یادداشت محمد ترکمان (تاریخ پژوه) پیرامون اتفاقات روز ١٣ آبان ۵٨
به بهانه انتشار گفت و گوى دکتر محمد حسین بنى اسدى در ماهنامه ایران فردا
به لطف دوست بزرگوارى اطلاع یافتم جناب آقاى دکتر محمد حسین بنى اسدى داماد زنده یاد مهندس بازرگان در گفت و گوئى با نشریه ” ایران فردا” ش ۴٣ ، یادگار ایران دوست پر تلاش و مؤمن و صادق ، مرحوم مهندس عزت الله سحابى ، ذیل اشاره به موضوع ” اشغال سفارت آمریکا و استعفاى مرحوم مهندس بازرگان ” ، نامى هم از من بنده برده و فرموده اند:
” صبح روز ١٣ آبان ، آقاى موسوى خوئینى ها در سازمان رادیو و تلویزیون در خیابان جام جم ، با دوست تاریخ نگار ( آقاى محمد ترکمان ) قرار ملاقات داشتند . پس از ملاقات ، به اتفاق از آنجا سوار مى شوند و مى آیند جلوى سفات ، ایشان پیاده مى شوند و مقارن با حمله دانشجویان به داخل سفارت مى رسند .”
براى ذکر درست آنچه در آن دیدار گذشت ، لازم دیدم توضیحى مختصر بشرح زیر به عرض علاقه مندان برسانم. دوازدهم آبان ١٣۵٨ ، پس از بازگشت از مازندران – که براى سخنرانى در مجامع دانشگاهى و فرهنگى به آن خطه رفته بودم -، ناراحت از تحریکات و دسته بندى ها و رویاروئى ها ى گروه هاى مختلف ، که آن نفاق ها و شقاق ها را به زیان ایران و ایرانى مى دانستم ، در فکر چاره جوئى بودم که کشور و مردم در این جنگ قدرت ، آسیب نبینند. به فکرم رسید خطرى را که حس کرده ام به اطلاع یکى از کسانى که با مقامات بالاى حاکمیت در ارتباط است ، منتقل نمایم به امید آنکه تأثیرى هر چند اندک در پیشگیرى از آسیب هاى محتمل داشته باشد . نام جناب آقاى موسوى خوئینى ها از ذهنم گذشت . دو سالى بود که با تفاسیر و برداشت هاى مبارزه جویانه او از قرآن آشنا بودم و حدود ٩ ماه بود که از آشنائى حضورى ام با مشارالیه که به نوفل لو شاتو آمده بودند ، مى گذشت .اظهار علاقه ایشان به مرحومان دکتر شریعتى و آیه الله طالقانى ، بطور حتم در نزدیک شدن من بنده به أن جناب مؤثر بود .تا آنجا که به خاطر دارم پس از بازگشت به ایران تا١٢ آبان ۵٨ ، دو بار ایشان را دیده بودم :
١– بار اول ، وقتى بود که با همسر مرحومم به مجلس تفسیر جناب موسوى خوئینى ها در مسجد جوستان واقع در نیاوران رفتیم.
٢–باردیگر ، در مجلس یادبودى بود در دانشگاه تهران در زمین چمن که براى مرحوم آیه الله طالقانى برگزار شده بود و سخنران مرحوم مهندس بازرگان بود ، و جناب آقاى موسوى خوئینى ها جزو افراد کم شمار معممین بود که در آن مراسم حضور یافته بود . حضورى بدون محافظ و تنها و نه در ردیف اول و در میان مقامات ، بلکه در میان مردم و خارج از زمین چمن و در یکى از خیابانهاى منتهى به محل برگزارى مراسم . از اتفاق در آن دیدار سخنران نام مرحوم آیه الله خمینى را بر زبان آورد و مستمعین سه صلوات فرستادند، مرحوم مهندس که أن عمل را درست نمیدانست ، تنقیدى کرد که جناب آقاى موسوى خوئینى ها را خوش نیامد .
شب هنگام به ایشان تلفن کردم و نگرانى خود را اظهار داشتم و … ، فرمودند فردا صبح بیا ساختمان تلویزیون واقع در خیابان ولى عصر تا بیشتر صحبت شود .
صبح ١٣ آبان ۵٨ به ساختمان تلویزیون و دفتر ایشان رفتم . دغدغه ها ى خود و برداشتم از شرایط را عنوان کردم ، جنابشان نیز مطالبى فرمودند . در اثناى صحبت ، تلفن هاى متعدد به ایشان میشد ، صحبت هم تمام شده بود ، خداحافظى کردم که عازم خانه شوم ، فرمودند :
کدام طرف میروید ؟
گفتم : حدود سه راه امین حضور.
فرمودند : صبر کنید من هم پائین مى روم ، ماشین هست ، با هم میرویم .
پس از آخرین تلفن و دریافت خبر ، راه افتادند و بنده نیز همراه ایشان .
جناب خوئینى ها کنار راننده و بنده در ردیف عقب نشستم .
راننده خیابان ولى عصر را طى و وارد خیابان طالقانى شد و به سمت شرق حرکت کرد . اتومبیل در جنوب خیابان طالقانى و روبروى در اصلى سفارتخانه آمریکا توقف و ایشان در حال پیاده شدن به بنده فرمودند : بفرمایید ! بنده هم بى اطلاع از آنچه رخ داده و قرار است رخ دهد ، پیاده شدم . جناب ایشان عرض خیابان را طى، به پل روى جوى مقابل در اصلى سفارت رسیدیم، احساس کردم ایشان به سفارت میخواهند بروند ، فرمودند : بیائید ! نرفتم ، چون از آنچه در حال وقوع بود بى اطلاع بودم . جناب آقاى موسوى خوئینى ها عرض پیاده رو جلوى سفارت را طى ، در غیر ماشین رو سفارت باز و ایشان داخل شدند .
من بنده متعجب و در فکر از آنچه در لحظه هاى گذشته دیده بودم به ضلع جنوبى خیابان رفته و به آنچه رخ داده بود مى اندیشیدم . دقایق مى گذشت و خیابان آرام بود و همه چیز عادى ، همچون مواقع دیگر بود . غافل از آنکه میهن و هم میهنان وارد دوره اى خواهند شد که از آن روز ، در تاریخ ایران و منطقه و حتى سیاست جهانى به عنوان نقطه عطف یاد خواهد شد .
دقایقى بعد ، بالاى در سفارت آمریکا از داخل، پارچه سفیدى نصب شد با نوشته چند کلمه اى و امضاى ” دانشجویان پیرو خط امام ” .
آن روز را تا دیر هنگام شب در همان مکان ماندم و ناظر پخش خبر تصرف سفارت از رادیو و پیام هاى پشتیبانى گروه ها و احزابى که از یکدیگر سبقت مى گرفتند بودم که از بلند گو نصب شده سر در سفارت پخش میشد.
انبوه جمعیت مجتمع در مقابل سفارت ، تردد وسائل نقلیه را مختل و خیابان نیز به تسخیر گروه هاى چپ و مذهبى ضد آمریکائى و تماشاچیان درآمده بود .
از آن واقعه افزون بر ٣٩ سال میگذرد ، خداى را شاکرم که در آن حادثه ورود نداشتم و شرمنده ام که حاق آن را در آن روزها درنیافتم و طلب رحمت و رضوان الهى میکنم براى شهید بزرگوار دکتر مصطفى چمران که در همان روز از نخست وزیرى به آقاى جواد منصورى تلفن کرد و گفت :
” مى دانید چه کردید ؟!”.