صابر و تکوین بسته بینش ـ منش
گزارش سخنان عماد بهاور در هفتمین سالگرد درگذشت هدی صابر
به گزارش سایت هدی صابر، در مراسم هفتمین سالگرد درگذشت هدی صابر که در مزار ایشان در بهشت زهرا برگزار شد، عماد بهاور با موضوع صابر و تکوین بسته بینش-منش به ایراد سخن پرداخت که در زیر گزارش آن ارائه میشود:
بهاور: خیلی سخت است که در مجالس یادبود بزرگان در مورد افراد صحبت کنم و جسارت نمیکنم؛ ولی وقتی خانم صابر خواستند در این مجلس چند دقیقهای صحبت کنم، احساس کردم که یک دینی به آقای هدی صابر دارم که باید ادا کنم و این دین هم مربوط میشود به همان اعتصاب غذایی که منجر به فوت آقای صابر شد. وقتی که مهندس فوت کردند و آن اتفاق برای هاله خانم افتاد، آقای صابر، آقای دلیرثانی، من و مهندس طاهری را خواستند و چون ملیمذهبیهای بند فقط ما بودیم تشخیص ایشان این بود که اعتصاب غذا را ما باید شروع کنیم. آقای طاهری استدلال قرآنی کردند که اعتصاب غذا جایز نیست و ما روزهی سیاسی میگیریم. اینطور شد که ما روزهی سیاسی گرفتیم و آقای صابر و دلیرثانی اعتصاب غذا کردند، ولی این حسرتش همیشه برای من ماند که چرا آنجا آقای صابر را همراهی نکردم. البته بعد از فوت ایشان به همراهی خیلی دوستان دیگر در بند ۳۵۰ اعتصاب غذا را شروع کردیم که لااقل صدای مظلومیت او را به گوش دیگران برسانیم.
حتما شنیدهاید که وقتی از آقای صابر دعوت کردند که در بند ۳۵۰ به اتاق اصلاحطلبان برود، قبول نکرد و به علاوه، او سه مرتبه اتاقش را عوض کرد. کسانی که آقای صابر را میشناسند میدانند ایشان خیلی سختگیر و اصولی بود و مرزبندیهای خیلی محکمی داشت، ولی این مرزبندیها لزوما سیاسی و عقیدتی و ایدئولوژیک نبود، به نظر من مرزبندیهای منشی بود.
در مورد منش آقای صابر خیلی صحبت کردند؛ منش نه یک رفتار است و نه یک ذات و خصلت. از جنس کنش نیست، قبل از کنش اتفاق میافتد؛ از جنس مرام است؛ همان که آقای صابر میگفت مرام مصدق، مرام تختی و… . اگر بخواهیم تعریفی از منش ارائه دهیم، درواقع، منش قضاوت اخلاقی ما در هر موقعیت و هر لحظه پیش از انجام هر کنشی است. این قضاوت بر مبنای بینش ماست. اتفاقا بینش هم خود بر مبنای یک شهود اخلاقی است. وقتی این بینش و منش را کنار هم میگذاریم میبینیم دو چیز مجزا از هم نیستند. همانطور که منش رفتار و کنش نیست، بینش هم عقیده و باور نیست. بستهی بینش و منش بین باورها و اعتقادات از یک طرف و عمل و روش و کنش ما از طرف دیگر قرار دارد و بین این دو است. هر باوری برای خود یک بسته بینش ـ منش دارد. این بستهی بینش ـ منش که متاثر از باورها و اخلاقیات ماست هر لحظه به ما می گوید چطور عمل کنیم. این برای آقای صابر مهم بود و بر این اساس افراد را میسنجید. مرزبندی آقای صابر با خیلی از افراد از این جهت بود که فکر میکرد باور و عمل آنها بر هم انطباق ندارد و این بسته بینش-منش برای آنها شکل نگرفته است و بین خروجی عمل و نتیجه عمل با باورها و ایدئولوژی افراد همخوانی وجود ندارد. انتقادهایی که آقای صابر به دانشجو میکرد از همین دست بود؛ دانشجو میآید عضو انجمن اسلامی میشود و خود را نوک پیکان دموکراسی میبیند، اما از آن طرف خروجی عملش لابی و زد و بند است! چرا این دو متفاوت است؟ وقتی افرادی به این صورت بودند، آقای صابر مرزبندی میکرد. بسته بینش ـ منش چگونه ایجاد میشود؟ آقای صابر روی این چگونگی هم خیلی تاکید داشت. یادم هست یک بیانیهای قرار بود در زندان تهیه شود، آقای صابر حساسیت داشت که چه کسانی قرار است بیانیه را امضا کنند و وقتی فهمید برخی افراد مشخص قرار است امضا کنند، گفت نمیخواهم امضا کنند، چون این افراد «سیرش را طی نکردهاند». این اصطلاح «طی کردن سیر» خیلی برای ایشان مهم بود. این بستهی بینش-منش به صورت آنی یا با مطالعه ایجاد نمیشود؛ یک سیر و فرایندی دارد که باید طی شود. انسان در تعامل با هستی و پروردگار هستی و متن مقدس و مردم و جامعه طی یک فرایندی به آن بینش-منش میرسد و میتواند بین اخلاقیات و عمل همخوانی ایجاد کند. شکل گیری بینش-منش در فرد نیاز به الگوها و شابلونهایی دارد. مثلاً الگوهای آقای صابر در شکل دهی به منش اش عبارت بودند از: مصدق، حنیفنژاد، تختی و خود مهندس سحابی. در این سیر یک نوع صیرورت و تحول درون هم هست. یک نوع «تغییر-شدن» مستمر و رسیدن به این که کوچکترین کنش شما بر اساس این بینش-منش باشد. صابر وقتی افرادی را میدید که تضاد باور ـ عمل در آنها هست، نمیتوانست آن را تحمل کند و از آن جمع جدا میشود. الگوهای آقای صابر برای این بسته بینش-منش، یک الگوی ازلی بود که همان حنیفنژاد بود که همهجا به او مراجعه میکرد؛ در تفسیر قرآن در تحلیل روز و … و یک امام زنده بود به معنای الگوی ایمانی و اخلاقی اش که همان مهندس عزت الله سحابی بود. چقدر هم این، نمادین بود که رفتن آقای صابر همراه شد با رفتن الگوی ایمانی و اخلاقی خودش؛ گویی میخواست به ما بگوید که بدون بدون آن الگوی ایمانی و اخلاقی، زیستن در این جهان معنایی ندارد.