فهرست مطالب
اوضاع کنونی ایران
تشدید مبارزات ـ راه پیروزی
در آستانه سفر..
محبوبه متحدین (آلادپوش)
حمله به دانشگاه صنعتی
گزارش مراسم یابود سیدمصطفی خمینی
حمله به مراسم عید قربان
سقوط هواپیمای فانتوم در ایران
عکسالعمل اعتصاب فرانسه و آمریکا در ایران
نماز عید قربان در مسجد قبا
نامه به دیوان عالی کشور
شهید کیست؟
یادبود سیدمصطفی خمینی در لبنان
اخبـار
حملات پلیسی
اخبار دانشگاهها
اعلامیهای درباره:
اوضاع کنونی ایران
مقاله زیر که تحلیلی است از تغییر دولت و نقش سیاستهای خارجی بهخصوص آمریکا در این تغییرات، در داخل ایران بدون هیچگونه عنوانی تکثیر و پخش گردیده که یک نسخه از آن نیز به دست ما رسیده است. و ما برای اطلاع خوانندگان عزیز از چگونگی تحلیل جریانات اخیر توسط مبارزین داخل کشور آن را عینا نقل میکنیم. عنوان مقاله از ماست.
پیام مجاهد
مَثَلُ الذّینَ کَفَروُا بِرَبِّهِمْ اَعْمالَهُمْ کرمادٍ اَشْتّدتْ بِهِ الرّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفِ لایَقْدِروُنَ مِمّا کَسَبوُا علی شَیئیٍ ذالِکَ هُوَ الضّلالُ العَبید. (ابراهیم ۱۸)
حاصل تلاشها و اقدامات کسانی که حق را پوشاندند به منزله تل خاکستری است که در یک روز طوفانی تندباد شدید همه را بر باد فنا میدهد (دشمنان خلق) از تلاشها و دستاوردهای خود طرفی برنبندند. آری اینست همان گمراهی دور از فلاح.
مردم مسلمان ایران، برادران و خواهران
رسوائی رژیم کفرپیشه و ستمگر ایران اینک عالمگیر شده است. نه فقط مردم ایران در شهر و روستا، در کوچه و خیابان، در کارخانه و مدرسه، بلکه همه مردم بیداردل جهان به ماهیت پلید و ضدمردمی این رژیم که از دیدگاه مردم مسلمان ایران کافر و حربی محسوب میشود پی برده و پرده از چهره کریه و فریبکار و لافزن و جنایتپیشه و خونخوار آن برگرفتهاند.
رژیم خائن ایران که اینک درگیر بحرانهای کشنده اقتصادی و سیاسی گردیده است برای اینکه بار دیگر از آتش خشم خلق ستمدیده ما برهد و چند صباحی بیشتر به حیات سراسر خیانتپیشه خود ادامه دهد دست به تلاش مذبوحانه و اقدامات رسواشدهای میزند و با تغییر کابینه و تظاهر به افتتاح باب انتقاد و گفتوشنود میکوشد تا خشم مردم را فرونشاند و سرگرمی تازهای برای انحراف جنبش انقلابی تودهها دست و پا کند. غافل از آنکه خلق مسلمان ایران راه قاطع و انقلابی خود را که به محو و نابودی این رژیم منجر خواهد شد دیری است انتخاب کرده و فرزندان دلیر جانبرکف با ایمان کامل به حقانیت و درستی این راه و پیروزی نهائی به جهاد مقدس خود همچنان ادامه میدهند.
ضعفهای درونی رژیم و تضادهای پدیدآمده بین استبداد پهلوی و امپریالیسم امریکا و بحرانها و تنگناهای سخت اقتصادی و بالاتر از همه رشد همهجانبه مبارزه آشتیناپذیر خلق و قهر و تسلیمناپذیری همه قشرها و طبقات تحت ستم و استثمار موقعیتی پدید آورده که در برتر آن جمعی از عناصر آزادیخواه مهر سکوت را شکسته، طی نامهها و بیانیههائی پرده از روی حقایق تلخ و زشتیها و جنایتهای رژیم کنار زده و شمهای از فساد و غارتگری و ظلم و شکنجه و ازاری را که بر مردم تحمیل میشود و ضایعات وحدتانگیزی که در مملکت وارد میشود برملا سازند و عمدتاً ریشه این جنایات و فقر و ظلم و بدبختیها را در سلطه حکومت استبدادی و سلطنتی پهلوی و نقض کامل قوانین اساسی و پایمال شدن حقوق و آزادیهای مردم و عجز و درماندگی رژیم در حل مسائل و مشکلات اقتصادی ـ اجتماعی کشور و تشدید بحران در همه زمینهها، بالاگرفتن موج نارسائیها و نارضایتیها که همه از ماهیت فاسد و ضدمردمی و استعماری و وابستگی به استعمار و سرمایهداری جهانی ناشی میشود، همراه با توسعه اقدامات افشاگرانه مبارزان وطن در داخل و خارج از کشور و توجه عمیقتر افکار عمومی جهان نسبت به شرایط اختناق و سراسر شکنجه و وحشت، اقتصاد ورشکسته و فساد ازحدگذشته موجود در ایران و در عینحال نگرانی محافل امپریالیستی و در رأس آن جناح حاکم آمریکا از ادامه شرایط لرزان و شکننده کنونی که به آسانی میتواند منافع عظیم اقتصادی آمریکا و جهان سرمایهداری را به خطر اندازد، استبداد سلطنتی را در موقعیت دشواری قرار داده است زیرا اربابان برای حفظ آنچه دارند تغییرتی را در جهت تحکیم اوضاع و غلبه بر بحران خواستارند.
تغییر مضحک و در عین حال مهوّع دولت و جانشین شدن آموزگار وزیر پرنفوذ و فعال کابینه هویدا بهجای وی به پست نخستوزیری و باقی ماندن هویدا به صورت مهرهای همچنان فعال در هیئت حاکمه و انجام جابجائیهائی در داخل دستگاه حکومتی و تثبیت همان عناصر اصلی که تاکنون مجری سیاستهای ایران بربادده استبداد داخلی و استعمار خارجی بودهاند و بالاتر از آن بیاعتنائی وقیحانه و لجوجانه شاه نسبت به قوانین اساسی در نحوه تغییر دولت و تشکیل دولت جدید و حتی عدم رعایت ظواهر امر در جلب تمایل ورای اعتماد مجلسین این امید واهی را باردیگر بر باد داد که استبداد حاکم خود منشأ تغییراتی به نفع مردم و بر ضد خویش گردد.
همهچیز از تصمیم راسخ رژیم به ادامه سیاستهای ضدملی گذشته حکایت میکند. انصاری دلال نشان داد کمپانیهای خارجی همچنان در رأس اقتصاد مملکت تثبیت میشود تا اجرای برنامههائی را ادامه دهد که هدفش نابودی کامل تولیدات داخلی و تبدیل کشور به بازار مصرف کالا و صنایع و ماشینهای ممالک غرب و سرمایهداری جهانی بوده است.
کشاورزی ما قربانی همین سیاست ضدملی گردید به طوری که اگر یک روز قادر به خرید و وارد کردن گندم، برنج، گوشت، پنیر و میوه نباشند قحطی کاملی سراسر کشور را فرا میگیرد. (آماری که تسلیمی وزیر بازرگانی کابینه هویدا اعلام نمود مؤید این مطلب است).
تحت سلطه این رژیم صادرات غیرنفتی ما طی سالهای حکومت استبدادی و دستنشانده به نزدیک صفر میل کرده است و در مقابل حجم واردات با سرعت بیسابقهای در حال فرونی است به طوری که حدود سهچهارم درآمد ۲۰ میلیاردی نفت صرف خرید کالا از خارج میگردد.
تحت حمایت نوکرصفتانه متصدیان رژیم خائن ایران که در سالهای اخیر همه اطاقها و راهروهای هتلهای تهران را لاشخورهای شرکتهای خارجی دربست در اختیار گرفتهاند تا سهم خود را از جسد لگدمالشده و تاراجرفته ثروتهای ملی ما به چنگ آورند. آموزگار دلال شرکتهای نفتی در رأس دولت جای میگیرد تا سلسله غارتگرانه اربابان خود را بر منابع نفتی و غیرنفتی ما تحکیم بخشد و ابقای نصیری در رأس سازمان شکنجهگر و ضدامنیت کشور جز نشانه عزم رژیم به ادامه همان روشهای سرکوب و اختناق و شکنجه و اعدام گذشته نمیباشد.
کمتر کسی فریب تظاهرات گربهوار این دستگاهها را به پشیمانی از شکنجه گردن مردم میخورد و این حقایق معلوم میکند که رژیم رسوا و دیوانه استبدادی تا چه اندازه نسبت به فریاد و اعتراضات خلقهای جهان و آزادیخواهان ایران بیاعتناست و حتی اعترافات خود را در زمینه قبول اِعمال شکنجه بدست فراموشی میسپارد.
اینها همه نشانه آنست که علیرغم ادعاهای بلندگوهای دولت هیچگونه تغییری جدی در جهت تأمین حداقل آزادی برای مردم و احترام به حقوق و منافع ملت رخ نداده است و محور سیاست ایران همانند گذشته برپایه حکومت مطلقه استبدادی خاندان پهلوی میچرخد، استبدادی که موجودیت و منافع خویش را درگرو خدمت به منافع سیاستهای استعماری و امپریالیستی و سرمایهداری جهانی و دلالان داخلی آنها قرار داده است و دولتها جز آلتهای بلااراده و چاکران درگاه و غلامان خانهزاد این بزرگترین خائن و غارتگر تاریخ نبوده و نیستند.
اینک میبینیم آنچه از آن به عنوان یک موقعیت و فرصت نام برده میشود در واقع چگونه چیزی بوده است باید دید منافع حکومت مطلقه استبداد در ایران در کجا است؟
حکومت استبدادی چه در فرم و چه در محتوی هرگز نمیتوانسته است پایگاهی در بین مردم ایران داشته باشد و برغم تبلیغات شبانهروزی رژیم نظام شاهنشاهی در چهارده قرن اخیر حتی در یک لحظه مورد تأیید ملت ایران نبوده است. ملت ایران در چهارده قرن قبل با قبول اسلام خط بطلان بر نظامات استبدادی شاهنشاهی کشیدند و آن را که سرچشمه رنجها و بدبختیها و رنجها و ظلمها بود منهدم ساختند و بجای آن به حاکمیت اصول عدل و برادری اسلامی و برابری انسانها و حق مردم در تعیین سرنوشت تن دادند.
از آن به بعد اینگونه حکومتها و نظامها، حکومتهای غاصبی از سوی مردم تلقی شده است که تنها بزور سرنیزه بر مردم تسلط پیدا کردهاند، و لذا مردم هر وقت و هرجا فرصت و قدرت یافتهاند از قیام بر ضد آن خودداری نکرده و همچنان در راه برقراری حکومت مردم و حاکمیت عدل و برابری کوشیدهاند.
نهضت مشروطیت یکی از جلوههای تلاش مردم در جهت نفی حکومتهای غاصب استبدادی بوده است. ناکامی حکومتهای استبدادی در جلب حمایت مردم بارها و بارها تکرار شده است و ناچار جز تکیه بر پایگاه طبیعی اجتماعی خود یعنی طبقات و قشرهای استثمارگر و ثروتمند راه دیگری نداشتهاند. اگر روزی ملاکین بزرگ، اشراف و خانها عناصر تشکیلدهنده پایگاه اجتماعی حکومت استبدادی بودند، اینک سرمایهداران دلالصفت جای آنها را در هرم قدرت گرفتهاند و منافع این گروه به طوری با منافع سرمایهداری بزرگ غرب گره خورده است که بدون حمایت آن به آسانی قادر به حفظ موقعیت خود نیستند.
دولتهای منبعث از این طبقه بودهاند که ایران را ظرف چند سال به صورت مستعمره اقتصادی سرمایهداری جهانی درآوردهاند و سیاستهائی را در زمینه اقتصاد کشاورزی و صنعتی و تجارت اعمال کردهاند که نتیجه آن جز تضعیف و انهدام تولیدات داخلی و مساعد کردن زمینه برای سودجوئی و غارت بیحدومرز اموال و ثروتهای عمومی و دسترنج مردم توسط سرمایهداران خارجی و عناصر وابسته به آنها در داخل نبوده است.
روحانی عنصر فاسد و مأمور آلت دست همین سیاستها قبلا در پست وزارت آب و برق با ساختن سدهای گرانقیمت و غیرمفید پول سرشاری به جیب خود و اربابانش سرازیر کرد که امروز دچار این فاجعه بیبرقی شدهایم (در مملکتی که تا چند سال دیگر قصد دارد به دروازههای تمدن بزرگ برسد) و بعدا در پست وزارت کشاورزی زراعت و دامپروری ملی را که در حدّ خودکفائی و حتی بالاتر از آن قرار داشت ظرف چند سال چنان به خرابی و انهدام کشانید که هرگز به این آسانی دوباره جان نخواهد گرفت. به طوری که تلاشهای رژیم هم برای جبران محدود این ضایعات به جائی نرسیده است. (رژیم از آن جهت دست به اقداماتی ظاهری برای اصلاح و ترمیم ضایعات وارد بر کشاورزی میزند که عواقب آن مانند هر پدیده دیگری اینک سخت به زیان او عمل میکند. بحرانهای ناشی از تورم و نوسانهای درآمد نفت و قیمت کالاهای وارداتی و افزایش سریع و مستمر قیمتها مشکل تامین نیازمندیهای اساسی روزانه مردم از خارج و… عواملی هستند که رژیم را وادار به انجام اقدمات نارسائی در این زمینه نموده است.)
نتیجه اجرای این سیاستها بازگرداندن اقتصاد کشور به عصر استعمار کلاسیک (تولید یککالائی) و وابسته کردن به درآمد نفت و از بین بردن همه تولیدات ملی (از جمله سقوط آخرین و نابودی عمدهترین و قدیمیترین تولید کالای صادراتی ایران یعنی صنعت فرش بوده است) در مقابل این ضربات مهلک که برسر قدرت تولیدی جامعه وارد آمده است، رژیم در سایه خرابی و انهدام دهات و هجوم روستائیان به شهرها به ساختمانسازی رونق داد و همراه با آنها صنایع مونتاژ (طریقه دیگری برای فروش محصولات خارجی و دلالی سرمایهداری جهانی) را توسعه و رواج داد تا از بحران کار بکاهد و بر بیکاری عظیم روستائی غلبه نماید، لکن تجمع کارگران در شهرها و افزایش دستمزدها و تورم شدید و متزاید به نویه خود بر سرعت انهدام کشاورزی و تولیدات اصیل ملی افزود و موجب تمرکز هرچه بیشتر سرمایه و ثروت در دستهای سرمایهداران وابسته داخلی و اربابان خارجی آنها گردید.
دولت که از همه درآمدهای خود جز نفت تقریبا محروم شده است در اجرای برنامههای توسعهطلبانه خویش احساس درماندگی میکند. بهخصوص تأمین هزینههای خرید اسلحه و لشکرکشیها و توسعه قدرت نظامی و ایفای نقش ژاندارمی منطقه و احداث پایگاههای عظیم نظامی در سراسر کشور که عمدتا در جهت ایفای سیاست استراتژیک امپریالیسم امریکا در منطقه میباشد و همچنین توسعه بیحد سازمانهای امنیتی و نیروهای سرکوبکننده داخلی که به هیچوجه حاضر به کاهش آنها نیست، بار سنگین برای اقتصاد کشور به حساب میآید.
رژیم استبدادی به جای چارهجوئی اساسی کمبود درآمد خود از راه تحمیل مالیاتهای سنگین بر مردم تحمیل میکند. روزی نیست که مردم خبر تصویب اجرای مالیات تازهای و افزایش قیمت کالا و خدمات دولتی (پست، تلفن، آب و برق و بنزین و….) را نخوانند و نشنوند. در همان حال اجرای برنامهای توخالی و نمایشی نظیر تغذیه رایگان و دادن سهمی از سود کارخانه به کارگران که صرفاً برای فریب افکار عمومی در داخل یا خارج و پوشاندن چهره ضدمردمی و ضدملی دستگاه حاکمه تنظیم شده بود، نه فقط متوقف ماند بلکه از یک دوره تظاهر به حمایت از کارگران و تودههای زحمتکش در شهر و روستا، رژیم ناچار شده است در مقابل تشدید تضادهای بین دهقانان و دولت و سرمایهدار و کارگر و نارضایتی روزافزون تودههای محروم، چهره خشن و ضدمردمی خود را ظاهر سازد.
اعتصابات گسترده کارگران در سالهای اخیر و مقاومتها و اعتراضاتی را که به صورت همکاری، خرابکاری و نظایر آن در برابر استثمار و استبداد حاکم نشان میدهد، همه سبب شده است که رژیم به حمایت از سرمایهداران و برای حفظ خود از زحمتکشان مقررات سخت و بیسابقهای را بر ضد کارگران تصویب کند، به طوری که برای هرگونه پرخاش و اعتراض ساده و حتی صرف تهدید به اعتصاب هم مجازات سنگینی در نظر گرفته شده است.
بیشک در آیندهای نهچندان دور با افزایش بحران کار و افزایش بیکاری و فقر متزاید کارگران و تودههای محروم در شهرها و روستاها، دامنه اعتراضات گسترش مییابد و در مقابل اقدامات سرکوبکننده رژیم تشدید خواهد شد. علاوه بر آثار شومی که بر سیاستهای ضدملی رژیم مترتب است، فساد و فرسودگی دستگاههای اجرائی حکومت استبدادی خود عامل دیگری در به هدر دادن ثروتهای ملی محسوب میشود.
علیرغم ادعاهای دروغ و برنامههای انقلابی شاهانه برضد فساد و دزدی و ریختوپاش، میلیاردها از درآمد ملی و ثروت کشور به طور دائم توسط عناصر تشکیلدهنده حکومت و در رأس آن خانواده سلطنتی ربوده، و صرف تأمین هزینه خوشگذرانیها و ساختن کاخهای افسانهای یا انباشتن در بانکهای خارجی و سرمایهگذاری در خرید سهام شرکتهای مختلف جهانی میگردد. کیست که نداند رئیس همه دزدها و غارتگران مملکت و بزرگترین سهامدار در همه شرکتهای بزرگ و موسسات و بانکهای خارجی شخص شاه و دیگر اعضای خانواده ننگین پهلوی است؟
عمیق و وسعت این ضایعات به قدری است که هرچند یک بار رژیم بوجود آن اعتراف میکند و یکی دو نفر از همپالگیهای خود را که به دلائل دیگری مغضوباند فقط برای چند صباحی تنبیه میکند و بعداً هم با سروصدا آنها را در پستهای تازهای میگمارد تا به وظائف خود ادامه دهند.
تحت چنین شرایطی که میگوئیم نگهدار و حامی طبیعی و صمیمی دستگاه قدرت استبدادی در داخل طبقه سرمایهدار دلالصفت و غارتگری است که مواضع قدرت اقتصاد سیاسی را بیشتر اوقات توأماً اشغال کرده است و چند سالی است که سعی کرده است سران نظامی را هم در منافع اقتصادی و دزدیهای خود سهیم کند و در خارج، حامی رژیم از یکسو قدرتهای اقتصادی جهان سرمایهداری است که منافع حیاتی در ایران دارند و از دیگر سو دولتهای سلطهجو و متجاوز جهانخوارند که نه فقط حامی کمپانیها و منافع اقتصادی وابسته به خود هستند بلکه درعینحال منافع عظیم استراتژیک در منطقه دارند و ایران سرپل حساس آنها در این منطقه از جهان به شمار میرود و نقشی را برای آنها ایفا کند که آلمان در اروپا و برزیل در آمریکای جنوبی و ژاپن در خاوردور دارد، وجود همین منافع عظیم اقتصادی و استراتژیک در ایران است که دولتهای بزرگ سلطهگر را نسبت به اوضاع آسیبپذیر ایران نگران میکند.
چه ضعف و ناتوانی رژیم از ایجاد یک وضع باثبات از لحاظ سیاسی و اقتصادی در یکچنین زمینهای رشد نهضتها و حرکتهای انقلابی در سالهای آینده و تشدید نارضائی عمومی و عمیقتر شدن شکاف بین مردم و هیئت حاکمه، همه موجب تکامل مبارزه و رشد شرایط و مقدمات انقلاب در ایران شده است.
قدرتهای سلطهجو و سرمایهداران جهانی که خود را در مقابل خطر از دست دادن همهچیز میبینند و چنین وضعی را نتیجه فساد و ضعف و فرسودگی رأس هرم قدرت استبدادی و جدائی کامل آن از ملت میدانند اصلاحاتی را خواستارند که این وضع بحرانی و شکننده رادر جهت تثبیت وضع موجود تغییر دهد. این جناح از قدرتهای سلطهجو و امپریالیستی که دارای روشنبینی بیشتری نسبت به حوادث و اوضاع هستند و منافع درازمدت استعماری خود را در مدّنظر دارند مایلند که قدرت مطلقه استبداد تجدید شود و با دادن مقدار معینی آزادی به مردم از فشار نارضایتی و خفقان بکاهند و به جای حکومت عناصر فاسد و سلطه یک خاندان ثروتاندوز قشری از تکنوکراتهای خدمتگزار و سرسپرده زمام امور را در دست گیرند و چون استبداد محمدرضاشاهی در مقابل همین اندازه تغییرات که متضمن محدود شدن نسبی قدرت و سلطه مطلقه او است مقاومت و سرسختی نشان میدهد آن محافل هم تا حدودی فعالیتهای افشاگرانه نیروهای آزادیخواه ایرانی را دنیا آزاد گذارده به مطبوعات و دیگر وسائل ارتباطی وابسته به خود اجازه دادند تا بطور نسبی پرده از روی چهره خشن و کثیف و درهمشکسته رژیم بردارند و گوشهای از غارتگریها، شکنجهها و اقدامات بیرحمانه و ضدّمردمی آنها را برملا سازند.
شاه در رأس هیئت حاکمه در مقابل این حوادث تسلیم نشد زیرا چنانکه گفتیم این کار اولاً او را از منافع عظیم مادی که سایهی سیاستها گذشته کسب کرده است محروم میسازد و سلطه او را بر اقتصاد و سیاست کشور متزلزل میسازد و از دیگرسو میل به کسب و تمرکز پول و قدرت وجود او را فراگرفته است و برای حفظ موجودیت رژیم در وارد کردن فشار و سرکوبی مردم و شکنجه و آزار مردم حقطلب پیشرفت کرده است و آن قدر در لجنزار فساد و تباهی و آدمکشی و خیانت و جنایت فرورفته که هیچ راه بازگشتی برای او باقی نمانده است و یک قدم عقبنشینی را مقدمه نابودی خود میشمارد.
رژیم برای مقابله با فشارهای خارجی و سرکوبی و کنترل اعتراضها و شورشهای داخلی ضمن تکیه بیشتر بر پایگاه اجتماعی خود که سرمایهداری وابسته و مدیران و کارشناسان وابسته و در خدمت میباشند هم از تناقض و تضاد بین جناحهای مختلف و قدرتهای استعماری سود میجوید و هم بر قدرت نظامی و نیروهای سرکوبکننده و ضدخلقی خویش را به خدمت میگیرد. در همان حال برای خنثیکردن فعالیتهای افشاگرانه در داخل و خارج به مانورهای گولزنندهای دست میزند و چنان وانمود میکند که گویا تصمیم دارد آزادی محدودی در چارچوب نظام شاهنشاهی به مردم عطا کند، زندانیان سیاسی را آزاد کند و شکنجه را موقوف سازد و برای مردم حق انتقاد قائل شود و سرانجام اقتصاد مملکت را سامان بخشد و ثبات مورد نیاز اربابان خود را رأساً تأمین کند.
در مقابل چنین موضعگیری از جانب رژیم آن جناح از قدرتهای اقتصادی که اینک در آمریکا در رأس قدرت است و استبداد فاسد سلطنتی شاه را عاجز از انجام اصلاحات جدی میداند و بر ظاهرسازیهای دستگاه وقوف دارند به دلائل چندی از اعمال قدرت و فشار نامحدودی برای پیشبرد نظریات خود و وادار کردن شاه به اجرای تغییرات پرهیز دارند.
این اعمال قدرت از جانب قدرتهای سلطهجوی خارجی هم میتواند به صورت یک اقدام سریع نظامی در داخل (کودتا بر ضد شاه) انجام گیرد نظیر آنچه درمورد رژیمهای دستنشاندهای چون نگودین دیم در ویتنام انجام شد و هم میتواند به صورت اِعمال محدودیتهای شدیدتر در کمک اقتصادی و سیاسی ظاهر شود و تا تسلیم شاه ادامه یابد، اما در اجرای هر یک از این دو روش با مشکلات و موانع جدی روبرو هستند.
در حال حاضر نه اوضاع جهانی و نه تناقضات درونی امریکا و مخالفت جناحهای دیگر از قدرتهای اقتصادی و سیاسی اجازه دست زدن به یک اقدام جدی علیه یکی از دستنشاندگان را نمیدهد، بنابراین این احتمال تقریباً منتفی است، به خصوص که تجربه هم نشان داده است که این روش چندان دردی دوا نمیکند و شاید حرکت حوادث را در جهت سقوط و متلاشی کردن رژیم سیاسی ـ اقتصادی موجود که هدف آنها حفظ آنست تسریع نماید، زیرا فساد کنونی همه استخوانبندی و پیکره رژیم را فرا گرفته است و هرگز به شاه و خاندان سلطنتی محدود نمانده است و هیچ قدرتی و جناحی از درون هیئت حاکمه قادر نیست به اوضاع نابسامان فعلی سامان جدی و اساسی بخشد.
آمریکا برای اعمال فشار سیاسی و محدودیت اقتصادی و نظامی نیز با مشکلاتی روبرو است، آنها میترسند که شاه و رژیم او برای حفظ قدرت خویش به مانورهایی دست بزنند که منافع اقتصادی و استراتژیک او رادر منطقه به خطر انداخته و تعادل موجود قوا را به نفع رقبایش در همان جبهه غرب (مثلا فرانسه) برهم زند.
این وضعیت از لحاظ منافع و هدفهای سیاسی آنها نقض غرض به شمار میرود به همین جهت ملاحظه میشود که در فشار برای اجرای خواستهایشان کمال احتیاط و میانهروی را مرعی میدارند و راه آشتی و سازش را با قدرت استبدادی محمدرضاشاهی بازمیگذارند. با این همه فشار سیاسی آنقدر بوده است که رژیم را در وضعیتی قرار داده است که لااقل تا وقتی بر بحران عظیم اقتصادی غلبه نکند و از تنگناهای کشنده موجود تا اندازهای رهائی نیابد و اوضاع را به ثبات نسبی نرساند و تناقض بین نظریات خود و امپریالیستها را حل ننماید، نمیتواند همانند گذشته آشکار و نامحدود هر فریاد و نیروی مخالفی را سرکوب سازد و ناچار است بعضی ظواهر و محدودیتها را مراعات نماید. از همین نقطه ضعف است که حرکتهای آزادیخواهی ضداستبدادی میتواند ضربات موثرتری بر پیکره رژیم وارد آورند و این کار در وهله اول با تودهای کردن اعتراضات و تشویق و تحریض حرکتهای خودبخودی مردم در سطوح مختلف امکانپذیر است.
آنچه مسلم است رژیم تا آخرین مرحله در مقابل فشار برای هر تغییری که قدرت نامحدودی و سلطه مطلقه او را بر اقتصاد و سیاست کشور به خطر اندازد مقاومت میورزد. در نهایت امر و هنگامی که خطر را نزدیک احساس کند به تغییرات روبنائی دست خواهد زد چنانکه هماکنون در این زمینه دست به اقداماتی گولزننده و سطحیزده است که آزادکردن تعدادی از زندانیان سیاسی از آنجمله است. همچنانکه نباید از قدرتهای استعماری و سلطهجوی غربی انتظار فشار زیاده از حدّ بر رژیم را داشت.
سیاست دولت با بلوک شرق به رهبری شوروی هم در این میان همانند گذشته براساس همزیستی با رژیمهای ضدّمردمی و دیکتاتورها و اقلیتهای حاکم رهبری میشود که کلاً متأثر از سیاست تاجرمآبانه آنها در تقسیم جهان به مناطق نفوذ خود میباشد. فرصتطلبی این دولتهای باصطلاح سوسیالیست سالها است ماهیت ملتگرائی افراطی خود را نشان داده است. آنها هیچ فرصتی را برای جلب منافع و امتیازات بیشتر از راه دوستی و حمایت از رژیمهای دستنشانده و ضدخلقی از دست ندادهاند. در کاربرد این شیوه بین جناحهای مختلف و متضاد بلوک کمونیستی تضاد اساسی مشهود نیست. سفر شاه و فرح در شرایطی که وی از ترس جان قادر به مسافرت به ممالک اروپا و آمریکا نیست و دولتها هم حاضر به تضمین جان وی نیستند به لهستان و چکوسلواکی دو کشور کمونیست اروپای شرقی سخت با معنا جلوه میکند.
بنابراین تنها عامل تعیینکننده در سرنوشت رژیم استبدادی شاه قدرت کوبنده مبارزهجوی مردم است که باید ضمن تشکل خود در حرکتهای ضداستبدادی وانقلابی با استفاده از هر فرصت مناسب ضربات تازهای بر پیکر رژیم وارد سازند.
بدون تردید یک عامل اساسی برای به بنبستکشاندن رژیم و کشاندن برنامههای ضدّخلقی آن، مبارزه انقلابی مردم و در پیشاپیش آن مبارزه مسلحانه مجاهدان و فدائیان خلق بوده است که با خون شهیدان خود و تحمل شکنجهها و پرکردن زندانها پرچم مبارزه ملت را برافراشته نگهداشتند و فریاد قهر و خشم و اعتراض مردم را به گوش جهانیان رساندند و امید به آینده و سروری جهانی را در دلهای مردم مستضعف زنده نگاهداشتند و نگذاشتند که رژیم ایران را به گورستان محمدرضاشاهی تبدیل کند، تا آنجا که خواب راحت را از شاه و وابستگان او گرفتهاند و به طوری که در هیچ جا نه داخل و نه خارج از کشور از خشم ملت و مجاهدان از جان گذشته احساس امنیت نمیکند.
رژیم خائن استبدادی و دستنشانده شاه با موضعگیری سیاسی ـ اقتصادی همه قشرها و طبقات اصلی جامعه را علیه خود بسیج کرده است. قشرهای روشنفکر کشور سالها است ضربات مهلک تازیانه استبداد داخلی و قدرتهای سلطهجوی خارجی را بر گردههای خود احساس میکند و در مقابل بیشترین سهم را هم تاکنون در مبارزه با آن و در برافراشته نگاهداشتن پرچم پیکار خلق برعهده گرفتهاند و هم در این راه قربانیها دادهاند و میدهند.
تولیدکنندگان داخلی خردهپا و کسبه که طبقه خرده سرمایهدار ملی را تشکیل میدهند در سالهای اخیر ضربات سختی را از جانب رژیم تحمل کردهاند. سیاست اقتصادی رژیم که در جهت حمایت از انحصارات و تراستها و کارتلهای سرمایهداری و وابسته داخلی و اربابان خارجی آنهاست این طبقه را در فشارخردکنندهای قرار داده است.
آگاهی رژیم از نقش پیشرو و مترقی این طبقه در طول یک قرن اخیر در حمایت از (نهضتهای) ازادیخواهی و ضداستعماری و ضداستبدادی سبب شده است که کینهتوزانه سرمایهداری خردهپای ملی را مورد حملات سخت و آزار قرار دهند و قدرت آن را درهمکوبد و متلاشی سازد.
روحانیت مترقی و مبارز در صف روشنفکران کشور در طول یک قرن مبارزه ضداستعماری و ضداستبدادی نقش برجسته و پیشرو در میدان نبرد برعهده گرفتهاند. بیداری وجدان و رشد آگاهیهای درست و اصیل اسلامی و در نتیجه توسعه و افزایش قدرت جنبش اسلامی و فشرده شدن نیروهای مبارز در صفوف این حرکت رژیم را با انتقامجوئی و سفاکی بینظیری از مسلمانان و روحانیون مبارز کشانده است.
تلاش استبداد و استعمار از زمان سلطه رضاخان در ایران و آتاتورک در ترکیه به منظور محو هویت اسلامی این ممالک و ریشهکن ساختن فرهنگ اصیل اسلامی هدفی جز نابود کردن این نیروهای محرکه قوی و ریشهدار حرکتهای مترقی و انقلابی در این ممالک نداشته است. استبداد محمدرضاشاهی این برنامه را با وسعت و عمق بیشتری ادامه میدهد، در همان حال که ارتجاع مذهبی را برای مقابله با جنبش مترقی اسلامی حمایت میکند سعی دارد به جای فرهنگ اسلامی، فرهنگ غیرمذهبی سرمایهداری و مصرفی اروپای غربی و آمریکا را حاکم کند که هدفش تبدیل مردم به گله حیوانهای سربهزیری است که انگیزهای جز خوردن و اطفای شهوت جنسی نداشته باشند.
ترویج لاقیدی و لامذهبی و بیبندوباری و فساد و طلاق و تشویق میل به مصرف و تکیهروی آزادی جنسی و روابط آزاد زن و مرد، بیاعتبار کردن همه ارزشهای اصیل اخلاقی و مذهبی در میان جوانان و شستشوی مغزی نسل جدید که به کمک برنامههای استعماری آموزشی و تبلیغات تلویزیون و نظائر آن همه در جهت خدمت به منافع سرمایهداری و وابسته و اربابان خارجی آنها و حفظ قدرت استبدادی و محروم کردن جامعه از نیروی محرکه انقلاب و قیام علیه وضع موجود صورت میگیرد، خلق مسلمان ایران هرگز فریب نمایشها و تظاهرات استعماری رژیم را در حمایت از فرهنگ اسلامی از طریق تأسیس دانشگاه اسلامی یا چاپ قرآن و نظائر آن نمیخورد و کمترین تردیدی در مورد ماهیت ضداسلامی و ضدخلقی آن به دل راه نمیدهند و خلقهای آگاه و مبارز مسلمان میدانند که اگر عناصری چون سادات، شاه، ضیاءالحق بعد از آنکه ماهیت ضداسلامی آنها بر همه آشکار شده است اینک مدعی حمایت از اسلام و اجرای مقررات اسلامیاند، هدفی جز مقابله ضروری با نهضتهای انقلابی خلقهای مسلمان ندارند به همین جهت علیرغم همه تظاهرات دروغین و اقدامات خائنانهشان همگی با پدیده ترسناک رشد فوقالعاده و تهدیدآمیز جنبش مترقی اسلامی روبرو هستند و ملاحظه میکنند که همان جوانها که هدف برنامههای پرهزینه سیاستزدائی و اسلامزدائی و استعماری میباشند. بهجای تندادن به فساد و بیبندوباری و بجای فریفتهشدن و گولخوردن با پیوستن به صفوف مجاهدان مسلمان و مبارزان ضداستبداد و ضداستعمار نهضتهای آزادیبخش را قدرت روزافزونی میبخشند.
مقاومت این نسل خلاق و مبارزه در مقابل برنامههای فرهنگی رژیم و تشکل مذهبی آنها درصفوف نبرد مسئولین و مقامات مربوطه را دچار شگفتی و خشم ساخته است. امروز مقاومت فرهنگی و حفظ سنگر فرهنگ اصیل و انقلابی اسلامی در مقابل حملات همهجانبه استبداد و استعمار و وظیفه عمومی همه مبارزان راه آزادی و استقلال به شمار میرود زیرا استبداد و استعمار میکوشند با فتح این سنگر آخرین و مهمترین عامل مقاومت خلق ما را درهمبشکند.
زحمتکشان خلق ما سالها است طعم تلخ استعمار اقتصادی و استبداد سیاسی رژیم پهلوی را میچشند، سرمایهداری وابسته چپاولگر ایران در زیر چتر حمایت استبداد محمدرضاشاهی بیهیچ مانع و محدودیتی به غارت ثروتها و منابع ملی و استثمار زحمتکشان مشغول است و شاه مجبور شد موضع خود را به عنوان دشمن طبقه کارگر و به عنوان ابزاری سرکوبکننده در دستهای سرمایهدار دلالصفت داخلی آشکار نماید.
اینک طبقه کارگر با وضوح بیشتری دشمن واقعی خود را که رژیم استبدادی محمدرضا شاه و همپیمان او سرمایهداری وابسته است میشناسند و اراده خود را برای مبارزه با آن وکسب حقوق حقه خویش راسختر مینماید. همه این قشرها و طبقات اینک میتوانند در جبهه مشترک مبارزه با استبداد محمدرضا شاه شرکت جویند و با توجه به نقش قاطعی که این رژیم در حفظ سلطه استعماری امپریالیستها و سرمایهداری جهانی و سلطه استعماری غارتگران داخلی دارد همه نیروهای خود را برای درهمشکستن محور و تکیهگاه آن که استبداد سلطنتی پهلوی میباشد متمرکز سازند.
مردم ایران و در پیشاپیش آن نیروهای مبارز و جنبشهای پیشتاز از هماکنون هر جریان فرصتطلبانهای را که هدفش حفظ و تأیید استبداد محمدرضا شاه باشد محکوم میکند و کوشش در منحرف کردن مبارزه عظیم خلق مسلمان ایران تلقی میکند. امروز شعار اصلی مبارزه سیاسی همه قشرها و طبقات ضدرژیم باید مبارزه با سلطه استبدادی موجود تا محو کامل آن واعاده حاکمیت به ملت و قطع نفوذ اجانب و خلع ید از غارتگران داخلی کشور باشد.
همه نیروهای مبارز و مجاهد خلق مسلمان ایران وظیفه دارند تمام امکانات خود را در جهت تشکل قشرها و نیروهای مترقی و طبقات زحمتکش وتحت ستم در مبارزه علیه استبداد سیاه پهلوی بکار برند و همچون گذشته در پیشاپیش و در صف مقدم جبهه پیکار رهائیبخش خلق و تا کسب آزادی و استقرار عدالت و برابری و اخوت اسلامی ادامه دهند.
جنبش مسلمان ایران
رمضان ۱۳۹۷ ـ شهریور ۱۳۵۶
تشدید مبارزات ـ راه پیروزی
هموطنان عزیز:
حوادثی که در طی چند ماه گذشته در ایران، تهران و سایر شهرستانها، و خارج از کشور رخ داده است، آنچنان سریعـ وسیع و گسترده است که یک بار دیگر توان و نیرومندی نهضت رهائیبخش خلق، خصوصا جنبش نوین اسلامی را نشان میدهد.
از زمان شهادت مجاهد شهید علی شریعتی در خردادماه امسال که با تظاهرات و تشدید مبارزات در سطح وسیع و گستردهای در داخل و خارج همراه بوده است، هر روز صحنه جدیدی از مبارزات خلق دیده میشود. و همه جا، سرتاسر ایران را فریادهای خشمگین و پرنفرت مردم، از دانشجو، کاسب، روحانی، دانشگاهی، شاعر و نویسنده، وکیل و قاضی دادگستری، علیه استبداد شاه و رژیم منحط پهلوی رساتر و محکمتر شنیده میشود.
همه نیروها به حرکت درآمدهاند. همهجا فریاد است، همهجا خشم است. همهجا کینه و نفرت به دشمن، عشق و محبت به حق است. نیروها عموما خود را در جهت مبارزات ضداستبدادی در یک درگیری «علنی» و تحمیل شیوه مبارزات علنی به دشمن بسیج میکنند. اگر در ابتدای امر، صداهائی در جهت «حفظ مقام سلطنت» زیر پوشش «اعتراض» شنیده میشد، اکنون همهجا و همه صداها و همه فریادها علیه شخص شاه و نظام منحط آن پدر و این پسر است.
بسیاری از اخبار این مبارزات در همین شماره آمده است. در خارج از کشور نیز سفر شاه به آمریکا فرصتی بود تا نیروهای ضدرژیمی بتوانند به رسالت خود عمل کنند و صدای اعتراض خود را بلند نمایند.
عملیات ضدرژیمی در سفر اخیر شاه از جهات مختلف قابل بررسی و ارزیابی است.
شاه بر اساس وظیفه نوکریاش با تغییر هریک از رؤسای جمهوری آمریکا و روی کار آمدن دولت جدید به دیدار ارباب تازه میشتابد تا مراتب جاننثاری و فرمانبرداری خود را حضوراً اعلام نماید، و به آنان اطمینان خاطر بدهد که کلیه اوامر آنها بدون چون و چرا اجرا خواهند شد. این سفرهای شاه منحصر به یک یا دو بار نمیشود بلکه از بدو روی کارآمدنش بعد ازکودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (یعنی از سال ۱۹۵۳) تاکنون برای دیدار تکتک روسای جمهور به آمریکا آمده و هربار بخشیدن بخشی از ثروتها و منابع مردم ایران و بالاآوردن مخارج هنگفت برای این ملت فقیر موقعیت خود را تثبیت مینماید.
سفر شاه در ۱۵ نوامبر سفری از همین نوع بود. سفر این بار شاه به آمریکا همراه با ویژگیهای دیگری بود. این مسافرت در زمانی صورت گرفت که از یکسو کلیه سازمانهای حقوقی بینالمللی به شرایط رقتبار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران شهادت میدادند. و کمتر خبرگزاری بود که حداقل گزارشی از اختناق سیاسی ایران و یا اوضاع غیرانسانی زندانها و شکنجه زندانیان سیاسی نداده باشد. به عبارت دیگر، در محافل بینالمللی و در صحنه افکار عمومی جهانی، رژیم شاه رسوا و مفتضح شده است. و از سوی دیگر در زمان اوج تبلیغات دروغین (یا غلطانداز) دولت آمریکا در برقراری و تقویت حقوق انسانی در جهان و تحت فشار نهادن دول دیکتاتوری و حکومتهای خودکامه و اجبار آنها به احترام به حقوق بشر بود.
در داخل ایران، موج مبارزات سیاسی خلق ـ در ابعاد گوناگونش وسعت بیسابقهای یافته است. فریاد مردم زحمتکش ما علیه استبداد شاه روزبرو رساتر میگردد. از جانب دیگر ورشکستگی شاه روزبروز آشکارتر شده است.
همزمان با این سفر شاه در داخل و خارج از کشور وقایعی رخ داده است که هر کدام از آنها دارای اهمیت ویژهای بوده و از نظر درک و فهم ریشهای اوضاع کنونی ایران و آنچه میگذرد بسیار ضروری و مهم است.
در هر بار که شاه سفری به خارج از کشور نموده است، خصوصا از بعد از سال ۱۹۶۰، در همهجا با خشم و کینه و نفرت دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور روبرو شده است. و هر بار مفتضحتر به ایران بازگشته است. اما تظاهرات علیه شاه و نظام منحط سلطنتی در این سفر شاه به آمریکا دارای ابعاد دیگری بوده است و بیسابقه. ابعاد نمایشات ضدرژیمی در واشنگتن نهتنها برای خود ایرانیان بیسابقه بود بلکه برای مردم امریکا نیز، جز در مورد جنگ ویتنام چنین تظاهراتی سابقه نداشته است.
بدنبال انتشار خبر سفر شاه به امریکا سازمانهای دانشجوئی در امریکا و اروپا تدارکات لازم را برای استقبال!! از او فراهم آورده و به بسیج دانشجویان ایرانی پرداختند. در اروپا برطبق اطلاعات رسیده در شهرهای بن، لندن و پاریس تظاهرات عظیمی با شرکت مسلمانان مقیم این مناطق جهت افشای رژیم شاه برگزار گردید که در هریک از آنها صدها نفر شرکت داشتند. تظاهرکنندگان ضمن برگزاری مصاحبات مطبوعاتی و توزیع اعلامیههای گوناگون صدای مردم ایران را به گوش جهانیان رسانیدند. مشروح اخبار این تظاهرات توسط اتحادیه انجمنهای اسلامی در نشریه قدس شماره ۱۰ آبانماه ۱۳۵۶ منتشر شده است.
در امریکا که صحنه اصلی مبارزات افشاگرانه علیه شاه بود از چندین هفته قبل تدارکات لازم برای برگزاری تظاهرات و افشای سفر شاه توسط سازمانهای متعدد دانشجوئی دیده شده بود. این سازمانهای دانشجوئی برای اجرای تظاهراتی که به گفته خبرگزاریها بزرگترین آنها بعد از تظاهرات برعلیه ویتنام بود به بسیج ایرانیان مقیم امریکا پرداختند.
چندین هزار نفر از دانشجویان ایرانی از ایالات مختلف امریکا برای برگزاری تظاهرات به واشنگتن آمده بودند. از یک هفته قبل از سفر شاه شهر واشنگتن شاهد فعالیتهای مبارزین ایرانی بود. تمامی دیوارها از اعلامیههای ضدشاه پربود. عدهای از سازمانهای دانشجوئی با ماشینهای مجهز به بلندگو در خیابانهای شهر به روشنگری اذهان عمومی پرداخته بودند. عدهای از دانشجویان (سازمان جوانان مسلمان) ۵ روز قبل از سفر شاه در مقابل ساختمان کنگره آمریکا اعتصاب غذای وسیعی را آغاز نموده، طی برگزاری مصاحبههای رادیو تلویزیونی و انتشار بیانیههای مطبوعاتی و همچنین توزیع اعلامیه در میان اهالی واشنگتن و توریستهای مقیم آنجا نیات خائنانه سفر شاه را افشا نمودند، که بسیار موفقیتامیز بوده است. و اخبار آن در سرتاسر جهان منعکس گردید.
در روزهای ۱۵ و ۱۶ نوامبر تظاهرات وسیعی در خیابانهای واشنگتن صورت گرفت و افشاگریهای وسیعی به عمل آمد. در روز ۱۵ نوامبر، همزمان با ورود شاه به محوطه کاخ سفید، زدوخورد شدیدی بین دانشجویان و عناصر ساواکی وابسته به دولت که به منظور «تظاهرات به نفع شاه بسیج شده بودند، رخ داد که جمعی مجروح و عدهای دستگیر شدند.
شاه که در صحنه افکارعمومی جهان رسوا شده است، و حتی مطبوعات امریکائی نیز اکثرا از وی به عنوان یک شاه مستبد مجنون، غیرقابل اعتماد یاد میکنند، کوشش نمود تا بلکه اعتباری برای خود کسب کند اما تدارکات ساواک برای این تظاهرات بقدری مفتضح بود که در تمامی مطبوعات امریکائی منعکس شد. به طوری که درمجموع حاصل همه فعالیتها و چارهاندیشیهای احمقانه رژیم و مغزهای متفکرش چیزی نبود جز رسوائی بیشتر، جز بیآبروئی و فضاحت برای رژیم شاه.
گزارش مبسوط عملیات وسیع دانشجویان و جوانان مسلمان و غیرمسلمان در سفر شاه توسط هریک از سازمانها و انجمنهای شرکتکننده منتشر شده است. آنچه درخور توجه است موفقیت این تظاهرات میباشد.
مطبوعات جهانی، در همهجا این اخبار را منعکس ساختند و در طی آن به ماهیت ضدانسانی و فاشیستی رژیم شاه اشاره کردند.
علاوه بر این، با افشای ماهیت رژیم شاه، به جهان خصوصاً مردم امریکا نشان داده شد که سیاست باصطلاح طرفداری کارتر از حقوق بشر یک حیله و خدعه بیش نیست و اینکه حمایت و طرفداری کارتر از شاه با ادعای کارتر در مورد حقوق بشر و همچنین احترام به حقوق بشر با منافع امریکا تناقض بنیادی دارند.
مسئلهای که شدیداً مورد بهرهبرداری محافل ارتجاعی امریکائی طرفدار شاه قرار گرفت، مسئله زدوخورد واشنگتن بود. به طوری که اخبار مربوط به آن تمام اخبار و شعارها و حرفهای مخالفین درباره وضعیت اختناق در ایران را، تحتالشعاع خود قرار داد و به مقدار وسیعی به هدفهای تبلیغاتی عملیات ضدرژیمی در واشنگتن لطمه زد. و این نشان میدهد که نیروهای ضدرژیمی در بکاربردن برخی از تاکتیکها و شرایط خاص عملیات، باید توجه دقیقتری بنمایند.
به موجب اخبار مطبوعات امریکائی و اعتراف محافل پلیس و افبیآی امریکا، همه این مقامات احتمال زدوخورد را پیشبینی میکردند. و از تدارکات نیروهای ساواکی نیز باخبر بودند، اما چرا و چگونه است که در روز اول کوچکترین اقدامی برای جلوگیری از آن بعمل نیاوردند؟ در صورتی که روز دوم که نیروهای ساواکی قصد حمله داشتند، چنین کاری را کردند!!
در آستانه سفر…..
بیانیه زیر توسط آقای دکتر اصغر حاج سیدجوادی در آستانه سفر شاه به آمریکا تهیه و در ایران در سطح وسیعی پخش گردیده است. نظر به اهمیت مطالب آن و تحلیلی که از وضع جامعه ما و مردم ما میدهد عینا به نظر هموطنان عزیز میرسد.
پیام مجاهد
تهران ۱۴/۸/۱۳۵۶
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا…..؟
در استانه سفر اعلیحضرت به امریکا رژیم استبدادی ایران بیش از گذشته در دو چهره متضاد خود جلوهگری میکند: چهره واقعی رژیم همان اتکاء به اعمال زور و خشونت و شکنجه و خفقان کامل از آزادی قلم و بیان است و چهره کاذب و ظاهر آن با توسل به رنگآمیزیهای تبلیغاتی و دروغپردازیهای مطبوعاتی در تظاهر به آزادی و خدمت به پیشرفت جامعه و آبادانی کشور خودنمائی میکند.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا، زندانهای ایران همچنان لبریز از محکومین بیگناه و یا زندانیهای محاکمهنشده است: در محوطه زندان اوین بناهای تازه و چندین طبقه برای زندان در دست ساختمان است و این زندانهای تازه و زندانهای مخفی و آشکار دیگری که در سراسر کشور پراکنده است خود نمودار این حقیقت است که هنوز رژیم استبدادی ایران به فضاهای تازهتری برای محکومین بیگناه نیاز دارد.
در زندان قصر بهقرار اطلاع زندانیهای سیاسی همچنان زیر شکنجه قرار دارند، دستگاههای الکتریکی شکنجه برای کشیدن تدریجی ناخنها با ایجاد دردهای هولناک و قراردادن محکومین اسیر در دستگاههای دوار الکتریکی (سانتریفوژ)، کمبود مواد غذائی و گرسنگی مداوم زندانیان و سرمای هوای سلولها، مرطوب کردن زندانها و سلولها و ایجاد سرمای شدید بیشتر به وسیله آب، بدرفتاریهای دائمی و خشونت با زندانیها و اقوام آنها؛ شرایط بهداشتی و غذائی و اداری بسیار ناگوار زندانها همچنان دایر وحاکم است.
در همین هفته گذشته دهها دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در تالار سخنرانی دانشکده و با تبانی اولیای دانشگاه به دست پلیس مهاجم چنان مضروب و مجروح شدند که یکی از دانشجویان در اثر خونریزی شدید در آستانه مرگ قرار دارد.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا مطبوعات ایران همچنان در سانسور و نظارت شدید دستگاه تفتیش عقاید رژیم قرار دارند. کلیه اخبار وحوادث داخلی و خارجی طبق مصالح رژیم در مطبوعات بصورت تحریفشده و قلبشده منتشر میشود. رژیم هیچگاه در اضافه کردن مطالب دروغ به اخبار و یا کم کردن مطالب واقعی از اخبار و انتشار تفسیرهای دروغ به اخبار جزئیترین درنگی نمیکند؛ زیرا امکان هیچگونه تکذیب و تصحیحی به خاطر وجود دائمی سانسور بر مطبوعات وجود ندارد.
دستگاههای خبری عمومی نظیر رادیو و تلویزیون نه در نظارت کامل بلکه در تصاحب کامل رژیم و مزدوران آن قرار دارند. رژیم با انتشار مقالات و مطالبی که در دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی آن تهیه و نوشته میشود در مطبوعات با هر نوع حقیقتی میجنگد و هر کس را که اراده کند با انتشار لکههای تهمت و افترا به خیال خود در برابر افکار عمومی از میدان بدرمیکند.
شرافت و حیثیت افرادی که رژیم آنها را مخالفت روشهای استبدادی و پلیسی خود تصور میکند با انتشار مطالبی در لباس دوستی و دلسوزی و ستایش در مطبوعات به مبتذلترین و مهوعترین صورتی به ملعبه گرفته میشود؛ در حالی که جزئی از هزاران موارد غارت و شکنجه و قتل و قراردادهای غیرقانونی و رشوهگیریها و رشوهدادنهای رژیم استبدادی هرگز به گوش مردم ایران نمیرسد. و مطبوعات ایران حق انتشار هیچگونه مطلبی از رسوائیهای اخلاقی و سیاسی و مالی مقامات عالی رژیم و خانوادههای آنها را ندارند؛ تا جائی که قتل علنی و آشکار نگهبان مسلح خانم ثابتی مقام عالی امنیتی در کفاشی شارل ژوردن و کشته شدن جوان بیگناه در پای خانم آقای ثابتی نیز نه در مطبوعات بلکه در دادگستری مملکت نیز مطرح نمیشود.
رژیم با وسائل مجهز و با اتکاء به سانسور و با مجهز بودن به کلیه وسایل جاسوسی و عکسبرداری و مونتاژ هر مخالفی را میتواند به صورت جاسوس و خرابکار و معتاد و حامل اسلحه و مواد محترقه معرفی کند و هر جوان بیگناهی را میتواند با سادگی تمام در حین حمل سلاح و مقاومت در برابر پلیس و تیراندازی بسوی مامورین انتظامی در ملاء عام به قتل برساند و جسد او را بدون تحویل به خانواده در قبرستانهای گمنام شهرها مدفون نماید:
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا؛ دادگستری کشور هیچگونه تظلمی را از این همه تجاوز به حقوق انسانی نمیپذیرد و هیچگونه شکایت و دادخواستی رادر زمینه دفاع افراد از حیثیت در برابر تهمتهای مجعول مطبوعات قبول نمیکند. تلفنها و مراسلات و تلگرافهای افراد و همچنین رفتوآمدهای افراد و منزل و مسکن آنها برخلاف قانون زیر مراقبت دائمی مأمورین امنیتی قرار دارد. منزل و مسکن هیچ فردی از افراد ملت ایران در حریم حرمت قانون و مصون از حملههای ناگهانی شبانه مامورین امنیتی نمیباشد و به طور کلی ملت ایران در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا در محاصره کامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رژیم خودکامه و مستبد ایران بسر میبرد. آنچنان که ملت ایران از حمایت موارد پیشبینی شده در قراردادهای بینالمللی ژنو مربوط به حقوق بشر زمینهای اشغالی و ساکنین آن نیز محروم میباشد.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا قوه مقننه و قوه قضائیه ایران یکپارچه تسلیم و منقاد قدرت مطلقه فردی و احکام و فرامین کتبی و شفاهی آن میباشد.
در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا کشاورزی ایران همچنان در برابر سیاست اقتصادی رژیم و منافع بیکران واردکنندگان و فروشندگان و صادرکنندگان خارجی نابود شده است؛ سیل کالاهای مورد نیاز مردم و غذای روزانه آنها از مرغ و تخممرغ و میوه و سیبزمینی و پیاز و گندم و برنج و د انههای غذائی برای انسانها و دامها و گوشت و پنیر و غیره و غیره از خارج وارد میشود.
کلیه رشتههای اساسی تولیدی و خدمات در دست گروه حاکمه و بستگان آنها میباشد. خانوادههای متنفذ حاکمه و موسسات وابسته به دربار از قبیل بنیاد پهلوی و بانک عمران و شهرک غرب و شهرک اکباتان و موسسات خانهسازی و تولید قند و سیمان و دهها سازمان و شرکت وابسته به آنها همچنان در کلیه فعالیتهای اساسی اقتصادی و مالی کشور شرکت دارند و از همه امکانات قانونی دولت و سازمانهای دولتی در جهت تسهیل چپاول و غارت خود از درآمدهای ملی و ثروتهای مملکتی استفاده مینمایند.
در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا حزب رستاخیز بر خلاف قانون اساسی بصورت وسیله و آلتی جهت پوشاندن آثار دیکتاتوری و حکومت فردی و انحراف خواستهای مردم برای شرکت در امور اجتماعی و سیاسی و نظارت بر اعمال دولت بدون کوچکترین هدف و محتوی واقعی اختراع شده و از این رهگذر میلیونها تومان از درآمدهای کشور که باید خرج آبادی و درمان و بهداشت و آموزش مردم فقیر و گرسنه و بیسواد کشور شود صرف مخارج حزب رستاخیز و حقوقهای کلان روسای آن و کرایه ساختمانهای مجلل و دفاتر با شکوه آن میشود.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا مطبوعات ایران خبری را با تفصیل منتشر میکنند که طبق آن ایران در سازمان ملل خواستار پایان شکنجه در جهان شده است؛ در حالی که حتی مجله امریکائی نیوزویک هم به این حقیقت اعتراف کرد که رژیم ایران به همراه رژیم شیلی از نظر اعمال شکنجه و آزارهای سخت جسمی و روانی نسبت به زندانیهای بیگناه و مظنونین توقیفشده در دنیا مقام اول را دارند و در حالی که اعمال شکنجه در زندانهای ایران در انواع مختلف آن همچنان دایر است و اگر مفهوم شکنجه را در تعابیر گستردهتر آن بکار ببریم و در نظر بگیریم به این نتیجه میرسیم که مجموع افراد ملتی که در زیر سلطه حکومت مطلقه فردی و استبداد پلیسی قرار دارند و از آزادی قلم و بیان و حق انتقاد و اعتراض و حق استفاده از شرایط انسانی زندگی و حق شرکت در تعیین سرنوشت خود محرومند در واقع بطور دائم و روزانه در زیر شکنجه قرار دارند.
و به همین جهت است که خبر خواستار شدن قطع شکنجه در جهان از سوی دولت ایران در کنار سوئد که در صفحه اول شماره روز پنجشنبه ۱۲ آبان ماه ۱۳۵۶ مطبوعات ایران منتشر شد برای یک ایرانی مفهومی جز این ندارد که رژیم مستبد و خودکامه ایران در جهت تبلیغ برای وضع متزلزل و ورشکسته خود در دنیا و فریب دادن افکار عمومی جهان و انحراف آن از وضع رقتبار اجتماعی و اقتصادی ملت ایران حتی در ریشخند کردن و استهزای همه حقایق و واقعیات نیز ذرهای درنگ نمیکند.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا رژیمی که در سالهای دراز حکومت نظامی بختیار و سلطه دوزخی سازمان امنیت نصیریها و دولتهای نظیر دولت هویدا که در دروغگوئی و چاپلوسی و قلب همه حقایق زندگی ملت ایران سرآمد همه مزدوران و چاپلوسان تاریخ است هزارها جوان بیگناه را در زیر شکنجههای هولناک به قتل رساند و هنوز شکنجهگرهای حرفهای سازمان امنیت به کار شکنجه و اعمال بازجوئیهای غیرانسانی مشغولند اکنون در سازمان ملل خواستار پایان شکنجه در سراسر جهان میشود.
رژیمی که بدنهای پاک و شریف مهندس حنیفنژادها و کتیرائیها و مهندس صادقها و مهندس محسنها و مهندس میثمیها و مهندس سحابیها و احمدزادهها و رضائیها و کاخسازها و پاکنژادها و دکتر صالحیها و صدها و صدها جوان روشنفکر ایران را در صفحههای سوزان الکتریکی سوزاند و استخوان آنها را در زیر حرارت وحشتناک دستگاه الکتریکی آب کرد و پاها و دستهای آنها را در زیر ضربات تازیانههای برقی قطع کرد و حتی با ارههای مخصوص شکنجه ساقهای آنها را سوراخ سوراخ کرد و شقاوت و بیرحمی و نامردی را بدانجا کشاند که از تجاوز به آنها و زنهای آنها نیز در درون اتاقهای شکنجه خودداری ننمود اکنون با وقاحت تمام که در تاریخ دروغهای بشری بیسابقه است در سازمان ملل و به توسط مامورین بزککرده خود که شبها و روزهای آنها در عیاشی و ولخرجی و فسق و فجور سپری میشود خواستار پایان شکنجه در جهان میگردد.
ملت ایران و روشنفکران و دانشگاهیان و همه کسانی که مهر سکوت بر لب زدهاند و تن به تسلیم حقارت و نفرت رژیم از هر گونه تفکر و اندیشه انسانی سپردهاند باید در برابر این دروغ بزرگ و قبولاندن آن به عنوان یک اقدام انسانی به افکار عمومی جهان ـ سکوت خود را بشکنند؛ زیرا تاریخ آینده ایران و نسل جوان کشور ما این سکوت و خاموشی را نیز از جزئی از تبانی و توطئه بزرگ رژیم استبدادی ایران علیه آزادی و استقلال ملت ایران تلقی میکند و هرگز اینهمه تسلیم و زبونی یک جامعه را در برابر اینهمه تجاوز و تسلیم و سکوت نمیبخشد.
رژیم استبدادی در داخل ایران با تکیه به زور و شکنجه و اختناق در خارج با استفاده از میلیاردها دلار پول نفت و دادن رشوههای کلان و ترتیب ضیافتهای گران و تقدیم هدیههای نفیس و برخورداری از حمایت محافل متنفذ مالی و سیاسی غرب دست به تلاشی مذبوحانه برای پوشاندن لکههای زشتی که از شقاوت و خشونت و سبعیت و بیعدالتی بر چهره دارد میزند تا جائی که میخواهد خود را به صورت دولتی انساندوست و ترقیخواه و حامی حقوق بشر معرفی کند، در حالی که رژیم خود از اعماق قلب و از بن دندان به دروغگوئی و تزویر و ریاکاری خود وقوف دارد و میداند که در عصر ما از نظر اعمال شکنجه و خشونت و ارتکاب قتلهای پنهانی و آشکار و تحمیل اختناق فکری و اعتقادی و تجاوز دائم به حقوق انسانی به شهادت همه قربانیهای معدوم و موجود در زندانها و همه اسناد و گواهیهای زنده و حاضر داخل و خارج در ردیف اول رژیمهای خودکامه جهان قرار دارد.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا و در همان روز ۱۲ دیماه ۱۳۵۶ روزنامههای تهران از قول انجمن قلم امریکا نوشتند که در ممالک جهان ششصد نویسنده در زندان رژیمهای استبدادی بسر میبرند البته در این خبر مطابق روش سانسور در مطبوعات نامی از ایران و تعداد نویسندگان زندانی رژیم ایران ذکر نمیشود؛ به علامت اینکه در ایران هیچ نویسندهای در زندان نیست و به خاطر عقیده سیاسی و اجتماعی خود محکوم نشده است.
در آستانه سفر اعلیحضرت به آمریکا از تعداد دقیق نویسندگان زندانی رژیم اطلاعی نداریم ولی آیا آقای طالقانی و آقای منتظری و آقای هاشمی رفسنجانی و دهها نویسنده و محقق نظیر آنها که از مجتهدین و محققین طراز اول اسلامی هستند و هریک دارای تالیفات مهمی در فرهنگ اسلامی و یا در زمینه علوم اجتماعی میباشند در عداد نویسنده به شمار نمیآیند؟
آیا ملت ایران هرگز از توقیف و بازجوئی و محاکمه و محکومیت این آقایان و هزاران جوان بیگناه دیگر که اکنون در زندانهای رژیم خودکامه ایران بسر میبرند مطلع شدند و آیا رژیمی که اکنون به دروغ و ریا خواهان پایان شکنجه در جهان است نمیبایست قبل از اینگونه تظاهرات دروغ به ابتدائیترین حقوق قانونی این مردم بیگناه احترام بگذارد و به آنها اجازه اعتراض به توقیف و رسیدگیهای قانونی و تعیین وکیل و حق دفاع و حضور خانواده آنها و سایر مردم علاقمند را در دادگاههای آنها بدهد و یا در مطبوعات اجازه دهد که طبق وظایفی که در قانون اساسی برای آگاه کردن مردم از مسائل جاری کشور به عهده آنها گذاشته شده است اخبار مربوط به بازداشت و بازجوئی و محاکمه این زندانیها را به اطلاع مردم ایران برسانند.
آیا رژیمی که خواستار پایان شکنجه در جهان میشود نباید نخست خود به حقوق قانونی ملت خود و به اصول قانون اساسی آن احترام بگذارد؟ آیا رژیمی که خواستار پایان شکنجه در جهان است نباید خود در اجرای اصول قانون اساسی و خودداری از تبدیل حکومت قانونی مردم به حکومت مطلقه فردی و در حفظ استقلال قوه مقننه و قوه قضائیه در برابر قدرت مجربه و قدرت مجربه در برابرحقوق پیشبینینشده در قانون اساسی برای سلطنت پیشقدم باشد و به جای احترام به اختیارات قوه قضائیه برای رسیدگیهای قانونی دست به تاسیس مراجع قضائی مخصوص و در قلمرو تابعیت مطلقه خود نزند و رسیدگیها و بازرسیهای قانونی قوه مقننه را در امور مملکتی که بطور صریح در قانون اساسی پیشبینی شده است به بازرسیهای مختلف شاهنشاهی که حتی از اختیار قوه مجریه نیز خارج است محول ننماید و به جای حکومت مشروطه و حاکمیت ملت بر قوای مملکتی فرماندهی مطلقه سلطنتی بوجود نیاورد.
مسئله دیگر انست که اصولا در وضع کنونی جهان و در سلطه قدرت بیکرانی که دولتها و رژیمها در برابر ملتهای خود بدست آوردهاند لفظ زندان از نظر قضائی و حقوقی در سازمان ملل و مجامع قانونی بینالمللی احتیاج به تعبیر و تفسیر تازهای دارد.
مفهوم زندان به تعبیر سنتی و کلاسیک خود در مقایسه با قدرت مطلقه دولتها در برابر ملتها با شرایط امروز جهانی و نیازهای کنونی جامعه بشری هماهنگی ندارد. زندان در عصر ما و در دوران رژیمهای مطلقه و توتالیتر و در عصر شکنجههای هولناک جسمی و روحی تنها یک محوطه محصور و دالانها و اطاقهای کوچک آن نیست که گروهی به اتهام جرائم عمومی و یا سیاسی در آن نگه داشته شوند.
اکنون هر کشوری که در آن آزادی تفکر و آزادی قلم و آزادی بیان و حرمت و حیثیت انسان وجود نداشته باشد یک زندان است؛ هر کشوری که مردم آن را به جرم عقیده و بدون حکم قانون مورد بازجوئی و شکنجه قرار دهند و بدون ضمانتهای قانونی محاکمه نمایند و به جرم گناهان مجعول که اصل آن مخالفت با استبداد و اختناق است به سالیان دراز زندان محکوم نمایند یک زندان است.
هر کشوری که رژیم آن به صورت قدرت فردی اداره شود و کلیه قوای حاکمه مملکت در خدمت اراده و تصمیم قدرت فردی و در جهت تحکیم قدرت فردی و منافع قدرت فردی و وابستگان داخل و خارج آن باشد یک زندان است. هر کشوری که افکار عمومی جامعه آن هیچ قدرت قانونی برای انتقاد و بازخواست و مسئولیتخواهی نباشد یک زندان است.
هر رژیمی که درآمدها و ثروتهای جامعه را فارغ از هرگونه مسئولیت با اتکاء به شکنجه و فشار پلیسی به جیب گروه حاکمه خود و بیگانگان بریزد و اکثریت تودههای جامعه را به نفع اقلیت گروه حاکمه و شرکای داخلی و خارجی آن از کلیه شرایط انسانی رفاه اجتماعی و اقتصادی محروم کند یک زندان است.
زندان در دوران ما به سرتاسر مرزهائی گفته میشود که در داخل آن میلیونها انسان از حق ازادی و حرکت انسانی و از حق سئوال و جواب و از حق نظارت و شرکت در امور عمومی مملکت خود محروم باشند. نویسندهای که از آزادی قلم و بیان و طرح مسائل اساسی جهان و نشر عقاید و افکار خود ممنوع باشد اگر در چهار دیواری زندانهای رژیم هم محبوس نباشد از نظر نیاز به تفکر و ادامه زندگی معنوی و تغذیه فکری از دردها و مسائل تودههای جامعه خود و عرضه افکار و عقاید خویش یک زندانی است.
میلیونها مردم فقیر و گرسنه رژیمهای خودکامه هنگامی که استعدادهای و ظرفیتهای خلاقه معنوی و فکری آنها در زیر فشار شدید و خشونتبار استبداد و خودکامگی و اختناق رژیم سرکوب میشود و از شکفتگی باز میماند در حقیقت زندانیانی هستند که در فضای گستردهتر از زندانهای معمولی عمرشان به تباهی کشیده شده و نیروی خلاقیت مادی و معنویشان نابود میگردد.
زندان عبارت از کشورهائی است که اثار حاکمیت رژیم سیاسی آن چیزی جز فقر و بیسوادی و استثمار اکثریت تودههای ستمدیده و اختناق ازادیهای بشری و نابودی حرمت و حیثیت انسانی از راه اعمال خشونتها و شکنجههای هولناک و پایمال کردن عناصر زنده تفکر و اندیشه خلاق و دوام بیعدالتی بر سرتاسر روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه نیست.
در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا همه مردم جهان باید بدانند که کشور ما ایران اکنون یک زندان بزرگ است و مردم ایران زندانی قهر و خشونت رژیمی است که به تعبیر مجله نیوزویک و به تصدیق همه ازادیخواهان ایران از نظر اعمال شکنجه و سبعیت و بیداد پلیسی در صف اول رژیمهای جبار و خودکامه جهان قرار دارند.
در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا قیافه واقعی رژیم سیاسی ایران جز جبر و خشونت و سرکوبی شدید هرگونه اعتراض و هرگونه عمل اجتماعی مترقی در جهت دادخواهی نیست. کلیه حرفها و مطالبی که رژیم از دهان گروه حاکمه و مزدور ایران آنها و مطبوعات تحت سانسور خود و را دیو و تلویزیون ایران در زمینه انتقاد از مسائل زندگی و برخورد عقائد و آراء و گفتگو با خوانندگان و شنوندگان و بینندگان منتشر میکند جز ظاهرسازی و بزککردن چهره کریه استبداد و شکنجه نیست.
اینکه اکنون رژیم استبدادی ایران چند نامه اعتراضآمیز و انتشار چند کتاب معمول و یا تشکیل چند شب شعرخوانی و مجالس ترحیم و سخنرانی را تحمل میکند که آنها نیز خود با انواع فشار و مضیقه و محدودیت و تهدیدهای پنهانی همراهست به علت این است که رژیم در طریق غارت و فساد و شکنجه به چنان نقطهای از هرجومرج و ورشکستگی و تهیشدن خزانه مملکت از دلارهای نفتی رسیده که حتی با وامگرفتن میلیونها دلار و از خارج و حتی با ادامه فشار و سانسور و اختناق و شکنجه قادر به حل هیچ مشکلی از هزاران مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در طی سالیان دراز غارت و حکومت پلیسی برای ملت ایران بوجود آورده است نمیباشد. و ازاین نظر قیافه رژیم ایران در محافل بینالمللی به چنان کراهت و زشتی رسیده است که با تحمل این قبیل گذشتهای ظاهری و سطحی و با انجام اعمال مذبوحانه و فریبکارانهای از قبیل خواستار شدن قطع شکنجه در جهان و تقدیم صدها هزار دلار به دانشگاههای آمریکا و ایراد سخنرانیهای انساندوستانه در مجامع بینالملل و قرار دادن خود در کنار کشورهای آزاد و دموکراتیکی نظیر سوئد میخواهد پروندهای از انجام اعمال آزادیخواهانه برای خود بسازد اما ایا سیاستمدارانی که در آمریکا این پرونده را مطالعه میکنند این حقایق را میدانند که:
هماکنون رژیم بدست وزیر دادگستری پروندهدار خود دستور داده است که دادگاه انتظامی قضات برای قضات جوانی که اعلامیه اعتراض به اقدامات غیرقانونی وزیر دادگستری را برای محو قدرت قضائی امضاء کردهاند کیفرخواست صادر نماید و آنها را از خدمت قضائی به عنوان تخلف و مبادرت به فعالیت سیاسی معلق کند؟ در ایران دانشجویان دانشگاه حق تشکیل کتابخانه و حق تشکیل گروههای ورزشی را ندارند و مامورین انتظامی دانشگاه کلیه کتابخانههای دانشجوئی را ویران کردند و کتابهای آنها را به یغما بردهاند؟
در ایران مردم حق آگاهی اخبار صحیح کشور خود و اخبار جهان را ندارند؟
در ایران هیچ کتاب و نشریهای قبل از انتشار و بعد از چاپ بدون اجازه سانسورچیهای رژیم نباید به توزیع گذاشته شده و در دسترس خوانندگان قرار گیرد؟
در ایران خبر هیچ بازداشتی و هیچ بازجوئی و هیچ محاکمهای بدون اجازه وتصویب سانسور رژیم در مطبوعات منتشر نمیشود؟
در ایران دولت آموزگار با تنظیم یک دستورالعمل بیستمادهای مطبوعات را از چاپ هرگونه خبر در زمینه امور مملکتی بدون مراجعه به مراجع رسمی دولتی و کسب اجازه ممنوع کرده است؟
در ایران طبق همین دستورالعمل انتقاد از هر مقام درجه اول دولتی و هر مقامی که از طرف پادشاه منصوب شده باشد در مطبوعات ممنوع میباشد؟
در ایران قاضی واقعی و دادگستری واقعی و تعیینکننده سرنوشت اداری و سیاسی افراد کشور و کارمندان دولتی و بخش خصوصی فقط و فقط سازمان امنیت است؟
در ایران ماموران سازمان امنیت بدون کوچکترین مسئولیت قضائی و بیم از تعقیب قانونی افراد را در خیابانهای مملکت به قتل میرسانند و یا در زیر شکنجه نابود میکنند و یا بدون حکم محکمه ماهها در زندان محبوس مینمایند و یا بدون هیچگونه حمایت قانونی در محاکم نظامی به اعدام محکوم میکنند؟
در ایران خانه و مسکن هیچ فردی از افراد ملت خارج از حمله و هجومهای ناگهانی مامورین سازمان امنیت قرار ندارد و آنها هر لحظهای که اراده کنند و به هر شکلی که مایل باشند به منازل مردم هجوم میکنند و هرکس را که دلشان بخواهد چشمبسته با خود میبرند و هر مدت که اراده کنند منزل را در اشغال خود نگه میدارند؟
در ایران تنها در سال ۱۹۷۶ متجاوز از صد نفر از مردم بیگناه فقط در خیابانها بدست مامورین سازمان امنیت به قتل رسیدهاند؟ در ایران زندانیهای بیگناه حتی پس از سپریشدن دوران محکومیتی که به آنها تحمل شده است همچنان در زندان نگاه داشته میشوند؟
در ایران هیچ بیگناه زندانی حزبا اظهار ندامت و تعهد به دوری از سیاست مورد عفو قرار نمیگیرد و یا از زندان آزاد نمیشود؟
در ایران همه شاهزادهها و شاهزاده خانمها و فرزندان و اقوام و بستگان و وابستگان آنها در کار تجارت و فعالیتهای وسیع مالی هستند و در این راه همه دستگاههای دولتی با تمام امکانات گوناگون دربست آماده انجام دستورات آنها میباشند؟
در ایران همانگونه که شخص پادشاه و مقامات درجه اول کشور به تاکید عنوان میکنند برخلاف اصول صریح قانون اساسی کلیه قوای مملکتی اعم از مجریه قضائیه و مقننه در زیر فرماندهی مطلق مقام سلطنت قرار دارند و حق انتقاد و حق بازرسی و حق مواخذه از مقامات و سازمانهای مملکتی نیز مطلقا در اختیار این فرماندهی قرار دارد.
در ایران گروه اقلیت حاکمه و وابستگان آنها در بخش خصوصی در چنان ناز و نعمتی قرار دارند و درامدها و ثروتهای آنها به چنان حدی رسیده است که در هیچ زمانی و در هیچ تاریخی نظیر آن دیده و شنیده نشده است و اکثریت تودههای ستمدیده و غارتزده ایرانی همچنان در زیر فشار شدید افزایش غارت گروه حاکمه روزبهروز بیشتر در منجلاب فقر فرو میرود و روزبروز در زیر بار سنگین گرانی و فساد و تورم و افزایش هزینه زندگی و کمبود مواد غذائی و کاهش ارزش پول فقیرتر و محرومتر میگردند.
در ایران مهاجرت و فرار به سوی خارج همراه با اندوختهها و سرمایهها با آهنگ سریع افزایش مییابد. اگر رژیم آمار این مسافرتها و میزان خروج پول را از کشور منتشر کند آنگاه جنبههای بارزتری از ورشکستگی اجتماعی و ناامنیهای سیاسی و ترس از آینده تاریک برای مردمی که جز فرار از کشور و استقرار در کشورهای اروپائی و امریکا راه بهتری برای خود نمیبینند اشکارتر میشود.
آری اینچنین است قیافه حقیقی رژیم سیاسی ایران و وضع آزادی و حقوق قانونی ملت ایران در استانه سفر اعلیحضرت به امریکا.
اری در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا ایران یک زندان است زندانی بزرگ لبریز از خشونت و شکنجه و فقر و سرشار از تضاد و بیصداقتی و غارت و فساد.
آری در آستانه سفر اعلیحضرت به امریکا رژیم سیاسی ایران خود از اساس یک متجاوز مسلح و یاغی در برابر کلیه مبانی حقوقی و قانونی مربوط به آزادیهای بشری و حرمت و حیثیت انسانی مطرح در قانون اساسی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر و قطعنامهها و منشورهای سازمان ملل مربوط به حقوق انسان و شهروندان میباشد.
تهران ۱۴ آبانماه ۱۳۵۶
علیاصغر حاجسیدجوادی
زندگینامه مجاهد شهید
محبوبه متحدین (آلادپوش)
محبوبه متحدین در سال ۱۳۲۹ در شهر مشهد تولد یافت. خانواده متحدین در آن هنگام جوّی آکنده از ایمان خالص مذهبی داشت و از لحاظ مادی در یک فقر نسبی بسر میبرد. پدرش کاظم متحدین که معلمی ساده بود، یکی از شاگردان فعال استاد محمدتقی شریعتی و در کانون نشر حقایق اسلامی همراه روشنفکران مذهبی و مبارزان ملی مشهد از جمله طاهر احمدزاده پدر شهیدان مسعود و مجید به فعالیت میپرداخت.
محبوبه در محیطی همواره درگیر مشکلات مادی و از جمله انتقال دائمی خانه به علت مسائل اجارهخانه و غیره و در عینحال در محیطی معتقد به مذهبی سنتی که امواج روشنگری اسلامی نیز با آن برخورد داشت، پرورش یافت. وی با هوش سرشارش، مدارج تحصیلیاش را با نمرات عالی میگذراند و بدینجهت از پرداخت شهریه معاف میشد و کمکی به خانواده مینمود.
در چنین شرایطی از زندگی در متن دردهای اجتماعی خلق بود که محبوبه به استثمار وحشیانه تودهها پی میبرد. از همان اوان، او که از مذهب وسیلهای برای تخدیر مردم دربند و سدی در راه تکامل بشر مشاهده مینمود، به شدت شروع به مخالفت با مذهب سنتی و در یک کلام شیعه صفوی مینمود. کوششهائی هم که برای نوسازی مذهب آغاز شده بود، به علت نوجوان بودن و وسعت محدود آن، روحهای بزرگ و انقلابیای چون او را بس نبود و از اینجهت، قبول مذهب بهعنوان یک ایدئولوژی مترقی برایش سخت میآمد و از اینرو همواره با افراد مذهبی فامیلش به مباحثه میپرداخت.
محبوبه تحصیلات ابتدائیاش را در دبستان حکمت تهران به پایان رسانید و سپس در دبیرستان آذرمیدخت شرقی ثبتنام نمود ولی چون روحیهاش با شاگردان مرفه آنجا سازگار نبود مجبور به تعویض مدرسه شد و به دبیرستان هدف که از لحاظ تحصیلی مشهورتر بود رفت. در آنجا نیز، دائماً با همشاگردیهایش برسر مسائل فکری کشمکش و درگیری داشت.
در امتحانات کنکور، وی در بسیاری از دانشگاهها قبول شد اما به واسطه ذوق سرشار هنریاش در دانشکده هنرهای تزئینی ثبتنام کرد. در این دانشکده به علت جوّ شدید ارتجاعی و غربزدهای که داشت محبوبه درگیریهای شدیدی با یکی از استادان پیدا نمود، معذالک محبوبه توانست آثارهنری ـ اسلامی ـ انقلابی متعددی به وجود آورد و دانشکده را با آثار خود مزین سازد.
در چنین مقطع زمانی از رشد سرطانی نظام حاکم بر ایران که فرهنگ غالب و فاسد غربی، از طریق حیله انقلاب سفید دستگاههای تبلیغی هیولائی سمعیبصری، به نسل جوان حقنه میشود و از سوی دیگر ایدئولوژیهای موج نوی چپ و راست، از فاشیسم هیتلری تا کمونیسم مائوئی و مارکسیسم سلطنتی دهان برای بلعیدن این نسل گشودهاند و مذهب ارتجاعی نیز علاوه بر تخدیر بیامان اذهان مردم جنایت بزرگتری که انجام میدهد، به لجن کشیدن رودخانه زلال اسلام راستین نخستین است و فراری دادن اندیشههای روشنفکر از آن، محبوبه مانند هزاران روشنفکر صادق انقلابی دیگر جهان، به عصیان بر علیه وضع موجود برخاسته بود، اما هنوز آن اندیشه رهائیبخش را که خنثیکننده تمامی این دامهای هراسناک قرن ما باشد، نیافته بود. و بدین جهت عصیانش، نوعی عصیان کاموئی بیخدا بود. همواره به والدینش میگفت: «من در جهان تنهایم و درد تنهائیم را تنها «خدا» چارهساز است، اما من هنوز «او» یم را نیافتهام.»
و این اضطراب بود و بود،تا در اواخر سال اول دانشکده در یک شب احیاء….، شهید شاهد، شمع، دکتر علی شریعتی که در همان اوان، سلسله دروس «اسلامشناسی» را در حسینیه ارشاد تدریس میکرد و هنوز به صورت کتاب به چاپ نرسیده بود، در محلی آنها را تشریح میکرد و موضوع بحث «انسان» و «فلسفه خلقت آدم در قرآن» بود و….. ناگهان جرقهای در ظلمت، انفجاری در سکوت، چهره تابناک شهیدی که زنده برخاک گام برمیدارد….
محبوبه دیگر سراز پا نمیشناخت و بیقرار چهره انسان در ایدئولوژی سرخ شیعه شده بود. دیگر راه را یافته بود و خدا را شناخته بود و خود خویش را کشف کرده بود. شروع کرد به تصفیه و پاکسازی چشمه زلال اسلام از زبالهها و کثافات شیعه صفوی و مذهب سنتی. چنانکه مشهور است، هر شب تا نیمهشبها قرآن و نهجالبلاغه و تفاسیر گوناگون را مورد مطالعه و تحقیق قرار میداد و چنان در این زمینه پیش رفت که یک مبلغ کامل شد و حتی یک دختر روس از طریق او مسلمان شد.
چندی بعد دوستان و اقوامش مطلع شدند که محبوبه در جنوب شهر درس میدهد. اما پول معلمیاش را برای بچهها کتاب میخرد. همیشه با گرفتن روزههای سخت، ساعـتها در همه زمینهها به اطفال فقرای جنوب شهر کمک مینمود. محبوبه در نظر همه کسانی که در جنوب شهر او را میشناختند، از معلمین و شاگردان مظهر عطوفت و مهر شده بود و هرگز چهره خندان و جذابش را فراموش نخواهند کرد. علاوه بر اینها محبوبه از فعالین حسینیه ارشاد نیز شده بود و چه در زمینههای هنری و چه کارهای چاپی و عملی دیگر دکتر شریعتی معلم محبوبش را یاری مینمود.
در بهمنماه سال ۱۳۵۰، حسن آلادپوش که قبل از حسینیه یکی از فعالین انجمنهای اسلامی در دانشکده معماری بود و ترتیب سخنرانی دکتر شریعتی را بنام «اگزیستانسیالیسم» در دانشکده داده بود، پس از یک سخنرانی، دکتر که با دانشجویان به گفتگوی آزاد میپرداخت با حسن برمیخورد و حسن قرار میگذارد تا در محلی دکتر را ملاقات نماید.
پس از مدتی آشنائی با دکتر شدیدا در برنامههای حسنیه ارشاد فعال میگردد. در همین اوان حسن درباره ازدواج با دکتر مشورت مینماید و در نتیجه دکتر به علت همگونی شدید، محبوبه را با حسن آشنا میکند. محبوبه با وجود اینکه از اوائل خواستگارهای زیادی داشت، اما همواره میگفت: «من میخواهم همسر یک انسان شوم».
پس از یک سال و نیم شناخت متقابل، با حسن ازدواج نمود، جلسه عقد ایشان یکی از سادهترین و انقلابیترین مراسمی بود که به راستی ازدواج علی و فاطمه را بیاد میآورد.
درعروسی او تنها چند خواهر و برادر دانشجو و یک عالم غیرمعمم برای اجرای مراسم عقد شرکت نموده بودند. محبوبه پس از بازگشت از دانشکده، روزهاش را با اینکه ماه رمضان نبود و وی برای خودسازی روزهدار بود، باز میکند و نماز میخواند و بعد با همان لباس کارش آماده اجرای عقد میشود. آن شب پس از مدتی اصرار که مهریه را قبول نمیکرد، میگوید که یک جلد قرآن کافی است. حسن میگفت: قرآن را که به محبوب بدهی انگار همه دنیا را به او دادهای. محبوبه پس از پایان مراسم با اتوبوس به خانه داماد میرود.
محبوبه از سال ۵۰ تا ۵۱ در مدرسه رفاه که مدیرش پوران بازرگان، همسر مجاهد شهید محمد حنیفنژاد بود، تدریس میکرد. او با مجاهدین شهید، سیمین تاج حریری و سرور آلادپوش در این مدرسه همکار بود و همچنین هر سه در برنامههای حسینیه ارشاد فعالانه همکاری میکردند. فردای شب ازدواجش، محبوبه همراه پوران بازرگان به کلاس میروند و درباره ازدواج در اسلام سخن میگویند و از نتایج این تعالیم همین بس که چند سال بعد آشکار میشود که اکثر شاگردان وی به همین سبک ازدواج نمودهاند.
محبوبه در اکثر محاکمات مجاهدین در بیدادگاههای نظامی رژیم شاه بهطور ناشناس شرکت مینمود. از جمله در دادگاههای مجاهدین شهید محمد حنیفنژاد و مهدی رضائی.
پس از سه ماه که از ازدواجشان میگذرد، حسن را به جرم انتشار اعلامیه، همراه یکسری از دوستانش از جمله عبدالعلی بازرگان، فرزند مهندس بازرگان دستگیر میسازند. وی مدت ۶ ماه تحت شدیدترین شکنجههای قرون وسطائی واقع میشود. شکنجهگر در پاسخ حسن که میگوید چرا برادرت را میزنی، با بیشرمی پاسخ میدهد، چون تو مهندسی دلم میخواهد بیشتر بزنمت.
درست در همان شبی که قرار بود حسن از زندان آزاد گردد، محبوبه را به جرم ایراد چند سخنرانی در اردوها و مدارس، دستگیر میسازند و به کمیته میبرند و دو ماه در کمیته تحت شکنجه قرار میدهند و حدود سه ماه نیز در قصر زندانی بود. پس از سررسیدن مدت اسارت و آزادی از زندان حسن و محبوبه بیش از پیش و مصمم برای استمرار شرکت در جهاد رهائیبخش شروع به کار میکنند و به این منظور حسن و محبوبه مشترکاً چند پروژه معماری را طرح نموده و ضمن شناسائی از نواحی جنوبی کشور و طبق یک برنامه حسابشده چنین وانمود مینمایند که به مرور زمان منفعل و مأیوس شده دست از فعالیت کشیدهاند.
مطالعات معماری حسن و محبوبه و طرحهای مهندسی ایشان بر روی شهرهای کاشان و اصفهان و…. به عنوان طرح نمونه انتخاب شده، جایزه سال و بورس کارآموزی در خارج از کشور را میبرد ولی چون آنها ممنوعالخروج بودند ودر ضمن قصد ادامه مبارزه انقلابی و اسلامیشان را در داخل کشور داشتند از قبول آن خودداری مینمایند.
در همین اوان چون بیم دستگیری مجددشان میرود و بهخصوص که در آن دوره فعالین اولیه مجاهدین دستگیر میشدند و ایشان نیز شدیداً تحت مراقبت قرار میگیرند. پس از نابودی مدارک و خداحافظی از خانوادههایشان زندگی مخفی را انتخاب میکنند و به مجاهدین مسلمان میپیوندند و حدود شش ماه حسن و محبوبه مشترکا زندگی مخفی داشتند.
متأسفانه در این دوره که مصادف با کودتای شوم منافقین در سازمان پرافتخار مجاهدین بود، رزمندگان مسلمان که تحت تفتیش و فشار هولناک استالینیستی مشتی دگم قرار داشتند و مشمول انواع تصفیهها و تسویهها بودند، به فکر تشکیل هستههای انقلابی اسلامی برای مقاومت در مقابل یورش پلیس و خیانت منافقین افتاده بودند و گروه حسن نیز که از مجاهدین راستین بودند نیز از پا ننشستند.
به همین مناسبت حسن در رابطه با دکتر شریعتی، طرح همکاریهای ایدئولوژیک را پی مینهند و باز در همین رابطه دکتر جزوه خودسازی انقلابی را برای پرورش ایدئولوژیک کادرها تهیه و آن را به سازمان مجاهدین راستین خلق تقدیم میکند.
مجاهدین شهید محبوبه و حسن در مدت زندگی مخفیشان و کار در سازمان مجاهدین راستین در عملیات چندی شرکت مینمایند که در طی آنها موفق به اعدام دهها تن از مزدوران ساواک و انفجار مراکز فساد شدند. بالاخره حسن در جریان اعدام انقلابی سه جاسوس آمریکائی شرکت میجوید که منتهی به ماجرای شهادتش میگردد. (برای توضیح کاملتر جریان شهادت حسن، رجوع کنید به پیام مجاهد شماره ۴۳).
پس از شهادت حسن، محبوبه به شدت تنها میشود. تنهائی حاصل از دست رفتن یک همسر مهربان والامقام، یک همرزم انقلابی، یک برادر مجاهد، خصوصا در شرایطی که از یک جانب پلیس شاه همهجا به شدت بدنبال کشف و انهدام مجاهدین راستین بود و از طرف دیگر گروه «رفقای مرکزیت» منافقین نیز کادرهای اسلامی و مجاهدین راستین را از همه طرف تحت فشار و تهدید قرار داده بودند و آنان را از امکانات سازمان که بدست توانای مسلمانان تهیه شده بود محروم ساخته بودند، لذا نقل است که محبوبه به علت عدم دسترسی به خانه امن، مدتها سرگردان بود، هر شب را در یک محل، گاهی حتی در خرابههای دورافتاده، بسر میبرد، تا پس از چندی در جنوب شهر در محله شترخوان، خیابان خراسان، یک اطاق اجاره میکند و به فعالیتهای تیمی میپردازد.
پایگاه محبوبه از مدتی قبل محاصره شده بود، تا در تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۵، محبوبه و خواهر تیمیاش، متوجه محاصره میشوند و پس از درگیری و به خاک و خون کشیدن ۶ مزدور ساواکی، خواهر مجاهدش در دم شهید میگردد.
محبوبه پس از مدتی دویدن، تیری از پشت به قلبش اصابت میکند و در حالی که میدویده است، فریاد میزده:
«مردم اسلام عزیز از دست رفت، مسلمانی را از بین بردند، ازخواب غفلت بیدار شوید، زندگیتان بر باد رفت، ناموستان رفت، جوانانتان را کشتند، بیدار شوید….» و در همین حال پشت در خانهای به زمین میافتد، صاحبخانه متوجه جریان میشود و بیرون میآید و تا این منظره را مشاهده میکند، به محبوبه نزدیک میشود. محبوبه در آخرین لحظات حیات سرخش خود را به او معرفی میکند و میگوید: «من محبوبه متحدین، همسر حسن آلادپوش هستم، بروید دم زندانها و مادرم را خبر کنید. «در این هنگام شربت شهادت مینوشد، صاحبخانه به علت ناراحتی بیهوش میشود و پس از مدتی که بهوش میآید وحشتزده میپرسد: «چرا این جوانان را کشتید»؟ ساواکیها میگویند «اینها خرابکارند» صاحبخانه درجواب میگوید: «نه دروغ است، اینها نمازشان قطع نمیشد، روزه میگرفتند، بچههای مهربان و فهمیدهای بودند» و دوباره از هوش میرود.
مزدوران، با احتیاط فراوان، پارچه سفید ضدگلوله را بر روی بدن گرم و خونین محبوبه و خواهر مجاهدش میاندازند و آنها را با ماشین میبرند. در زندان جنازه محبوبه را به زندانیهای چندی نشان داده بودند. در اوان شهادت محبوبه، حدود ۱۴ دختر مجاهد دیگر نیز به شهادت میرسند که خبر آنها درهیچیک از روزنامههای رژیم منعکس نگردید.
گویا منافقین نیز در لودادن حسن و گروهش دست داشتهاند و بهرحال آنها با خیانت و انحراف خودشان شریک جرم شاه در کشتار مجاهدین راستین هستند.
دکتر شریعتی که در شهادت تمامی مجاهدین، همواره به خانوادههایشان تبریک میگفت، در سوگ محبوبه گریست و هر زمان که یاد محبوبه و حسن در خاطرهاش زنده میشد با تأثر و عشق و ایمان به یاد آنان میگریست.
شهادت محبوبه در شرایطی رخ داد که علی در جریان تدارک هجرت از ایران بود و لذا علیرغم تمایل باطنی و قلبیاش نتوانست در برنامه ختم خصوصی این شهیدان در منزل متحدین شرکت کند و نوار «شهید شاهد» را که بنام قصه نیز معروفست، به یاد شاگردان راستین و حجت تمامی حرفهایش، ضبط نمود.
محبوبه و حسن، از شب سخنرانی «شهادت» که دکتر شریعتی در شب عاشورا به یاد تمامی شهیدان از حسین تا شهدای آن ایام (که چند تن از مجاهدین اولیه شهید شدند) سخن گفته بود و مادر رضائیهای شهید در انتهای جلسه فریاد زده بود که «استاد ندایت را شنیدیم اینک زمان عمل در رسیده است،صور انقلاب را بدم»، آری از همان لحظات سرنوشتساز، تصمیم گرفته بودند تا در تاریخ حجت زنده و شهادتدهنده این ندای معلم کبیرشان، شمع باشند که:
«شهادت، دعوتیست به همه نسلها و به همه عصرها که اگر میتوانی بمیران (جهاد)،
و اگر نمیتوانی بمیر (شهادت)!
حمله به دانشگاه صنعتی
(عاری از مهر)
در روز ۱۵ نوامبر (۲۴ آبانماه) که شاه برای پابوسی ارباب کارتر به واشنگتن آمده بود، دانشجویان دانشگاه صنعتی در جلسه شب شعری که کانون نویسندگان ایران تشکیل داده بودند شرکت میکنند. در این شب قرار بوده است سلطانپور در مورد «موقعیت کنونی تأتر معاصر» صحبت نماید.
دانشجویان مسلمان پس از انتشار اخبار مربوط به تدارکات جهت استقبال از شاه در واشنگتن تصمیم گرفته بودند که جلسه شعرخوانی را به صحنه تظاهرات و همدردی با دانشجویان ضدشاه در واشنگتن تبدیل سازند، لذا با بسیج نیرو به محل شعرخوانی میروند بهطوری که در سال ورزشی دانشگاه چندین هزار نفر تجمع مینمایند. اما پلیس به زودی درهای ورودی را بسته و باعث میشود که هزاران نفر دیگر نیز خارج از سالن اجتماع نموده نتوانند وارد شوند. این دانشجویان در این موقع دست به تظاهرات میزنند. پلیس برای درهمشکستن صفوف تظاهرکنندگان با اسلحه به آنها حمله مینماید. ولی تظاهرکنندگان به دو گروه تقسیم شده، یک گروه به سوی میدان «شیّاد» حرکت مینماید و گروه دیگر به سوی میدان مجسمه میرود. گروه اول در تقاطع خیابانهای آیزنهاور و کندی مورد حمله نیروهای پلیس که از قبل در آنجا سنگر گرفته بودند قرار میگیرند و در زدوخوردی که صورت میگیرد یکی از دانشجویان به شهادت میرسد و تعداد زیادی دستگیر میگردند.
مهران رئیس دانشگاه صنعتی که از خشم دانشجویان هراسناک بود و از سوی دیگر نمیخواست برنامه سخنرانی اجرا شود پشت میکروفن میرود و خطاب به دانشجویان میگوید که با سلطانپور صحبت کرده است و قرار است تاریخ سخنرانی از امشب به روز ۲ آذرماه تغییر کند. سلطانپور بلافاصله میکروفن را گرفته میگوید «ایشان دروغ میگویند واگر فکر میکنید حرفهای ایشان درست است تحمل کنید» با وجود قطع برنامه و برگزار نشدن سخنرانی سلطانپور دانشجویان به عنوان اعتراض به دستگیر همرزمانشان تا روز چهارشنبه ۲۵ آبان ماه (۱۶ نوامبر) ساعت ۴ بعداز ظهر در سالن ورزش دانشگاه بست مینشینند و تا آزادی تعداد زیادی از دستگیرشدگان در آنجا باقی میمانند.
دانشجویان مسلمان روز بعد از تبدیل جلسه شعرخوانی به صحنه تظاهرات ضدشاه برنامه سخنرانی برای دکتر حبیبالله پایدار تحت عنوان «تولد و مرگ تمدنها» ترتیب میدهند ولی این جلسه نیز با حمله پلیس و دستگیری تعداد زیادی از دانشجویان برگزار نشد.
بهدنبال این تظاهرات دانشجویان سایر دانشگاهها به عنوان همدردی با برادران خود تظاهرات وسیعی را تدارک میبینند و اعلامیههای زیادی به دیوارهای دانشگاه و خیابانها نصب مینمایند. این اعلامیهها که به امضاء دانشجویان دانشگاه منتشر شده بود، با آیه شریفه «و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» آغاز میشد. همچنین روز همدردی با حضرت آیتالله خمینی و استاد شریعتی تظاهرات بزرگی توسط دانشجویان مسلمان برگزار میشود که احتمالاً تا ۱۶ آذر ادامه یافته است.
بنا بر اطلاعیه دانشجویان دانشگاه که به مناسبت حملات دژخیمان شاه صادر شده است ۱۶ نفر از دانشجویان در تظاهرات روز ۲۰ نوامبر توسط پلیس کشته شدهاند. در این حملات پلیس با لباس مبدل و با چوب و چماق که در سر آنها میخ کوبیدهاند به دانشجویان حملهور شدند. در این تظاهرات صدها نفر دستگیر و روانه سیاهچالها شدهاند.
به دنبال این درگیریها انتظار میرود که تا روز ۱۶ آذر ماه دانشگاهها را تعطیل نمایند تا به خیال خود بتوانند مانع تظاهرات دانشجویان در این روز بشوند. این خیال باطل و پوچی است که رژیم هرساله در سر میپروراند و هر بار شرمندهتر از پیش با هماهنگی و جوشش بیشتری مواجه میشود.
در تظاهرات روز ۲۱ نوامبر که در دانشگاه صنعتی به وقوع پوست گارد و پلیس وحشیانه به صفوف دانشجویان حملهور شد در این زدوخوردها عده زیادی زخمی شدهاند.
گزارش مراسم یابود
سیدمصطفی خمینی
انتشار خبر درگذشت سیدمصطفی خمینی با تأسف و تأثر وسیعی در میان همه مسلمانان همراه بوده است. نهتنها به دلیل آنکه آن مرحوم فرزند قائد بزرگ میباشد بلکه وی خود صاحب فضل و سوابق مبارزاتی بوده است.
در تهران و شهرستانها مراسم یادبود وسیعی در همهجا برگزار شد. خلق مسلمان ایران با استفاده از فرصت ضمن برگزاری مراسم یادبود مراتب وفاداری و پشتیبانی خود را از امام و رهبر در تبعیدش اعلام نمود. در قم و تهران تعطیل عمومی شد.
تهران ــ در مراسم یادبود که در روز یکشنبه ۱۸ آبان به این مناسبت در مسجد ارک برگزار گردید هزاران نفر از اهالی تهران و شهرستانها در آن شرکت جستند. لازم به تذکر است که در ننگین و رنگیننامههای دولتی از انتشار دعوت به ختم خودداری کردند. این دعوتنامهها که توسط عدهای از شخصیتهای مذهبی، دانشگاهیان و بازاریان امضاء گردیده بودند جداگانه به طور وسیعی در بین مردم پخش شدند. و در شماره قبل پیام مجاهد به صورت ضمیمه تکثیر شدهاند.
جلسه ختم از ساعت سه بعدازظهر آغاز میشد ولی جمعیت از ساعت ۵/۱ بعد از ظهر به سوی مسجد در حرکت بود. در ساعت سه که بیش از نیمی از مسجد پر شده بود مأمورین ساواک و پلیس به فرماندهی دو سرهنگ و یک سرگرد درهای مسجد را بستند و از ورود جمعیت خارج مسجد به داخل جلوگیری نمودند. جمعیت عظیمی در پشت درب تجمع کرده بودند و هر آن احتمال درگیری وجود داشت. لذا مسئولین اجرای برنامه به افسران مربوطه اعلام کردند که چنانچه از ورود مردم جلوگیری به عمل آید صحنه عزاداری به تظاهرات مبدل خواهد شد. مأمورین ساوک نیز از بیم چنین واقعهای اجرای مراسم را آزاد گذاردند. بعد از شروع برنامه آقای روحانی به منبر رفتند ودر مورد شخصیت حضرت آیتالله خمینی و ترور و اختناق حاکم بر ایران سخن راندند و خاطرنشان کردند که در عرض این چند روز هزاران تلگراف از اروپا و آمریکا به حضور امام خمینی مخابره شده است و این نشاندهنده جو خفقانآور در ایران و دشمنی رژیم با شخص امام خمینی میباشد.
تهران ـ در روز ۱۳ آبان قرار بود در مسجد فلاح مراسم یادبود برگزار گردد ولی دو روز قبل از مراسم امام مسجد آقای محمدرضا مطلبی را دستگیر نموده به زندان انداختند و بدین ترتیب از برگزاری جلسه جلوگیری نمودند.
مشهد ـ در مشهد ساواک مانع برگزاری مراسم ختم میشود، در نتیجه گروهی از بازاریان و دانشجویان در مسجد ملاهاشم اجتماع میکنند و دست به تظاهرات وسیعی میزنند و آقای فخررازی به منبر رفته، جنایات رژیم را افشا مینمایند، علاوه بر تهران و مشهد، تظاهرات عظیم مشابهی در سایر شهرستانها منجمله در قم و شیراز و اصفهان برگزار بوده است.
تجریش ـ در روز ۱۲ آبان در تجریش مراسم یادبودی برپا میگردد و جمعیت انبوهی در این مراسم شرکت میجویند. پشتیبانی مردم از این جلسات بهحدی بود که حتی در ساعت ۳ تا ۵ بعدازظهر که ساعت برگزاری مجلس بود بازار تجریش کاملا تعطیل بود. سخنران آیه «ومن المومنین رجال صدقوا….» را مورد بحث قرار داده و درباره ویژگیهای یک مجاهد بحث نموده از آنجمله اشاره نمود که مجاهد کسی است که در زیر شکنجه در حالی که بوی سوختگی بدنش فضای شکنجهگاه را پر کرده است سوره والعصر را زمزمه میکند. (اشاره به مجاهد کبیر علیاصغر بدیعزادگان)
مراسم یادبود در خارج از کشور:
در خارج از کشور مراسم یادبودهای مکرر و متعددی در کشورهای مختلف توسط مسلمانان ایرانی برگزار شده است. در لندن، بعد از برگزاری مراسم یادبود، تظاهرات خیابانی با شرکت ۲۵۰ نفر صورت گرفت. علاوه بر این از داخل و خارج هزاران تلگراف تسلیت از طرف شخصیتها و سازمانها و گروهها، جهت حضرت آیتالله خمینی ارسال شده است. اگرچه رژیم شاه تلگرافات ایران را سانسور میکرده است.
سازمانهای نهضت آزادی ایران مراسم تسلیت خود را طی تلگرافاتی اعلام داشتند. علاوه بر آن، نهضت طی یک بیانیه مطبوعاتی، خبر درگذشت آن فقید را به اطلاع محافل و مجامع سیاسی و اسلامی دنیای سوم و مراکز خبری جهان رسانید. از روزنامههای معتبر جهانی، لوموند فرانسه، خلاصهای از بیانیه نهضت را در این مورد به چاپ رسانیده است.
لبنان ـ در تاریخ ۱۱/۱۱/۷۷ به دعوت حرکتالمحرومین مراسم باشکوهی برگزار شد که گزارش آن بطور جداگانه در همین شماره آمده است.
درگذشت فرزند برومند امام خمینی در شرایطی صورت گرفت که پایان تبعید غیرقانونی خمینی و بازگشت معظمله به ایران به صورت یکی از شعارهای اصلی مبارزه در شرایط کنونی درآمده است. برگزاری مراسم ختم حاجی آقا مصطفی، همانطور که خود امام خمینی در پیام اخیرش آورده است:
«در این فرصت جواب قولی و عملی از یاوهسرائیهای چندینساله این عنصر نالایق بود…. این تظاهرات برای شخص نبود اظهار تنفر از دستگاه جبار و رفراندم حقیقی و رأی عدم اعتماد بر دستگاه خیانتکار بود…..»
حمله به مراسم عید قربان
به مناسبت عید سعید قربان مراسمی در باغ آقای گلزار در جاده قدیم کرج برگزار شده بود و حدود هزار نفر از مسلمانان و مخالفین رژیم برای شرکت در مراسم جشن و استماع سخنرانی گرد آمده بودند. شرکتکنندگان در جشن همه از زبدگان و فعالین سیاسی و روشنفکران و نویسندگان و شعرا بودند.
در اواخر مراسم ناگهان ۸۰۰ نفر کماندو شخصیپوش که از ۱۵ اتوبوس شرکت واحد پیاده شده بودند افراد بیدفاع را غافلگیر و محاصره کرده و به شدت با چوبهای مخصوص همه را مضروب و مجروح میکنند. سپس به اتومبیلها پرداخته و حدود ۵۰۰ اتومبیل را خرد میکنند و بعد با فرصت کافی سوار اتوبوسهای خود شده به سربازخانه برمیگردند. البته بعد ازمدتی ژاندارمری که قبلا برای جلوگیری از فرار و رسیدن کمک جاده را بسته بود سرمیرسد و تعدادی از مجروحین را به عنوان مسببین واقعه دستگیر مینماید. در این حمله فروهر و نعمت میرزازاده (آزرم) و خانم هما ناطق به شدت مجروح میشوند و پسر آقای دکتر مفتح از ناحیه فک شکستگی پیدا میکند و بیمارستانهای تهران از مجروحین پر میشود.
روز بعد روزنامهها فرم کلیشهشده ساواک را چاپ کردند و چنین گزارش نمودند که در تظاهرات و زدوخورد شدید جاده کرج چند نفری شعارهای ضدمیهنی داده و اعلامیه پخش میکردند. در این موقع کارگرانی که از آنجا عبور میکردند متوجه شعارها شده و با تظاهرکنندگان درگیر میشوند و پس از زدوخورد متفرق میگردند. و جریان فقط اختلاف زدوخورد دو دسته موافق و مخالف بوده است؟ البته روزنامه مشخص نکرده بود که این کارگران کاراتهباز روز تعطیل عبد قربان از کدام کارخانه میآمدند؟ و چوبهای استانداردی که همراه داشتند از محصولات کدام کارخانه بود؟ و چرا برای شنیدن شعارهای ضدمیهنی از مسیر عادی خود خارج شده و به جاده فرعی و دورافتاده باغ آمده بودند و چگونه ۱۵ اتوبوس مجزا و جدای از هم با هم همداستان شده و چنین تصمیمی گرفتهاند و دیگر سئوالات.
اما برای مجروحین و ملت ایران این سئوالات احتیاجی به جواب ندارد و خود را برای سختتر از این آماده کردهاند. در ضمن ژاندارمری نیز وظیفه خود را به خوبی انجام داد و پس از بازگشت کارگران وطنپرست؟ تعداد زیادی از جوانان را به جرم مجروح کردن کارگران دستگیر و روانه کمیته شهربانی نمود. و ضمنا خانم هما ناطق و نعمت میرزازاده را سوار یکی از تاکسیهای سازمان امنیت نموده و به بیابانهای دریان نو میفرستد. در آنجا نیز چند تن از کارگران چماقبدست!! آماده بودند و بجان این دو نفر میافتند و آنها را به قصد کشت میزنند. اما در اثر داد و فریاد آنها و تجمع مردم اطراف کارگران!! مزبور سوار اتومبیلهای پیکان بینمره خود شده و فرار نموده و بدنهای نیمهجان هما و آزرم را برجای میگذارند. این دو نفر اکنون در بیمارستان بستری و حالشان بسیار بحرانی است.
نعمت میرزازاده (آزرم) از شعرای مسلمان و آزاده خراسان است که تحصیلات خود را در دانشکده ادبیات مشهد به پایان رسانده و با مجاهد شهید دکتر شریعتی همدوره بود. و دکتر شریعتی مشوق او در روآوردن به شعر نو و سبک نیمایوشیج بوده است. آزرم در تمام دوران زندگانی خود پس از دانشکده در درون جنبش اسلامی فعالیت داشته و در تماس دائمی با دکتر شریعتی و استاد محمدتقی شریعتی و سایر آزادگان خراسان بوده است.
یکی از اولین و زیباترین اشعار او درباره ابوذر و بنام «تبعیدی ربذه» است که در ابتدای چاپ دوم کتاب ابوذر به چاپ رسیده است. نعمت میرزازاده در اواخر سال ۴۹ به علت چاپ مجموعه اشعار خود که در پنج دفتر تدوین نموده بود به زندان افتاد و پس از سه سال تحمل شکنجه فراوان آزاد گردید.
سقوط هواپیمای فانتوم در ایران
تاکنون در حدود ۷-۸ فروند از فانتومهای ارتش به علت نقص فنی سقوط کردهاند. سقوط فانتومها در محلهای کرج، پادگان جی، قم، اصفهان، همدان رخ داده است. همچنین فرمانده زرهی شیراز در کاشان با فانتوم خود سقوط کرده اما کشته نمیشود. در سقوطهای قبلی تعداد ۲-۳ نفر کشته شدهاند. از این سقوطها روزنامههای رژیم تنها یکی دو مورد را ذکر کردهاند.
نامه زیر را آقای دکتر سحابی درباره محکومیت آقای طالقانی به دادرسی ارتش نوشتهاند.
این نامه در حقیقت اتمامحجت است و هشدار به مردم تا گول تظاهر و ریای رژیم طاغوتی را نخورند.
دکتریداله سحابی
بسمه تعالی
دادرسی محترم ارتش
رأی محکومت حضرت آیتاله طالقانی به ده سال زندان نزد مردم خصوصاً جوامع علمی و اسلامی با حیرت و تأسف زیاد تلقی شده است.
آیتاله طالقانی مردی است زاهد و متقی و عالمی است ذیفن که در ارشاد مردم خصوصاً تربیت جوانان کمتر نظیر دارند و خدمات ارزنده اسلامی و اجتماعی ایشان همواره منشاء امید بسیار در اصلاح عمیق و اساسی جامعه و پیشگیری از انحرافات اخلاقی و فکری بوده است. بنابراین محکومیت سنگین آقای طالقانی در دادگاه غیرعلنی، در شرایطی که مقامات عالیه مملکتی نیز حفظ حقوقی قانونی انسانها و زندانیان سیاسی را لااقل طی مصاحبهها و سخنرانیهای خود لازم میشمرند، نمیتواند قابل توجیه باشند.
اینجانب که از سالهای پیش واقف بر خدمتگزاریهای علمی و دینی و اجتماعی جناب آقای طالقانی و پاکی نیت و حسن خلق و فداکاریهای ایشان در طریق خیر و مصلحات جامعه بودهام، ایشان را از هر اتهامی که به زیان ملت و مملکت و اجتماع باشد مبرّا میدانم، علیهذا با اجازه مقررات و قوانین موضوعه ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر پیشنهاد میکنم ترتیبی اتخاذ شود که حضرت آیتاله طالقانی در دادگاه تجدیدنظر از انتخاب وکیل غیرنظامی و محاکمه علنی و حضور ناظران برخوردار باشند و برای آنکه همگان از چنین محاکمه مطلع شده و علاقهمندان، از جمله خود اینجانب، بتوانند در دادگاه حاضر شوند روز و ساعت محاکمه را در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار به وسیله وسایل مقتضی دیگر اعلام فرمائید. با احترام و تشکر
یداله سحابی تهران، تلفن ۷۵۳۹۹۰
عکسالعمل اعتصاب فرانسه و آمریکا در ایران
در رابطه با اعتصاب غذای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، «روحانیون مبارز» در پاریس و جوانان مسلمان در آمریکا و تظاهرات پرشکوه مردم در حضرت عبدالعظیم و انعکاس آن در ننگیننامههای ساواک و انتساب آن به مارکسیستهای اسلامی و توهین به حضرت آیتاله خمینی، وقایع زیر در قم و شیراز اتفاق افتاد.
قم ـ روحانیون حوزه علمیه قم به پشتیبانی از برادران اعتصابکننده در اروپا و آمریکا و به عنوان پاسخ به یاوهگوئیهای روزنامههای مزدور تظاهراتی را در مسجد امام حسن عسگری، یکی از بزرگترین مساجد قم برگزار میکنند که پس از دخالت پلیس درگیری آغاز میشود و گروهی از شرکتکنندگان دستگیر میشوند. رئیس ساواک قم که خود شخصاً در سرکوبی تظاهرات شرکت کرده بود به شدت مورد هجوم قرار گرفته ومضروب میشود.
شیراز ـ اعلامیههائی نیز در شیراز به عنوان جمعی از مسلمانان در سطح بسیار وسیع پخش شده بود. در این اعلامیهها از مردم دعوت شده بود که بعدازظهر روز جمعه ۲۲ مهرماه به عنوان حمایت از اعتصابکنندگان در خارج از کشور در حرم شاه چراغ اجتماع نمایند. جمعیتی متجاوز از ۱۴۰۰۰ نفر تشکیل میشود.
پلیس که از برگزاری تظاهرات به شدت به وحشت افتاده بود از همان روز صبح دستور داد که کلیه دربهای حرم را ببندند. و نیروهای زیادی را برای مقابله با مردم بسیج نمود. مردم مسلمان شیراز نیز در ساعت مقرر پشت حرم شاه چراغ اجتماع کرده و به بستن صحن مطهر اعتراض میکنند و پس از افزایش جمعیت تظاهرات با دادن شعارهای آتشین بر ضد رژیم آغاز میشود و قهرمانانه با پلیس زدوخورد میپردازند.
آنچه در این تظاهرات قابل توجه است یکی انبوه جمعیت شرکتکننده میباشد که حدوداً به ۱۵ هزار نفر میرسید و دیگری شهامت آنان در برخورد با پلیس و مزدوران امنیتی.
در این تظاهرات حدود ۷۰-۸۰ نفر زخمی شده و بین ۱۵۰-۲۰۰ نفر را دستگیر کردهاند. افتخار بر آنان.
روز بعد دانشگاه شیراز به عنوان اعتراض به ممانعت از برگزاری مراسم دعا تعطیل میشود و دانشجویان با اعتصاب و شکستن شیشهها خشم و کینه خود را اعلام میدارند.
نماز عید قربان در مسجد قبا
صبح روز عید نماز عید در مسجد قبا برگزار شد. این برنامه به دعوت انجمن اسلامی مهندسین انجام میشد. طبق معمول روزنامهها از درج آگهی دعوت خودداری کرده بودند. و پلیس با تمام قوا منطقه را محاصره کرده بود. پس از نماز مهندس تاج سخنرانی نمود و در مورد فلسفه مناسک حج و قربانی کردن بیاناتی ایراد کرد و اشاره نمود که اعمال حج تماماً تمرین و مانور برای امت اسلامی میباشد. از جمله حرکت ناگهانی و دستهجمعی از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و رمی جمرات و … اما حسین حج را نیمهتمام رها کرد و اعلام کرد وقتی جنگ است مانور مورد ندارد.
سپس آقای دکتر مفتح (امام مسجد) پشت تریبون رفت که تذکری بدهد. پلیس او را به پائین فراخواند و گفت چون شما ممنوعالمنبر هستید نباید صحبت کنید. و به این وسیله نهتنها مجلس را تعطیل نمود، بلکه نیروهای خود را نیز با لباس شخصی به جان مسلمانان انداخته و صدها نفر را مضروب نمود.
نامه به دیوان عالی کشور
به دنبال انتشار نامههای وکلا و قضات جوان دادگستری در تهران و شهرستانها (نامه اول با امضای ۵۵ نفر و نامه دوم به امضای ۱۴۱ نفر) که مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفت، سازمان امنیت و وزیر دادگستری پروندهسازی علیه این وکلا را آغاز کردند. به طوری که رئیس دادگستری زنجان را که یکی از امضاءکنندگان و نمایندگان عمل وکلا و قضات تهران بود مجبور به استعفا نمودند. بدنبال این عمل وقیحانه رژیم، نامههای اعتراضیه متعددی صادر شده است از آنجمله نامهایست که در سوم آبانماه، آقای دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی خطاب به رئیس دیوان عالی کشور نوشته و اعتراض خود را اعلام و تقاضای رسیدگی نموده است.
و در پایان اعلام میدارد که:
«نیروهای روشنفکر و مترقی جامعه در برابر این سرنوشت بههیچوجه و در هیچحال بیتفاوت نخواهند نشست و در موقع مقتضی نتیجه این بیعدالتی و تجاوز آشکار قوه مجریه را بر قوه قضائیه به عرصه داوری افکار عمومی ملت ایران و مردم جهان خواهند رساند….»
پاسخ به یک سئوال:
شهید کیست؟
در شماره ۴۹ پیام مجاهد در مقاله زندگینامه مجاهد شهید دکتر علی شریعتی در آنجا که سخن از دستگیریهای سال ۱۳۳۶ به میان آمده است چنین نوشته شده است:
«…. علی شریعتی همراه با پدرش محمدتقی شریعتی، طاهر احمدزاده (پدر شهیدان مجاهد مسعود و مجید احمدزاده) و مرحوم آسایش…. از مشهد دستگیر شدند».
بکار بردن عنوان «شهید» برای برادران احمدزاده باعث تحریک بسیاری از خوانندگان عزیز وفادار پیام مجاهد و علاقمندان نهضت آزادی ایران شده است. و در نتیجه نامههای متعددی به دفتر پیام مجاهد رسیده است و از آنها سئوال شده است که آیا میتوان در مورد احمدزادهها عنوان «شهید» به معنای قرآنی آن، بکار برد یا خیر؟
طرح این سئوال حاکی از دو مطلب میباشد؟
۱ـ توجه و قبول این مسئله که در اسلام شهید به کسی اطلاق میشود که مؤمن و مسلمان باشد و با مال و جان خود فیسبیلالله، با تاکتیکهای مختلف و متناسب با شرایط خاص زمانی و مکانی جنبش، و با دشمنان خدا و مردم مستضعف بجنگد و در این راه کشته شود.
۲ـ فرض اینکه احمدزادهها مسلمان نبودهاند و مارکسیست بودهاند که در آن صورت اطلاق واژه «شهید» برآنها، به موجب مطلب بالا، جایز نمیباشد.
درباره مطلب اول نه بحثی است و نه شکی و ظنی و یا وهمی. مطلبی است قرآنی و به اتفاق مورد قبول رهبران و فعالین جنبش اسلامی. اما آنچه مورد سئوال است مطلب دوم درباره ماهیت عقیدتی احمدزادهها میباشد. و اینکه «فرض» مسلمان نبودن آنها درست نیست، چرا؟
برای آنکه تمامی مسلمانانی که با احمدزادهها، و همچنین پویان چه از نظر خانوادگی و چه از نظر سوابق فعالیتهایشان آشنائی دارند میدانند که آنها مسلمان بودهاند، مسلمانانی آزاده و متعهد و مبارز.
علاوه بر آنکه در خانوادهای مبارز، متعهد وبا سابقهای طولانی از مقاومت سرسختانه و در تحت سرپرستی و تربیت پدر و استادی چون طاهرآقا احمدزاده، که از رجال آزادیخواه بنام خراسان است قرار داشتهاند، خود آنها نیز اولین فعالیتهای اجتماعی خود را در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد آغاز کردهاند و سپس در دبیرستان به نهضت آزادی ایران پیوستند و به همین جرم هم به زندان افتادند.
اینها اطلاعات و حقایقی است که اکثر مسلمانان فعال در جنبش اسلامی، خصوصا در مشهد آنرا میدانند. بعد از آنکه امر تدارک برای «جهاد مسلحانه» در دستور کار فوری مبارزین ایران قرار گرفت این برادران نیز، همچون بسیاری از سایر مسلمانان مبارز و متعهد، به جنبش مسلحانه پیوستند. و خود از بانیان بخشی از آن شدند. تا آنجا که در راه مبارزه شهید شدند. بعد از شهادت آنان بدست جلادان رژیم شاه، یک گروه و سازمان غیراسلامی نوشتجاتی را منتشر ساخت و آنها را به احمدزاده و پویان نسبت داد و ادعا کرد که اینها «مارکسیست» بودهاند.
این مسئله که فرد یا افرادی از مسلمانان، هر قدر هم دارای مقام شامخی از نظر فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی در مرحلهای از فعالیتهای خود، به علل و انگیزههای مختلف از توحید و اسلام روی بگردانند و راه دیگر و افکار دیگری را پذیرا شوند، چندان مسئله مهمی نیست.
قرآن مسئله ارتداد را مطرح ساخته است و امکان وقوع و احتمال اینکه افرادی از میان مسلمانان دچار انحراف و ارتداد بشوند وجود دارد و این امر ـ ارتداد ـ تنها اختصاص به جنبش اسلامی ندارد. در تمامی جنبشهای اجتماعی نمونههائی وجود دارد که افراد در مراحلی از زندگی خود دارای وابستگیها و افکار و عقایدی بودهاند، که بعدا تغییر روش و عقیده دادهاند. مثلا در ایران فراوان بودهاند و هستند کسانی که حرکت اجتماعی خود را از درون یک سازمان مارکسیستی آغاز کردند. ولی در اثر جریانات متعدد و تحولات فکری و برخورد با حقایق جهان خارج، تغییر موضع دادهاند و به سوی اسلام راستین بازگشت نمودهاند یا برعکس ممکن است باشند کسانی که در جنبش اسلامی فعال بودهاند و احتمالا به خاطر درک غلط و یا ناقص خود از اسلام تغیر موضع دادهاند.
بنابراین اصل امکان چنین تغییراتی عجیب و غریب نیست. اما آنچه مهم است اینست که براساس موازین اسلامی و عقلانی چگونه و براساس چه شواهدی و چه دلایلی میتوان حکم کرد که فرد یا افرادی که مسلمان بودهاند و اسلامیت آنان را بسیاری از مسلمانان مورد وثوق جنبش میدانند و گواهی دادهاند، غیرمسلمان و یا نامسلمان و مرتد شدهاند؟
سئوال اساسی در اینجا این است که آیا ادعا و قضاوت فرد یا افرادی، گروه یا سازمانی که «اسلامی» نیست درباره فرد یا افرادی از «مسلمانان» قابل قبول برای مسلمانها میتواند باشد یا خیر؟
در مورد کسانی که فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود را از درون یک حرکت مارکسیستی آغاز کرده بودند و سپس تغییر مواضع ایدئولوژیک دادند، و به اسلام اصیل و انقلابی توسل و تمسک جستند، نظیر شهید جلال آلاحمد باید توجه کرد که اینها خودشان، در زمان حیاتشان و با قلم و حرف خودشان، این تغییرات فکری را اعتراف و اعلام نمودهاند. اما در مورد برادران شهید، احمدزادهها و پویان، چنین امری رخ نداده است. آنها در زمان حیاتشان چنین اعترافی که از اسلامیت استعفا داده و مارکسیست شدهاند ننمودند و از مسلمانان مورد وثوق نیز فردی یا افرادی چنین ادعائی نکرده است و چنین نسبتی را به آنها نداده است. بلکه یک سازمان غیراسلامی چنین ادعائی را در حق آنان نموده است. در زمانی که این برادران دست به تدارک جنگ مسلحانه زدند، گروه یا سازمانی بهنام «چریکهای فدائی خلق» وجود نداشت.
در آن زمان گروهها و دستجات کوچکی درپی تهیه تدارکات برای جهاد مسلحانه بودهاند، که علاوه بر «مجاهدین خلق» گروههای معروف «شهر» و «کوه» بودهاند. و برادران احمدزاده و پویان ظاهرا به گروه «شهر» وابسته بودهاند. بهفرض آنکه گروه «شهر» همه افرادش یا برخی از آنان برخوردار از بینش غیراسلامی و مارکسیستی بودهاند، و برادران احمدزادهها و پویان با آنها همکاری میکردهاند، کافی نیست که بتوان حکم داد که آنها نیز مارکسیست شده بودند.
در مراحلی از جنبش دیده شده است که افرادی با جهانبینی غیراسلامی با سازمانهای اسلامی همکاری میکنند و یا برعکس اگر چه همکاری و شرکت یک فرد با جهانبینی اسلامی در یک سازمان غیراسلامی و یا برعکس نادرست میباشد، اما صرف همکاری یک فرد مسلمان با یک گروه و یا سازمان غیراسلامی به معنای اینکه آن فرد مارکسیست شده است نمیباشد و این امر کافی برای قضاوت نیست.
آثاری که بنام احمدزاده و پویان منتشر شده است، همه بعد از جریان شهادت آنان میباشد. هیچگونه سند موثقی که دال بر صحت انتساب این نوشتجات به آنها باشد، تاکنون ارائه داده نشده است. آنچه هست و موجب ظهور فرض مارکسیست بودن این برادران شده است ادعای ناشرین این جزوات میباشد. در مقدمه که بر جزوه «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» نوشته شده درباره شهید امیرپرویز پویان چنین آمده است:
«ما که او را میشناسیم، یقین داریم که با شعار «پیروز باد انقلاب»، «زندهباد کمونیسم» جان سپرد».
به عبارت دیگر، این استنباط ذهنی و ادعای نویسنده است نه اینکه «واقعاً» در عالم خارجی چنین امری صورت گرفته باشد. و امیرپرویز پویان با شعار «زنده باد کمونیسم» جان سپرده باشد.
این مسئله، یعنی غیرقابل قبول بودن گواهی و ادعاهای افراد و گروههای غیرمسلمان، درباره افراد و گروههای اسلامی، تنها درباره احمدزادهها و پویان نیست، در همهجا و برای همه اشخاص صادق است. و باید بدان توجه داشت. مثلاً بعد از آنکه نامهای به اسم «مجتبی طالقانی» فرزند علامه مجاهد حضرت آیتاله طالقانی توسط منافقین انتشار پیدا کرد و در آن، نویسنده و ناشر از طرف مجتبی طالقانی خطاب به پدرش مینویسد که وی نیز ظاهراً دچار «تکامل» (بخوانید قهقرا) شده است بسیاری از خوانندگان پیام مجاهد صحت و سقم چنین ادعائی را سئوال کرده بودند. در مورد مجتبی طالقانی مسئله این نیست که آیا پسر علامه مجاهدی نظیر طالقانی «مارکسیست» میشود یا خیر؟
جهان توحیدی به ما میآموزد که «هدایت» و «فلاح» امری است که افراد خودشان باید بخواهند تا هدایت شوند و قابل انتقال از طریق وراثت نیست. در جنبش اسلامی، پدر یک رسول (ابراهیم)، همسر یک نبی (لوط)، پسر یک پیامبر (نوح)، عموی رسول خدا (محمد)…. ممکنست حق را انکار کنند و در برابر جنبش اسلامی قرار گیرند.
بنابراین در مورد این نامه، صرفنظر از تناقضاتی که در خود نامه ادعائی مربوط به مجتبی دیده میشود، به فرض آنکه براساس موازین قضاوت و داوری در اسلام، ثابت میشد که مجتبی، «مارکسیست» شده است، تازه مسئلهای نبوده و نیست. اما سخن بر سر اینست که چنین مسئلهای ــ بازگشت از اسلام ــ در اصطلاح اسلامی یعنی «مرتد»شدن، ادعای ارتداد فرد یا افرادی از مسلمانان حتی توسط یک فرد یا افرادی از خود «مسلمانان» در تحت شرایط مشخص و معینی رسیدگی باید بشود و سپس حکم صادر گردد و مورد قبول قرار گیرد. چگونه و با کدام یک از موازین عقلانی و اسلامی میتوان ادعای عناصر خائن و منحرف و منافق را درباره این فرد یا آن فرد قبول کرد. و یا حتی بدان ترتیب اثر داد؟ انتشار این گونه مطالب و اتهامات از جانب غیرمسلمانها، خصوصا منافقین، آن هم درباره «مجتبی طالقانی» در شرایط خاصی از جنبش تنها به قصد ایجاد جنگ اعصاب در اردوگاه مسلمانان و احتمالا ایجاد تزلزل در روحیهها بوده است. خصوصا در مورد منافقین که امروز دیگر این قضیه افشا شده است که اینها برای خاموش نمودن علامه مجاهد حضرت آیتاله طالقانی در مورد خیانت و انحراف درون سازمان مجاهدین به روی ایشان اسلحه کشیده و ایشان را تهدید به مرگ نمودند. مجاهدین بسیاری را لو دادند و تصفیه جسدی نمودند. بنابراین چگونه میتوان صحت انتساب نامه را به مجتبی طالقانی تا وقتی اسیر آنهاست قبول کرد؟ حتی اگر چنانچه دستخط خود او را هم ارائه میدادند. منافقین کورخواندهاند. سطح بینش و آگاهی مسلمانان مبارز و متعهد بالاتر از آنست که عناصر جنبش با اینگونه مانورهای سیاسی تبلیغاتی کهنهشده متزلزل شوند.
از نظر نهضت آزادی ایران، براساس معیارهای اسلامی کسانی که در جنبش اسلامی فعالیت کرده و میکنند و اسلامیت آنان واضح و آشکار و شناخته شده بوده است و میباشد، تا زمانی که از طرف خودشان سندی که قانعکننده باشد و در شرایط آزادانهای، نه در تحت فشار ارائه و اعلام نشود و یا از طرف کسانی که در جنبش اسلامی مورد وثوق ملت هستند ارتداد این افراد اعلام نگردد ادعا و قضاوت افراد یا گروهها و سازمانهای غیراسلامی، به هر اسمی و رسمی، درباره فعالین جنبش اسلامی، در هر سطح و مقام و مرتبهای که باشند، قابل قبول نیست.
و لذا، برادران احمدزادهها و پویان را همچنان مسلمان میدانیم و آنها را شهیدان جنبش اسلامی قلمداد میکنیم. سلام و درود به ارواح پاک همه شهیدان راه حق.
یادبود سیدمصطفی خمینی در لبنان
برای یادبود شهادت حجتالاسلام آقای حاج سیدمصطفی خمینی، حرکتالمحرومین مراسم بسیار باشکوهی بپاکرد. دعوتنامهای تحت عنوان فوق در روزنامه رسمی حرکتالمحرومین بنام «رساله و امل» منتشر گردید و طی آن برگزاری مراسم یادبود در ۱۱/۱۱/۱۹۷۷ ساعت هفت شب در حسینیه شیّاح اعلام گردید. در آن روز شور و هیجان عجیبی درشیاح به چشم میخورد، همه دیوارها و ستونهای حسینیه با عکسهای بزرگ حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی، مرجع بزرگ شیعیان، اعلامیههای شهادت سیدمصطفی خمینی تزیین شده بود. دو صف منظم از مسئولین حرکتالمحرومین در شیاح از شرکتکنندگان در این یادبود استقبال میکردند. در حسینیه جای نشستن نبوده و انبوه جمعیت همه زوایای حسینیه را نیز پر کرده بود. و عده زیادی از مردم اجبارا در طبقه زیر حسینیه جا گرفته بودند. قسمتی از حسینیه به زنان اختصاص داشت، و عده قابل توجهی از دختران حرکتالمحرومین نیز شرکت کرده بودند در ساعت ۷ بعدازظهر مراسم یادبود با تلاوت قرآن توسط شیخ مسلمان شروع شد. آقای سیدموسی صدر، رهبر حرکتالمحرومین و رهبر شیعیان لبنان و عدهای از روحانیون لبنان نیز حضور بهم رساندند.
بعد از تلاوت قرآن، مسئول مراسم یادبود، استاد فریدالغول با شور و هیجان زایدالوصفی، مراسم را ابتدا با نام خدا و سپس با اسم مرجع بزرگ شیعه امام خمینی و مبارزات حقطلبانه معظمله ضد ظلم و استبداد و استعمار شروع کرده و برای طلب رحمت از همه خواست که یک دقیقه بپا بایستند و سکوت کنند و فاتحه بخوانند. آنگاه رشته سخن را به استاد انیس سویدان داد.
انیس سویدان در مقدمه سخنش به زیربنای تفکر شیعه اشاره کرد که بر عدل و عدالت تأکید میکند، و همه فعالیتهای خود را برای حکومت بر محور عدل متمرکز مینماید، و اولین ضرورت یک حکومت صالح را عدالت میشمرد، و عدل را بزرگترین و مهمترین شرط لازم برای تکامل انسان و اجتماع میداند، و همین ضرورت و اهمیت عدل و عدالت در حکومت اسلامی، به صورت امامت تجسم مییابد. امام باید دارای شرایطی باشد که اهم آن عدل و عدالت است. و از اینجا عدل و امامت به عنوان زیربنای طرزتفکر شیعه ظهور میکند، که در طول تاریخ پردرد و افتخار شیعه نمایان است.
و میبینیم که در طول تاریخ، شیعیان با هر نوع ظلم و ستمی مبارزه میکنند و هر حکومت جابرانهای را در مینمایند، و این نفی تاریخ علیه خلفاء و زمامداران ظالم و حکام فاسد بزرگترین خصیصه شیعیان بوده است. سرتاسر تاریخ شیعه را مبارزات خونین و شهادتها تشکیل داده است.
در قرن حاضر نیز شاهد مبارزات و فداکاریهای بزرگان شیعه ضداستبداد و استعمار بودهایم. ولی بزرگترین چهرهای که در عصر حاضر، نماینده واقعی روح شیعه و مظهر مبارزه بیامان ضدظلم حکام و رفض و نفی استبداد و استعمار است حضرت آیتاله خمینی مرجع عالیقدر شیعیان است. او کسی است که در مبارزات خود مدرسه جدیدی به وجود آورده است و روحانیت را از زاویه مسجد به معرکه اجتماع کشانده و برای اولینبار بین روحانیون و روحانیت و جوانان روشنفکر و مبارز وحدت فکری و عملی ایجاد کرده است.
براثر مبارزات آیتاله خمینی، گروهگروه از مردم ایران وارد صحنه مبارزه شدند و سازمانهای انقلابی بوجود آمد. در این جریان روحانیت نیز شهداء زیادی داد. سخنران برای نمونه از مجاهد شهید آیتاله غفاری نام آورد که زیر شکنجه رژیم شاه جان داد. و حضرت آقای طالقانی و منتظری را ذکر کرد که هنوز در اسارتگاه رژیم زندانی هستند. در حال حاضر دهها هزار از مردم آزاده ایران، که در بین آنها عده زیادی از روحانیون هستند در زندان بسر میبرند. آنگاه به قیام ۱۵ خرداد اشاره کرد، که امام خمینی علیه کاپیتولاسیون برخاست، و سخنرانیهای جامع و تکاندهندهاش رژیم را به وحشت انداخت، تظاهرات صدهزار نفری مردم در تهران در ایام محرم، شاه را در معرض سقوط قرار داد. رژیم شاه آیتاله خمینی را به زندان انداخت و تظاهرات مردم به درجه انفجار رسید. ارتش شاه با فرمان آتش به قصد کشت توسط شاه مردم را به گلوله بست و بیش از ۱۵ هزار نفر به شهادت رسیدند.
آیتاله خمینی بعداً به ترکیه تبعید شد، و آنجا در معیّت فرزند ارشدش مصطفی یکسالی در بند بود، و براثر تظاهرات دانشجویان ایرانی در خارج و حتی در ترکیه و فشار مجامع بینالمللی، ترکیه از قبول آیتاله خمینی در بند معذرت خواست و حضرت آیتاله خمینی به نجف اشرف، عراق منتقل شدند، و از آنجا مبارزات مردم ایران را ضد رژیم استبدادی شاه رهبری میکنند.
مرجع خمینی همچنین مظهر مبارزه با صهیونیسم و اهداف فاشیستی اسرائیل در خاورمیانه است. و همیشه مردم را در مبارزه علیه اسرائیل و دفاع از انقلاب فلسطین دعوت کرده است. استاد انیس در آخر سخنش به شهادت سیدمصطفی اشاره کرد، که رژیم ایران برای خاموش کردن این مبارزه، ضربه به مرجع عالیقدر شیعه دست به چنین عملی زده است. و بدونشک وجود چنین فرزند برومندی در کنار پدر مبارز و تبعیدی نعمتی بزرگ بوده است و فقدانش ناراحتکننده است. استاد انیس سپس از خدا برای آیتاله خمینی صبر و سلامت مسئلت کرد و پیروزی او رادرمبارزات حقطلبانهاش خواستار شد.
آنگاه مسئول برگزاری مراسم یادبود مجددا عباراتی حماسهانگیز گفت و سخنران دوم استاد عبدالمجید صالح را به منبر دعوت کرد. عبدالمجید صالح با عباراتی شیوا و هیجانانگیز در فلسفه شهادت سخن گفت، شهادت بزرگان شیعه از حسین(ع) را تا شهادت دکتر علی شیریعتی و شهادت سیدمصطفی خمینی همه را حلقههائی از یک زنجیر طولانی تکامل و مبارزه در راه حق و عدالت به شمار آورد، آنگاه به جنوب لبنان اشاره کرده و ظلم و جنایتی که بر آن میرود، و هجوم اسرائیل و توطئه سیاستمداران و صدها هزار آواره بدبخت در آستانه زمستان، بیمسکن و بدون ابتدائیترین وسایل حیات، جنوب خونآلود، جنوب زجرکشیده، جنوبی که اکثریتشان را شیعه تشکیل میدهد و منطقه تاریخی جبلعامل درآن قرار دارد، جبل عاملی که مهد علم و تمدن بوده است. سرزمین ابوذر غفاری، سرزمین علمای بزرگ، خاک مقدسی که خونهای زیادی را در سینه خود جای داده است، سرزمینی که هجرت نمیشناسد جز به دو صورت:
۱ـ هجرت به سوی خدا
۲ـ و یا هجرت به سوی شهادت !….
از ایران تا نجف و جنوب لبنان همهجا کربلاست، و از شهداء جنوب لبنان تا مصطفی خمینی و دکتر علی شریعتی همه حلقههای یک زنجیراند… و بالاخره سخنران کلام خود را با فاتحهای به روح شهید خاتمه داد.
سپس مسئول مراسم ضمن توجه به درد و ستمی که بر جنوب میرود، و تشویق مردم به مقاومت و مبارزه، سخنران سوم، شیخ محمدیعقوب را معرفی کرد. و شیخ در میان هیجان بیش از حد مردم به منبر رفت.
شیخ محمد یعقوب، بعد از سلام و صلوات و فاتحه، در بزرگداشت سیدمصطفی خمینی و به خصوص مبارزات پیگیر مرجع شیعه حضرت آیتالله خمینی مطالبی بیان داشت، و نقش تاریخی رسالت و زنجیر تکاملی مبارزه و شهادت را از اول تاریخ تا به امروز تشریح کرد. و با یاد بزرگداشت دکتر علی شریعتی و بعد سیدمصطفی خمینی، رابطه بین مردم ایران و شیعیان لبنان را اعلام داشت.
سپس به جنوب خونین اشاره کرد. و فداکاریها و شهادت فدائیان امل در جنوب در مقابل اسرائیل و کتائب، برای کرامت و شرف شیعه، و برای دفاع از جبل عامل، ضدظلم و صهیونیسم و امپریالیسم…..
آنگاه خطاب به مرجع خمینی گفت: «از جنوب خونین، از میان شیعیان فلکزده و آواره به تو که مرجع شیعیان هستی خطاب میکنیم و طلب کمک مینمائیم که سرنوشت خونین این مردم ستمکشیده را فراموش نکنی…..»
سخنرانی مفصل شیخ محمدیعقوب آنقدر هیجانآمیز و حماسهانگیز بود که چندین بار جمعیت انبوه حسینیه به شدت ابراز احساسات کردند و حتی بیاختیاز کف زدند و گاهگاهی از گوشه و کنار فریاد اللهاکبر بلند میشد و گروهی دیگر سرودی هیجانانگیز میخواندند. شور و هیجان همه شنوندگان را بیتاب کرده بود. عدهای اشک میریختند، دستهای کف میزدند، گروهی فریاد تکبیر میکشیدند. سالن بزرگ حسینیه میلرزید و در مردم حالتی به وجود آمده بود که کاملا بیسابقه بود.
پس از شیخ یعقوب جلسه تاریخی بزرگداشت شهید سیدمصطفی خمینی با قرائت قرآن شیخ مسلمان به پایان رسید. آنچه در این مراسم قابل ذکر است، آگاهی جوانان حرکت محرومین از رویدادهای ایران و علاقه آنها به سرنوشت مردم ستمدیده ایران و ابراز همدردی و همبستگی مبارزاتی بین شیعیان لبنان و مردم ایران بود. و بهخصوص تجلیل زایدالوصف از امام خمینی، و شناخت عمق تأثیر دکتر علی شریعتی در افکار و قلوب جوانان روشنفکر و مسلمان.
اخبـار
عملیات انقلابی:
· تهران ـ سوزاندن ماشین شهرداری ناحیه ۵ و شکستن شیشههای شهرداری.
این عملیات قبل از صدور اجازه ساختمان در زمینهای خارج از محدوده تهران صورت گرفته است.
· شیراز ـ مردم شیراز «خصوصاً محافل مذهبی» به برگزاری جشن هنر اعتراض نموده و اقدام به سوزاندن جایگاه زن شاه مینمایند. در این عملیات دو نفر دستگیر میشوند.
· قیطریه ـ سه نفر از عمال ساواک که اعلامیههای مجعول و منصوب به آیتاله خمینی را پخش میکردهاند و مردم را از برگزاری نماز عیدفطر به جماعت مانع میشدهاند توسط مردم کتک مفصلی میخورند. در نماز عیدفطر حدود ۱۰-۱۵ هزار نفر شرکت کردهاند.
دستگیریها:
· تهران ـ از ابتدای سال تحصیلی جاری بسیاری از دانشجویان پلیتکنیک و نیز دانشجویان مسلمانی را که در انجام شعائر مذهبی در مسجد دانشگاه نقش عمدهای به عهده داشتهاند دستگیر ساختهاند.
· همدان ـ در اوایل تابستان جمعی را دستگیر کرده و از آنها اعلامیهای راجع به دکتر شریعتی میگیرند از این عده تنها یک نفر را به نام علیاصغر بخشایش نگه داشته و بقیه را آزاد میکنند.
محکومیتها:
۱ـ مجاهد حسین شریعتمداری مسلمان متقی و عالم به جرم تبلیغ اسلام به ده سال زندان محکوم شده است.
۲ـ مسعود متحدین در دادگاه بدوی نظامی به ده سال حبس محکوم شده است.
۳ـ احمد مصطفوی کاشانی (فرزند آیتاله سیدابوالقاسم کاشانی) فارغالتحصیل رشته ساختمان از دانشکده فنی دانشگاه تهران سه سال پیش در تاریخ ۷/۷/۵۳ در کرمان هنگام انجام وظیفه به جرم داشتن کتاب سیاسی و مذهبی دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم شده است.
۴ـ علیرضا باباخانی ۲۳ ساله دو سال پیش هنگامی که در سال سوم دانشکده حقوق بود دستگیر و به ۴ سال حبس محکوم شده است.
۵ـ مهدی باباخانی دانشجوی سال اول مهندسی برق برادر علیرضا در سن ۱۸ سالگی به جرم تفسیر و تبلیغ قرآن دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شده است.
۶ـ پرویز جواهری ۲۳ ساله از اهالی قاسمآباد رودسر دانشجوی سال سوم دانشکده حسابداری دانشگاه تهران حدود ۶ ماه پیش دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شده است.
۷ـ احمد نعمتی ۲۵ ساله، متأهل از اهالی رودسر دانشجوی دوره فوقلیسانس دانشکده برق دانشگاه تهران همراه با ۱۸ نفر دیگر که اکثرا شمالی هستند ۶ ماه پیش دستگیر و به ۸ سال زندان محکوم شده است.
گزارش زندانها:
تهران ـ زندان قصر
۱ـ دژخیمان رژیم سفاک که پیوسته از مراسم اصیل مذهبی در وحشتند به علت اینکه اخیرا زندانیان مراسمی به مناسبت شهادت فرزند آقای خمینی برگزار کردند، خشمگین شده و با آب انداختن به اطاقهای بدون شیشه و گلیم (با توجه به سردی هوا) و نیز با افزودن شدت شکنجه از مبارزین در بند انتقام میگیرند.
زندانیان بند بالا به عنوان اعتراض به وضع غیرقابل تحمل اطاقها که باعث بیماری بسیاری از آنها شده است به اعتصاب غذا اقدام نموده و اعتصاب خود را به خاطر اعتراض به شکنجه دادن برای تقاضای عفو ادامه دادند.
اخیرا مسلمانها را به شدت تحت فشار و شکنجه قرار دادهاند تا از سازمان امنیت تقاضای عفو نمایند. اما تاکنون کوشش ساواک در بهزانودرآوردن مبارزین بیثمر بوده و مبارزین اسیر به خاطر اعمال غیرانسانی آنها دست به اعتصاب غذا زدهاند.
۲ـ روز یکشنبه ۸/۸/۵۶ (۳۰ اکتبر) زندانیان تا ساعت ۲ بعداز نیمهشب بیدار ماندند. سربازهای گارد با مشاهده چنین وضعی همه زندانیان بند بالا را جهت عبرت سایرین به حیاط زندان آورده و آنها را شدیداً کتک زدند و اعلام کردند اگر اعتصاب تا ۱۵/۸/۵۶ (۶ نوامبر) شکسته نشود شدت عمل بیشتری نشان میدهند. اما این تهدیدهای وحشیانه کمترین خللی در اراده راسخ زندانیان بوجود نیاورده است.
۳ـ در روز چهارشنبه ۱۸/۸/۵۶ (۹نوامبر) اسیران مسلمان اقدام به اعتصاب ملاقات کردند. البته زندانیان غیرمسلمان از این اعتصاب تبعیت نکرده و همگی ملاقاتی داشتهاند.
۴ـ درجریان نوشتن تقاضای عفو اکثر غیرمسلمانان تقاضای عفو مینویسند و گاهی هم دیده شده است که آنها بدون آنکه تحت فشار قرار بگیرند خود تقاضای عفو نوشته و میدان را خالی میکنند!!
وسایل مدرن شکنجه:
۱ـ آپولوی کوچک: این وسیله را بر سر و گوش زندانی میگذارند و بعد او را شکنجه میدهند. کار آپولوی کوچک اینست که از انعکاس صدای فریاد زندانی در محوطه شکنجهگاه جلوگیری میکند و فقط زندانی خود صدای فریاد خود را میشنود. آپولوی کوچک علاوه بر این صدا را تقویت میکند به گونهای که پس از چندی گوش زندانی آسیب میبیند و در حال حاضر عده زیادی از زندانیان شنوائی خود را از دست دادهاند.
۲ـ آپولوی بزرگ: اطاقکی است که زندانی را داخل آن کرده و این طرف و آن طرف پرتاب میکنند و در نتیجه از شکنجه اثری روی بدنش باقی نمیماند ولی استخوانهایش ضربه میبینند و بدن زندانی کوفته میشود.
۳ـ اخیرا میلههای نازکی برای شکنجه تهیه شده است که به زیر ناخن میاندازند و ناخن را از بن میکنند.
۴ـ در مدت اعتصاب غذا، اعتصابکنندگان را در هفته دوبار با زنجیر با پاها سروته آویزان میکردند.
۵ـ پاهای یکی از مسلمانان را تا ران با پنبه پوشاندند و سپس تمامی آن را آتش زدند.
۶ـ یکی از برادران زندانی گفته است که به چشم خود دیدم که یکی از مجاهدین را با سیم کتک زدند و جای بریدگی سیم را الکل ریخته و آتش زدند و برادر مجاهد شهید شد.
اخبار متفرقه:
ــ در تاریخ ۶/۷/۵۶ کارمندان و نمایندگان سندیکاها از بانکهای بخش خصوصی در جلو وزارت کار اجتماع کرده و برای اضافه حقوق خود اعتراض میکنند و خواستار شرایط بهتر کار و حقوق با توجه به افزایش شدید قیمتها میشوند.
ــ تا قبل از صدور اجازه ساختمان توسط شهر تهران بیش از صد نفر در منطقه چشمهعلی شهر ری در زیر آوار کشته شدهاند. ( به گزارش کامل این وقایع در پیام مجاهد شماره ۵۱ رجوع کنید).
ــ مارکسیستهای سلطنتی میکوشند تا در همهجا رخنه کنند. نفوذ این عناصر در سازمانهای دولتی حزب رستاخیز بسیار چشمگیر است. مارکسیستهای سلطنتی میکوشند تا از درون حزب رستاخیز، حزب طبقه کارگر ایران را به وجود آورند!! (تز و آنتیتز!!)
· به مناسبت سیاست مزورانه رژیم شاه که از یکسو دم از آزادی قلم و بیان میزند و ندا سرمیدهد که در سیستم «ریاچهری» هرکس هر چه بخواهد بگوید آزاد است و از سوی دیگر هرکه لب از لب گشود به زنجیر میکشد، سازمانها و انجمنهای دانشجوئی و صنفی زیادی اقدام به چاپ بیانیهها و اعلامیههائی کردهاند. و سیاستبازیهای شاه و عمالش را رسوا نمودهاند.
از این اعلامیهها اخیرا دو نمونه از کانون نویسندگان و جامعه مسلمین ترقیخواه ایران منتشر شده است که ضمن مطرح کردن حقوق صنفی خود نقشههای رژیم را در فریب دادن اذهان عمومی و غارت ثروتهای ملت برملا کردهاند. همچنین به افشای حملات وحشیانه عمال ساواک به دانشجویان پرداخته رژیم را از عواقب این بیحرمتیها بیم داده است.
· رژیم که پیوسته درصدد است از هر موقعیتی برای تیرهکردن روابط دانشجویان و طبقات دیگر جامعه استفاده کند و منافع آنها را متضاد یکدیگر معرفی کرده وانمود کند که هیچیک از طبقات مردم به حقوق یکدیگر احترام نمیگزارند، به عمال ساواک دستور داده است که هنگام تظاهرات شیشههای مغازهها و فروشگاهها را بشکنند و مسببین این اعمال را دانشجویان معرفی کنند تا از این رهگذر زحمتکشان ایران را از دانشجویان متنفر نموده مانع از هرگونه همکاری و پیوستگی آنها بشوند. از اینرو اخیرا اعلامیهای به امضای دانشجویان دانشگاه منتشر شده که طی آن اعلام شده است که دانشجویان اینگونه اعمال را که نتیجهای جز تفرقه در صفوف مبارزین ندارد محکوم مینمایند و تذکر دادهاند که افرادی که این برنامهها را اجرا میکنند از عمال ساواک میباشند.
حملات پلیسی
· در کلیه حملاتی که پلیس و ارتش برعلیه اقدامات آزادیخواهانه مردم در این چند روز انجام دادهاند یک مسئله بطور واضح مشاهده میشود و آن اینکه از اینپس برای سرکوبی مبارزین پلیس بطور مستقیم وارد عمل نخواهد شد و افراد خود را با لباسهای مبدل برای نابودکردن مردم به جانشان میاندازد و به جای مسلسل چماق و چاقو به دستشان میدهد و با این طرح به دو ادعای شاه جامعه عمل میپوشاند. یکی اینکه در ایران آزادی کامل سیاسی وجود دارد به طوری که گروهها و سازمانهای مخالف یکدیگر در برگزاری هر گونه برنامهها و میتینگهای سیاسی آزاد میباشند و حتی در برخوردهایی که بین این گروهها رخ میدهد پلیس هیچگونه دخالتی نمیکند. در نتیجه هرگونه صدایی که حاکی از خفقان سیاسی و فشار طبقه حاکمه در آکسیونهای سازمانهای گوناگون بلند شود دروغی بیش نیست. و دیگر اینکه همزمانی این وحشیگریها در ایران با سفر شاه به آمریکا مستمسک مناسبی است برای وی که ملت ایران هنوز از رشد صحیح سیاسی برخوردار نیستند چنانکه فقط با یک هفته دوری او از ایران و کمبود فشار اینطور به جان هم میافتند و یکدیگر را میدرند، پس وجود دیکتاتوری مثل او برای این ملت ضروری است.
در نامهای که آقای علیاصغر حاجسیدجوادی در رابطه با وقایع اخیر تهران نوشتهاند و در شماره بعدی پیام مجاهد منتشر خواهد شد به این نکته اشاره شده است که: «توطئه دیگر آنها اینست که مامورین رژیم شیشه مغازهها و موسسات را میشکنند و شعارهای تند و افراطی سرمیدهند و از این طریق رژیم میخواهد با ایجاد فضائی از وحشت و رعب و هرج و مرج ضرورت وجود و ادامه قدرت استبدادی خود را به عنوان تنها ضامن نظم و قانون در ایران توجیه نماید. سعی ساواک در معرفی کردن کماندوهایش با لباس شخصی به عنوان مردم عادی و احیاناً جناح جدید سیاسی و طرفدار شاه چندین بار مشاهده شده است به طوری که وقتی آقای فروهر که در اثر حمله کماندوها به شدت مجروح شده بود به کلانتری رجوع مینماید به ایشان میگویند این دعوای سیاسی مابین خودتان است و ما در آن دخالتی نخواهیم کرد.
البته لازم به تذکر است که نمونه این طرفداران در روز ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ نیز دیده شدند. شعبان جعفریها و اوباش دیگر به همراه نظامیان در لباسهای مبدل همین فجایع را ببار آوردند و همان زمان هم شاه ادعا کرد که میهنپرستان! (طرفداران وی)!!! به سرکوبی مخالفین پرداختند.
· تهران ــ در اول ماه رمضان گذشته، سخنرانی آقای فخرالدین حجازی که قبلا ممنوع بود آزاد میشود و در محلی در تهرانپارس از ایشان دعوت میشود که سخنرانی کنند. در شب چهارم سخنرانی تظاهرات وسیعی آغاز میشود که عده زیادی در این تظاهرات دستگیر میشوند. در شب پنجم پلیس نیروهای بسیاری را برای سرکوبی مردم بسیج میکند و وقتی تظاهرات آغاز میشود پلیس بیرحمانه به مردم حملهور شده و عده قابل توجهی از آنان را به شدت مضروب مینماید.
· آمل ــ در هفته دوم مهرماه گذشته از آقای فخرالدین حجازی دعوت شده بود که در شهرستان آمل سخنرانی کند. این سخنرانی که در ابتدا در ساختمان «مهدیه» این شهر برگزار شده بود بهخاطر هجوم جمعیت و کمی جا به محل دیگری انتقال یافت.
جمعیت هر شب که میگذشت بطور قابل توجهی اضافه میشد تا آنکه در شب سوم حدود ۱۵ هزار نفر از شهرستانهای مختلف شمال ایران برای استماع سخنرانی به آمل آمده بودند. پلیس جاده چالوس و آمل را به خاطر وجود جمعیت زیاد برای مدت زیادی بسته بود. در این شب مردم پس از پایان سخنرانی به تظاهرات پرداخته و با دادن شعارهای زندهباد خمینی، درود بر طالقانی، درود بر شریعتی به طرف شهربانی حرکت میکنند.
در نزدیکی شهربانی شعارها عوض میشود و شعارهای مرگ بر خاندان پهلوی و مرگ بر منافقین نیز اضافه میگردد. درگیری با پلیس روی میدهد و ازآنجا که تعداد تظاهرکنندگان برای پلیس غیرقابل پیشبینی بود در این زدوخوردها مزدوران پلیس به شدت مضروب میشوند. این تظاهرات تا بعد از نیمهشب ادامه داشته است.
در شب چهارم از سخنرانی آقای حجازی جلوگیری میشود و مردم خشمگین دوباره به تظاهرات میپردازند. اینبار پلیس نیروهای زیادی را برای سرکوبی این تظاهرات بسیج کرده بود از اینجهت مردم به گروههای ۲۰۰-۳۰۰ نفری تقسیم شده و هر کدام به یک طرف میروند و شعار میدهند. پلیس آنان را تعقیب میکند ولی وقتی پلیس به برخی از خانهها حمله میکند آنان را از طریق پشتبام به جای دیگر منتقل میکند. در خیابانهای اصلی مغازهداران برای پذیرفتن تظاهرکنندگان آمادگی داشته و تعداد قابل توجهی از آنان را در مغازههای خود جای دادند. پلیس به یک داروخانه که تعدادی از تظاهرکنندگان را جای داده بود حملهور شد و صاحب داروخانه را که پیرمرد وارستهای است به شدت کتک زده است. همبستگی عموم طبقات مردم با تظاهرکنندگان بسیار چشمگیر و قابل توجه بوده است.
اخبار دانشگاهها
از آنجا که رژیم سفاک عاری از مهر پهلوی پیوسته خواستار زندگی حیوانی و دیکتاتوری میباشد، اگر کسانی هم بخواهند راه تکامل و آزادی و انسانزیستن را پیش گیرند برمیآشوبد و دژخیمان درندهخوی خود را جهت دریدن و متلاشی ساختن آزادیخواهان بسیج میکند. اوضاع آشفته دانشگاههای ایران و محدودیتهائی که رژیم و فرمانبرداران ظاهراً جاننثارش از قبیل سرقت کتابهای کتابخانه اسلامی و بستن مرکز انتشارات و اطاق کوهنوردی برای دانشجویان مسلمان ایجاد کردهاند، به خوبی نمایانگر این حقیقت است:
· دانشگاه تهران
۱ـ روز دوشنبه ۹/۸/۵۶ گروهی از دانشجویان مسلمان دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نزد دکتر نگهبان رئیس دانشکده میروند و سئوال میکنند «چرا کتابخانه اسلامی را بستهاند؟!» و در جواب میگوید شما بروید و نمایندگان خود را بفرستید تا من جواب بدهم دانشجویان از اطاق رئیس خارج شده و حدود ۱۰۰۰ نفر از دانشجویان را به عنوان نماینده به اطاق جناب رئیس! میفرستند. نگهبان در این فاصله با گارد دانشگاه تماس میگیرد و تعداد زیادی از آنها را به محل احضار میکند. به طوری که وقتی دانشجویان دوباره به اطاق نگهبان مراجعه میکنند مورد حمله گارد قرار میگیرند و عده زیادی از آنها را با چوب و چماق مضروب مینمایند. یکی از دانشجویان به خاطر ضرباتی که به سر او وارد شده است در وضع بحرانی بسرمیبرد. بعد از این واقعه کارت دانشجوئی بقیه را جمعآوری میکنند و از روز بعد مانع ورود آنها به دانشگاه میشوند. همانروز گروهی از دانشجویان دانشکده ادبیات به عنوان اعتراض به این عمل دست به تظاهرات زدند و در محوطه دانشگاه حرکت نمودند. از سوی دیگر چون طی اعلامیهای دانشجویان درگذشت فرزند قائد بزرگ امام خمینی را اعلام کرده بودند همان روز بعد از نماز در مسجد دانشگاه مسلمانان در مرگ این رادمرد شهید به سوگ مینشینند. در طی انجام این مراسم ناگهان گارد دانشگاه با کمال وقاحت به مسجد حمله میکنند.
این عمل وحشیانه مخصوصا مورد اعتراض شدید دختران دانشجو قرار میگیرد و دانشجویان با شعار «نصرمن الله و فتح قریب» شروع به تظاهرات مینمایند و با دخالت گارد متفرق میشوند.
به دنبال این تظاهرات در روز ۱۱/۸/۵۶ دانشجویان مسلمان دانشکده ادبیات پزشکی، فنی و چند دانشکده دیگر تظاهراتی در دانشگاه تهران برپا نموده و با شعارهای اسلامی خود را به خارج دانشگاه میرسانند و در خیابان شاهرضا شروع به تظاهرات نموده و شیشههای سینما «امپایر» را که متعلق به میثاقیه بهائی است میشکنند و با حمله پلیس متفرق میشوند. (البته باید میان اینگونه حملات دانشجویان به مراکز فساد و منافع امپریالیسم با یورشهای وحشیانه مامورین دولتی با لباس مبدل به مغازهها و دکانهای کسبه که نظری جز بدنام کردن دانشجویان و ایجاد تفرقه مابین زحمتکشان و دانشجویان ندارند تفاوت گذارد).
۲ـ روز شنبه ۱۴/۸/۵۶ سراسر دانشگاه از اعلامیههای جداگانهای که از طرف پسران و دختران مسلمان صادر شده بود پر میگردد در این اعلامیهها به خصوص دختران به عمل گارد دانشگاه در حمله به کتابخانهها و مسجد به شدت اعتراض نموده و از روز ۱۵/۸/۵۶ به مدت یک هفته اعلام اعتصاب مینمایند.
از دو سه سال گذشته یکچنین اعتصاب یکپارچهای بیسابقه بوده است. در ابتدای امر مارکسیستها نمیخواستند با مسلمانان همکاری کنند ولی بعد از آنکه دیدند اکثریت قریب باتفاق دانشجویان در اعتصاب شرکت نمودهاند آنها هم همکاری نمودند.
۳ـ روز جمعه ۲۰/۸/۵۶ (ششمین روز اعتصاب) مراسم کوهنوردی با جمعیتی متشکل از ۱۳۰۰ نفر که اکثریتشان با دانشجویان بود و بیش از ۳۰۰ نفر از این جمعیت را خواهران مسلمان تشکیل میدادند برگزار شد. این گروه به محلی در زیر توچال و بالای پنگچال صعود کرده و مراسم باشکوهی را جهت یادبود دکتر شریعتی برگزار کردند. که ابتدا برنامه را با خواندن سرودهای مذهبی آغاز کردند سپس نماز ظهر را با شکوه و عظمتی غیرقابل وصف به جماعت برگزار کردند بعد از پایان نماز چند مقاله قرائت گردید. در این جریان اعلامیههای متعددی پخش شد. انجام مراسمی با این تعداد شرکتکننده آن هم در کوهستان تاکنون بیسابقه بوده است.
۴ـ از روز شنبه ۲۱/۸/۵۶ دانشجویان به کلاس رفتند. در جریان این اعتصاب مقامات دستنشانده دانشگاهی سعی مذبوحانه داشتند تا با صدور بخشنامههایی در مورد غیبت دانشجویان آنها را ترسانده و مانع برگزاری اعتصاب گردند. لیکن کوششهای این خودفروختگان هرگز نتوانست خللی در اراده و تصمیم خواهران و برادران مسلمان دانشجو وارد آورد و عزم راسخ ایشان را در برگزاری اعتصاب بشکند.
۵ـ در جلسه روز چهارشنبه ۱۳ مهرماه شورای دانشگاه دکتر معتمدی رئیس دانشگاه از کلیه استادان و دبیران دعوت کرده بود تا مشکلات جاری را بررسی نمایند. ابتدا استادان و دبیران نسبت به حمله به کتابخانههای اسلامی دانشجویان اعتراض مینمایند و توضیح میدهند این نوع اعمال است که موجب برهمزدن نظم دانشگاه میگردد. این منطقی نیست به دانشجو بگوئیم این کتاب یا آن کتاب را که طبق مقررات چاپ شده است نخوان!
این حداقل آزادی است که باید برای دانشجو قائل باشیم تا طغیان نکند! دکتر معتمدی آب پاکی روی دست همه میریزد و میگوید آنچه انجام شده و میشود امریه اعلیحضرت! است. آنچه برای ما مهم است تشخیص و فرمان ایشان است. مگر کتابخانههای ما غیراسلامی است که دانشجویان کتابخانه اسلامی تشکیل میدهند. خود ما کتابهای اسلامی تهیه میکنیم و در کتابخانهها میگذاریم.
۶ـ روز پنجشنبه ۱۲/۸/۵۶ طبق برنامه تنظیمشده گروهی از دانشجویان دانشگاهها در جلوی درب غربی مسجد شاه (بازار تهران) اجتماع نموده و به مناسبت سالگرد تبعید امام خمینی تظاهراتی انجام میدهند و پس از پخش اعلامیه متفرق میشوند.
تشکیلات جدیدی بنام اتحادیه
· حدود شش سال است که تشکیلات جدیدی بنام اتحادیه دانشجویان دانشگاه تهران به منظور مغزشوئی دانشجویان و انحراف افکار و اندیشههای آنان از مسائل اصلی جامعه تشکیل شده است این اتحادیه با انتشار کتابها و جزوات، ترتیب دادن گردشهای دستهجمعی و کلوپها…. دانشجویان را سرگرم کرده و باصطلاح آنان را از فریب خوردن! و افتادن در دام مارکسیستها و تروریستها بازمیدارند!! پس از نامنویسی دانشجویان در دانشگاه از بسیاری از آنها تعهد گرفته میشود که به این اتحادیه بپیوندند. این اتحادیه که در جهت منافع دانشجویان عمل میکند اخیرا نشریهای منتشر ساخته و عملیات آتشزدن اتوبوسهای دانشگاه را محکوم کرده و یادآور شده است که کسانی که به این گونه اعمال غیرانسانی دست میزنند هرگز دانشجو نبوده و وابستگانی هستند که دیگران آنان را تحریک میکنند!! راستی که اینگونه اعمال از شأن دانشجویان بهدور است.
برنامه تازه رژیم برای سرکوبی جنبشهای دانشجوئی:
· امسال قبل از شروع سال تحصیلی ساواک خود را برای برنامههای تازهای آماده کرده بود. قبلا اغلب رؤسای دانشکدهها را تغییر داده و افراد وابسته یا کاملا مطیع را منصوب میکرد. در روز اول مهرماه در جشن فارغالتحصیلان سخنرانی میکنند که در همان روزها چندین بار از رادیو و تلویزیون پخش میگردد. محور اصلی این سخنرانیها که به نوع تازهای در حضور شاه اجرا میشد قلب و تحریف وقایع دانشجوئی همچون ۱۶ آذر بود و القاء این فکر که برای پیشرفت مملکت و پیاده شدن اصول انقلاب… افراد تحصیلکرده لازم است. بنابراین دانشگاه باید محیط تعلیم و تحقیق علمی باشد. لذا هرگونه اعتصاب و عملی که نظم را مختل کند باید ریشهکن گردد.
اعتصاب کادر اداری دانشگاه تهران:
از ابتدای سال تحصیلی جاری، معتمدی رئیس دانشگاه تهران، یک ساعت به ساعات کار کارمندان دانشگاه اضافه کرد که با مخالفت کارمندان روبرو گردید. پیشنهاد آنان این بود که در برابر اضافه کار حقوق اضافی داده شود. ولی این پیشنهاد رد شد. از اینرو در روز یکشنبه ۱۱ مهرماه کارمندان خشمگین همگی جمع شده و به عنوان مذاکره با رئیس دانشگاه وارد اطاق معتمدی میشوند. و او که یکباره خود را در برابر جمعیت انبوه آنان میبیند متوحش شده و بلافاصله از گارد دانشگاه کمک میگیرد. گارد وحشیانه به داخل اطاق ریخته و همگی آنان را بیرون میراند. از اینجهت کارمندان خود را ناچار به اعتصاب میبینند و از کارکردن خودداری میکنند. بسیاری از آنان میگفتند بیدلیل نیست که دانشجویان دست به اعتصاب میزنند! کارمندان دانشگاه قبلا ناهار را در سالن غذاخوری دانشگاه صرف میکردند اما از آن پس ناهار آنها را به صورت ساندویچ بین آنها تقسیم میکنند. کارمندان نیز به عنوان عکسالعمل از خوردن ساندویچها خودداری میکنند، و دیگر در برابر مقامات دانشگاه احساس مسئولیتی نداشته و به بهانههای گوناگون از کارکردن سرباز میزنند.