میناکاری های میناچی! / عبدالعلی بازرگان

میناکاری های میناچی!

۶ بهمن , ۱۳۹۲ 

 عبدالعلی بازرگان

نام دکتر میناچی با حسینیه ارشاد، و نام ارشاد با شادروان دکتر شریعتی گره خورده است، اگر شریعتی شریعتی شد، همچون سایر شخصیت های تاثیرگزار تاریخ، شرایطی فراهم شد تا بدرخشد و اندیشه اش در دل هزاران جوان جای گیرد. اما مردم فقط قهرمانان را می بینند و دیگرانی که آنها را سردست گرفته و بردوش هنر و همت و حمایت خود بالا آورده اند، معمولا در سایه آن بزرگان گم می شوند و نادیده گرفته می شوند. با درگذشت دکتر میناچی جادارد سایه ها راهم در این پازل پر تنوع ببینیم:

اگر سرمایه مرحوم محمد همایون، صنعتگر نیکوکار برای راه اندازی بنای اولیه ارشاد نبود، اگر سخنرانی های نوگرایانه و تحول آفرین استاد محمدتقی شریعتی و استاد مرتضی مطهری و سایر اندیشمندان نوگرای دینی در خیمه خیابان شمالی حسینیه ارشاد، که نطفه بنای ارشاد در شب های محرم و رمضان سال های ۴۳-۴۵ درآنجا بسته شد، نبود(۱)، اگر امثال مرحوم کاظم متحدین(۲)، که به دلیل سابقه اداری تند نویسی اش در مجلس، می توانست سخنرانی های دکتر را تندنویسی و تنظیم کرده و پس از نهائی شدن، همان شب آنرا به چاپخانه زیر زمین ارشاد برساند تا برای روز یا هفته بعد آماده توزیع شود، نبود، اگر امثال دکتر حبیب جریری(۳)، که یکی دو سال بعد، برای اولین بار سیستم ضبط مدرن سخنرانی در اطاقک کوچک جنب سن سخنرانی، و تکثیروسیع کاست آن میان جوانان تشنه را به راه انداخت، نبود، اگر داوطلبانی که چاپخانه زیر زمین را می گرداندند، اگر امثال مقدم، مدیر داخلی، حاج مانیان، مهدیان، رادنیا و دهها داوطلب دیگر نبود، حسینیه ارشادی ساخته نمی شد و این همه را زیرکی و مدیریت دکتر میناچی سامان داده بود.

حسینیه ارشاد، اما زیر زمینی هم داشت که دور از چشم ساواک به سازماندهی جوانان مساعد برای فعالیت های نوگرایانه فرهنگی دینی سیاسی می پرداخت که چندین گروه مستقل در زمینه های مختلف ادبی، هنری، قرآنی، جامعه شناسی و تاریخ، کودکان و… شکل گرفت.  همانجا بود که میرحسین موسوی اسیرآزاده و همسر اندیشمند و فداکارش زهرا رهنورد  جوانان را با آثار ادبی و سیاسی مهم ایران و جهان آشنا می کردند و دکتر غلامعباس توسلی به نسل نو جامعه شناسی مدرن می آموخت. همانجا بود که جوانانی همچون محمدعلی نجفی زیر نظر شریعتی تاتر سربداران را تمرین می کردند و پس از تیرباران پایه گذاران اولیه سازمان مجاهدین آنرا به صحنه آوردند و موجب خشم ساواک و تعطیل حسینیه شدند.

حسینیه ارشاد از قضای روزگار! درست مقابل کاخ جوانان ساخته شده بود و این دو بنا در نوع خود، اولین محسوب می شدند؛ ارشاد اولین مرکز دینی بود که سالن مدرنی همچون سینماها داشت و مردم به جای زمین، روی مبل و صندلی می نشستند و برنامه های هفتگی آن با اعلام نام سخنران، موضوع سخنرانی و ساعت شروع جلسه، در تابلوی بزرگ اعلانات مرکز مقابل دیدگان عابرین سواره و پیاده اعلام می شد. این ابتکار البته پس از چندی مورد تقلید برخی مراکزو مساجد قرار گرفت و همگانی شد، اما درآنروزگار هیچ یک از روحانیون، نه عنوانی برای سخنان خود از قبل اعلام می کردند و نه حتی بسیاری از آنها و مستمعینشان اصلا می دانستند درباره چه چیزی می خواهند سخن بگویند یا بشنوند! حرف ها به تناسب جلسه فی الباهه به زبان می آمد و مجلس گرم می شد و طرفین راضی و خشنود با کسب ثواب! به خانه بر می گشتند.

اما کاخ جوانان بنای مدرن و بزرگی با استخرو سالن های متعدد موسیقی و سرگرمی های دیگر بود که طبق طرح و برنامه سیاست گزاران آن نظام، قرار بود توجه دختران و پسران جوان، به خصوص دانشجویان، را ازسیاست و مبارزه به خود جلب کند. مشابه این بنا، در مراکز برخی استانها نیز ساخته شد و قرار بود در همه شهرها گسترش پیدا کند. عجیب این که شاید یکدهم استقبالی که جوانان از حسینیه ارشاد کردند، از آن کاخ، که می توانست مفید و سازنده هم واقع شود، نکردند و به ندرت ازدحامی مقابل ورودی آن دیده می شد. و این تجربه عبرت آموزی برای زورمداران حاکم است که با همه امکانات موجود، نه تنها یکصدم توفیقات پایه گزاران دست خالی ارشاد را به دست نیاوردند، بلکه داشتن چنان کاخ هائی را برای فرار از دین دولتی و سیاست زدگی، به رویائی برای بسیاری از جوانان امروز تبدیل کرده اند.

میناچی و نقش او را نسل امروز نمی شناسند، اما تقدیر الهی عمر او را تا سن ۸۲ سالگی تداوم بخشید تا با تلخکامی از آنچه پس از انقلاب روی داد، آزمون صبر و شکیبائی و پایمردی اش را بگذراند و بر کوله بار عمل صالحش بیفزاید، اما دکتر شریعتی که در آستانه انقلاب، پس از گریز از چنگال ساواک، از غم آنچه گذشته بود و می گذشت، درغربت جان داد، چه بسا اگر زنده مانده بود، از اولین کسانی به شمار می رفت که به جرم انتقاداتش از دکانداران دین در اوین اعدام می شد. مطهری و مفتح در ابتدای انقلاب ترور شدند، کانون فرهنگی دکتر شریعتی در خیابان زمرد با حضور استاد محمد تقی، پدر دکتر شریعتی، مورد هجوم لباس شخصی های مامور قرار گرفت و به تخریب و آتش کشیده شد، متحدین سه فرزند و دامادش را در راه آزادی از دست داد، دکتر جریری جانش را در اسارت عراق به جانان تقدیم کرد و بسیاری از شاگردان و تربیت شدگان حسینیه ارشاد نیز در مبارزات قبل یا بعد از انقلاب، یا جان باختند یا به اسارت گرفتار آمدند.

به تعبیر قرآن : ” آنها مردمان هدفداری بودند که صحنه حیات را خالی کردند، دستاورد نیک و بد آنان متعلق به خودشان  و دستاورد شما متعلق به خودتان است، شما از آنچه آنها کردند، بازخواست نمی شوید ( شما پاسخگوی ایفای نقش امروز خودتان هستید).

بقره ۱۳۴- تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- این خیمه که در ایام محرم و شب های قدر ماه رمضان برپا می شد، کانون روشنفکران دینی بود و از همینجا بود که به دلیل استقبال فوق العاده مردم ، فکر تاسیس مرکز بزرگتری در آن نزدیک مطرح گردید و با خرید زمین سرخیابان، کلنگ ارشاد در آنجا زده شد. پس از ساختن حسینیه ارشاد، بعدها درمحل این خیمه مسجدی به نام “قبا”، که پایگاهی برای سخنرانی های سیاسی مذهبی در آستانه انقلاب شد، توسط جمعی دیگر از بازاریان نیکوکارساخته شد که نام آن خیابان نیز به “قبا” تغییر یافت.

۲- کاظم متحدین از همکاران سابق استاد شریعتی در “کانون نشر حقایق اسلامی” در مشهد و پدر “محبوبه ” بود که با همسرش “حسن آلادپوش” در سال ۱۳۵۵ در جریان مبارزات مسلحانه شهید شدند و دکتر شریعتی مقاله “حسن و محبوبه” را به یاد آنان نوشت. کاظم متحدین همچنین پدرسعید و مسعود بود که بعد از انقلاب توسط لاجوردی به جوخه اعدام سپرده شدند و سالیان آخر عمرش از شدت این مصیبت ها حافظه اش را از دست داده بود.

۳- حبیب جریری دکتر دارو سازی مسلط به زبان های انگلیسی، فرانسه، عربی و روسی بود که اطلاعات فنی قابل ملاحظه ای نیز داشت و توانست به تناسب آنروز (حدود ۵۵ سال قبل) برای نخستین بار در حسینیه ارشاد سیستم ضبط و تکثیر سخنرانی ها را به راه اندازد. جریری به جرم همکاری در انتشار کتاب های دکتر شریعتی و مبارزات علنی، به پنج سال زندان محکوم و سرانجام با انقلاب آزاد شد و سپس به استانداری سیستان و بلوچستان و استانداری تهران رسید و در همان نخستین روزهای جنگ ایران و عراق، هنگامی که با گروهی از پزشکان و وزرای نفت و شهرسازی و مسکن و …عازم جبهه بود، در ۱۴ مهرماه سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای عراقی اسیر شد ولی به رغم انتظارخانواده و دوستان، تا آخرین روز بازگشت آزادگان، هرگز به وطن بازنگشت و هیچکس نشانی از او ندارد.