فهرست مطالب
تحلیلی از شرایط زندانیهای ایران
اخبار
گزارشهایی مخصوص از خاورمیانه
تلگراف روحانیون مبارز به یاسر عرفات
انتقادات و پیشنهادات خوانندگان
تحلیلی مختصر از دهکدهی بیدستان
در حاشیه هیاهوی آموزش مجانی
پیام مجاهدین خلق به جنبش ظفار
ضربهای دیگر بر صهیونیستهای تجاوزگر
روز سیام تیر در تاریخ مبارزات ممتد ایران ملت ایران فراموشنشدنی است، زیرا در این روز تمام افراد ملت از هر طبقه و مقام در مقابل تحریکات اجانب یکدل و یکزبان قیام و اقدام کردهاند و تا به مقصود نرسیدند از پای ننشستند. در این روز تاریخی عدهای از گرامیترین فرزندان ما به افتخار شهادت نائل شدند و با خون پاک خود نهال آمال ملت را آبیاری کردهاند تا به همت آیندگان روزی بارور و سایهگستر شود.
از متن پیام دکتر مصدق به مناسبت سالروز سیام تیر خونین
تحلیلی از شرایط زندانیهای ایران
نقل از نشریهی “جنگل”
از انتشارات مجاهدین خلق ایران
“تحلیلی از جریانات زندانهای ایران در سالهای اخیر”
بعد از جریانات سالهای ۴۲ – ۳۹ و پیش آمدن واقعهی تاریخی ۱۵ خرداد ۴۲ مبارزهی خلق ما وارد مرحلهی نوینی شد.
ویژگی عمدهی این مرحله ایمانِ خودبهخودی خلق به مبارزهی قهرآمیز به عنوان تنها راه رهایی خلق بود، چرا که مبارزات مردم در راههای رفورمیستی به بنبست رسیده بود و در جریان این تحول تاریخی، دشمن و مردم به عنوان دو جنبهی تضاد اصلی موجود در جامعه، دارای کیفیت نوینی شدند. در جنبهی دشمن، منافع امپریالیسم و ضروتهای حیاتی آن ایجاب میکرد که در ایران روابط تولیدی در جهت منافع سرمایهداری وابسته و جایگزینی سیستم استعماری بورژوازی به جای سیستم استثمار فئودالی تغییر کند و در رابطه با این تغییر، قدرت سیاسی فئودالیزم از بین رفته و قدرت سیاسی بورژوازی وابسته جانشین آن شود. در جریان حاکمیت بورژوازی کمپورادور و رشد آن، ارگانهای رژیم (سیاسی، نظامی، پلیس اقتصادی، تبلیغاتی و غیره) از شکل سادهی خود درآمده و در جهت پیچیدگی سیستم امپریالیسم در این مرحله از تاریخ تغییر نموده است. یکی از ارگانها که در عین حال محتوای اساسی چماق سرکوب رژیم را در این مرحله تشکیل میدهد ارگان پلیسی آن است. این ارگان با استفاده از تجارب ضد انقلابی امپریایسم و نیز تجارب ویژهی خود در ایران، سازماندهی نوین مییابد و با بهکار گرفتن شیوهی پیچیدهای که خاص بورژوازی است به تدریج شایستگی خود را به عنوان پلیس سیاسی رژیم کمپورادوری ایران نشان میدهد “استراتژی اساسی این ارگان رژیم، نابود کردن هر نوع جنبش در نطفه آن است و این درسی است که امپریالیسم در مبارزه با خلقهای انقلابی جهان به درستی آموخته است. شیوههای وی نیز استفاده از شیوههای سیاسی و علمی خاص بورژوازی است. و اما جنبهی مردم نیز کیفیت نوینی پیدا کرده است. پس از این که خلق در تجربهی عینی خود به پوچی و بیاثری حربههای رفورمیسم ایمان میآورد، نیروهای مخالف (اپوزیسیون) در نقش پیشتازان آگاه مردم به جمعبندی مبارزات گذشته ضرورت کسب بینش علمی و ورود به مرحله مبارزه مسلحانه را درک میکند. ولی قبل از آغاز نبرد مسلحانه عبور از یک مرحله سازماندهی سنگین خاموش، ضرورت داشت تا در شرایط مساعدی که در پردهی استتار از دشمن به وجود میآید، پیشتاز بتواند نیروهای خود را در حدی که برای آغاز درگیری با دشمن لازم است، پیچیده نماید.
در جریان سازماندهی پیشتاز به علت گسترش توریلیسی رژیم از یکسو و اشتباهات تاکتیکی مبارزین از سوی دیگر چند گروه لو میروند. پلیس در برخورد مستقیم با این گروهها از طرفی نسبت به تئوریهای علمی ضد شورشی که حاصل جمعبندیهای امپریالیسم و صهیونیسم است پی برد و از طرف دیگر تجربهی خود را غنای بیشتری میبخشد. هرچند تجارب حاصل برخورد رژیم با گروههای مبارز به بیرون از زندان منتقل نمیشود ولیکن ضربات مزبور گروههای دیگر را هشیارتر و نسبت به رعایت مسائل امنیتی موفقتر میکند. از این رو با این که دشمن به کشف این گروهها شواهدی از وجود حرکت جدید خلق به دست میآورد ولی هنوز از آنجا که نیروی عمده جنبش از چشم او پنهان است به عظمت این حرکت واقف نمیشود. با رو شدن فعالیتهای سازمان چریکها فدایی خلق و آغاز نبرد مسلحانه و متعاقب آن موج دستگیریها از سازمان مجاهدین خلق و گروه آرمان خلق و سازمان رهاییبخش و غیره دشمن به وحشت میافتد و مردم به شور و جنبش.
تعداد زیادی از انقلابیون اعدام میشوند و یا در درگیریهای مسلحانه قهرمانانه به شهادت میرسند ولی تعداد خیلی بیشتری به زندانها گسیل میشوند. نتیجه این میشود که جوّ سیاسی، فرهنگی و انقلابی زندانها جهش چشمگیر نمایند. کمیته زندانیان سیاسی بهطور بیسابقهای افزایش مییابد ولی ویژگی مهمی که زندانها در این دوران پیدا مینمایند ناشی از کیفیت بالای انقلابیون میباشد و این امر طبیعی است. زیرا پیشتاز در این مرحله راه درست را بازیافته است و بیوقفه خود را برای احراز صلاحیت رهبری خلق در مرحلهی نوین تاریخیاش آماده مینماید. کیفیت نوینی که زندان پیدا کرده است به دلایل زیر میباشد:
۱- مبارزین از بینش علمی برخوردارند و به خوبی قدرت جمعبندی مسائل را دارند و این قدرت را در پراتیک مشخص انقلاب کسب نمودهاند.
۲- دارای بینش سیاسی و استراتژیک با کیفیت بالا و برخوردار از منش انقلابی هستند که حاصل کار جمعی چندین ساله است.
۳- در امر آموزش و سازندگی افراد و ارزیابی صلاحیت افراد دید علمی دارند که حاصل تجربیات ارزندهی آنها در امر آموزشی و سازندگی انسان است.
۴- به علت برخورداری از قدرت جمعبندی و بینش استراتژیک قادرند که کار اصلی خود را در زندان و در رابطه با جنبش مسلحانه به عنوان عرصهی اساسی نبرد مشخص سازند و با سازماندهی مناسب در جهت هدف اصلی خود گام بردارند.
۵- به علت برخورد مستقیم با دشمن به شیوههای پلیسی در پیگرد گروهها، بازجوش و دستگیری دید عینی پیدا کردهاند و این امر به مبارزین امکان میدهد که تجارب تاکتیکی جنگ شهری و نیز ضعفهایی را که پیشتاز در امر سازماندهی و شیوههای آموزش با آن مواجه بوده و هست جمعبندی کنند. این امر به علت وجود افراد با تجربه که خود مستقیماً در جریان مسائل جنبش بودهاند تحقق یافته است، زیرا هم تمرکز تجربه بوده است و هم افرادی که قدرت جمعبندی و تجارب را دارند.
۶- به علت وجود روابط فعال با مسائل جاری جنبش که ناشی از دستگیریهای مداوم پلیس است این جمعبندیها تا حد زیادی با محیط سیاسی بیرون از زندان تطابق دارد.
با توجه به مسائل فوقالذکر کارمحوری زندانیان سیاسی در رابطه با جنبش مسلحانه چنین مشخص میشود.
الف) جمعبندی تجربیات جنبش و ادامه کار تئوریک در حدی که برخوردهای عینی به آنها اجازه میدهد.
ب) آموزش تجارب و تئوریهای مدرن شده به عناصر سیاسی تازهکار و دارای محکومیتهای کوتاه که از آمادگی درونی مناسبی برخوردارند، وجود این افراد ناشی از تأثیر عمل مسلحانه و رویش گروههای خودبهخودی است. این عناصر که در ابتدا با فکری ساده و با اتکا بر ایمان و شور به مبارزه قدم به میدان مبارزه سیاسی میگذارند پس از برخورد با دشمن و گذشتن از مراحل بازجویی و شکنجه تحت آموزش انقلابی مبارزین باتجربه قرار میگیرند و بدین ترتیب افرادی از آنان که از دینامیسم درونی مساعدی برخوردارند با دیدن یک دورهی آموزشی مدون در زمینههای مختلف سیاسی، ایدئولوژیک، تجارب و… با فکری پیچیدهتر وشناختی عینیتر به دشمن و مسائل مبتلا به جنبش، دوباره قدم به اجتماع میگذارند با این تفاوت که اکنون دیگر آمادهی کاری عمیق هستند.
بدین ترتیب میبینیم که چگونه محیط زندان به دانشگاه انقلاب تبدیل میشود و چگونه سیل دستگیریها در درازمدت، ضربات بس سنگین را برای دشمن دربردارد و در واقع پیروزیهای تاکتیکی دشمن نطفههای شکست استراتژیک او را در شکم خود میپروراند.
در اینجا باید به وجود عامل مهمی که در نقش شرایط مساعدی برای کار زندانیان سیاسی ظاهر شده بود اشاره کنیم.
این عامل عدم پیچیدگی ذهن کادرهای شهربانی نسبت به ساواک و برخورد سادهی آنها با زندانیان سیاسی بود. این تفاوت کیفی که بین برخوردهای ساواک و شهربانی با مبارزین سیاسی وجود داشت از عوامل زیر ناشی میشود:
۱- تعلیمات خاصی که کادرهای ساواک دیدهاند و حاصل جمعبندی برخوردهای امپریالیسم و صهیونیسم با مبارزین انقلابی است و در مقابل عدم برخورداری کادرهای شهربانی از این تعلیمات. این امر به خاطر ویژگی کار اصلی آنها وجود دارد. ساواک به عنوان پلیس سیاسی بورژوازی کمپرادور و پیچیدهترین ارکان ضد شورشی آن، عمل میکند و این، به خاطر ضرورت برخورد مستقیم و رویارویی وی با عناصر سیاسی است در حالی که تا به حال برخلاف مسئلهی دستگیری و بازجوش و شکنجه که اساسیترین مسئله رژیم در پیاده کردن استراتژی ضدانقلابیاش (یعنی خفه کردن هر جنبش در نطفهی آن) میباشد، مسئله زندانیان سیاسی تا قبل از آغاز نبرد مسلحانه و اوجگیری جنبش به عنوان یک مسئلهی اساسی برای رژیم مطرح نبوده است.
۲- برخورد زیاد و مستقیم ساواک با عناصر سیاسی چریک آن هم در حادترین و پیچیدهترین شکل خود که همان تعقیب و دستگیری و بازجویی این عناصر بوده است، دید ساواک را نسبت به شیوههای پیچیده افراد سیاسی تا حدی عینی کرده است خصوصاً که با آغاز نبرد مسلحانه با چریکهای سیاسی ـ نظامی برخورد داشته است که آخرین محصول حرکت تکاملی خلق در این مرحله از تاریخ مبارزاتش میباشد.
۳- نو بودن کار جمعی زندانیان سیاسی که معتقد بودند مبارزه یک قانون عام هر اجتماع انسانی است و این قانون عام در رابطه با شرایط خاص تنها شکل و قالب خود را عوض مینماید. در مورد ذهنی بودن دشمن به ارزش و کیفیت کار جمعی همان بس که رژیم برای مدتی هرچند کوتاه اجازه داد که جمع پرباری از عناصر زبده چریکی حتی در اوین تشکیل شود. (اجتماع کادرهای بالای چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق در اوین)
با توجه به دینامیسم درونی زندانها و عوامل مساعد بالا کارآموزی در رابطه با مسائل جنبش، به شدت در زندانها ادامه مییافت و تا قبل از لو رفتن یک سری از مدارک مربوط به سازماندهی و وسائل آموزشی هنوز عمق کاری که در زندان صورت میپذیرفت برای دشمن ناشناخته بود. ولی ساواک که تحمل کار سیاسی یک گروه روشنفکری ۲ یا ۳ نفری را ندارد، برایش بسیار گران بود که در زندان قصر، در زیر حمایت شهربانی کار سیاسی وسیعی چه از جنبهی تعلیمی و چه تألیفی انجام گیرد. لذا همواره مترصد این بود که بهانهای به دست آورده وشهربانی را متهم به بیعرضگی در ادارهی زندانها کند تا خود کنترل زندانها را به عهده گیرد (این تضاد ساواک و شهربانی را نشان میدهد.) بنابراین شورش یا اعتصاب ۵ تیرماه ۵۲ در زندان شماره ۴ قصر که تمام مقامات شهربانی از افسر نگهبان زندان تا معاون شهربانی قادر به خواباندن این اعتصاب نشدند باعث شد که بهانهای دست ساواک داده و شهربانی را به عدم کنترل زندانها متهم سازد که به دنبال این جریان تمام کارهایی که در زندان انجام میگرفت محدود شد، از جمله:
۱- کار سیاسی. ۲- داشتن روحیهی قوی در زندان ۳- سرود خواندن ۴- ورزشهای دستهجمعی ۵-آتش زدن عکس شاه به مناسبت عید سال ۵۲. ۶- اینکه تمام کارهای زندان در دست زندانیان بود. ۷- کتک زدن و هو کردن پاسبان و افسر نگهبان به دفعات متعدد ۸- طرز زندگی به صورت برادرانه اشتراکی یا به اصطلاح کمونی و غیره که همهی اینها حاکی از این بود که فرد زندانی عوض زندانی کشیدن مثل اینست که وارد یک اردوگاه چریکی شده است و شدیداً تحت تعلیم است. به خاطر همین جریان بود که کادر زندان از افسر تا معاون شهربانی (شاید هم رئیس شهربانی) همگی عوض شدند و شهربانی برای این که نشان دهد خود قادر خواهد بود زندان را کنترل کند، ابتکار عمل را به دست گرفت و با استقرار گارد ضد شورشی در کنار زندان موضع خود را قوی کرده ما حملات متعدد به زندان، تمام کارهایی که آنجا انجام میشد، برهم زد. از جمله زندگی به صورت دستهجمعی برهم زده شد و تمام کارهای سیاسی هم تعطیل و اغلب رفقا دو بار مفصلاً کتک خوردند. ابتدا تصور میشد که با یک سری فعالیتها مانند:
اعتصاب ملاقات و شلوغ کردن و اعتصاب غذا میتوان پلیس را از این موضع وادار به عقبنشینی کرد که در جریان اعتصاب ملاقات و یک سری حرکات فردی بدین نتیجه رسیدند که موضع پلیس فوقالعاده قوی است و اگر بخواهیم پلیس را وادار به عقبنشینی و دادن امتیازات کنیم باید از خارج از زندان به آن فشار وارد آورد. لذا رفقا در نظر داشتند که به علت این که کار سیاسی در زندان به عنوان پشتوانهی ایدئولوژیکی جنبش نقش حیاتی دارد حتی بایستی از خارج بر زندان فشار وارد آورده شود که هر چه زمان بگذرد برگشت به حالتی بهتر در زندان محال میشود این فشار میتواند به حالتهای زیر باشد:
۱- از طریق فعالیت مجامع مترقی در خارج از کشور نظیر کنفدراسیون دانشجویان یا سازمانها و محافل ملی و بینالمللی.
۲- اعتصاب به خاطر زندانیان سیاسی در دانشگاه.
۳- در جریان گذاشتن تودهی مردم به هر وسیله.
۴- اعتراض بستگان و خانوادهی زندانیان به شهربانی و زندان.
خلاصه بعد از وقایع اواسط تیرماه ۵۲، کادر زندان تماماً عوض شد و به یک سری افسران تربیت شده فاشیست بر سر کار آمدند. ابتدا گارد مستقر شد و بعد در زندان برای پخش آهنگ و سرو صدا بلندگو نصب کردند که اعتراض بچهها اثری نکرد و پلیس تهدید کرد که از این به بعد حق زندگی جمعی و سرود خواندن و دست زدن و داشتن سخنگو و غیره ندارید. برادران که هنوز موضع پلیس را نشناخته بودند زیاد اعتنا نکردند و از یکی از رفقا که آزاد میشد مثل سابق با دست زدن تودیع کردند. پلیس به زندان حمله کرد و پس از تخریب همهی وسائل عدهای را به عنوان محرک به زندان مجرد انداخت که عبارت بودند از:
مسعود رجوی، دکتر عباس شیبانی، بیژن جزنی، جابرزاده، بهرام راتی و چند نفر دیگر که ابتدا آنها را به شدت کتک زدند. روز بعد بهروز ذوفن را به جرم این که هنگام ورزش، بلند شمارش میکرده بعد از دوبار فلک با باتوم به زندان بند عادی دیوانهخانه انداختند.
همان شب رئیس زندان به همراه گارد به بهانهی خندیدن رفقا به زندان حمله کرده و ۹ نفر را دستگیر و اینچنین با آنها رفتار کرد: موسی خیابانی فلک و یک هفته زندان در بند عادی ـ جلال صمصامی و افشار قاسمی و سه نفر دیگر را از شب تا صبح بهطور معلق و وارونه از سقف آویزان کردند و بعد آنها را به بند دیوانهخانه انداختند. سه نفر دیگر را به بندهای مختلف زندان عادی منتقل کردند. در ضمن رفقا در زندان عادی حق صحبت کردن با احدی را نداشتند و با همین بهانه بود که عباس مدرسی را بهخاطر صحبت با زندانیان، از ۹ صبح تا ظهر در حمام با بدن خیس با باتوم و مشت و لگد پذیرایی کردند.
جالب توجه این است که زندانیان عادی نسبت به زندانیان سیاسی شدیداً سمپاتی نشان داده و از رفقا با صلوات استقبال کردند و از رفقا بهطور مخفیانه پذیرایی کرده و پول و غذا و سیگار رد میکردند که سر این جریان عدهای از آنها هم به شدت فلک شدند.
این جریان همینطور ادامه داشت و هماکنون هم ادامه دارد. مثلاً محمود عطایی، حاج مهدی عراقی و مسعود رجوی را تا حدود ۲۰۰ ضربه باتوم زدند. همین جریان در زندان شماره ۴ ادامه داشت. در آنجا شخصی به نام حسنپور آنچنان با باتوم بر فرقش زدند که دچار اختلال حواس شد. همه کسانی که در زندان مجرد بودند یک بار فلک شدند. یک هفته قبل از ۲۸مرداد ۵۲ تمام افراد سطح بالا از جمله خوشدل رحیمی، کاظم ذوالانوار و حسن بهرامی و رادیزاده را به شماره ۲ منتقل کردند و روز ۲۸ مرداد در زندان شماره ۴ جشن گرفتند که جریان اینطوری بود: عدهای حدود ۱۰۰ نفر پاسبان را به لباس شخصی درآورده و گفتند اینها زندانیان قزل حصار هستند که برای جشن آمدهاند. عدهای از کسانی را که بریده، جازده بودند از زندان شماره ۳ و ۴ قصر بردند و بقیهی رفقای زندانی شماره ۴ را به زور و به کمک گارد مجبور کردند که در جشن شرکت کنند و آنها بدون اینکه دست بزنند و چیزی بخورند سر را پایین انداختند و روی فرشها نشستند و جشن با شعار و سرود و سخنرانی و پذیرایی با شیرینی عکسبرداری تمام شد. کسانی که مجرد بودند بعد از ۳۰ الی ۵۰ برگشتند. جابرزاده و مسعود رجوی به شدت مریض شده بودند. و هستند کسانی اگرچه معدود که روحیهشان خوب نیست. الان اثری از زندگی سابق در زندان نیست و تقریباً بهطور انفرادی زندگی میکنند. از یک اطاق با اطاق دیگر رفتن مشکل است، وجیهالله قاسمی (از گروه فلسطین) را بهخاطر اینکه عوض ساعت ده، ده و ده دقیقه خوابیده بود بعد از ۲۰۰ ضربه باتوم به شماره ۴ منتقل کرده و در آنجا سرش را به یک پا بسته و دو دست را از پشت بسته و با رد کردن طناب بین دستها و کتف او را بهطرز فجیعی ۲ ساعت از سقف آویزان کردند و یک بار هم با سیگار سوزاندند. ذوقی و صمصامی را مجدداً به بهانهی دیگر فلک کردند. نماز جماعت قدغن شد، در زندان شماره ۴ ده نفر را بهخاطر اینکه شب بیاجازه بلند شده و روزه گرفته بودند فلک کردند. صدها اتفاق کوچک و بزرگ دیگر رخ داد. قبلاً پاسبانها مطیع رفقا بودند، حالا هر غلطی بخواهند میکنند. جمعیت زندان دو برابر شده و عدهی زیادی در راهرو میخوابند. جمعیت شماره ۴ قصر ۳۰۰ نفر، شماره ۳ دویست نفر، شماره ۲ صد نفر، کمیته هم حدود ۴۰۰ نفر زندانی دارد و این غیر از زندانیان دیگر است. باید به هر وسیلهی ممکن در حفظ سلامت و روحیهی زندانیان کوشید و برای آزادی آنها تلاش کرد، صدای اعتراض را به گوش جهانیان رسانید و به رژیم فشار آورد، به خانوادهها کمک مادی و معنوی رسانید و مهمتر از همه به راه مبارزه با این رژیم ددمنش ادامه داد. صدای گلوله و فریاد اعتراض خلق بهترین غذای حیاتبخش زندانیان است.
به امید روزی که درب زندانها همه گشوده شود و انقلابیون و فرزندان راستین خلق دوباره به میدان فعالیت و خدمت به تودههای ستمدیده برگردند و در عوض جنایتکاران و زندانبانان به سزای اعمال جنایتکارانهی خود برسند. آن روز دیر نیست، بالاخره زندان بزرگی که نام آن ایران است روزی دیوارهای پلیسیاش درهم خواهد شکست و تودههای خلق، آزادی خود را در زیر آسمان پاک ایران جشن خواهند گرفت.
اخبار
اعتصاب و کشتار کارگران:
اوایل تیرماه ۵۳ کارگران کارخانهی ایرانا که متعلق به اریه از صهیونیستهای معروف است دست به اعتصاب زده و تظاهرات می کنند. تظاهراتی که فقط به منظور کسب حقوق صنفی و انسانی آنها بود. کارگران این کارخانه مورد حملهی پلیس ضدمردمی و جنایتکار رژیم قرار گرفته و۱۵ نفر (و به قولی ۱۳) کشته وتعداد زیادی زخمی و دستگیر شدهاند. اعتصاب کارخانهی ایرانا همچنان ادامه داشت.
کارگران کار خانهی خاور نیز برای درخواست اضافه دستمزد اعتصاب میکنند. پلیس به این اعتصاب نیز حمله کرده و سه نفر دیگر را کشته و تعداد دیگری را زخمی و دستگیر میسازند. دانشجویان دانشگاه به عنوان همدردی با برادران کارگر خود اعتصاب کرده و در خیابانهای تهران به راه میافتند. در این تظاهرات، دانشجویان درگیریهایی با پلیس پیدا میکنند که منجر به دستگیری عدهی دیگری از دانشجویان میشود.
دو سال پیش نیز رژیم تظاهرات کارگران جهان چیت را با گلوله پاسخ گفت و پلیس جنایتکار به رهبری سرتیپ خائن طاهری تظاهرات کارگران را به گلوله بست و ۱۶ نفر کارگر را شهید کرد مزدوران رژیم گویا هنوز از اعدام انقلابی طاهری جنایتکار توسط مجاهدین شهید مفیدی و عباسی درس نگرفتهاند. ولی آنها باید منتظر قهر انقلابی مردم باشند. اوجگیری مبارزات کارگری و همبستگی آنها با برادران دانشجوی خود ابعاد جدیدی به رشد مبارزات مردم کشور میدهد و نوید اینکه بازتاب این پدیده جدید جز شکست زژیم و پیروزی مردم چیز دیگری نخواهد بود.
اخبار جهاد مسلحانه:
بر خلاف آنچه ادعای رژیم است و با تحلیل غلط آرزومندان مخالفی که به سردرگمی جزمی ایدئولوژیکی خود گرفتارند، نهضت انقلابی ایران هر روز بیش از پیش گسترش مییابد. این مطلب درست است که در این ایام تعداد کمّی انفجارها و عملیات انقلابی در ایران به مقیاس قبل نیست ولی درستتر آناست که آنچه انجام میپذیرد از لحاظ کیفی عظیمتر و منظمتر است و متناسب با نیاز روز و بر اساس تحلیل مجاهدین و فدائیان از مجموع شرایط زمان و مکان میباشد ونیز مهم آن است که در اکثریت قریب به اتفاق این عملیات مبارزین نه در دام میافتند و نه کشته میشوند. این مسئله پیش از آنکه نشانهی تحدید قدرت مبارزان باشد نشاندهندهی عمل و قدرتعمل آنهاست که خود موقع عملیات را انتخاب میکنند و هدف آن را در نظر میگیرند و موفقانه عملیات را به نتیجه میرسانند.
در روز ۴ خرداد ۵۳ که روز شهیدان در ایران است مجاهدین خلق با موفقیت تمام شرکتهای بیمه یورکشایر، زاگرس و جنرال را که متعلق به صهیونیستهاست منفجر نموده و خسارات فراوانی به آنها وارد کردند. مجاهدین قبل از انفجار این شرکتها، بمبهای صداداری را منفجر کردند که مردم عادی فرصت تخلیهی مکان های اطراف آن را داشته باشند و بدین ترتیب موفق شدند که از هر گونه لطمهای نسبت به افراد عادی جلوگیری کنند.
انفجار در ژاندارمری:
در روز ۲۳ خرداد، انقلابیون بمبی در جلوی در ورودی ساختمان ژاندارمری در میدان ۲۴ اسفند منفجر ساختند. اتومبیل یک تیم افسر ضد چریک که برای انجام مأموریتی میرفتند با سرنشینان آن توسط انقلابیون منفجر شد.
طرح انفجار در نیروی هوایی:
گروهی از انقلابیون با در دست داشتن نقشهی قسمت نیروی هوایی فرودگاه مهرآباد به مقامات مسئول فرودگاه مراجعه میکنند و اظهار میدارند که مأمور رسیدگی به مخازن نفت و بنزین میباشند. انقلابیون مدارکی تهیه کرده بودند که نشان میداد از طرف شرکت نفت هستند. مخازن بنزین جزو نقاط ممنوعه میباشد که حتی دکتر اقبال هم حق رفتن به آنجا را بدون اجازهی مقامات بالای نظامی را ندارد. رئیس و مسئول ساواک ـ سرتیپ رئیس انتظامات ـ مشکوک میگردد و تلفنی با مقامات شرکت نفت تماس میگیرد و وقتی آنها تکذیب میکنند، آژیر خطر را به صدا درمیآورد. انقلابیون با استفاده از ماشینهای فرودگاه از منطقهی خطر فرار میکنند و بدون گذاشتن ردی به مراکز امن خود باز میگردند.
تظاهرات زنان:
مادران، همسران و خواهران زندانیان سیاسی به عنوان اعتراض به وضع زندانها و فشار بیحدی که روی زندانیان است، در بازار تهران جمع شدند و با دادن شعار و صحبت کردن با مردم، آنها را از فجایعی که در زندانها میگذرد مطلع کردند پلیس پس از اطلاع از این تظاهرات، به صفوف زنان تظاهرکننده حمله برده و تظاهرات را متفرق میکند و عدهی زیادی را دستگیر میسازد. دستگیرشدگان زیر شکنجه قرار دارند تا به زعم پلیس عوامل اصلی به راه انداختن تظاهرات را بشناسند.
آقای حاج سید صادقی لواسانی (نمایندهی آقای خمینی) و چند نفر دیگر از روحانیون را در رابطه با تظاهرات زنان در بازار دستگیر کردهاند. آقای لواسانی را در عرض سه روز محاکمه و محکوم به سه سال زندان کردهاند.
سالگرد شهادت مهدی رضایی توسط خانوادههای مجاهدین شهید بهطور بسیار جالبی برگزار شد. در این مراسم پدران و مادران مجاهدین شهید سخنرانی کرده و مردم را به ادامهی راه مجاهدین دعوت کردند.
تلفات ارتش تجاوزگر ایران در عمان:
به دنبال تظاهرات خانواده و بستگان افسران و سربازانی که برای جنگ تجاوزگرانه به عمان اعزام شدهاند و اصرار آنها برای کسب خبر و اطلاع از سرنوشت عزیزانشان و بالاخره دریافت اجساد کشتهشدگان، دولت مجبور شد که به تلفات خود اعتراف نماید. و رسماً کشته شدن دو نفر از افسران ارشد ارتش ایران را در عمان به نامهای بدریه و عبدالله کوششی اعلام نماید.
دستگیریهای جدید:
در تهران ـ اگرچه رژیم توانست حسینیهی ارشاد را تعطیل نموده و برادر مبارز دکتر علی شریعتی را به زندان بکشاند، اما شاگردان حسینیهی ارشاد، به قول “علی” پیام را بمباران خلق بردهاند. محلات مختلف شهر هماکنون مرکزی برای فعالیتهای روشنفکرانه شده است.
چند ماه پیش نمایشنامهای انقلابی از حجر بن عدی به سبک نمایشنامهی “یک بار دیگر ابوذر” که در حسینهی ارشاد اجرا گردیده بود، در مساجد جاوید، فومنی، سلسبیل و شمیران اجرا میگردد. تأثیر اجرای این نمایشنامه به حدی بود که موجب نگرانی و ترس دولتیها را فراهم آورد و به دستور ساواک ۲۵ نفر از کارگردانان آن دستگیر و به شکنجهگاهها میروند.
قم: روحانی مبارز آیتالله طارمی را دستگیر و وحشیانه شکنجه دادهاند. از علت دستگیری ایشان اطلاعی نیست. هماطاقی ایشان آیتالله سالاری نیز متواری و یا ناپدید شده است.
محکومیت فعالین گروه جهرم:
در شمارههای قبل از دستگیری مبارزین جهرم اطلاعاتی دادیم و اکنون خبرهای دقیقتری را که رسیده است از نظرتان میگذرانیم از گروه مبارزین جهرم افراد زیر بعد از ماهها شکنجه، در بیدادگاههای نظامی به اصطلاح محاکمه و محکوم شدهاند.
۱- عزیزالله چرخانداز: متولد جهرم است. در کنکور ۵۰ دانشگاه شرکت و برای رشتهی حقوق قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در پنجم اردیبهشتماه ۵۲، نیمهشب در خانهاش بهوسیلهی چند مأمور مسلح پلیس دستگیر گردید. وی در بیدادگاه رژیم به ۳ تا ۵ سال زندان محکوم گردیده است و اکنون در زندان قزلقلعه بهسر میبرد.
۲- عبدالرسول بنائیان: از خویشاوندان چرخانداز است. متولد جهرم میباشد و در سال سوم هنرستان صنعتی محمدرضا شاه شیراز تحصیل میکرد. بنائیان نیز در اردیبهشت ۵۲ در شیراز دستگیر و به ۳ تا ۵ سال زندان محکوم میگردد. وی نیز در زندان قزلقلعه بهسر میبرد.
۳- محمدصادق صبور متولد جهرم، فارقالتحصیل رشتهی فیزیک است که خدمت سربازی را نیز انجام داده است. وی نیز در اردیبهشت ۵۲ دستگیر و هماکنون بلاتکلیف در زندان کمیتهی شهربانی است.
۴- علیرضا صبور متولد جهرم، برادر کوچکتر محمدصادق، دیپلمهی طبیعی که تازه از خدمت سربازی آمده بود او را نیز با برادرش در تهران دستگیر میکنند و هماکنون در زندان کمیته شهربانی بهسر میبرد.
۵- مصلینژاد جهرمی، لیسانسیه متولد جهرم، در اردیبهشت ۵۲ د رتهران دستگیر و در قزلقلعه زندانی است.
دستگیری برادر مبارز مهدی غنی:
روز ۲۴ مردادماه ۵۲ مأمورین ساواک به خانهی مهدی غنی واقع در خیابان نظامآباد تهران حمله میکنند و او را دستگیر میسازند. مهدی متولد سبزوار است. وی بعد از تمام کردن دورهی متوسطه در سبزوار مشهد برای ادامه تحصیلش در مدرسهی عالی بازرگانی به تهران میآید. در دوران دبیرستان وارد فعالیتهای مبارزه با بهائیت میشود و در تهران هم به این برنامه ادامه میدهد. در طول سه سالی که در مدرسهی بازرگانی درس میخواند به این فعالیتها بیشتر میپردازد و به همین جهت مورد سوءظن بود. اما به زودی درمییابد که بهائیت زائدهایست سیاسی در خدمت نظام حاکم بر جامعه و قاطعترین راه مبارزه با آن شرکت در مبارزه برای سرنگونی رژیم میباشد.
در روز دستگیریاش مهدی و شخصی به نام اقدسی (۱۷ ساله) در خانه بودند که ساواکیهای مسلح به خانه حمله میکنند و بعد از جستجوی زیاد او را با تعدادی کتاب، اعلامیه، عکسهای مجاهدین، با خود میبرند ولی چهار نفر مأمور مسلح به مسلسل را در خانه میگذراند تا بدینوسیله عدهی بیشتری از افراد را شناخته و دستگیر سازند. این کار را بیش از یک هفته ادامه میدهند و موفق به دستگیری عدهی دیگری میشوند.
مهدی دارای صمیمیت و صفای زیادی بود و به همین دلیل دوستان زیادی داشت. معمولاً سبزواریهایی که به تهران میآمدند به او مراجعه میکردند و روی همین اصل اکثر دستگیرشدگان مسافرین سبزواری بودند. هر کس به آن خانه مراجعه میکرد و در میزد ساواکیها میگفتند: “بیا تو” و با این حیله از فرار افراد جلوگیری میکردند. ساواک با کمین کردن در خانه و بازجویی از دستگیرشدگان جمعاً ۳۳ نفر را بازداشت میکنند.
اسامی عدهای از آنها از این قرار است: ۱- مهدی غنی ۲- جواد روحانی ۳- حسن طالبیان ۴- آستری (چراغساز) ۵- مؤید (دانشجوی دانشکده علم و صنعت) ۶- اقدسی ۷- علمالهدی ۸- ناجی (اهل تبریز، دانشجوی سال سوم مدرسه عالی بازرگانی) ۹- محسن دامرودی (دیپلمه وظیفه) ۱۰- علی دامرودی (دانشجوی دانشگاه تبریز) ۱۱- علوی (دانشجوی دانشگاه علم و صنعت) ۱۲- مسعودیان (چراغساز) ۱۳- بابادی (دانشجوی حقوق دانشگاه تهران) ۱۴- حسن صمدی (دانشجوی دانشسرای عالی). بازجوییها توسط هوشنگ فرهانی به کمک دو نفر به نامهای بهار و رحمتیان انجام میشده.
مهدی را پس از دستگیری به شدت شکنجه میکنند و بعد از شلاق زدن به کف پا، پاهای ورمکردهاش را با مته سوراخ میکنند. ولی چون شکنجه کارگر نمیافتد و مهدی حرفی نمیزند، به شدت ستون فقراتش را میسوزانند بهطوری که مدتها قادر به راه رفتن نبود. کسانی که او را در بیمارستان شهربانی دیدهاند میگویند که مهدی به هیچ وجه قادر به حرف زدن نیست.
نجوهی بازجوییها جالب و آموزنده است. در خانهی مهدی کتابهای دکتر شریعتی، عکسهای مجاهدین شهید رضائیها و جزوات تعلیمات چریکی به دست میآورند. اقدسی در زندان باعث لو رفتن عدهی زیادی میشود. در بازجویی از دستگیرشدگان در مورد کتابهایی که خواندهاند (به خصوص میپرسند از کتابهای شریعتی کدام را خواندهای) دوستهایی که دارند، تفریحات و ورزشهایی که کردهاند سئوال میشود. اگر کسی به شنا، کوهنوردی، دو، علاقه داشته باشد، کتک بیشتری خورده و مدت زندانش بیشتر میشود. نماز خواندن مجله نخواندن، به سینما نرفتن، از جرمهای بزرگ است.
جزوات زیر از طرف سازمان مجاهدین خلق منتشر شده و از طرف پیام مجاهد تکثیر گردیده است:
۱- یادنامهی مجاهد شهید رضا رضائی
۲- سرودهای انقلابی فلسطینی
کتابهای زیر از طرف نهضت آزادی ایران منتشر شده است:
۱- جنگ اکتبر و خاورمیانه
۲- شورشگری و ضد شورشگری
گزارشهایی مخصوص از خاورمیانه
عدن: امیرنشین ابوظبی ۵۲ نفر از مردم محلی را که در سال قبل به جرم همکاری با انقلابیون عمان و خلیج دستگیر شده بودند بدون هیچگونه محاکمهای به مقامات انگلیسی تحویل داده است. و این نشان میدهد که “استقلال” در این شیخنشینها به چه معناست! دستگیرشدگان در عمان، زیر نظر مقامات انگلیسی محاکمه و از اعدام تا زندانهای بین ۴ تا ۱۰ سال محکوم شدهاند.
عمان: جبههی خلق برای آزادی عمان و خلیج طی اعلامیهای، تلفاتی را که بر نیروهای دشمن وارد ساخته است منتشر نموده: تلفات نیروی انسانی دشمن ـ از کشته و مجروح ـ ۹۶۹ نفر که مقدار زیادی از سلاحهای آن را نیز به غنیمت گرفتهاند. هفت هواپیما و یا هلیکوپتر دشمن را سافط کردهاند و ۱۷۳ پایگاه نظامی دشمن را مورد حمله قرار دادهاند. مقامات انگلیسی و یا وابسته به سلطان قابوس، این تلفات را اعتراف کردهاند.
بیروت: در سفری که ملک حسین اخیراً به لبنان مینماید، گویا توطئهای برای ترور او در کار بوده است. مقامات لبنانی سه نفر را بدون افشای ملیت آنان، به جرم توطئه قتل ملک حسین توقیف نمودهاند. این حرکت مقامات لبنانی روابط نزدیک و همکاری پلیسهای ارتجاعی منطقه را به خوبی نشان میدهد.
فلسطین و سرزمین اشغالی:
زندان ابوکبیر: زندانیان فلسطینی در این مرکز یک افسر عالیرتبه سازمان اطلاعات اسرائیل را اعدام نمودند. این خبر توسط مرکز فرماندهی انقلاب فلسطین تأیید شده.
آتشسوزی در تلآویو: در ۱۶ خرداد دو آتشسوزی در تلآویو رخ داد. اولی در کارخانهی مخصوص دوخت لباسهای ارتشی و دومی در یک منطقهی مسکونی صهیونیستها. خسارت وارده بالغ بر ۵۰۰۰۰ لیره اسرلینگ میشود. مقامات فلسطینی مسئولیت عملیات ضربهای را بر دشمن پذیرفتهاند.
بیت حنین: ۲۰ خرداد یک کامیون حامل مواد منفجره توسط فدائیان فلسطینی در نزدیکی اداره پلیس بیت حنین ـ در اطراف بیتالمقدس ـ منفجر گردید. بر اثر این انفجار چندین سرباز دشمن مجروح و به ساختمان اداره پلیس خسارت زیادی وارد آمد.
حمله به دشمن: یک واحد از نیروهای انقلابی فلسطین، در داخل سرزمینهای اشغالی، در حالی که به سلاحهای اتوماتیک و نارنجکهای دستی مجهز بودند، به یک واحد گشتی دشمن حمله برده و بعد از درهم کوبیدن گروه گشتی مزبور و انهدام یک ماشین جنگی به پایگاههای خود بازگشتند.
دیوار امنیتی: با توسعهی عملیات تهاجمی انقلابیون علیه مواضع اشغالگران صهیونیستی، در شمال سرزمین اشغالی، دولت اسرائیل دست به تدابیر امنیتی جدیدی، زده است و با استفاده از تجارب آمریکا در جنگ ویتنام، طرح ساختن یک دیوار امنیتی را در مرزهای لبنان و سوریه مورد بررسی قرار داده است که ساختمان آن به زودی شروع خواهد شد.
هیئت نظامی پنتاگون در مصر: جمال عبدالناصر در اوایل حکومت خود، وقتی از آمریکا درخواست اسلحه نمود، جواب شنید که مشروط بر آنکه بر ضد اسرائیل بهکار برده نشود و ناصر حاضر به خرید اسلحه از آمریکا نگردید. اما مقامات نظامی واشنگتن اعلام نمودند که به زودی یک هیئت نظامی از پنتاگون برای تعیین اسلحههای مورد لزوم ارتش مصر به قاهره خواهد رفت!
مانور سنتو: اعضای پیمان سنتو در نشست اخیر خود در واشنگتن ضمن تأیید عملیات تجاوزگرانهی ارتش مزدور ایران در عمان، تصمیم گرفته شد که به زودی مانور بزرگی با شرکت آمریکا، انگلیس، ایران، ترکیه و پاکستان انجام دهند.
دستگیری در فلسطین اشغالی: در ۹ تیرماه ۵۳ نیروهای ارتش اشغالگر اسرائیلی در منطقهی اریحا، در سواحل غربی رودخانه اردن، هفت زن عرب را به جرم همکاری با نیروهای انقلابی و اختفای فدائیان دستگیر نموده است. به دنبال اوجگیری عملیات انقلابی در منطقهی اشغالی، عملیات امنیتی دشمن توسعه یافته است.
۴۰۰۰ فدایی زندانی در زندانهای ارتش اشغالگر:
جبههی ملی فلسطین طی اعلامیهای که در اراضی اشغالی منتشر نموده است، اطلاع میدهد که بیش از چهار هزار زندانی در اسرائیل تحت شکنجه و فشار هستند و اسامی عدهی زیادی از آنها را منتشر ساختهاند. جبههی ملی از تمامی نیروهای مترقی درخواست نمودهاند که علیه وحشیگریهای صهیونیستها اعتراض نمایند.
کمبود نیروی انسانی برای تدارکات نظامی: رژیم مسقط و عمان، برای ادامه تهاجم نظامی خود علیه انقلابیون ظفار با کمبود نیروهای انسانی و سرباز روبهرو شده است و در نتیجه سلطان قابوس، هیئتی را مأمور سرباز گیری از بین دانشآموزان مدارس شهر “صلاله” نموده است. این هیئت اخیراً عدهای از دانشآموزان حتی کمتر از ۱۴ سال را از مدارس به زور با هواپیما به مسقط فرستاده است تا تحت نظر افسران ایرانی و انگلیسی و اردنی تعلیمات نظامی ببینند.
تلگراف روحانیون مبارز به یاسر عرفات
شماره ال ـ تی ـ خ ۲۸ تاریخ ۱۹/ ۴/ ۵۳
از نجف اشرف به بیروت
ریاست کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین آقای یاسر عرفات ـ بیروت
رونوشت به خاندان محترم آن مرحوم ـ بیروت
رونوشت به روزنامه المحرر ـ صندوق پستی ۵۴۶۶
رونوشت به روزنامه بیروت ـ صندوق پستی ۷۹۴۴
درگذشت مجاهد جاودان مفتی فلسطین آقای حاج محمدامین الحسینی، پیشوایی که زندگی با عظمت خود را در مبارزه بهخاطر اسلام و آزادی فلسطین وقف کرده بود، به شما و خلق قهرمان فلسطین تسلیت میگوییم.
این ضایعهی دردناک، خلق ایران و روحانیون و علمای شیعه را در غم و اندوه خلق فلسطین، شریک میدانند و این از یگانگی اسلامی و انقلابی دو خلق برادر سرچشمه میگیرد.
از قادر متعال خواستاریم که خلق مبارز فلسطین را در نبرد مقدس با امپریالیسم و صهیونیسم یاری بخشد. خداوند ضامن پیروزی و موفقیت است.
نجف اشرف ـ روحانیون مبارز ایرانی ـ خارج از کشور
انتقادات و پیشنهادات خوانندگان
دوستی از آلمان انتقاد کرده است که: “در شماره ۱۹ پیام مجاهد مقاله” شاه، دوست آمریکا” را که توسط دموراکا از مسکو تهیه شده بود چاپ کردهاید. سئوال این است که سازمان شما چگونه مقاله یک نفر روسی را که بدون شک تمام مواضع دشمن را میکوبد و موضع خود را مستحکم میکند چاپ کردهاید؟
… در مقاله به نحو احسن به چشم میخورد که نویسنده سعی کرده است که دولت شوروی را یک دولت خلقی معرفی کند و بسیار زیرکانه نقش آن دولت را معصومانه جلوه دهد. در حالی که دولت شوروی و رابطهی وی را با شاه ما به خوبی میدانیم…
در مقاله سعی شده است همه چیز را به نفع دولت شوروی به خواننده بفهماند و اینکه دولت شوروی همام حکومت زمان لنین بزرگ را دارد. در حالی که اینطور نمیباشد.
همچنین در مقاله میخوانیم که گاه از روزهای ۱۹۵۳ که به قدرت سیا و ناشایستگی مصدق که همیشه در حال گریه بوده است از تبعید بازگشت “راستی چه کسی میتواند از مصدق انتقاد کند؟ آن زمان که من در حیات نبودم مصدق بزرگ به وجود امپریالیسم پی برده و با آن میجنگید. مسلم است که یک نوپسنده روسی هیچوقت با مصدق خوب نخواهد بود چراکه مصدق حاضر نبود به مطامع و اوامر شوروی گوش دهد…”
سپس این خواننده سئوال کرده است “هدف شما از درج این مقاله چه بود که در لابهلای آن هزاران نکته نهفته بود…
اگر آگاهانه این کار را کردید پس مسئله چیست؟ وگر اشتباه کردید میتوانید آن را در شمارهی بعد اصلاح کنید… به شما قول میدهم از شما انتقاد شود. چرا که همه روس را خوب میشناسند حتی بهتر از نویسنده و مترجم…”
پیام مجاهد: دوست عزیز، ما هم کاملاً با شما موافقیم که دولت شوروی سیاستی کاملاً ضد خلقی دارد و خود یکی از عواملی بود که برای سرنگونی حکومت ملی مصدق با امپریالیسم سازش کرد. ولی توجه داشته باشید که چاپ مقاله به هیچوجه دلیل بر موافقت با محتوی آن و احیاناً تأیید سیاست دولت شوروی نیست، همان گونه که اگر هم مطلبی از یک روزنامهی آمریکایی چاپ کنیم دلیل بر موافقت با حکومت آمریکا نیست. علتی که اقدام به چاپ مقالهی مزبور کردیم نشان دادن ماهیت اصلی حکومت شوروی بود و تضادی که بین شاه و اربابانش هست و هم اینکه هنوز که هنوز است به مصدق حمله کرده که خود این موضوع نشان میدهد که مصدق هنوز زنده است و راهش پر رونده.
ما فکر میکردیم که چاپ آن مقاله بدون هرگونه تفسیری گویاتر از هر تفسیری باشد ولی اکنون از انتقاد شما بسیار متشکریم و میپذیریم که میبایست در اول مقاله این مطلب را شرح میدادیم و خواننده را از علت چاپ مقاله آگاه میکردیم.
آقای سید ح ـ ص ـ آمریکا: از انتقاد و تذکر برادرانهی شما تشکر میکنیم و مسلماً در شمارههای بعدی رعایت خواهد شد.
آقای حسن م ـ آمریکا: اطلاعات شما در مورد مجلسین و انتخابات مفید و ضروری است لطفاً ارسال فرمایید.
بسیاری از برادران و علاقمندان به نهضت آزادیبخش خلق ما، با کمکهای مالی خود ما را یاری کردهاند. برخی از این برادان برای اطمینان خاطر از وصول کمکها، درخواست رسید کردهاند. اما در چند مورد نامههای ارسالی ما به آدرسهای داده شده برگشتهاند. در صورتی که برای ما وجهی ارسال کرده و درخواست رسید کردهاید و آن را دریافت ننمودهاید لطفاً با ما تماس بگیرید.
قابل توجه کلیهی خوانندگان: لطفاً اسم و آدرس ایرانیانی را که در منطقهی خود میشناسید و هنوز مجاهد دریافت نمیکنند برای ما ارسال دارید.
تحلیلی مختصر از دهکدهی بیدستان
(نقل از “جنگل” نشریهی سازمان مجاهدین خلق ایران)
بیدستان از دهات قزوین است. این ده دارای ۲۴۰۰ هکتار زمین و ۶۶ خانوار جمعیت میباشد. امرار معاش مردم ده از طریق دامداری و کشت گندم، جو، یونجه، و هندوانهی دیمی است. محصول باغات ده، انگور و بادام و به مقدار کمی پسته میباشد. مالک این ده یک نفر یهودی است که اکنون ما به تحلیل مختصری از وضع آن پس از “انقلاب سفید” در این ده میپردازیم.
از سال ۱۳۴۰ به بعد
مالک ده که یهودی است در آغاز برای چپاول و غارتگری برنامه ریخت و با حیلههای ددمنشانهای جهت نفوذ معنوی دروغین، ده را به اهالی به مدت پنج سال اجاره میدهد و مقرر میشود خانواری در سال ۲۶۰ تومان بپردازد که در سال روی هم رفته هفده هزار تومان اجاره ده میشود. دو سه سال هم سراغ اجارهی خود نرفت و اهالی هم از این عمل خوشحال بودند. این کسب وجههی خوب با عمل دیگر او تضاد داشت، چون که او قطعه زمینی را برای خود انتخاب کرده و سرگرم ساختن “میکده” شد. سر و صدا از گوشه و کنار و دههای اطراف بلند شد که این چه مسلمانیست!! علیرغم این مخالفتها کارخانه به راه افتاد. چند نفری از اهالی ده در ساختمان “میکده” کار میکردند که از طرف اهالی تکفیر میشوند که فلانی نجس است چون دارد کار نجس برای آدم نجس انجام میدهد.
قبل از اتمام مدت اجاره با آگاهی که ارباب نسبت به شرایط (نزدیک بودن اصلاحات ارضی) داشت، در صدد برآمد با زمینهچینی زمینهای بیشتری از دهقانان به چنگ آورد، ریشسفیدان محل را جمع کرده و شرح داد که “من فرصت ندارم به کارهای شما رسیدگی کنم و این زمینها به چه درد من میخورد. من قصد دارم به هر خانوادهای ۱۰ هکتار زمین با قباله به اضافهی ۱۵۰۰ تومان بدهم تا شما رعیتهای من با دلگرمی بیشتری زمینهای خودتان را آباد کنید و بقیهی زمینها را کما فیالسابق خود بکارید و بچینید و سهم مرا هم بپردازید. این دست و دل بازیهای حساب شده رعیت را گول زد، بهطوری که مرتب از خوبیهای ارباب تعریف میکردند. راوی این جریان که باصطلاح مغز متفکری هم بود میگفت: «من به رعیتها میگفتم بابا حواستون را جمع کنید که دارد گولمان میزند اگر راست میگوید نوشته میدهد.» مردم گفتند: «زمین بده! قباله هم بده! پول هم بده! نوشته هم بده! انصافم خوب چیزیه…! این واقعه همچنان تا یک سال طول کشید و ارباب یهودی عکسالعمل حرفها و شرایط خود را بررسی میکرد و به جریان تسلط داشت که چه وقت هنگام کار است. بعد از یک سال ارباب دوباره دهقانان را جمع کرده و چنین توضیح داد که ده هکتار زیاد است. زمین بدهم، پول بدهم، قباله هم بدهم؟ مگر من چه گناهی کردهام؟ این بار رعیت قانع به ۸ هکتار زمین شد. البته این ۱۰ هکتار یا ۸ هکتار یک مسئله ذهنی بود، رعیت در کل از ۲۴۰۰ هکتار زمین استفاده میکرد و بررسی عینی نکرده بود که با ۸ هکتار زمین چگونه میشود زندگی را گذراند.
سال ۱۳۴۶ بود، تقسیم ارضی منطقه به منطقه عمل میشد دههایی تقسیم میشد و دههایی دیگر شامل تقسیم نمیشد و رعیت مانند کارگر ساده برای ارباب کار میکرد. ارباب یهودی بار دیگر هم به قول مردم زیر قولش زد که نه! هشت هکتار هم زیاد است.
ارباب وکیل گرفت و رشوه داد تا اینکه رعیت را وادار کرد که به ۷ هکتار زمین و آب قنات و۳۰۰۰ تومان پول نقد قناعت کنند و پای ورقه ننگین و زندگیسوزشان را امضاء کنند. وکیل که اسمش مجایی و اهل قزوین بود در این بازی ۷۰ هزار تومان عایدش شد.
یکی از روستاییان گفته بود، من این قرارداد را امضاء نمیکنم مگر اینکه ۲۰ هکتار روی زمینها جهت باغات و خانههای ده گذاشته بود که با چانه زدن به ۴ هکتار توافق حاصل شد و در موقع نوشتن ۲ هکتار قید گردید.
۴۶۲ = ۷ هکتار * ۶۶ خانوار
۴۶۴ = ۲ هکتار + ۶۴۲ هکتار
نتیجه اینکه از ۲۴۰۰ هکتار زمین که ارباب یک سهم و رعیت دو سهم آن را میبرد ۴۶۴ هکتار نصیب ۶۶ خانوار و تقریباً ۲۰۰۰ هکتار به ارباب رسید. یکی از اهالی میگفت: اگر نصف، نصف هم تقسیم میشد باز به ما ۱۲۰۰ هکتار میرسید و وضع ما باز خیلی بهتر از حالا میشد. ولی مردکه یهودی قبول نکرد که نکرد. ما گول خوردیم. چه میدانستیم که اینطور میشود…
همصحبت ما ادامه داد: پس از امضاء قرارداد بود که همه متوجه شدیم که چه اشتباه بزرگی را مرتکب شدهایم. اولین اقدام ما این بود که جمع شده نامهای نوشتیم و بردم اصلاحات ارضی و روی میز رئیس گذاشتیم. رئیس پس از آنکه کارهایش را انجام داد سری بلند کرد و بعد به نامه ما پرداخت و پس از مکثی با خشونت نامه را مچاله کرد و انداخت گوشه اطاق و داد زد که «ای نفهمهای بیشعور! کاغذ نوشتید پول گرفتید، امضاء کردید، حالا کارتان به شکایت هم رسیده است!؟ «پس از مشاجره کوتاهی بیرون آمدیم راهی نمانده بود که نرفته باشیم، شکایت به دفتر نخستوزیری، به دربار شاهنشاهی، به بازرسی شاهنشاهی، به دفتر مخصوص شاه، کاخ سعدآباد، به دفتر مخصوص شاه کاخ گلستان… به کاخ نیاوران هم رفتیم. ده نفری جمع شده رفتیم، راهمان ندادند، و بعد ماجرا را شرح داد که ده نفری پس از دل شستن از همه جا خود را به هالوگری زده سر پایین انداخته و مستقیماً به طرف کاخ نیاوران رفتیم. نگهبان گارد فریاد زد: ایست! و با لحن خشنی پرسید کجا؟ گفتیم دهقانیم از ارباب شکایت داردیم. هیچ کجا بهمان رسیدگی نکردند میخواهیم مستقیم پیش شاه برویم. با خشونت ما را به گوشهای جمع کرد و گفت: هیچ میدانید که چه کار دارید میکنید مگر الکی است که هرکس همینطور سرش را بیندازد و برود جلو!؟
ما را سوار ماشین کردند و راهنمایی کردند که به کاخ گلستان برویم و هر کاری داریم آنجا دنبال کنیم. ما اشتباه کردیم که نامه را ندادیم که در فرصتی مناسب به دست شاه برسد. ما هر جا رفته بودیم هیچ کجا مثل اینجا مو بر انداممان راست نشده بود…! سرتان را درد نیاورم با تمام این حرفها نتیجهای نگرفتیم که نگرفتیم. هرکجا میرفتیم نامه را میدادیم رسید میگرفتیم و برمیگشتیم و دیگر هیچ.
چگونگی نتیجه هر یک از شکایات و زمان آنها نیز قابل بررسی بود که هم فرصت نبود و هم شکایت پس و پیش تعریف میشد.
یکی دیگر از روستاییان گفت «پیش اویسی هم رفتیم و قضیه را کاملاً شرح دادیم. رسیدگی را به دو روز بعد موکول کرده و بعد گفت: شما هیچ راهی ندارید جز این دو راه یا مدرک و پرونده را آتش بزنید و یا مستقیماً یکی از شماها برود پیش شاه. از آنطرف هم مأیوس برگشتیم.
ما هرکجا که میرفتیم ارباب به وسیلهی جاسوسانی که در ده داشت مطلع شده و راهمان را سد میکرد. ارباب بیش از هزارها تومان صرف شکایت ما کرد ولی حاضر نشد که نصف آن را به رعیتها بپردازد.
(با توجه به اینکه میکده روزی ۱۰۰ هزار تومان عایدی دارد و سه چهارم این سود خالص نصیب دولت میشود همکاری با ارباب به و بهضوح آشکار میگردد.)
همصحبت اولی بار دیگر رشته سخن را به دست گرفت: «به حزب مردم رفتیم. ۵۰ نفر بودیم. تهران در محل حزب به دائی فرح آقای دیبا برخوردیم و شکایتنامه خود را به وی دادیم. آقای دیبا هم پس از مطالعه برای اصلاحات ارضی نوشت و فردا ما روانه اصلاحات ارضی شدیم. پس از مکافات زیاد خود را به داخل رسانیده و گفتیم که با آقای رئیس کار داریم، یکهای خوردند و ما را پیش آقای رئیس بردند.
رئیس هم پس از یکه خوردن رسیدگی را به پسفردا موکول کرد که باز هم بینتیجه ماند.
در بهار، ۷۰ هکتار زمین شخم زدیم و تخم افشاندم. پس از سبز شدن، ارباب با تراکتور محصول سبزشده را شخم زد و بذرمان هم از دست رفت. گاو که نداریم، گوسفند و بزهامان را هم نمیگذارند در زمینهایش بچرانیم.
ارباب سعد داشت که چند نفر از ماها را به زندان بیندازد تا زهر چشمی از ما گرفته باشد. ژاندارمها را دید و ژاندارمها آمدند سر زمین و ۵ نفر از رعیتها را به بهانه بیخود، میخواستند به پاسگاه ببرند. برایشان پرونده درست کنند. رعیتها هم با چوب به جان ژاندارمها افتادند. ژاندارمها رفتند و پرونده درست کردند. با کارد دستشان را پاره کردند که رعیت کارد کشیده است، خلع سلاحمان کردند. فردایش چند ژاندارم مسلح به ده ریختند و هفده هیجده نفر را گرفته با دستبند بردند. اهالی ده هم که با مشاهده این جریانات که از ارباب سرچشمه میگرفت، با زن و بچه هجوم به میکده بردند. شیون و غوغا و داد و فریاد و فحش و ناسزاگویی به راه انداخته دربهدر دنبال ارباب میگشتند و اگر آن روز زنهای ده ارباب را گیر میآوردند تکهتکهاش میکردند. نگهبان میکده قسم و آیه آمد که ارباب نیست و به شهر رفته تا اینکه یکی از ما رسید و ماشینی گرفت همه را ریخت توی ماشین و برد ژاندارمری ولی نتیجهای نداد که نداد. پس از دیدن عیسی باقرآبادی و معرفی ضامن زندانیان را آزاد کردیم.
دیگر به خود گفتیم که کار از کار گذشته است و دیگر نمیشود کاری کرد. پرونده دهمان هم خراب شده است و دیگر هیچ اقدامی نکردیم. حالا همان زمینی که بغل کارخانه چینی بهداشت است و دور آن دیوار کشیده شده است، ۱۷۰ هکتار زمین دارد که خواستند ۹۰ میلیون تومان از ارباب بخرند نداد.
خیلی سرمان کلاه رفت، هستیمان را گرفتند. این تقسیم اراضی وضع اربابها را بهتر کرد. ما الان ۲۴۰ هکتار زمین داریم که آن را هم شرکت عمران کشت میکند. (پشت میکده نزدیکیهای شهر صنعتی). ما گول این قنات را خوردیم که آب داریم این آب هم نسبت به سابق نصف شده است باید روی قنات کار کرد که هرکسی هنرش را ندارد. همه سرد شدهاند. هر ۱۴ هکتار زمینی که مال دو خانوار است یک نفر کشت میکند بقیه هم جاهای دیگر کار میکنند. بعضیها در شهر صنعتی و بعضیها در تهران و بعضی هم در شهر عملگی میکنند.
اطلاعات راجع به میکده:
«میکده» متعلق به ۷ نفر یهودی است به نامهای عزتاله و عزیزاله، یداله، قدرتاله و چند اسم دیگر که به اله ختم میشود، علاوه بر کارخانه میکده آنها در آبجو «آرگو» نیز سهمی دارند. سرمایهگزاری در میکده در حدود ۶۰ میلیون تومان شده است. نسبت به سرمایه تعداد کارگران خیلی کم میباشد که دو شیفتی هستند یک شیفت از کارکنان از ۶ صبح تا ۶ بعد از ظهر و شیفت دیگر از ۶ بعد از ظهر تا ۶ صبح یعنی هر کارگر ۱۲ ساعت در روز کار میکند. حقوق آنها ۱۸ تومان است. میکده دو نگهبان دارد که شبها کشیک میدهند. تولید روزانه میکده ۳۰۰ هزار بطری است که همه نوعی را شامل میشود. روزی صد هزار تومان درآمد خالص دارد که ۷۰% آن به دارایی تعلق دارد و ۳۰% بقیه برای سرمایهداران میماند. درآمد یکساله آن برابر است با ۰۰۰/۰۰۰/۳۶ که مساوی است با ۳۶۰ * ۰۰۰/۱۰۰ تومان. که تقریباً کمتر از نصف سرمایهگزاری دستگاههای میکده است. اینها کارخانه مشروبسازی دیگری هم دارند که در قزوین واقع است و ۶۰ الی ۷۰ نفر در آن کار میکنند و کارخانه شیشه پرکنی است. (نظیر عرق، شراب…) خانه یهودی صاحب کارخانه پشت میکدهاش در قزوین است.
همهکاره کارخانه عزیزاله است. کارهای تهران را عزتاله که از همه مهمتر است انجام میدهد. سرپرست کارگرهای میکده بیدستان یکی از اهالی بیدستان است.
در حاشیه هیاهوی آموزش مجانی
در اسفند سال گذشته ناگهان روزنامههای دولتی با حروف درشت نوشتند که به ابتکار و به فرمان شاه از این پس تحصیلات ابتدایی و راهنمایی رایگاه خواهند شد. ما در همان زمان اشاراتی به اهداف رژیم کردیم و گفتیم که هدف از اجرای این برنامه تعطیل کردن مدارس اصیل ملی است.
رژیم میکوشد تا با کلمات بزرگ و دهانپرکن به موذیانهترین شکلی کار خود را انجام داده و با یک تیر دو نشان بزند. از طرفی مقصود پلید و استعماری خود را در لباس مردم پسند عملی میسازد و از طرف دیگر به خیال خود امتیازی در سطح ملی و بینالمللی به دست میآورد!
مسئله تغییر مدارس ملی به دولتی و یا به زبان سادهتر تعطیل کردن مدارس اصیل ملی یکی از مواردی است که رژیم شاه به کمک کارشناسان مزدور خود کوشش میکند تا به آن شکل قانونی داده و در اجرای آن حتی امتیازاتی هم به دست آورد. این مسئله از اینجا ریشه میگیرد که فارغالتحصیلان مدارس اسلامی که همیشه از بین خانوادههای زحمتکش مسلمان بودهاند، در دوران دانشگاه و بعد از آن در مقابل جنایات رژیم ساکت ننشسته و با شرکت خود در فعالیتهای سیاسی و انقلابی وظیفه ملی و اسلامی خود را ادا کردهاند. و بدینترتیب از نظر رژیم به عنوان مخالفان دستگاه و یا در فرهنگ لغات رژیم به عنوان «خرابکار» و «مزاحم» شناخته شدهاند. معلمین و کارشناسان این مدارس که اغلب در استخدام دولت نبوده و به عنوان شغل آزاد به این کار اشتغال دارند در آگاه کردن نوآموزان بسیار موثر بوده و چون وحشتی از جهت از دست دادن شغل دولتی ندارند، بیپروا به روشنگری ادامه دادهاند و به ویژه در سالهای اخیر که فعالیتهای انقلابی در ایران گسترش یافته است، این مدارس مرکز فعالیت واز نظر رژیم «لانه زنبور» بودهاند.
شاپور راسخ یکی از مزدوران مدرکدار حکومت که سلاح علم خویش را در راه هدفهای شیطانی حکومت بهکار گرفته است و از مشاوران عالیرتبه رژیم میباشد در یکی از سخنرانیهای خود گفته بود که «… بر اساس آمار تهیه شده اغلب خرابکاران از مدارس ملی فارغالتحصیل شدهاند.» این گفتار به خوبی هدف رژیم را از تعطیل کردن و با تغییر شکل مدارس ملی به دولتی را نشان میدهد. حکومت برای عملی ساختن این هدف و به اصطلاح لانههای زنبور سر و صدای تحصیل مجانی و تغییر مدارس ملی به دولتی را درآورده است و مدعی است که از این پس به ابتکار شاه، دانشآموزان ایرانی برای تحصیل خود مخارجی متعهد نمیشود. اکنون ببینیم مبتکر این طرح کیست و اصل آن چیست. طرح مذکور در واقع چیزی نیست جز شکل مخدوششدهای از یک طرح امریکایی به نام طرح وشر voucher که چند سالی است که سر و صدای آن در امریکا برپاست و تنها در بعضی از مناطق بهطور آزمایشی مورد اجرا قرار گرفته است. این طرح پیشنهاد میکند که به منظور ایجاد رقابت بین مدارس دولتی و خصوصی، بودجه مدارس دولتی مستقیماً به آنها داده نشود بلکه طی سندهایی به خانوادهها تسلیم گردد تا در هر مدرسهای که مایل بودند (خصوصی یا دولتی) فرزندان خود را ثبت نام کنند. بدینترتیب بین مدارس خصوصی و دولتی برای جلب پول، رقابت به وجود خواهد آمد و مدارس دولتی را بر آن خواهد داشت تا سطح آموزش خود را بالا برده تا کودکان بیشتری را جلب کرده و بودجه بیشتری را برای خود فراهم سازند.
رژیم ایران که همیشه در صدد فریفتن مردم بوده و به قول مرحوم جلال آلاحمد برای تحمیق ملت با انجام کوچکترین کاری بوق و کرنا برداشته و فریاد میزنند که مائیم که چنان کردیم و چنان خواهیم کرد! از عنوان طرح وشر استفاده کرده و نه تنها در روزنامههای ایران بلکه در روزنامههای خارجی به تبلیع پرداخته است که ایران طرح وشر را اجرا میکند، زیرا ایران آنچنان رشد کرده که از ژاپن بالاتر است!! و جدیدترین طرحهای آموزشی و تربیتی قبل از آنکه در امریکا اجرا شود در ایران جامه عمل میپوشد!! مانند هواپیماهای «اف ۱۵» که ایران قبل از امریکا باید داشته باشد.
اما روزنامههای امریکایی ندانسته مشت رژیم را باز کردهاند و آن اینکه طرح وشر به صورت مخدوش شده در ایران به این ترتیب اجرا خواهد شد که وزارت آموزش و پرورش به مدارس ملی این امکان را خواهد داد که یکی از سه راه زیر را انتخاب کنند:
۱- مدرسه خود را تعطیل کنند
۲- مدرسه خود را به دولت واگذار کند
۳- قبول کنند که دولت برای آنها شاگرد بفرستد و هزینه شاگرد را نیز بپردازد.
طرح وشر قلابی اضافه میکند که مدارسی که سرویسهای اضافی دارند میتوانند برای آن سرویسها از شاگردان خود حقوق خاصی مطالبه کنند.
بدینترتیب رژیم شاه به تعطیل کردن مدارسی که باید تعطیل شوند، صورت قانونی داده و آنها را مجبور خواهد کرد که شق اول یا دوم را بپذیرند. پذیرش شق سوم که از نظر اقتصادی برای مدارس ملی غیرقابل اجراست، اگر هم توسط مدرسهای مورد قبول افتد راه نفوذ و دخالت دستگاه آموزش و پرورش را در آن بیش از پیش اضافه خواهد کرد و قبض کنترل این مدارس یعنی بودجه آنها در دست رژیم خواهد بود که با کوچکترین تخلفی قطع خواهد شد. از طرف دیگر رژیم با فرستادن معلمین ناشناخته به این مدارس محیط فعال مدرسه را کنترل کرده و از هرگونه روشنگری جلوگیری خواهد کرد.
روزنامه کیهان هوایی (۱۱ اسفند ۵۲) نیز قصد و غرض رژیم را پی برده بیان مینماید آنجا که مینویسد:
با اجرای فرمان وضع تحصیل دانشآموزان چه خواهد شد؟ اظهار میکند که «گروهی از کودکستانها و مدارس ملی به وسیلهی وزارت آموزش و پرورش خریداری میشوند. به گروهی از کودکستانها و مدارس ملی کمک مالی خواهد شد.»
و البته واضح است که چه مدارسی هستند که باید تعطیل شوند و کدامها هستند که باید «انعام» بگیرند و کمک مالی دریافت کنند. ناگفته نماند که به گفته همین روزنامه، مدارس خارجی از آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی و… از این قانون مستثنی هستند و میتوانند به کار خود ادامه دهند چندی پیش دبیرستان دخترانه رفاه را که محفل جمعی از روشنفکران مسلمان بود و در راه آگاه کردن توده به خصوص بانوان و دختران مسلمان سهم مؤثری داشت تعطیل کرد. مسلماً تعطیل چنان مدارسی سر و صدای زیادی برپا میکند و اساساً چنین کاری مخالف! قانون اساسی کشور بوده و میتواند انگیزه خوبی برای بهپا خواستن مردم باشد. با اجرای طرح مزبور رژیم برای تعطیل اینگونه مدارس هیچگونه مشکلی نخواهد داشت و هدف خود را نهتنها در لباس قانونی اجرا خواهد کرد بلکه منتی هم بر سر مردم به خاطر مجانی کردن مدارس خواهد گذاشت.
پیام مجاهدین خلق به جنبش ظفار
رفقا، اعضای کمیته مرکزی جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج
به مناسبت نهمین سالگرد انقلاب مسلحانه در عمان و خلیج به شما درود میفرستیم و همراه با شما پیمان میبندیم که به منظور درهم کوبیدن امپریالیستها و دستنشاندگان محلی آنها به نبرد مسلحانه درازمدت خلق وفادار باشیم.
ما خاطره میلاد ظفرنمون انقلاب مسلحانه خلق در عمان و خلیج را مغتنم شمرده و تأکید میکنیم که خلق زحمتکش ایران با تمام وجود خویش از شما پشتیبانی میکند و در زیر شدیدترین شرایط فاشیستی حاکم برای متلاشی کردن رژیم دستنشاندهی شاهنشاهی از داخل میکوشد همانگونه که شما دلیرانه آن را از خارج ضربه میزنید.
خلق ما از این امر به شدت خشمگین است که شاه جنایتکار عدهای مزدور تجاوزگر را به ظفار میفرستد تا صرفاً برای تأمین نفت و دیگر منافع استعمارگران و خوشرقصی در برابر آنان به تجاوز علیه انقلاب شما بپردازند و بکوشند که دستآوردهای انقلابی جنبش مسلحانه خلق شما را از بین ببرند. ما یقین داریم که ضربات انقلابیون شما و انقلابیون ما بر پیکر مزدوران، بدانان و اربابانشان درس سختی داده و خواهد داد و تلاشهای آنان برای از بین بردن انقلاب به شکست خواهد انجامید ما ایمان داریم که هوشیاری روزافزون تودهای و ادامه مبارزه مسلحانه خلق ما علیه رژیم دست نشانده شاه، همبستگی طبقاتی و انقلابی خلق ما با خلق عرب را استوارتر میکند و نیز اقدامات تجاوزکارانه شاه تضادهای داخلی رژیم را تشدید مینماید. خلق ما با تمام نیرو دخالت شاه در خلیج را که علیه انقلاب و خلق شما و به حمایت از جاسوسانی چون قابوس صورت گرفته محکوم میکند و با شما پیمان میبندد که مبارزه خود را همدوش با دیگر نیروهای انقلابی منطقه به منظور نابودی امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع، اوج بیشتری بخشد.
پرشکوه باد نهمین سالگرد آغاز انقلاب مسلحانه در عمان به رهبری جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج. مرگ بر شاه و قابوس و دیگر دستنشاندگان امپریالیسم. زنده باد وحدت انقلابی بین انقلابیون ایران، خلیج و فلسطین.
۹ ژوئن ۷۴ ـ ۱۹ خرداد ۵۳ مجاهدین خلق ایران.
ضربهای دیگر بر صهیونیستهای تجاوزگر
یک بار دیگر فدائیان عرب با عملیات قهرمانان و انتحاری خود خط بطلان بر راهحلهای مسالمتآمیز کشیدند. روز جمعه ۲۴ خرداد، چهار نفر از رزمندگان عرب، ۵۵ نفر از صهیونیستها را در فلسطین اشغالی به قتل رساندند و سپس خود نیز به شهادت رسیدند.
جبهه خلق برای آزادی فلسطین (فرماندهی کل) مسئولیت این عملیات را به عهده گرفته است. لازم به یادآوری است که یک تیم سه نفره از قهرمانان این جبهه در ۲۰ فروردینماه گذشته عملیات «کربات شمونه» را که اولین عملیات انتحاری فدائیان از نوع خود بود، به انجام رسانیدند.
شرح عملیات ۲۴ خرداد چنین است:
در ساعت ۱۰ بامداد روز مذکور چهار نفر فدائیان عرب یک رستوران صهیونیستها را در شهرک «امالعقارب» که به نام شهرک «کفارشامیر» نامگذاری شده، به اشتغال خود درآوردند و از دولت صهیونیستی اسرائیل خواستار آزادی ۱۰۰ نفر از انقلابیون عرب که در زندانهای اسرائیل هستند، گردیدند. فدائیان اعلام داشتند که این خواسته آنها باید در ظرف شش ساعت به انجام برسد و در صورت عدم آزادی انقلابیون اسیر، در ساعت ۴ بعد از ظهر، خود و گروگانها را از بین خواهند برد (بیش از ۴۰۰۰ فلسطینی در زندانهای اسرائیلی بهسر میبرند و فدائیان خواستار آزادی معدودی از آنان بودند.)
دولت اسرائیل شدیدترین سانسورها را به عمل آورد، از ورود خبرنگاران و نمایندگان صلیب سرخ به منطقه عملیات جلوگیری کرد و نیروهای عظیمی از کوماندوهای خود را بر علیه فدائیان بسیج نمود. از ساعت اول تصرف رستوران درگیری مسلحانه بین فدائیان و نیروهای صهیونیستی آغاز گردید. فدائیان به خمپارهاند از (هاون) و بازوکا نیز مسلح بودند. در ساعت سه بعد از ظهر به وقت تهران سخنگوی جبهه خلق اعلام داشت: این گروه که به نام گروه ابوعلی ایاد (انقلابی بزرگ و شهید فلسطین) نامیده میشود هماکنون گروگانها را در اختیار گرفته و در مقابل هرگونه هجوم دشمن، خود و گروگانها را نابود خواهند ساخت و اضافه کرد که این عملیات در پاسخ کسانی است که برای ایجاد دولت فلسطین در چارچوب حل مسالمتآمیز کوشش میکنند. همچنین افزود که شهرک کفار شامیر در ۱۶ کیلومتری مرز لبنان قرار دارد و این نیروهای داخل اراضی اشغالی هستند که به این عملیات دست زدهاند.
در بیانیهای که توسط فدائیان در منطقه عملیات پخش شده چنین آمده است:
«به ژنرالهای دشمن… ما یک گروه انتحاری از جبهه خلق ـ فرماندهی کل ـ هستیم و عدهای رابه گروگان گرفتهایم. خواستهای ما چنین است:
۱- آزادی صد نفر از فدائیان زندانی در نزد شما در خلال ۶ ساعت از این ساعت به بعد.
۲- آزادشدگان باید به ترتیب زیر باشند:
الف) پیش از همه باید فدائی ژاپنی «اکوموتو» قرار داشته باشد. ب) زنان و دختران فدایی ج) فدائیان مجروح د) فدائیان مریض
همچنین در بیانیه آنها آمده بود که: ما برای شما مرگ نمیخواهیم و این یک جنگ اجتنابناپذیر است که به آن دست زدهایم. میجنگیم زیرا از سرزمین خود بیرون رانده شدهایم، میجنگیم زیرا نمیخواهیم بنده امپریالیسم جهانی باشیم. ما آمادهایم با شما با صلح زندگی کنیم، از اجداد خود که با ما حقوق مساوی میزیستند بپرسید این صهیونیسم است که صلح را به جنگ مبدل ساخت و ویرانی و بدتختی را به بار آورد. چگونه با صهیونیسم میتوان صلح کرد؟
فدائیان مقداری از عکسهای حملات وحشیانه و ددمنشانه اسرائیل را بر اردوگاههای فلسطینی که اخیراً صورت گرفته و بسیاری از زنان و کودکان و افراد غیرنظامی دیگر را از بین برده، در شهرک مزبور پخش کردند.
آخرین بیانیه جبهه حاکی است که فدائیان ۳۲ نفر از صهیونیستها را در گروگان داشتند و توسط یک زن که آزاد گردید بیانیههای خود را به مقامات صهیونیستی رساندند، ولی دشمن میخواست با هجوم نیروهای نظامی مسئله را خاتمه دهد. این کار با درگیریهای سختی روبهرو شد و تا ساعت ۱۲ ظهر روز جمعه ۲۴ خرداد ادامه یافت. در این هنگام پس از اینکه عدهای از نیروهای اسرائیلی به قتل رسیدند، نیروهای تازهای هجوم بردند ولی با آتش خمپاره فدائیان به عقب رانده شدند.
بیانیه جبهه اضافه میکند که: رفقای ما این عملیات را همزمان با ورود سرکرده امپریالیستها ـ نیکسون ـ به خاورمیانه انجام میدهند تا امپریالیسم بداند خلق ما تسلیم راهحلهای ضد خلقی و ضد فلسطینی نخواهد شد.
این بیانیه به همه مسئولین فلسطینی هشدار میدهد که از شرکت در گفتگوهای صلح ژنو خودداری کنند. این بیانیه قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل را محکوم میکند. فدائیان در رأس ساعت ۴ بعد از ظهر یعنی در ساعت تعیین شده برای آزادی زندانیان، با انفجار رستوران، گروگانها را از بین برده و خود به شهادت میرسند.
در نتیجه این عملیات ۵۵ نفر به قتل رسیدند که ۳۱ نفر آنها از گروگانها و ۲۴ نفر بقیه از سربازان و مأموران صهیونیست بودند. گروه انتحاری «ابوظبی ایاد» قهر ددمنشانه دشمن را با قهر مقدس انقلابی پاسخ گفت: درود بر آنها باد.