بهاریه
یادداشت سید امیرخرم
بهار ۸۷
و بهار آمده است
تا درختان را سبزینه پوش کند
و کدورت را از دلها بزداید
و مرگ قندیلها را به انتظار نشیند
در سرزمینی که
مرگ صنوبرانش حادثه نیست
و برگ ریز درختانش
جز تفنن کودکانه ای، شاید
و قندیل هایی که صد سال . . . . .
و مردمانی که دیریست دستانشان را از برای فشردن هیچ دستی
از بغل هاشان بیرون نیاورده اند
*
*
ای کاش آموخته بودیم عاشقانه زیستن را
زیرا آنان که عاشقانه نزیسته اند، عاشقانه مردن را نیز نتوانند
ای کاش باور داشتیم آفتاب را و تابش هر روزه اش را که بی دریغ است
و ایمان داشتیم به رویش دوباره هر دانه ای، بذری، جوانه ای
ای کاش میدانستیم چگونه بودن را
تا شاید چگونه شدن را خود بر می گزیدیم
*
وآنگاه بهار را شایسته میزبانی می شدیم