سنگاندازی پیش ِ پای اصلاحات
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
مورخ اول مرداد ماه ۱۳۹۸
سوالی که این روزها در محافل سیاسی مطرح می شود این است که دلایل نا امیدی مردم از جریان اصلاحات چه چیزی است؟ و این که آیا جبهه اصلاحات میتواند خود را بازسازی کند و مجددا در عرصه اجتماعی از پایگاه رای بالایی برخوردار شود؟
واقعیت این است که ناامیدی و بیاعتمادی مردم که رشد آن، هم در عرصه تحقیقات اجتماعی و هم در حوزه مشاهدات میدانی به چشم خورده و غیرقابل انکار به نظر میرسد، فقط و فقط منوط و محدود به عملکرد فراکسیون امید و شورای شهر تهران و برخی کلانشهرها نیست. بلکه دلایل مهم دیگری هم دارد.
مهمترین عامل این ناامیدی عمومی به پیامدهای عملکرد جریان محافظهکار یا به تعبیر آقای تاجزاده «حزب پادگانی» و «دولت موازی» باز میگردد. در طول تمام سالهای بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ جریانی که تحت عنوان «محافظه کاران» نام میگیرد، سنگاندازیهایی کردند و فضا را به گونهای پیش بردند که جنبش اصلاحات و دولت اصلاحات از حداقل بهرهوری و کارآمدی یا برخوردار نباشد و یا اگر نقاط مثبتی دارد، این جهات مثبت دیده نشوند.
جریان محافظه کار هیچگاه به این موضوع توجه نکرده است که شکست اصلاحات فقط شکست جریان رقیب نیست، بلکه ایجاد احساس شکست فراگیر و عمومی در دستیابی به هرگونه راهحل بهبودگرایانه در چارچوب نظام است. بنابراین نباید نقش محافظه کاران را نادیده گرفت یا دست دوم به حساب آورد. «نظارت استصوابی» مهمترین زیرساخت این ناامیدی را فراهم آورده است. باید توجه داشت که اگر نمایندگان معرفی شده از سوی لیست امید در تحقق اهداف اصلاحطلبانه و مورد نظر مردم ناکارآمد و کمظرفیت بودهاند، این نقصان در درجه اول متوجه تنگنظریهای شورای نگهبان در رد صلاحیتهای گسترده کاندیداهای اصیل اصلاحطلب بوده که در نهایت، منجر به تحمیل کسانی به لیست امید شده است که نباید میشد.
از سوی دیگر تمام کاسه کوزهها را نباید بر سر محافظهکاران شکست. جریان اصلاحات هم در طول ۲۲ سال بعد از دوم خرداد از کاستیهای نظری و تحلیلی و نیز نقایص جدی در عملکردش برخوردار بوده است.اصلاحطلبان دوم خردادی هیچ گاه در صدد این بر نیامدند که تحلیل و تعریف مشخص و شفافی از مفهوم اصلاحات و شرایط کشور و موانع اساسی پیش روی جنبش ارایه دهند. متاسفانه برنامهای روشن و کاربردی در درون جبهه اصلاحات وجود نداشته و همچنان نوعی تقید به دستهبندیهای برآمده از دوران انقلاب در جریان به چشم میخورد.
در عین حال نقشی که فراکسیون امید مجلس با مدیریت ضعیف آقای عارف اعمال کرده، ضرورتا فقط مرتبط با عملکرد مجموعه اصلاح طلبان نیست. هرچند آقای عارف در درون جبهه اصلاحات تعریف میشوند و یک دوره هم معاون اول رییس جمهور خاتمی بود و الان هم رییس شورای عالی اصلاحطلبان است اما کیست که نداند حضور ایشان به ویژه در شورایعالی اصلاحات، نه گزینه مطلوب آقای خاتمی، بلکه تنها گزینه ممکنی بود که نهادهای حاکمیتی را متقاعد به ادامه کار شورا میکرد و در واقع، حضور دکتر عارف در شورا، پاسخ به پیام روشنی بود که اقتدارگرایان داده بودند و ایشان در این سالها هیچ گاه ارتباط ارگانیک موثری را با جریان اصلاحات تعریف نکرده است. ایشان از همان ابتدا به دنبال سازو کارها، ارتباطات و اولویت های متفاوتی رفتند.
مجموعه این عوامل و در عین حال این که نوع مدیریت شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان نتوانست تعامل مناسبی با فراکسیون امید و اعضای شورای شهر چه در تهران و چه در سایر کلان شهرها داشته باشد، وضعیت فعلی را برای جبهه اصلاحات به وجود آورد که امروز مردم را به ورطه نا امیدی کشانده است. فساد سیستماتیک، مسئولیتگریزی دستگاه قضایی و ناتوانی سایر نهادهای نظارتی رسمی در مهار فساد فزاینده و فراگیر، از جمله دلایل اصلی بحران کارآمدی نظام است که موجب ناامیدی و بیاعتمادی مردم شده است. باید توجه داشت که ابعاد این ناامیدی و بی اعتمادی را فقط به ناامیدی از «اصلاحات» تنزل نداد. ناامیدی از هرگونه وضعیت بهبودآمیز در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و این مسئله بسیار خطرناکی است. نوعی بحران امنیت ملی است.
با وجود همه این تفاسیر نکته مهم در این بحث این است که جریان اصلاحات از این شانس و موقعیت برخوردار است که خود را بازسازی کند و اعتماد مردم را ارتقا ببخشد اما این موضوع طبیعتا به این بستگی دارد که اصلاحطلبان بتوانند کارآمدی و صداقت خود را در جامعه اثبات کند. در همین جهت ما نباید جریان اصلاحات را جدا از مجموعه مناسبات کل کشور ببینیم. در حال حاضر ناکارآمدی همه نظام را فرا گرفته که مهمترین دلیلش فساد سیستماتیک است که در عرصه مناسبات اداری ، مالی و سیاسی کشور مشهود است.
در حال حاضر جریان اصلاحات با توجه به این شرایط باید بتواند در هسته مرکزی خود، سازوکاری را جهت امکان گفتگوی کلان در میان تمام بازیگران موثر اصلاح طلب از جمله احزاب، چهرهها و کنشگران ایجاد کند و در آن چارچوب، ابتدا بتواند تعریف مشخصی از اصلاحات ارائه دهند که برای مردم ایجاد انگیزه کند. اگر اصلاحطلبان همچنان بخواهند بر اصول گفتمانی گذشتهشان که انتخاب بین بد و بدتر است، اکتفا کنند، بعید میدانم بتوانند مردم را متقاعد کنند اما اگر بر جنبهها و اهداف دموکراتیک جنبش اصلاحات تاکید کنند و بگویند که جنبش اصلاحات حاضر به کوتاه آمدن از حداقلهای تغییرات دموکراتیک در کشور نیست، میتواند گام موثری بردارد. جنبش اصلاحات باید بتواند مردم را متقاعد کند که در مراحل پیش رو، برنامهای جدی جهت تغییرات ساختاری در ساختار حقوقی و حقیقی قدرت دارد. باید شفاف و روشن نسبت به موانع و نقایص قانون اساسی اعلام مواضع کند و باید هزینه این شفافیت را به طور جدی بپردازد تا مردم از اصلاحطلبان ناامید نشوند و زمینههای انتقال مدیریت مبارزات سیاسی به خارج از ایران ناکام بماند.
اصلاحطلبان اصیل و پیشگام باید یک مرزبندی جدی و اصولی با افراد و جریانات فرصتطلب و فاسدی که در طول این سالها از نام اصلاحات بهره بردند و هیچ تعهدی نسبت به اصول زیربنایی اصلاحات را نپذیرفتند، انجام دهد. واقعیت این است که معیار جریان اصلاحات برای حضور افراد در این مجموعه، معیار درستی نبوده است. صرف داشتن یک مجوز، سر دادن یک سری شعارها و ارادت ظاهری به آقای سیدمحمد خاتمی نباید منجر به پذیرش جزب یا فردی به جریان اصلاحطلبی شود که حامل هیچ تعهد اصلاحطلبانه نیست. این مرزبندی باید در همین فرصت ۸ ماه باقی مانده تا انتخابات مشخص و عملیاتی شود.
این افراد و احزاب در طول ۲۲ سال گذشته جز به اسم و از طریق برخورداری از امکانات اصلاح طلبی عملکرد موثری نداشتند بنابراین باید در یک تجدیدنظر و پاکسازی اصولی، این افراد و احزاب تعین تکلیف شوند. در عین حال مرزبندی در رابطه با مسئله فساد در کشور هم می تواند موثر باشد. موضوعی که آقای خاتمی هم چند ماه پیش آن را مورد توجه قرار دادند و گفتند که: «فساد اصلاحطلب و اصولگرا ندارد» اقرار به حقیقت تلخی است که اگر مدنظر قرار نگیرد، هم اعتبار اصلاحطلبان و هم امید مردم و در یک کلام، سرمایه اجتماعی اصلاحات لطمه خواهد دید.
اصلاح طلبان باید با هرگونه فساد مالی و سیاسی مرزبندی داشته باشند تا امید مردم ارتقا پیدا کند. اگر مردم حرکت موثر و قابل اعتمادی ببینند با توجه به تجربههای تاریخی که دارند و بارها نشان دادهاند که هزینههای ساختارشکنی و تغییرات انقلابی را دریافتهاند و بارها ثابت کردهاند که صندوق رای را بهترین و موثرترین رفتار سیاسی در چارچوب منافع ملی میدانند، مجددا به جریان اصلاح طلبی تکیه و اعتماد میکنند. از نظر من قاطبه مردم همچنان راه حل موثر و مفیدی به جز اصلاحات سراغ ندارند اما از بیاصولی و عملکرد بخشی از اصلاحطلبان و از سنگاندازیها و بحرانآفرینیهای تکراری محافظهکاران ناامید شدهاند که به هیچ گونه قواعد اخلاق سیاسی پایبندی نشان نمیدهند. اصلاحات سرمایه های اجتماعی بزرگی دارد، از مصدق و بازرگان تا آقای خاتمی که مردم میتوانند به آنها تکیه کنند.
رعایت اصول اخلاق سیاسی از سوی اصلاحطلبان، سنگ زیرین اعتماد و امید مردم است. اصلاحطلبان باید در عین حال که تلاش میکنند تا موضوعیت نهاد انتخابات در نظام جمهوری اسلامی محفوظ بماند و جامعه به سرنوشت غمبار پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ فرو نیافتد، نشان دهند که از اصول زیربنایی اصلاحات کوتاه نیامده و اصلاحات را در راستای تقویت فرآیند دمکراسی و تحقق حقوق و حاکمیت ملت دنبال میکنند و نه به خاطر ورود چند نماینده به مجلس. اصلاحطلبان باید جامعه را متقاعد کنند که به دنبال زیاد کردن نمایندگان موثری مانند علی مطهری و محمود صادقی در مجلس هستند و نه ازدیاد عددی نمایندگانی به اسم اصلاحطلب.
پافشاری بر مساله لغو یا تعدیل نظارت استصوابی به عنوان شرط لازم شرکت در انتخابات در این راستا بسیار مفید خواهد بود. مهم نیست که اصلاحطلبان یک دوره یا دو دوره در انتخاباتی شرکت نکنند، مهم این است که کاری کنند که موضوعیت نهاد انتخابات در منظر عمومی محفوظ و معتبر بماند. اصلاحطلبان باید پیام روشنی به نهادهای حاکمیتی نظام دهند که مشارکت ایشان در انتخابات هدفی آگاهیبخش و دمکراتیک دارد. انتخابات پیش رو باید به پاگردی تاریخی برای عبور خردگرایانه از پیچ تهدیدات بینالمللی و اصلاح ساختار ناکارآمد داخلی ارتقا یابد. در دوران نهضت مقاومت ملی، شعاری از سوی رهبران نهضت طراحی و ارایه شد که با شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی، «یا پیروز میشویم و یا رسوا میکنیم» این الگو در شرایط کنونی میتواند بسیار کارآمد و اثرگذار باشد.