تاریخ۰۳/۰۷/۱۳۷۸
مصاحبه آقای دکتر یزدی با مجله دنیای سخن
س ـ منظر کلی روابط خارجی ایران را بعد از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی چگونه ارزیابی میکنید؟
ج ـ اصول کلی سیاست دولت آقای خاتمی بر کاهش در تنشهای خارجی است. برای فهم این سیاست و برای تنظیم یا تدوین روابط مفید و معنادار ایران با جهان بیرون، باید به نکات زیر توجه کرد، اگرچه بعضی از این نکات توضیح واضحاتند.
۱- بیش از ۱۹۰ کشور در جهان وجود دارند که طیف وسیعی از انواع نظام ها با ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی متنوعی را نمایندگی می کنند. تنوع این نظام ها به حدی است که بی تردید میان برخی از آنها تضاد و تناقضهای بنیادین وجود دارد و در میان گروهی دیگر همخوانیهایی با درجات متفاوت قابل مشاهده است. هیچ کشوری نمیتواند انتظار و توقع آن را داشته باشد که سایر کشورها معیارها و ارزشهای ملی و نظامهای سیاسی و اقتصادی خود را با این کشور هماهنگ سازند تا روابط قابل قبول میان آنها برقرار گردد.
۲- فرض اولیه این است که هر یک از این کشورها بر اساس منافع و مصالح کلان ملی خود و به منظور تأمین آنها وارد مناسبات بینالمللی میشوند و ارتباط با سایر اعضای جامعه بینالمللی هنگامی برقرار می شود که طرفین در این ارتباط منافع مشترک داشته باشند. در صحنه جهانی هر نوع ارتباطی باید متضمن منافع مشترک باشد نه یک جانبه. به عبارت دیگر نباید انتظار داشت که کشورهایی که میخواهیم با آنها رابطه داشته باشیم، منافع ملی ما را در نظر بگیرند. این نگرش خیلی سادهاندیشانه است.
۳- اگر سیاست خارجی را ادامه سیاستهای داخلی و در خدمت انجام سیاستها و برنامه ها و اهداف کلان ملی بدانیم، باید ابتدا منافع و مصالح، سیاستها و برنامهها و اهداف ملی تعریف و تدوین شوند و سپس مبانی استراتژیک و تاکتیکهای مناسب برای حرکت بیرونی طرح و تعریف شوند.
۴- برای تعریف مبانی استراتژیک و تاکتیکها در حرکت بیرونی، لاجرم باید وضعیت جهان و مناسبات کشورها با یکدیگر را بشناسیم و تصویر کم و بیش روشن و منطقی و واقعبینانه از اهداف و برنامه ها و اولویتهای سایر کشورها داشته باشیم و بر اساس تناسب و هماهنگی یا تعارض و تناقض میان اهداف و برنامهها و الویتهای ملی، کشورهای خارجی را طبقهبندی نماییم و با این معیارها مرزبندی میان کشورهای دوست، مخالف و دشمن را روشن بسازیم. معیار این طبقهبندی نمیتواند ایدئولوژی و یا احساسهای گروهی و شخصی باشد. بلکه باید تنها بر اساس منافع و اهداف و برنامههای کلان ملی انتخاب شده باشد.
۵- طبیعت روابط بینالمللی، سیالیت و پویایی آن است. تنوع نظامها، انگیزه ها و تغییرات مستمر در آنها به گونهای است که لاجرم در روابط خارجی باید هم این تغییرات را پیگیری کرد و هم آنها را در حرکت لحاظ نمود.
۶- پیش فرض من از جهان خارج و مناسبات کنونی در این بررسی به قرار زیر است:
۶-۱- فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد مبانی مناسبات بینالمللی را، هم در میان اعضای کشورهای نیمکره شمالی و هم رابطه آنها را با اعضای کشورهای نیمکره جنوبی تغییر داده است. اگرچه هنوز نظم نوینی در جهان شکل نگرفته است اما شکلگیری روندها ، فرایندها و رشد کانونهای جدید قدرت، قابل شناسایی و پیگیری میباشند. هر یک از قدرتها و ابرقدرتهای گذشته و حال میکوشند تا بر شکلگیری روندهای جاری تاُثیر بگذارند و مسیر آینده آنها را در جهت منافع خود تعیین و یا مهار نمایند.
۶-۲- پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق موقعیت استراتژیک ایران را ، بعد از شاید حدود ۲۰۰ سال، تغییر داده است. برای حضور فعال در صحنه جهانی باید موقعیت جدید جهان را درک کرد.
پیامدهای عملی وضعیت جدید جهانی برای کشورهایی مثل ایران این است که برای اولین بار شرایط بیرونی، برای طرح و پیگیری برنامه های توسعه ملی مساعد شده است. در دوران جنگ سرد اولویتهای سیاسی در تقابل میان بلوکهای متخاصم آن چنان بود که تحولات بسیاری از کشورها از جمله ایران را تحت تاُثیر خود قرار می داد. اما امروز این اولویتها دیگر وجود ندارند و کشورهای جهان سوم سابق، با فشار کمتری از جانب قدرتهای برتر، میتوانند به پیگیری برنامههای توسعه ملی بپردازند.
۶-۳- در دوران مابعد جنگ سرد، جهان به سرعت به سوی تبدیل شدن به یک دهکده جهانی پیش میرود که یکی از ویژگیهای اصلی و عمده آن جهانی شدن اقتصاد است. یکی از پیامدهای جهانی شدن اقتصاد، ضرورت تعیین و توافق نقش و سهم هر یک از کشورها در تولید و مصرف منابع و امکانات جهانی است. ایران هنگامی می تواند اهداف برنامههای توسعه ملی را در جامعه جهانی پیگیری نماید که اولاً درک درستی از این وضعیت داشته باشد و ثانیاً جایگاه خود را، بر اساس منافع ملی در این مجموعه تعیین و یا پیشبینی کرده باشد. علاوه بر این و مهمتر این که مناسبات اقتصادی درازمدت نیاز به ثبات سیاسی درازمدت دارد. در فقدان ثبات سیاسی درازمدت، روابط اقتصادی لاجرم کوتاه مدت خواهند بود، که در شرایط کنونی جهان یک طرفه و به ضرر کشورهای جهان سوم، نظیر ایران، می باشند. ثبات سیاسی در دوران جنگ سرد یک معنا و محتوا داشت و در دوران مابعد جنگ سرد، معنا و محتوای دیگری دارد، که از طبیعت مناسبات اقتصادی درازمدت سرچشمه میگیرد و پیش نیاز آن محسوب میشود. در این دوران ثبات سیاسی دراز مدت تنها در چارچوب یک نظام سیاسی مردمسالار تحققپذیر است. ویژگی چنین نظامی در نهایت عبارت از این است که علاوه بر قانونمندی و قانونگرایی و حاکمیت ملت، تمامی نیروهای سیاسی، از خرد و کلان، به فراخور پایگاه مردمی خود، در فرایند تصمیمگیریهای ملی حضور داشته باشند. این حضور، حتی اگر محدود به حضور یک نماینده از حزب اقلیت باشد، به این معنا میباشد که تصمیمات و سیاستها و برنامههای کلان حکومت از نظر کلیه گروههای سیاسی مشروعیت دارند و هیچ گروهی نمیتواند مشروعیت تصمیمات را، حتی اگر به آنها هم رأی نداده باشد، زیر سئوال ببرد. این امر در عمق خود تضمین ثبات در سیاستها و برنامههای کلان ملی در درازمدت، در یک جهان به شدت متحول، میباشد. وجه دیگر ثبات سیاسی درازمدت، تغییر و جابه جایی قانونمند و بدون قهر و خشونت و تلاطم حاکمیت میباشد.
به این ترتیب منافع ملی درازمدت ایران، با منافع درازمدت قدرتهای خارجی طرف رابطه با ایران، در یک جا، با هم تلاقی و وجه مشترک پیدا کردهاند. اما بر خلاف دوران جنگ سرد گسترش و رشد فرایند توسعه سیاسی، تحقق مردم سالاری و ثبات درازمدت درونزا میباشد و دولتها و قدرتهای خارجی نقش اساسی و تعیینکننده در آن ندارند. طبیعی است اگر ایران نتواند به چنان سمت و سویی پیش برود، غرب رابطه خود را با ایران قطع یا متوقف نمیسازد بلکه روابطش کوتاه مدت و با هزینه بسیار بالا برای ایران خواهد بود. و حاکمیتهای غیر مردمی نیز برای رفع مشکلات خود، به ضرر مردم، این هزینههای بالا را خواهند پرداخت. این سخن یک وجه دیگر هم دارد و آن این است که در یک جامعه باز سیاسی و توسعه یافته ضریب احتمال خطر و زیان در روابط خارجی، به دلیل حضور و نظارت نهادینه شده مردم به حداقل کاهش پیدا میکند. بنابراین میتوان از منافع روابط گسترده خارجی بهرهمند شد. اما در جامعه بسته سیاسی، ضریب خطر و ضرر به حداکثر میرسد.” (مطالب این قسمت بعداً افزوده شده است).
۶-۴- انگیزه اصلی، بار دیگر، تکرار میکنم، در مناسبات جهانی و در رابطه با سایر کشورها باید تأمین و حفظ منافع و مصالح ملی خودمان باشد نه دشمنی با این یا آن کشوری که ساختارهایش، جهان بینیاش، دینش ، ویژگیهای سیاسی و فرهنگیاش با ما یا همگن و همخوان نیست و یا در تعارض و تناقض است. منافع کلان ایران در این است که در مناقشات بینالمللی بیطرف باشد و از ورود در آنها پرهیز نماید. و این، به تعبیر مرحوم دکتر مصدق، یعنی بیطرفی مثبت، (Positive Neutralism) است، همان اندیشهای که بعدها پایه جنبش غیرمتعهدها در جهان گردید. یعنی داشتن روابط عادی و نزدیک با هر دو طرف یا طرفهای دعوا، در جهت اهداف ملی خودمان. این جمله دکتر مصدق را که هنوز هم معتبر است فراموش نکنیم، که گفت: “هیچ قدرت و کشور خارجی قابل اعتماد و اتکا نیست اما همه آنها قابل استفاده میباشند.” جهان بیرون و کشورهای خارجی را نه سیا ه مطلق و نه سفید مطلق بدانیم. مناطق خاکستری فراوانی وجود دارد.
س – با توجه به توضیحاتی که دادید، روابط ایران و آمریکا را چگونه ارزیابی مینمایید؟
ج – تحول در روابط فعلی و آتی ایران و آمریکا را می توان در چهار فاز یا مرحله بررسی کرد که به ترتیب به توضیح پیرامون هر یک از آنها پرداخته می شود:
الف- فاز اول ـ ایجاد زمینه های مناسب و ضروری:
۱- توجه هر دو کشور به نکات زیر ضروری است:
ایران را به عنوان یک حوزه فرهنگی / تمدنی عظیم در این منطقه از جهان با داشتن موقعیت استراتژیک ویژه در خاورمیانه و آسیای مرکزی، و در جهان اسلام، و با منابع عظیم طبیعی و انسانی باید شناخت و پذیرفت. برنامه های درازمدت استراتژیک جهان در این منطقه، بدون حضور و مشارکت فعال ایران موفقیتآمیز نخواهد بود. دولت آمریکا بعد از گذشت بیست سال از انقلاب باید حداقل این را بپذیرد و در محاسبات خود وارد کند.
برای شرکت و حضور فعال ایران در برنامه های درازمدت و استراژیک هر نوع اعمال فشار و تهدید نقض غرض خواهد بود. تنها راه، قبول و احترام به منافع درازمدت ایران در این برنامهها میباشد و این البته به شرطی است که خود ایران نیز بداند چه میخواهد یا چه میبایستی بخواهد.
ایران نیز باید به نکتهای که در بندهای قبلی اشاره کردم توجه کند. طبیعت پیچیدگی روابط جدید جهان کنونی ایجاب میکند که در جهت کاهش تنشهای خارجی حرکت نماید.
این درست که در طی ۲۰ سال گذشته ایران توانسته است بدون رابطه با آمریکا، و حتی علیرغم کارشکنیها و دشمنیها و محاصره اقتصادی به حیات خود ادامه بدهد و شاید بتواند تا ۲۰۰ سال دیگر هم ادامه بدهد اما اگر بخواهد روابط خود را با سایر کشورها، بخصوص در اروپا و آسیای دور و آسیای مرکزی، به صورت نه تاکتیکی و روزمره، بلکه استراتژیک و درازمدت تنظیم نماید، باید روابط خود را با آمریکا عادی سازد. باید پذیرفت که در مناسبات کنونی جهان، منافع ملی کشورهایی مثل چین، ژاپن و روسیه و یا حتی کشورهای اروپایی، حفظ رابطه حسنه با آمریکا است. این کشورها میتوانند با ایران نیز روابط نزدیک و حسنه داشته باشند. اما در صورت بروز تقابل شدید میان ایران و آمریکا، حاضر نیستند به خاطر ایران به رابطه تنگاتنگ خود با آمریکا لطمه وارد سازند. کاهش تنش میان ایران و آمریکا، راه را برای گسترش روابط استراتژیک (نه فقط تاکتیکی و کوتاه مدت) میان ایران با این دسته از کشورها باز و هموار میسازد.
۲ – دولت آمریکا نیز باید به این نکته توجه نماید که ریشه مشکل آمریکا در روابط دو دولت آمریکا و ایران نیست. بلکه ریشه آن در تیرگی روابط اش با ملت ایران است، که این خود از حوادث تاریخی گذشته سرچشمه می گیرد. همه ما سرگذشت و سرنوشت باسکرویل، سرکنسول جوان آمریکا در تبریز را میدانیم. در جنگ میان مشروطهخواهان و مستبدین، وی به آزادیخواهان تبریز پیوست و در کنار آنها، در یکی از سنگر کشته شد. مردم تبریز جنازه وی را در گورستان عمومی شهر، در کنار سایر شهدای مشروطه دفن کردند و هر سال در ۱۴ مرداد، روز مشروطه، بر مزار او جمع میشدند و یاد او را گرامی می داشتند.
مردم با یک چنین سابقه ذهنی به آمریکا نظر داشتند. اما این تصویر تاریخی در طی جنگ جهانی دوم و با ورود نیروهای متفقین به ایران و دخالت های مستمر در امور داخلی کشور ما و بالاخره در نهایت با کوتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (آگوست ۱۹۵۳) به کلی تغییر کرد.
ایرانیان به شدت ضد اجنبی هستند. عنصر ضد اجنبی در فرهنگ ما ایرانیان بسیار قوی و ریشهدار است. کودتای نظامی ۲۸ مرداد (۱۳۳۲) دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کرد و شاه را که از ترس مردم فرار کرده بود به ایران و تاج و تختش برگردانید، دموکراسی نوپای ایران را در مراحل جنینی خفه کرد و ضربهای سخت و کاری بر فرایند توسعه ملی در ایران وارد ساخت. این یک دخالت آشکار و علنی در امور داخلی ایران و نقض منشور سازمان ملل متحد و کلیه معاهدات بینالمللی بود.
بعد از کودتا نیز، تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، دولت آمریکا به طور مستمر و فعال در امور داخلی ایران مداخله کرده است. به این ترتیب از نظر افکار عمومی مردم ایران، آمریکا مسئول تمام جنایات دوران شاه محسوب می شود.
این خاطره شوم و تلخ در حافظه ملت ایران زنده است. من مایلم نظر مهمانان آمریکایی حاضر در جلسه را به این نکته جلب نمایم که ممکن است برخی از مسئولان ایران از مصدق به نیکی یاد نکنند، اما ببینید جوانان کم سن و سالی که هرگز دوران مصدق را ندیده اند، چگونه در کوچهها و خیابانها و در دانشگاهها فریاد زنده باد مصدق سر میدهند. این فریادها برای شما چه مفهومی و چه پیامی دارد؟
صرف اعتراف دولت مردان آمریکایی به رفتارهای نامناسب گذشته کافی نیست. دولت آمریکا باید به خاطر گذشته از ملت ایران پوزش بطلبد. به عبارت دیگر در هر طرح اساسی برای حل مناقشات میان دو کشور، به نظر می رسد دولت آمریکا باید گامهای مؤثر و روشنی در جهت جلب رضایت مردم ایران بردارد. بدون چنین امری، اگر دولت آمریکا، با دولت ایران به توافقهایی هم دست بیابد، این دستاورد استراتژیک نبوده و در دراز مدت پایدار نخواهد ماند و بدون تردید پیامدهایی منفی نیز در بر خواهد داشت.
۳- معمولاً” تماس و گفتگوهای دیپلماتیک هنگامی ثمربخش خواهند بود که طرفین با احساس تساوی با هم برخورد نمایند. مطالعه برخی از رفتارها و مواضع دولت آمریکا نشان میدهد که هنوز ذهنیت قیم مآبانه و از موضع برتر و بالا با ایران برخورد کردن، وجود دارد. که این همان نقش به اصطلاحBig Brother ، نه به معنای برادر بزرگتر در ترجمه فارسی بلکه به مفهوم قیم، متولی و سرپرست است که بر روبط ایران و آمریکا، در زمان شاه غالب بود. برخی از رفتارها و اظهارنظرهای کنونی دولتمردان آمریکا، این نوع نگرش را در اذهان بسیاری از ایرانیان تداعی میکند. بسیاری از ایرانیان بدبین هنوز متقاعد نشدهاند که رفتار آمریکاییها با ایران عوض شده باشد.
ب – فاز دوم : تماس مستقیم و گفتگوهای علنی رسمی
هنگامی که زمینههای مساعد عمومی و عام در افکار عمومی هر دو کشور فراهم گردید و یا همزمان با آن، تماس و گفتگوهای رسمی و علنی میان دو کشور برای روشن کردن دقیق موارد اختلاف، طرح ادعاها و تسویه مطالبات، و یافتن محورهای منافع مشترک اجتنابناپذیر است.
۱- به نظر بسیاری از گروههای سیاسی در ایران، که من هم به این گروهها تعلق دارم، هر نوع تماس و گفتگو میان ایران و آمریکا، در شرایط بسته سیاسی ممکن است به ضرر ایران تمام شود. این ترس و نگرانی در ایران وجود دارد که توافقها و تعهدهایی در پشت پرده به ضرر ایران صورت بگیرد. بنابراین اگر قرار بر تماس و گفتگو باشد هر نوع تماس، گفتگو میان دو دولت به نظر ما بایستی رسمی، مستقیم و علنی صورت گیرد. هدفهای کلان و خرد این مذاکرات باید روشن و شفاف و برای مردم ایران قابل قبول باشند. لغو محدودیت صدور خدمات یا کالاهای آمریکایی به ایران اگرچه میتواند گامی مثبت تلقی شود، اما فروش نفت ایران به قیمت نازل و سپس خرید گندم و گوشت با ارز نفتی از آمریکا چیزی نیست که خوشحالی بسیاری از ایرانیان را فراهم سازد. اگر چه لحن رهبران آمریکا در ماههای اخیر از جانب دولتمردان ایران دوستانه و مثبت ارزیابی شده است اما هنوز هیچ گام جدی و مثبتی از جانب آمریکا برداشته نشده است.
۲- و بالاخره در هر مذاکرهای هم میتوان بر سر پیش شرطها و هم درباره دستور مذاکرات به توافق رسید به نظر ما از جمله پیش شرطهای ایران میبایستی کاهش حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس باشد. حجم عظیم تجهیزات نظامی آمریکا در خلیج فارس در تاریخ نظامی جهان بیسابقه است. این یک وضعیت بسیار خطرناکی است. هر لحظه یک اشتباه انسانی از هر یک از دو طرف می تواند برای کل منطقه فاجعه بیافریند.
برای روشن شدن مطلب بحران خلیج کارائیب در زمان ریاست جمهوری کندی و صدارت خروشچف را مثال میزنیم. شوروی موشکهای قارهپیما با کلاهک اتمی خود را در جزیزه کوبا نصب کرد. آمریکاییها از طریق تصاویر ماهوارهای به وجود آنها پی بردند. کندی با استفاده از خط تلفن قرمزِ میان واشنگتن و مسکو، رسماً به شوروی اطلاع داد که حضور موشکهای شوروی در کوبا برای آمریکا قابل تحمل نیست و آمریکا آمادگی شروع جنگ اتمی جدیدی را دارد. در حالی که کوبا با نزدیک ترین مرز آمریکا – فلوریدا ، ۹۰ مایل (۱۴۰ کیلومتر) فاصله داشت. اما در خلیج فارس نیروهای ارتش آمریکا در آبهای مرزی ایران هستند. حضور این نیروها تهدید مستقیم امنیت ملی ما میباشد. ادامه چنین وضعیتی در خلیج فارس قابل توجیه نیست. این یک فشار نظامی علیه ایران تلقی میشود و در چنین شرایط فشاری ایران چگونه میتواند وارد مذاکره بشود؟
اما در مورد دستور مذاکره، بیتردید ایران نباید درباره موضوعاتی با آمریکا به مذاکره بنشیند که بحث آنها نقض حاکمیت ملی است (نظیر بحث درباره سه جزیره ایرانی در خلیج فارس).
۳- و بالاخره دغدغه ذهنی بسیاری از ایرانیان این است که در جهان سوم آمریکا کنار آمدن و توافق با یک دولت غیر دموکراتیک و توتالیتر را به یک دولت دموکراتیک ترجیح میدهد. زیرا توافق با یک قدرت انحصاری که جوابگوی مردم نباشد آسانتر است تا با یک دولت مسئول و جوابگوی مردم. این بدبینی عمومی وجود دارد.
اگر آمریکاییها ترجیح میدهند در کشورهای دیگر، مثلاً اعراب با دولتهای غیر مردمی کنار بیایند و پیمان ببندند، نباید فراموش کنند که چنین سیاستی در مورد ایران به شدت نقض غرض خواهد بود. معنای این سخن من این نیست، که خدای نکرده زبانم لال دولت آمریکا را به دخالت در امور داخلی ایران دعوت کنم. بلکه هشداری است برای پرهیز از تکرار وقایع گذشته که از عوامل تیرگی مناسبات آمریکا با ملت ایران محسوب میشوند.
ج ـ فاز سوم در فرایند روابط میان دو کشور، برقرار روابط دیپلماتیک عادی است. در این مورد باید توجه کرد که تماس و گفتگوی مسقتیم میان دو کشور به معنا و معادل با برقراری روابط دیپلماتیک نمیباشد. نتیجه فاز دوم ممکن است به برقراری روابط دیپلماتیک منجر بشود و یا نشود. اما در هر حال، به فرض برقراری روابط و مبادله سفیر، سطح و محتوای آن بسیار پائین، و در پائینترین سطح خواهد بود. نمیتوان انتظار داشت، که حتی به فرض برقراری روابط دیپلماتیک، محتوای روابط بسیار نزدیک و دوستانه باشد.
د- فاز چهارم بعد از برقراری روابط عادی دیپلماتیک میان دو کشور، ممکن است روابط در قلمرو فرهنگی، سیاسی و اقتصادی توسعه پیدا کند یا نکند. همان اندازه که فاز سوم به انجام موفقیتآمیز فازهای اول و دوم بستگی دارد، فاز چهارم نیز به موفقیت در فازهای اول تا سوم وابسته است.
س – نامه اخیر کلینتون به رئیس جمهور ایران، چه تاثیری بر روند روابط میان دو کشور بر جای خواهد گذاشت؟
ج ـ متن نامه کلینتون به رئیس جمهور ایران در جایی منتشر نشده است. برای قضاوت درست درباره آن نامه و دامنه اثراتش اول باید خود نامه را به دقت خواند و بررسی کرد. متأسفانه، هنوز در ایران، خبر مسائل بسیار مهم ملی ابتدا در منابع خارجی اعلام میشود، بعد در ایران مقامات و رسانهها واکنش نشان میدهند. همین امر موجب کاهش و زوال اعتماد به رسانهها و مقامات مسئول مملکت شده است.
اما آنچه در منابع خارجی آمده است این است که کلینتون از ایران خواسته است چند نفر غیر ایرانی که بنا به ادعای آمریکا در انفجار ظهران عربستان دخالت داشتهاند و اکنون در ایران هستند، به دولت آمریکا تحویل داده شوند و اگر ندهد، باید منتظر عواقب آن باشد و نیز گفته شده است که ایران پاسخ داده است که آمریکا فرمانده ناو جنگی آمریکا را مسئول ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران و قتل کلیه سرنشینان آن میباشد، به ایران تحویل دهد تا ایران درخواست آمریکا را بررسی نماید.
اگر واقعا ایران این جواب را داده باشد، چند اشکال در آن دیده میشود. اول این که دولت ایران با دولت آمریکا، در هیات داوری لاهه مذاکره و سپس مصالحه کرده است و دولت آمریکا، به موجب بیانیه معاونت رئیس جمهوری در دعاوی بینالمللی آقای دکتر افتخار جهرمی مبلغی حدود ۲۵۰ میلیون دلار به خانوادههای مقتولین و دولت ایران پرداخته است و پرونده بسته شده است. طرح مجدد آن موضوع بیمورد است.
دوم این که طرح چنین شرطی به معنای قبول ضمنی حضور آن افراد در ایران میباشد.
به هنگام وقوع انفجار در ظهران، مقامات ایرانی آن انفجار را تقبیح کردند و عدم دخالت و یا حمایت خود را از مسببین و عاملین آن انفجار اعلام نمودند. معنای این موضعگیری این است که دولت ایران عاملین آن انفجار را محکوم نموده است. حمایت ضمنی از آنان به نفع مصالح ملی ایران نیست. وزیر امور خارجه ایران در اجلاس اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر شما اعلام کرد که ایران آمادگی همکاری با نهادهای بینالمللی برای مبارزه با تروریزم را دارد. در چنین چارچوبی واکنش ایران به نامه کلینتون میبایستی به گونه دیگری میبود.
اما هنوز زود است که از تاثیرات این نامه بر مناسبات دو کشور سخنی گفته شود. تنها میتوان به این اکتفا کرد که این نامه بدون تردید مورد سوء استفاده تبلیغاتی قدرتهایی قرار خواهد گرفت نظیر اسرائیل و صهیونیستها که به هیچ وجه قایل به بهبود روابط میان ایران و آمریکا نمیباشند.
س - نظرتان نسبت به سفر اخیر رئیس جمهوری اتریش به ایران و سفر قریبالوقوع روبینکوک وزیر امور خارجه انگلیس به ایران چیست؟
ج ـ سفر رئیس جمهوری اطریش به ایران یک موفقیت برای کشورمان و برای دولت خاتمی در جهت کاهش تنشهای بیرونی و افزایش اعتبار جهانی جمهوری اسلامی محسوب میشود.
در مورد سفر وزیر امور خارجه بریتانیا به ایران نیز باید گفت اگر چه ملت ایران خاطرات بسیار تلخ و شومی از دخالتهای دولت انگلیس در ایران دارد، اما به هر حال این سفر را نیز در راستای همان سیاست تنشزدایی باید بررسی کرد. جهان تغییر کرده است و در انگلستان نیز ترکیب نیروهای درون حاکمیت تغییر کرده است. اگر چه محافظهکاران تند و افراطی هنوز قدرت دارند، اما نیروهای مترقی جدید شکل گرفتهاند. هنر دیپلماسی ایران در این است که بتواند از همه امکانات بیرونی به نفع سیاستهای ملی استفاده کند.