امید به جمهوریت
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
مورخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۷
در شرایط فعلی که حکومت، مردم و کشور ما با آن روبروست و ابَربحرانهای جدی و ساختاری در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، زیستمحیطی و روابط خارجی دیده میشود، «امید» و «اعتماد عمومی»، بنیان و پیششرط بهبود اوضاع به شمار میآیند. شرایط کنونی ایران در عرصههای داخلی و بینالمللی به گونهای است که گذار از این وضعیت، جز با باروری جنبش اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی و مردمی میسر نخواهد بود. افزون بر ناکارآمدی دستگاههای دولتی و نهادهای حاکمیتی که بر هیچ کس پوشیده نیست، حجم مشکلات به قدری گسترده و فراگیر است که بدون مشارکت مردمی، کاری پیش نخواهد رفت. چگونه ممکن است که بدون امید بتوان انتظار حضور و مشارکت عمومی از مردم داشت؟ اتفاقاً به نظر میرسد که کسانی که امید و اعتماد مردم را نشانه گرفته و موجبات تقلیل آن را فراهم میآورند، عامدانه در صدد کاهش نقش و حضور مردم در عرصه مناسبات اجتماعیاند. ممکن است این افراد و جریانات، صرفا به اهداف سیاسی توجه داشته باشند و بخواهند با ایجاد ناامیدی و یاس عمومی و کاهش مشارکتهای عمومی، در صحنههای انتخاباتی به پیروزی دست یابند. به هر حال، برخی جریانات سیاسی پوپولیست با ارزیابی نتایج انتخابات گوناگون در بیست سال گذشته دریافتهاند که در غیاب مشارکت گسترده مردم، از شانس بیشتری برای پیروزی برخوردارند اما این جریانات و افراد به پیامدهای سهمگین تصمیمات سیاسی خویش و اثراتی که راهبردشان بر منافع ملی و امنیت عمومی دارد، بیتوجهاند. «امید به چه چیزی؟» پاسخ میدهم: امید به فردای ایران و آینده دمکراسی و توسعه در ایران از طریق راهکارهای تدریجی، مسالمتآمیز و در چارچوب ظرفیتهای مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارم. شرایط کنونی بسیار دشوار و خطیر است اما من وضعیت کنونی ایران را سیاه نمیبینم و با ارزیابی شاخصها از داوریهای مطلقانگارانه پرهیز میکنم.
در دوران آقای خاتمی جنبش اجتماعی ایران بارور شد و به رغم آن که در دوران احمدینژاد، نهادهای جامعه مدنی لطمههای زیادی خوردند اما ما هرگز به قبل از خرداد ۱۳۷۶ برنگشتیم. خیلی روزنامهها را بستند. ماها را به زندان انداختند اما جامعه به قبل از ۷۶ برنگشت. قصد تطهیر یا دفاع از وضعیت موجود را ندارم اما به صراحت میگویم که مطبوعات ما اگرچه کمبار شدند اما تعطیل نشدند. در ۸۸ اصطلاحا گفتند که جارویتان میکنیم اما نتوانستند بگویند که اصلاحطلبی حذف شود و نباشد. ما نباید همه چیز را سیاه ببینیم و دستاوردها را نادیده بگیریم. چرا در زمان شاه جنبش، چریکی مطرح شد؟ چون هیچ کسی تحمل نمیشد. راهحل دیگری وجود ندشت اما الان این طور نیست. هنوز امر انتخابات در ایران موضوعیت دارد. رقابت و حذف و عدم صلاحیتها وجود دارد اما انسداد مطلق فعلا وجود ندارد. چون جنبش اجتماعی وجود دارد. ما بعد از انقلاب اسلامی در هیچ زمانی عقبگرد نداشتهایم به گونهای که به نقطه قبل برسیم. روند دمکراسی، تدریجی بوده اما بازگشتناپذیر بوده است. در حوزه پوشش، سینما، موسیقی، مطبوعات و … دو گام پیش رفته و یک گام عقب آمدهایم. هرگز به نقطه قبل نرسیدهایم. در حوزه ادبیات هم معتقد نیستم که سانسور و فشار همه چیز را متوقف کرده است. باید برویم با ناشران صحبت کنیم. نشر چشمه در سال گذشته ۷۰۰ عنوان کتاب منتشر کرده و اتفاقا آثاری هم از آقای دولتآّبادی منتشر شده است. فقط یک رمان «کلنل» مجوز نگرفته که من هم خیلی از این بابت متاسفم اما باقی آثار ایشان مجوز گرفته و منتشر شده است. این شاخصی نیست که به قبل از ۷۶ یا دوران شاه برگشته باشیم. به همین دلیل است که جامعه را سیاه نمیبینم و در کل، به عملکرد این نظام و حکومت، خوشبینم، اگرچه راضی نیستم و معتقدم که حق ماست که زندگی مطلوبتری داشته باشیم. دلایلی که مرا به امید داشتن سوق میدهد، ساختار جمهوریت نظام و تحولات چهار دهه گذشته است. نهادهای موثر در قدرت، وضعیت زیست دمکراتیک را پذیرفتهاند، اگرچه ممکن است در موارد زیادی به گونهای دیگر رفتار کنند و بعضی تنگنظریها و تناقضات را متبلور کنند اما در کل، پذیرفتهاند که چارهای جز پذیرش قواعد دمکراتیک ندارند. چرخشهای مکرر مواضع و ریزش نیروها از جریانات اقتدارگرا و محافظهکار به سوی جریان دمکراسیخواه و اصلاحطلب، حکایت از تایید این تحلیل دارد. برخی سوال میکنند که آیا آقایان ناطقنوری یا علی لاریجانی، اصلاحطلب شدهاند؟ پاسخ من منفی است اما کاملا آشکار است که این افراد که نمونههای فراوانی در سالیان اخیر دارند، اگرچه ممکن است هنوز در دستهبندیهای محافظهکارانه و موسوم به جریان اصولگرا قرار گیرند اما بیتردید، جهتگیریهای اصلاحطلبانه پیدا کردهاند. این امر اتفاقی نیست. از یک سو، ماهیت نظام به گونهای عمل کرده که وجود قطببندیهای سیاسی را مقدور و به تقویت فرآیند دمکراسی و بروز اجتماعی جنبش اصلاحات در ایران کمک کرده است و از سوی دیگر، نهادهای موثر در قدرت، یعنی روحانیت و سپاه، الزاماتی دارند که در نهایت، به استقرار دمکراسی در ایران خواهند رسید. نظام «جمهوری» بنبست ندارد. نظام سیاسی مبتنی بر قانون اساسی (Constitution) همواره از شرایط اصلاح برخوردار است. مثالی میزنم. زمانی ما در ایران، نهاد نخستوزیری را داشتیم که بالاترین مقام اجرایی و رییس هیات دولت بود و الان نداریم اما نظام جمهوری اسلامی پابرجاست. البته این تغییر دمکراتیک نبود و به تجمیع بیشتر قدرت انجامید اما این تغییر، یک نشانه در قابلیت اصلاح و بازسازی ارکان قدرت سیاسی در نهادهای حاکمیت به شمار میرود و میتواند در هر عرصهای تکرار شود و البته این بار به سود دمکراسی و در راستای تحقق حقوق و حاکمیت ملت. امید من به ملت ایران و فعالان سیاسی و اجتماعی و احزاب سیاسی و نهادهای مدنی داخل ایران است. من به هیچ فرد یا جریان سیاسی خارج از کشور نه امید و نه حتی اعتماد دارم. تنها راه قابل اطمینان را اصلاحات درونزا و مسالمتآمیز میدانم و انتقال مدیریت مبارزات و تلاشهای اجتماعی به خارج از ایران را زیانبار و در تعارض با منافع ملی و تمامیت ارضی ایران میدانم. چرا که باور دارم در خارج از کشور، سلطنتطلبها و مجاهدین خلق در هر حال، دست بالا را دارند و این جریانات از قابلیت ساخت و پاخت با دشمنان خارجی و منطقهای ایران برخوردارند. برای من محرز است که عربستان سعودی و اسراییل و دولت امریکا، مسالهشان فقط جمهوری اسلامی نیست. اینها به دنبال تجزیه ایران و نقض حاکمیت ملی در ایران هستند. برای سرنگونیطلبانی که نام بردم فقط یک مساله اصلی وجود دارد: سرنگونی. اینها ذرهای به ملت ایران و دمکراسی اهمیت نمیدهند. از سوی دیگر با این تحلیل موافقم که براندازی جمهوری اسلامی، پیامدهای سهمگینی دارد. الان به هیچ وجه شرایط مانند سال ۵۷ نیست که حکومتی برود و حکومتی جایش بیاید. اگر جمهوری اسلامی شکست بخورد و سرنگون شود، ما به دوران «بیدولتی» دچار خواهیم شد. آیت الله خمینی به رغم انتقاداتی که بر ایشان وارد است اما نقشی تاریخی در برهه انقلاب ایفا کرد و توانست با بهرهگیری از کاریزمای خود، زمینههای انتقال قدرت را به سهولت و با کمک افرادی مانند مهندس بازرگان انجام دهد. ایشان همین نقش تاریخی را در برهه پایان جنگ هم داشت و نگذاشت که ما خاک از دست بدهیم. الان چنین ظرفیتی وجود ندارد. در دی ماه ۱۳۹۶ متاسفانه خشونت به عنوان یک راهحل از سوی برخی معترضان مطرح شد. کمک خارجی و حمله نظامی به طور آشکار از سوی برخی معاندان جمهوری اسلامی و باورمندان به براندازی مطرح شد. این وضعیت خطرناک است. من با امنیتی کردن جامعه مخالفم و به سهم خودم در برابر آن میایستم اما امنیت یک ضرورت و یک حق است. اگر اوضاع از کنترل خارج شود، به نفع مردم نخواهد بود. آزادی و استقلال و توسعه و عدالت، مقدم بر امنیتاند. به اسم امنیت نباید این ارزشها فراموش شوند اما اگر امنیت هم نباشد، سخن گفتن از آزادی و عدالت و … بیمعناست. کنشگران اجتماعی از قبیل فعالان دانشجویی، کارگری یا مدافعان حقوق زنان اگر بخواهند که امیدوار بمانند و در دیگران بذر امید بکارند، باید توجه کنند که فعال اجتماعی و مدنیاند و نه فعال سیاسی. معنای این حرف این نیست که کنشگر مدنی نباید سمت و سوی سیاسی داشته باشد، بلکه بدین معناست که فعال اجتماعی نباید به ابزار و شاخه دانشجویی یا کارگری احزاب تقلیل یابد و در عرصههایی مشارکت کند که جز هزینههای سهمگین، ارمغانی برایش ندارد و مانع خودسازیاش میشود. ارایه لیست انتخاباتی برای مجلس یا شورای شهر یا تحریم انتخابات کاری نیست که حوزه کنشگری و جنبش دانشجویی و کارگری خود را مقید و محدود به آن ببیند. مثلا جنبش دانشجویی رسالتی عظیمتر دارد: از یک سو، تلاش علمی و سعی در ارتقای ظرفیتهای علمی و آموزشی و پژوهشی در دانشگاه مهم است و از سوی دیگر تربیت اجتماعی و خودسازی اخلاقی و آرمانی در راستای افزایش توانمندیهای کار جمعی و پایبندیهای عقیدتی و اخلاقی برای خدمت به کشور و ملت. من نمیفهمم این چه وضعیتی است که دانشجویان و تحصیلکردگان ما بدان مبتلا شده که علاقه به مهاجرت در این قشر بیش از دیگران است. بسیاری از نخبگان علمی به خارج مهاجرت میکنند و حتی بسیاری از فعالان دانشجویی که روزگاری، مدعی غمخواری مردم و پیشگامی در مبارزات سیاسی هم بودهاند، به خارج کوچ کردند و بعد هم ارتباطشان با داخل قطع شده و در زندگی شخصی فرو رفتهاند. جنبش دانشجویی ایران، الگوهایی قابل احترامی مانند زندهیادان دکتر یزدی و دکتر چمران داشته که به رغم آن که در خارج از کشور و در بهترین دانشگاهها و شرکتهای معتبر امریکایی از موقعیت مالی و اجتماعی بالایی برخوردار بودند، به وطن و سرنوشت هموطنانشان توجه داشتند اما الان کسانی که از ایران میروند. رابطهشان را قطع میکنند و دیگر بر نمیگردند و هیچ تعهدی در راستای بهبود اوضاع کشور در خود احساس نمیکنند. چرا؟ به نظر میرسد که دلیل این آسیب مهیب این است که به لحاظ فکری و اجتماعی غنی و رشدیافته نیستند. جنبش دانشجویی رسالت دارد که در بعد اجتماعی به این عارضه توجه کند. از سوی دیگر، سطح معلومات و دانش فنی و علمی در دانشجویان کاهش یافته است. پایاننامه خرید و فروش میشود. چه کسی پایاننامههای آماده را میخرد: دانشجو. بیتفاوتی و ناامیدی و خودخواهی در تمام طبقات اجتماعی دیده میشود. راهحلهای معطوف به خود، حاصل همین وضعیت خطرناک است. دانشجویان و کلیت کنشگران مدنی و اجتماعی نیز از این عارضه در امان نیستند. جنبش اجتماعی میتواند در این زمینهها فعال و کارآمد شود. تنها در این صورت است که نهاد مدنی هم خودش امیدوار میشود و هم در جامعه بذر امید میکارد.
ورود به فاز فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و جایگزین ساختن برنامههای علمی و اجتماعی بلند مدت به جای رفتارهای سیاسی هیجانانگیز که تبلور کوتاه مدت داشته باشد، میتواند به مهار هزینهها و برخوردهای سیاسی با دانشجویان کمک کند. حفظ امید، منوط به برخورداری از نگاه بلند مدت است. اگر اهداف خود، اعم از اهداف فردی یا اجتماعی را در ظرف زمانی کوتاه مدت و قابل رویت قرار دهیم، همواره در یک کشور توسعهنایافته به موانعی برخورد خواهیم کرد که موجب دلسردی میشوند. نه تنها در حوزه سیاسی، بلکه در عرصه کسب و کار و فعالیت اقتصادی هم همین طور است. ارتقای آگاهی و بهرهگیری از تجارب سیاسی و تاریخی میتواند به حفظ امید کمک کند. اگر فعالیتهای ما از پشتوانه اعتقادی و فرهنگی برخوردار شود، امیدمان محفوظ خواهد ماند. ایمان اعم از ایمان مذهبی یا باور به آرمانهای اجتماعی و انسانی، حافظ امید است. اگر به الگوهای فعالان اجتماعی با دیدگاههای گوناگون سیاسی و مذهبی نگاه کنیم، خواهیم دید که تنها کسانی در عرصه کنشگری اجتماعی و سیاسی باقی مانده و سالها و دههها، خدمات و حضورشان ادامه داشته است که از باورهای عمیق و سطح مطالعات بالایی برخوردار بودهاند.
پس از امید چیست؟ “پس از امید”، تعهدات و آگاهیهای ماست که راهحل و راهحلها را نشان میدهد. ما یک راهحل لازم نداریم به مجموعهای از راهحلها نیازمندیم. چون مشکلاتمان از یک جنس نیستند و بحرانهای متنوعی در جامعه ما وجود دارند. زمانی که امیدمان را از دست ندهیم، امکانی برای رشد تعهد و ایجاد آگاهی و خودسازی را فراهم کردهایم. تلاش و گذار از انفعال و بیتفاوتی و خودخواهی در این نقطه زاده میشود. امید، بستر حرکت و مبارزه است. ناامیدی به خودزنی و خودکشی منجر میشود. خودزنی اجتماعی بسیار مهیبتر از مرگ فردی است. باید هشدار بود.