مقاله ايران و اسلام به قلم مهندس بازرگان تاريخ: آبان ٦٠

title

تاريخ: آبان /1360

ايران و اسلام

به قلم : مهندس بازرگان

بسم‌الله و با‌لله و في سبيل‌الله و علي مله رسول‌الله

  صحبتي كه مي‌خواهم بكنم هيچيك از اجزاء يا مفردات و موضوعات آن براي شما تازگي ندارد. تكرار يا رژه‌اي است از وقايع و اظهاراتي كه ديده يا شنيده‌ايد و مي‌دانيد. ولي از تركيب و مخصوصاً‌ از ترتيب و ارتباط مطالب ممكن است نتايج يا نظرياتي به دست آيد كه تازگي و ارزش داشته باشد. در يك آرايش سپاه كه عملياتي را انجام مي‌دهند يا در بازي شطرنج، همان سربازان و سلاح‌ها يا همان مهره‌هاي موجود و هميشگي هستند كه برحسب تركيب و ترتيب و تحرك آن‌ها صحنه‌هاي بي‌سابقه‌اي كه پيروزي يا شكست باشد، ايجاد مي‌شود. اكتشافات و نظريات علمي يا فلسفي نيز غالباً از جمع آوري و ارتباط‌يابي مابين يك سلسله بديهيات و اطلاعات به دست مي‌آيد.

     

  در مجلس تاريخي انتصاب و اعلام نخست‌ وزير دولت موقت، از طرف رهبري انقلاب آيت‌الله العظمي خميني در تاريخ ١٢ بهمن ١٣٥٧ كه با حضور خبرنگاران داخلي و خارجي كثيري فرمان آن خوانده و نطق‌هايي رد و بدل شد، يك نكته اختلافي مابين فرمايشات ايشان و بيانات بنده وجود داشت كه در آن روز به احتمال قوي هيچ كس متوجه و متذكر آن نشد. حتي خود من، و شايد امام. بعدها نيز اشاره‌اي در اين زمينه نه شنيده و نه خوانده‌ام. معذلك آن نكته اختلافي نامحسوس يكي از حساس‌ترين عوامل سرنوشت ساز انقلاب ما بود و منشاء و مبين اختلافات و مسايل اساسي بعدي گرديد كه متدرجاً‌ در جمهوري اسلامي نوپاي ايران رخ داد.

  آقاي خميني يك نطق ابتدايي كوتاه در تشريح اوضاع خراب مملكت و وعده رفع آشفتگي‌ها، در صورت كنار رفتن دولت غاصب، ايراد كرده گفتند: «ما با اتكا به آراء عمومي، دولتي را معرفي مي‌كنيم كه موقتاً دولتي تشكيل داده به آشفتگي‌ها خاتمه دهد» و پس از آن كه آقاي هاشمي رفسنجاني از طرف ايشان متن فرمان نخست وزيري را قرائت كرد بنده از جا برخاسته جواب كوتاهي دادم. مجدداً امام رشته سخن را به دست گرفته در شروع كلام گفتند: «من بعد از تشكر از ملت ايران كه در اين مدت طولاني رنج و زحمت بردند و با دادن خون خودشان براي اسلام خدمت كردند مطلبي هست كه مي‌خواهم به عرض ملت برسانم …» سپس در سه چهار جمله بعدي دو بار از «دولت مهندس بازرگان» با قيد «دولت اسلامي» نام بردند.

  البته ضمن نطق اول، در فرمان نخست وزيري و در نطق دوم مكرر توجه و تفوه به «ملت» و «ايران» داشتند. ولي بيان اين كه ملت ايران براي اسلام خدمت كرد (هنوز كلمه و اصطلاح انقلاب در زبان‌ها و گوش‌ها جا نيفتاده بود) و دولت انتصابي دولت شرعي و اسلامي است تازگي و برجستگي خاص داشت. بعدها نيز از جمله در روز ٦/٣/٦٠ كه نمايندگان مجلس در حسينيه جماران جمع بودند تكرار مي‌كردند كه ملت ايران اسلام را مي‌خواهد.

  اما در نطق جوابيه من كه با بسم‌الله و جمله‌اي از دعاي كميل آغاز مي‌شد و توجه و توكل به خدا داشته به لا حول ولا قوه الا بالله خاتمه يافت وعدة آخرم اين بود كه «منتهاي كوشش و نهايت جهاد را در راه ملت عزيز ايران خواهم كرد».

 

اختلاف سرنوشت‌ساز

  آن اختلاف ظريف حساس نامرئي كه عرض كردم همين جا بود: رهبر انقلاب حركت و رنج و شهادت مردم را براي اسلام و دولت را اسلامي مي‌دانستند در حالي كه نخست وزير منتخب منصوب ايشان قبول خطر و زحمت و مأموريت، به خاطر و در راه ملت عزيز ايران يا ايران مي‌كرد.

  البته هيچكدام نفي نقطه‌نظر طرف ديگر را نمي‌كرديم. مسلماً من بيگانه با اسلام نبوده خلاف آن را نمي‌خواستم و نمي‌كردم. امام نيز بي‌اطلاع و بي‌علاقه به ملت و مملكت و ايران نبودند. در همان دو نطق كوتاه از آشفتگي چند ساله ملت، فلج بودن دستگاه‌هاي ملي و دولتي، حل مسايل با پشتيباني ملت، وحدت فكر و نظر ملت، قانوني و ملي نبودن كودتا و مجلس مؤسسان رضاخان، تشكر از ملت ايران و رساندن يك مطلب به عرض ملت حرف مي‌زدند. در فرمان نخست‌وزيري نيز، از اعتماد خودشان به «ايمان راسخ من به مكتب مقدس اسلام» ذكر كرده بودند و هم اطلاعشان را از سوابق من در «مبارزات اسلامي و ملي» يادآور شده از افراد ملت خواسته بودند همكاري كامل با دولت موقت بنمايند و در صدر همان فرمان حق شرعي و قانوني خود را «ناشي از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران» مي‌دانستند. منظور آن كه واژه‌ها و مفاهيمي چون ملت، ايران، ملي، آشفتگي مملكت، وحدت ملت، آراء مردم و حاكميت ملي، دولتيان و غيره به طور وافر در گفتارشان مي‌آمد و كسي احساس بيگانگي و مردود بودن آن‌‌ها را نمي‌كرد.

  از طرف ديگر اين اتخاذ موضع‌هاي متفاوت نه تازگي داشت و نه طرفين ناآگاه نسبت به يكديگر بودند. نمونه و سابقه اين كه بنده در نطق افتتاحيه تاسيس نهضت آزادي ايران در سال ١٣٤٠ صريحاً اعلام كرده بودم كه «ما مسلمانيم، ايراني هستيم و مصدقي». امام نيز در تلگراف يا اعلاميه هم‌دردي و تاييدي كه به نام ده نفر موسسين نهضت آزادي در اعتراض به راي دادگاه نظامي در سال ١٣٤٢ صادر كرده بودند مظلوميت ما و طرفداري خودشان را به دليل آن كه ما «مدافع اسلام و قانون اساسي» بوده‌ايم بيان داشته بودند. يعني مي‌دانستند كه نهضت آزادي و بنده ضمن مسلمان و مكتبي بودن، ملي و مدافع قانون اساسي هستيم. قانون اساسي و اسلام در نظر آن وقت ايشان در رديف هم آمده و دفاع از هر دوي آن‌ها امر مستحسني بود. ضمن آن كه همه مي‌دانستند كه موضوع و مشغله ايشان بيشتر اسلام است تا ايران.

   (((

  بديهي است كه موضوع اختلافي مورد بحث اگر جنبه اختصاصي و شخصي داشت در اينجا مطرح نكرده وقت شما را نمي‌گرفتم. غير از شخص بنده دوستان نهضت آزادي و احزاب و مبارزين ملي و همچنين اكثريت قاطع كساني كه در راهپيماييهاي سال ٥٧ با التهاب و اخلاص قابل ستايشي شركت مي‌نمودند همين گونه فكر مي‌كردند. متداول‌ترين و اصلي‌ترين شعار انقلاب سه جمله‌اي معروف «آزادي ـ استقلال ـ حكومت اسلامي» (يا جمهوري اسلامي بود) و شما از هر كس اگر مي‌پرسيديد مقصودت از آزادي چيست؟ مي‌گفت: آزادي ملت از دست شاه و ساواك و اختناق حاكم، منظورشان از استقلال نيز استقلال ايران از استعمار و استيلاي خارجي بود و بالاخره براي خودمان و ايران بود كه طالب حكومت اسلامي به جاي حكومت استبدادي اسماً‌ مشروطه بودند. (1)

  حال اگر بخواهيم خلاصه كنيم دو نظر، دو هدف يا دو طرز فكر را در صدر انقلاب ايران جلوه‌گر مي‌بينيم.

  ١) در خاطر اكثريت انقلاب‌كنندگان و مليون و نخست‌وزير منتخب امام: خدمت به ايران.

  ٢) در خاطر امام و جمعي از روحانيون و پيروان خاص ايشان: خدمت به اسلام.

  ١) براي بنده ماموريت و هدف و تعهد خدمت به ايران بود، از طريق اسلام.

  ٢) براي امام هدف و برنامه انقلاب خدمت به اسلام بود، از طريق ايران يعني با استفاده از مردم و كشور ايران.

  در يك طرف انسان است كه حمايت و سعادت او، آن طور كه اسلام مي‌گويد، خواسته مي‌شود و در طرف ديگر اسلام است كه دفاع و اجراء و تسلط آن، آن طور كه از انسان برمي‌آيد، تعقيب مي‌شود.

  تا حدودي طبيعي بود كه چنين باشد. كسي كه در داخل مردم و در دستگاه‌هاي خدماتي بوده شغلش مهندسي يعني سازندگي و مديريت است هدفش و دركش از ماموريت بايد خدمت به كشور باشد و كسي كه عمري در شناخت و تدريس و تبليغ اسلام و اجراي احكام آن صرف كرده است فكر و ذكرش چيزي غير از اسلام نمي‌توانست باشد. (2)

  اينك مي‌پردازيم به اين كه هر يك از اين دو هدف يا دو طريقت و خط، به طور طبيعي و منطقاً چه آثار و نتايجي مي‌تواند داشته باشد. البته صرف‌نظر از اين كه اشخاص يا اوضاع چه گفته و چه كرده يا چه جرياني داشته‌اند و صرف‌نظر از اثبات خوبي و بدي يا حق و باطل بودن دو هدف و آثار و نتايج ناشيه.

١ـ خدمت به ايران از طريق اسلام

  براي اعضاء دولت موقت به طور كلي و براي نهضت آزادي و بنده بنا به تصريح در مرامنامه، خدمت به ايران و هر گونه فعاليت اجتماعي و مبارزاتي و سياسي منبعث از اعتقادمان به اسلام بوده آن را به عنوان فريضه ديني تلقي مي‌كرديم. نه مخالف و مقابل اسلام بوديم و نه مانند احزاب آزاد فكر (يا لائيك كه بي طرف و بيگانه‌ به دين هستند) بي‌اعتنايي به مباني و موازين و مقررات اسلام داشتيم. مقصود «از طريق اسلام» كه در اينجا مي‌گويم همان حكومت اسلامي يا نظام و فرهنگ اسلامي است كه بايد به جاي نظام شاهنشاهي و مشروطه سلطنتي يا نظام‌هاي كمونيستي و سوسياليستي و سرمايه‌داري و فاشيستي و غيره در مملكت مستقر شده‌، ايدئولوژي و قوانين اساسي و آداب زندگي ما را تعيين نمايد.

  در هر حال با اتخاذ شعار «خدمت به ايران» به عنوان هدف كلي آثار و نتايج و برنامه و اعمالي كه قهراً از آن ناشي مي‌شود و ملازمه دارد به قرار ذيل خواهد بود:

  ١ـ تملك و تصرف كشور از دست غاصبين حاكم و تلاش براي حراست و امنيت ملك و ملت.

  ٢ـ تشكيل دولت و احراز قدرت براي حفظ و اداره مملكت و به كار گرفتن و كارا نمودن دستگاه‌هاي دولتي.

  ٣ـ به كار انداختن مجدد چرخ‌هاي اداري و آموزشي و اقتصادي كشور در جهت احياء و سازندگي و توليد و رفاه عمومي و خودكفايي.

  ٤ـ تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي و تغيير و انتقال امور كشور از نظام قديم به جديد.

  ٥ـ ساختن و سوق دادن ملت در جهت نظام اسلامي دموكراتيك و وضع و اجراي مقررات انقلابي.

  ٦ـ برقراري روابط دوستانه با همسايگان بر مبناي حفظ حقوق و استقلال و تماميت ارضي ايران و مبادلات متقابله عادلانه.

  اين برنامه و خط مشي انقلابي عاقلانه تدريجي تقريباً همان چيزي بود كه در فرمان نخست وزيري آمده بود، فرماني كه با رهنمود كلي امام و مشورت و تحرير و تصويب شوراي انقلاب تنظيم گرديده به تاييد و امضاي ايشان رسيده بود. گام اول كه با تشكيل دولت انقلاب و انتقال از نظام مطرود شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي، از طرف شوراي انقلاب و امام برداشته شد، در خط اول يعني «خدمت به ايران از طريق اسلام» بود. ولي اين تطابق و تفاهم چندان طول نكشيد و با يكديگر زاويه گرفته هر چه جلو رفتيم فاصله بيشتر شد. قانون اساسي كه پيش نويس آن با همكاري صميمانه دولت موقت و شوراي انقلاب تنظيم شده و از طرح پيشنهادي اوليه آقاي حبيبي به خدمت امام در پاريس، استفاده به عمل آمده بود، تا حدود زيادي روي خط اول يعني حاكميت الهي و حكومت شورايي ملي(3) حركت مي‌كرد، ولي آنچه از مجلس خبرگان بيرون آمد و به رفراندوم گذارده شد نيمي در خط اول و نيمي در خط دوم با حق وتو و اشراف دوم بود.

٢ـ خدمت به اسلام از طريق ايران

  اين طرز تفكر و اتخاذ هدف به زودي در نام‌گذاري‌هايي كه به اشاره و گاهي اصرار رهبري انقلاب به عمل مي‌آمد، جلوه روشن پيدا مي‌كرد. قبل از هر چيز در اصطلاح «انقلاب اسلامي ايران» و پس از آن در «جمهوري اسلامي ايران» و چندي بعد در «مجلس شوراي اسلامي» به جاي مجلس شوراي ملي كه يگانه عنوان رسمي به كار برده شده در قانون اساسي مجلس خبرگان بود و خيلي بعد از آن در «وزارت ارشاد اسلامي» (به جاي وزارت ارشاد ملي كه به تصويب شوراي انقلاب رسيده و وزير دولت شهيد رجايي بدون مجوز قانوني آن را تغيير داد)، همچنين «ميهن اسلامي» در جريان جنگ عراق با ايران كه آن را جنگ كفر با اسلام مي‌خوانديم و آرتش و پاسداران و داوطلبان ما عنوان سپاه اسلام را پيدا كرده بودند.

  حال ببينيم لازمه اختيار خط «خدمت به اسلام از طريق ايران» منطقاً‌ و مستقل از آنچه عملاً انجام گرديد چه آثار و نتايجي مي‌بايست داشته باشد:

  ١ـ چون اسلام به عنوان هدف در برابر ايران و مليت قرار مي‌گيرد و ناخالصي و معارضه با شرك پذيرفته نيست، هر گونه افكار و آمال ملي و حفظ و احترام به سنن خوب يا بد گذشته عنوان ملي‌گرايي پيدا كرده انحراف و شرك بايد تلقي شود، نهضت ضد ايران(4) به راه افتد و «ملي‌زدايي» سكه رايج گردد. در قلمرو قلم و بيان شعارها رفته رفته واژه‌هاي ملي و ملت و ايران كمتر ديده و شنيده شد و به جاي ملت واژة امت متداول گرديد. مي‌بايد علايم و آثار تاريخي مانند شير و خورشيد(5) محو و منسوخ گردد. عيد نوروز و تعطيل سيزده با اكراه در ليست تعطيلات رسمي بيايد. به شخصيت‌هاي بزرگ ملي ولو قهرمان جهاني مبارزات ضد استعماري چون دكتر مصدق توهين كرده نامش از كاشي خيابان‌ها برداشته شود. افراد نهضت آزادي به اعتبار مسلمان نمازخوان بودن موقتاً قابل قبول گردند و با جبهة ملي خصمانه عمل شود. . .

  ٢ـ خط خدمت به اسلام براي خود مكتبي است و اصلاً‌ اسلام مكتب و شريعت و مذهب يعني راه است. از اين نظر مشابهت صوري و روشي با مكاتب فلسفي ايسم‌دار قرون جديد كه از اروپا آمده است پيدا مي‌كند. مانند ناسيوناليسم، سوسياليسم، ماركسيسم. طرفدارانش خود را «مكتبي» معرفي و ممتاز مي‌نمايند و در مملكت و دولت بايد مكتب پياده شود و يكي از روش‌هاي تشكيلاتي مكاتب فلسفي سياسي ايدئولوژيك معاصر انحصارگري و انضباط حزبي است.

  ٣ـ چون هدف خدمت و پيشبرد اسلام است كه رو به خارج و جهان بشريت دارد برنامه‌هاي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي جنبه ماوراي ايراني و فوق ملي پيدا كرده به فكر صدور است و بايد به داد و نجات مستضعفين جهان و نهضت‌هاي آزاديبخش رفته قهر و مبارزه و سركوبي مستكبرين دنيا خصوصاً‌ امپرياليسم جهانخوار امريكا مانند ماركسيسم لنينيسم، در بالاي فهرست گذارده شود. قهراً‌ پاي تصادم منافع و تحريك و تخاصم با ابرقدرت‌هاي بين‌الملل و طاغوت‌هاي سياست پيش مي‌آيد. سياست خارجي «اشداء علي الكفار» دولت بر سياست داخلي «امنيت و عمران» ساية تقدم و تفوق مي‌اندازد و جنگ اشتغال اصلي ملت و دولت مي‌گردد.

  ٤ـ به خاطر وصول به هدف و اجراي برنامه‌هاي خدمت به اسلام از طريق ايران كه اجر عظيم داشته و خدا جبران خواهد كرد اشكالي ندارد بلكه لازم و مطلوب است كه ايران و در مفهوم كلي انسان ايثار نموده قرباني شوند. بنابراين از محروميت و شهادت بايد استقبال كرد و شهادت آرزوي عبادي و هدف ثانوي گرديده با زمينه وسيعي كه دكتر شريعتي براي آن فراهم كرده است اصالت پيدا مي‌‌نمايد(6). براي آبياري خونين انقلاب و اسلام تعطيل يا تعويق برنامه‌هاي عمراني و سازندگي كشور، از دست رفتن سرمايه‌هاي ملي بزرگ، ويراني و اشغال مناطق زرخيزي از ايران و آواره و كشته شدن ميليون‌ها نفر از ملت را نبايد مصيبت عظمي و ايراد تلقي نمود. از جهاتي «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد» است و وسيله‌اي براي تزكيه و تحرك از نو و تكية به خود.

  ايمان و توكل از شرايط و پايه‌هاي اصلي بوده به حكم «ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم»(7) و وعدة قاطع و كافي «و من يتوكل علي الله فهو حسبه»(8) يك حالت بي‌باكي و بي‌اعتنايي نسبت به خطرات و تلفات و ضايعات حكمفرما مي‌شود و اقتصاد و ماديات و مديريت حتي علم و تخصص از ارزش مي‌افتد.

  ٥ـ در صحنه داخلي چون دولت و نظام براي اشاعه و اجراي اسلام درست شده‌اند تبليغ دين تا سر حد تحميل اصول و فروع آن برنامه كلي مي‌شود و هر چه ممكن است قاطع‌تر و سريع‌تر، عمل به احكام و رعايت شعائر دين بايد عموميت يافته اجازه و امكان تخلف از آن و اختيار و آزادي حتي در خلوت و اندرون به كسي داده نشود. براي محكم كاري و پيش‌گيري،اِعمالِ نفوذ و تفتيشِ عقايـد ديني و سياسي مدافع پيدا مي‌كند و كساني كه صد در صد در خط خاص يا مكتبي و حزب‌اللهي نيستند نبايد صاحب شغل و مقام تا درجات پايين باشند و حق مشاركت در رسانه‌هاي گروهي و اجتماعات و آراء و امور از غيرخودي‌ها سلب مي‌شود.

  ٦ـ حال كه خط و خدمت دولت و مكتب براي اسلام و منطبق با اسلام فرض مي‌شود موافقين و مجريان امر به لحاظ افراد و افكار و اعمال و مصوبات حالت قداست ديني و فريضة مذهبي پيدا كرده دولت‌ها مفترض الطاعه و دادگاه‌ها لسان الله مي‌شوند به طوري كه هر گونه اختلاف و ايراد حكم ارتداد را پيدا مي‌كند و مخالفت و انتقاد و حتي بي‌طرفي و بي‌موضعي ممكن است محاربة با خدا محسوب شده قضاوت‌ها به اشد خشونت برسد و براي اعدام صـِرفِ عضويت يا هواداري و اعتقاد و گاهي انتساب به فلان مكتب كفايت كند. چماق تكفير بلند است و جاسوسي و تفتيش عقايد وظيفة شرعي همگان مي‌شود.

  ٧ـ چون در منطق اين مكتب عزت و غلبه‌ اسلام ملازمه با نابودي و محو كفر دارد و به مصداق اكثرهم مشركون، اكثرهم فاسقون و اكثرهم لايعقلون، ابناي بشر غالباً‌ ضد خدا و خارج از اسلام و فاقد شعور تلقي گرديده روح بدبيني و قهر و غرور و بدخواهي نسبت به همنوعان و بيگانگان رواج آسان پيدا مي‌كند. هر گونه همكاري و همزيستي با غير اسلام و مسلمين، و به طريق اولي با ضد اسلام و با ملت و دولت‌هايي كه نظام الحاد دارند غير قابل قبول مي‌شود. اگر چه زياني به ما نرسانند يا نرسانده باشند. در داخله كشور غيرمكتبي‌ها و نامطيع‌ها ولو متخصص و مفيد، بايد پاك‌سازي شوند و اشكالي ندارد كه از گرسنگي بميرند چون زماني بهره‌مند بوده‌اند. در خارج كشور همان طور كه در بند ٣ آمد قرار بر كينه و خصومت و لعنت است تا آنجا كه مرگ‌خواهي براي آن‌ها در رديف يا واجب‌تر از نماز مي‌شود و مادام كه موفق به نابوديشان نشده‌ايم بايد از برقراري هر گونه ارتباط و مبادله احتياط و احتراز بنماييم و آنچه را كه نام و نشان خارجي داشته و از آنجاها آمده است اگر چه از مقوله علوم و صنايع و تحصيلات و افكار باشد چون شيئي نجس قابل پرهيز است و عامل وابستگي و غرب زدگي بدانيم.

  ٨ـ اجراي برنامه‌ها و اداره كارها كه در صدر آن‌ها حكومت و سياست قرار دارد چون راسا يا نهايتا به خاطر اسلام و به سبك اسلام بايد باشد طبعا به دست متخصصين اسلام و متوليان دين سپرده و انجام مي‌شود. روحانيت و فقه مقام ولايت و اختيارات قاطع را پيدا كرده در تمام شئون صاحب حق وتو و نظارت و آمريت مي‌گردند. حكومت اسلامي به صورت حكومت روحاني مطلقه درآمده روحانيت شيعه به بزرگترين پيروزي تاريخ هزار ساله خود مي‌رسد و طرز تفكر اداري و آمرانه قشري جاي محتوا و معنويت و اخلاق و عواطف را مي‌گيرد.

  ٩ـ قدرت نفوذ و عمل اين مكتب يا سيستم با توجه به خصوصيات ذكر شده فوق‌العاده است: هدف‌گيري در راه دين خدا، القاء روح ايثار و شهادت در برابر پاداش آخرت، تكيه بر ايمان و توكل به قادر متعال، بي اعتنايي به خطرات احتمالي و حساب‌هاي عقلايي، احساس بي‌نيازي از وسايط مادي و علمي، خصوصاً در ميان ملت و نژادي سرشار از احساسات مذهبي كه در طول تاريخ كهنسال خود هميشه به خاطر مذهب و معتقدات (اعم از حق يا باطل) به تحرك در آمده حاضر به خرج و زحمت يا فداكاري و شهادت شده است، ضمن آن كه از تأسيسات وسيع و امكانات عظيم سنن و شعائر اسلام شيعي استفاده مي‌نمايد، از قبيل محراب و منبر يا عاشورا و اعياد، زيارت‌ها و اجتماعات كه در اختيار لشگر متشكل مرتبط گسترده‌اي به نام روحانيت كه ورزيده در تبليغ و تحريك توده‌ها است قرار دارد. علاوه بر اين‌ها زمينة مساعدي كه بيش از يك قرن عوامل ناراضي ساز جهاني و داخلي و همچنين تعليمات مكاتب چپي افراطي در تلقين تضاد و تخاصم و انتقام در محيط جوانان بوجود آورده است عامل مؤثر مهمي مي‌شود و اصولاً انسانِ وارثِ حيوانِ درنده خوي كه در دنياي آكل و مأكولي زندگي مي‌كند بيش از رأفت و رحمت آمادگي براي خصومت و خشونت دارد.

 

  اين بود خلاصه فهرست‌وار از تعليل‌ها و نتايج و آثاري كه از طرز تفكر و از مكتب «خدمت به اسلام» ناشي مي‌شود، ملاحظه مي‌كنيد كه آنچه منطقاً از طبيعت مكتب استخراج مي‌شد انطباق تقريباً‌ كامل با واقعيات و جريانات عيني دارد و نشان مي‌دهد كه برخلاف بعضي القائات و تصورات، جرياناتي كه در انقلاب ما رخ داده است محصول نقشه‌هاي مخفي و نيرنگ‌هاي خارجي نبوده منشاء خودجوشي و داخلي دارد.

     

 

خود اسلام چه مي‌گويد و چه مي‌خواهد

  ديديم كه آن دو طرز فكر يا دو هدف به طور مستقيم يا غير مستقيم نظر بر اسلام داشتند. حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه خود اسلام چه نظر دارد؟ آيا خدمت ما را مي‌خواهد و اجازه استفاده از اسلام را به ما مي‌دهد؟ از آنجا كه بايد هر گونه اختلاف و اشكال را پيش خدا و رسول يعني قرآن و سنت (يا عترت) ببريم پرسش از قرآن مي‌نماييم و عمل و روش پيغمبر و ائمه را نگاه مي‌كنيم.

خدمت به اسلام و به خدا

  در قرآن آيه و دستوري كه دلالت يا صراحت براي خدمت به اسلام و دفاع يا تبليغ و تحميل آن را داشته باشد وجود ندارد (و به طريق اولي ايران) و هر جا كه كلمات اسلام و مسلمين و تسليم و غيره مي‌آيد به معناي دين است و مكتبي كه نزد خدا مقبوليت انحصاري0(9) و رضايت‌مندانه (10) داشته وسيله هدايت ما مي‌شود، طريقت و مذهبي است كه خداوند بشر را از آن راه مي‌خواند يا بشر آن را مي‌پذيرد و نبايد منت به سر خدا گذاشت.

  به طور كلي اديان و شرايع و ارسال رسل طريقت دارند نه موضوعيت و نمي‌توانند به خودي خود هدف باشند. هدف چيزي است كه به خاطر آن پيغمبران مبعوث و مأمور شده‌اند. مثلاً‌ بشارت و بيم دادن آخرت يا هدايت گمراهان و رحمت رساندن به عالميان.

  تبليغ اسلام به مفهوم تجارتي و سياسي متداول را هم در قرآن نداريم(11). آنچه هست ابلاغ و دعوت به اسلام و دين مي‌باشد كه مأموريت و رسالت پيغمبران بوده است اما نه با اجبار و اكراه و اصرار بلكه با حكمت و بيان و موعظه و مدارا، به نيكوترين وجه. مكرر به حضرت سفارش مي‌شود كه اكراه و اجبار در دين نبوده لازم است جهل و گمراهي تبديل به رشد و رسايي شود و خود را براي قبولاندن اسلام به رنج و زحمت نينداخته از اين كه كافرها ايمان نمي‌آورند و به فرامين خدا عمل نمي‌كنند تأسف نخورد و به آن‌ها بگويد كه از خدا و از رسول اطاعت كنند و اگر اعراض كردند بدانند كه او و آنها هر كدام بار خود و سود و زيان عمل خويش را مي‌برند و اطاعت كردنشان سبب هدايت و رحمت برايشان خواهد بود، در حالي كه رسول وظيفه‌اي جز ابلاغ صريح و روشن ندارد. خلاصه آن كه تو پيغمبر اجازه نداري مردم را عليرغم ميل باطنيشان وادار به ايمان بكني. خدا اگر مي‌خواست تمام اهل زمين ايمان آورده بودند(12). طبيعي است كه وقتي ايمان و دين اجباري نباشد عمل به احكام دين هم كه شرط قبولي آن نيت و ايمان است نمي‌تواند الزامي باشد.

  اما اگر دستور خدمت به اسلام و تبليغ و تحميل آن را در قرآن نداريم و به كلماتي مانند للاسلام و الي الاسلام برنمي‌خوريم، تا دلتان بخواهد لله، الي الله، اليه، الينا، بالله، ابتغاء وجه الله، مرضات الله، لقاء الله و مخصوصاً سبيل الله زياد داريم. خداوند ما را به خدمت و بندگي و اجابت خويش دائماً مي‌خواند. يعني خواستن خدا، بندگي و اطاعت و خدمت كردن خدا، طلب رضا و لقاء خدا وبالاخره رفتن در خط خدا و نزديك گشتن به او و شدن يا تحول و تكامل در جهت خدا، مفصل و مكرر در قرآن آمده و از ما دعوت شده است(13) ضمن آن كه اسلام همان تسليم به خدا و عمل به خواست و دستور او است. به اسلام بايد عمل كرد ولي عملمان اسلام نيست.

  عرفاً حتي «فناء في الله» گفته‌اند كه اديان هندي وحدت وجودي يا نيست و فدا شدن براي ابدي شدن را به ياد مي‌آورد ولي در قرآن فناء في الله و ترك دنيا يا استقبال از مرگ به عنوان اصل و هدف نيامده است جز آن كه شهادت عارضي در راه خدا باشد.

  به طور خلاصه قرآن هدف از آفرينش و ساختمان ما را براي بندگي و خدمت به خدا مي‌داند و «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (14) مي‌گويد.

  البته خواستن و بندگي خدا شرط دومي هم دارد و آن نپرستيدن و نخواستن غير خدا است: «يعبدونني لا يشركون بي شيئا».

 

خدا و ميهن

  يكي از غير خداها خود است. خودپرستي شرك مي‌شود و خودخواهي منافات با خداپرستي دارد. ديگر از غير خداها مردم و انسان‌ها و زندگي دنيا است. چه زورمندان و طاغوت‌ها و چه پدر و مادران و زن و فرزندان و تمتع از زندگي، در آنجا كه اطاعت و حمايت و دلبستگي به آن‌ها مقابل وحدانيت و معارض امر خدا قرار گيرد.

  اما ظرافت مسأله و سـّرِ قضيه يا نشانه خدايي بودن قرآن در اين است كه جدايي بين خدا و خود يا خدا و خلق از ميان رفته خدمت به خلق خدمت به خدا مي‌شود و به نوع ديگري از وحدت وجود يا نزديكي و يگانگي خدا و انسان مي‌رسيم.

  خدا كه بي‌نياز علي‌الاطلاق است(15) احتياج به خدمت و بندگي ما ندارد. اسلام هم كه راه او است احتياج به ما ندارد(16). عبادت و خدمتي كه از ما مي‌خواهد خدمت به آدمها و آفريده‌هاي او است. به قول سعدي عبادت به جز خدمت خلق نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست. آنچه در راه او مي‌بريم يا در راهش خرج و فدا مي‌كنيم دست آخر براي خودمان است. سبيل الله، سبيل الناس است و انفاق و نذر براي او يا پاداشي كه پيغمبر از ما مي‌طلبد به خودمان برمي‌گردد(17).

  محبت و صميميت خدا به انسان آن قدر زياد است كه خود را از رگ گردن به ما نزديك‌تر و حائل ميان ما و دلمان مي‌داند(18) و به ما سفارش مي‌كنند كه مردم (بدون قيد و تخصص مؤمن و غير مؤمن يا خودي و غريبه) عيالات و خانوادة من هستند هر كس به آن‌ها بيشتر خدمت كند پيش من محبوب‌تر است(19). آدميزاد خيلي بيشتر از آنچه نسبت به نوع خود آشنايي و علاقه و احترام دارد خدا او را عزيز و بزرگوار دانسته در خشكي و دريا سير و سواريش مي‌دهد(20)، خوراكي‌هاي پاكيزه و آرايش‌هاي نيكو و نعمت‌هاي لذيذ برايش آفريده، مي‌خواهد بهره‌مند و شكرگزار او شويم(21) پيروان مسيح هر چه رأفت و رحمت دارند تأييدشان كرده مي‌گويد من در دل‌هاي آن‌ها قرار دادم ولي رهبانيت و ترك دنيا را خودشان اختراع كرده‌اند(22).

  از دعوت ما و عبادت و اطاعتش زنده شدن ما را مي‌خواهد، نه مرگ(23).

  پس آنچه ما به خود و به هم نوعمان (از والدين گرفته تا دورترين جاندار جهان) خدمت كنيم خدمت و عبادت خدا را كرده‌ايم (البته به شرط ايمان و اخلاص و قصد قربت). انسان دوستي و نوع پروري عين خدا دوستي و خداپرستي است. ميهن دوستي و ملي بودن نيز نه تنها شرك به خدا و راه خطا نيست بلكه فرموده‌اند: حب الوطن من الايمان.

  دفاع از نفس و خانه و خانواده و از زندگي و وطن واجب است و اگر اجازه جنگ و دستور جهاد در قرآن داده شده است نه براي خدمت به اسلام و قلع و قمع يا مسلمان كردن كفار است بلكه براي مقابله و دفع دشمناني است كه معترض ما شده دست به كشتارمان دراز كرده‌اند.0(24) والا با آن مشركيني كه ابتدا به حمله و آزار و اخراج مسلمين و پيغمبر نكرده بودند خداوند مانعي نمي‌بيند كه دوستي و نيكي و رفتار به قسط نماييم(25).

  اصلاً‌ قيام پيغمبران تماماً به خاطر ذريه و قريه و قوم خودشان يا به اصطلاح امروزي ملت و ميهن بوده است. پيغمبران محلي مانند هود و صالح و شعيب و غيره رسالتشان در مرحله اول هدايت و نجات قوم خود از جهالت و مصيبت شرك بود و در مرحله دوم از فسادها و خلاف‌هايي مانند كم‌فروشي، لواط، دنياپرستي، ظلم و غيره. در ميان پيغمبران اولوالعزم هم حضرت ابراهيم پس از هجرت با زن و فرزند به حجاز براي پرستش خداي يكتا و ساختن كعبه با همكاري اسماعيل، درخواستي كه از خدا مي‌كند روزي فراوان براي دودمان خود و تمايل دل‌هاي مردم به سوي آنان است (26) و سپس دعاي «ربنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم»(27) يعني دل‌سوزي و سعادت‌طلبي براي اقوامي كه از اولاد او تا آخرالزمان به وجود خواهند آمد. حضرت موسي هم مگر نه اين بود كه با وجود معجزات كوبنده، دستوري براي نابودي و سرنگوني فرعون نداشته، يگانه مأموريتش بيرون بردن بني‌اسراييل از اسارت و ذلت و رساندنشان به ارض موعود امن و بركت بود. با وعدة سلطنت مليِ پرشوكت؟ با اين وصف آيا از پيغمبران كسي ملي‌گراتر در دنيا بوده است؟ البته ملي‌گرا به معناي مدافع دل‌سوز، منجي قوم و راهنما و رهبر ملت، تا برسد به تمام بشريت. يعني خدمتگزاران بندگان خدا به دستور و در راه خدا.

 

همكاري ملي

  از مسايلي كه در قرآن فراموش نشده و عنايت لازم نسبت به آن به عمل آمده است روابط اختلافي و همكاري‌هاي داخلي يك امت يا ملت است كه آيا گروهي كه خود را بر حق و برتر مي‌دانند بايد حكومت افاضل (آريستوكراسي مذهبي) تشكيل داده فرقه‌هاي ديگر را طرد كنند يا همزيستي و همكاري برقرار باشد. طبيعت بشري تمايل به جهت اول دارد، خصوصاً وقتي تصور وظيفه شرعي در آن كار بشود. قرآن چنين روحيه و رفتار را صريحاً‌ شرك تلقي كرده شديداً‌ منع مي‌نمايد0 (28) و مي‌گويد مردم دنيا براي تشكيل امت واحد با پيغمبران متعدد ولي هدف و ربّ واحد تشكيل شده‌اند، رفع اختلافاتتان را براي آن دنيا و به عهدة خدا رها كرده فعلاً‌ به عوض منازعه با يكديگر مسابقه در خير و خدمت بگذاريد (29)و دسته جمعي چنگ به ريسمان الهي بزنيد. از حدود كشور و قوم واحد نيز بالاتر رفته تمام اهل كتاب را عليرغم اختلافات در شرايع و شعارها دعوت به كلمة مشترك كه پرستيدن خدا و ارباب ندانستن اشخاص است مي‌نمايد.

  همين كه گفته‌اند «امرهم شوري بينهم» خواسته‌اند جامعة مسلمين از استبداد و انحصار و استعلا بر كنار بوده همگي با وجود اختلافات اعتقادي فرعي و اجتماعي با مشورت يكديگر كار كنند و همكاري ملي وجود داشته باشد(30).

  حضرت امير همكاري يا وحدت ملي را از حدود عقيدتي و اخلاقي نيز بالاتر برده تعميم به انسانيت مي‌دهد و در دستورالعمل مالك اشتر والي اعزامي مي‌نويسد: «پيوسته قلبت را از مهر رعيت آكنده و با لطف و محبت ورزيدن به آنان مالامال كن مبادا كه چون درنده شكارافكن به خون ريختن آنان پردازي. چه آنان دو دسته‌اند يا برادر دينت به شمار مي‌آيند و يا اينكه در آفرينش به مانند تو هستند. بايد كه آنان را ببخشي و از گناهشان بگذري».

  در زمان شاه شعار تثليث خدا ـ شاه ـ ميهن را همه جا به رخ مي‌كشيدند و در سربازخانه‌ها عكس شاه را در ميان و بالاي خدا و ميهن مي‌گذاشتند. در كتاب مرز ميان دين و سياست (سال ١٣٤٠) گفته بودم ما چنين خدايي را كه هم رديف ميهن و در سايه شاه قرار گيرد نخواستيم. ميهن و ملت وقتي داخل شعار و هدف قرار مي‌گيرند كه در ذيل عنايت و به امر خدا و بلاواسطه باشد. خدايي كه «يحول بين المرء و قلبه» مي‌باشد احتياج به واسطه و دربان به هر نام و مقام ندارد زيرا كه كار به شرك و بندگي طاغوت كشيده مي‌شود. در هر حال قرآن همكاري و همزيستي ملي را طرد، و تفرقه و تكفير را تجويز نمي‌نمايد.

 

همزيستي بين‌المللي

  روابط با غير مؤمنين و با دشمنان اسلام و مسلمين نيز به دليل هم‌جواري و درگيري‌هايي كه رخ مي‌داد، و براي خط مشي هميشگي ما مكرر در قرآن مورد بحث قرار گرفته است. معمولاً‌ به آياتي از سورة توبه كه تندترين سورة قرآن است به عنوان دستورالعمل‌هاي خصومت و خشونت تمسك مي‌جويند. از قبيل «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم»(31) يا «فخدوهم واقتلوهم حيث ثقفتموهم»(32) كه در سوره نساء(٩١/) آمده يا «ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا»(33) كه مربوط به منافقين و در سوره احزاب(٦١/) است. «قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظه» (34).. اما نكته‌اي را كه فراموش مي‌كنند و متذكر نمي‌شوند اين است كه آيات مورد استناد سوره توبه كه با «برائه من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشركين»(35) شروع مي‌شود صرفاً‌ درباره مشركيني است كه با پيغمبر پيمان عدم تعرض بسته خلف عهد كرده به كمك دشمنان رفته يا به جنگ با مسلمانان برخاسته‌اند و صريحاً‌ در آيه گفته مي‌شود كه تعهدتان را با آن‌ها كه پيمان‌شكني نكرده‌اند به طور كامل عمل نموده بدانيد كه خدا اهل تقوي را دوست دارد. در مقاله‌هاي سيماي اسلام و انقلاب و انقلابي در اين زمينه و جنبة دفاعيِ صـِرف داشتن جنگ‌هاي اسلام اداي مطلب نموده تكرار و تفصيل آن را در اينجا لازم نمي‌دانم. همين مسأله كه رسول اكرم با مشركين يعني مدعيان سرسخت و مخالفين عقيدتي خود پيمان مي‌بسته است تا از تعرضشان و تهديدشان مصون بماند اجازه و بلكه دستور همزيستي تدافعي و مسالمت آميز با بيگانگان و با ملحدين است. در بند قبلي آيه سوره ممتحنه را شاهد آورديم كه صريحاً‌ مي‌گويد منعي نيست كه روابط دوستانه و عادلانه متقابله با مشركيني داشته باشيد كه سر ستيزه و آزار و اخراج شما را از سرزمينتان ندارند. و آيه بعدي آن تأكيد مي‌كند كه ممنوعيت دوستي و تولي تنها درباره جنگ‌كنندگان با شما است.

  پيغمبر بزرگوار ما عليرغم قرقر و نق‌زدن‌هاي كاسه‌هاي گرم‌تر از آش اصحاب با يهوديان باغ‌دار مدينه توافق روي محصول خرما مي‌كند و با مشركين در حال جنگ صلح حديبيه را برقرار مي‌سازد. مسلمان لازم نيست هميشه با غير مسلمان و غير موحد در قهر و قتال باشد و ارتباط و تبادل و استفاده نداشته باشد. آن روزي كه پيغمبر مي‌فرمود برويد حتي در چين كسب علم كنيد هم رسيدن به چين بسيار دشوار و خطرناك بود و هم در آنجا نه مسلمان و مكتبي پيدا مي‌شد و نه درس قرآن و دين مي‌دادند، ضمن آن كه در هيچيك از دو كشور انقلاب فرهنگي رخ نداده بود. رسول خدا و امامان از مجالست با غير مسلمان‌ها و مذاكره حتي با لشگريان وسران دشمن استقبال مي‌كردند. از راه مراوده و مذاكره و معامله و تأليف قلوب بود كه اسلام را صادر و پيام خدا را در دل‌ها وارد مي‌كردند. به موسي در برخورد با فرعون كذا تأكيد مي‌شود كه زبان ملايم به كار برد. «لعله يتذكرا و يخشي»!‌ خدا به فرستاده‌اش كه بايد تأسي به عمل او نماييم مي‌گويد از پيشنهاد صلح دشمن ولو با احتمال خدعه و خيانت استقبال كن زيرا كه تو، من و مؤمنين را داري.

  تنها اجازة همزيستي و مسالمت با بيگانگاني كه با ما در جنگ نيستند داده نشده بلكه بايد به سوي مردم جهان براي دعوت به خير و خدمت، گسترش آنچه معروف و مطبوع است و بازداشتن از آنچه طبعاً منكر و منفور مي‌باشد برويم و اينچنين است كه رستگار مي‌شويم: «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون»(36). چرا نقش عمده در مجامع بين‌المللي صلح و تعاون با مسلمان‌ها نباشد؟

  خداوند چنين مقرر داشته است كه ما امت واسط يا ميانه‌روي ميانجي بوده الگو براي دنيا باشيم همانطور كه پيغمبر واسط و شاهد براي ما و نمونة رحمه للعالمين بود. خدا به پيغمبران خود مأموريت تحريك و تخريب نداده بود ما هم نبايد به خودمان چنين مأموريت پر خرج و خطر و احياناً بي اثر را بدهيم.

 

امامت و ولايت

  ولايت البته غير از امامت است. امامت و امام بودن كه در كنار ولايت مي‌آيد همان است كه خداوند پس از امتحانات لازم به ابراهيم وعدة «اني جاعلك للناس اماما»(37) داد و به طور كلي پيغمبران را «ائمه يهدون بامرنا(38) دانست و معني و منظور از آن راهنمايي و رهبري يا پيشوايي امت در امور دين مي‌باشد و از طرف خدا ارجاع و ارشاد مي‌شود. اما ولايت امر و اداره امر در مفهوم و مورد رهبري و اداره امور جامعه كه بايد به حكم «يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم»(39) اطاعت شود با خود مردم و از خود آنها است و اگر اختلاف نظر و نزاعي پيش آمد بايد داوري از خدا و رسول خواست (40) يعني در زمان و شرايط ما بايد به محكمات قرآن و مسلمات روش و رفتار پيغمبر اكرم و ائمه اطهار رجوع كرد و اين ولايت نمي‌تواند متناقض و ناسخ «و امرهم شوري بينهم»١ باشد كه اداره امور اجتماع را از طريق مشورت به عهده امام امت مي‌گذارد و امام يا پيغمبر نيز در چنين موارد به حكم «وشاورهم في الامر» بايد با مشورت و رأي و نظر آن‌ها عمل كنند. يعني ولايت امر جنبه تشريعي و الهي نداشته حالت مردمي پيدا مي‌كند. انبياء و ائمه رابط مستقيم يا غير مستقيم ميان خدا و خلق بوده بايد منصوب يا منصوص او باشند. ولي اولياي امر رابط ميان مردم و سرپرست امور دنيايي آن‌ها بوده منتخب يا مورد قبول مردم بايد باشند و مأمور به «شاورهم في الامر» هستند. حضرت امير از حقوقي كه براي والي بر رعيت (يعني مردم) مي‌شمارد و مطالبه مي‌كند نصيحت كردن و دلالت يا ايرادگيري و راهنمايي است و به مالك اشتر مي‌نويسد مبادا «المأمور معذور» بگويي بلكه در اجراي دستورات من نيز شخصاً پيش خدا مسئول بوده اگر تشخيص خلاف بدهي و اجرا كني عقاب خواهي ديد.

 

توكل و تخصص يا تقوي و تخصص

  از اواخر سال ١٣٥٩ اين مفاهيم در ادبيات شعاري و حريف‌زدايي، مقابل هم قرار گرفتند در حالي كه تخصص نه معارض توكل و تقوي است و نه توكل و تقوي انسان را بي‌نياز از توسل به علم و تخصص و به وسايط و ادوات مي‌نمايد(41) يا حساب‌ها را دگرگون مي‌سازد، جز آن كه روي خود انسان و خط‌مشي و كارايي و بازده وجودي ما اثر مي‌گذارد. قرآن در مورد مسلمانان صدر اسلام كه از مهبط وحي عشق و ايمان و صبر دريافت كرده بودند مي‌گويد «ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين»(42). يعني در برابر خصم پاي عدد و حساب با نسبت يك بر ده مي‌آيد و بلافاصله از آنچه انتظار و استثنا است تخفيف واقع‌بينانه داده مي‌فرمايد «الانَ خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا فان يكن منكم مائه صابره يغلبوا ماتين»(43). ما در جنگ با مزدوران صدام، از سپاهيان و پاسداران و داوطلبان مؤمن و غيور خودمان نسبت‌هاي بالا و معجزآسا ديديم ولي در هر حال ايمان و توكل يا عشق و روح خدايي مادام كه ما بشر خاكي و ساكن در نشئة دنيايي هستيم كار ارادة كن فيكوني پروردگار را نكرده ممكن است بازده اعمال ما را ده چندان يا دو چندان نمايد ولي بي نيازمان از ماده و انرژي و مخصوصاً از علم و اطلاع يا تخصص كه در صفات و اسماء خدا هم غالباً ملازم و گاهي مقدمة قدرت (به صورت عليم قدير) آمده است، نمي‌نمايد. در جنگ بدر نيز كه امداد از هزار فرشتة پي در پي شده است قضيه از مقولة تثبيت و تقويت روحية مؤمنين و تضعيف مشركين است. (44) يعني اصل كلي «ابي الله ان يجري الامور الا باسبابها»(45) سر جاي خود باقي است.

  اگر بنا بود تجهيزات و تسليحات يا تدابير و اقتصاديات با وجود ايمان به خدا و آمادگي شهادت، بي خاصيت و غير ضروري باشد و خون به تنهايي از پس شمشير برآيد به دنبال همان آيات جنگي سوره انفال نمي‌فرمود «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شيئ في سبيل الله يوف اليكم و انتم لا تظلمون». (46)

  اما در مورد تقوي و رابطه آن با علم و اختراع، در يك سخنراني سال‌هاي بعد از ١٣٣٠ كه در جزوة «انسان و خدا» آمده است شرح داده بودم كه توجه بشر به اختراع و اكتشاف كه همان چاره‌ انديشي مشكلات و نواقص و خلاصي از گرفتاري و محروميت است به ميزان زيادي مديون روح تقوي و شرافت بوده شخص يا ملتي كه عادت به تقلب و طفيلي‌گري و به تقليد و تسليم و تنبلي دارد به خود زحمت تجسس و تلاش و تخصص را نداده از توسل به راه‌هاي غير اخلاقي، تأمين زندگي و نيازهاي خود را مي‌نمايد يا با وضع ناهنجار مي‌سازد. از طرف ديگر شخص صادق امين با تقوي تا اطلاع و اطمينان نسبت به بصيرت و تسلط خود در كاري نداشته و متخصص آن نباشد قبول مسئوليت نمي‌نمايد.

  توكل به خدا نيز كه خوشبيني و ايمان و اعتماد به دستگاه حكيم مدبر خلقت و وعده‌هاي الهي است مؤمنين را به مصداق «و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيئي قدرا»(47) كفايت مي‌كند، به معناي نفي عمل و انصراف از تلاش و تفكر نيست كما آن كه گفته‌اند با توكل زانوي اشتر ببند و پيغمبر و ائمه با وجود اجابت دعا و مقام اعلي كه نزد خدا داشتند در هيچ امري از به كار انداختن عقل و علم خودداري نمي‌كردند. منتهي كسي كه هدف صحيح و راه صحيح را پيش مي‌گيرد دستگاه خلقت بذر عمل او را ولو بعد از حياتش به ثمر مي‌رساند و از آنچه مثبت و حق باشد چيزي به هدر نمي‌رود.(48) فرق ميان مؤمن متوكل با ملحد مغرور در اين است كه اولي اتكاء و استفاده از عوامل بي‌نهايت وجود و نظامي كه جهان را مي‌گرداند داشته از سرزنش ملامت‌كنندگان و تهمت سازش‌كاري نترسيده و خيالش راحت است در صورتي كه دومي محتاج به نظر مردم و متكي و منحصر به سرمايه ناچيز شخصي بوده متزلزل مي‌باشد.

 

با تشكر از توجه شما و توكل به لطف خدا

مهدي بازرگان

   ضميمه شماره يك: حقا آقاي خميني را بايد مبتكر و مقدم اين طرز فكر، حتي در مقايسه با روحانيت مبارز گذشته (يا روحانيت متعهد بنا به اصطلاح اقتباس از غرب) بدانيم. در انقلاب مشروطيت و پس از آن نه تنها رجال سياسي خوش‌نام مانند مصدق و مستوفي و مؤتمن‌الملك شهرت و محبوبيت و خدمتشان به واسطه امتناع از نادرستي و دزدي و مخالفت با خيانت به وطن بود و هم و غمشان صرف استقلال و آزادي و به طور كلي دفاع از مشروطيت و قانون اساسي مي‌شد. از روحانيون به نام مانند مدرس و طباطبايي يا امثال كاشاني و حاجي سيد جوادي نيز هر كس وارد گود سياست و نمايندگي مجلس شده بود هدف اصلي و مبارزه‌‌شان استقلال مملكت در برابر اجانب و در افتادن با خائنين دولتي و سلب‌كنندگان آزادي و حقوق ملي بود، و همچنين جلوگيري از منكرات و بي‌ديني به اقتضاي مقام روحاني و انتظاري كه مردم از آنها داشتند. صفت مشترك همگان وطن‌پرستي يا وطن‌دوستي در اصطلاح زمان بود، يا ملي، و در دفاع از قانون اساسي خلاصه مي‌شد. خدمت به اسلام به طور علي‌الاطلاق و جداي از ايران، از كرسي سياست و رهبري ملت و تشكيل دولت اسلامي، هدف اصلي و انحصاري هيچكدام نبود. ضمن آن كه در ميان روحانيون افراد كثيري بلكه اكثريت موضع بي‌طرفي در سياست و امور اجتماعي اختيار كرده به تعليم دين و تبليغ احكام مي‌پرداختند. كساني هم روابط غير خصمانه و تا حدودي دوستانه و همكاري با دربار و دولت‌ها داشتند.

(1) به ضميمه يك مراجعه شود.

(2). البته كساني هم بودند، از جمله در نهضت آزادي خارج از كشور كه ايدئولوژي حزبي و رسالت ملي را حاكميت اسلام بر تمام جهان قرار مي‌دادند.

(3) حاكميت الهي و حكومت شورايي ملي در اينجا اشاره شد نظامي است كه قوانين اساسي و اهداف و اصول مأخوذ از مشيت و احكام الهي بوده ولي مقررات اجرايي و مباشرات و مديريت امور خلق و امت با مشورت مردم و حاكميت ملي انجام گردد. آن همان نظام جمهوري دموكراتيك اسلامي است كه در اساسنامه شوراي انقلاب مصوب امام تصريح شده بود و اصطلاح دموكراتيك و اسلامي را مكرر امام در مصاحبه‌هاي پاريس در پاسخ خبرنگاران خارجي كه سؤال از كيفيت حكومت اسلامي مورد نظر ايشان مي‌كردند تصريح نموده بودند. از جمله در 10/8/57 به خبرنگار راديو تلويزيون اتريش مي‌فرمايند: «با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار مي‌‌شود». براي راديو تلويزيون هلند در 14/8/57 توضيح مي‌دهند كه «دموكراسي اسلامي كامل‌تر از دموكراسي غرب است» و چهار روز بعد در يك مصاحبه عمومي با خبرنگاران برزيلي، انگليسي، تايلندي، ژاپني و امريكايي در حومة پاريس تصريح مي‌فرمايند كه: «دولت اسلامي دولت دموكراتيك به معناي واقعي است». (نقل از كتاب نداي حق ـ مجموعه‌اي از پيام‌ها، مصاحبه‌ها و سخنراني‌هاي امام خميني از 17 مهر ماه تا 30 آبان 57 در پاريس). بنده نيز با خبرنگاران داخلي و خارجي و در مصاحبه‌ها و پيام‌هاي خود تأسي و تكرار مي‌نمودم، ولي بعداً‌ كه صفت دموكراتيك از عنوان جمهوري اسلامي برداشته شد از طرف بعضي از مغرضين بهانه اتهام و حمله گرديد.

(4) رجوع شود به مقاله روزنامه كيهان مورخ 23/6/59 و روزنامه ميزان مورخ 14/7/59

(5) علامت شير و خورشيد كه به صورت نشان دولتي ايران از زمان قاجاريه انتخاب شده بود و در مشروطيت و دوران پهلوي رسميت و عموميت بيشتر يافته علامت ثابت‌نامه‌ها و اسناد ادارات دولتي گرديد و شعبه ايراني صليب سرخ بين‌الملل آن را وجه امتياز و عنوان خود قرار داد. تاريخچه قديمي و سير تحول طولاني كاملاً اسلامي و بلكه شيعي دارد و خالي از هر گونه ارتباط يا سابقه زرتشتي وساساني و شاهنشاهي است. شير به اعتبار علي كه اسدالله الغالب است آمده، ذولفقاري به دست داشته است و خورشيدي كه از پشت آن پرتو مي‌اندازد يادآور نور هدايت اسلام و «الله نورالسموات والارض» بوده است.

(6). آقاي خامنه‌اي رييس جمهور در سمينار مسئولين بنياد شهيد (به تاريخ 21/8/60) مي‌گويد «ما تاريخ خود را مديون شهادت‌طلبي مي‌دانيم».

(7). محمد 7/8 ـ اگر خدا را ياري كنيد شما را ياري كرده گام‌هايتان را پا بر جا و استوار مي‌سازد.

(8). طلاق 3/3 ـ و هر كس توكل به خدا كند همان براي او كافي است.

(9). آل عمران 19/17ـ ان الدين عندالله الاسلام. آل عمران 80/79ـ و من يتبع غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه.

(10). مائده 3/5ـ و رضيت لكم الاسلام دينا.

(11). در فرقه بهائيت به تبليغ به عنوان مهم‌ترين تكليف و از جهتي تنها تكليف خيلي اهميت داده مي‌شود. راه‌هاي مؤثري كه از ابتدا براي نشر دين خود اختيار كردند عبارت بود از خوشرويي و خدمت و تعاون، صلح جويي و وحدت اديان، اتخاذ لباس و افكار و نيازهاي مكان و زمان، و بي تقوايي در استنادها و استدلال‌ها، قيافه مظلوميت گرفتن و مداراي با زورمند … منظور آن كه تبليغ هر متاع و مكتب وقتي مورد اصرار و هدف باشد ندرتاً‌ ممكن است خالي از خدعه و باطل درآيد. تبليغ وسيله‌اي است كه غالباً به سود مجهول‌ها و مردودها به كار برده مي‌شود و روي هم رفته تأثير رواني مطلوب و دراز مدت ندارد.

(12). آيات مربوط به مطالب فوق چند نمونة ذيل است:

1) انعام 125/125ـ فمن يرد الله ان يهديه بشرح صدره الاسلام.

2) صف 7/7ـ و من اظلم ممن افتري علي‌الله الكذب و هو يدعي الي الاسلام.

3) بقره 131/125ـ اذقال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين.

4) انعام 14/14ـ قل اني امرت ان اكون اول من اسلم.

5) آل عمران 20/18ـ اسلمت وجهي الله و من اتبعن.

6) حجرات 17/17ـ قل لا تمنوا علي اسلامكم.

7) مائده 99/99ـ ما علي الرسول الاالبلاغ.

8) مائده 67/72ـ يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك.

9) هود 57/60ـ فان تولوا فقد ابلغتكم ما ارسلت به اليكم.

10) 125/126ـ ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن.

11) بقره 256/257ـ لا اكراه في‌الدين، قد تبين الرشد من الغي.

12) طه 1/1 و 2/2ـ طه، ما انزلنا عليك القران لتشقي.

13) شعرا 3/2ـ لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين.

14) نور 54/53ـ قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول فان تولوا فانما عليه ما حمل و عليكم ما حملتم و ان تطيعوه تهتدوا و ما علي الرسول الاالبلاغ المبين.

15) احزاب 71/71ـ و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما.

16) يونس 99/99ـ ولو شاء ربك لامن من في الارض كلهم جميعاً‌ افانت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين.

(13) از اين قبيل: انا لله و انا اليه راجعون، فاستقيموا لله، ابتغاء وجه الله، من كان يرجوا لقاء الله، جاهدوا في سبيل الله، انفقوا في سبيل‌الله، الي المصير، ادعوني استجب لكم، اطيعوني، اعبدوا الله، قربه الي الله . . .

(14) ذاريات 56/56ـ جن و انس را نيافريدم مگر براي اين كه بندگي مرا بكنند.

(15). عنكبوت 5/5ـ و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغني عن العالمين.

(16). معروف است كه وقتي ابرهه با قشون كرار و فيل‌هاي وحشتناك خود براي خراب كردن خانه خدا به نزديكي‌هاي مكه رسيده بود، عبدالمطلب بزرگ قريش و جد پيغمبر(ص) كه متولي كعبه بود نزد ابرهه رفته شكايت از تجاوزي كه سربازان به شترهاي در حال چراي او كرده بودند مي‌نمايد و مطالبه شترهاي خود را مي‌كند. ابرهه از اين سخن او تعجب كرده، مي‌گويد: در چنين موقعيت حساس و خطرناكي دلت براي شترها سوخته است؟ عبدالمطلب جواب مي‌دهد: خانه صاحب و اربابي دارد كه آن را حفظ خواهد كرد، من صاحب شترها هستم. «للبيت رب و انا رب الابل»

(17). بقره 273/275ـ و ما تنفقوا من خير فلا نفسكم و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خير يوف اليكم و انتم لاتظلمون. سبا 46/46ـ قل ما سالتكم من اجر فهو لكم.

(18) ق 16/15ـ و نحن اقرب اليه من حبل الوريد. انفال 24/24ـ و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه.

(19). الناس عيالي انفعهم اليهم احبهم الي. (مضمون حديث)

(20). اسراء 70/72ـ و لقد كرمنا بني آدم و حملنا هم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثيره ممن خلقنا تفضيلا.

(21). اعراف 32/30ـ قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق.

(22). حديد 27/27ـ و جعلنا في قلوب الذين اتبعوه رأفه و رحمه و رهبانيه ابتدعوها.

(23). انفال 24/24ـ يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه تحشرون.

(24). حج 39/40ـ اذن الذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير. بقره 190/186ـ و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلون و لا تعتدوا. و خيلي مطالب ديگر كه در مقالات سيماي اسلام، دين و آزادي، ترمز و تفضل آمده است.

(25). ممتحنه 8/8 ـ لا ينهيكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين.

(26). ابراهيم 37/40ـ ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون.

(27) بقره 129/123ـ اي پروردگار، در ميان آن‌ها و از خودشان رسولي برانگيز كه آياتت را بر آن‌ها بخواند و كتاب و حكمت تعليمشان داده تزكيه‌شان نمايد.

(28) روم 32/30ـ . . . ولا تكونوا من المشركين من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون.

(29) مائده /48ـ . . . ولو شاءالله لجعلكم امه واحده ولكن ليبلوكم فيما اتيكم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعكم جميعاً فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون.

(30) تفصيل كافي و استناد به آيات و روايات در مقالات «انقلاب و انقلابي»، «مكتب و ملت» و جاهاي ديگر آمده است.

(31). هر جا مشركين را يافتيد بكشيد.

(32) پس آن‌ها را هرجا يافتيد بگيريد و بكشيد.

(33) معلون‌هايي هستند كه هر جا پيدا شدند بايد دستگير و به قصد كشت از پا درآورده شوند.

(34) با كساني از كفار كه در سرحدات (پهلوهاي) شما هستند بجنگيد و حتماً بايد در شما خشونت ببينند.

(35). تبري خدا و فرستاده او به مشركيني كه با آن‌ها پيمان داريد اعلام مي‌شود.

(36) آل عمران 103/100ـ و حتماً‌ از ميان شما امت گروهي باشند كه دعوت به خير و خوبي كنند و امر به معروف و نهي از منكر به عمل آورند و همين‌ها رستگاران مي‌باشند.

(37). بقره 124/118ـ به درستي كه من تو را براي مردم امام قرار مي‌دهم.

(38). انبياء 73/73 و سوره 32/ـ اماماني كه به امر (يا به وحي) ما هدايت يا رهبري مي‌نمايند.

(39). نساء 59/62ـ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از خدا و از رسول و از آمرين صاحب صلاحيت كه از خودتان باشند اطاعت كنيد.

(40). نساء 59/62ـ … فان تنازعتم في شيئي فردّوه الي الله والرسول.

(41). رييس يكي از بيمارستان‌هاي تهران كه دكتر مكتبي متعصبي است گفته بود من ترجيح مي‌دهم كه يك زغال فروش مكتبي مرا عمل كند تا يك جراح متخصص غير مكتبي.

(42). انفال 64/67ـ اگر از شما بيست نفر (جنگجوي) صابر باشد بر دويست نفر غالب مي‌شوند.

(43). انفال 66/68 ـ هم اكنون خدا بر شما تخفيف داده دانست كه در ميانتان سستي وجود دارد پس اگر از شما صد نفر مقاومت‌كننده صابر باشد بر دويست نفر پيروز مي‌شويد.

(44). انفال 10/10ـ و ما جعله الله الا بشري و لتطمئن به قلوبكم.

انفال 12/12ـ اذ يوحي ربك الي الملائكه اني معكم فثبتوا الذين امنوا سالقي في قلوب الذين كفروا الرعب.

(45). خداوند ابا دارد از اين كه امور جز با اسباب خود جريان پيدا كند.

(46). انفال 60/62ـ تا آنجا كه بتوانيد به خاطر آن‌ها انواع نيروها و سواره نظام آماده سازيد تا بدان وسيله دشمن خدا و دشمن خودتان و كسان ديگري را كه اطلاع نداريد ولي خدا مي‌داند بترسانيد و (بدانيد كه) آنچه در راه خدا خرج مي‌كنيد به طور كامل به شما برمي‌گردد و مورد ظلم و خسارت قرار نمي‌گيريد.] نكتة قابل توجه در اينجا آن كه نمي‌گويد تدارك قوي ببينيد تا جنگ قاطع كرده كافرها و دشمنان را از بين ببريد بلكه تجهيز لشگر كنيد تا دشمنان بترسند و جرأت حمله نكنند. يعني جنگ و نابودي دشمنان هدف نيست، عدم جنگ و بقاي حيات يا صلح هدف است.[

(47). طلاق 3/3ـ و هر كس توكل به خدا كند همان او را كافي است. به يقين خدا امر خود را (و ادارة كارها را به فرجام مطلوب) مي‌رساند (زيرا كه) حتماً‌ خدا براي هر چيز اندازه و سر رسيدي قرار داده است.

(48). براي تفصيل بيشتر و تجزيه و تحليل كلي به جزوه «تلاش و توكل» كه از طرف دفتر پخش كتاب در امريكا منتشر شده است مراجعه نماييد.