عزيز ملت و ديانت، دکتر ابراهیم یزدی، روزنامه شرق، خرداد 1390

عزيز ملت و ديانت

عزيز ملت و ديانت

دکتر ابراهیم یزدی
روزنامه شرق
خرداد 1390

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا – در مومنان مرداني هستند كه به پيماني كه با خدا بسته بودند وفا كردند. بعضي بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضي چشم براهند و هيچ پيمان خود دگرگون نكرده‌اند- احزاب 23

عزت‌الله سحابي هم دعوت حق را لبيك گفت و براي ديدار معبود به ديار باقي شتافت. او عمري را با عزت و افتخار سپري كرد. براي اولين‌بار او را در 63 سال پيش، در دفتر انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران، در خيابان اميركبير (چراغ برق)، روبه‌روي كوچه ميرزا محمود وزير، ديدم و با هم آشنا شديم و با هم پيمان بستيم. آن روز جمعه بود. انجمن اسلامي دانشجويان روزهاي جمعه در دفتر كوچك و محقر خود جلسات بحث و انتقاد يا پرسش و پاسخ برگزار مي‌كرد. او دانشجوي سال اول دانشكده فني بود و من يكسال مانده بود كه دبيرستان را تمام كنم. سال بعد كه وارد دانشكده شدم روزهايي كه براي اداي فرضيه نماز به «نمازخانه» كوچكي كه به همت شادروان مهندس بازرگان، رييس وقت دانشكده فني، داير شده بود، يكديگر را مي‌ديديم. بعد از ورودم به دانشگاه، من هم به عضويت در شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشجويان انتخاب شدم و در كنار مهندس سحابي، به همكاري پرداختيم. هر دو عضو شورا، ‌عضو هيات اجرايي و عضو هيات تحريريه مجله فروغ علم (كه مرحوم دكتر سيدجعفر شهيدي صاحب امتياز آن بود) شديم. چندي بعد از آنكه مجله فروغ علم تعطيل شد، مرحوم مرتاض لنگرودي كه امتياز مجله گنج شايگان را داشت، در اختيار انجمن قرار داد. با مهندس سحابي هر دو عضو هيات تحريريه آن شديم. عمر اين مجله نيز كوتاه بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 در اولين شماره گنج شايگان، مهندس سحابي در سرمقاله مجله نوشت «ملت مسلمان ايران مستشار مسيحي نمي‌خواهد.» چاپ اين شماره مجله مصادف بود با اولين دهه محرم بعد از كودتاي 32. در اين شماره گنج شايگان مقالاتي چاپ شد كه با اشاراتي شفاف‌تر از تصريح حكومت كودتا با حكومت يزيد مقايسه شده بود. اين مقالات كافي بود كه خشم حاكمان جديد را آنچنان ‌برانگيزاند كه دفتر مجله را اشغال كنند. مجله توقيف شد، مدير مسوول و صاحب امتياز آن مرحوم مرتاض (پدرخانم لنگرودي- همسر دكتر پيمان) نيز بازداشت شد. به دنبال كودتاي 28 مرداد 32، بسياري از نيروهاي فعال سياسي، رهبران احزاب ملي، استادان، روزنامه‌نگاران و روحانيان بازداشت شدند. زندان‌ها پر شد از مبارزان ضد استبداد و ضد استيلاي خارجي. اما جمعي از نيروهاي ملي و ملي-اسلامي دور هم جمع شدند و پرچم مبارزه و مقاومت را برافراشتند: نهضت مقاومت ملي- با شعار: نهضت ادامه دارد، به ميدان آمدند- در سرتاسر ايران مردم در خيابان‌ها به اعتراض عليه كودتا پرداختند. مهندس سحابي، همچون بسياري از فعالان انجمن اسلامي دانشجويان، به نهضت مقاومت ملي پيوست. هر دو با هم، در كميته‌هاي متعددي فعال شديم. در كميته دانشگاه، در كميته شهرستان‌ها و در كميته انتشارات، كميته انتشارات مشمول تهيه نشريات نهضت مقاومت ملي، از جمله روزنامه راه مصدق و چاپ و توزيع آنها بود. در اسفند سال 1333، مهندس سحابي، در حالي كه نشريات چاپ و آماده براي توزيع را از خانه امن، محل چاپخانه، خارج مي‌كرد تا به مركز توزيع برساند، بازداشت شد. او را به فرمانداري نظامي مستقر در شهرباني كل كشور بردند. او به همراه مرحوم عسگري و چند هفته بعد، مرحوم مهندس بازرگان، ماه‌ها در زيرزمين ساختمان شهرباني كل كشور، جايي كه بعدها به «كميته مشترك» معروف شد، در بازداشت به سر بردند و اين اولين تجربه مهندس سحابي با زندان و بازجويي و فشار بود.

  • او استوار و با قامتي برافراشته، بدون ترديد و تزلزل به راه خود ادامه داد. در سال 1340 او به موسسين نهضت آزادي، مرحومان آيت‌الله طالقاني، مهندس بازرگان، دكتر يدالله سحابي پيوست. در بهمن 1341 به اتفاق يارانش بار ديگر به زندان افتاد. در دادگاه نظامي با شهامت از فكر و انديشه خود و يارانش و از مبارزه بر حق ملت ايران دفاع كرد و به زندان محكوم شد. او و يارانش در زندان هم مقاومت كردند و اسوه و الگوي مقاومت، صداقت و بردباري شدند، اين مقاومت به قيمت انتقال آنان از زندان تهران به قلعه برازجان تمام شد. در اوايل 1350، تازه از زندان آزاد شده بود كه موج جديدي از مبارزه عليه استبداد سلطنتي و استيلاي بيگانه ايران را فرا گرفته بود، اين‌بار او به اتهام همكاري با مجاهدين اوليه به زندان افتاد و شكنجه‌هاي سختي را تحمل كرد. از اين آزمون نيز او سربلند بيرون آمد. در اين نوبت هم او با آرامشي در خور تحسين و آموزنده براي مبارزين جوان‌تر، از خود مقاومت و ايستادگي نشان داد. در آستانه پيروزي انقلاب، در حالي كه اسوه مقاومت و الگوي سرافرازي بود، از زندان آزاد شد و به خيل مبارزان پيوست. بعد از آزادي، او به پاريس آمد. براي اولين‌بار بعد از سال‌ها دوري از هم، يكديگر را ديديم و در آغوش كشيديم، حرف‌هاي بسياري داشتيم كه با هم بزنيم، مي‌زديم، اما خيلي از مسايل بود كه نياز به فراغت براي بررسي آنها داشت. با وجود آنكه مهندس عزيز ما – مايه عزت و افتخار ما- بر اثر سال‌ها زندان و فشار و سركوب سخت تكيده شده بود، اما همچنان سرشار از ايمان به خدا و اسير اراده ملت و پيروزي مبارزه بود. بعد از پيروزي در شوراي انقلاب، در دولت موقت و سپس در مجلس اول مصدر خدمات فراواني بود. در هر كجا كه بود با صفا و صداقت خالصانه كار مي‌كرد. هنگامي كه چالش داخلي از اواسط دهه 60 شروع شد، مهندس باعزت در همه جا و در همه وقت اعتدال و ميانه‌روي و پرهيز از افراطي‌گري را به دوستان جوان توصيه مي‌كرد و هر كجا لازم بود، به همراه يارانش از اداي توصيه به حق و راهنمايي‌هاي مشفقانه خودداري نمي‌كرد. مهندس سحابي، از هر فرصتي براي توصيه به حق استفاده مي‌كرد. او هرگز از جاده اعتدال و ميانه‌روي خارج نشد. ما امروز سوگمندانه به ياد يار از دست رفته خود نشسته‌ايم. او با شرف و افتخار زندگي كرد و با عزت و سربلندي به ديدار معبودش رفت. ترديدي ندارم كه ملت ايران قدر خدمتگزاران صادق، صالح و واقعي خود را مي‌داند. او همچنان در دل‌هاي مردم جاي دارد. من درگذشت اين رادمرد بزرگ را به ملت ايران، به همرزمانش، به خانواده‌اش به خصوص همسر فداكار، مقاوم و وفادارش و فرزندانش (هاله و حامد) تسليت مي‌گويم. خدايش او را رحمت كند و بر درجاتش بيفزايد.