گزارش مراسم دومین روز همایش علمی فرهنگی بزرگداشت
مهندس مهدی بازرگان
به مناسبت دهمین سال در گذشت ٣٠/١٠/٨٣
دومین روز همایش علمی، فرهنگی مهندس بازرگان برگزار شد
دومین روز از همایش علمی، فرهنگی بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان صبح امروز در حسینیه ارشاد تهران برگزار شد.
همایش این روز نیز از چهار نشست جداگانه تشکیل شده بود و در هر بخش دیدگاه و اندیشههای بازرگان در حوزههای مختلف به بحث و بررسی گذاشته شد.
اولین نشست با سخنرانی «مرتضی کاظمیان» تحت عنوان «علیه استبداد، بازرگان، دین و دولت» آغاز شد.
تلاش برای تحقق حکومت دموکراتیک
او ابتدا در مقام تبیین نسبت دین و دولت در اندیشه مهندس بازرگان گفت که بازرگان در آثار خود هیچگاه از منظر جامعهشناسی به معنای آکادمیک و خاص کلمه به طرح بحث نپرداخت. رویکرد او در زندگی اجتماعی – سیاسی و حیات فکریاش واجد نوعی نگاه انتقادی و نقادانه به وضع موجود بود. اما اندیشه و نوع نگاه بازرگان واجد خصوصیات علمی یک مکتب جامعهشناسانه نبود. هر چند که تحلیلهای جامعهشناختی او عرصههای متنوعی نظیر باورهای مذهبی، وضع فرهنگی زمانه، وضع اقتصادی – اجتماعی و مواجهه ساخت قدرت با حوزه جامعه مدنی را در بر میگرفت.
کاظمیان معتقد بود که بازرگان در کاربرد واژههای سیاست، دولت و حکومت چندان که در محافل آکادمیک مرسوم است ملاحظات علمی را رعایت نمیکرد و در برخی موارد این مقولهها به جای یکدیگر مورد استفاده قرار گرفتند.
او با تاکید بر اینکه بازرگان در تمام زندگی فکری – سیاسی خویش پیوسته دغدغه تکوین و تشکیل یک حکومت دموکراتیک داشته است، گفت: بازرگان با حکومت غیردموکراتیک و حاکمیت یک طبقه و نهادهای دینی بر دولت مخالف بوده و آنچه را که در مقام تبیین ویژگیهای حکومت اسلامی در دورهای از زندگی خویش برمیشمارد، چیزی جز توجه بر تحقق یک حکومت دموکراتیک نبوده که البته و پیوسته آن را آسیبشناسی نیز کرده است. او آنگاه به برخی از نظرات مهندس بازرگان اشاره کرد و گفت: بازرگان دههها پیش از تکوین حکومتی که خود را دینی ارزیابی میکند، پیوسته سوءاستفاده طبقه مفسر رسمی و نهادهای دینی از دین را در دولت مورد توجه قرار میداد.
کاظمیان با قرائت بخشهایی از نظرات بازرگان مبنی بر «اصل الهی بودن زمامدار» و «رسم تبعیت دولت از موسسات مذهبی» گفت: به رغم باور به وجوه اجتماعی دین، بازرگان همواره «پدیده نفاق» را در حکومت دینی خاطرنشان میکرد و «نقش تخریبی بزرگ» آن را مورد توجه قرار میداد.
کاظمیان با اشاره به تلاش بازرگان برای آسیبشناسی حکومتهای دینی گفت: بازرگان بارها در آثار خود بر جایگاه ویژه و منحصر شهروندان و مردم در امر حکومت تاکید کرده است و این رویکرد را «اسلامی» و قرآنی میداند.
او با تاکید بر اینکه «بازرگان برای هیچ طبقه و نهاد و گروهی حق ویژه قائل نیست» گفت: حکومت اسلامی از نظر او نه تنها دموکراتیک است که متکی است بر آزادی که موهبتی است الهی و به ویژه واجد آزادی مخالفان. حکومت اسلامی دموکراتیک مد نظر او همچنین همراه با ویژگی تساهل و مداراست نیز ملاک مشورت است و خواست اکثریت.
او به تاکیدات بازرگان در خصوص استقلال تاسیسات مدنی و سیاسی از تاسیسات دینی اشاره کرد و گفت: اساس نگاه او همین بود که دست خدا با جماعت و در جامعه است. او هر چند بر این باور بود که اجتماع نمیتواند از عقیده و هدف یا از مسلک و مذهب بینیاز باشد اما آن را ضرورتی فردی و درونی میدانست و آزادانه و نه جبر و الزامی بیرونی.
کاظمیان آنگاه سخنان خود را اینگونه ادامه داد: رویکرد عام یعنی باور به وجوه اجتماعی دین و در عین حال یادآوری لزوم تفکیک نهادهای متولی دین از دولت و پرداختن همزمان به آسیبشناسی حکومتهای دینی و سوءاستفادههای صورت گرفته از دین در پیوند با دولتباوری بود که به رغم برخی ادعاها و دیدگاههای بازرگان از آن عدول نکرد.
نسبت دین و سیاست
«سیدعلی محمودی» دومین سخنران روز دوم همایش بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان بود که از نسبت میان دین و سیاست در اندیشه او سخن گفت.
محمودی در مقاله خود با بررسی آثار بازرگان در فاصله زمانی ۱۳۲۶ تا ۱۳۷۳ دو سئوال مطرح کرد: مرحوم بازرگان چه توجیهی در ارتباط با دین و سیاست دارد؟ و همچنین بین نهاد دین و سیاست چه نسبتی برقرار میکند؟
وی در پاسخ به این دو پرسش گفت: مهندس بازرگان با رویکرد تاریخی غرب، قرون وسطی، رنسانس را بررسی و آن را با جوامع اسلامی مقایسه مینماید و نتیجه میگیرد که مقایسه این دو کار نادرستی است و نباید جدایی دین و سیاست در غرب را به جوامع اسلامی تعمیم داد.
محمودی با بیان اینکه مسائل سیاسی و اجتماعی از نظر بازرگان در دین جایگاه ویژهای دارد، افزود: به عقیده ایشان از میان ۸ فروع دین، خمس، زکات، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، ناظر به امور اجتماعی هستند.
او آنگاه به سخنرانی بازرگان درباره مرز میان دین و سیاست در سال ۴۱ اشاره کرد و گفت: دین هدف و جهتگیری سیاست را تعیین میکند ولی بیشتر از این پیش نمیرود. چون دین فوقسیاست است. همچنین دین سیاست را با تبیین اصول و جهتگیری راه میبرد ولی وارد جزئیات نمیشود و مسائل مربوط به زمان و مکان را بر عهده مردم میگذارد. با این تعریف هدف و جهت یک امر شرعی است اما نوع سیاستورزی موضوعی بشری است.
او با اشاره به تاکید مهندس بازرگان بر نظارت و مشارکت همگانی خاطرنشان کرد: «در کتاب «دنیا و آخرت» امر سیاست مورد توجه ایشان قرار گرفته است، هدف اصلی دین دعوت به خیر و صلاح است ولی در این آموزهها امور مردم به خود آنها واگذار شده است.»
محمودی با اشاره به اینکه حکومت مورد نظر بازرگان با زور قابل اجرا نیست به نقل از مهندس بازرگان گفت: «ایشان در واپسین نوشتار خود حدود یک ماه پیش از درگذشت خود نوشت: با آن حکومت اسلامی مخالفم که خواسته باشد به نام اسلام و به خیال اسلام در داخل و خارج تحمیل اسلام نماید و خود را موظف و مسئول دین و ایمان مردم و اجرای احکام اسلام در ایران و دنیا بداند.»
وی افزود: «بنابراین مهندس بازرگان دو ملاک برای تدوین نظام به حکومت اسلامی دارد یعنی حکومت بر طبق کتاب و سنت خدا باشد و علاوه بر این در مخالفت با حدود احکام شریعت نباشد. این دو ملاک یادآور حکومت دموکراتیک بر مبنای دین است.»
بخش دیگری از اظهارات محمودی درباره مرز بین نهادهای سیاسی و دینی از دید بازرگان بود: «در سال ۴۱ وقتی ایشان از دو نهاد دین و سیاست صحبت میکند، بیشتر بحثاش نهادهای اجتماعی است. او معتقد است انجمنهای اسلامی باید کار خود را انجام دهند و وارد سیاست نشوند و احزاب سیاسی نیز نباید به امور دینی دخالت کنند. این دو باید کار خود را انجام دهند چون در سیاست امکان دارد اشتباهات زیادی پیش بیاید و به نام دین نوشته شود. مهندس بازرگان در مقاله «انتظارات مردم از مراجع» که در سال ۴۱ نگاشته شد به صراحت از استقلال نهاد دین و سیاست صحبت میکند و نگرانی عمیق خود را از وابسته شدن روحانیت به نظام حاکم نشان میدهد.»
محمودی در این بخش از اظهارات با بیان اینکه هیچ مصیبتی بالاتر از این نیست که روحانیون از بعضی مقامات مواجب دریافت کنند، تصریح کرد: «مهندس بازرگان میگوید آن چیزی را که مردم هیچ انتظار ندارند و بزرگترین لطمه را به حیثیت و اساس دیانت میزند، همین است که روحانیت را به جای پشتیبانی و همصدایی ساکت یا احیاناً همگام یا جیرهخوار مظاهر ظلم و فساد ببینند.»
او همچنین به دیدگاه بازرگان درباره حوزه دین و سیاست اشاره کرد و اظهار داشت: «دین به حوزه خصوصی ارتباط دارد و سیاست به حوزه عمومی، پس دخالت این دو حوزه در یکدیگر ناممکن است و هیچ فرد روحانی و غیرروحانی حق دخالت و آمریت در امور مردم را ندارد.»
دفاع از هویت فکری، ملی
«محمد بستهنگار» نیز چکیدهای از مقاله خود با موضوع «استقلال و هویت فکری ملی – مذهبی در اندیشه مهندس بازرگان» را ارائه کرد.
او با تاکید بر اینکه بازرگان معتقد بود ایرانی مسلمان باید مسلمان و ایرانی باشد و هر رنگی به غیر از این بگیرد دشمن دیانت و استقلال خواهد شد، گفت: «ایشان از همان آغاز فعالیتهای اجتماعی، سیاسی خود به دنبال این تفکر و راهی بود که خصلت استقلال در تمام زمینههای فردی و اجتماعی بروز یابد و با توجه به آن از هویت ملی و دینی خود دفاع نماید.
بستهنگار ادامه داد: «وقتی مهندس بازرگان درباره استقلال سخن میگوید تنها منظورش استقلال سیاسی نیست بلکه بر جنبههای فرهنگی و اجتماعی آن نیز تکیه دارد و آن را لازمه روحیه استقلالخواهی میداند. بنابراین ایشان مجذوب شدن و تقلید صرف از غرب را بدون در نظر گرفتن جوانب دیگر رد میکند و آن را نه تنها برای کشور مفید نمیداند، بلکه بندهای اسارت انسان و تحتالحمایگی کشور را روز به روز مستحکمتر میکند.»
به عقیده بستهنگار، بازرگان نه تنها از بعد سلبی به مسئله استقلال نمینگرد بلکه از جنبه ایجابی که روحیه ابتکاری است نیز آن را مورد توجه قرار میدهد و با این روحیه با مذهب و ملیت خویش برخورد مینماید.
وی خاطرنشان کرد: «بازرگان در مقابل کسانی که به غرب رفته و وقتی برمیگردند، مذهب و مبانی دینی و فرهنگی خود را کنار میگذارند میگوید در جامعه تربیت شده ایرانی تظاهر به مسلمانی جرات و جسارت فوقالعاده میخواهد اما در جامعه اروپایی کاتولیک بودن و برای نماز به کلیسا رفتن امری عادی است.»
بستهنگار یادآور شد: «البته اسلامی که مهندس بازرگان از آن دفاع میکند و از همگان میخواهد که به آن پایبند باشند، دینی است که از حقوق بشر عدالت اجتماعی، آزادی، دموکراسی و نفی امتیازات گروهی و طبقاتی سخن میگوید. ایشان بعد از انقلاب که دفاع از هویت ملی و دینی در کنار یکدیگر دستخوش آشفتگی شده بود و قبول یکی مستلزم نفی دیگری بود همچنان به این تفکر خود پایبند است. او دفاع از هویت ملی و ایرانی بودن خود را از مسئله ملیگرایی و ناسیونالیسم افراطی جدا میکند.»
بستهنگار ادامه داد: «مسئلهای که باید به آن توجه کرد و در نوشتههای مهندس بازرگان نیز به چشم میخورد آن است که مبادا دفاع از هویت ملی و ایرانی در تقابل با آزادی و دموکراسی قرار گیرد لذا حکومت نخبگان و حکومت طبقاتی را به شدت نفی میکند.»
حجاریان ما هنوز هم مشروطهخواهیم
سعید حجاریان نیز درمقاله خود به همایش علمی، فرهنگی بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان تاکید کرد: «مسئله بازرگان، مسئله امروز ماست. هنوز مشروطهخواهیم، مشروطه را میتوانیم دوگونه تصور کنیم یکی مشروطه سلطنتی و دیگری مشروطه ولایی، البته اکنون از مشروطه سلطنتی عبور کردهایم، بنابراین پیگیر مشروطهای از نوعی دیگریم.»
حجاریان که مقاله اش به این همایش توسط عیسی سحرخیز قرائت شد از خصوصیات اخلاقی مهندس مهدی بازرگان سخن گفت. خصایصی که به گفته وی بسیار ارزشمند و آموزنده بود «تلاش او این بود که در هر کاری بازده و ثمره بیشتری بر جای بگذارد.»
سپس خاطرهای را از نظم مهندس بازرگان یادآوری میکند: وقتی در سوئیس درگذشت چمدانش را که باز میکنند با شگفتی میبینند هر چیزی منظم و مرتب در جای خود قرار دارد. او حتی در زمان بیماری نیز کاری را فراموش نمیکرد. حجاریان در پیام خود تعهد حیرتانگیز بازرگان را نیز از قلم نینداخت و تصریح کرد: آنچه شهید مطهری را وادار کرد که او را برای نخستوزیری پیشنهاد کند تعهد و دینداری او بود.
در بخشی دیگر از پیام سعید حجاریان به همایش علمی، فرهنگی بزرگداشت مهندس مهدی بازرگان نیز از صبر و شکیبایی وی سخن به میان میآورد: یادمان هست که حتی از برخی نمایندگان مجلس اول کتک خورد و اهانت شنید، در بهشتزهرا ضرب و شتم شد و اهانت بسیار دید، اما هیچگاه دم برنیاورد.
عنوان پیام حجاریان در همایش بازرگان چنین بود: «بازرگان مشروطهخواه تمامعیار.» به گفته حجاریان این عنوان در تقابل با جمهوریخواه تمامعیار است.
وی در پیام خود با بیان اینکه درباره مشروطهخواهی و جمهوریخواهی سخن نمیگویم افزود: جمهوریخواهی در ایران سابقه چندان مناسبی ندارد. تقریباً همزمان با انقلاب مشروطه در ایران، جنبشهای مشروطهخواهی در روسیه و عثمانی هم پا گرفت.
حجاریان آنها را سه خواهر مشروطیت نامید.
وی ادامه داد: بلافاصله در روسیه و عثمانی جریانهایی پیدا شدند که کوشیدند از مشروطیت عبور کرده و جمهوریت را مطرح کنند. به اعتقاد حجاریان اندیشه جمهوریتی که آنها مطرح کردند، لائیک بود و نتایجی که به بار آورد، ضدیت با دین برجسته بود.
وی تاریخ مشروطیت در ترکیه و روسیه را مرور کرد: در ترکیه ماجرا به سوی برنامههای کمال پاشا (آتاتورک) رفت و در روسیه به سوی بلشویسم. به این دلیل بود که در ایران در بین مردم روحانیت و متدینین رفتهرفته نسبت به این لفظ نفرت یا حداقل دریافتی منفی پیدا شد.
حجاریان چنین ادامه داد: در صدر مشروطه جریان ضعیفی از روشنفکران به دنبال جمهوریت رفتند که دوام نداشت و به آرامی از بین رفت. حتی در زمان رضاخان هم که جمهوریت طرح شد همه مخالفت کردند و رضاخان آن را پس گرفت.
وی تاکید کرد: گرچه بیش از مشروطه گاه سخن از جمهوریت گفته شده است، لیکن پس از آن و با توجه به دو خواهر دیگر مشروطیت ایران از آنجا که معنای جمهوریت تغییر کرد، دیگر در ایران سخنی از جمهوریت به میان نیامد، حتی در دوره نهضت ملی هم چنین سخنی مطرح نبود.
سعید حجاریان در ادامه پیام خود اظهار داشت: زمینه تربیتی و تاریخی زندگی بازرگان در فضای مشروطهخواهی بود.
ذکر تاریخچهای از انقلاب
فرانسه بخشی دیگر از پیام حجاریان را به همایش علمی فرهنگی مهندس بازرگان تشکیل میداد. در ادامه حجاریان در پیام خود با اشاره به رشته تحصیلی بازرگان یعنی ترمودینامیک علاقه بازرگان را در نوشتههایش بیشتر به حوزه روانشناسی ذکر کرد.
وی افزود: مرحوم بازرگان اگرچه رای پوپر را ندیده و ملاحظه نکرده بود، اما در نحوه تفکر متدولوژیک همانند او میاندیشید.
به اعتقاد حجاریان اگر بازرگان در انگلیس تحصیل کرده بود، در پروژه خود راسختر میشد.
حجاریان ادامه داد: مهندس بازرگان با توجه به علایق شدید مذهبیاش نسبت به چپها نوعی جبههگیری داشت. چپها انقلابی بودند. به بسیج تودهای و راهی که ناگهان همه چیز را دچار تغییر کند، میاندیشیدند. مهندس با این روش مخالف بود و راهی را که یک شبه دنیا را تغییر دهد نادرست میدانست. او حتی وقتی از قرآن سخن میگوید تاکید میکند که سیر نزول قرآن تدریجی بوده و حتی خداوند قادر متعال دنیا را در شش شبانهروز خلق کرده است.
حجاریان در ادامه پیامش که آن را سحرخیز قرائت میکرد تصریح کرد: بازرگان بارها خود را ایرانی، مسلمان و مصدقی نامیده بود و در مصدقی بودن معنای مشروطهخواهی نیز نهفته است چرا که مصدق حتی در دادگاه حاضر نشد که اعلام کند از قانون اساسی مشروطیت دست کشیده و به شاه خیانت کرده است.
به نظر حجاریان، انقلاب مشروطه ایران، انجمنهای کاتولیکی فرانسه که وارث شعار برادری انقلاب فرانسه بودند، رشته تحصیلی بازرگان، در کنار مخالفت فکری او با گرایشهای تند و انقلابی چپ در مجموع منابع اندیشهای، مشروطهخواهی بازرگان را شکل میدهند.
وی افزود: اما انقلاب که شد، ناگهان طنز روزگار، بازرگان را که مشروطهخواهی تمامعیار بود بر تارک دولت انقلاب نشاند و بازرگان در شرایطی سخت نخست وزیر دولت موقت انقلاب شد.
حجاریان بر این نکته تاکید کرد که بازرگان حتی پس از انقلاب هم مشروطهخواه باقی ماند، چرا که به اعتقاد وی ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تغییر چندانی نکرده بود و آنها همان مشروطهخواهان سابق بودند.
حجاریان به شیوه بازرگان البته انتقادهایی را نیز وارد دانست. «معتقدم باید در پروژه به لحاظ روش اجرا اصلاحاتی به عمل میآمد تا نتیجه میداد.»
وی افزود: مشروطهخواهی اولاً منوط به حضور در حاکمیت است و حتی تلاش به دوگانه کردن حاکمیت شیوهای است که در دوره گذار به آن دست زده میشود تا در نهایت به مشروطه کامل و تاسیس حاکمیت یگانه مشروطه بینجامد. این پروژه بدون حضور در حاکمیت ممکن نیست و اینکه تنها در جامعه مدنی فعالیت صورت گیرد، تاثیر کافی ندارد.
به اعتقاد حجاریان وقتی از حاکمیت دوگانه سخن به میان میآید، به این معنی است که یک بخش آن مشروعیت خود را از مردم میگیرد و دیگری از یک امر قدسی و به هر حال غیر از مردم، یعنی منابع مشروعیت آن دوگانه است.
وی دومین شرط مشروطهخواهی را پیگیری این پروژه در بدنه جامعه مدنی ذکر کرد که با نخبهگرایی به نتیجه نمیرسد.
حجاریان در بخش پایانی پیام خود با بیان اینکه سازماندهی اجتماعی در هیچ مقطعی نباید رها شود بر عدم توجه بازرگان بر این دو مسئله مهم به عنوان انتقادهای خود به مرحوم بازرگان یاد کرد.
سنگر به سنگر
مهندس «عزتالله سحابی» به عنوان آخرین سخنران اولین نشست پشت تریبون قرار گرفت تا از مواضع و عقاید مهندس بازرگان طی سالهایی که در حکومت بود سخن بگوید و این نگرشها را با نتایجی که امروزه حاصل شده است مقایسه کند.
مهندس سحابی اظهاراتش را با توضیح فضای انقلابی در یک جامعه آغاز کرد و گفت: «در شرایطی که جو عمومی یا قیام و شورش عمومی اتفاق افتاده، جامعه در حال التهاب است، اکثریت مردم در صحنه حضور دارند و جو فداکاری و ایثار حاکم است، اگر تکصداهایی که با این جو همخوان نیستند سر برآورند، مهجور خواهند شد.»
او برای مستند کردن سخنانش به اعلامیهای با امضای نهضت آزادی در شهریور سال ۵۷ که به ابتکار مهندس بازرگان تهیه شده است، اشاره کرد و گفت: «من دو ماه بعد از انتشار اعلامیه «سنگر به سنگر» آن را مطالعه کردم و هیچ نقدی هم به آن وارد ندانستم ولی با تعجب دیدم که در میان مردم نه تنها اسمی از مردم نیست بلکه اتهامات و انتقاداتی نیز به بازرگان و نهضت آزادی ایران وارد میکنند.»
او آنگاه به بررسی علت عدم اقبال این اعلامیه و نیز ویژگیهای آن پرداخت و اظهار داشت: «این اعلامیه واجد شجاعت است چون در آن شرایط هنوز شاه در اوج بود و این اعلامیه پیشنهاد کنار رفتن شاه را ارائه کرده بود. علاوه بر این پیشتاز نیز هست چرا که تا آن زمان هیچ یک از گروهها حتی روحانیت این پیشنهاد را مطرح نکرده بودند. مضاف بر این، اعلامیه برای سه، چهار سال آینده ایران برنامه ارائه کرده بود. این در حالی بود که مخالفان شاه هیچ برنامهای نداشتند و تنها میگفتند «شاه برود، هر که بیاید، بیاید» این جمله را من حتی از امام خمینی هم شنیدم.»
سحابی ادامه داد: «اعلامیه فوق در ابتدای امر عنوان میکند که چون اختلاف میان دولت، ملت و شخص شاه است پس باید شاه کنار برود. سنگر دوم تعیین شورای سلطنت است و تاکید بر اینکه انتخابات ملی و آزاد برگزار شود و سنگر سوم مجلس ملی تشکیل و دولت خدمتگزار مردم انتخاب شود. این نکته از نظر همه انقلابیون غافل مانده بود. این اعلامیه مطرح میکرد که دولت انتخابی مردمی به وسیله مجلس ملی روی کار بیاید، حال هر چند سال که طول بکشد و بعد به سراغ رفراندوم برود. بررسی شود که مشروطه روی کار بیاید یا جمهوری به رژیم پهلوی باشد یا نباشد؟»
سحابی از سخنانش نتیجه گرفت: «در زمان انقلاب این تفکر حاکم نبود و حرفی که سنگر به سنگر مطرح شده بود جایگاهی نداشت و یک نوع تکصدایی بود.»
سحابی با طرح این پرسش که اگر مفاد اطلاعیه فوق مورد اعتنا قرار میگرفت، وضعیت بهتر بود یا هماکنون شرایط مقبولتر است؟ خاطرنشان کرد: «دولت و حکومت از دو بعد باید بررسی شوند. نهاد دولت یک مفهوم است اما اینکه چه کسی حکومت میکند، مفهوم دیگری دارد. انقلاب علیه فردی است که حکومت میکند نه نهاد دولت. اگر انقلاب بر علیه نهاد دولت باشد، این انقلاب نیست. حرف ما هم در اعلامیه فوق همین بود که بین این دو مفهوم تفکیک قائل شویم. این یک اندیشه بنیادی بود که دولت باید حفظ شود.»
مهندس سحابی در این بخش از سخنانش به بررسی عقاید بازرگان از دیدگاه اخلاقی و روانشناختی پرداخت و گفت: «در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما مقابله در برابر استبدادگران یک فضیلت است. این نکته در فرهنگ اسلامی هم آمده است که در برابر جابر ایستادن از بهترین جهادهاست.»
او ادامه داد: «کسانی که در طول زندگی اجتماعی – سیاسی خود در برابر استبدادگران ایستادگی میکنند، معمولاً متحمل ضررهایی همچون زندان، محرومیت، فقر، خانهنشینی و امثال آن میشوند ولی حداقل در برابر مردم معروف میشوند. اما کسانی که در برابر یک جو مقاومت میکنند به عقیده من از اعتبار بالاتری برخوردار هستند چون مقاومت به این شکل دیگر زندان و محرومیت و امثال این ندارد بلکه با مسئله بدنامی و نهضت مردم روبهرو خواهند شد. بازرگان به این سطح اخلاقی رسیده بود. در سال ۵۷ در برابر اتهامات آن زمان بسیار خونسرد مواجه میشد و کماکان نشاط خود را حفظ کرده بود.»
مهندس سحابی پس از این تحلیل اخلاقی از منش بازرگان به مقایسه اندیشه بازرگان درباره سیاست با زمان حاضر پرداخت و گفت: «هماکنون باید پرسید که بر سر نهاد دولت که مظهر اقتدار و وقار ملی است چه آمده است؟ برای پاسخ به آن مثالی بزنم. وزیر بازرگانی اعلام کرده است که در کشور ۶۸ مبادی برای واردات غیرقانونی کالا وجود دارد. نزدیک به ۱۶ سال است که این مبادی وجود دارد ولی کسی نمیتواند آن را کشف کند یا نمیتوانند رفعش کند. بنابراین این دولت اقتدار ندارد. الان در ایران فساد اداری با نوعی لجاجت وجود دارد ولی دولت اقتدار لازم برای مقابله با آن را ندارد. آنها فقط در مقابل اپوزیسیون زور دارند ولی در مقابل رانتخواران توانایی ندارند.»
مهندس سحابی از سخنانش نتیجه گرفت: «در انقلاب ۵۷ نه تنها شاه سرنگون شد بلکه دولت نیز به عنوان مظهر اقتدار خدشهدار شد. بنابراین نهضت آزادی که در آن زمان اصرار داشته شتاب در انقلاب تعدیل شود تا نهاد دولت نابود نشود، راست میگفتند. در تاریخ اجتماعی – سیاسی ما بازرگان یک تکچهره است که در آن زمان به او توجه نشد و نتیجه این رفتار آن بود که بعد از ۲۶ سال به رغم اینکه ۵۰۰ میلیارد دلار درآمد نفت به کشور ریخته شده است ما در منطقه عقبماندهترین کشور هستیم.»
زهرا بازرگان:
بازرگان هرگز تسلیم فرهنگ زمان خود نشد
در نشست دوم از دومین روز همایش علمی فرهنگی بزرگداشت مهندس بازرگان، زهرا بازرگان به عنوان اولین سخنران به بیان نقطه نظرات خود در مورد مرحوم بازرگان پرداخت.
موضوع سخنرانی وی «بازرگان و الگوی سلامت روان» بود. به نظر دختر مهندس بازرگان انسان امروز هر روز از ارزشها و هنجارهای اخلاقی دور گشته و این امر او را دچار سرگردانی، آشفتگی و ناراحتیهای روحی و روانی ساخته است. برای نجات انسان از این تار و پود درهم تنیده باید نگرشی دوباره به اخلاق و تربیت اخلاقی داشت.
زهرا بازرگان در خصوص پدرش چنین گفت: بازرگان فردی بود که بین رفتار اجتماعی او در اجتماع بزرگ و رفتار اجتماعی او در درون خانواده هماهنگی کامل وجود داشت و رفتار او در هر دو محیط عمیقاً درونی و منطبق بر ارزشها و اعتقاداتش بود.
وی افزود: بازرگان از همان دوران دانشجویی در مورد رمز نیرومندی و ترقی اروپاییان و عوامل عقبافتادگی و ضعف ایرانیان بیش و کم به این نتیجه رسیده بود که نه فقط علوم که اخلاق و رفتار و نظام کشورداری اروپاییان از هر جهت بر خلقیات و روشهای مرسوم جامعه ایران برتری دارد و بلکه تلاشهای افرادی نظیر پدرش برای توسعه اقتصاد و افزایش تولیدات کشور به سه دلیل وجود دولتهای مستبد، زورگو و مداخلهگر، تنبلی و تقلب رایج در میان مردم و سوم مداخله قدرتهای خارجی در امور داخلی کشور به نتیجه نمیرسد و از این راه با دغدغه اصلی آزادیخواهان آن دوره یعنی کسب آزادی و امنیت و استقلال سیاسی و اقتصادی آشنا و همراه شد.
به گفته زهرا بازرگان ویژگیهای اخلاقی پدرش که عرصههای وسیعی را شامل میشود به وی انگیزه بخشید که الگوی سلامت روان را با روحیات و خصوصیات اخلاقی بازرگان مقایسه کند.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: بازرگان از سالیان طولانی و پیش از انقلاب هنگامی که در دادگاههای نظامی بهعنوان مخل امنیت کشور محاکمه میشد تحولات آتی اجتماعی را به خوبی پیشبینی میکرد. زمانی اعلام کرد: ما آخرین گروهی خواهیم بود که به زبان قانون صحبت میکنیم. زهرا بازرگان چنین ادامه داد: ناشناختهها در او هراس ایجاد نمیکرد و از آن نمیگریخت و نظم کارش را وقایع سیاسی و هیجانها بههم نمیریخت.
به اعتقاد دختر بازرگان، پدرش هرآنچه در دنیای غرب در عرصه علوم اندوخته بود دستمایه تحکیم اندیشههای دینی و فلسفی خود قرار داد و به این ترتیب با تجهیزات دقیقتری به دفاع از آرمان فکری و اجتماعی خود میپرداخت.
وی یکی از ویژگیهای مهندس بازرگان را خودمختاری و استقلال از فرهنگ و محیط ذکر کرد و در تفسیر آن چنین گفت: بازرگان هرگز همرنگ جماعت نشد و در نهضت ملی شدن نفت بهرغم اندیشهها و اقدامات گروههای چپ و فشار افکار عمومی برای تسویهحساب و پاکسازی کارمندان شرکت نفت مقاومت کرد و با تکیه بر همین افراد صنعت عظیم نفت را بهراه انداخت. در دوران انقلاب نیز در حالیکه اصرار افکار عمومی بر اعدام، پاکسازی و اخراج بود بر عفو عمومی و استفاده از تواناییها و استعدادهای هممیهنان خود و تجدید ساخت کشور تاکید ورزید.
دختر مهندس بازرگان در ادامه سخنان خود در خصوص شخصیت پدرش اظهار داشت: بررسی زندگی بازرگان و مبارزات او نشان میدهد که هرگز تسلیم فرهنگ زمان خود نشد و هر کجا در هر دوران از زندگی خود لازم میدید بهرغم جو و شرایط نامساعد زمان خود ایستاد، حرف حق را میزد و عملی را که شایسته میدانست از خود نشان میداد حتی اگر این حرف و عمل برایش دردسر، توهین، اخراج از شغلی که به عهده داشت و زندان را دربر داشته باشد.
زهرا بازرگان اعتراض وی به هنگام عقد قرارداد کنسرسیوم نفت و تحصن در مجلس سنا، تاسیس نهضت آزادی ایران به همراه سایر همرزمان خود در شرایط نامساعد زمان، اعتراض به عملکردهای تندرویانه اوایل و انقلاب سخنرانیهای روشنگرانه به هنگام نمایندگی مجلس شورای اسلامی را نمونهای از خط مشی بازرگان و عدم تسلیم او در برابر فرهنگ زمان دانست.
ثقفی: بازرگان مرد مشارکت،نه حذف و معاندت
سپس سیدمحمد ثقفی رشته سخن را در دست گرفت.
«مرحوم مهندس بازرگان را میتوان از جمله اصلاحگرانی تلقی کرد که با بهرهگیری از معلومات ریاضی و علمی خود، با انسجام فکری کامل، از منبعی واحد سخن میگوید.»
ثقفی با بیان این جملات افزود: بازرگان از پراکندگی جامعه مسلمان رنج میبرد و از عدم احساس مسئولیت جامعه در عذاب است و از روح تقلید و فقدان ابتکار در ایرانیان مینالد و تلاش میکند در نوشتههای خود مردم را به انسجام و همکاری و مشارکت و کار دستهجمعی و تقارن فرا بخواند.
ثقفی درد بزرگ مهندس بازرگان را عادت به فردگرایی ایرانیان میداند.
وی در این زمینه به نظرات مهندس بازرگان اشاره میکند که به اعتقاد وی ایرانیان از کار گروهی در هراسند و نتیجه آن نوعی بدبینی است.
ثقفی افزود: بازرگان دو عامل عدم سلامت روانی و نبود هدف واحد را بهعنوان دلایل روحیه فردگرایی ایرانیان ذکر میکند.
وی که عنوان سخنرانیاش «مدد مشارکت نه حذف و معاندت» بود ادامه داد: بازرگان در رسالهها و نوشتههای خود به این مسئله تاکید دارد و تلاش میکند که جامعه ایرانی را از این روحیه انزواطلبی، فردیت و خودمحوری بیرون بیاورد و کار گروهی که لازمه آن تفاهم و مشارکت است را بهوجود بیاورد. ثقفی در بخش دیگری از سخنان خود به این نکته اشاره کرد که بازرگان روح بدبینی و انزواطلبی را عامل عقبماندگی اجتماعی مسلمین میداند و در تحلیل عوامل انحطاط جامعه مسلمین آن را عامل موثری تلقی میکند.
ثقفی از چگونگی تشکیل طبقه روحانی بهعنوان بخش دیگری از مسائل پرداخته شده توسط بازرگان نام میبرد که به نظر مهندس بازرگان شیوع اصطلاح واژه روحانی به عالمان دینی، یک واژه و تعبیر اروپایی بوده است.
سرطان فقه بخش دیگری از موارد مورد اشاره از اندیشه بازرگان توسط سیدمحمد ثقفی بود: «بازرگان در روند بحث خود به این آسیب نیز اشاره میکند که چگونه علم فقه در میان علوم اجتماعی- اسلامی- تورم پیدا کرد و جایی را برای گسترش دیگر معارف دینی تنگ کرد تا آنجا که به نوعی سرطان گرفتار شد.» به عقیده ثقفی سخن بازرگان، نکتهای قابل توجه است زیرا رشد بیرویه علم فقه و طولانی شدن مباحث آن، بیآنکه مباحث و ابواب جدیدی مطرح شود و نیز تکرار و تفصیل مطالب فقهای گذشته، دیگر معارف اسلامی را از گسترش بازداشت.
ثقفی در ادامه از غربزدگان تقلیدی بهعنوان مبحث دیگری که بازرگان به آن پرداخته سخن گفت و ویژگیهای روشنفکران خودباخته را از دید بازرگان برشمرد. وی در این زمینه گفت: بازرگان از خودباختگی روشنفکران وابسته آنچنان متاثر است که انگار این جماعت در برابر فرنگیان غربی، از خود شخصیتی ندارند و فاقد فرهنگ و هویت ملی هستند.
ثقفی افزود: بازرگان در این اواخر پس از استعفای دولت خود در بازبینی آرای خود اعلام کرد که تقریباً «دین از سیاست جداست» و آن را در کتاب آخرت هدف بعثت انبیا ارائه کرد.
بعد از پیروزی
ثقفی در ادامه سخنان خود در همایش بازرگان افزود: با گذشت سالها و وجود مجموع شرایط اجتماعی سبب شد که ملت مسلمان ایران همگی هدف واحدی را دنبال کنند و سرانجام پیروزی را به دست آورند و سرفصل مهم تاریخ ایران یعنی انقلاب اسلامی را رقم بزنند.
دلها امیدوار، امیدها شکوفا، دستها یکی، حتی دلها هم یکی شده بود و آن تشکیل حکومت اسلامی و اجماع ملی در رفراندوم «جمهوری اسلامی» ۱۳۵۸ بود.
ولی بهزودی معلوم شد که انقلاب اسلامی گرچه به لحاظ سیاسی پیروز شده ولی انقلاب درونی ایجاد نکرده است که حقیقتاً وحدت به وجود بیاورد و تشتت و تفرقه جای خود را به اتحاد و وحدت سپارد و ثمره شیرین پیروزی را بچشد و از هم گریز ننماید.
وی با اشاره به نوشتههای بازرگان در اینخصوص گفت: بازرگان با ذهنیت علمی و ریاضی خود که آن را با بینش اسلامیاش استحکام میبخشد انقلاب ایران را که متاسفانه پس از پیروزی اولیه، ویژگیهای ناهمگونی آن بهزودی برملا شد و به جای وحدت نیروهای مسلمان و ملی که تار و پود انقلاب و ستون فقرات جامعه اسلامی بودند، رو به انحلال رفت و انحصارگرایی و گریز از مرکز حاکم گردید، با فرازی بسیار عالمانه و زیبا ترسیم میکند.
سپس ثقفی به جمعبندی سخنان خود پرداخت و اظهار داشت: هنگامی که بازرگان دولت موقت را تشکیل داد با اینکه اعضای دولت وی از روشنفکران، مسلمانان و عالمان روشنگر تشکیل یافته بود اما در معرض نقد تند دوستان رادیکال قرار گرفت، به نحوی که حتی دولت وی را جاده صافکن امپریالیسم نامیدند، با وجود آن بازرگان آنها را دعوت به همکاری کرد و از همه کسانی که به نوعی انتقاد میکردند، نظرخواهی کرد.
وی در پایان تاکید کرد: بازرگان به درستی مرد مشارکت بود و نه حذف و معاندت.
توسلی: بازرگان به تمام معنا یک معلم بود
غلامعباس توسلی یکی دیگر از سخنرانان دومین نشست روز گذشته همایش علمی فرهنگی بزرگداشت مهندس بازرگان بود.
وی در ابتدای سخنان خود تاکید کرد که لفظ معلمی تمام ابعاد حیات بازرگان را دربرمیگیرد چرا که همه در هر زمانی از وی میآموختند.
توسلی، بازرگان را یک معلم اجتماعی دانست که به صورت مستقیم و غیرمستقیم به الگوسازی پرداخت. به عقیده وی بازرگان فقط یک معلم و استاد دانشگاه نبود و این خصیصه وی در هر جایی جلوه داشت.
وی تصریح کرد: بازرگان بر این نظر بود که آزادی آموختنی است و باید آن را آموخت.
توسلی در ادامه به بخشی از نوشتههای بازرگان در مورد اصول تربیتی اشاره کرد و از تشکیل اولین انجمن اسلامی معلمان به عنوان یکی از کارهای بزرگ مهندس بازرگان یاد کرد.
وی گفت: مرحوم مهندس بازرگان تعلیم و تربیت واقعی را نه از طریق آموزش صرف بلکه در عمل، در صحنه جامعه، در همکاری اجتماعی و همکاری در سطوح مختلف جستوجو میکرد.
توسلی اظهار داشت: رفتار بازرگان نه فقط دوستان وی که حتی دشمنان وی را نیز تحتتاثیر قرار داده است.
وی تاکید کرد: بازرگان به تمام معنا یک معلم بود.
بررسی کتاب «سازگاری ایرانی» بازرگان
سخنران بعدی این همایش بنیاسدی بود. وی کتاب سازگاری ایرانی مهندس بازرگان را در واقع بنای سخنرانی خود قرار داده بود و عنوان سخنرانی خود را بررسی آثار سازگاری ایرانی بر مدیریت ایرانی نام نهاده بود.
وی با اشاره به این کتاب در ابتدای سخنرانی خود گفت: مهندس بازرگان در این کتاب مختصر و ساده، ولی حاوی مطالب ژرف و عمیق، به دورترین روزهای تاریخ کشور بازگشته و زندگی مردم این مرز و بوم را با نظر کلان تا دوران معاصر مورد بررسی و توجه قرار داده است. با این پیشفرض که همنشین همیشگی هر کس که بیشترین تاثیر را روی جسم و روح و فرهنگ او میگذارد، معاش و شغل او است و اینکه سایر برنامههای زندگی اعم از تعلیم، تربیت، تمدن، حکومت، دیانت (در مفهوم دنیایی آن)… همگی سر از معاش درمیآورد، مطالعه خود را شروع کرده و ادامه داده است.
بنیاسدی با اشاره به این نکته در مطالعات بازرگان مبنی بر کمآبی و پراکندگی روستاها منجر به فردگرایی و بیبرنامگی میشود گفت: به طور خلاصه زراعتپیشگی و جایگاه جغرافیایی ایران که در مسیر تجارت و تهاجم بود موجب ویژگیهای فرهنگی بردباری انفعالی، شلختگی و بینظمی، ناتوانی و وارهایی، زمینگیری و تکزیستی گردید. این خصوصیات، خصلت کلی و عمیق سازگاری را در ایرانی به وجود آورد تا به وسیله آن، به عنوان یک سیستم دفاعی، خود را با شرایط گوناگون زمان و مکان منطبق نماید و به هر سختی و مشقت و احیاناً به هر ننگ و نکبت تن دهد.
به عقیده بنیاسدی سازگاری آنطوری که در کتاب سازگاری ایرانی آمده است به معنای سازگاری منفی و رفتار انفعالی و تسلیم در مقابل شرایط محیطی است و در برابر سازگاری فعال یک موجود زنده در برابر شرایط محیطی متغیر قرار دارد.
وی ادامه داد: سازگاری، فرایند برنامهریزی را به شدت محدود و افق زمانی آن را بسیار کوتاه کرده و از مشارکت کارکنان در برنامهریزی جلوگیری نموده و نظامی برای برنامهریزی به وجود نمیآورد. تغییرات و تحولات محیطی را تسلیمطلبانه و مقلدانه میپذیرد. در صورت اضطرار و ضرورت برنامهریزی، افق زمانی، دامنه مشارکت و جامعیت آن در حداقل ممکن خواهد بود.
بنیاسدی همچنین بر این نظر است که سازگاری، سازمان را به یک بورکراسی انعطافناپذیر تبدیل مینماید که تنها در برابر فشارهای محیطی واکنشهای انفعال تصنعی و حداقل نشان میدهد. سازگاری توان پاسخگویی سازمان را به نیازهای معتبر محیط به شدت کاهش میدهد.
وی ادامه داد: سازگاری به جای ایجاد فضای نوآوری، شجاعت، تغییر و تحول در جامعه و سازمانهای اجتماعی، موجب کاهش انگیزههای سازندگی، خدمت، دوستی و صمیمیت گردیده و فضای ناامنی و بیاعتمادی و ترس و ارعاب را تقویب و تشدید مینماید.
بنیاسدی در پایان سخنان خود گفت: اگرچه بازرگان این سخنان را سالها پیش مطرح کرده است ولی هنوز این موضوعات مطرح است و از نتایج مطالعات وی استفاده میشود.
آزادی بیان در امور سیاسی و حکومتی
امیرسعید موسویحجازی سخنان خود را با موضوع آزادی با بررسی آثار هگل آغاز کرد و عقاید هگل را در باب آزادی بیان داشت. او در ابتدای سخنان خود سئوالاتی را مطرح کرد:
آیا انسانی که ناتوان و ناخواسته پای به جهان گذاشته است و اگر حقی و نامی دارد دیگران برای او فراهم کردهاند و به همان اندازه که استعدادهای او زیستی رشد مییابد و بالفعل میشود و استقلال عمل برای او فراهم میآورد، فرهنگ اجتماع بر او قید میزند، توان آن را دارد خود را از بندها برهاند و آزاد زندگی کند. چگونه و تا چه اندازه!؟ مگر نه آنکه همین قیدهای فرهنگی فراهم آورده خود او و پیشینیان او است.
به اعتقاد وی دموکراسی در سادهترین حالت خود نیازمند مردمی بدون خشم و خردمند است که دو هنجار ناسازگار با فطرت انسان را در خود به شکل عادت ثانونی درآورده باشند. موسویحجازی با تاکید بر اینکه هر فرد بتواند آزادی خود را داوطلبانه مهار کند، افزود: آزادی در فطرت انسان است لکن مانند همه امور فطری، خام و وحشی است که با روشی سلطهجویانه ابراز میشود. اینکه انسان خویشتنساز شود و از آزادی خود در حدی استفاده کند که به آزادی دیگران لطمه نزند، نیازمند نوعی رفتار پرورشیافته و اندیشمندانه است. خویشتنسازی و ضد سلطهجویی را نمیتوان با سلطه و زور و مجازات در جامعه رواج داد و به هنجار عمومی تبدیل کرد.
وی با بیان اینکه مردم میتوانند و حق دارند اشتباه کنند، اظهار داشت: اشتباه امر مطلوبی نیست اما امری ناگزیر در راه تکامل انسان است. فرد در جامعه آزاد باید احساس امنیت درونی کند و با استقلال و به تنهایی با مسئولیتهای اجتماعی مواجه شده و تصمیم بگیرد. هیچکس بدون گهگاهی انتخاب نادرست نمیتواند رشد یابد و به سوی کمال حرکت کند، اگر انسان در نظارت دائم باشد اشتباه کمتری میکند لکن به خردمندی و بلوغ نمیرسد.
به اعتقاد موسویحجازی ترس از اشتباه به همان شدت استبداد، آزادی عمل فرد را میگیرد و مانع رشد شناخت و تجربهاندوزی او در امور اجتماعی میشود و دموکراسی، فرایندی است فرهنگی و ملایم که موجب تحول در نظام ارزشی جامعه و روش زندگی بشود و مردم تحمل یکدیگر و مخالف را بیابند و جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم نکنند. برای رسیدن به جامعه آزادمنش نمیتوان دوید و خیز برداشت.
در ادامه موسوی حجازی راههای برقراری دموکراسی را یادآوری کرد: هیچ قانونی نمیتواند دموکراسی را در یک جامعه برقرار کند مگر خواست و اجماع عمومی یا اکثریت قابل ملاحظهای از مردم، به برقراری و پیاده کردن یک نظام دموکراتیک متعهد باشند. نظامی که حکومتکننده و قوانین و آداب حکومت کردن، آزادانه به وسیله خود مردم و تا لحظهای که مردم میخواهند تعیین شده باشد.
وی با ذکر دو شرط مبنی بر توافق اکثریت اندیشمندان جامعه در مفهوم نظام دموکراتیک و در یکی دو مسئله اساسی زیربنایی جامعه راه حصول به این توافقها را آزادی بیان در امور سیاسی و حکومتی و حق انتقاد نسبت به هر کسی که قدم در وادی سیاست و قدرت میگذارد و بدون هیچ خط قرمزی ذکر کرد.
وی ادامه داد: آزادی چیزی نیست که ما پنجره را باز کنیم و بگوییم: نگاه کنید آنچه آنجا است آزادی است – آزادی خود را در ساختار جامعه بیان میکند. سخن ما فقط آزادی سیاسی را شامل میشود.
موسویحجازی سیاست را رابطه دولت با ملت دانست که در جوامع ملی مرزهای دولت بر مرزهای ملت منطبق است.
وی سخن خود را با کلامی از مک ایور خاتمه داد:
دموکراسی با اشکال دیگر حکومت فرق دارد و وجود سازمان آزاد عقاید متضاد را لازمه حیات خود میداند این نوع سازمان صفات و حالات خاصی را جلوهگر میسازد و نیز مسائل خاصی برای خود دارد که باید به حل آنها بپردازد.
شریعتی: نسبت نسل ما با بازرگان
نشست ششم و آخر همایش دو روزه بزرگداشت مهندس «مهدی بازرگان» با سخنرانی «سوسن شریعتی» آغاز شد.
فرزند «علی شریعتی» با زبان جوانهای ۲۰ سال پیش و به قول خود از منظر یک نوه به بررسی اندیشههای بازرگان و سئوالهای همنسلان او از این پدربزرگ پرداخت.
«سوسن شریعتی» بحثاش را با جملهای صریح آغاز کرد: «نسل ما مهندس بازرگان را نمیپسندید و گفتوگو ناممکن بود.» و ادامه داد: «جوانان در آن زمان یا پوپولیسم مذهبی بودند و یا رادیکالیسم چپ. بازرگان به هیچیک از این دو دسته تعلق نداشت. ما جوانان ۲۰ سال پیش خواهان گامهای بلند و تیز بودیم و بازرگان پیرو حرکتهای گام به گام. علاوه بر این مذهبیها هم او را نمیپسندیدند چون دیدگاه ایشان به دین، نگاهی باز و گفتوگویی بود ولی مذهب ما، مذهب خندق و ترازو بود. لیبرالها هم ایشان را نمیپذیرفتند چون بازرگان معتقد بود برای پذیرش بنیادها باید شرط و شروطی گذاشت.
«سوسن شریعتی» پس از این مقدمه صریح گفت: «اینکه ما جلوتر از ایشان بودیم یا بازرگان عقبتر از ما بودند، بحث دیگری است ولی راه گفتوگو بسته شد. ما ۴۰ سالههای امروز محصول بلافصل آموزههای پدرانمان هستیم و با چنین میراث و پدرانی تجربه اجتماعی خود را آغاز کردیم. اما باید به این مسئله پرداخت که امکان عدم گفتوگو بین ما تقصیر چه کسی بود؟»
او خود پاسخ سئوالش را داشت: «تقصیر هر دو نسل ما و آنها بود که زبان همدیگر را نمیفهمیدیم. در بازخوانی گذشته باید بپرسیم که آیا مشتهای گره کرده ما با فریاد افشا کن، افشا کن بود که بزرگترها را وادار به حرکات رادیکالی میکرد یا برعکس ما بازیچه دست بزرگانمان بودیم؟ سئوال بعدی این است که آیا تصور دفعتی و سریع که نسل ما هماکنون به آن متهم هستیم، نتیجه بخش بود یا برعکس؟ و دیگر اینکه نسبت رادیکالیسم چپ به پوپولیسم مذهبی کدام است؟»
سوسن شریعتی این سئوالات را به عنوان یک جوان پشیمان ۲۰ سال پیش عنوان کرد ولی در عین حال طرح برخی پرسشها از مهندس بازرگان را امکانپذیر دانست: «ما میتوانیم از بازرگان به عنوان یک سیاستمدار بپرسیم که آیا برای یک سیاستمدار، بیاعتنایی به فضای اجتماعی یک فضیلت است؟ میتواند باشد به شرط اینکه یک جایگاه اجتماعی وسیع داشته باشد.
از او به عنوان یک روشنفکر میشود سئوال کرد که آیا برای یک روشنفکر آستین بالا زدن و وارد عرصه قدرت شدن فضیلت است؟ میتواند نباشد چون یک روشنفکر باید در تلاش برای قدرتدهی به وجدان اجتماعی جامعه باشد و بنابراین این پرسش مطرح میشود که برای یک روشنفکر گذار از قلمرو عمومی تا کجا مجاز است؟»
او ادامه داد: «به عنوان معلم اخلاق میتوان از ایشان پرسید وفادار ماندن به خود در هر شرایطی فضیلت است؟ مسلماً فضیلت است و به همین دلیل از بازرگان قدر میدانیم. اگرچه به حرفهای ما جوانترها به دقت گوش نکرد اما نه ما را ملعبه کرد و نه خود ملعبه شد. به همین دلیل اگرچه دیروز از او دلخور میشدیم اما امروز به او احترام میگذاریم. اما آیا معلم اخلاق در میدان سیاسی چه نقشی میتواند داشته باشد؟ آیا سیاستمدار میتواند فقط به خود صرفاً به عنوان معلم اخلاق نگاه کند؟ مرز این دو کجاست؟ نحوه حرکت یک سیاستمدار نمیتواند الگوهای ذهنیاش باشد درواقع وفادار بودن به خود به منطق سیاستکاری ندارد.»
«سوسن شریعتی» خاطرنشان کرد: «فضیلت و در عین حال نقطه ضعف مهندس بازرگان در این بود که میگفت من به اکثریتی که هوار انقلاب میکشد کاری ندارم، کار من رفرم است. این نگاه یک فضیلت است و در صورتی که خارج از قدرت میماند میتوانست منشاء خیر شود اما در درون و در کادر یک حکومت ظاهراً انقلابی و آن هم بدون تکیهگاههای ذهنی و عمومی محکم در اجتماع، این حرف کاربردی نداشت.»
به عقیده «سوسن شریعتی» اشکال عدم امکان گفتوگو بین نسل آنها و پدربزرگانشان این نبود که آنها انقلابی و پدربزرگانشان اصلاحطلب بودند: «اشکال در این بود که درک هر دو ما از این دو ماجرا یکسویه و یک لایه بود. نگاهمان به این دو مقوله وجهی عاطفی و دگماتیک داشت و عمدتاً معطوف به قدرت و کسب آن بود. بنابراین شاید بتوان گفت که اشکال در این نبود که گفتمان اصلاحی جا نیفتاد، اشکال در این بود که یک گفتمان جا افتاد و آن گفتمان رادیکال بود.»
«سوسن شریعتی» با بیان اینکه تجربه انقلاب ما را واداشته تا بار دیگر رادیکالیسم را علتالعلل بدبختی بدانیم، گفت: «ما در دامان تردیدها و پشیمانیهای خودمان نسلی پروراندهایم مردد که گذشته را به رخمان میکشد. این است که در این دیالکتیک انفعال و پشیمانی که میان نسل جدید و ما قدیمیترها برقرار شده، همگی قانع شدهایم که رفرمیسم یا همان حرکت در چارچوب ممکنات، تنها راه ممکن است.»
وی با بیان اینکه باید روزی از این محکومیتها و پشیمانیها خارج شویم، راهحل رهایی از دوگانه رفرم و انقلاب، را تجربه سومی که تجربه شریعتی خواند، عنوان کرد و گفت: «شاید این حرف غریب به نظر آید چرا که شریعتی خودش یکی از آتشبیاران معرکه انقلاب محسوب میشد و میشود. اما امروز که هم ما آن آدمهای دیروزی نیستیم و هم جامعه، شاید در مراجعه به دیروز چیزهای جدیدی کشف کنیم که قبلاً از فهمش ناتوان بودیم. دوگانه رفرم و انقلاب نیز در همان دهل جهل بهطور جدی شکل گرفته بود. شریعتی هم یکی از همان پدران نسل ما بود که از پدران خودش گسست و پا به میدان متفاوت تجربه اجتماعی و فکری گذاشت بیآنکه در این گسست به رادیکالیسم درغلتد.»
سوسن شریعتی ادامه داد: «شریعتی به این نتیجه رسید که این ثنویت، ابتر است و به همین دلیل جبهه سومی یعنی جبهه فرهنگی را گشود. او تلاش میکند، نشان دهد که میشود به تغییر بنیادهای حیات اجتماعی – فرهنگی و در نتیجه سیاسی اندیشید و میدانست در جامعهای که فرهنگ ندارد، نه از دست رفرم کاری ساخته است و نه از دست انقلاب. بنابراین هم اینک نیز ما باید سعی کنیم بحث رفرم انقلاب را از چرخیدن بر اریکه قدرت منحرف کنیم و به اجتماع و اندیشه بکشانیم.»
سوسن شریعتی تاکید کرد: «باید اشکال متعدد الگوهای تغییر در امر اجتماعی را در میان بگذاریم تا فهم و درک از این دوگانه رفرم – انقلاب متکثر شود. همچنین روشنفکر و سیاستمدار را وارد گفتوگوی دوباره با اکثریت خاموش کنیم. در حال حاضر فضای مونولوگ حاکم است و این فضا، بهترین روشنفکر یا بهترین سیاستمدار را بیفایده میکند.»
وی سخنانش را با بازگشت به اندیشه بازرگان پایان برد و گفت: «مهندس بازرگان یک رفرمیست رادیکال بود. اگرچه حرکت در چارچوب امر ممکن را شعار میداد اما بر تحقق اصول اعتقادی خویش پافشاری میکرد. حاضر به دادن امتیاز نبود و برای بیان اعتقاداتش محافظهکاری نمیکرد. به باور اکثریت احترام میگذاشت اما در مقام اقلیت حرفش را میزد و به وقتی بعد، حواله نمیداد. بنابراین مهندس بازرگان برای اصلاحطلبان امروز الگوی خوبی است.
جلالی زاده :بازگشت به قرآن
جلال جلالیزاده دومین سخنران نشست ششم که سخنان خود را حول محور بازگشت به قرآن از دیدگاه بازرگان و شیخ نورسی متمرکز کرده بود، هدف مقاله خود را مقایسه دیدگاههای دو مصلح دینی از دو کشور اسلامی با دو خاستگاه مختلف و دو مذهب جداگانه بیان کرد.
او ابتدا با بیان مختصری از زندگی دو چهره مورد نظر خود، گفت: طرح دوباره بازگشت به قرآن همان کاری است که در راس امور همه مصلحان دینی از سید جمالالدین، عبده و اقبال و غیره بوده است و بازرگان هم نمیتوانست بدون بازگشت به قرآن راه مصلحان دینی را ادامه دهد و این امر موجب شد تا گروههای مختلف اعم از افراد لائیک و ملحد تا متولیان مذهبی و کسانی که قرآن را تنها برای تلاوت در قبرستان میخواستند، بر ضد او بشورند.
وی افزود: اهمیت کار مهندس بازرگان در این است که عامل به عمل خود بود و حتی هنگامی که به قدرت رسید، در اوج افراطگریهای انقلابیون نظر به آیندهنگری و آگاهی به سنتهای قرآنی، تساهل و تسامح را توصیه میکرد لذا اگر قرار باشد در تاریخ معاصر ایران نام کسی بر تاثیرگذارترینهای تاریخ افزوده شود باید اسم ایشان را افزود.
او که سخنان خود را بر مقایسه آرای بازرگان با قرآنپژوه دیگر متمرکز کرده بود، گفت: یکی از مباحث مهم در جهان امروز تقابل علم و دین یا توافق و تعارضه آنهاست و یکی از عوامل دورافتادن جوانان از دین توجیه نادرست و ناشایست در ارتباط دین و علم است و وضعیتی پیش آمد که یا میبایست راه دین را انتخاب کرد یا علم را و مهندس بازرگان این وضعیت را معلول چند اثر میداند.
«مخالفت مکرر روحانیون وقت با اکتشافات علمی»، «پیدایش موضوع و مشغولیت تازه و تحتالشعاع قرار گرفتن افکار و دستگاههای دینی» و «کشف بسیاری از مجهولات» از جمله مواردی بود که او ذکر کرد.
جلالیزاده افزود: سعید نورسی نیز علوم جدید را نور خرد مینامد و متجلی شدن حقایق را با آمیزش دانشهای دینی و طبیعی میداند و این نکته بسیار مهمی است.
جلالیزاده در ادامه سخنان خود را با دو گفتار بازرگان و نورسی ادامه داد و گفت که در ارتباط با فلسفه مهندس بازرگان دو نوع فلسفه را مطرح میکند که اولی مخالف محسوسات و مشاهدات و تجربیات است و نورسی نیز فلسفه را به دو قسم تقسیم میکند، فلسفهای که براساس منیت و شرک و انکار خداوند است و فلسفهای که خادم زندگی اجتماعی است و یا در خدمت اخلاق و الگوهای انسانی است و راه پیشرفت را هموار میکند و با مصالح قرآن کریم موافق است بلکه خادم حکمت قرآن است.
جلالیزاده معتقد است که نظر این دو مصلح در ارتباط با اروپا و غرب نیز یکسان است و در این خصوص نقلقولهایی را از مجموعه آثار آنان ذکر کرد.
او به دو موضوع آزادی و حقوق بشر که امروزه بر سر زبانها افتاده است اشاره کرد که بازرگان و نورسی در گفتار و عملکرد خود بر آن درگذشته تاکید داشتند.
جلالیزاده گفت: تاسیس نهضت آزادی در سال چهل و جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر در سال ۵۶ میزان عنایت و اهتمام ایشان را به آزادی و حقوق بشر نشان میدهد.
او آنگاه به بحث وحدت اسلامی پرداخت: «بازرگان هرچند فارغالتحصیل حوزههای علمیه نبود اما علاقه او به قرآن و بازگردانیدن آن به میان جامعه و تلاش برای نجات ایمان و باورهای دینی و فراخواندن برای ایجاد یک جامعه دینی که به دور از تبعید و بیعدالتی باشد در ایران بیسابقه است. میخواست زندگی را در زمان و مکان معاصر در چارچوب بازگشت به قرآن تعریف کند و اینگونه ویژگیها و اوصاف در جامعهای که فقط ظواهر اسلامی حاکم بود به او صفت یک مجرد میداد. او کوشید که مسلمین را با علوم جدید آشنا کند و معتقد به جنبش اسلامی و نوگرایی دینی همراه با تمدن جدید بود.
جلالیزاده در پایان به موضوع استبداد از منظر دو مصلح پرداخت و گفت: بازرگان علاوه بر آثار مکتوب در ارتباط با استبداد و مطلقنگری، زندگی او معجون از استبدادستیزی بوده است و تا واپسین لحظات زندگی دمی از آن کوتاهی نکرده است.
روشنفکری روشنگر
«علی پایا» سخنران بعدی بود که از اهتمام بازرگان برای ترویج علم در «حیطه عمومی» سخن گفت.
او اظهار داشت: «مهندس بازرگان به نقش جماعت علمی و نقش فرهنگسازی عمومی اعتنا داشت و در ارتباط با نوع نظام حکومتی مناسب برای ترویج علم و رشد عمومی جامعه تلاش میکرد. ایشان هر نوع رویکرد استبدادی را منافی این هدف و مناسبترین نظام را دموکراسی تشخیص داده بود.»
وی با اشاره به دیدگاه بازرگان درباره نظام حکومتی گفت: در ارتباط با نظام حکومتی، ایشان با بصیرت و دوراندیشی به نکتهای تاکید داشت که هماکنون از جانب کسانی که در قرن ۲۱ پروژههای ترویج علم در حیطه عمومی پیش میبرند، به جد مورد تاکید قرار دارد و آن نکته عبارت است از «رهبری سیاسی مسئولانه در چارچوب یک نظام دموکراتیک.»
پایا در پایان خاطرنشان کرد: «برنامه تحقیقاتی روشنفکری دینی در چارچوب گستردهتر پروژههای روشنگری که مرحوم بازرگان در زمره حامیان آن بود، اکنون به منزله میراثی در اختیار نسل جوانتر روشنفکر ایران قرار گرفته است و از این استعداد بالقوه برخوردار است که نه تنها در سطح ایران و در تراز جهان اسلام، بلکه در مقیاس بینالمللی، آن هم در زمانهای که حمله به باورهای دینی فراگیر شده است، راهحلهای موثر و کارساز ارائه دهد.»
پس از پایا «ابراهیم احدی» مقاله خود با محوریت «اندیشه تجدد و بازرگان» را ارائه کرد. او بحثش را با چندین نوع برخورد ایران با تمدن غرب بعد از برخورد با اسلام ادامه داد و اظهار داشت: «به عقیده مرحوم بازرگان، علت شکست مشروطیت در ایران، در آن بود که از یک طرف عده زیادی از پیشوایان دین حاضر نبودند از قالب خشکیده افکار قدیمی، قدم بیرون گذارده، نظری به خارج از محیط مصنوعی خود بیندازند و استشمامی از واقعیات و ضروریات دائمالتغییر زندگی و پیشرفتهای علوم بشری کرده، آنها را در سایه آیات الهی تصحیح و تطبیق کنند و مفهوم واقعی اجتهاد و تقلید را که از سرمایههای بزرگ تشیع است و عبارت از توجه و حل مسائل و مشکلات روز در سایه احکام اصولی دین است، اجرا کرده، مطالعه عمیق در امور اجتماعی و سیاسی دنیا و ایران بنمایند… از طرف دیگر اروپارفتههای متجددمآب نیز به صرف اطلاعات حضوری و معلومات سطحی خود اکتفا کرده، نخواستند در اصول حکومت اسلامی و مبادی دینی آزادی و عدالت و قضاوت که بسیار اساسیتر و در میان مردم مقبولتر و نافذتر میشد، دقیق شوند…»
وی افزود: «از دیدگاه بازرگان: سیر تکاملی فلسفههای سیاسی و ایدئولوژیهای اجتماعی متوجه مبانی و موازینی است که در بعثت و رسالت پیغمبران آمده است. ایدئولوژی مطمئن و بادوام و کامل همان اصولی است که از ذات خدا و گفتههای انبیا سرچشمه بگیرد.» و «منظور از بعثت و رسالت پیغمبران، دادن یک مبنای عقیدتی و فکری به دست بشر و تعیین راه و روش زندگی است.» به همین جهات او عقیده داشت که باید «حرکت از نو آغاز» و «در مورد اسلام از نو مطالعه بیطرفانه و قضاوت عادلانه بشود و بازگشت به ریشه قضایا» بدین ترتیب مهندس بازرگان پس از بازگشت از اروپا و تحصیل در آن کشور، به نحلهای پیوست که «تجدد فکری دینی» خوانده میشود و همه تلاش خود را متوجه یکی از اصول تجددطلبی یعنی رابطه «دین و سیاست» ساخت.»
به گفته احدی، مهندس بازرگان هیچگاه درصدد تاسیس «حکومت دینی» نبود. چنانکه در بحث «علم یا بندی از عبادات» چنین مینویسد: «در مذهب شیعه شرط پیشوایی و رهبری قوم، اعلمیت است.» اما بلافاصله اضافه میکند: «علم، در این جا، به عنوان اسباب کار اداره اجتماع و یک وسیله عملی موردنظر است.»
وی تصریح کرد: در یک کلام باید گفت: شادروان بازرگان، پس از کنار کشیدن روحانیت مترقی شیعه در جریان مشروطه و در تحقق آرزوی آخوندخراسانی مرجع بزرگ شیعه در برخورد با «تمدن غرب» از طریق «تمدن اسلام» تنها چهره شاخص فرهنگی و سیاسی بوده که این رسالت را به شایستگی انجام داده است.
پیشکسوت اصلاحطلبی
تکیه «حمیدرضا جلاییپور» در مقالهاش بر مشی سیاسی – اجتماعی بازرگان بود. او با اعتقاد بر اینکه مرحوم بازرگان به مشی اصلاحطلبی پایبند بوده است، برای اثبات عقیدهاش گفت: در مطالعات اخیر جامعهشناسی به کسی اصلاحطلب گفته میشود که به جای نفی حکومت، آماده باشد برای تغییر نابسامانیهای جامعه، از جمله استبداد از امکانات و سازوکارهای حکومتی نیز استفاده کند. بازرگان در نیم قرن مبارزاتش حکومتهای ایران را، چه در زمان پهلوی و چه در زمان پس از انقلاب، محتاج اصلاح و تغییر میدانست اما «حکومتستیز» نبود.
وی با اشاره به اینکه ممکن است عدهای بپرسند که مشی انقلابی بازرگان از سال ۴۲ تا ۵۷ را چگونه میتوان تفسیر کرد، گفت: به نظر من انتقاد مذکور را حداقل با سه دلیل میتوان پاسخ داد. اول، مهندس بازرگان تا سال ۵۶ همچنان مشی اصلاحی داشت. اما وقتی امواج میلیونی اعتراضات مردمی علیه شاه به راه افتاد و تقریباً عموم مردم خواهان عزل شاه و تغییر نظام سیاسی شدند او موقتاً مشی انقلابی را آن هم از روی اضطرار قبول کرد و پس از پیروزی انقلاب (یعنی از ۲۲ بهمن به بعد) باز همچنان به مشی اصلاحی پایبند ماند.
دلیل دوم، در همان مدت کوتاهی هم که بازرگان مشی انقلابی را پذیرفت معنای انقلاب برای او یک انقلاب از نوع انقلاب سیاسی بود نه یک انقلاب اجتماعی. به بیان دیگر آن مدت کوتاهی هم که بازرگان انقلابی شد به انقلاب از نوع نرم آن، آن هم از روی اضطرار اعتقاد داشت – انقلابی که به مشی اصلاحطلبی نزدیکتر است.
دلیل سوم اگر بازرگان قبل از انقلاب مشی انقلابی را پذیرفته بود باید به جای نقد جریان انقلابی و چریکی سازمان مجاهدین خلق به آنها میپیوست و همراه میشد ولی وی همیشه با مجاهدین خلق زاویه و فاصله داشت.
وی با بیان اینکه مرحوم بازرگان هم از چپها و هم از پوپولیستها محنت کشیده است، اظهار داشت: «یک چنین شخصیتی سه دستاورد مهم داشت که کمتر به آن توجه میشود. اگر پیش از انقلاب، انقلاب اسلامی و پیروزی آن روندی آرام و کمهزینه را طی کرد، عوامل متعددی داشت. بهعنوان مثال یکی از آن عوامل رهبری مدبرانه امام خمینی(ره) بود، ولی یکی از عوامل مهم دیگر هم حضور شخصیت اصلاحطلب و خشونتگریزی چون مهندس بازرگان در جریان انقلاب، شورای انقلاب و دولت موقت بود. در دوران پس از انقلاب با اینکه مشی اصلاحی بازرگان شانس حضور در دولت و مجلس را بهطور جدی پیدا نکرد ولی نفس حضور بازرگان و مساعی او و رهروانش در حوزه جامعه مدنی باعث شد که مخالفان بازرگان در حکومت برای پیشبرد سیاستهای تودهگرای خود با مانعی به نام جریان او روبهرو باشند و همین که صحنه سیاسی ایران برای مخالفان بازرگان جاده بیمانع نبود باعث میشد خسارات کمتری به جامعه وارد شود. در مقطع و دوران پس از دوم خرداد هم باز الگوی بازرگان الهامبخش بود. اگر قبول داشته باشیم که در ایران پس از دوم خرداد یک جنبش اجتماعی و دموکراتیک که مشی سیاسی غالب آن اصلاحطلبی است، به راه افتاد است، معنای آن از زاویه بحث ما چیست؟ معنای آن این است که در ایران تعداد کسانی که مثل مهندس بازرگان مشی سیاسی میکنند، زیاد شده است.»
وی ادامه داد: «غیر از اصلاحطلبی یکی از ویژگیهای برجسته دیگر بازرگان این بود که او شهروند ماهر، مسئول و اخلاقی بود. ماهر بود یعنی اینکه او در زندگی روزمرهاش مهندسی توانا و تولیدکننده و موفق بود. مسئول بود یعنی نه خودش بیمبنا رفتار میکرد، نه دنبال سوءاستفاده از رفتار بیمبنای دیگران بود و همین ویژگی یکی از تفاوتهای او با اسلامگراهای مردمانگیز است که ۲۵ سال است که از کنار بیمسئولیتیهای گروههای فشار میگذرند، چون برایشان سود دارد. او اخلاقی بود، یعنی در سراسر عمرش دغدغه رعایت اصول اخلاقی و دینی را داشت. حالا من میخواهم بگویم همین ویژگیهای شهروند ماهر، مسئول و اخلاقی بودن بازرگان نکتهای است که به نظر من بازرگان را حتی برای نسل آینده و نسلهای پس از تحکیم دموکراسی در ایران شخصیت الهامبخشی خواهد کرد. زیرا جامعه برای حل بحرانهایش به چنین شهروندانی سهبعدی نیاز دارد.»
او از سخنانش اینگونه نتیجه گرفت:
«جامعهشناسان میگویند دموکراسیهای واقعاً موجود وقتی دموکراتیکتر میشوند به عبارت دیگر نارساییهای کشورهای دموکراتیک موجود که حتی مرحلهگذار دموکراسی را انجام دادهاند و وارد مرحله تحکیم دموکراسی شدهاند، وقتی بهبود مییابد که تعداد شهروندان ماهر، مسئول و اخلاقی زیاد شوند وگرنه جامعه کنونی جهانی شده قادر به حل بحرانهایش نیست. لذا به همین دلیل میگویم که بازرگان نه فقط پیشکسوت اصلاحطلبی در ایران پیشادموکراسی است، حتی شخصیت سه بعدی او الهامبخش ایران در دوران پسادموکراسی نیز هست.
روشنفکری دینی و سکولاریسم
پایان بخش همایش دو روزه بزرگداشت «مهدی بازرگان» سخنرانی «ابراهیم یزدی» بود که از منظر «روشنفکری دینی و سکولاریسم» به تبیین دیدگاه مهندس بازرگان پرداخت.
دبیرکل نهضت آزادی ایران با بیان اینکه بازرگان به تصدیق دوست و دشمن نهتنها یک اصلاحگر بلکه یک روشنگر اجتماعی بود، اظهار داشت: «ایشان یکی از شخصیتهای موثر در تاریخ معاصر به ویژه عرصه روشنفکری دینی بود.»
با این مقدمه یزدی به سراغ بحث اصلی خویش رفت و گفت: «جامعه ایران با تمام ویژگیهایی که دارد جامعهای در حال گذار است و تمامی ویژگیهای یک جامعه انتقالی را دارا است. یکی از ویژگیهای برجسته این جامعه انتقالی گردیسی اساسی در رفتارهای فردی و اجتماعی است. جامعه کنونی ایران در حال گذار تاریخی و یک دگردیسی بیسابقهای در ساختارها و رفتارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. محور اصلی این انتقال و جابهجایی دگردیسی، تغییرات اساسی در هنجارهای فردی و اجتماعی شکل گرفته سنتی و به ارث رسیده از گذشته است. اما هنوز هنجارهای جدیدی که فراگیر شده باشند جایگزین نشدهاند. بنابراین هم تنوع و تضاد در رفتارهای فردی و اجتماعی و هم پراکندگی در افکار و عقاید حتی در میان نخبگان قابل مشاهده است.»
وی خاطرنشان کرد: «وقتی ضمیر ناخودآگاه جامعه بتواند راه خود را پیدا کند نیاز به فضای باز دارد و یک امر لوکس نیست. اگر این فضا فراهم نشود و بخواهیم با زور و سرکوب هنجارها را دیکته کنیم با جامعهای بیمار روبهرو میشویم.»
«ابراهیم یزدی» با تاکید بر اینکه مهمترین محور کلیدی در جامعه درحال گذار ایران مسئله جابهجایی سنت و مدرنیته است، اظهار داشت: «تقابل سنت و مدرنیته در ایران از زمان برقراری روابط میان ایران و اروپا آغاز شده است ولی ورود فرهنگهای بیگانه به کشور پدیده نوظهوری نیست و یکی از دلایل غنای فرهنگی ما نیز محسوب میشود.»
وی افزود: «در چنین شرایطی نگاه جامعه و نخبگان به سنت و مدرنیته در دو شکل قابل تشخیص است. یا اینکه مطلقگرا و نفیکننده است و نسبت به هر پدیده جدیدی مقاومت میکند و یا اینکه نسبیگرا و آگاهانه براساس پالایش سنت و مقولات کلیدی عمل میکند. اما باید به این نکته توجه کرد تا زمانی که مقولات کلیدی سنت بومی و اسلامی نشوند، مدرنیته در ایران شکل نخواهد گرفت. در تعارض میان سنت و مدرنیته یکی از موضوعات اساسی، مسئله رابطه دین با جامعه، سیاست و دولت است.»
یزدی در این باره توضیح داد: «این بحث از زمان مشروطه آغاز شد اما در آن دوران مسائلی که بعضی روشنفکران در باب جدایی دین و دولت مطرح کردند، مبنایی در تفکر ما نداشت و چندان پا نگرفت. اما امروز مسئله کلیدی ما این است که رابطه نهاد دین و دولت چگونه باید باشد؟ وقتی میتوان به این پرسش پاسخ داد که لائیته جوهری به نام فلسفه و اندیشه ندارد.»
وی آنگاه به رویکردهای نظریهپردازان درباره دین و دولت در دو دهه اخیر پرداخت و گفت: یک رویکرد این است که دین از زندگی بشر نفی شود. بازرگان و روشنفکران دینی درباره این رویکرد معتقدند که دین امری ذاتی در درون خود انسان است و نمیتوان آن را حذف کرد. در عین حال کسانی که این نظریه را مطرح میکنند با یک پارادوکس مواجهند چون یکی از مولفههای لائیته، دموکراسی است اما مگر میتوان افراد را در سرنوشتشان شرکت داد با این شرط که باورهای خود را دخالت ندهند؟ مگر اینکه گفته شود دموکراسی خوب است به شرطی که دینداران در سیاست دخالت نکنند و این در واقع همان چیزی است که برخی از معتقدان به لائیته فرانسوی قرن هجدهم از میان سکولارهای ضددین و همچنین نیروهای سیاسی مخالف انقلاب و جمهوری اسلامی به عنوان یک بدیل و جایگزین تبلیغ مینمایند.»
وی درباره رویکردهای بعدی تصریح داشت: «عدهای معتقدند دین را نمیتوان از ساحت جامعه حذف کرد ولی نمیتوان آن را در سیاست دخالت داد. به نظر من این رویکرد نیز صحیح نیست. رویکرد بعدی این است که دین نه تنها از ساحت جامعه بلکه از سیاست هم جدا نمیشود و نمیتوان رابطه بین نهاد سیاست و دین را به هم زد.»
«ابراهیم یزدی» در ادامه سخنانش رابطه نهاد دین و دولت را تشریح کرد و گفت: «این رابطه صرفاً در چارچوب مناسبات قدرت قابل بررسی است. منظور از نهاد دین مجموعه سازمانها و نهادهای مربوط به روحانیان است. از جانب دیگر نهاد دولت معلول جامعهپذیری انسان است. نهاد دولت در انجام وظایف خود به طور دائم در برخورد یا تعامل با نهادهای اقتصادی و یا دینی بوده است. نهاد دین به دلیل ارتباط ویژهای که با تودههای مردم دارد به طور مستمر از قدرت و امکاناتی مستقل از نهاد دولت برخوردار است.»
وی افزود: «روابط میان نهاد دولت و روحانیت بیانکننده این واقعیت است که روحانیان به دلیل ارتباط با مردم از اعتبار برخوردارند و هم از آن برای اقتدار خود بهره میگیرند. اما نهاد دین هم میتواند مثل بقیه اقشار و طبقات در مسائل مربوط به سرنوشت خود رای بدهند، بدون اینکه حق ویژهای برای خود قائل شوند.»
یزدی در پایان اظهار داشت: «آنچه که بازرگان گفت همان است که در مشروطه اتفاق افتاد.»
در پایان این همایش دو روزه جلسه پرسش و پاسخی میان حاضران و سخنرانان برگزار شد و پایانبخش مراسم نیز نمایش فیلمی با عنوان ” به یاد بازرگان “بود.