیدلکاستروها ـ نهروها و قاسمها (ولی بصورت ظاهر و بازی) جلو افتاد. دستی بالای دستها و شعاری بالای شعارها… و اینک که مدتها است پیوند با روشنفکران و مردم آزاده شهرها را بریدهایم … از خواص به عوام رو میآوریم …. کارگران متشکل پشتیبان سابق احزاب و خلق کثیر سادهلوح تازهنفس دهاقین را با حاتمبخشی از کیسه خلیفه راضی نموده آنها را تعظیمکنندگان درگاه و نگاهدارندگان دستگاه مینمائیم….».
شورای مرکزی نهضت آزادی در بیانیه ۳ بهمن ۴۱ خود نوشت:
«نهضت آزادی ایران در برابر اعلام رفراندوم شش مادهای وظیفه تاریخی خود میداند به اتکای خداوند سبحان و علیرغم محیط خفقان و تهدیدهای سختی که متوجه وجود نهضت و افراد میشود سکوت نکرده و اظهارنظر و اعلامخطر نماید.» سپس نهضت آزادی ایران به عنوان جزئی از کل حرکت انقلابی ایران، شدیدا به مبارزه علیه برنامههای ملت برباد ده رژیم شاه و افشای هرچه بیشتر ماهیت واقعی آن برنامه پرداخت.
نهضت آزادی ایران در تحلیل این برنامهها و پیشبینی عواقب آنها، در همان زمان (بیانیه شورای مرکزی ۴ بهمن ۴۱) نوشت:
«نهضت آزادی ایران مانند غالب افراد مصلح و سعادتخواه ایران به هیچوجه طرفدار وضع نامتناسب و ناهنجار روابط ارباب و رعیت و روش نامساعد فرسوده مالکیت که میراث خیلی غارتگریهاست نمیباشد.
این حقیقت نیز فراموش نشود که دین مقدس و مترقی اسلام از چهارده قرن قبل با اعلام پیمان ان لا نعبدو الا الله و لا نتخذوا بعضا اربابا من دون الله و ابلاغ آن به سلاطین زمان، ارباببازی را منع و فسخ کرده و این شما سلاطین ظاهرا پیرو قرآن بودید که آن را در وجود خود و ایادی و عمّالتان احیا و اجباری کردید….».
«از طرف دیگر نهضت آزادی ایران که به حکم و العاقبه للمتقین معتقد به صحت و معنویت میباشد. و به مصداق الاعمال بالنیات هرگز نمیتواند قبول کند از کاری که در آن حسننیت و حقیقت نباشد ثمر و خیری عاید شود. جای هیچگونه شبهه و امیدی نیست که این انقلاب غیرطبیعی و تحمیلی و دروغی عاقبتالامر دردی از دردهای ملت دهنشین یا شهرنشین ایران را دواکند. «و از آنجا که اینگونه عملیات»…. برخلاف موازین طبیعی و قانونی…. و بدون دخالت ملت به صرف خواستههای خارجی و اوامر شخصی شاه، به زور سرنیزه نظامی صورت میگیرد. «….. هیچ کار و قراری نمیتواند پابرجا و بادوام باشد. و هیچ اقدام اساسی مفید و برنامه و امیدی در چنین جامعه امکانپذیر نخواهد بود. قهرا در چنین بنای بیملاط، بیحساب، بیاساس، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
بلکه برعکس این برنامهها ضدخلقی، ضدمنافع ملی بود و از همان آغاز آثار شوم آن مشهود بوده است. به طوری که: «… این حرفها و این کارها مملکت را در آستانه هلاکت عجیبی قرار داده است و حکومت فردی فعال مایشائی را که برخلاف کلیه اصول اسلامی و انسانی و قانونی و مصالح اجتماعی میباشد تحکیم و تثبیت کردهاند». و حاصل برهمخوردن نظام اقتصادی و همراه با آن تثبیت حکومت فردی استبدادی شاه، وابستگی هرچه بیشتر اقتصاد ما به سرمایهداری خارجی و چاپیدن مردم ما به دست غارتگران خارجی.
نهضت آزادی ایران در تحلیل این بخش از برنامههای باصطلاح انقلاب سفید نوشت (بیانیه شورای مرکزی ۴ بهمن ۴۱) «منتها در این مورد اربابان خارجی که جانشین اربابان ایرانی میشوند هم از آخوز خواهند خورد هم از توبره. اسما سرمایه و بلافاصله ماشین و کارشناس میآورند، ولی با بهره و بهای هنگفت و به ضمانت عایدات دیگر با نو نوار کردن دهاتیها و با پاشیدن قرضهها و قسطهای انواع بنجلهای بازار خودشان از قبیل رادیو، تلویزیون ـ ماتیک ـ پلاستیک و غیره سیلوار به کوه و دشت ایران به قیمتهای دلخواه سرازیر خواهند کرد… و بازار ایران بیش از پیش قبضه تجاوز یهودیان و سوداگران زالوصفت بینالمللی خواهد شد.
نهتنها از جهت مصنوعات و احتیاجات غیرخوراکی زندگی، بلکه از جهت محصولات داخلی و محلی نیز چنان کمبود و کسری در کشت و تولید دهات ما، در اثر بیصاحب و سامانی و بیبندو باری پدیدار خواهد شد. اگر به مرحمت دولتهای بعد از کودتا کسری گندم و کره و کنسرو ما سال به سال بیشتر از خارجه میآمد، بزودی کاه و یونجه و نخود و لوبیا و خیار و گوجهمان را نیز باید با ارز وارد کنیم…..
«خلاصه وقتی که ترازنامه عملکرد چندساله را برسید خواهید دید ارباب ایرانی رفته ارباب خارجی جایش آمده و شاید فعالیت تولیدی هم زیاد شد. ولی رعیت ایرانی حمالالحطب خارجی گشته، در حقیقت برای او کاشته و درو کرده دسترنجی گرفته، اما دسترنجش و اندوختهاش را هم به او داده است. اضافه بر آن سنت و مذهب و اخلاق و استقلالش را هم از دست داده است. سیاست و اقتصاد خارجی هم نیرو و نقدینه زارع ایران را و بالاخره یک عده هم شیره و عصاره خاک ایران را».
ترازنامه عملکرد رژیم:
اگرچه بعد از صدور این اعلامیهها، پلیس رژیم شاه در ۴ بهمن ۱۳۴۱، با یورش به مراکز نهضت آزادی و به منازل رهبران و فعالین آن، به توقیف و زندانی ساختن فعالین نهضت پرداخت. در همان روز یعنی در ۴ بهمن ۱۳۴۱ سه نفر از اعضای شورای مرکزی نهضت، علامه مجاهد آیتالله طالقانی، استاد مهندس مهدی بازرگان، استاد دکتر یدالله سحابی دستگیر و به زندان فرستاد و سپس همراه با جمعی دیگر از فعالین نهضت محاکمه نظامی و به حبسهای طویلالمدت محکوم نمود که زهی افتخار و شرف بر مبارزین راه حق و زندانیان نهضت آزادی، اما امروز بررسی عملکرد رژیم بیش از پیش حقانیت مواضع آن روزی نهضت آزادی را ثابت کرده و نشان میدهد.
اکنون باید دید که رژیم به کدامیک از اهداف خود رسیده است و به کدامیک نرسیده است.
اول: در رابطه با تثبیت رژیم و جلب حمایت تودهها:
آیا امپریالیسم با اجرای برنامههای خود توانست رژیم شاه را تثبیت نماید؟
آیا توانست دهقانان و کارگران و زحمتکشان ما را فریب داده و پشتیبانی آنان را به سود رژیم دستنشانده خود جلب نماید؟
آیا ظرفیت انقلابی در ایران تقلیل پیدا کرد؟
میگوئیم: خیر. رژیم در همه موارد بالا شکست خورده است بلکه برعکس:
امروز شاه بیش از پیش متزلزل میباشد! و مستضعفین ملت ما،از همه طبقات،گروهها و قشرها، بیش از پیش و مصممتر برای سرنگونی رژیم وابسته به استعمار خارجی فعالانه بسیج شدهاند! و جنبش انقلابی ایران با عبور از گذرگاهی چون قیام ۱۵ خرداد، آبدیدهتر به مرحله عالیتری ـ جهاد مسلحانه ـ ارتقاء پیدا کرده است.
به عبارت دیگر این قسمت از اهداف برنامههای امپریالیسم آمریکا از همان آغاز محکوم به شکست بود و آثار شکست آن از همان سالهای ۱۳۴۱ به صورت بارزی خود را نشان داد.
در همان زمان (۱۹۶۲) نشریه لندن ابزرور نوشت که هرگاه شاه در اجرای برنامه اصلاحات ارضی موفق شود خواهد توانست پشتیبانی کارگران و دهقانان را جلب نماید و با توجه به اینکه قدرت ارتش را هم در دست دارد، بنابراین از بنبست خارج خواهد شد. و مخالفین رژیم که عبارتند از ملیون روحانیون و کمونیستها با اختلافاتی که بین خودشان دارند قادر نخواهند بود اقدامات مؤثری علیه رژیم صورت بدهند. پس لندن ابزرور پیشبینی کرد که تنها خطر آنست که ملیون و روحانیون جبهه واحدی علیه رژیم تشکیل دهند که در آن صورت ممکن است بتوانند برنامه رژیم را در جلب حمایت تودهها به سود خود برهمزنند.
این همان خطری بود که امپریالیسم و رژیم شاه از آن وحشت داشتند. و این برنامهای بود که نهضت آزادی ایران، هم به لحاظ پایگاههای فکری و عقیدتیاش در برخورداریش از ایدئولوژی انقلابی اسلامی، و هم به لحاظ ترکیب رهبری و سوابق مبارزاتیاش و طرز عملکردش توانست آن را پیاده کند.
روحانیت انقلابی و مترقی، به رهبری زعیم عالیقدر حضرت آیتالله خمینی از یک طرف و نهضت آزادی ایران از طرف دیگر توانستند با هماهنگی و پشتیبانی از یکدیگر و با مقاومت و سرسختی خود با کار وسیع تبلیغاتی در میان تودههای مردم، با بیان مقاصد و اهداف جنبش ضداستبدادی و ضدامپریالیستی به زبان مذهبی که بر قلب توده جای میگیرد؛ نهضت رهائیبخش خلق را گسترش دهند. و برنامههای رژیم را در جلب حمایت توده عقیم گذارند.
نهضت آزادی ایران، و هر مسلمان متعهد و آگاهی نیز همگام با نهضت افتخار میکند که جنبش انقلابی اسلامی در شکست کوششهای امپریالیسم در اجرای برنامههای ضدخلقی رژیم سهم عمده و اساسی داشته است.
اینکه جنبش اسلامی عامل موثر و عمده در شکست برنامههای رژیم بوده است و تنها نیروی فعال مقاوم در برابر ارتجاع و استعمار و استبداد بوده است و میباشد تنها ادعای نهضت آزادی نیست، دشمنی سرسختانه رژیم و عناد کینهتوزانه شاه با مسلمانها و رهبران عالیقدر آن بهخصوص حضرت آیتاله خمینی انعکاس نقش تعیینکننده جنبش اسلامی در شکست و رسوائی شاه بوده است.
حتی منافقین دیروزی و معاندین امروزی که فرصتطلبانه در بیانیههای باصطلاح مواضع خود، جنبش ا سلامی را که اصیلترین و فعالترین بخش نهضت رهائیبخش خلق ما میباشد ـ تخطئه کردهاند و از هر گونه فحش و ناسزا و تهمت به رهبران آن ـ از حضرت آیتالله خمینی تا نهضت آزادی ایران و سران عالیقدرش خودداری نکردهاند، معذالک نتوانستهاند این حقیقت را کتمان نمایند که جنبش انقلابی اسلامی به عنوان تنها نیروی مبارز و مقاوم در برابر رژیم در شکست برنامههای امپریالیسم نقش اساسی داشته است. (برای بحث بیشتر به مقاله جنبش اسلامی و مبارزات ضدامپریالیستی ـ در شماره بعد ـ رجوع کنید).
این واقعیت است که جنبش نوین اسلامی، با بسیج نیروهای خلق و هدایت آنان علیه رژیم شاه و افشای برنامههای امپریالیسم باعث شد که رژیم نتواند از رهگذر انقلاب سفیدش پایگاهی در میان خلق بیابد و از بنبست انزوا و بریدگی از خلق بیرون آید بلکه برعکس رژیم اجبارا در مواضعی قرار گرفت که با حملات خود به جنبش و سرکوبی قیام ۱۵ خرداد، بیش از گذشته از خلق بریده و منزوی گردید.
برنامه اصلاحات ارضی و غیره رژیم ـ بعنوان برنامههای ضدانگیزه انقلابی نتوانست جنبش ما را خلعسلاح سازد، قیام ۱۵ خرداد، در بطن خود، حرکت حماسهآفرین جهاد مسلحانه و سازمانهای انقلابی چون جاما و اتحاد ملل اسلام ـ مجاهدین خلق ـ تشیع سرخ ـ مهدویون ـ گروه اباذر و دهها گروه انقلابی دیگر را ـ از مجاهد و فدائی ـ بوجود آورد. درست است که امروز شاه و پلیس و ارتش و ساواک بیش از پیش بر خلق ما مسلط هستند، و کمترین ندا و صدای اعتراض را با شدیدترین و وحشیانهترین وضعی جواب و پاسخ میدهند، و امروز قریب به پنجاه هزار زندانی سیاسی در سیاهچالهای زندانهای شاه اسیر دربندند. و استفاده از انواع و اقسام شکنجههای وحشیانه بسیار رایج است، و فرزندان خلق ما را ـ از روحانی و دانشجو ـ کاسب و کارگر، همه را با سادهترین اعتراضی زیر شکنجه میکشند. اما هیچکدام از اینها به منزله تثبیت وضع رژیم شاه نیست بلکه برعکس همه اینها علامت و دلیل وسعت و گسترش مبارزه خلق و تزلزل عمیق رژیم شاه است.
توسل جستن به زور و شکنجه و کشتار و برخورد با ابتدائیترین اشکال اعتراض مردم به فساد رژیم و بیان نارضایتیها، نمونه و علامت عدم ثبات رژیم شاه است نه تثبیت آن.
اسناد منتشر شده از طرف هیئت حاکمه، و اعتراضات شاه و سایر سخنگویان رژیم و یا از طرف محافل و سخنگویان امپریالیسم همه حاکی از ترس و نگرانی از این تزلزل و عدم ثبات است. پیام مجاهد در سرمقاله خود در شماره ۲۹ تحت عنوان «حزببازی شاه ـ حنای بیرنگ استعمار» این تزلزل و ورشکستگی رژیم شاه را بررسی کرده و نشان میدهد.
بنابراین امپریالیسم آمریکا و رژیم شاه، با اجرای برنامه اصلاحات و انقلاب سفید نتوانستند سلطه خود را بدان صورت که میخواستند در ایران «تثبیت کنند» و برای خود پایگاهی در میان خلق بیابند.
حتی آنچه را که آن روز امپریالیسم آمریکا، به عنوان اشکال عمده و اساسی رژیم شاه عنوان کرده بود، امروز به مراتب شدیدتر و وحشتناکتر وجود دارد. اگر آن روز محافل وابسته به سرمایهداری غرب نوشتند که:
«واقعیت اینست که امینی به علت عدم موفقیت در حل مشکل مزمن مالی ایران کنار رفت… علیرغم سالی ۳۰۰ میلیون ریال حقالامتیاز نفت و کمک یک میلیارد و دویست میلیون دلاری آمریکا زهوار ایران در رفته است. محمدرضا شاه پهلوی که ده سال قبل بوسیله یک کودتای نظامی از ازدحام خشمآگین میهنپرستان نجات یافت دقیقا میداند که ستون نگاهدارنده تاج و تخت او قشون ایرانست. نتیجه چنین اندیشهای این شده است که ایران بیش از آنچه باید صرف عمران مملکت و رفاه بیست میلیون مردم خود کند هر ساله صرف هزینه نگاهداری قشون مینماید.
نیوزویک ۳۰ ژوئیه ۱۹۶۲، امروز وضعیت به مراتب از آن روز بدتر شده است. دولت ایران با درآمد سالیانه ۲۰۰۰۰ میلیون دلار (۲۰ میلیارد دلار) یعنی ۷۰ برابر درآمد سال ۱۳۴۱، نهتنها نتوانسته است در راه رفاه و عمران مملکت و مردم ما قدمی بردارد… بلکه به موجب اعتراف هویدا، در سال جاری ۳۰۰۰ میلیون دلار کسر بودجه دارد.
پیروزی هدفهای دیگر برنامههای انقلاب سفید:
گفتیم که دومین و بلکه عمدهترین هدف رژیم از اجرای برنامه امپریالیسم در ایران حراست و توسعه منافع استعماری (اعم از روس ـ انگلیس ـ امریکا) میباشد.
در این قسمت ما در برابر ادعای شاه مبنی بر پیروزی انقلاب سفید و تحقق ثمرات درخشان و موردنظر «کمترین شک و شبههای نداریم و شاه میتواند ادعای همهنوع موفقیت را بنماید.»
هر قدر امپریالیسم در تحقق اهداف نوع اول ـ تثبیت رژیم و جلب حمایت مردم ـ تقلیل پتانسیل انقلاب ایران شکست خورده است، در پیشبرد اهداف مربوط به تصاحب بازارهای ایران و توسعه منابع استعماری موفق شده است. و تمامی پیشبینیهای نهضت آزادی ایران، در بیانیه ۴ بهمن ۴۱ در مورد وابستگی اقتصادی ایران به سرمایهداری خارجی تحقق پیدا کرده است. کافی است به روزنامههای دولتی و اسناد و آمار رژیم مراجعه کنید و ببینید که چگونه از تصدق وجود رژیم شاه کشور ما صحنه چپاول و غارتگری همه نیروهای اجنبی ـ استعماری از راست و چپ، از سوسیالیست و کمونیست تا کاپیتالیست و محافظهکار از مترقی تا ارتجاعی شده است. و هر کدام به صورتی کدخدا را دیدهاند و ده را به باد غارت گرفتهاند.
و در این میان تنها ملت ما ـ زحمتکشان و مستضعفین خلق ما هستند که شدیدا غارت میشوند ـ استثمار میشوند….
این کشاورزان ما هستند که از هستی ساقط شدهاند در حالی که کشاورزی ایران در بدترین شرایط از جهات مختلف و متعدد قرار دارد…. و محصولات کشاورزان به علت فساد و بیبرنامگی ایادی رژیم به روی دست کشاورزان مانده است (کیهان ۲۱ مهرماه ۵۴ ـ ۲۶ آبانماه ۵۴ ـ ۳۰ مهرماه ۵۴)
«ایران از ونزوئلا گوشت و شکر میخرد» (اطلاعات ۲ آذر ۵۴)
«در سال گذشته علاوه بر واردات صدها میلیون ریال گوشت» گاو، گوسفند، پرندگان کشته، شیرخشک، پنیر، عسل، نشاء پیاز گل، درخت، سبزیجات، پرتقال، لیموترش، گوجه، بلغور، نشاسته، مارگارین، شکر، مواد اولیه برای نوشابهها، فرآوردهها و کنسروهای گوشتی، انواع مشروبها، آرد ماهی، توتون و سیگارت، دانههای روغنی و چربی و غیره، مقدار ۱۳۷۷ میلیون تن گندم به ارزش ۲۰۲۴۳ میلیون ریال، مقدار ۱۰۸ هزار تن جو به ارزش ۱۳۴۲ میلیون ریال و ذرت به میزان ۱۳۶ هزار تن به ارزش ۱۲۵ میلیون ریال، برنج گرده ۲/۱۳۰ هزار تن به ارزش ۶۲۳۸ میلیون ریال، برنج معمولی ۲/۲۲ هزار تن به ارزش ۲۳ میلیون ریال و …. از ایالات متحده آمریکا وارد کشور شده است…. (اطلاعات ۲۵ آبانماه ۵۴).
در حالی که مهندسان کشاورزی ـ استادان ودانشجویان کشاورزی، به موجب خبر کیهان ۱۶ تیرماه ۵۴ ـ کشاورزی ایران را نقطه ضعف بزرگی خواندهاند…. ورود محصولات کشاورزی ایران از آمریکا در ظرف سه سال گذشته از ۲۰۰ میلیون دلار در سال به هزار میلیون دلار در سال بالا رفته است. وقیحانه آنکه آقای باتر وزیر کشاورزی آمریکا در سفر خود به ایران میگوید (کیهان ۲۸ آبان ۵۴) که: در میان کشورهائی که آمریکا به آنها محصولات کشاورزی میفروشد ایران یکی از ده کشوری است که درصدر قرار دارد و آمریکا میخواهد که این وضع حفظ شود».
و یک تحلیلگر وزارت کشاورزی آمریکا گفت که درآمد عظیم نفتی ایران را در شمار بزرگترین مشتریان خارجی کالاهی زراعتی آمریکا گذاشته است. در مجموع ایران در سال ۷۴-۷۵ بالغ بر یک میلیارد دلار کالاهای زراعتی از منابع مختلف خریداری کرده است. (کیهان ۲۱ مهرماه ۵۴) «و این تنها در مورد کالاهای زراعتی نیست. وضع صادرات و واردات کشور کلاً اسفناک است». به موجب اسناد وزارت دارائی و امور اقتصادی (اطلاعات ۲۲ مرداد ماه ۵۴): «در سال گذشته از ۱۳۲ کشور کالا به ارزش ۴۴۸۰۷۵ میلیون ریال وارد ایران شده که در مقابل ایران فقط ۳۹۲۳۸ میلیون ریال کالا به ۱۰۳ کشور صادر کرده است.
و کسر موازنه بازرگانی برای سال ۵۳، برابر با ۴۰۸۸۲۷ میلیون ریال و دو برابر سال ۵۲ بوده است.
در برابر این نابسامانیهای اقتصادی ـ کشاورزی ـ رژیم شاه میلیاردها دلار درآمد نفت را به عناوین مختلف، از قبیل «کمک» به کشورهای صنعتی ـ خرید سهام کارخانجات ورشکسته آنان، و یا خرید وسایل نظامی به جیب کشورهای استعماری سرازیر میکنند.
هموطنان عزیز:
ترازنامه عملکرد رژیم شاه یک بار دیگر بر این سخن دکتر مصدق صحه میگذارد که در دادگاه نظامی سلطنتآباد، وقتی او را محاکمه میکردند گفت:
«اگر میلیاردها لیره و دلار دیگر از طریق اخذ وام یا عایدات مملکت در اختیار دولتهای غیرمبعوث مردم قرار گیرد نهتنها دردی چاره نخواهد کرد بلکه فقر و بدبختی و قرض و بحران اقتصادی روزبروز بیشتر خواهد شد».
سرتاپای رژیم شاه در فساد و تباهی، انحراف و خیانت علاجناپذیری غوطه میخورد.
و سرنوشت رژیم شاه و حامیان خارجیاش چیزی جز مرگ و نابودی نیست.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض مالم نمکن لکم و ارسلنا السماء علیهم مدرارا و جعلنا الانهر تجری من تحت هم فاهلکناهم بزنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرین.
(آیه ۶ سوره انعام)
آیا ندید که چگونه جامعههائی را که قبل از آنها بودند هلاک کردیم در صورتی که آنها اقتدار و تسلطی در روی زمین داشتند که شما ندارید. و ابرها را هم بر وفق مرادشان فرستادیم و نهرهای روان برای آنها جاری ساختیم، اما آنها را به خاطر گناههائی که مرتکب میشدند هلاک نمودیم و جامعه دیگری به جای آنها بوجود آوردیم.
سرنگون باد رژیم فاسد و منحط شاه
نابود باد استعمارگران خارجی
پیروز باد مبارزه حقطلبانه مردم مسلمان ایران
سلام بر زندانیان سیاسی ایران
برافراشته باد پرچم جهاد مسلحانه
درود به مجاهدین اصیل.
افکار عمومی جهان و اختناق و شکنجه در ایران
در ماه ژانویه سلسله اقدامات نهضت آزادی ایران در زمینه دفاع از زندانیان سیاسی و افشای ماهیت رژیم ایران در سطح جهان همچنان ادامه داشت و از موفقیتهائی نیز برخوردار بوده است.
در تاریخ ۱۰ الی ۱۷ ژانویه تریبیون دوم بینالمللی راسل در شهر رم جلسه محاکمهای درباره نفوذ و اقدامات امپریالیسم آمریکا در آمریکای لاتین تشکیل داد که در آن علاوه بر نمایندگان جنبشهای انقلابی و مترقی کشورهای آمریکای لاتین، از نهضتهای آزادیبخش کشورهای زیرسلطه در سایر نقاط دنیا، از جمله، نهضت آزادی ایران، نیز دعوت شده بود.
در طول جلسات این کنفرانس نماینده نهضت آزادی ایران توانست با نمایندگان نهضتهای نجاتبخش ممالک مختلف تماس حاصل نموده و برنامه همکاری منظمی را برای آینده ترسیم نماید.
در ضیافتی که رهبران این کنفرانس برای تشکیل یک سازمان بینالمللی دفاع از حقوق و منافع مردم کشورهای زیرسلطه با شرکت نمایندگان نهضتهای نجاتبخش کشورهای مختلف در روز آخر کنفرانس ترتیب دادند، بحثی مقدماتی راجع به خطوط اساسی این سازمان در حال تشکیل انجام گرفت و نماینده نهضت نظرات اصلاحی خود را مشروحاً بیان داشت. علاوه بر آن از موقعیت استفادهشده و ماهیت رژیم ایران در زمینههای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی مورد بحث و بررسی قرارگرفت. و جنایات رژیم شاه افشا گردید.
انجمن فرانسوی دوستی و همبستگی با مردم ایران:
در تاریخ ۳۱ ژانویه ۷۶ جلسه مجمع عمومی «انجمن فرانسوی دوستی و همبستگی با مردم ایران» (پیام مجاهد شماره ؟؟) تشکیل گردید که در آن جمعی از فرانسویان دوستدار ایران به شرح جنایات رژیم در زمینههای مختلف پرداختند.
در این جلسه گزارش نظاری که به درخواست نهضت آزادی ایران و موافقت سازمانهای بینالمللی از تاریخ ۹ تا ۱۸ ژانویه به ایران رفته بودند مطرح گردید و سپس انتخابات هیأت مدیره این انجمن انجام شد. و دهنفر انتخاب شدند شرح مفصل تشکیل این انجمن در روزنامههای فرانسوی انتشار یافته است.
در جلسه هیأت اجرائی این انجمن آقای نوری البلاوکیل دعاوی که در فوریه ۱۹۷۲ به عنوان ناظر از طرف سازمانهای بینالمللی به ایران رفته بود به سمت دبیر کل انجمن انتخاب گردید.
نهضت آزادی ایران موفقیت این انجمن را در راه خواستهای انسانی و دموکراتیک آن آرزومند است و به نوبه خود از هیچ کوششی برای موفقیت آن دریغ نخواهد نمود.
بیانیه
مسلمانان آگاه
هموطنان!
پس از آشکار شدن انحرافات اخیر در رهبری سازمان مجاهدین خلق، از طرف افراد، گروهها و سازمانهای داخل و خارج از کشور نامههای زیادی برای ما رسیده است که همگی این انحراف و خیانت را محکوم کرده موضع قاطع خود را در برابر گروه منافقین اعلام داشتهاند. از جمله این نامهها نامهایست که از طرف یکی از این گروههای داخل کشور بنام مسلمانان آگاه بدست ما رسیده است و ما عینا آن را در اینجا میآوریم:
بسمه تعالی
اخیرا بیانیهای از طرف سازمان مجاهدین مبنی بر تغییر بنیانهای اعتقادی سازمان منتشر شده است که در محافل مختلف مردمی موجی از اضطراب و نگرانی توأم با تعجب و استفهام برانگیخته است.
این بیانیه به بررسی تاریخچه و مسائلی از جنبش مبارزاتی خلق ما پرداخته که اهم آن بهزعم نویسنده ضرورت تغییر مواضع استراتژیک ـ ایدئولوژیک است. بیانیه چنین ادعا میکند که سازمان پس از گذراندن ده سال کار تشکیلاتی که چهار سال آن در مبارزه رویاروی با دشمن سپری شده و جمعبندی و تجزیه تحلیل تجربیات گذشته به این نتیجه رسیده است که ایدئولوژی اسلام جوابگوی مشکلات و مسائل جنبش انقلابی در حال رشد و تحول ایران نبوده و باید مکتب مارکسیسم را به عنوان تنها ایدئولوژی طبقه کارگر بعنوان راهنما انتخاب کرد و بر این اساس اسلام را به عنوان ایدهآلیسم و اوهام به دور میافکند و به بنیانگذاران سازمان که چنین اشتباه و انحرافی را مرتکب شدهاند به شدت انتقاد میکند.
این تغییر ناگهانی و ۱۸۰ درجه برای خلق ما که با شخصیت مذهبی و افکار انقلابی اسلامی بنیانگذاران و فعالین اولیه سازمان اشنا بودند باورکردنی نبود که چنین تغییری به طور طبیعی و عادی اتفاق افتاده باشد و اکثرا بعلت آشنا نبودن به مسائل درونی مجاهدین و تصوری که نسبت به حماسههای شهدای مؤمن و صدیق آن داشتند این قضیه را به رژیم دشمن نسبت میدادند، برای آنها بسیار غیرمنتظره و شگفتآور بود که چگونه ممکن است سازمانی که براساس مکتبی نضج گرفته با چنان پشتوانه عظیم تاریخی ناگهان دستهجمعی تغییر عقیده دهد و نهتنها مبانی اعتقادی خود و نسلهای مبارز گذشته بلکه برای توجیه انحراف و فرصتطلبی خود به بنیانگذاران اصیل سازمان و شهدای راستین خلق تهمت ایدهالیسم و اوهامپرستی بزند.
برخی دیگر از علاقمندان بر سرنوشت خلق که از نزدیک با مسائل درونی مجاهدین آشنائی بیشتری داشتند از مدتها قبل آثار چنین گرایش و انحرافی را در برخی از نوشتجات و انتشارات سازمان کم و بیش احساس میکردند و بهخصوص از سال گذشته با حذف جمله «بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران» و به تدریج حذف تاریخ تأسیس سازمان و آیه فضلاله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما از ابتدای اعلامیهها و آرم سازمان مسائل و مشکلات ناگواری را پیشبینی میکردند تا اینکه بالاخره با انتشار بیانیه شایعات چهره حقیقی به خود گرفت و نشان داد انحرافات و کجرویهای اخیر از کجا ناشی میشده است.
اکنون آشکار شده است که عدهای از مارکسیستهای فرصتطلب که در غیاب فعالین شهید و اسیر در سازمان نفوذ کرده بودند به تدریج پستهای رهبری را اشغال کرده و با کودتای خونینی مخالفین خود را به شدت سرکوب نموده حاکمیت خود را ظاهرا بر سازمان تحمیل نمودهاند. در این جریان به ادعای خودشان حداقل ۵۰ درصد اعضا که با برنامههای حسابشده درازمدت آموزشی آنها تغییر عقیده ندادهاند مشمول تصویههای سبک و سنگینی شدهاند و این افراد به علت شکل خاص سازمانی و عدم آشنائی و ارتباط با یکدیگر در وضع غیرقابل تشکل و جبههگیری قرار دارند.
برای روشن شدن قضیه لازم است کمی به عقب برگشته تاریخچه سازمان و بیوگرافی فعالین سابق آن را بررسی نمائیم. موسسین سازمان مجاهدین که اکثرا از اعضا سابق نهضت آزادی ایران بودند (سازمانی که با رسالت اسلامی تاسیس شده بود) همگی از فعالین انجمنهای اسلامی دانشجوئی و کانونهای مذهبی ایران بوده و دوران تربیت اسلامی و آموزش تئوریک خود را در بطن فعالیتها و مبارزات مذهبی گذرانده بودند و با این حال قبل از کار عملی حدود هفت سال با پشتکار و مداومت و صرف حداکثر وقت به کار تئوریک و شناخت اصول اعتقادی پرداخته و به این ترتیب فرصت پیدا کرده بودند کاربرد تئوریهای انقلابی اسلامی را در رابطه با مسائل زمان خویش کشف نمایند.
در سال ۵۰ با یورش ساواک و سرکوب و دستگیری و اعدام فرزندان حماسهآفرین خلق بیش از ۹۰ درصد افراد (که شامل تمام کادر رهبری بود) و ۹۵ درصد امکانات از دست رفت، معدود افراد باقیمانده که عموما از کادرهای پائینتر بودند با ایمان و عمل و صبر انقلابی با یاری حق که همیشه همراه حقطلبان اندک است به صورت معجزهآسائی از کوره سخت سرکوب خونین پلیس سالهای ۵۰ و ۵۱ آبدیده به سلامت خارج شدند و با شتابی که شهدای نخست به نهضت داده بودند به تجدید قوا و عضوگیری و توسعه سازمان به صورت وسیع و تصاعدی پرداختند. از آن به بعد نیز به کرات سازمان ضربه خورده و هر بار اصلیترین کادرهای خود را از دست داده است و با این حال مجاهدین دیگری پرچم را برافراشته و جهاد را تداوم بخشیدهاند.
در چنین شرایط سهمگینی در مبارزه با رژیمی که از تجربیات ضدانقلابی امپریالیسم در سرکوب نهضتهای چریکی امریکای لاتین و دیگر نقاط عالم سود میبرد سازمان مجاهدین به تدریج و بناچار برای حفظ موجودیت بیشترین و اصلیترین انرژی خود را به کارهای عملی و تاکتیکی معطوف نمود و از آموزش کافی و کار تئوریک غافل ماند.
زندگی تنها و منزوی افراد جوان و تازهکار در خانههای امن و عدم آشنائی و ارتباط با مردم و نداشتن امکانات و وقت کافی برای کار تئوریک و عرضه مسائل و مشکلات با اسلام انقلابی بجای آنکه سازمان را از نظر ایدئولوژیک نسبت به سالهای ۵۰ تکامل بخشد به تدریج خلاء و تضادی بین عمل و تئوری بوجود آورد و برنامه فقط مبارزه شد در چین خلاء و ناتوانی از استخراج مبانی انقلابی اسلامی بهخصوص تخفیف ضوابط ایمانی برای داوطلبین عضویت در سازمان هر آینه امکان رشد مارکسیسم و بالا آمدن منافقین پیدا میشود و سازمان روش التقاطی به خود میگیرد (مارکسیسم بعنوان علم مبارزه در دل ایدئولوژی اسلام) واضح است که چنین ترکیب نامأنوس و نامتجانس امکان رشد ندارد و بالاخره گسیخته میشود. و در این آب گلآلود مارکسیستها با همان حیلههای همیشگی خود حداکثر استفاده را مینمایند و وارث ناخلف شهدای مسلمان میشوند.
و به این ترتیب برای سازمانی که شهادت انقلابی را پذیرفته است و برخلاف سازمانهای سیاسی که در ردههای عقبتر مبارزه میکنند نمیتواند رهبری ایدئولوژیک را در وجود رهبران حفظ نماید در این نقل و انتقال امانت به طور اجباری و موقت از خط اصلی اتخاذی منحرف میشود و تجربه بسیار ارزنده و مفیدی برای ادامه بقیه مسیر کسب مینماید.
نویسنده بیانیه کادر غاصب رهبری در توضیح خط ایدئولوژیک جدید که چیزی جز اباطیل کهنه و قالبی تودهایهای قدیم نیست با انتقاد و لگدمال کردن حزب توده میکوشد اولا خود را از آثار شوم و خائنانه آن حزب وابسته نجات دهد در ثانی برای جوانان تازهکار و بیاطلاع از سوابق اینگونه اندیشه در ایران حرفهای تازه و فریبندهای ردیف نماید. اما ملت ما در تاریخ معاصرش کراراً این نحوه گرایش را آزموده است، از مخالفت با قیام میرزاکوچکخان به بهانه طرفداری از حزب اتحاد اسلام گرفته تا تایید رضاخان به عنوان سردار ملی و قهرمان ملت و کارشکنی و مخالفت با مصدق بعنوان مبارزه با بورژوازی ملی و…..
نویسنده حتی نهضتهای مارکسیستی سایر کشورها را به باد انتقاد میگیرد و برای آنکه نمونه قابل مقایسه نشان ندهد مسئله رویزیونیسم را مطرح کرده و تمام تقصیرات را به گردن رهبران مارکسیست میاندازد. چرا که در غیر اینصورت در توجیه خیانـتهای مارکسیستهای معروف و سابقهداری مانند نیکخواهها، لاشائیها، پارسانژادها و صدها مارکسیست قدیم و جدید که فعلا تئوریسین و گرداننده اصلی سازمان امنیت و دستگاههای علمی و فرهنگی رژیم هستند دچار تناقض میشود.
اما برعکس در قضاوتهایش راجع به اسلام پای افراد را پیش میکشد و با انتقادهای اگر چه از دریچه تنگ کینهتوزانه دگماتیسم خویش میکوشد آن را به حساب اسلام بگذارد. در حالی که نقش مثبت و سازنده شخصیتهای مذهبی و نه مکتب آنها مطلقا قابل مقایسه با نقش مخربی که اینگونه افکار و رهبران در منحرف کردن مردم داشتهاند میباشد. چرا که برای ما کلیه کشورهای استعمارزده نو یا کهنه آنچه در این مرحله تاریخی مطرح است اتحاد و بسیج کلیه طبقات و نیروهای ملی در برابر استعمار غاصب و چپاولگر است و تا وصول پیروزی نهائی پرداختن به هر اختلافات داخلی و تفرقه و شکاف نهایتا به سود نیروهای دشمن تمام میشود.
در اینجا مسئلهای مطرح میشود که در چنین شرایط سهمگین که دشمن در اوج هماهنگی نیروهای خویش است مطرح کردن اختلاف ایدئولوژیک در سنگرهای مقاومت و حذف پنجاه درصد آن چه چیز را حل میکند و به سود که تمام میشود؟
جواب روشن است، مارکسیسم در برابر مسائل قرن گذشته اروپا و مشکلات سرمایهداری صنعتی عرضه شد برای آنها مسئلهای به عنوان استعمار وجود نمیداشت (چرا که خود عامل آن بودند) و چنین تحلیلی در مارکسیسم وارد نشده است اما مارکسیستهای متعصب ما که نتوانستهاند از قالبهای صادراتی فکری خود خارج شوند و مستقلا بیندیشند در تحلیل قضایا و کوشش برای انطباق آن با مارکسیسم دچار سرگردانی و اشتباه میشوند و این مسئله نهتنها برای ایران بلکه برای اغلب کشورهای آسیائی و آفریقائی تکرار شده است و کمونیستها در برابر نهضتهای ضداستعماری که عمدتا جنبه ملی و ناسیونالیستی داشته پوزیسیون منفی و غیرمنطقی گرفتهاند. مثال: مصر، الجزایر، ایران و….
در ایران حزب توده اتحاد طبقات را تحت رهبری حکومت ملی دکتر مصدق نمیتوانست با تحلیلهای ساخته شده خود توجیه کند بنابراین علیرغم استعمار آمریکا با آن مخالفت میکرد و در مقابل قانون ملی شدن نفت خواستار آزادبودن نفت شمال برای روسها بود؟
ما هرگاه توانستیم استعمار را از مقابل خود برانیم آنگاه به مسائل داخلی و استعمار طبقاتی میپردازیم آن هم نه به طور تقلیدی و با فرمولهای دیگران که خاص شرایط خودشان است بلکه با ابتکار و خلاقیت خودمان. چرا که مسائل کارگری ایران با مسائل طبقات کارگر زمان مارکس در شرایط زمانی آلمان قرن نوزده هرگز یکی نیست و نه طبقات سرمایهدار به همان شکل بوجود آمدهاند که بتوانیم به راحتی از همان قالبها استفاده نمائیم.
آیا هرگز مارکس پیشبینی و در محاسبات خود وارد کرده بود که روزی کشورهای فقیر سابق صادرکننده سرمایه به کشورهای بزرگ صنعتی شوند و با خرید سهام کمپانیهای ورشکسته بزرگ صنعتی شوند و با خرید سهام کمپانیهای ورشکسته آن اینچنین سرمایهها را در هم ادغام نمایند. و آیا هرگز تصور میکرد امضای یک سرمایهدار کویتی زیر چکی ممکن است بزرگترین بانکهای اروپا را به روشکستگی بکشاند. آیا کارگر ایرانی که با سهیم شدن در سود کارخانجات و بیمه و بهداشت و پیکان و رادیو و تلویزیون و ….. با اتکاء به تجربیات ضدخلقی امپریالیسم اینچنین به زمین چسبانده شده است با پرولتر زمان مارکس که پشتوانه فرهنگی سالیان دراز تشکل طبقاتی داشت از نظر خصوصیات پرولتاری یکی است؟ تازه همان کارگر آلمانی امروز که قریب یک قرن از پرو؟؟؟ و مارکس گذشته ربع قرن است اعتصاب نکرده و از بورژواها هم بیشتر فاسد شده است. چرا که رابطه آنها هم دیگر رابطه سرمایهدار و کارگر نیست بلکه رابطه دزد و شریک دزد است. دزدانی که همه به غارت کشورهای فقیر مشغولند.
آیا در ایران واقعا طبقهای که از رشد بورژوازی بوجود آمده باشد به عنوان سرمایهدار بزرگ سراغ داریم به همان سیر طبیعی که در غرب میبینیم. در اینجا مسئله به صورت دیگری با وابستگی به دربار و مرکز قدرت مطرح است مثال خیامیها، رضائیها، ثابت پاسال و غیره.
آیا در شرایطی که جنبش مسلحانه ایران عمدتا هم از نظر نیروی انسانی و هم مالی از طبقه به قول شما بورژوا تغذیه میشود، این ناسپاسی و کندذهنی نیست که با تمسک به قالبهای مارکسیستی بنام بورژوازی سنتی آنها را از حمایت مبارزه حذف کنیم و به دفاع از طبقه فرضی و خیالی کارگر که هنوز بوجود نیامده دلخوش کنیم. و آیا این کار بیشتر به ایدآلیسم و اوهامپرستی شباهت ندارد؟ در شرایط فعلی ایران دهقان و کارگر بیشتر به جنبش پیوسته یا دانشجو و بازاری و کاسب؟ چه کسی پناه داده و بودجه از کجا تامین شده است؟
و بالاخره عضوگیری از چه طبقهای بوده است. ما باید متفقا در برابر استعمار و غارت نفت مبارزه کنیم نه اینکه به مبارزه درون تشکیلاتی پرداخته و دست خود را به جای دشمن به خون برادر همسنگرمان آغشته کنیم، فرض کنیم همه حرفهای دهن پرکن ایدئولوژیک تو درست و همه حرفهای دیگران خرافی و اوهام دست آخر مگر نه اینکه در شرایط فعلی مذهبی و غیرمذهبی، دانشجو و آخوند با هم شلاق میخورند و با هم شکنجه میشوند. اینست معنای صداقت و درک زمان، فیدلکاسترو و تازه بعد از یک سال پس از پیروزی انقلاب مارکسیست بودنش را خبر داد و تا آن موقع ملتش نمیدانست و در کادر رهبری سوسیالیستهای الفتح در بالاترین ردهها یک سرمایهدار مقاطعه کار کویتی وجود دارد که به نیروی او چرخ انقلاب میگردد. آیا این کار خیانت به جنبش و اشتباه در محاسبه نیروها و خلاصه کردن نیست، آیا این کار آب به آسیاب دشمن ریختن محسوب نمیشود؟
چنین تصمیم عجولانهای را خلق ما جز به خوابنما شدن نمیتواند توجیه کند.
مثل الذین اتخذوا من دون اله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت.
مسلمانان آگاه
سیای آمریکا و قتل لومومبا
مقدمه:
اخیرا مقامات هیئت حاکمه آمریکا، به دلایلی که خارج از بحث این مقاله است، به بررسی اعمال سازمان جاسوسی سیا پرداختهاند. اگر چه علت عمده این بررسی ظاهرا اتهامی است که به این موسسه جاسوسی زده میشود مبنی بر اینکه فعالیتهای جاسوسی خود را به داخل آمریکا نیز توسعه داده است. اما در طی بررسی عملکرد سیا، مسائل جدیدی افشا گردید، که حتی کمیته بررسی سیا، به ریاست و مسئولیت راکفلر معاون رئیسجمهور آمریکا و نماینده کمپانیهای نفتی نتوانست جلوی انتشار آنها را سد نماید.
و از آن جمله است شرکت و دخالت سیای امریکا در برانداختن حکومت ملی دکتر مصدق در ایران و قتل آلنده در شیلی که اخبار و جزئیات آنها قبلا تا حدودی منتشر شدهاند. اما مهمترین خبر فاش شده در این بررسیها شرکت سیا در طرح ترور رهبران جنبشهای ضدامپریالیستی جهان سوم بود. به موجب همین اسناد برخی از این توطئهها را سیا توانسته است با موفقیت اجرا نماید ولی برخی نافرجام ماندهاند.
در ایران ایادی وابسته به دربار (نظیر شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ) در روز ۹ اسفند ۱۳۳۱ مأمور اجرای توطئه قتل مصدق بودند اما مصدق با هوشیاری یک رهبر لایق و شایسته از دامی که برای او گسترده بودند گریخت و سپس در مجلس روز بعد توطئه مزبور را فاش ساخت. در کوبا فیدل کاسترو عناصر و عوامل سیا را که برای ترور او فرستاده بودند دستگیر و توطئه را خنثی ساخت. در آفریقا سیای آمریکا توانست توطئه قتل لومومبا را به مرحله اجرا درآورد.
اگر چه کمیته راکفلر مأمور رسیدگی به توطئههای ترور، حاضر نشد اسناد مربوط به آنها را فاش و یا حتی در اختیار کنگره آمریکا بگذارد اما کمیسیونی از مجلس سنای امریکا با ماموریت رسیدگی به فعالیتهای سیا، قسمتی از این اسناد را که بدست آورده بود منتشر ساخت که به موجب آنها، سیای امریکا مستقیما در قتل لومومبا دخالت داشته و طرح قتل لومومبا از طرف سیا تنظیم و با همکاری آن بدست موبوتو اجرا شده است.
یکی از روزنامههای وزین آمریکا نوشت که «اسناد فراوانی حاکی از دخالت سیا در قتل تروجیلو (۱۹۶۱) و لومومبا (۱۹۶۱) و دیم (۱۹۶۲) در اختیار کمیسیون راکفلر گذاشته شده است. (مینیاپولیس تریبون ۶ جون ۱۹۷۵). این اخبار بعدا توسط سایر خبرگزاریها نیز تأیید شد (یواس نیوزاند ورلد ریپورت ۱۶ جون ۱۹۷۵).
سپس در ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۵ ـ آسوشیتدپرس جزئیات بیشتری از توطئه قتل لومومبا را فاش ساخت و گزارش داد که:
«رئیس سابق عملیات مخفی سیا اقرار کرد که سیا برای کشتن لومومبا طرح مسموم کردن او را مورد مطالعه و بررسی قرار داد». اخیرا هم مقادیر زیادی زهرهای کشنده در انبارهای داروئی سیا پیدا شده. مستر بیسیل Bissel که خود از روسای سابق سیا بوده است و در سال ۱۹۶۱ در عملیات خلیج خوکها و حمله مزدوران آمریکائی به کوبا شرکت داشته است و بعد از شکست آن عملیات سازمان مزبور را ترک گفت میگوید: او با مسموم نمودن لومومبا موافق نبوده بلکه عملیات سیاسی علیه او را ترجیح میداده است. او همچنین افشا کرد که یکی از عوامل سیا توانسته بود جزو ملتزمین لومومبا بشود. اما سیا نمیتوانست از این مأمور خود برای اجرای برنامهای استفاده کند. چه اطلاعاتی را که او برای سیا میفرستاده بود ارزش بسیاری داشتهاند.
هم این منبع ضمنا تأیید کرد که سیا به موبوتو ـ یکی از سیاستمداران ضد لومومبا ـ کمکهای مالی فراوانی مینموده است. موبوتو در سال ۱۹۶۵ طی یک کودتای نظامی قدرت را در دست گرفت و امروز رئیسجمهور کنگو میباشد. در طی زمامداری لومومبا و بعد از استقلال کنگو، به تحریک بلژیکیها و آمریکائیها در سه ایالت کنگو، دشمنان لومومبا دست به طغیان زدند و از اطاعت حکومت سرپیچی کردند.
یکی دیگر از شواهد دخالت سیا در قتل لومومبا، هواپیمائی است که برای دزدیدن لومومبا بکار برده شد. در آن موقع کنگو از خود خلبانی که بتواند هواپیمای ۴ موتوره را رهبری کند نداشت و خلبانها لاجرم خارجی بودند.
نویسنده کتاب The cult of intelligence ضمن تأیید ارسال کمکهای مالی آمریکا به سیاستمداران کنگوئی ضدلومومبا ـ نظیر آدولدو و موبوتو مینویسد که در کلیه عملیات ضدانقلابی سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ سیای آمریکا شدیدا دخالت داشته است. منجمله سیای امریکا مزدورانی را که در حمله به کوبا و جریان خلیج خوکها، تجربه آموخته بودند، به کنگو فرستاده بود. و هواپیماهای بمبافکن خود را در اختیار سیاستمداران کنگوئی قرار داده بود. و همچنین از این هواپیماها برای بمباران مناطق تحت کنترل انقلابیون در منطقه استانلی ویل استفاده میشده است.
نویسنده کتاب اضافه میکند که یک شرکت هواپیمائی به نام International Armement Loys معروف به اینترآرمکو ـ که از مقاطعهکاران سیا میباشد، احتیاجات هوائی نیروهای ضدشورشگری را در کنگو تأمین میکرده است.
برای آنکه خوانندگان ما هم با جنبش آزادیبخش کنگو و رهبر عالیقدرش لومومبا آشنا شوند و هم به عمق جنایات آمریکا واقف گردند گزارش زیر تهیه و تقدیم میگردد.
مرگ قهرمان
کمی بعد از ساعت هیجده روز ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱ یک فروند هواپیمای هواپیمائی کنگو به خلبانی یک نفر بلژیکی بنام بوون Bouwens با برج مراقبت فرودگاه الیزابت ویل تماس میگیرد و پیام زیر را مخابره میکند (…. یک بسته قیمتی برای شما در راه است.)
این بسته قیمتی پاتریس لومومبا ژوزف اوکیتو و موریس موبولو بود. در برج مراقبت فرودگاه الیزابت ویل کود تروآ ـ مونونگو وزیر کشور کاتانگا با خوشحالی در انتظار رسیدن هواپیما است. و به سروان آندره ـ برتن افسر مزدور بلژیکی که همراه اوست میگوید:
اینبار نمیتواند از چنگ ما فرار کند.
سروان برتن فرمانده پادگان نظامی میتوابا (۴۶۰ کیلومتری شمال شرقی الیزابت ویل) است و هیچکس از حضور او در فرودگاه تعجب نمیکند زیرا افسران ارتش مزدور کنگو در صورتی که ماموریت نظامی نداشته باشند میتواند به الیزابت ویل بیایند. و در هتلهای مجلل شهر استراحت کنند.
در همین زمان چومبه نخستوزیر کاتانگا به جای آنکه در کاخ اختصاصی خود باشد در سالن سینمای هتل پالاس ظاهرا به تماشای فیلم (آزادی) مشغول است ولی در حین نمایش فیلم زنگ تلفن هتل به صدا درمیآید و شخصی از خارج بوسیله تلفن با او صحبت میکند. چومبه بعدها یعنی پس از بازداشت در لئوپولد ویل در حین بازپرسی در برابر پیرتورف قاضی دادگستری اعتراف میکند که در آن روز با مونونگو صحبت کرده است. ولی دو سال و نیم بعد ضمن مصاحبه با خبرنگار یک مجله بلژیکی که متن مصاحبه وی در ۳۱ ژانویه ۱۹۶۴ انتشار یافت اظهار مینمایند که در آن روز طرف صحبت او کازاویو رئیسجمهوری کنگو بوده است. البته چومبه پس از صحبت تلفنی به سالن سینما برمیگردد. در این موقع هواپیمای حامل پاتریس لومومبا و یاران او در فرودگاه الیزابت ویل فرود میآید. مونونگو و سروان برتن از برج مراقبت پائین میآیند و به طرف هواپیما میروند. رئیس پلیس کاتانگا و هشت نفر از افسران و درجهداران گروهان یکم دژبان که صبح آن روز به الیزابت ویل احضار شده بودند در فرودگاه حضور دارند. اسامی این افراد همه در دست نیست. ولی آنچه مسلم است ۴ نفر از آنها مزدوران بلژیکی بودهاند.
مونونگو پس از فرودآمدن هواپیما فریادزنان میگوید:
او نباید خاک کاتانگا را ملوث کند.
در هواپیما باز میشود برای پیاده شدن مسافران نیازی به پلکان مخصوص نیست. مرد سیاهپوست بلندقدی با صورت متورم ریش کنده شده در حالی که دستهایش را از پشت بستهاند از هواپیما به خارج پرتاب میشود. اسیر دستبسته اگر با همان حال به زمین میافتاد استخوانهایش خرد میشد. ولی ژاندارمها که تعدادشان در حدود ده نفر است او را قبل از برخورد به زمین میگیرند.
ژاندارمی اسیر را چون کولهباری روی دست گرفته و به داخل کامیون پرتاب میکند. در داخل کامیون ضربات مشت و لگد و قنداق تفنگ را بر پیکر زندانی مجروح وارد میسازند.
این سرنوشت مردی است که بارها پس از پیاده شدن از هواپیما ملتش مانند پیغمبری از او تجلیل کرده بودند.
سرنوشت دو سیاهپوست دیگر نیز بر همین منوال است منتها مأمورین کاتانگائی زیاد نگران آنها نیستند. دقایق آخر نزدیک میشود. در حالی که طوفانی از گرد و غبار سرمه آسا فضا را تیره و تار کرده بود. مونونگو میرغضب سیاهپوست رو به لومومبا کرده و با خنده زهرآگینی میگوید (تو بودی گفتی که روئینتنم؟)
سپس سرنیزه را به سینه لومومبا فرو میکند و به دنبال او یک نفر سفیدپوست خونسردانه با شلیک گلولهای به زندگی او پایان میدهد و مرگ غمانگیز پیشوای ملت کنگو و یکی از بزرگترین رهبران آفریقا فرامیرسد.
چرا لومومبا را کشتند؟
نام پاتریس لومومبا به عنوان قهرمان ملی کنگو و نمونه عالی آزادیخواهی برای نجات ملتش از ظلم و ستم استعماری به عنوان یک سیاستمدار شجاع با هدفهای عالی در تاریخ آفریقا ثبت شده است. او با آگاهیبخشیدن و تحریک تودهها ملتش را از خوابی عمیق بیدار کرده و آنان را تاسرحد عمل مصمم گردانید. و خود نیز در صف اول جنگندگان برای آزادی و استقلال ملی و خوشبختی و سعادت مردم آفریقا قرار گرفت.
دوران زندگی او به عنوان یک مبارز، یک انقلابی و یک مدافع او را برای ایفای نقش یک رهبر و سخنگوی خواستها و آرزوهای ملتش آماده ساخت.
پاتریس امری لومومبا در دوم جولای سال ۱۹۲۵ در دهکده آنالوای منطقه کازائی در کنگو متولد شد. پدرش به کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. پدرش میخواست که او در مدرسه کاتولیکها معلم شود و به همین دلیل او را به یک مدرسه کوچک وابسته به کلیسای کاتولیک در شهر کاتاکوکومب فرستاد. پسرک استعداد عجیبی برای یادگرفتن از خود نشان داد و به زودی توجه مبلغین پروتستان را به خود جلب کرد و آنها سرانجام او را قانع کردند که به مدرسه آنها که یک آموزشگاه پرستاری بود برود. دو سال بعد او مدرسه را بدون دریافت گواهینامه ترک گفت.
وی در آموزشگاه به جای مطالعه دروس مربوطه و مجلات پزشکی شبها با استفاده از روشنائی برق کلاس با حرص و ولع عجیبی به مطالعه آثار ولتر ـ ژان ژاک روسو ـ آگاتا کریستی ـ ویکتور هوگو ـ مولیرو ـ ژرژ سیمون و غیره میپرداخت. و خلاصه هرچه به دستش میرسید میخواند. روزها به جای بررسی و مطالعه درس آموزشگاه غرق در افکار و اندیشههای مختلف میگردید. به علاوه مطالعه برای او کاری بسیار ساده بود و او میخواست بیش از آنچه در مدرسه به او میآموختند یاد بگیرد.
اشتیاق در آموختن در اوائل زندگی در او به طور عجیبی بوجود آمده بود، و او مشتاقانه خود را در میان انبوهی از کتاب مخفی میساخت. او سؤالات بسیاری داشت که بلاجواب مانده بود ولی این سؤالات از نوع سؤالاتی نبودند که معلمینش مایل باشند به یک آفریقائی پاسخ گویند. و به همین دلیل بود که روابطش با مبلغین مسیحی به هم خورد و مدرسه را ترک کرد. و در حقیقت این موضوع باعث خوشحالی مبلغین مسیحی گردید.
نظار بینالمللی در ایران
ناظران اعزامی در طول اقامت خود سعی کردند تا با مردم و دوستان و آشنایان خود که در تهران ساکن هستند تماس گرفته و اطلاعاتی درباه اختناق موجود در ایران بدست آورند. و با وجود تمام مشکلات امنیتی توانستند از این طریق اطلاعات جالبی که میتواند از نظر بینالمللی مؤثر باشد بدست آورند.
اعزام این دو ناظر بینالمللی از طرف نهضت آزادی ایران، یکی از سری اقدامات دفاعی است که این سازمان در سالهای اخیر به منظور دفاع از زندانیان سیاسی و معرفی چهره واقعی رژیم شاه به جهانیان به عهده گرفته است و خوشبختانه موفقیتهای قابل توجهی در این راه بدست آورده است.
(گزارش این اقدامات قبلا منتشر شده است) ما امیدواریم که با کمکهای مادی و معنوی هموطنان خود در انجام وظایفی که نسبت به خلق خود داریم، در جهت افشای کامل رژیم خائن شاه گامهای مؤثری در آینده نیز برداریم.
گزارش کامل مسافرت این دو ناظر به زبانهای فارسی، فرانسه، انگلیسی، عربی و آلمانی به زودی منتشر خواهد شد.
علاقمندان میتوانند برای دریافت این گزارش با دفتر پیام مجاهد تماس بگیرند.
بر اثر اقدامات دفاعی نهضت آزادی ایران (خارج از کشور) و موافقت سازمانهای بینالمللی بار دیگر دو تن از ناظران بینالمللی در اوائل ماه ژانویه ۱۹۷۶ به تهران مسافرت کردند.
این دو تن ناظر عبارتاند از آقای ژان میشل برانشویک نماینده انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات و میشل ژست، نماینده جنبش کاتولیک (پاکس رومانا)
ناظران نامبرده به منظور کسب اطلاع از وضع زندانیان سیاسی به خصوص حضرت آیتالله منتظری و علامه مجاهد آیتالله طالقانی و رسیدگی به محکومت ۱۰ نفر از انقلابیون مجاهد (که بعدا نه نفر از آنها اعدام شدند) به ایران عزیمت کردند و از تاریخ ۹ تا ۱۸ ژانویه در تهران ماندند ولی همانند ناظران اعزامی قبلی نتوانستند با هیچیک از مقامات مؤثر رژیم تماس بگیرند. و یا اگر با کسانی تماس گرفتند اطلاعاتی بدیشان داده نشد. که این خود نشانه ورشکستگی رژیم جانی ایران است.
پشتیبانی خلق ایران از مسلمانان لبنان
بدنبال وقایع اخیر لبنان و حملات حزب فاشیستی کتائب به مسلمانان و بخصوص شیعیان لبنانی با وجود تمام شرایط خفقانآمیز در ایران، اقداماتی از طرف روحانیون و مردم به منظور پشتیبانی از حرکت المحرومین لبنان انجام گرفت.
بدین منظور مردم در مساجد تجمع کرده و همدردی خود را ابراز داشتند. از طرف روحانیون و مراجع تقلید نیز اعلامیههائی در اینباره صادر شده است که مردم را به ارسال کمکهای مالی فراخواندهاند. اطلاعات رسیده حاکی است که مقادیر زیادی به منظور کمک به حرکتالمحرومین جمعآوری شده است.
اخبار خارجی
� فیلیپین ـ در یک نبرد مسلحانه بین مسلمانان انقلابی فیلیپین و ارتش، ۴۴ نفر از مسلمانان و ۴۵ سرباز کشته شدهاند. در روز ۱۴ فوریه ۷۶ یک کاروان ارتشی که به همراهی مستشاران آمریکائی منجمله سرهنگ روجر بران از مناطق جنوبی فیلیپین و از جبهههای جنگ دیدن میکرد مورد شبیخون مسلمانان مجاهد قرار میگیرد. اگرچه سرهنگ آمریکائی جان سالم به در میبرد، اما ۴ نفر از افسران ارتش فیلیپین در این حمله انقلابیون کشته میشوند.
� تایلند ـ دولت تایلند برای سرکوبی چهار ایالت مسلماننشین جنوب قوای خود را اعزام کرده است. در این جریان ابتدا ۵ نفر از مسلمانان را به شهادت رسانده و سپس با پرتاب یک نارنجک در میان تظاهرکنندگان ۱۳ نفر دیگر از آنها را شهید میسازند. مساجد این نواحی شبانهروز از مردم مبارز پر بوده ایشان مبارزه خود را ادامه میدهند.
� دولت اتیوپی محصول زارعین اریتره را آتش میزند زیرا زارعین محصولات خود را به دولت اتیوپی نمیفروخته و آنها در اختیار انقلابیون میگذاشتهاند.
اریتره
شورای انقلابی جبهه آزادیبخش اریتریه (ELF) در بیانیه مفصلی که صادر کرده است ۲۶/۱۲/۷۵ مواضع خود را در مورد وحدت همه نیروهای انقلابی در اریتره بیان نموده است. نهضت آزادی، ترجمه این بیانیه سیاسی را به مناسبت اهمیتی که دارد جداگانه منتشر خواهد نمود.
هشدار ـ اخطار
پس از انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک از طرف گروه منحرفین که در آن نسبت به جنبش انقلابی اسلامی و رهبران عالیقدر آن و دستاوردهای پرارزش سازمانهای نماینده آن از نهضت آزادی ایران گرفته تا سازمان مجاهدین خلق و مجاهدین اصیل، کینهتوزانه ـ ولی ضمنا بسیار ناشیانه ـ حمله شده بود، و به دنبال اعلام «لزوم حیاتی مبارزه ایدئولوژیک، به خصوص در شرایط فعلی جنبش… «از طرف این گروه فرصتطلب پیشبینی میشد که رژیم شاه و عناصر و ایادی ساواک از این رویداد سوءاستفاده خواهند نمود.. و هماکنون عناصر و گروههای مشکوک سمپاشیها و حملات شدیدی را علیه مسلمانها آغاز کردهاند. این عناصر کوشش دارند تا خیانت یک گروه منحرف فرصتطلب را مستمسک قرار داده و در زیر سرپوش «مارکسیسم» و حمله به مسلمانها و اسلام، جنبش دانشجوئی خارج از کشور را سرگرم تضادهای جدیدی بسازند.
به موجب اطلاعات ـ گزارشات و اسنادی که به دست ما رسیده است، این عناصر مشکوک ضمن تشدید حملات خود به مسلمانها و اسلام، در برخی از ایالات مختلف آمریکا به جلسات عمومی دانشجویان مسلمان که با الهام از جهانبینی توحیدی به بررسی مسائل اساسی حیات ـ انسان ـ زندگی ـ جامعه و رسالت انسان میپردازند، و با توسل به انواع و اقسام بهانهها ـ و با توهین و ناسزا به اسلام و جنبش اسلامی و رهبران آن جلسات را متشنج نموده و سعی کردهاند تا با تحریک دانشجویان مسلمان، نزاع و زدوخورد راه بیندازند.
خوشبختانه این نقشههای مذبوحانه آنها در اکثر موارد با هوشیاری ـ آگاهی و خونسردی دانشجویان نقشبرآب شده است. در یکی از همین جلسات اسلامی، چند نفری از این عناصر وقتی میبینند کوشش آنها در بههمزدن جلسه نتیجهای نمیدهد، بهانهگیری و وقاحت را به جائی میرسانند که به یکی از دانشجویان به جرم گفتن تکبیر (الله اکبر) حمله کرده و با چاقو صورت او را مجروح میکنند به طوری که احتیاج به عمل جراحی و زدن ۷ بخیه پیدا میشود.
این اوباشان چگونه افرادی و به کجا وابسته هستند؟
این عناصر گویا خود را «مارکسیست» و وابسته به کنفدراسیون دانشجوئی ایرانی معرفی کردهاند.
از آنجا که رویه این افراد فرسنگها از عمل و طرز کارآگاه سیاسی به دور است، و طرز کار به رویه چاقوکشان حرفهای بیشتر شبیه است، و از آنجا که هیچیک از سازمانهای سیاسی مارکسیستی و یا سازمانهای دانشجویان ایرانی وابسته به کنفدراسیونهای دانشجویان مسئولیت اعمال این افراد را به گردن نگرفتهاند، لاجرم باید آنها را وابسته به سازمان امنیت دانست. چراکه این رژیم شاه است که کوشش میکند تا با طرح مسائل انحرافی و حملات ناروا و ناجوانمردانه به مسلمانها و ایجاد اینگونه درگیریها توجه دانشجویان خارج از کشور را از مبارزه علیه رژیم به جانب مسائل انحرافی متوجه سازد.
از جانب دیگر ما معتقدیم که بر سازمانها و اتحادیههای دانشجوئی و همچنین سازمانهای سیاسی ـ که این افراد خود را وابسته بدانها معرفی کردهاند، فرض و واجب است که انتصاب این عناصر را به خود تکذیب نموده و اینگونه عملیات چاقوکشان حرفهای را تقبیه نمایند. با هو و جنجال و تحریکات و حملات و فحش و ناسزا و وارد ساختن اتهامات و ضربوشتم مسلمانها نمیتوان آنها را به ترک عقایدشان و قبول رویههای دیگر مجبور ساخت.
ما همچنین از دانشجویان مسلمان دعوت میکنیم در برابر اینگونه تحریکات تسلیم نشوند. اینگونه تحریکات و سپس درگیریها تنها برای انحراف توجه عمومی دانشجویان از مسائل اساسیتر جنبش صورت میگیرد. و تنها به نفع رژیم و سازمان امنیت است. به این تحریکات تسلیم نباید شد.
برای پیشگیری از وقوع حوادث مشابه دانشجویان مسلمان ضروری است جلسات خود را کنترل بیشتری بنمایند و اجازه ندهند این افراد مشکوک در جلسات عمومی و همگانی آنها شرکت کنند. جوانان و دانشجویان هشیار ایرانی میدانند که نه انتقاد دانشجویان به اسلام و قرآن مسئله تازهای است… نه وجود جلسات اسلامی، و نه محتوی قرآن و آیات آن جدید، و نه سئوالات و ایرادات مطرحشده حاصل کشف و شهود و الهام خاص گویندگان این ایرادات.
آنچه برای دانشجویان ایرانی مهم و قابل توجه است طرز طرح این مسائل و شدت و نوع حملات این افراد به اسلام و جنبش اسلامی در یکی از مراحل بحرانی جنبش انقلابی ایران و کوشش برای ایجاد جنجال ـ بلوا، و در نتیجه سرگرم کردن افکار عمومی دانشجویان و انحراف توجهات آنان از مسائل اساسی جنبش میباشد.
ما همچنین به آن گروههائی که دانسته یا ندانسته از این چاقوکشیها حمایت و یا آنها را به این عملیات تحریک میکنند یادآور میشویم که از این رهگذر نفعی عاید آنها نخواهد شد.
اینگونه حادثهآفرینیها تحلیل و محو تدریجی این یا آن گروه را علاج نمینماید.
رشد و آگاهی تودههای دانشجو بر پیشانی هر کس که بخواهد با این عملیات سفیهانه و ایجاد جنجال خود را در خدمت رژیم قرار دهد داغ باطله زده و میزند. کافیست به عکسالعمل تودههای دانشجو در برابر این حرکات توجه شود.
ما همچنین به رژیم شاه و ایادی او اخطار میکنیم که با این تشنجات قادر نخواهد بود رشد و گسترش جنبش نوین اسلامی را سد و یا در آن وقفه ایجاد نمایند…..
این چراغی است ایزد برافروخته با پایگاهی سترگ در قلب تودهها، هرکس که بخواهد این نور را خاموش سازد لاجرم سرنوشت دردناکی را دارد…..
یریدون لیطفوا نورالله بافواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون.
اخبــــار
دستگیریها و اخبار زندانها
� آیتالله طالقانی را در زندان مفصل زدهاند. به طوری که از شدت ضربات وارده بیهوش شده و به بیمارستان شهربانی منتقل گردیدهاند.
� دختر آیتالله طالقانی که مدتها پیش دستگیر شده بود پس از یک محاکمه دو روزه به حبس ابد محکوم شده است. درود بر خاندان مجاهد طالقانی.
� مهندی امیر ناطقی که در آوریل ۷۵ توسط مأمورین ساواک دستگیر شده بود، پس از گذشتن چندین ماه بالاخره در سپتامبر ۷۵ به چهار سال زندان محکوم شده است.
� پس از دستگیری دانشمند معظم آقای اکبر هاشمی رفسنجانی رژیم شاه زندگی و مایملک ایشان را مصادره کرده است.
� محمدعلی انتشاری که از دانشجویان فراری بوده است در جاده تهران قم دستگیر شده است.
� آقای نصراللهی که پس از دستگیری مهندس مشاورزاده، «گروه کرمان» فراری بود در سوم آذرماه در تهران دستگیر شده است. او جوانی مسلمان، مبارز و آگاه میباشد.
� به دنبال دستگیری آقای عبداللهی سه نفر بنام برادران شمسی که در کرمان طلافروشی دارند، و یک نفر بنام مصطفوی که بازاری است دستگیر شدهاند.
� آقای سیدفتاح هاشمی از طلاب ارزنده و فعال قم در حین پخش اعلامیه طلاب قم دستگیر شده است. وی را به وضع بسیار زنندهای در بین مردم کتک زدهاند.
� به همسر و دختر حضرت آیتالله منتظری اجازه ملاقات دادهاند، ولی بدین صورت که معظمله را در یک قفس کرده و در حالی که دو نفر مسلح ایشان را با بدترین وضع حمل میکردند نزد همسر و دخترش آوردهاند. لباسی کثیف بر تن ایشان بوده و وقتی ایشان خواسته بودند با زن خود حرف بزنند مامورین به ایشان پرخاش میکنند.
آیتالله منتظری به مامورین پرخاش کرده و میگویند: «نه به من لباس دادهاید نه دارو و نه کتاب، من در سرمای اینجا به بدترین شکل زندگی میکنم» و بدینترتیب مطالبی را که میخواستهاند به همسر و دختر خود بگویند بصورت پرخاش به مامورین میگویند.
� آقای شیخ جعفر سعیدی همایونشهری، از افرادی بود که در مدرسه فیضیه دستگیر شده و سپس آزاد شده بود، نامبرده دوباره دستگیر شده است.
� شیخ حسین سالک که از طلاب قم بود در ۸ آذرماه به علت رفتن منبر در شیراز دستگیر شده است.
� آسیه احمدی خواهر مجاهد اسیر محمد احمدی را که در سال گذشته دستگیر شده بود به سه سال زندان محکوم کردهاند. او همسر غلامرضا جلالی است که در سال پیش به ده سال محکوم شده بود.
آسیه احمدی حامله بوده و در زندان وضع حمل کرده است و جلادان رژیم شاه در حضور پدر و مادرش این کودک نوزاد را زدهاند و به این ترتیب این کودک در اولین روزهای حیات خود با شکنجه وحشیانه جلادان شاه بدنش کبود و چشمهایش متورم شده است. آسیه احمدی از یک خانواده روحانی و همچون برادر مجاهدش مسلمان آگاه و مبارز میباشد.
خانواده احمدی نیز از خانوادههای مبارزی هستند که بسیاری از افراد خود از جمله دائی آسیه، روحانی مبارز آقای شاهآبادی را به شکنجهگاه رژیم فرستادهاند تا رسالت اسلامی خود را ایفا کنند. بگذار فرعون زمان شاه جنایتکار از کودکان مسلمان نیز نگذرد ولی سرانجام حق پیروز خواهد شد.
� مادر مجاهدین اصیل و مسلمان حسن و علیرضا کبیری که خبر دستگیری او را در شمارههای قبل دادیم پس از شکنجه و بازجوئی طولانی به حبس ابد محکوم شده است وی از مادرانی بود که هیچگاه از افشای جنایات رژیم نایستاد و رسالت مسلمان بودن خود را به خوبی ایفا کرد. همسر مجاهد اسیر حسن کبیری که خود نیز خواهر مجاهد اسیر محمود حیاتی مبارز آگاه مسلمان میباشد به هشت سال زندان محکوم شده است. درود بر خانواده کبیری و حیاتی.
� مجاهد مسلمان مهندس لطفالله میثمی که در مرداد ۵۳ همراه با مجاهد دکتر سیمین صالحی دستگیر شده بود اینک با چشمان نابینا و با دستان از مچ قطعشده در زندانهای رژیم بسر میبرد ولی روحیه انقلابی خود را کاملا حفظ نموده است.
� آقای حسین جنتی فرزند آیتالله جنتی که در اسدآباد همدان تبعید است به اتهام وابستگی به گروه «عرفا» دستگیر شده است. عرفا خود یک سال است که دستگیر شده است و محکوم به ۱۵ سال زندان شده است. حسین جنتی از طلاب بسیار خوب و مبارز قم بود و پس از دستگیری عرفا مخفی شده بود و سرانجام در تهران دستگیر شد.
� در یک یورش وحشیانه به قزوین در ۲۷ ذی الحجه یک شبه بیست و یک نفر را دستگیر کردهاند. اکثر این افراد دانشجو بودهاند و اسامی بعضی از آنها از این قرار است:
۱ـ قاسم جباری لیسانس حسابداری کارمند کارخانجات کارتنسازی شهر صنعتی قزوین (توضیح اینکه یکی از برادران این فرد فراری است و اخیرا پلیس برای گرفتن آن برادر فراری او به منزل ایشان ریخته و چهار فرزند دیگر خانواده را دستگیر میکند ولی بعدا سه نفر آنها را آزاد کرده و تنها قاسم را نگه میدارند).
۲ـ محمدرضا برادران دانشجوی سال دوم دانشکده فنی تهران. ۳ـ هاشمیان ۴ـ باروتی ۵ـ علی قاب دانشجوی سال سوم دانشکده پزشکی تهران ۶ـ شیخ حسین علیخانی دانشجوی علوم دینی ۷ـ حسین خاکساران کارمند کتابخانه قزوین ۸ ـ محمد باریکبین دانشجوی سال سوم ادبیات تهران.
� در تاریخ دوم محرم دکتر قاسمپور و خانمش که دکتر داروساز است و داروخانهدار دستگیر شده و روانه کمیته شدهاند. دکتر قاسمپور برادرزن آقای موحدی رئیس بانک است که چندی قبل در دستگیری دستهجمعی با آیتالله طالقانی و هاشمی رفسنجانی دستگیر شده بود.
� آقای گنجهای از وعاظ متعهد و بزرگ ایران که چندی پیش به دو سال زندان محکوم شده بود و یک سال و نیم آن را گذرانده بود، در هفته آخر دیماه دوباره به کمیته منتقل شده و به هشت سال زندان محکوم شدهاند.
� آیتالله ربانی شیرازی که به سه سال و یک ماه زندان محکوم شده بود، و تنها ششماه از زندانی ایشان باقی مانده است دوباره به کمیته منتقل شدهاند، و اینبار معلوم نیست برای ایشان چه برنامهای دارند.
� آیتالله انواری که در جریان اعدام حسنعلی منصور دستگیر شده و مدت یازدهسال است که در زندان بسر میبرند، به زندان اوین منتقل شدهاند. ایشان در این مدت روحیه انقلابی خود را کاملا حفظ کرده و کوچکترین نقطهضعفی ازخود نشان ندادهاند.
� حجهالاسلام اسدی خراسانی که چندی پیش دستگیر و به شش ماه زندان محکوم شده بود به کمیته منتقل شده است و اینک به چهار سال زندان محکوم شدهاند.
� آقای طاهری اصفهانی که از امامان جماعت متعهد اصفهان هستند، سه مرتبه به سازمان امنیت اصفهان اعزام میشوند و در بار سوم مفصل مورد ضرب قرار میگیرند. ایشان نماز جمعه میخواندهاند و مورد توجه قاطبه مردم بودهاند. مسجد ایشان نیز لاک و مهر شده و عبور و مرور از آن ممنوع شده است.
� آقایان رستم رستمی، ستاری، ولایتی و علی مسگری برای دیدن آقای صالحی نجفآبادی، مؤلف کتاب شهید جاوید که به میاندوآب تبعید است رفته بودند که بلافاصله دستگیر میشوند.
� در اصفهان یک گروه انقلابی دستگیر شدهاند. تعداد این گروه ۱۷-۱۸ نفر بوده است و فردی بنام خلدی که طلبه میباشد از اعضای کمیته مرکزی این گروه بوده است. وی را به قدری زده بودند که دچار جنون گردیده است.
عملیات انقلابی
� یک پاسگاه بین پوکان و میاندوآب مصادره شده است در این عملیات با تردستی عجیبی دست و پای مامورین با طناب بسته شده و در پاسگاه قفل شده بود.
� در دیماه جاری یک سروان ارتش از پادگان جی تهران (نزدیک فرودگاه) با مصادره چند قبضه اسلحه فرار کرده است. شبی که این افسر شجاع فرار میکند پادگان به حالت آمادهباش درمیآید. افراد این پادگان مرتبا به ظفار اعزام میشوند.
� یک سرگرد ارتش بنام محبّی از پادگان شاپور با مقدار زیاد اسلحه و مهمات فرار کرده است. این مطالب به تمام پادگانها بخشنامه شده است و در بخشنامه گفته شده است که نامبرده مقادیر زیادی از اسرار و اسناد موجود را نیز مصادره نموده است. برای پیدا کردن این افسر انقلابی جایزه تعیین کردهاند. شایع است که نامبرده فردی مذهبی است.
� طبق گزارش رادیو اسرائیل یک درگیری مسلحانه در روز ۲۲/۱/۷۶ در تهران رخ داده است که در آن یکی از انقلابیون شهید شده است. در اوائل ژانویه نیز در یک نبرد مسلحانه در تهران چهار نفر از انقلابیون که دو نفرشان دختر بودهاند شهید شدهاند. یک پلیس نیز در این درگیری کشته میشود.
� طبق گزارش روزنامههای آلمانی ـ در روز دوم فوریه در تهران از یک گروه انقلابی ۵ نفری دو نفر تیرباران شدهاند و دو نفر محکوم به حبس ابد و یک نفر به ۱۰ سال زندان.
� در بن روز بیست و سوم ژانویه دانشجویان به منظور اعتراض به اعدام ۹ نفر از مجاهدین سفارت ایران در بن را اشغال کرده، عکسهای شاه را پاره کردند و دیوار سفارت را با شعار مرگ بر شاه زینت دادند. این جریان در تاریخ ۲۸ ژانویه از تلویزیون آلمان (کانال ۱) پخش شد.
� تهران ـ در یکی از خیابانهای فرعی شاهرضا بنام تنکابن درگیری شدیدی بین پلیس و چند نفر از انقلابیون مسلمان که در یک خانه امن ساکن بودهاند درمیگیرد. پلیس بعد از انفجار بمب در این خانه امن در محل اختفای ایشان مطلع شده و به ایشان حمله میکند. در این زدوخورد یکی از انقلابیون بنام اسفندیاری به شهادت میرسد. و دو نفر زن و شوهر بنام احمدی زخمی شده و دستگیر میگردند و در کلانتری ۹ مجلس به غلوزنجیر بستری میشوند. اسفندیاری و احمدی هر دو دانشجو و از جوانان مسلمان مبارز، پاک و آگاه بودند. دو نفر دیگر از انقلابیون موفق به فرار میگردند.
� آمل ـ درگیری شدیدی در آمل بین مامورین و انقلابیون درمیگیرد. در یک کیلومتری آمل پنج مرد و یک زن انقلابی زندگی میکردهاند. این منزل انبار اسلحه بوده است. به علت دستگیری فردی در تهران، این گروه شناخته شده و پلیس به محل اختفای ایشان حمله میکند. در این درگیری یک زن نبرد را شروع میکند و مردان پس از آتش زدن اسناد و ایجاد دود در کوچه موفق به فرار میشوند. زدوخورد حدود ۲۰ دقیقه به طول میانجامد و سرانجام این دختر انقلابی شهید میگردد. در این زدوخورد هشت نفر مامورین کشته میشوند.
� گرگان ـ در روز ۱۳ محرم درگیری مسلحانهای در گرگان رخ داده، دو نفر انقلابی شهید شده و دو نفر موفق به فرار میشوند. در این درگیری دو نفر از مامورین پلیس کشته میشوند.
اخبار دانشگاه
� تظاهرات ۱۶ آذر
تظاهرات ۱۶ آذر امسال نیز به صورت چشمگیری انجام شد. در دانشگاه تهران، دانشجویان طبق قرار قبلی در چند میدان مثل فوزیه، شاه، راهآهن، و شوش تظاهراتی میکنند. در تظاهرات آیاتی از قرآن که درباره منافقین است، روی تختههای بزرگ نوشته و حمل میکردند.
در دانشکده قضائی قم تظاهرات منجر به شکسته شدن تمام شیشههای مدرسه عالی قضائی شد. دانشجویان بیرون آمده و توی جاده به سوی قم حرکت میکنند (مدرسه عالی در سه کیلومتری قم بین راه قم و تهران واقع است) ماشینهائی که از تهران به قم میآمدند پشتسر دانشجویان میایستند و موقعی که دانشجویان به قم میرسند افراد شهربانی و ژاندارمری در مقابل آنها موضع میگیرند. رئیس شهربانی سخنرانی میکند و افراد متفرق میشوند.
� در کاشان دانشجوئی برای بقیه درس میگوید، درس آببابا. دانشجوئی میگوید آقا شیشه کثیف است. دانشجوئی دیگر که معلم بوده است میگوید شیشه را بشکن. یک مرتبه با سنگهائی که قبلاً آماده شده بود تمام شیشهها شکسته میشود و بعد میز و صندلیها و به این ترتیب دانشکده تعطیل میگردد.
� در مشهد تظاهرات وسیعی برپا میگردد. دانشجویان نهتنها در دانشگاه مشهد بلکه در خیابانها به تظاهرات میپردازند و در خیابان خسروی نو و بست بالا در ساعت ۱۰ و ۱۱ صبح تظاهرات انجام میگیرد. تعداد تظاهرکنندگان حدود ۷۰-۸۰ نفر بودهاند. در این تظاهرات دانشجویان به منظور نشان دادن تفکر مذهبی خود عکس امام خمینی را حمل کرده و برای امام خمینی شعار میدادهاند.
� در اصفهان، درگیری شدیدی بین پلیس و دانشجویان درمیگیرد و تظاهرات از سالن نهارخوری شروع میشود. تمام ظروف و درب و پنجره سالن نهارخوری شکسته میشود و بعد تظاهرات به بیرون دانشگاه کشیده میشود.
� در همدان، تظاهرات نسبتا خوبی انجام میگیرد و عده زیادی دستگیر میشوند.
و بالاخره در تمام شهرهائی که دانشگاه و یا دانشکده و یا مدرسه عالی وجود دارد تظاهرات میشود. تعداد دستگیرشدگان زیاد بوده است و مثلا در تهران گارد کنترل وارد عملیات شده و تعدادی در حدود ۵۰-۶۰ نفر را دستگیر میکنند.
هرچه پرشکوهتر باد تظاهرات ۱۶ آذر روز بزرگ مبارزات دانشجوئی.
درگیری مسلحانه در اطراف دانشگاه:
در روز ۲۷ آذر درگیری مسلحانهای بین پلیس و عدهای از انقلابیون صورت میگیرد. مدت درگیری شش ساعت بوده است. خیابان روبروی دانشگاه بسته میشود و افراد پلیس با لباس ضدگلوله و ماسک وارد میشوند. همه افراد آن محل با گاز اشکآور متفرق میشوند. چند هلیکوپتر در اطراف به پرواز درمیآیند. ۲ پلیس کشته میشوند و دو نفر از انقلابیون و تعدادی در حدود ۹ نفر دستگیر میگردند.
تظاهرات در پلیتکنیک
در روز ۲۴ دیماه مهدوی وزیر بازرگانی و قائممقام حزب شهساخته رستاخیز بنا بود برای سخنرانی به پلیتکنیک تهران برود. ظهر دانشجویان در سالن غذاخوری به این مسأله اعتراض کرده و تمام شیشههای ساختمان را خرد کردند. البته مهدوی با کنترل شدید همکاران سازمانیش به پلیتکنیک آمد و برای عدهای از مستخدمین و کارمندان که به اجبار به سالن فرستاده شده بودند سخنرانی کرد و به سئوالاتی که از پیش تعیین شده بود از طرف یکی از رفقای حزبی ایشان که در پلیتکنیک شاغل است مطرح میشد جواب داد.
تظاهرات در دانشگاه آریامهر:
در تاریخ ۵ آذرماه در دانشگاه صنعتی آریامهر تظاهرات وسیعی به منظور پشتیبانی از آیتالله منتظری صورت گرفته است. شعار دانشجویان الله اکبر و درود بر آیتالله منتظری بوده است.
شعار برای روحانیون مبارز:
دانشجویان در دانشگاه تهران برای آیتالله طالقانی، لاهوتی، هاشمی رفسنجانی، و مهدوی روی دیوارها و کلاسها شعارهائی نوشتهاند.
مبارزات مردم
· در معدن زغالسنگ آغوزبین (از توابع رودبار) عدهای از کارگران کار میکنند که با مشکلات زیادی از جمله نداشتن مسکن خوب روبرو هستند. اخیرا به علت بارش برف که کارگران نمیتوانستند کار کنند، به آنها مرخصی اجباری داده شده است و کارگران را بیپول و غذا سرگردان کردهاند. یکی از کارگران گفته بود که تنها راه اینست که پس از بازگشت به کار به وسیله کمکاری انزجار خود را نشان دهیم!
· در خرمدره، یاد کاترین عدل و حجت کاشانی در دل مردم باقی است. یکی از جوانان این منطقه که کتاب حسنک کجائی را خوانده بود گفته بود که «کاترین عدل و حجت کاشانی رفتند ولی نغمهها و دگرگونی آنها در قیافه این شهر و چند ده اطراف به خوبی نمایان است. و کار این دو فرزند خلق در گوش ملت مانده است مانند حسنک کجائی غرقه به خون شدند. اما صدا و کردارشان هنوز در شهر پیچیده است». اکثریت مردم از کارها و عملیات آنها آشنا بوده و همه از آنها به نیکی یاد میکنند.
· آقای فضلالله صلواتی شاعر مشهور که چندینبار در زندانهای آریامهری اسیر و زیر شدیدترین شکنجهها مقاومت شایانی نموده، بعد از آخرین بار که از زندان با پاهای سوخته آزاد شده بود، به شهر یزد تبعید گردید. ولی چندی از تبعید ایشان نگذشته بود که دوباره توسط چکمهپوشان شاه دستگیر و زیرشدیدترین شکنجهها قرار میگیرد. طبق خبر رسیده از زندان ایشان را به وسیله باتری الکتریکی بیش از حد شکنجه کردهاند. همچنین گزارش رسیده که جان او و عدهای دیگر از زندانیان در خطر است.
بدون تفسیر:
کارگران کرهای در ایران:
کیهان ۲۲ دیماه ۵۳: فریدون ناصری معاون وزارت کار و امور اجتماعی ایران گفت: ایران قصد دارد کارگران مورد نیاز خود را از فیلیپین و هند و کره تامین کند… بدین ترتیب تقریبا نودهزار نفر تکنسین کرهای استخدام خواهند کرد».
کیهان ۱۰ آذر ۵۴: براساس پروتکل اقتصادی مهمی که میان ایران و کره جنوبی به امضا رسید…. موافقت شد که ۲۵ هزار نفر از کره جنوبی برای تامین احتیاجات ایران استخدام شوند. حالا برای آنکه به عمق این برنامههای استعماری و نمونه واقعی استثمار کارگران پی ببرید به آمار زیر توجه کنید:
سازمان ملل متحد ـ کتاب آمارهای سال ۷۰-۱۹۶۶ ـ جدول شرح دستمزدها در خاوردور: به موجب این جدول کارگران هندی و کرهای با ۱۳ سنت در ساعت کمترین دستمزد را در ۱۱ کشور مورد بحث دریافت میدارند!
مسأله: اول ـ دستمزد روزانه این کارگر به ریال چقدر خواهد شد؟ و با آن دستمزد اگر بخواهد یک وعده غذا بخورد چند روز باید کار کند. (با احتساب بهای گوشت ـ نان و غیره در ایران).
دوم ـ رابطه سیاسی ـ فرهنگی، این کارگران با کارگران ایرانی و سایر مردم ما و به خصوص در رابطه با رشد جنبش کارگری در ایران بررسی کنید؟
بازهم کشتار:
هنوز خون نه نفر شهیدان ۴ بهمن، که بدست جلادان شاه تیرباران شدند، و ۵ انقلابی که در درگیریهای مسلحانه گرگان و ساری و تهران شهید شدند (فتحعلی پناهیان ـ فاطمه حسنپورـ مسرور فرهنگ ـ فاطمه «شمسی» نهانی ـ بهمن روحی آهنگران) خشک نشده است که سخنگویان رژیم شاه با کمال وقاحت و بیپروائی، اعدام گروه دیگری را اعلام کردند.
شهیدان (۱۵ بهمن ۵۴): محمدعلی باقری ـ محمود پهلوان
محکومشدگان به زندان: مهدی نیکدل ـ نورالله لطیفی (به حبس ابد) و ناصر جلائیان (ده سال) به این ترتیب به موجب اعتراف رژیم در ظرف کمتر از یک ماه ۱۶ فرزند دلاور خلق را شهید کردهاند… و هستند شهیدان بینام و نشانی که یا در کنج زندانها و زیر شکنجه شهید شدهاند و یا در کویر دریاچه نمک قم سربهنیست شدهاند….
زهی جلادی …. سرنگون باد جلاد.
خون شهیدان جوشان باد
یا ایهاالذین امنو استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون.
(بقره ۱۵۳ و ۱۵۴)
سحرگاه جمعه سوم اسفندماه ۵۴، شاه این جلاد خونآشام استعمار، بار دیگر خون نه فرزند دلاور (مرتضی صمدیه لباف، وحید افراخته، محسن خاموشی، عبدالرضا منیری جاوید، مرتضی لبافینژاد، محمدطاهر رحیمی، محسن بطحائی، منیژه اشرفزاده کرمانی، ساسان صمیمی بهبهانی) خلق ما را بر زمین ریخت و همزمان با انتشار خبر همین جنایت مطبوعات دولتی خبر دادند که ۵ انقلابی دیگر هم (اسامی آنان را در همین شماره ذکر کردیم) در طی درگیریهای مسلحانه در شهرهای گرگان و مازندران به شربت شهادت نائل شدهاند.
اینکه شاه هر سال در بهمن ماه، ضحاکوار با کشتار جوانان و زحمتکشان و انقلابیون خلق مسلمان ما کینه و دشمنی خود را با مردم و با جنبش رهائیبخش ما، خصوصا با جنبش نوین انقلابی اسلامی نشان میدهد امری تصادفی نیست. در واقع شاه با ریختن خون این فرزندان دلاور خلق ما، سالگرد به اصطلاح انقلاب سفیدش را جشن میگیرد. زهی سفاکی، زهی جلادی!
بهمن ماه، ماه شهیدان است، ماه قیام جنگل، ماه شهیدان سیاهکل، ماه شهیدان گروه باذر است.
خاطره همه شهیدان زنده باد.
ملت ما انتقام خون همه شهیدان راه حق را خواهد گرفت.
اینچنین نیست که سفاک زمان و اربابان خارجیاش از چنگال انتقام تودهها، از سرنوشت محتومی که در انتظار آنهاست، رهائی یابند… عصر ما، عصر اوجگیری انقلابات و جنگهای آزادیبخش است. عصر فرخنده نوید و بشارت رهائی انسان است.
الیس الصبح بقریب؟
آیا صبح پیروزی نزدیک نیست؟
که نزدیکتر باد.
سلام بر شهیدان راه حق و مجاهدین مسلمان.
چه کسی
آب را گلآلود میکند؟
و چرا؟
در روز یکشنبه ۲۶ بهمن ماه روزنامه کیهان ارگان رژیم سرسپرده شاه با هیاهو و تبلیغات قبلی و عناوین درشت شروع به درج سلسله مقالاتی تحت عنوان حسابشده «مارکسیسم، ضداسلام» منتسب به دکتر علی شریعتی نموده است. این موضوع به زودی موجی از استفهام و نگرانی در محافل مختلف برانگیخت و خلق ما را به دلیل آشنائی با سوابق طولانی که از حیلههای شیطانی رژیم دارد در اضطراب افکند. آیا دکتر شریعتی که یک سال و نیم سلول انفرادی و فشارهای رژیم را برای مصاحبه تلویزیونی و همکاری تحمل کرده است و تسلیم نشده، اینبار در آزادی حاضر شده است در چنین شرایط بحرانی تحت چنین عنوانی آن هم برای روزنامه معلومالحال کیهان مقاله بنویسد؟
واقعیت چیست؟ آنکه این حیلهایست از جانب دشمن. که میخواهد با توسل بدان به بعضی توهمات که اخیرا به علت بیتجربگی و فرصتطلبی جمعی منحرف حاصل شده است دامن بزند، و جنگ مسلمان و مارکسیست راه بیاندازد، آنها را به خود مشغول و از دشمن غافل سازد.
مقاله اصلی شریعتی، نه بنام «مارکسیسم، ضداسلام» بلکه بنام «انسان، اسلام و مکتبهای مغربزمین» حدود بیش از ۶ ماه قبل (دقیقا ۲/۵/۵۴) تهیه شده بوده است. این رساله دنباله درسهای اسلامشناسی شریعتی است که او در حسینیه ارشاد تدریس میکرده است. شریعتی در مجموعه درسهای اسلامشناسیاش ابتدا از تاریخ ادیان شروع میکند (از درس اول تا چهاردهم) و سپس در طی ده درس بعدی اساسیترین مسائل و مقولات اسلام را از دیدگاه یک عالم جامعهشناس مطرح ساخته است. از درس ۲۵ (اسلامشناسی درس ۱۱) شریعتی بررسی مکاتب فکری جدید را آغاز میکند.
در درس ۱۱ که بنام «فلسفه تقدیر علمی تاریخ» در ۲۲/۲/۵۱ توسط حسینیه ارشاد چاپ شده است، شریعتی به تحلیل مقدماتی مارکسیسم میپردازد. و در همان سخنرانیاش وعده میدهد که: «…. در پایان این گفتار باید بگویم که از مراحل سهگانه زندگی مارکس در این بحث تنها به دومین مرحله مارکس جامعهشناس ـ یا به تعبیر من مارکس کامل ـ میپردازم. در کار تدریس فلسفه تاریخم…. فلسفه تاریخ مارکس را مطرح خواهم کرد و اکنون مارکسیسم را تیتر میکنم تا در گفتارهای بعدی هرچه را که لازم دانستم و توانستم درس و توضیح بدهم».
اما رژیم به شریعتی فرصت ادامه کار علمیاش را نداد. رژیم که از گسترش جنبش نوین اسلامی همیشه وحشت داشته و دارد، و در زیر ضربات گیجکننده مجاهدین اصیل میرفت که تعادل خود را از دست بدهد، به سرکوبی جنبش و هرگونه فعالیتی پرداخت. منجمله حسینیه ارشاد را بستند. شریعتی را به زندان انداختند. و مدت یکسال و نیم او را به زیر شکنجه گرفند. چاپ کتب شریعتی و بسیاری دیگر از محققین اسلامی ممنوع شد. تا بدانجا که در خانهگردیهای ساواک، وجود این قبیل کتب در منازل افراد نیز باعث توقیف و حبس و شکنجه میشده است!
اما شریعتی بعد از آزادی از زندان به کار تحقیقات علمیاش ادامه میدهد. و به تکمیل مطالبی که آغاز کرده بود میپردازد. یکی از آثار او همین جزوهای است که در بالا بدان اشاره شد. این نوشته و نوشتجات دیگری از شریعتی (نظیر «بازگشت به کدام خویشتن خویش») به دلیل ممانعت رژیم از چاپ و انتشارش، به صورت خطی دست بدست مردم میگردد و هر کس از روی آن نسخهای برمیدارد و سپس بدست دیگری میسپارد.
از جزوه بالا، حداقل دو نمونه خطی، با دستنویس متفاوت به دست ما رسیده است. و همانطور که گفتیم تاریخ تحریر آنها ۲/۵/۵۴ آمده است. توجه به تاریخ تحریر نوشته از آن جهت مهم است که نشان میدهد این جزوه قبل از انتشار بیانیه مواضع گروه منحرفین نوشته شده است.
رژیم به دنبال اطلاع از تحولات و رویدادهای درونی سازمان مجاهدین و انتشار بیانیه مواضع ایدئولوژیک کوششهای دامنهدار و وسیعی را در جهت تشدید اختلاف میان مسلمانان انقلابی و مارکسیستهای اصیل به عمل آورده است. در حالی که از یک طرف چاپ و انتشار بسیاری از آثار مارکسیسم آزاد گذاشته شده است. ساواک با انتشار و توزیع جزواتی بنام «اسلام و مارکسیسم» (که اخیرا در خارج از کشور توسط سفارتخانههای ایران در همه جا پخش شده است) میکوشد تا میان مبارزین ایجاد اختلاف نماید.
اما اکنون با چاپ نوشته شریعتی در کیهان، علاوه بر هدف بالا، میخواهد اذهان مردم را نسبت به شریعتی بدبین سازد چرا که شریعتی علیرغم یک سال و نیم زندان کمیته حاضر به قبول نظرات و پیشنهادات آنها نشد.
در حالی که شریعتی این جزوه را ماهها قبل نه به منظور مبارزه با مارکسیسم ـ در سطح سیاسی آن ـ بلکه به منظور تحلیل علمی یک جامعهشناس، تهیه کرده است. میبینیم که رژیم باکمال وقاحت آن را به نام «مارکسیسم ضداسلامی» و تازه شش ماه بعد از تحریر آن در کیهان چاپ میکند…
و آن هم در بهمن ماه، همزمان با اعدام فرزندان برومند خلق، درهفته اول بهمنماه.
و با حذف مقدمهای از جزوه، که در آن چنین آمده است:
امام صادق فرمود:
بخدا سوگند شیعیان ما پس از درگذشت پیغمبر دائما ما را یاری میکنند و میجنگند به خاطر ما: در وحشت و تهدید همیشگیاند، و آتششان میزنند، و شکنجهشان میکنند و تبعیدشان مینمایند… خدا جزای خیر به آنها دهد. (ص ۳۱۹ تفسیر نورالثقلین)
اما رژیم از این حیلهها و مکرها طرفی نخواهد بست.
این حیلهها مردم ما را فریب نخواهد داد.
انقلابیون مبارز آگاه و هوشیار تسلیم تحریکات دشمن نمیشوند. رسوائی و سرنگونی، سرنوشت محتوم رژیم شاه است.