عبور از انتخابات یا عبور از جمهوری؟
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
مورخ چهارم دی ماه ۱۳۹۸
به نام خداوند جان و خرد
- ۱. «غرب» با تمام پیشرفت چشمگیرش در حوزه فلسفه سیاسی و شیوههای حکمرانی مطلوب، هنوز از افلاطون و ارسطو عبور نکرده است. اما در طول سالیان و بر اساس برداشتی غیرسازنده و مهاجم از مفهوم «نقد»، بسیاری از روشنفکران و سخنوران و سیاستورزان ایرانی، نه تنها به امثال «خواجه نظام الملک» و «بوعلی» و «شمس قیس رازی» رحم نکرده و با زبان دشنه و دشنام، بر ایشان تاختند و میتازند، تبریجویی از میراث فکری و تاریخی ایرانی و اسلامی و قدرناشناسی و چشمپوشی از سرمایههای اجتماعی و نمادهای انسانی معاصر نیز، رفتاری به ظاهر آوانگارد است که نمونههای فراوان بر آن میتوان یافت.
«غرب» با انباشت سرمایه اجتماعی کافی در گذار به دمکراسی، موفق به تکمیل «پروژه توسعه» میشود و جامعه ایران، فراز و فرودهای بیپایانی را تجربه میکند و انبوهی از برنامههای ناتمام را در کولهباری از محنت، عقبماندگی، ناامیدی و تجربیات شکستخورده و ناکارآمد بر دوش میکشد و هنوز هم پس از یک صد و سیزده سال، از دستیابی به حاکمیت قانون در مقام هدف حداقلی جنبش مشروطه بازمانده است. این وضعیت ناپایدار، دلایل گذار تعلیقیافته و به تاخیر مبتلا شده ایرانیان به سوی دمکراسی و مدرنیسم و زمینههای تاریخی درجا زدنها و ناکامیهای مستمر جنبش اجتماعی را به خوبی توضیح میدهد.
- ۲. کسروی با تمام دانش و خدماتی که دارد، آرزوی «کتابسوزان» دارد و عامل پیشرفت ایران را در حذف و طرد اندیشه حافظ و مولانا جستجو میکند. سلطنتطلبها، مرتجعان و چپها، مصدق را محصور میخواهند و به طنز و استهزاء «مصدقالسلطنه» مینامند. واپسگراها پیش از انقلاب، شریعتی را به انحراف فکری و بیدینی متهم میکردند و برخی در سالیان اخیر، «شریعتی» را متهم رده اول بنیادگرایی دینی میدانند و خواهان عبور از «روشنفکری دینی» میشوند. در بحبوحه انقلاب، روشنفکران چپ و راست مذهبی و غیرمذهبی، بازتولید استبداد و شعلهور شدن خشونت سازمانیافته را نادیده گرفته و همگی بر سر حذف بازرگان و سقوط دولت او، به توافق میرسند.
- ۳. در اوج جنبش اصلاحات پس از انقلاب اسلامی و در آستانه افزایش قیمت نفت و مهمترین پاگرد تاریخی که میتوانست متضمن توسعه سیاسی و اقتصادی کشور باشد، «عبور از خاتمی» از سوی افرادی با سابقهای مشکوک ترویج میشود که پیامد آن، رشد فزاینده ناامیدی اجتماعی و کاهش روزافزون پایگاه اجتماعی اصلاحات و در نتیجه، روی کار آمدن پوپولیسم احمدینژادی است.
- ۴. در سالیان اخیر نیز، افراد یا گروههای متفاوتی با انگیزههای گوناگون اما همسو، در فرآیند تخریب و تنزل سرمایه اجتماعی اصلاحات، مشارکت موثر دارند. «عبور از بازرگان» و «عبور از منتظری» به «عبور از خاتمی» منتهی میشود و سپس، به «عبور از هاشمی» و هم اینک به «عبور از روحانی» تسری پیدا میکند. نشانه گرفتن جنبش اصلاحطلبی، هم در بعد دینی و هم اصلاحات سیاسی، اولویت اصلی و توامان افراد و جریاناتی است که اگرچه دو جهتگیری معارض دارند اما هدف مشترکی را دنبال میکنند. برخی از درون نهادهای اقتدارگرای حاکمیتی و با علاقه به ادامه وضع موجود، نیازی به اصلاح امور نمیبینند و برخی، خود را در صف اول مبارزات دمکراسیخواهانه و در مقام اپوزیسیون پیشرو قلمداد میکنند و معتقدند که این وضعیت، قابل اصلاح نیست.
- ۵. یادآوری مواضع و عملکرد جریان ملی و اسلامی ایران در این راستا میتواند مفید باشد. نهضت مقاومت ملی و نیروهای معتقد به راه مصدق، حتی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد با شعار راهبردی «در انتخابات شرکت میکنیم؛ یا پیروز میشویم یا رسوا میکنیم» در صحنه باقی ماندند. نیروهای ملی و اسلامی همواره تا جایی که امکان دستیابی به یک حداقل موثر وجود داشته است، هرگز از شرکت در انتخابات ولو غیر آزاد دست نشستهاند.
بازرگان و یارانش به عنوان نخستین گروهی که مروج گفتمان اصلاحات پس از انقلاب اسلامی شدند، هرگز با سیاستورزی قهر نکردند و هرگز «سرنوشت نهاد انتخابات» را به گوناگونیِ رویدادها گره نزدند. در اوج درگیریها و خشونتهای دهه نخست انقلاب که به مراتب با هیچ برههای از گذشته تا امروز قابل مقایسه نیست، بازرگان در ایران ماند و باور عمیق به مبارزه سیاسی درونزا، مسالمتآمیز و در چارچوب قانون را تحقق بخشید و ابا نکرد که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۶۴ ثبت نام کند. در ۱۳۶۶ و در کشاکش جنگ و خشونتهای داخلی، جمع کثیری از اعضای ارشد نهضت آزادی ایران در انتخابات مجلس سوم ثبت نام کردند. از نخستین سالهای دهه هفتاد و مقارن با انتخابات مجلس پنجم و حتی در سال ۱۳۸۱ به رغم جو ناامیدی و بازداشت گسترده حدود صد تن از اعضای رده بالای این جریان، همواره نیروهای اصلی نهضت آزادی ایران و فعالانی که از سال ۱۳۷۸ به بعد در قالب شورای فعالان ملی و مذهبی اعلام موجودیت کردند، با حضور نمایندگان شاخصی مانند زندهیادان دکتر ابراهیم یزدی و مهندس عزتالله سحابی در عموم انتخابات ثبت نام کرده و حضور آگاهیبخش پیدا میکنند. در ۱۳۸۴ این بزرگواران با وجود انتقادات و سوابقی که نسبت به آقای هاشمی مطرح بود، تمام قد ایستادند و آگاهانه و مسئولانه، با اعتبار و نام خویش هزینه کردند. در سال ۱۳۹۰ که آقای خاتمی به رغم فضای تحریم و تاثرات برجای مانده از اعتراضات ۱۳۸۸ در حوزه انتخابی دماوند رای داد، دکتر یزدی جزو معدود افرادی بود که این تصمیم را تایید کرد و در سال ۱۳۹۲ که ماموران امنیتی دولت احمدینژاد به صراحت گفته بودند که نهضت آزادی حق ندارد که مردم را به شرکت در انتخابات فرا بخواند، دبیرکل فقید نهضت در حوزه حسینیه ارشاد پشت دوربین صدا و سیما قرار گرفت و پیامی موثر را به جامعه انتقال داد.
- ۶. عبور از انتخابات، مبتنی بر وجوه مسئولیتگریزانه و منفعلانه و ناظر بر تعلیق سیاستورزی تا اطلاع ثانوی است. در شرایط بحرانی کنونی که پیشبینی میشود جریانی در ساختار قدرت در صدد «یکسانسازی» و طراحی مدیریت کلان ساختار سیاسی و نفی مطلق ارکان جمهوریت است و از سوی دیگر، سلطنتطلبها و سایر براندازان با تمرکز بر تعابیری مانند «عبور از انتخابات» یا «عبور از اصلاحات» و با تکیه بر حمایتهای مادی و سیاسی دولتهای راستگرای منطقه و ترامپ، منصرف از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران بر طبل ناامیدی و عدم مشارکت در انتخابات میکوبند، هر مکانیسمی که مانع فرآیند یکسانسازی و نفی جمهوریت و سلطه ارتجاع و خشونت شود را نمیتوان و نباید نادیده گرفت.
- ۷. نفی اصلاحات و شیوع ناامیدی نسبت به اصل نهاد انتخابات، تنها یک مقابله یا رقابت سیاسی تلقی نمیشود و بلکه نادیده گرفتن و کنار گذاشتن یک سازوکار دمکراتیک و وانهادن راهحلی مسالمتجویانه در چارچوب جنبش حاکمیت قانون در ایران است. نیروهای سیاسی ممکن است در یک انتخابات شرکت کنند و در انتخاباتی دیگر، مجال یا تمایلی برای مشارکت نداشته باشند اما پیشگامی و به دست گرفتن سکان ابتکار عمل در حذف مطلق نهاد انتخابات از گزینههای پیش روی مردم و حاکمیت، در تعارض با مشی و مرامی است که مصدق و بازرگان ترسیم کردهاند و معنایی جز رساندن اوضاع به نقطه تصمیمسازیهای غیرقابل بازگشت ندارد. عبور از امیرکبیر، عبور از مصدق، عبور از مشروطه، عبور از بازرگان، عبور از منتظری، عبور از خاتمی، عبور از انقلاب ۱۳۵۷، عبور از اصلاحات و عبور از انتخابات، تعابیری برساخته نقشآفرینانی از دورانها و پایگاههای سیاسی متفاوتاند که البته کارکردی مشابه دارند و به رغم رایکالیسم ظاهری، «سنت عبور» در طول تاریخ دویست ساله گذشته، تنها به تخریب سرمایه اجتماعی و تامین منافع محافظهکاران و استمرار خودکامگی و ارتجاع منجر شده است. عبور از اصلاحطلبی یا عبور از انتخابات، آخرین نسخهای است که در قالب آوانگاردیسم، ماهیتی محافظهکارانه و مسئولیتگریزانه را رقم زده و به تقلیل امید مردم اهتمام دارد.