فهرست مطالب
جبّاریت شوم پهلوی و تغییر تقویم
جبهه آزادیبخش اریتره
بیانیه
اعلام جـــرم
سیای آمریکا و قتل لومومبا
بیانیه حوزه علمیه قم
فشار بر مناطق فقیرنشین در تهران
تذکر و پوزش
اخبـــــار
فشار و اختناق
جبّاریت شوم پهلوی و تغییر تقویم
ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون….
هرگاه پادشاهان بر جامعهای مسلط شوند آنجا را فاسد کنند و شریفترین مردم آنجا را خوار و بیمقدار سازند و اینچنین است طرزکار (مستمر و دائم) آنها.
«قرآن کریم»
ملک الملوک (شاهنشاه) از منفورترین القاب و عناوین در نزد خداوند است. هر کس ادعای سلطنت یا پادشاهی بکند مشرک است.
«رسول اکرم»
جامعهای که شاه را بپرستند، خدای را نخواهند پرستید و بر اراده و عزم خود ارزش نخواهند گذاشت.
«امام علی(ع)»
تمکین از محکمات خودسرانه است و راهزنان ملت نه تنها ظلم به نفس و محروم داشتن خود ازاعظم مواهب الهی است بلکه عبودیت آنان از مراتب … شرک است. آزادی از این رقیب خبیثه خسیسه علاوه بر آنکه موجب خروج از نشأت نباتیت و ورطه حیوانیت به عالم شرف و مجد انسانیت است. از مراتب و شئون توحید و از لوازم ایمان به وحدانیت نیز میباشد.
«مرحوم میرزا نائینی»
شاهنشاهی ایران از اولی که زائیده شده تاکنون خدا میداند چه مصیبتهائی ببار آورده و چه جنایاتی کرده است.
شاهنشاهی از ننگینترین و مبتذلترین مظاهر ارتجاع است.
«امام خمینی»
خدا و استبداد آبشان در یک جوی نمیرود. زیرا خدا در محیط استبداد پرستیده نمیشود. نه از جهت عاطفی و ایمانی و نه از جهت تربیتی و اخلاقی و نه از جهت خدمتی و عملی. زندگی در زیر لوای استبداد، خسرالدنیا و الاخره، ذالک هو الخسران المبین است. نه دنیا داریم نه آخرت.
«مدافعات مهندس مهدی بازرگان» (ص ۲۳۴)
هموطنان عزیز:
باز هم در ایران شیپور جشنی دیگر به صدا درآمده و تمام وسائل ارتباط جمعی و دستگاههای دروغپراکنی رژیم نوکر وابسته به اجانب بسیج شده است تا با تمام نیرو در تحقق هر چه بیشتر هدفهای بزرگداشت ۵۰ سال جباریت شوم قلدران پهلوی کمک کنند. مقدمات این جشن، چندین سال بود در خفا چیده میشد و مغزهای باصطلاح روشنفکرانی که همچون فاحشهگان، نیروهای خود را در اختیار صاحبان زر و زور گذاشتهاند، مدتهای مدیدی بود که در راه هرچه بیشتر مؤثر ساختن این جشن فعالیت میکردند. سمیناری که با رهبری علم سردلقک دربار که به «غلام خانهزاد» بودنش افتخار میکند! و شرکت دلقکانی دیگر چون شریف امامی، پهلبد، ریاضی، آموزگار و نصر و…. در ماه گذشته در تهران تشکیل شد تا هر کدام از این نخبگان در وقاحت، برنامههای پول حرامکنی خود را برای جشن ارائه دهند در حقیقت موضوع سمینار آشکار ساختن و شروع آن بود. چه این برنامه تحت پوششهای مختلف از مدتها پیش شروع شده بود.
سادهاندیشانه و خطرناک خواهد بود که نیروهای پیشگام خلق مسلمان ایران و پشتیبانان آنان چنین جشنهائی را که چون زنجیری پایانناپذیر ادامه دارد کمتر از آنچه هست برآورد نمایند و درباره هدفهای ضدخلقی چنین آئینهای پرخرج نیندیشند و تنها این جشنها را خودنمائی ساده رژیم خونخوار بپندارند. با اینکه چنین جشنهائی را دارای هدفهای کوتاهمدت و منفک از هم ارزیابی کند.
در صورتی که حتی ارزیابی چنین جشنهائی بدون توجه به برنامههای فرهنگی دولت ایران و دستگاههای تبلیغاتی آن چندان که باید وسعت ودامنه هدفهای ضدمردمی رژیم دستنشانده را برای ما روشن نخواهد ساخت. بیجهت نیست که در آستانه اعلام چنین جشنی، مسئله تغییر مبنای تاریخی تقویم ایران را مطرح ساخته و به شدت اجرای آن را تعقیب میکنند. این تغییر مبنای تاریخی تقویم ما برای چیست؟ و رابطهاش با برنامههای ضداسلامی و ضدخلقی رژیم چیست؟
مطالعه ستون سیاست فرهنگی ایران و نیز مجلات «فرهنگ و زندگی» به خصوص شماره ۱۵ آن وکتاب شماره یک «طرح آیندهنگری» رادیو و تلویزیون ملی ایران در این زمینه میتواند تا حدودی دامنه وسیع طرحهای دولت را در جهت هدفهای جهانخورانه امپریالیسم بینالمللی بنمایاند که محتاج بررسی بیشتر و مقاله مفصلتری است. در این مقاله تنها به طور مختصر به هدفهای کلی این نوع جشنها و دلایل تغییر مبنای تاریخی تقویم اشاره میگردد.
اولین حلقه این جشنها را آئین هزاره فردوسی در سالهای پیش از ۱۳۲۰ تشکیل میدهد که در حقیقت نخستین جشن از نوع خود در ایران برای زنده کردن سنتهای پوسیده و بهخاک سپردهشده جامعه پیش از اسلام ایران بود و این یادبود نه یادبود فردوسی که یادبود ضحاکان بود و توجیه اقدامات آدمخورانه ضحاک زمانه.
بزرگترین هدف از این جشن زنده کردن روحیه ارتجاعی شعوبیگری در خلق مسلمان ایران است و جدا ساختن توده ایرانی از خلقهای مسلمان منطقه.
برنامه فوق که به سرپرستی مردهخورانی جاسوس به اسم مستشرقین در ایران برپا میشد اولین و تنها نمونه آن در منطقه نبود. در همان زمان پانترکیسم احساسات شوونیستی رادر خلقهای ترکیه میدمید. در مصر نبش قبور فراعنه و سیطرهدادن بنامهای جباران عهد عتیق مصر درکتابهای درسی و نشریات شدت پیدا کرده بود و نیز بند کردن به سلاطین قدارهکش سومریها در عراق و فنیقیها در گوشهای دیگر از منطقه و اینها همه به دنباله مسئله شرق بود واضمحلال امپراطوری عثمانی و پیروزی انقلاب اکتبر روسیه.
علم غلام خانهزاد و سردلقک دربار در همان سمینار کذائی چه خوب هدف جشن هزاره فردوسی که در حقیقت برای تمام جشنهای دیگر از آن نوع مصداق دارد شرح میدهد:
[برافراشتن] مجسمه فردوسی و برپاداشتن آرامگاهش در طوس و زنده کردن نامش در میدانهای شهرهای ایران به دست رضاشاه کبیر، اعلام آغاز عصری بود که بیگانه در آن بیگانه بود و عنصر ایرانی بر سرنوشتش حاکم میشد» (کیهان شماره ۹۷۹۴ اسفند ۱۳۵۴) واضح است که این بیگانه مورد نظر طراحان اصلی این برنامهها، استعمار خارجی و امپریالیسم و ابرقدرتهای ماوراء مرزها و نوکران سرسپرده آنان نمیباشد بلکه این بیگانه ادعائی جناب سردلقک دربار در حقیقت شامل تمام خلقهای زحمتکش و برادر مسلمان در منطقه هستند و نیز هر نیروی انقلابی پیشتاز درداخل. و عنصر ایرانی مورد ستایش غلام خانهزاد استعمار نیز تنها دائره تنگ نوکران سرسپرده به امپریالیسم جهانخوار را میتواند دربر گیرد و میبینیم کمکار نشده است تا زمینه عاطفی لازم برای سرکوبی نیروهای انقلابی و شکنجهکردنها و بپای چوبه اعدام فرستادنهای بیسروصدای آنان به عنوان بیگانه و بیگانهپرستی فراهم آید.
برای تبیین هدفهای گسترده جشن ۵۰ ساله قلدری خانواده پهلوی و وابستگان آن در ایران و سایر جشنهای مشابه باید به نکات زیر توجه شود:
۱ـ کارنامه پنجاه ساله خاندان منحوس پهلوی سرتاسر نکبت و شقاوت، خیانت و جنایت ـ فساد است.
از آن روزی که در اسفند ۱۲۹۹ رضاخان سوادکوهی به همکاری سیدضیاءالدین طباطبائی و به دستور انگلیسیها و طبق نقشه آنها کودتا کرد و سپس در سال ۱۳۰۵ بر تخت ضحاک استبداد شاهی نشست تا روزی که از ایران فرار نمود و به کمک اربابانش توانست از جنگال انتقام خلق ما بگریزد، طی بیست سال جز خیانت به خلق و خدمت به اجانب و جز کشتار مردم بیگناه کاری نکرد.
این رضاخان بود که به کمک انگلیسها و همکاری روسها جنبش جنگل را درهمکوبید… مراجع بزرگ چون سیدحسن مدرس ـ و آزادیخواهان و روزنامهنگاران (چون عشقی و فرخی) را به دست ایادی خود به قتل رسانید. در واقعه مسجد گوهرشاد مردم بیدفاع را به گلوله بست و هزاران نفر را قتلعام نمود.
زنان و خواهران و دختران مردم مسلمان ما از شهوات پلید اعضای این خاندان کثیف ایمنی نداشته و هنوز هم ندارند.
در طی بیست سال حکومت رضاخان چه جنایاتی که بدست شاهپورها انجام نشد!
فراوان هستند زنان و مردانی که در تهران و مازندران، در سایر ایالات خاطرات تلخ و وحشتزائی از آن دوران دارند. اگر نوامیس خلق مصون از تجاوزات شاهپورها و خاندان منحوس پهلوی نبود، اموال مردم نیز مصون از غارت رضاخان نبود…. طمع و حرص و ولع او درجمعآوری مال بدانجا رسید که وقتی مرد هشتمین ثروتمند دنیا بود. در حالی که در آغاز کودتا فرزند یک مهتر بیش نبود.
در شهریور ۱۳۲۰ رضاخان بزرگترین مالک ایران بود…. و بهترین دهات ایران را به زور تصاحب کرده بود.
در دوران رضاخان بود که اقتصاد کشور ما دربست به صورت زائده اقتصاد انگلیس درآمد. قرار داد نفت جنوب تمدید گشت.
بعد از شهریور ۲۰ پسر رضاخان با اعمال خود نشان داد که فرزند خلف پدر است.
تا قبل از کودتای ۱۳۳۲، دربار ایران مرکزتمامی تحریکات علیه نهضت ملی ما بود. دربار پهلوی نقطه اتکاء ارتجاع ایران و پایگاه داخلی استعمار خارجی بود. نهتنها شاهپورها با کمال وقاحت به تجاوزات خود ادامه میدادند، بلکه حتی خود شاه هم سرتاپا در شهوات خود غوطهور بود. بعد از شهریور ۲۰، که مردم ما از آزادیهای نسبی برخوردار بودند، و جنبش ضداستبدادی خلق ما رشد کرده بود، شاه همهجا دربرابر خلق، دست به تحریکات میزد….
این دربار بود که محمد مسعود را کشت. این دربار بود که در طی دوران ملی شدن نفت از هرگونه کارشکنی خودداری نمیکرد… و در طی ۲۸ ماه حکومت ملی دکتر مصدق چندینبار فعالانه در توطئههای ضدملی دخالت داشت.
این دربار پهلوی و خصوصا خواهر شاه ـ اشرف بود که در کودتای سیا،علیه دکتر مصدق شرکت داشت، چرا که دکتر مصدق با تمام قوا به محدودیت فعالیتهای اعضای خاندان منحوس پهلوی همت گماشته بود و برخی از آنها منجمله اشرف را از ایران اخراج نمود.
شاه که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ـ بدست سیای آمریکا مجددا بر تخت نشست و قدرت یافت و با تمام قوا به خدمت استعمار درآمده است. بررسی و شمارش جنایات شاه و اعضای خاندان منحوس پهلوی از حوصله این مقاله خارج است. آنچه میتوان گفت و ملت ما بدان اعتقاد دارد آنست که کارنامه عملکرد شاهان ایران همیشه سیاه و پر از فاجعه و جنایت و خیانت و قتل بوده است اما جنایات شاه و اعضای خاندان پهلوی ـ خیانتهای آنان …. روی همه شاهان ایران را سفید کرده است.
اما هر قدر جنایتهای شاه بیشتر و شدیدتر باشد، جنبش خلق ما نیز وسیعتر و کوبندهتر است.
تلاشها و کوششهای مذبوحانه رژیم پهلوی قادر نخواهد بود او را از سرنوشت حتمی سرنگونی نجات بخشد.
توسل استعمار به استبداد محمدرضا شاهی هرگز نخواهد توانست مانع پیروزی مبارزات ملت گردد.
۲ـ و امروز در ایران تغییر مبنای تاریخی تقویم ما از هجرت (هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه)، همزمان با جشنهای تهوعآور پنجاه سال جنایات قلدران پهلوی مدتی است در جهت اجرای همان برنامهها….. و غیر اسلامی ساختن فرهنگ ملی ما و بازگشت به یک ارتجاع ۲۵۰۰ ساله و ایجاد احساس غرور شونیستی درنسل معاصر و آماده کردن او برای نوکری استبداد و خدمت به استعمار خارجی.
در این تغییر حتی مبادی فرهنگ ایرانی قبل از اسلام نیز مورد توجه و عنایت نمیباشد. چه اسناد تاریخی مربوط به قبل از اسلام نشان نمیدهد که سلطنت کورش ـ یا پادشاه دیگری مبنای تقویم ایرانیان بوده باشد. تحقیقات تاریخی نشان میدهد که تقویم ایرانی قبل از اسلام مبنای تاریخیاش یا ظهور زردشت پیامبریا قیام کاوه آهنگر و سرنگونی رژیم ضحاک زمان بوده است.
این تغییر مبداء تاریخ تقویم ملت ما از هجرت صرفا به منظور محو هر چه بیشتر مشخصات اسلامی ـ فرهنگ ما و جداساختن تدریجی خلق از جنبش نوین انقلابی اسلامی در ایران و فراهم ساختن زمینههای ذهنی جهت ادامه استقرار حکومت جبّار پهلوی وابسته به استعمار میباشد.
با تغییر مبنای تاریخی تقویم میخواهند تا ارتباط نسل معاصر و نسلهای بعدی را با دستاوردهای انقلابی دوران ما قطع سازند… تا درسایه ابهامات و گیجیهائی که به دنبال تغییر تقویم بوجود خواهند آورد تاریخ را تحریف کنند.
۳ـ در این مقطع تاریخی که وظیفه آژدانی منطقه از طرف امپریالیسم جهانخوار به رژیم ضدخلقی شاه و اعوان و انصار او سپرده شده است این نوکران نمیتوانند وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند مگر آنکه:
الفـ با قدرت بخشیدن به آتش زرادخانه حکومت دیکتاتوری در منطقه، و
بـ فراهم کردن زمینه عاطفی برای کاربرد موثر این آتش،
چرا که تنها موقعی خلبان ایرانی دگمه فروریختن بمبهای ناپالم را بر خلق مبارز منطقه با خیال راحت میتواند فشار دهد که غرورش نه از سابقه درخشان اسلامی خود، که از سرچشمه نکبتبار تاریخ کورشها و خشایار شاهها سیراب شود. او برای راحتکشتن، و معذبنگشتن، احتیاج دارد که به روشهای شاپور ذوالاکتاف در سوراخ کردن شانههای اعراب بیاندیشد.
سرباز ایرانی موقعی میتواند رگبار مسلسل را بروی برادر مسلمان خود در منطقه بگشاید که در درون او افتخاری بر رفتارهای مصروعانه قلدران گذشته زنده شده باشد، افتخاری که بر پایه خونریزی، جهانخواری، نژادپرستی و احساسات شوونیستی بنا شده باشد. او برای آنکه آلت خوبی برای بکاربردن هرچه موثرتر آتش زرادخانه مهیا شده، توسط امپریالیسم خونخوار باشد باید با مغزشوئی دقیق پیوندهای مذهبی و فرهنگی و خونی خود را با برادران مسلمان منطقه از یاد برده باشد.
شعوبیگری بهترین چارهساز این مساله غامض نوکران سرسپرده است و از سوی دیگر با دسیسه و دمیدن هویت کاذب ملی و جداکردن خلق مسلمان ایران از برادران مبارز و بیدار خلقهای مسلمان منطقه حکومت نوکر این امکان را پیدا میکند که روابط وسیعتر و آشکارتری را با صهیونیستها و فالانژیستها برقرار سازد و تحقق این موضوع جز با خواببردن خلق مسلمان و بیگانه جلوه دادن کشورهای مترقی منطقه امکانپذیر نخواهد بود.
اتحاد نیروهای مرتجع منطقه و در رأس آن اتحاد رژیم میلیتاریستی ایران با اسرائیل خواب خوشی است که همیشه برای اربابان و چپاولگران آمریکائی و غربی لذتبخش بوده است.
۴ـ به هنگامی که در پهنه سرزمینهای تمدنساز خاورمیانه نسیمی سحری، نویدبخش طلوع فجر صادق، درجریان است، نسیم طلوع فجری که دیدههای خلق ستمدیده و رنجکشیده را از خوابگران بیدار میسازد و در رگهای او خونی تازه به جریان میاندازد و به هنگامی که این نسیم میرود تا به طوفان خانمانبرانداز مبدل گردد و نور حقانیت نهضت خلق سکوت شب تاریک ظلمانی طاغوتهای زمان را بشکافد، رواج و تأکید ارزشهای پوسیده قومی و روحیه شعوبیگرانه میتواند تا اندازه زیادی مقاومتهای مؤثری را در مقابل این طوفان فراهم آورد.
حساب ایرانی را از برادران مسلمان عرب جداکردن، دمیدن هویت کاذب ملی در او، زنده کردن روحیه شعوبیگری، در حقیقت جداساختن خلقهای بپاخاسته منطقه از همدیگر را در راه مبارزه با یک دشمن مشترک معنی میدهد. و بلندکردن پرچم افتاده ضحاکها در حقیقت تلاشی زیرکانه برای در نطفه خفهکردن هر نیروی انقلابی در داخل و خارج است.
به سلطه قلدران جنبه جاودانی دادن و تاکید در حتمیت تاریخی این موضوع و اینکه ایران بدون شاه وجود نداشته و نمیتواند وجود داشته باشد، و اینکه از ۲۵۰۰ سال پیش ایرانیان با رغبت و بدون دمبرآوردن خدایانی به اسم شاهان داشتهاند به مثابه راضی کردن تودههای ایرانی به سرنوشت نکبتباری است که ذهنهای آنها را در مقابل تهاجم ارزشهای نوین انسانی و انقلابی سنگ میسازد.
(چرا اسلام و نهضت ما با حکومتهای سلطنتی و شاهنشاهی مخالف است؟ به بیانات حضرت آیتالله خمینی و مدافعات مهندس بازرگان در دادگاه نظامی عشرتآباد رجوع کنید) اندیشیدن به خشایار شاه بیمار و احساس لذت از داستان شلاق زدن او بر دریا در حقیقت به معنی بیگانهگشتن از ارزشهای انسانسازی است که مبارزه دلیرانه فلسطینیها را در خاورمیانه میآفریند. همانسان که در زمان فاروق احساس افتخار به جبارانی به اسم فرعونها بود که سرنوشت مصر را از سایر اعراب جدا میکرد و حساب جداگانهای برای او میگشود تا بدانجا که مصریان قبل از ناصر اِبا داشتند که خود را «عرب» بدانند و بخوانند و سرنوشت خود را با سرنوشت سایر ملل منطقه به اعراب، وابسته بدانند. امروز در ایران دوام هرچه بیشتر سلطه قلدری شاه و چپاولگری امپریالیسم در گروه دمیدن هرچه بیشتر روحیه ناسیونالیستی تنگنظرانه و فاشیستی در مردم نهفته است و همچنین تنها با دمیدن چنین روحیهای در توده است که زمینه عاطفی کافی برای فرستادن پیشگامان انقلابی به سلولهای کمیته فراهم میآید و یا گشودن رگبارهای مسلسل به سینه آنان در سحرگاهان، (گرچه وجود این سحرها و افزودهشدنشان اشارتی است که نسیم سدها درنوردیده است) چه در تبلیغات حکومت خونخوار ایران این پیشگامان بیگانهاند و کافر به ارزشهای طاغوتی. و باشد که چنین بیگانگانی افزون گردند و افزون میگردند.
سرنگون باد رژیم منفور و ننگین شاه نوکر خودفروخته امپریالیسم آمریکا
نابود باد هرگونه رژیم شاهنشاهی و سلطنت دیکتاتوری
پیروز باد مبارزات خلق مسلمان ایران و تمام خلقهای منطقه
جبهه آزادیبخش اریتره
شورای انقلاب
قطعنامه نهائی دومین جلسه شورای انقلابی جبهه آزادیبخش اریتره
جنگندگان انقلاب:
شورای انقلابی جبهه آزادیبخش اریتره دومین جلسه صحرائی خود را از تاریخ ۹ دسامبر تا ۲۲ دسامبر ۱۹۷۵ برگزار کرد. این جلسه به بحث و ارزیابی گزارش تقدیمی کمیته اجرائی درباره عملیات تصویبشده سازمان در اولین جلسه و مرور مشکلات پیشآمده در هنگام اجرای عملیات پرداخته و نیز به مناظره درباره گزارشات هیئت داوری، هیئت پزشکی و کمیته مکالمه اقدام کرده و اعضای شورا پیشنهاداتی در رابطه با طریقه برگزاری عملیات دادند. شورا همچنین به بحث و گفتگو درباره گزارشات ارائهشده از جانب بازرسان مالی و کمیته اعانه پرداخته و تمامی را تصویب کردند.
سپس مطابق با برنامه سازمانی طرح شده در دومین کنگره ملی جبهه آزادیبخش اریتره، شورای انقلابی اجازه ادامه فعالیتهای کمیته اجرائی را تا نشست بعدی صادر کرد. بدنبال آن کمیته مخصوص جهت برنامهریزی برای فعالیتهای بعدی پرداخته و بعد از بحثهای لازم به تصویب شورا رسانید.
جنگندگان انقلاب:
از آنجائی که اتحاد ملی یکی از شرایط اساسی و استراتژی غلبه بر دشمن است، مسئله مباحثه و مذاکره و اتحاد با PLF پی.ال.اف (نیروهای تودهای آزادیبخش) قسمت زیادی از اقدامات و کارهای شورای انقلابی را اشغال کرده است. شورا دستور کار کمیته مذاکره را صادر کرده و نیز با نمایندگان پی.ال.اف که با ارائه مدارک موید وابستگی آنان به این سازمان، از خارطوم به توافق رسیدهاند، شورا جهت اتحاد بین دو بال انقلاب اریتره این گام را برداشت.
شورا کار انجامشده را به منزله برداشتن قدم صحیحی در رابطه با تحققبخشیدن به اهداف تعیینشده در دومین کنگره ملی قلمداد کرده که در آن ضرورت تأسیس یک سازمان، یک رهبری سیاسی، و یک ارتش آزادیبخش در منطقه اریتره تأکید شده بود.
شورای انقلابی این حقیقت را تأکید میکند که موانع و مشکلاتی که عملی شدن این اتحاد را به تعویق افکنده است میتوان در مقام اول در مشکلات موجود در رهبری پی.ال.اف PLF جستجو کرد که در نامه دریافتی کمیته اجرائی از فرماندهی ان.پی.ال.اف به خوبی هویداست. این نامه در پاسخ به نامه ارسالی سازمان ما به منظور تثبیت محل و زمان ملاقات رهبران دو سازمان جهت به مرحله اجراگذاردن قیود قرارداد اتحاد میباشد. فرماندهی میدان پی.ال.اف خاطرنشان ساخت که قادر به شرکت در ملاقات پیشنهادی نیست، زیرا که هیچگونه اطلاعی از توافق نمایندگان ای.ال.اف و پی.ال.اف در تاریخ ۲ سپتامبر تا ۷ سپتامبر ۱۹۷۵ ندارد، به علاوه شواهد دیگری وجود اینگونه مشاجرات در آن جبهه میباشد.
لذا شورای انقلابی جبهه آزادیبخش اریتره که خود را مقید به یکسری اصول مشخص میداند در مشکلات داخلی پی.ال.اف مداخله نخواهد کرد ولی از سازمان پی.ال.اف میخواهد که تضادهای داخلی خود را فیصله دهند تا بتوانیم به اتحاد ملی که تمامی تودههای اریتره خواهان آن هستند نائل آئیم.
شورای انقلابی بطور واضح درک میکند که اتحاد نمیتواند فقط با آرزو و چسبیدن به قیود حاصل شود.
اتحاد در یک تلاش سیاسی میتواند حاصل شود که آن نیز نیازمند به کوشش سخت و الهامپذیر از منافع تودهها و جنگندگان میباشد، بخصوص در این مرحله بحرانی و خطیر تاریخ ما، از اینرو بر طبق این حقیقت و با در نظرداشتن اینکه توافقی در خرطوم نایل شده بود ثمره عظیمی در راه اتحاد بوده است و اطمینان به اینکه رهبریت و مقامات و اعضای پی.ال.اف صادقانه مایل به خاتمه انشقاق، که ما یکبار که برای همیشه بس است ـ در مرحله قبلی از آن لطمه دیدهایم میباشند. شورای انقلابی مسئولیت پیگیری و اجرای مفاد قرارداد اتحاد را در صورتی که سازمان پی.ال.اف آمادگی مشابهی را نشان دهد، و آمادگی مقابله با هرگونه پیشرفت دیگری را در این زمینه داشته باشد، به کمیته اجرائی واگذار میکند.
جنگندگان انقلاب:
دشمن حبشهای با استخدام تمام حیلهها و دسیسههائی که در اختیار دارد برای بهرهبرداری از تناقضات گروهها و مقامات مختلف خلق ما دستبکار شده است. تا بدینوسیله اتحاد ما را درهم شکند. به این امید که با نفوذ در انقلاب آن را خاموش گرداند. به منظور مقابله به این اقدام شورای انقلابی تصویب کرده است که کمیته اجرائی حل اینگونه مشکلات خطیر درون گروههای خلق ما را به وسیله کمیسیونهای صلاحیتداری و با یک رویه قاطعانه، فوری و مصمم به سرانجام رساند. و گزارش مربوط به این مسئله به جلسه آینده تقدیم کند.
چنانچه تحقق اتحاد و تحکیم آن نمیتواند به کاملترین وجهی انجام پذیرد اگر همراه با بسیج وسیع سیاسی بر اساس فهم صحیحی از مفاد اتحاد ملی و در رابطه با اصول و نظرات دمکراتیک مصوبه دومین کنگره ملی برمبنای آزادی تودهها از تمامی موانع رهائی نیروهای خلاق انقلابی آنها بنا شده لذا شورای انقلابی طرحی برای بسیج مردم به خاطر تبلور این اصول و ایجاد یک سیستم دمکراتیک تفکر ملی در میان جنگندگان و تودههای خلقمان تهیه دیده است.
اتمام تأسیس سازمانهای تودهای، آزادگذاشن فعالیتهای آنان به منظور تحققبخشیدن به خصیصه پیشقدمی در رهبری و نگهبانی انقلاب، پایه اصلی برای بنای یک جبهه دمکراتیک ملی جهت تقویت آنچه تودهها به خاطر آن کوشش میکنند، میباشد. به این دلیل شورای انقلابی ارتباط این سازمانها را با کمیته اجرائی در جهت بوجود آوردن شرایط مناسب برای اهداف ذکرشده و قادرساختن آن به تحمل مسئولیتهایش به صورت منطقی و کاملا روشن، معین کرده است.
جنگندگان انقلاب:
دشمن حبشهای که در نتیجه ضربات ارتش آزادیبخش اریتره هنوز در حالت گیجی و تزلزل بسر میبرد با هیاهو برسر راهحلهای مشهور صلحجویانه برای مشکلات اریتره درصدد درهائی از این بنبست برآمده است در حالی که در چنین زمان به دریافت کمکهای نظامی از اربابان امپریالیست مشغول میباشد. و بدنبال فرصت و تدارکات است تا به انقلاب اریتره حملهور شده کلیه اندوختهها و دستاوردهایش را نابود کند.
با پذیرش اقدام مقدماتی پرزیدنت جعفر محمد نمیری به منظور استقرار صلح و عدالت در اریتره، ما بر جهانیان روشن ساختهایم که علیرغم اعتقاد راسخمان بر اینکه رژیم فاشیستی حبشه موضع خود را در مقابل اقدام پرزیدنت سودان هنوز اعلام نکرده است و اینکه متوسل به مانورهائی خواهد شد، حتی اگر این اقدام را بپذیرد ما خواهان صلح باشیم. به هر صورت ما تأکید میکنیم که با دستگاه حاکمه در آدیسآبابا وارد مذاکره نخواهیم کرد مگر اینکه قبلا با پی.ال.اف به توافق برسیم.
رژیم نظامی در آدیسآبابا به دنبال ضربات روزانه انقلاب اریتره بر آن و همچنین به علت مخالفت گروههای متعدد در داخل خود حبشه در یک بحران اقتصادی و سیاسی خفهکنندهای به سر میبرد. بنابراین با توجه به مجموع مصوبات دومین کنگره ملی درباره ضرورت پشتیبانی از جنبش دمکراتیک حبشه که نماینده متحد استراتژیک در مبارزات ما میباشد شورای انقلابی تصمیم گرفته است که روابطمان را با اعضای این جنبش بعد از مطالعه وسیع درباره جمیع زوایای وضعیت سیاسی جاری در حبشه توسعه دهد.
امپریالیسم جهانی که با حرارت بسیار درصدد تثبیت موقعیتش در خاورمیانه و جنوب دریای احمر و اقیانوس هند میباشد، در نظر دارد که با تصفیه جنبش انقلابی اریتره در منطقه دانکالیا (DANKALIA) خود را آماده نابودکردن جبنش در بازمانده منطقه اریتره مینماید. امپریالیسم جهانی با اجرای این توطئه شوم حسابشده قصد نابودکردن تمامیت ارضی اریتره را دارد. امپریالیسم جهانی به منظور اجرای این دسیسه به عمالش در این منطقه و در رأس آن رژیم فاشیستی حاکم در آدیسابابا متکی است. متناسبا شورای انقلابی اقدامات ضروری را جهت مقابله با این موقعیت کرده است و به همکاری خود با انقلاب خلق اوسا (AWSA) ادامه خواهد داد.
جنگندگان انقلاب:
ارتش آزادیبخش اریتره که وسیله مؤثری از انقلاب و نشانه اراده و عزم تودههای ما جهت تثبیت موجودیت خویش میباشد به موقعیتهای چشمگیری بر علیه دشمن حبشی نایل شده است و ابتکار عملیات را در دست دارد.
شورای انقلابی طرح آمادگی و تقویت ارتش آزادیبخش را تصویب کرده است که آن را قادر به انجام وظائف مرحله آنی و توسعه توانائی تاکتیکی جهت جامه عمل پوشاندن به استراتژی نظامی تعیین شده مینماید.
جنگندگان انقلاب:
تحقق پیروزی نهائی اساسا به توسعه قدرت خود ما و همچنین تضمین حمایت و کمک متحدین استراتژیک ما در جبهه بینالمللی وابسته میباشد. بنابراین شورای انقلابی طرح برنامهای را برای فعالیت خارجی تدارک دیده است که دنباله احتیاج به اجرای مفاد و پیشبینیهای آن بخشی از قرارداد اتحاد که مربوط به فعالیت خارجی و بدست آوردن حمایت مادی و معنوی از نیروهای انقلابی جهان میباشد.
در زمینه اقتصادی شورای انقلابی طرح برنامهای را ریخته است که هدفش ساختن یک چهارچوب اقتصادی برای انقلاب و فراهم آوردن مایحتاج اساسی ارتش آزادیبخش اریتره و خلقهای آن به منظور مقابله با سیاست دشمن حبشی که هدفش کشتن خلق اریتره در محرومیت و گرسنگی است میباشد.
همچنین هدف این برنامه استفاده از کلیه امکانات اقتصادی و توسعه صنایع در منطقه آزادشده و نیمه آزادشده میباشد. در رابطه با برنامه عملی در امور اجتماعی، شورای انقلاب مقرراتی برای بورسهای تحصیلی در خارج کشور، بهبود تحصیلات، از بین بردن بیسوادی، بهبود وضع آوارگان، سازمان دادن به آنها و بهبود سطح زندگیشان وضع کرده است.
شورای انقلاب همچنین تصمیم گرفته است که خدمات پزشکی برای جنگندگان و تودهها را به همکاری دو تیم پزشکی دایره نظامی، دایره اجتماعی، واگذار کند. همچنین تصمیم دارد که معلولین را جهت بازیافتن سلامتشان به خارج گسیل دهد به همین ترتیب برنامه پیشنهادی «هدایت اجتماعی» تأیید شده است.
برای اجرای پیشنهادات دومین کنگره ملی جهت بازرسی به حسابهای جنگندگان (کادرها) که در گزارش سابق بازرس کل مالی به کنگره آمده بود، شورای انقلابی روشن کرده است که منظور آن دسته از جنگندگانی (کادرها) بوده است که گزارش حسابهای خود را به بازرس ندادهاند. به علاوه کمیته جدیدی جهت بردوش گرفتن مسئولیت بازرسی حسابها تشکیل گردیده بود و وظیفه روشن و ثابتی به آنها محول شده بود.
جنگندگان انقلاب:
در این مرحله تعیینکننده از صفآرایی، ما با مبارزات متعددی دست به گریبان هستیم که برای فائقشدن بر آنها و رسیدن به اهدافمان که به خاطرش عده زیادی از شهیدان ما به خاک افتادهاند در وحله اول احتیاج به اتحاد جبهه درونی ما همراه با اتحاد در افکار و اتحاد در انقلاب ضروری است بگذارید ما شعارمان را «اتحاد درونی نقطه شروع برای اتحاد انقلابی است» قرار دهیم.
در پایان شورای انقلابی میخواهد که قدردانی و تشکرات خود را نسبت به رلی که کشورهای عربی و سازمان آزادیبخش فلسطین در حمایت و پشتیبانی از انقلاب اریتره بازی کردهاند اعلام دارد. در این رابطه شورای انقلاب حمایت خود را از جنبش تودهای برای آزادی آنگولا (MPLA) و تلاش برای تأمین استقلال آنگولا برعلیه مداخلات نژادپرست خارجی و توطئههای ارتجاعی امپریالیسم که این کشور را هدف قرار داده است اعلام دارد.
پاینده باد انقلاب اریتره
پاینده باد جبهه آزادیبخش اریتره
پاینده باد ارتش آزادیبخش اریتره
سرنگون باد امپریالیسم جهانی
میدان در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۹۷۵
جبهه آزادیبخش اریتره
شورای انقلابی
بیانیه
جامعه روحانیت مترقی ایران
بیانیه زیر که به امضای جامعه روحانیت مترقی ایران به مناسبت تحت شکنجه قرار گرفتن حضرت آیتالله منتظری چندی قبل در ایران منتشر شده بود، و اخیرا بدست ما رسیده است جهت اطلاع هموطنان عزیز خارج از کشور منتشر میگردد.
پیام مجاهد
بسمالله المنتقم الجبّار
انما یخشی الله من عباده العلماء ـ فاطر /۲۸: همانا مردان آگاه و متعهدند که فقط در برابر خدای بزرگ احساس خوف (و مسئولیت) میکنند.
ملت مسلمان ایران در این ایام سیاه و غمافزا که بر مردم شریف و مبارز ما میگذرد و روزی نیست که خبر دستگیری و شکنجه و احیانا شهادت بهترین افراد مبارز ما (از مرد و زن و دختر و پسر، انقلابی، دانشجو، روحانی، بازاری) منتشر نشود و خشم خلق قهرمان ایران نسبت به دستگاه فاشیستی حاکم را بیش از پیش برنیفروزد.
در چنین هنگامی خبر دستگیری وحشیانه حضرت آیتالله منتظری از تبعیدگاه سوم معظمله (سقّز) ناراحتی شدیدی را در طبقات مختلف مردم و مجامع روحانی و دانشگاهی ایران بدنبال آورد. آیتالله منتظری دوسال پیش بدنبال تصمیم ساواک مبنی بر تصفیه حوزه علمیه قم از عناصر متعهد و مترقی و مبارز، ضمن حدود ۳۰ نفر از بهترین اساتید و فضلای حوزه دستگیر و همگی برای مدت سه سال به نقاط بد آب و هوا تبعید و از تمام مزایای قانونی و ملی محروم شدند.
سوابق علمی و تقوائی و مبارزات پیگیر و خالصانه و روشنگریهای معظمله برای کسی پوشیده نیست. نامبرده یکی از بهترین شاگردان مرحوم آیتالله العظمی بروجردی و سپس زعیم عالیقدر حضرت آیتالله العظمی خمینی مدّظلّه میباشند، حوزه درسی ایشان در رشتههای فقه و اصول و فلسفه علیرغم فشارها و محدودیتهای فراوان ساواک کماو کیفا زبانزد طلاب و فضلای حوزه علمیه قم بوده و هست. اکثر فضلای شهرستانها سالها به حوزه درس ایشان حاضر میشدهاند.
معظمله تاکنون چندین مرتبه بازداشت و سالهائی از عمر خود را در زندانهای قزلقلعه و قصر گذرانده. شرح صدر و استقامت و صراحت ویژه ایشان که برای دستگاه کاملا روشن است او را واداشت که به تبعید معظمله به دورترین و بدآب و هواترین نقاط کشور قناعت نکند و به فکر پروندهسازی و تحریف واقعیات بیفتد، از اینرو نامبرده را از سقّز دستگیر و به شکنجهگاه «اوین» برد و وقیحانه این مجتهد بزرگ و روحانی مریض سالخورده را به زیر شکنجه گرفت، تا آنجا که اکنون طبق اخباری که از منازل مراجع و علمای تهران نیز تأیید میشود، ایشان در بیمارستان اوین و اخیرا کمیته شهربانی بستری هستند و دانشمندانی عالیقدر ضمن اقدام یکی از مراجع، موفق به ملاقات از نزدیک و اطلاع از سلامتی کامل ایشان نشدند.
بزرگترین جرم ایشان مسئولیتی است که نامبرده همواره در برابر خدا و خلق احساس میکند و بدنبال آن تاکنون تلخیهای محرومیت از تدریس در حوزه علمیه قم و تربیت شاگردانی متعهد و پارسا، تبعید و زندانهای مکرر را استقبال کرده و در تمام مدتی که از عمر مبارزه روحانیت میگذرد، کوچکترین بیتعهدی و یا اظهار ضعفی نکرده.
آری چنین است سنت لایتغیر الهی و چنین است سیره انبیاء عظام و ائمه اطهار علیهم سلام الله و پیروان راه و هدف آنها. باید مجتهدینی پاک و آزاده همچون حجج اسلام و آیات: آقایان منتظری، ربانی شیرازی، مشکینی، انواری و دهها از این نمونه در شکنجهگاهها و تبعیدگاههای قرون وسطائی رژیم عمر عزیز خود را در خدمت به اسلام و ملت سپری کنند. مگر نه اینست که ائمه راستین شیعه این راه را انتخاب کردند؟ و مگر برای که و چه وقت سرور آزادیخواهان حضرت امام حسین(ع) فرمود (لکم فی اسوه)
برای شما (نسلهای آینده) در راه و رسم فن درسهای آموزنده و قابل پیرویای میباشد؟
والسلام علی من اتبع الهدی
جامعه روحانیت مترقی ایران
اعلام جـــرم
علیه دولت و حزب شهساخته رستاخیز
درباره تغییر مبداء تاریخ
مقاله زیر زبانحال مردم ستمدیده ایران است که به قلم یک افسر شجاع و متهور نگاشته شده است. در شرایطی که شدت استبداد و خشونت بیرحمانه پلیس زبانها را بریده و قلمها و قدمها را شکسته است. این خود جهاد بزرگی است که باید حمایت شود. افضلالجهاد کلمه حق عند سلطان جائر، نگارنده مقاله برای آنکه به دهان سوسمار نیفتد در اواخر مقاله مجبور شده است زیرکانه ظاهرا تقصیرات را به گردن نوکران وابسته بیاندازد و بت اعظم را بیگناه جلوه دهد، زیرا در این مورد احتیاجی به واضحگوئی نیست و خوانندگان از پیر و جوان بخوبی میدانند کوچکترین تصمیمهائی از این قبیل حتی جزئیاتش بدون دستور یا حداقل اطلاع و مشورت شاه انجام نمیشود. و دیگران مهرههای بیارادهای بیش نیستند.
مطلبی که در مقاله توجهی به آن نشده و باید تذکر داد اینست که در اسلام به علت ماهیت عملی و اجتماعیش میلاد رسول اکرم مبنای تاریخ نشده بلکه مبنا هجرت است. همان هجرت پیشگامان انقلابی اولیه اسلام از مکه به مدینه که آغاز حرکت نوین و تحول انقلابی است در حال تکوین بوده، همان مجاهدینی که با بریدن از خانه و زندگی و تعلقات زمینگیر و پرواز به بلندیها جامعه نوین مدینه را بنیان نهادند و این عنصر هجرت نهتنها مسلمین بلکه کلیه تمدنها را حیات بخشیده است. و شاید تمدنی درجهان یافته نشود که به گونهای با هجرت توام نبوده باشد. و اتفاقی نیست که این تغییر مبنا از هجرت به تاجگذاری از ملت به دیکتاتورها در موقعی صورت میگیرد که حرکت و هجرت انقلابی پیشگامان مبارز ایران هر روز اوج تازهای میگیرد.
تغییر تقویم هجری ایران جنبه سمبلیکی دارد که هدفهای اصلی آن برای خلق مسلمان ما آشکار است. شاه که شاهد سقوط مستمر باقیمانده رژیمهای پوسیده سلطنتی دنیا است با نگرانی و وحشت برای استوارکردن پایههای لرزان کاخ ظلمش در مقابل بیداری روزافزون خلق مسلمان، که دیگر رژیمهای موروثی نمیتوانند او را به خواب غفلت فروبرند، مجبور به اتخاذ شیوهها و روشهای جدیدی شده است. از طرفی با تشکیل هیئتها و کمیسیونها و انجمنهائی میخواهد اصول نظام سلطنتی ایران را با مبانی دیالکتیک تطبیق دهد و جنبه علمی به آن ببخشد به امید آنکه مارکسیستها را به این وسیله خلعشعار نماید، و از طرفی با تضاد روزافزون شاهپرستی با خداپرستی آن ماده خاصی که بتواند شکل دهد به راحتی پیدا نمیکند.
بنابراین طبق برنامه حسابشدهای که تغییر تقویم یکی از حلقههای آنست در صدد است حساب ایرانی را از اسلام و برادران مسلمان منطقه جدا کند هویت کاذب ملی و افتخارات پوسیده و ارتجاعی نظام شاهنشاهی را جایگزین آن سازد.
از آنجائی که دروغگو فراموشکار است رژیم حیلهگر فراموش کرده است همین چند سال قبل در سال ۱۳۵۰ جشنهای ننگین ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی را برپا کرد و معلوم نیست در این چارساله چگونه تاریخ و سابقه شاهنشاهی ایران از ۲۵۰۰ سال به ۲۵۳۵ جهش کرده است. سردمداران این خیانت آنقدر تاریخ را بالا و پائین بردند و با سالهای نامشخص سلطنت سلاطین مختلف مقایسه کردند تا اینکه به رقم مجهول و ساختگی ۲۵۳۵ برسند و بتوانند بر آن گفته که معلوم نیست از مغز پوک کدام درباری قدیم ایران تراوش کرده است تکیه زنند که در «هزارهها و نیمههای هزارهها پادشاهان بزرگی در ایران به تخت خواهند نشست و بلایا و مشکلات روزگار را مرتفع خواهند ساخت» و به این ترتیب سال ۲۵۰ سال ابتدای سلطنت محمدرضا شاه میشود که مصادف یکی از همین نیمه هزارهها است و دو رقم آخر ۲۵۳۵ درست سالشمار سلطنت منحوس ضحاک زمانه میشود.
اعلام جرم
جناب آقای دادستان کل کشور
پس از تقدیم احترام
آن جناب قطعا از حادثه غیرمترقبه تغییر مبداء تاریخ رسمی کشور از هجرت پیامبر اسلام به شاهنشاهی کورش اطلاع یافتهاید و چون دیگران از این عمل غیرعادی تعجب کردهاید که چطور عدهای آنقدر جسارت پیدا کردهاند که مبنای تاریخ یک کشور را که براساس احترام به پیامبر آنان بوده در ظرف چند دقیقه تغییر دادهاند.
جناب آقای دادستان آنجناب به خوبی واقفید که طرفداران مسیح تولید او را مبداء تاریخ خود قرار دادهاند و سال میلاد مسیح مبداء رسمی تاریخ کشورهای مسیحی است در حالی که اغلب کشورهای مسیحی قبل از آن حضرت تمدن بزرگی داشتهاند. یونان با وجود تمدن بسیار عمیق و با داشتن متفکرین بزرگی چون افلاطون و ارسطو و غیره و پادشاهانی نظیر اسکندر تولد مسیح یک فرد از شبهجزیره عربستان را مبداء تاریخ خود قرار داده و کشور ایتالیا با تمدن بزرگ قبل از مسیحیت هیچگاه امپراطوری روم را مبداء تاریخ خود قرار نداده است زیرا یک فرد مسیحی تولید مسیح را شروع حیات واقعی بشریت میداند و معتقد است که تولد مسیح آغاز تاریخ است. از لحاظ مسلمین نیز چنین است.
یک مسلمان واقعی معتقد است که با حیات محمد رسولالله همه چیز شروع میشود و زمان حیات پیغمبر اسلام مبداء تاریخ بشر باید قرار گیرد. این نشاندهنده احترام عمیق پیروان مذهب اسلام به پیامبر آنان است که هزاروسیصد سال به این عقیده بودهاند و تا ابد نیز خواهند بود.
حال چطور در ظرف چند دقیقه عدهای که نحوه انتخاب آنان به عنوان نمایندگی بر همگان روشن است و اینجانب در اعلام جرم تقدیمی خود هنگام انتخابات غیرقانونی بودن آن را به طور کامل تشریح کرده بودم جرئت کردهاند مبداء تاریخ تنها کشور اسلامی شیعه را تغییر دهند. همگان را مبهوت ساخته، هنوز کسی نمیتواند باور کند که عدهای خیانت به اسلام و میهن را به آن پایه رسانده باشند که در مجلس رسمی چنین اهانتی به دین مبین اسلام و بیاحترامی به پیامبر اسلام نمایند و مبداء تاریخ رسمی کشور را که بر اساس احترام به پیامبر اسلام بنا شده به سلطنت کورش کبیر تغییر دهند.
کورش پادشاه بسیار بزرگی بوده که مایه افتخار ایرانیان است ولی او و تمام پادشاهان جهان در قیاس با پیامبر اسلام چون پر کاهی در مقابل خورشید میباشند. آقای هویدا و همفکران ایشان میگویند که ایران دو مبنای تاریخ از این به بعد دارد ولی این گفته و نیرنگها هیچکس را نمیتواند بفریبد زیرا مسلم است که مبداء تاریخ رسمی یک کشور همواره مورد توجه ملتهاست نه تاریخی که فقط در تقویمها برای تعیین روزهای سوگواری و اعیاد مذهبی است همانطور که تولد حضرت مسیح مبداء تاریخ رسمی کشورهای مسیحی است.
این عمل مخاطرهآمیز تمام مسلمانان ایران را شدیدا ناراحت و خشمگین ساخته گرچه مردم ایران در زمان حال بیتفاوت و با چشمان خسته ناظر این فجایع میباشند ولی مسلما این بیتفاوتی و خستگی دائمی نیست و مسلمانان ایرانی بیاحترامی به پیامبر اسلام را نمیتوانند تحمل کنند. با توجه به مراتب بالا اینجانب بر علیه آقای هویدا نخستوزیر و دبیرکل حزب رستاخیز به اتهام بیاحترامی نسبت به پیامبر اسلام و توهین به مردم مسلمان و پایمال کردن آشکار قانون اساسی کشور که احترام به دین مبین اسلام را اساس و پایه هر قانونی در کشور قرار داده اعلام جرم میکنم و مصرانه تقاضای رسیدگی فوری این اعلام جرم را دارم.
جناب آقای دادستان اینجانب با آگاهی کامل به قوانین کشور و اطلاع از اینکه در مقابل چنین اتهامی موظف به ارائه دلائل محکمهپسند میباشم این اعلام جرم را تقدیم داشتهام و به محض شروع رسیدگی دلائل خود را در اختیار مقامات قضائی قرار خواهم داد و توطئهای که توسط آقای هویدا و دوستان ایشان به عمل آمده تا رسمیت مذهب اسلام را در ایران متزلزل نمایند روشن خواهم ساخت.
جناب آقای دادستان اینجانب به خوبی واقفم که آقای نخستوزیر به عوض دفاع از خود نزد مقامات قضائی ممکن است به دستگاههای امنیتی برای سکوت اجباری و احیانا سلب آزادی اینجانب متوسل شوند ولی گمان نمیرود دستگاه های امنیتی خود را در این عمل ضدمذهبی شریک سازند زیرا آنها میدانند که مذهب محکمترین سنگر استقلال و تمامیت کشور میباشد و دفاع از آن برازنده هر میهنپرست واقعی است.
جناب آقای دادستان شما قانونا میتوانید و وظیفه دارید که فورا به دولت ابلاغ کنید که نظر مجلسین در مورد تغییر مبداء تاریخ هجری از آنجا که مخالف با قانون اساسی که بر پایه احترام به مذهب بنا شده است میباشد غیرقانونی و بایستی فورا مسکوت گذاشته شود. این وظیفه قانونی و شرعی آنجناب است که ملت اجرای فوری آن را از شما میخواهند و قطعا آن جناب حاضر نخواهید شد برای حفظ مقام و امتیازات مادی این وظیفه مقدس را ندیده بگیرید و این نامه را به بایگانی بسپارید.
همانطور که اینجانب و عموم مسلمین در راه حفظ دین اسلام از هیچ خطری نمیهراسیم و مرگ در راه حفظ احترام پیامبر اسلام را سعادت بزرگی برای خود میدانیم.
اینجانب ایمان دارم که اگر این نامه به عرض شاهنشاه برسد و متوجه شوند که چه اشتباه بزرگ و خطرناکی اتفاق افتاده که ملت ایران را در منتهای خشم و ناراحتی قرار داده است، قطعاً امر خواهند فرمود که تصمیم غلط و غیرمذهبی مجلسین بلااثر شناخته شود زیرا به نظر اینجانب غیرممکن است شاهنشاه نظر مجلسین را که بیاحترامی مسلم به پیامبر اسلام میباشد صحه بگذارند و اجرای تصمیم آنان را اجازه دهند.
با این تصمیم دولت آقای هویدا و مجلسین از نظر جامعه ایران فاقد صلاحیت قانونی شدهاند. مردم از شاهنشاه خود برکناری دولت و انحلال مجلسین را مصرانه خواستارند.
جناب آقای دادستان رونوشت این نامه جهت مردم مسلمان ایران فرستاده میشود. همگان منتظر تصمیمات قانونی آنجناب هستند. اقدامات شما نشان خواهد داد که هنوز مردان شرافتمندی در کادر قضائی دادگستری هستند که علاقه به حفظ دیانت اسلام و سعادت کشور و شاهنشاه خود دارند.
سرهنگ بازنشسته ـ عزیزاله رحیمی
۴/۱/۱۳۵۵
دنباله
سیای آمریکا و قتل لومومبا
از شماره قبل
لومومبا در پانزده سالگی با قدی بلند اما کمی خمیده و لاغر به شهر «کیندو» در شمال کاتانگا مسافرت کرد. او برای تامین مخارج خود احتیاج داشت کار کند ولی برای او همچون بقیه مهاجرین پیدا کردن کار خیلی مشکل بود. چون کار در این شهر بسیار کمیاب بود و او بههیچوجه پولی در جیب نداشت و از این جهت زندگی هر روز برایش سختتر میشد. تا بالاخره در یک معدن، کاری پیدا کرد.
این دوران مصادف با جنگ جهانی دوم و موقعی بود که کشورهای مشترکالمنافع به مقادیر زیادی از مواد خام برای محصولات جنگی احتیاج داشتند. کارگران زیادی به طرف شهر کیندو، جائی که ذخائر بسیاری از قلع و مواد معدنی دیگر داشت هجوم میآوردند. و این موضوع باعث میشد که صنعت استخراج معادن روزبروز در این شهر توسعه یابد.
در این شهر لومومبا با اشخاصی تماس پیدا کرد که در معادن برده درآمده بودند. ولی در عینحال علاقه شدیدی به کتاب و خودآموزی داشتند. لومومبا از این موقعیت استفاده کرده انجمنی از تحصیلکردهها درست کرد که خود نیز یکی از رهبران آن شد.
او به مطالعه خود ادامه میداد. توسعه و پیشرفتهای جهانی را به دقت تعقیب میکرد. او همچنین به مطالعه جامعهشناسی پرداخت و شروع به نوشتن نمود. در آغاز با سرودن شعر کار خود را آغاز کرد. ولی اشعار او زیاد جالب نبودند. او سپس به روزنامهنگاری پرداخت و مقالههای و گزارشهائی مینوشت که بوسیله روزنامههای «لئوپولد ویل» انتشار مییافت. ولی بزودی نوشتههای لومومبای جوان روزنامهها را که از گروههای کاتولیک بودند به وحشت انداخت.
در سال ۱۹۴۸ لومومبا مقالهای نوشت به عنوان «چرا بعضی از سفیدپوستان با سگهای خود بهتر از خدمتگزاران سیاه خود رفتار میکنند؟» مقاله لومومبا در بین ترقیخواهان کنگوئی عکسالعمل بسیار هیجانآور و جالبی ایجاد نمود. در آن روزها او یکی از چند کنگوئی معدودی بود که بدون سرپوش و بطور مستقیم رژیم استعماری را در کنگو به باد انتقاد میگرفت.
پس از چند سال اقامت در شهر «کیندو» لومومبا تصمیم گرفت به یکی از شهرهای بزرگ مسافرت کند تا موفقیت بهتری برای تحصیل و مطالعه و دامنه بازتری برای کار داشته باشد، تصادفا شانس خوبی آورده در اداره پست «لئوپولد ویل» استخدام شد. در آن موقع با دختری بنام «پالین اوپانگا» که در دوران تحصیل با او آشنا شده بود ازدواج کرده بود.
او بعد از اینکه مدرسه لئوپولدویل را برای استخدام در اداره پست به پایان رسانید برای کار به «استانلی ویل» که پایتخت ایالت «اوریانتال» بود فرستاده شد. در آغاز او به عنوان مدیر در یکی از شعبههای اداره پست در دهکدههای نزدیک استانلی ویل به استخدام درآمد و پس از مدتی به اداره پست در خود شهر منتقل شد.
در استانلی ویل بینش و عقاید او به عنوان یک جنگنده برای استقلال و آزادی کنگو شکل نهائی به خود گرفت. او به زودی احترام زیادی در شهر بدست آورد و به رهبری حزب ترقیخواهان در شهر استانلیویل رسید. او به عنوان رئیس اتحادیه کارگران بومی استانلیویل انتخاب شد و ضمن استفاده از پشتیبانی اروپائیان موقعشناس، شعبه حزب لیبرال را در استانلیویل تاسیس کرد و با سمت معاونت حزب به فعالیت پرداخت.
بسیاری از دوستانش که عقاید و بینش مشترکی با او داشته و بعدها هستههای اصلی حزب او را تشکیل دادند در خانه او جمع میشدند و جلساتی برپا میکردند. در این ایام لومومبا مثل بیشتر همکارانش بوضوح میدید که استعمار نو که با وعدههای آبادانی و صنعتی کردن کشور ماسک عوامفریبی زیرکانهای به خود زده بود چیزی جز استعمار و به بردگیکشیدن کنگوئیها نبود. شرائط غیرقابل تحمل زندگی، تحقیر و ظلم و ستم و استعمار بیرحمانه مردم جنبشی در مردم آغاز کرد که برای گرفتن حق خود و برای آزادی کنگو از یوغ استعمار برپا خیزند.
در سال ۱۹۴۵ یک اعتصاب عمومی کارگران بندر در «ماتادی» اولین موفقیت را برای کارگران ببارآورد. موفقیتی که هر چند کوچک بود ولی امکان ایجاد اتحادیه تجاری را بوجود آورد. فریادها و شعارهای ضداستعمار در اعتصابات کوچک ۵۰-۱۹۴۹ و اعتصابات بزرگ کارگران و کارمندان در سال ۱۹۵۲ در لئوپولدویل مردم را به هیجان میآورد. جنبش آزادیبخش در کشور رشد یافته و قویتر گشت و پایههای رژیم استعماری را کمکم به لرزه درآورد.
آگاهی سیاسی در قسمتهای پیشرفته جامعه کنگو هماهنگ با جنبش مردم آفریقا برای بدست آوردن آزادی و استقلال رشد یافت. دوران سرنگونی قوانین استعماری فرارسیده بود. دروغپردازیهای متمدنین غربی و مسیحیان که میگفتند برای آبادانی و بهترساختن وضع کنگو کار میکنند، اکنون فاش گشته بود.
در سالهای دراز استعمارگران به عموم قبولانده بودند که کنگو کشوری خوشبخت و سعادتمند است. جائی که توده عوام و بلژیکیهای روشنفکر و صنعتگران و متمدنین دیگر با هم بطور هماهگ زندگی میکنند. طبعا آنها هیچوقت ذکر نمیکردند که چرا حقوق عادی یک کارمند بلژیکی سالیانه ۵۰۰۰۰۰ فرانک است ولی حداکثر حقوق یک کنگوئی که در معدن کار میکند سالی ۱۵۰۰۰ فرانک میباشد. و تازه این حقوق یک کارگر سطح بالا است.
همچنین هیچگاه راجع به مقدار بهرهبرداریهای انحصارات خارجی که ذخائر طبیعی کنگو را با بیرحمی غارت میکردند سخنی گفته نمیشد. اما تبلیغات استعماری عاجز از آن بود که حقیقت اینکه سرمایه انحصاری کنگو را تماماً در اختیار داشت و به عنوان منبع درآمد از آن استفاده میکرد پنهان سازد. پنج گروه سرمایهدار، انحصار ثروت کنگو را بین خود تقسیم کرده بودند و ۹۰ درصد کل سرمایهداری را در دست داشتند. سرمایه بلژیکی سرمایه غالب بود اما امپریالیستهای کشورهای دیگر، آمریکا و انگلستان نیز متساویا رل مهمی را در غارتگری و چپاول ملت کنگو بعهده داشتند.
کتاب «گیلبرت» تحت عنوان «امپراطوری سکوت» که در سال ۱۹۴۷ در بروکسل به چاپ رسید و توزیع آن در کنگو بلافاصله ممنوع گردید، مخفیانه بوسیله کنگوئیهای مترقی مطالعه میشد. این کتاب تصویر زنده چگونگی ظلم و توطئههای استعماری را در اذهان کنگوئیها زنده کرد. به موجب این کتاب معدنها، کارخانهها، کارگاهها، وسائط نقلیه و ادارههای تجارتی تماما به تراستهای خارجی تعلق داشت. آنها هزاران مهندس و تکنسین سفیدپوست و دهها هزار کارگر سیاه را در اختیار داشتند. آنها دارای نیروی پلیسی قوی و دستگاههای تبلیغاتی کافی بودند. عملیات و فعالیتهای آنها در هر چیز و هر جا که بخواهند رخنه میکرد. آنها در هر تجارتی وارد میشدند. مخصوصا در تجارت جان و دستمزد کارگران.
لومومبا به مطالعات خود بویژه در زمینه تجزیه و تحلیل و شناخت وضع کنگو ادامه داد. او خود به تجربه وضع بربریت و حقکشیهای زندگی استعماری را دیده بود. وضعیتی که در آن دسترنج و ارزش کار صدها هزار نفر برده کنگوئی در راه ایجاد سرمایه و ثروت برای مشتی از بیلیونرها بکار میرفت. او با احساسی لبریز از عشق به ملت و دفاع از توده رنجکشیده همچون جنگندهای برای ازادی مردم میهنش قدبرافراشت. در مقابل ادعاها و دستورات استعماری ایستادگی کرده و مردم را به دفاع و درگیری برای احقاق حقوقشان بهپا خواند.
قدرتهای استعماری از پیشرفت سریع لومومبا و تاثیر و نفوذ بیش از پیش او در مردم به وحشت افتاده بودند و بالاخره در سال ۱۹۵۶ با متهم ساختن او به یک دزدی او را دستگیر و به ۱۸ ماه زندان محکوم ساختند. مردم استانلیویل در این مورد تا آنجا که میتوانستند از او پشتیبانی کردند و برای اثبات هماهنگی و اتحاد خود با او به مبارزات سیاسی وسیعی دست زدند.
سرانجام در سال ۱۹۵۷ از زندان آزاد شده و به لئوپولد ویل رفت و در آنجا به او پیشنهاد شد که مدیریت یکی از کمپانیهای بزرگ آبجوسازی و مشروبات غیرالکلی را به عهده بگیرد. این شغل او را قادر ساخت که به شهرهای اطراف پایتخت مسافرت کرده افراد زیادی را ملاقات کرده و با آنها آشنائی به عمل آورد و بطور کلی از خصوصیات اخلاقی و فرهنگی و خواستها و احتیاجات و موقعیت واقعی مردم شناخت کافی بدست آورد. استعداد و قدرت طبیعی او به عنوان یک سخنران زبردست و معلومات و آگاهی زیاد او باعث شد که در لئوپولد ویل و شهرهای اطراف به عنوان یک شخصیت مشهور از او یاد شود.
او فعالیت سیاسی شدیدی را در پایتخت شروع کرد و به دبیر کلی فدراسیون کارگران رسید و در ضمن در جلسات حزب لیبرال نیز حضور بهم رسانید. ولی این فعالیتها دیگر او را قانع نمیکرد. او در این لحظه هدفهای سیاسی محکم و استواری داشت که عبارت بودند از نابودی استعماری و استقلال فوری کنگو. کنگو به خلق کنگو تعلق داشت نه به استعمارگران.
در این مدت لومومبا به سختی کار میکرد تا یک حزب سیاسی جدیدی بوجود آورد. او در مورد شکل و نوع این حزب کاملا آگاه بود. این حزب میبایستی فقط از کنگوئیهائی که دارای یک بینش واحد هستند تشکیل شود و نه برمبنای منافع همه دستهها و طبقات. برای کنگو این امر اصولا تازه و انقلابی به شمار میرفت. لازم است یادآوری شود که حزب «آباکو» که بوسیله «کازاوبو» رهبری میشد و براساس گروه قبیلههای «باکونگو» در سال ۱۹۵۰ تشکیل شده بود یک سازمان نژادی بسته بود و بیش از هر چیز دیگر از شرائط رژیم استعماری بهرهمند بود. سازمانی که منتهای سعیش این بود که اختلافات نژادی را افزایش دهد و بدینترتیب کنگوئیها را به اختلاف و نزاع بکشاند. استعمار بلژیک در مقاومت خود در مقابل خواستهای مردم کنگو که چیزی جز آزادی و استقلال نبود از روش کهنه و قدیمی «اختلاف بینداز و حکومت بکن» استفاده میکرد.
لومومبا با پیروز شدن بر کلیه تعصبات نژادی و قبیلهای و با بپاخواندن تودههای مردم برای جنگ در راه آزادی و استقلال شهرت و قدرت خیلی زیادی بین مردم کنگو بدست آورد. قدرت نفوذ او نهتنها در کنگو بلکه در سرتاسر آفریقا و حتی در خارج از حدود آفریقا نیز محسوس بود. یکی از خبرگزاریهای جهان در مورد لومومبا نوشت:
«بسیار فعال و پرکار، از لحاظ فیزیکی شجاع و شورآفرین و قوی بخاطر اینکه او تنها رهبر کنگوئی است که وطنپرست واقعی و مخالف سرسخت اختلاف طبقاتی و ناحیهای میباشد…. لومومبا تنها سیاستمدار کنگوئی است که میتواند با دارابودن انگیزه و کیفیت و شرائط کافی کنگو را به صورت یک حکومت واحد درآورد.
سال ۱۹۵۸ با وقایع سیاسی بسیار پراهمیتی برای کنگو مشخص و علامتگذاری شده است. تاسیس «جنبش ملی کنگو» (CNM) یا حزبی که بوسیله پاتریس لومومبا بنیانگذاری و رهبری میشد در پائیز این سال درشهر استانلی ویل اعلان گشت. برنامه آن که در مجمع عمومی مجلس در ۱۰ اکتبر ۱۹۵۸ مورد قبول قرار گرفت چنین بیان میکرد که (CNM) با هرگونه فردپرستی منطقهای و اختلاف و جدائی نژادی مخالفت میکند و اینکه در راه تعلیمات و آگاهی سیاسی دادن به مردم به خاطر ایجاد استقلال فکری و استقلال تصمیمگیری در مردم فعالیت میکند. این برنامه تقاضای استقلال بدون قیدوشرط و آزادی اصلی دموکراتیک را برای مردم کنگو درخواست نمود. یکی از نکتههای مهم این برنامه درخواست برای ایجاد یک حکومت مرکزی بعد از بدست آوردن استقلال بود.
لومومبا و (CNM) و جنبش ملی کنگو فقط به دعوت مردم کنگو برای مبارزه علیه استعمار، قناعت نکردند. آنها از تمام مردم آفریقا تقاضای ا تحاد و برادری کردند. (CNM) پس از تاسیس با جنبشهای آزادیبخش در سایر نقاط آفریقا تماس نزدیک پیدا کرد. خود لومومبا نماینده کنگوئیها در کنفرانس مردم آفریقا در شهر «اکرا» در ماه دسامبر ۱۹۵۸ بود. او به عنوان هیئت مدیره کنفرانس انتخاب شد.
پس از بازگشت لومومبا از اکرا حوادث بسیاری در «لئوپولد ویل» به وقوع پیوست. در چهارم ژانویه ۱۹۵۹ لومومبا برنامه داشت که در پایتخت برای گروه زیادی از مردم درباره کار کنفرانس صحبت کند. ولی بلژیکیها که از عواقب کار جنبش ملی آزادیبخش مطلع بودند، جلوی مردم سدی بسته و اجازه نمیدادند که مردم در محلی که قبلا مشخص شده بود جمع شوند. در مقابل این جریان هزاران هزار نفر از مردم بصورت ستونی استوار به طرف محل مذکور به طور منظم و در حال رژه حرکت کردند. در این موقع پلیس بلژیکی آتش را به روی آنها باز کرده و تعداد زیادی را به خاک و خون کشید.
کنگوئیهای لئوپولدویل در پاسخ به عملیات استعمارگران دست به تظاهرات و اعتصاب زدند. ایستگاههای پلیس را تسخیر کرده و مغازهها و ادارههای بلژیکی و پرتقالی را در محلههای آفریقائی به آتش کشیدند. زدوخورد تا سه روز ادامه داشت. وضع تجارتی و معاملات کاملا متوقف شد. این خشم و نفرت طبیعی مردم مبدل به یک خواست و هدف مشترک برای استقلال گشت.
فشارهای موجود از طرف مردم، استعمارگران را مجبور ساخت که امتیازات و تعهداتی به مردم بدهند. در روز ۱۳ ژانویه «بودرئن» پادشاه بلژیک تا اندازهای به مردم کنگو اطمینان داد که به آنها استقلال خواهد داد.
لومومبا و پشتیبانان او فعالیتهای خود را دو برابر کردند. اکنون آنها تقاضای استقلال فوری داشتند، لومومبا به مناطق و شهرهای زیادی به طور پیوسته سفر میکرد و در تمام این مناطق و شهرها جلسهها و گروههائی تشکیل داد و کمیتههای ایالتی و منطقهای از حزب خودش را ایجاد نمود. حاصل این مسافرتها پیروزی بزرگی برای جبهه آزادیبخش به شمار میآمد. حتی در الیزابت ویل که مرکز قدرت «اتحادیه معدنچیان» بود و شعبههای آن که به دست «چومبه» خودفروخته رهبری میشد، طرفدار ادامه سلطه استعمار بلژیک بودند. لومومبا بطور موفقیتآمیزی برای توده مردم صحبت کرد و مستمعین او قاطعانه نفرت خود را نسبت به چومبه نشان دادند.
در این ایام متن و تز اصلی سخنرانیهای لومومبا درباره استقلال فوری و بدون قیدوشرط کنگو بود. مبارزات شکستناپذیر و کوششهای مداوم او بخاطر وادار نمودن مجلس برای قبول استقلال فوری و ایجاد یک دولت کنگوئی بالاخره در اول ژانویه ۱۹۶۱ به ثمر رسید. مجلس بدون هیچگونه مخالفتی از او پشتیبانی کرد.
کنگره حزب جنبش ملی کنگو در اکتبر ۱۹۵۹ در استانلی ویل تشکیل شد. کنگره که بوسیله لومومبا رهبری میشد لایحهای تصویب نمود که به موجب آن نمایندگان دولت بلژیک میبایستی بدون هیچگونه تاخیری با نمایندگان مجلس کنگو ملاقات کرده و دادن امتیاز استقلال فوری به کنگو را مورد بررسی و بحث قرار دهند. در بین لایحههای دیگر یکی مربوط به واگذاری شغلهای مهم به آفریقائیها بود. درخواستهای مصممانه حزب جنبش ملی (لومومبا) قدرتهای بلژیکی را به وحشت انداخت و آنها به طور شدیدی دست به آشوب و بینظمی زدند. سربازانی که از افسران بلژیکی خود دستور میگرفتند، گروههای کنگوئی را به آتش بستند و کشتهها و زخمیها و خسارات زیادی ببارآوردند. چند روز بعد لومومبا را به جرم آشوبگری و اخلال و تهییج توده مردم محکوم کرده و به زندان انداختند.
اما اینگونه عملیات نتوانست رشد و پیشرفت سریع جنبش استقلالطلبانه مردم کنگو را خاموش کند. دستگیری لومومبا بجای اینکه در مردم ایجاد ترس نماید بیشتر آنها را تهییج کرد تا دست به عملیات شدیدتری بزنند.
دولت بلژیک که با فشارهای زیاد نیروهای ترقیخواه کنگو و با افزایش تقاضا و خواست همهجانبه کلیه ملت برای استقلال فوری روبرو شده بود، پایان ژانویه ۱۹۶۰ را تاریخ تشکیل کنفرانس «میزگرد» برای ملاقات و گفتگو با رهبران سیاسی کنگو براساس واگذاری امتیاز استقلال و ایجاد اساسنامه و بنیان یک ایالت جدید اقدام نمود.
لومومبا در زندان بود و در ۱۸ ژانویه او را دستبسته و بطور مخفیانه با هواپیما از استانلی به «جاواتویل» در مرکز مهم صنعتی در کاتانگا و پایگاه اصلی «اتحادیه معدنچیان» که وابسته به دولت بلژیک بود بردند. قدرتهای استعماری بلژیک نقشه کشیده بودند که کنفرانس «میزگرد» را بدون لومومبا تشکیل دهند. ولی این خیالی پوچ بیشتر نبود چون در آن شرائط اتخاذ هیچ تصمیمی درباره آینده کنگو بدون وجود لومومبا امکان نداشت. درست دو روز بعد از اینکه او را به «جاداتویل» انتقال دادند، بار دیگر او را به وسیله هواپیما به بروکسل جائی که مذاکرات قبلا شروع شده بود فرستادند.
در این کنفرانس نمایندگان کنگو را اشخاص گوناگونی تشکیل داده بودند، بلژیکیها سعی و کوشش بیحدوحصری کردند تا تقاضاهای سنگین رهبران ترقیخواه کنگو را به صورت درخواستهائی محافظهکارانه و میانهرو درآورند. از ۸۱ نفر نماینده کنگوئی ۲۲ نفر آنها حزب ملی ترقیخواهان بودند که بوسیله استعمار بلژیک پشتیبانی میشد و بیانکننده نظرات آنان بود. بلژیکیها امیدوار بودند که نظرات خودشان را بتوانند بوسیله آنها به کنفرانس دیکته کنند، ولی ورود لومومبا تمام نقشههای آنها را نقشبرآب کرد. کنفرانس، پس از تعیین روز ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰ به عنوان روز اعلام استقلال کنگو خاتمه یافت.
در دوران بهار سال ۱۹۶۰ پاتریس لومومبا مشغول تهیه و تدارک برای انتخابات پارلمان اول کنگو بود. در انتخابات که در روزهای هفدهم و نوزدهم ماه مه به عمل آمد موفقیت شایان و بینظیری نصیب حزب جنبش ملی کنگو به رهبری پاتریس لومومبا گردید. این حزب با اشغال ۳۴ کرسی در پارلمان توانست اکثریت را بدست آورد و لومومبا مسئول تشکیل اولین دولت مستقل کنگو شد.
در روز ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰ که روزی تاریخی برای مردم کنگو است پاتریس لومومبا استقلال مملکتش را اعلام نمود. سخنرانی بینظیر او به عنوان رئیس دولت جمهوری مستقل کنگو با شور و هیجان بینظیری از طرف مردم و از طرفی با وحشت و گیجی در اردوگاه استعمارگران روبرو شد. در آن روز پاتریس لومومبا به عنوان یک وطنپرست واقعی و یک قهرمان روشنیبخش برای پیروزی و سعادت مملکتش اعلام داشت که بردگی استعماری در کنگو برای همیشه خاتمه یافته است.
پیروزی کنگو، تنها پیروزی مردم کنگو نبود، بلکه پیروزی همه خلقهای استعمارزده افریقا بود. پیروزی لومومبا، تنها موجب وحشت استعمار بلژیک نبود، بلکه همه استعمارگران خارجی احساس ترس و وحشت کرده بودند. به همان نسبت که پیروزی خلق کنگو به رهبری لومومبا، امیدهای شکوفائی را در دل میلیونها افریقائی زنده ساخته بود، ترس و وحشت در دل استعمارگران ایجاد کرده بود. و این برای استعمار قابل تحمل نبود. لذا استعمار تصمیم گرفت که کنگو را درس عبرتی برای سایر جنبشهای ازادیبخش افریقا بسازد. و در این توطئه همه استعمارگران، از امپریالیستهای بلژیکی، فرانسوی، آلمانی گرفته تا آمریکائی و انگلیسی شرکت کردند و البته روسها نیز نظیر موارد مشابه دیگر با سکوت خود بدان رضایت دادند.
و توطئه این بود که جنبش را از یک امام برحق، از یک رهبر خردمند و آموزگار بزرگ محروم سازند… چه تا او بود جائی برای رشد رهبران کاذب وجود نداشت و استعمار قادر نبود با منحرف ساختن جنبش، به سلطه خود و غارت منابع حیاتی خلق کنگو ادامه دهد.
لذا استعمارگران و در رأس آنها سیای آمریکا طرح قتل لومومبا را تنظیم و آن را اجرا ساختند. و مزد خود را گرفتند و سرمایهداران آمریکا که از دیرباز به معادن عظیم کنگو چشمطمع دوخته بودند، بر آن منابع پنجه انداختند.
نتیجه: مرگ لومومبا اگرچه جنبش کنگو را دچار وقفه ساخت اما آن را از بین نبرد بلکه مرگ لومومبا سرآغاز مبارزات عمیق مردم کنگو و همه ملتهای آفریقائی گردید. سیاهان او را پیامبری میدانند که بر فراز ابرهای سفید پرواز میکند و جنبش آزادیبخش آفریقائی در نبردی که در راه آزادی کشورشان در پیش دارند او را الهامبخش خود دانسته و جنگجویان آفریقائی در همهجا در حین حمله به صفوف استعمارگران فریاد میکنند «زنده باد لومومبا» بعد از مرگ لومومبا، حزب طرفدار او در استانلیویل حکومت انقلابی را اعلام کرد و با مسلح کردن مردم به مقاومت در برابر دشمن ادامه داد. جنگجویان کنگوئی تا مدت ۴ سال شدیدترین جنگهای چریکی را در کنگو علیه استعمارگران ادامه دادند. در این مدت نیروهای ضدشورشگر که با کمک ارتش مزدوران آمریکائی ـ بلژیکی مسلح و مجهز شده بود و با کمک بمبافکنهای آمریکائی مردم بیپناه را درو میکرد، در ۱۹۶۵ کودتای موبوتو جنبش را متوقف ساخت اما نبرد همچنان ادامه دارد.
آری لومومبا میهنپرستی بزرگ در قارهای وسیع به پا میخیزد تا استعمار سیاه را به زانو درآورد. و میهنش را ازادی و استقلال بخشد. او به معنویات ملت خود آشنا بود و میدانست چگونه مبارزات خویش را با وضع روحی و خواستهای مردم وطنش هماهنگ سازد. در طوفان توطئه و آشوبهای خونینی که استعمارگران برپا کردند، شایستگی خود را در نقش یک رهبر بزرگ به نیکوترین وجهی به ثبوت رساند و خواسته و دانسته قدم در راهی نهاد که پایان آن را میدانست.
پاتریس لومومبا نه به شرق تکیه داشت و نه به غرب. او به هیچیک از ابرقدرتها جز به مردم وطنش اتکاء نداشت همه زندگی کوتاه سیاسی او به نبرد با استعمار انجامید. او از بیگانه و بیگانهپرستی سخت نفرت داشت و این انزجار پس از شورشی که سرمایهداران خارجی در ژوئیه ۱۹۶۰ علیه وی بوجود آوردند به منتهی درجه رسید.
سرانجام دشمنانش او را ناجوانمردانه از پای درآوردند. اما با مرگ لومومبا مبارزه مردم کنگو متوقف نشد. او در آخرین نامهاش به همسرش که از داخل زندان به طریق اسرارآمیزی به او میرساند مینویسد:
هدف آمال و خواستههای ما گرفتن حق برای تأمین زندگی شایسته و افتخارآمیز، خودمختاری، قابل احترام و استقلال و آزادی بدون قیدوشرط و تهدید بوده است. ولی استعمارگران بلژیک و دوستان غربی آنها که آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم از طرف برخی مقامات عالیرتبه سازمان ملل حمایت میشوند، هرگز با خواستهای ما موافق نیستند. در حالی که ما همین سازمان را قبله حاجات ملل دانسته و با چه امید و اطمینانی دست خود را برای دریافت کمک به سوی آن مرجع جهانی دراز نموده بودیم.
استعمارگران تنی چند از هموطنان ما را با فریب خریدند و برای از بین بردن استقلال ما از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. آنچه باید بگویم اینست بحث درباره مرگ یا زندگی آزادی یا اسارت من که به دستور استعمارگران انجام گردیده زائد است. اصل مطلب سرنوشت کنگو و مردم بینوای ماست که استقلالشان پایمال گشته و اکنون عدهای با نظر رحم و شفقت، جمعی با خوشحالی و شعف، تماشاگر این صحنه رقتبار هستند اما در هر حال امید و اعتماد من همواره تزلزلناپذیر باقی خواهد ماند.
من اعتقاد راسخ دارم که دیر یا زود ملت من خود را از قید دشمنان داخلی و خارجی رهائی خواهد بخشید. مردم کنگو یک دل و یک زبان قیام خواهند کرد و تار و پود ننگین و بیشرمانه استعمار را برای همیشه از هم خواهند درید و لیاقت و شایستگی خود را به ظهور خواهند رسانید.
آزار و خشونت، دشنام و شکنجه هرگز نمیتواند مرا وادار به درخواست رحم و شفقت کند. من مردم با سربلندی و ایمان فناناپذیر و اعتماد کامل به سرنوشت کشورم را به زندگی پست و منحرف از اصول مقدس ترجیح میدهم.
بیانیه حوزه علمیه قم
«اعلامیه زیر بطور وسیعی در دانشگاه تهران و سایر مراکز دانشجوئی پخش گردیده است».
بسمالله القاصم الجبارین
«…. کلمه حق یرادبها الباطل»
روزنامههای مزدور در خدمت شاه این سگ زنجیری امپریالیسم آمریکا
اوجگیری مبارزات همهجانبه تودههای ستمدیده ملت ایران شاه و عمال پلیدش را گرفتار سرگیجه تهوعآوری نموده است که برای نجات از لجنزار ستمگریها و تجاوزات وحشیانه خویش به هر جنایتی دست میزند. برای خاموش ساختن قهر انقلابی ملت ایران خانوادهها را یکجا به بند میکشد. مرد و زن، پیر و جوان و حتی کودکان خردسال انقلابیون را به بدترین وضع شکنجه میکنند و سرانجام نابودشان میسازند و برای درهمشکستن این مبارزات در میان قشرهای انقلابی تخم نفاق و دودستگی میافشاند، تا در این میان خود نفس راحتی بکشد. نیروهای مبارز غیرمسلمان را علیه مسلمانان میشوراند و برای نشر عقاید ضددینی مطبوعات را آزاد میگذارد تا شاید انقلابیون مسلمان را نیز علیه مبارزین غیرمسلمان بسیج کند. ولی چون مسلمانان انقلابی در پرتو هوشیاری خویش همهجا ردپای دشمن را میبینند هرگز نیروهای خویش را در خدمت دشمن قرار نمیدهند.
لذا شاه خائن و دارودسته چاپلوسش دست به یک خیانت دیگر میزنند و توسط ورقپارههای مزدور و مطبوعات خودفروخته میخواهند هم چهرههای درخشان اسلامی را لکهدار کنند و هم بدینوسیله آتش نفاق و دودستگی را بیشتر دامن بزنند و از جمله اینکه اخیرا مقالاتی از متفکر بزرگ اسلامی جناب آقای دکتر شریعتی تحت عنوان «انسان، اسلام و مکتبهای مغربزمین» با اضافه کردن جمله (مارکسیسم ضداسلام) (که سلسله درسهائی بوده است برای جمعی از دانشجویان در دانشگاه مشهد و گروهی از دانشجویان بودند، دستگیر شده و این مجموعه هم همراه آنان به چنگ مامورین ساواک میافتد.) با کمال وقاحت بدون کسب اجازه از استاد محترم ـ که هرگز به چنین ذلتی تن نخواهد داد ـ با عنوان «سلسله مقالات» در روزنامه کیهان، درج میکنند. و تمام قدرتها را برای تکذیب از صاحب کتاب سلب مینمایند.
و این عمل نشان میدهد که شاه برای ادامه واپسین دم حیات ننگین خویش حتی از شخصیتهائی که ماهها در زندان همین جلاد در بدترین شرایط بسر بردهاند و حاضر به هیچگونه همکاری نشدهاند به دروغ استفاده میکند.
در اینجا لازم است به همه قشرهای آگاه هشدار دهیم، مبادا زبان و یا قلم و یا شخصیت شما را شاه خائن در خدمت خویش قرار دهد.
….. فقاتلو اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا»
و کلامی از دکتر عزیز
…… و اگر خفهام کنند، سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربانی مصلحت نمیکنم.
و اما آن قوم اگر موفق شوند که مرا، بر دار کشند و یا همچون عینالقضاه شمعآجین کنند و یا مانند ژوردانو در آتش بسوزانند، حسرت شنیدن یک «آخ» را هم بر دلشان خواهم گذاشت…..»
حوزه علمیه قم ۷/۱۲/۵۴
فشار بر مناطق فقیرنشین در تهران
در ماههای گذشته تهران شاهد بیخانمانی عده کثیری از مردم بیمسکن و فقیر و همچنین مقاومتهای مردانه آنها در برابر فشارهای رژیم مزدور شاه بوده است. شهرداری تهران خانهسازی را در مناطقی که باصطلاح خارج از محدوده شهر هستند ممنوع کرده است و در سایر نقاط شهر نیز محدودیتها و مشکلات زیادی برای ساختن بوجود آورده است.
مردم فقیر برای اینکه مسکنی برای خود بسازند معمولا شبانه و دور از چشم مامورین شهرداری با همکاری افراد خانواده مصالح لازم را حاضر کرده و آلونکی برای خانواده خود فراهم میآورند. ولی این پناهگاهها دوامی نیافته و بزودی مامورین شهرداری خبر یافته و با کمک ژاندارمری مزدور به خراب کردن خانههای مردم فقیر میشتابند، در حملههای بیشرمانه اخیر رژیم به این مناطق تابحال چندین نفر شهید شده و عده زیادی دستگیر شدهاند. البته مردم بیچیز و از جانگذشته فقیر نیز جان برکف به مقاومت برخاسته و حتی در مراحلی مامورین مزدور را خلعسلاح کرده و ماشینهای ژاندارمری را آتش زدهاند.
در یکی از همین زدوخوردها در منطقه شمیران نو (لویزان) در روز ۱۸/۸/۵۴ یکی از اهالی بنام علیاصغر میرزائی بر اثر اصابت گلوله کشته شده و چندین نفر مجروح میشوند. همچنین در قنبرآباد تهران مامورین شهرداری کتک مفصلی از مردم میخورند. در محله ترکآباد نیز جوان کارگری بنام صفرعلی لک به علت شدت ضربات کشته میگردد.
بدنبال زدوخورد منطقه لویزان دوباره زدوخوردی بین اهالی محل و مامورین در اواخر آبان جاری روی میدهد که به کشته شدن سه تن دیگر و مجروح شدن عده زیادی از مردم و دستگیری ۱۶ تن از اهالی میانجامد.
منطقه چادرنشینان خیابان منصور (جاده شهرری) نیز شاهد زدوخورد شدیدی بین چادرنشینان و مامورین رژیم بود که سرانجام به کتک خوردن فرمانده ژاندارمها انجامیده وبه اعزام دو کامیون کوماندو میکشد و مامورین پلیس چادرنشینان را تا دم مرگ میزنند. مبارزات مردم و اهالی این مناطق با مزدوران که حاکی از مبارزه بر سر هستی و نیستی است خود نشاندهنده فشار و تضیقات وارده از طرف رژیم بر مردم فقیر و بیخانمان ما است و از طرف دیگر به جوشآمدن خون آنها که خود نویدبخش است و نشاندهنده اینکه مردم فقیر و مستضعفین حاضرند از جان خود گذشته و ننگ رژیم زور را بر خود نبینند.
آگهی
کتاب «نهضت حسینی» اثر جاویدان مجاهد شهید احمد رضائی و از انتشارات سازمان مجاهدین خلق که قبلا در ایران منتشر شده بود و رهبری جدید سازمان از تکثیر و انتشار مجدد آن جلوگیری میکرد، اینک توسط نهضت آزادی ایران تجدیدچاپ و منتشر شده است. این اثر عظیم که تحلیل و بررسی قیام حسینی و تصویر شکوهمندی از این واقعه بزرگ تاریخی است، بدست مجاهد کبیری چون احمد که الگوی زندگیش حسین بود و چون او قیام کرد و همانند او شربت شهادت نوشید نوشته شده است.
این کتاب را از دفتر پیام مجاهد بخواهید.
کتابهای زیر نیز اخیرا از طرف نهضت آزادی انتشار یافتهاند.
۱ـ گزارش نظار بینالمللی: شرایط زندان و زندانیان سیاسی در ایران
۲ـ گزارش نظامی بینالمللی: وضع کنونی فشار و اختناق سیاسی در ایران
۳ـ گزارش کامل تظاهرات ۱۵-۱۷ خرداد ۵۴ در بزرگداشت قیام پانزدهم خرداد ۴۲
۴ـ مبارزات سیاسی و مبارزات مذهبی
۵ـ دفاعیات مجاهد شهید سعید محسن (ترجمه انگلیسی)
تذکر و پوزش
۱ـ در شماره ۳۶ پیام مجاهد، سرمقاله خیانت و انحراف در مورد حادثه لورفتن خانه امن و سپس شهادت مجاهد کبیر رضا رضائی مطلبی به شرح زیر آمده است:
«….. و دوم شهادت مجاهد کبیر رضا رضائی در ۲۶ خرداد ۵۲ است که گویا تصادفا خانه امنش لو میرود و محاصره میشود و بعد از دو ساعت مقاومت مسلحانه به شهادت میرسد».
از این بیان نباید چنین استنباط گردد که لورفتن خانه امن بر طبق اسناد و شواهدی روی یک نقشه قبلی و تعمدی بوده است. چنین نیست. اگر بود مطمئنا با قاطعیت خیلی بیشتری موضع گرفته میشد. از یادآوری تذکردهنده تشکر مینمائیم.
۲ـ در شماره گذشته خانم آسیه احمدی خواهر مجاهد دربند، مهندس محمود احمدی معرفی شده بود در حالی که طبق اطلاع رسیده این نسبت درست نبود و ایشان از خانواده دیگری هستند. اینگونه اشتباهات با توجه به جو اختناقآمیز موجود در ایران و اشکالات موجود ارتباطی، غیرطبیعی به نظر نمیرسد.
اخبـــــار
دستگیریها:
� زینالعابدین حقانی دوباره دستگیر میشود.
برادر مجاهد زینالعابدین حقانی که مجاهدین اصیل و مسلمانان پاکباختهای بود که در جریان دستگیری خیابان غفاری و شهادت مجاهد شهید احمد رضائی در تاریخ «بهمن ماه ۱۳۵۰» دستگیر شده بود، پس از تحمل سه سال زندان و شکنجه در سال پیش آزاد شد. وی همچنان سایر انقلابیون که پس از آزادی از زندان هیچگونه سستی در اراده انقلابی آنها روی نمیدهد مسئولیت خود را در برابر خلق مسلمان ما فراموش نکرد و اینک خبر میرسد که دوباره دستگیر شده است.
برادر مجاهد حسن سبحاناللهی نیز که در سال ۵۰ به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق دستگیر شده بود، پس از آزادی از زندان زندگی انقلابی را فراموش نکرد و با ایمانی راسخ مسئولیت انقلابی خود را دنبال کرد. وی در روز ۲۵ آذر ماه دوباره دستگیر شده است.
� هاشم نخودبریز، فارغالتحصیل پلیتکنیک تهران اخیرا در یکی از خیابانهای تهران دستگیر و احتمالا شهید شده است.
� در آذرماه گذشته مادر و برادر مجاهد شهید محسن خاموشی را دستگیر کردهاند.
� همانطور که قبلا اطلاع دادیم همراه با دستگیری علامه مجاهد آیتالله طالقانی و روحانیون مبارز هاشمی رفسنجانی و لاهوتی، آقای موحدی رئیس بانک پارس شعبه فردوسی نیز دستگیر شده بود. اینک خبر میرسد که نامبرده تحت شکنجههای وحشیانه رژیم جلاد و خونآشام به درجه شهادت نائل گشته است.
موحدی از مردان مسلمان پاک، مبارز آگاه و فداکاری بود که نام او زبانزد همه مردم بخصوص نیازمندان شهر تهران بود. او از کمک به مردم و پیشقدم شدن در انجام فعالیتهای اسلامی و کارهای خیر هیچگونه دریغ نمیداشت. شهادت او بیشک درختان شکوهمندی را در آسمان انقلاب ایران برخواهد افراشت. در هفته اول آذرماه گذشته دکتر صادقی (پزشک عمومی) و همسرش که خواهر موحدی است، نیز دستگیر شدهاند.
� آقای موحدی تبریزی یکی دیگر از مسلمانان آگاه و مبارز را دستگیر کردهاند.
� در چند ماه گذشته یک گروه سیاسی به اسامی زیر در قزوین لو رفتهاند:
مهدی حاجفتحعلی (کارمند بانک صادرات)
محمد نورانی (کارمند شرکت تعاونی شهر و روستا)
سیدرحیم حاج سیدجوادی (دیپلمه)
مجتبی حسینی (دانشجو)
احمد حقیقتجو (دانشجو)
خداوردی (دانشجو)
سیدکریم حاج سیدجوادی ـ ناصر جباری
اسماعیلی (دیپمله)
� خانم دستغیب، مدیر دبیرستان دخترانه دکتر میرزاده در شهریور ماه امسال دستگیر شده است. شوهر او دکتر اسدی سالاری نیز از دو سال پیش در زندان بسر میبرد.
� زندانیانی که مدت محکومیتشان تمام شده است به شکلهای مختلف در زندان نگهداری شده و آزاد نمیشوند. تنها در زندان اوین ۵۰۰ نفر و در زندان قصر تعداد ۲۵۰ نفر از این زندانیان بسر میبرند.
دکتر عباس شیبانی، ابوالقاسم رضائی و عدهای از روحانیون آزاده چون معادیخواه و گرامی در بین همین گروه هستند. زندانیانی که قبلا آزاد شده بودهاند یا دوباره دستگیر میشوند و یا پس از مدتی ساواک آنها را احضار کرده از آنها تعهد میگیرد که در کارهای سیاسی دخالت نکنند و در مرحله بعد آنها را به همکاری دعوت میکند. این اقدامات رژیم همه برای جلوگیری از پیوستن مجدد مبارزین به گروههای انقلابی پس از آزادی از زندان میباشد.
بسیاری از زندانیانی که مدت زندانی آنها به پایان رسیده است به زندان کمیته منتقل شده و برای مدتی در سلولهای آنجا نگهداری شده و دوباره به زندان عمومی منتقل میگردند. زندانیانی که آزاد میشوند برای مدت ۵ سال از تمام حقوق و مزایای قانونی محروم هستند.
شیوه جدیدتری که ساواک اعمال میکند اینست که پس از تمام شدن مدت محکومیت، زندانی را رسما آزاد و در پروندهاش منعکس مینماید و بلافاصله ماموران زندان، زندانی آزادشده را تحویل مامور ساواک میدهد و مجددا پرونده بازداشت برایش تشکیل و روانه زندان میشود.
� از دیماه گذشته انقلابیون مقاوم و محکومین به حبس ابد روزانه در زندان کمیته به زیر شلاقهای مزدوران رژیم شاه کشیده شده و باصطلاح یک جیره کتک روزانه دارند. این اقدامات رژیم برای شکستن اراده مبارزین و انقلابیون و احیانا اجبار ایشان به همکاری با رژیم میباشد.
· کوچکترین خواهر مجاهدین کبیر رضائیها بنام صدیقه رضائی که ۲۵ سال دارد در زندان بر اثر شکنجه به شهادت رسیده است. یکی دیگر از خواهران رضائیها نیز فراری میباشد. درود بر خانواده انقلابی رضائی.
· حاج مهدی غیوران که به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین دستگیر و یکی از ۱۰ تن مجاهدین محکوم به اعدام بود، بر اثر شکنجه فلج و دیوانه شده است و به همین علت محکومیت او یک درجه تخفیف یافته و به جای اعدام به حبس ابد محکوم شد. همسر او نیز به ۱۵ سال زندان محکوم گردیده است.
· آقای غفوری گلزاده از روحانیون مبارز و متعهد همراه با پسرش دستگیر شده است.
· واعظ روشنفکر گلسرخی که اصلا کاشانی است و در اهواز منبر میرفته و در بین دانشجویان جندیشاپور محبوبیت دارد در یکی از برنامهها مطالبی ایراد نمود و بلافاصله بعد از آن ممنوعالمنبر شدهاند. ایشان قبلا نیز چندینبار دستگیر شدهاند.
· پسر دوازدهساله روحانی متعهد اعلمالهدی که ممنوعالمنبر است در جلسه اسلامی بنام «دانشوران» در اهواز که هر هفته از عدهای از محصلین تشکیل میشد آیاتی در مورد جهاد و مبارزه خوانده که بعد از آن ساواک جلسه را تعطیل و او را دستگیر و تحت شکنجه قرار داده است.
میگویند تنها کاری که در زندان میکرده دعا کردن و نماز خواندن بوده است. عدهای از مردم که آقای اعلمالهدی رامیشناختند و از جریان پسر ایشان مطلع میشوند به ساواک رفته و به این حیله که مثلا ۱۲ پشت آقای اعلمالهدی به یکی از امامها میرسد و شما با شکنجه این پسرک به نفرین امامزاده گرفتار خواهید شد و سروصداهای دیگر او را آزاد کردهاند.
· در اهواز هر سال عاشورا دستههای تعزیه به حرکت درمیآیند و از خیابانهای بزرگ شهر میگذرند. در اواخر حرکت خود باید وقتی به فلکه جنب پل سفید میرسند یک دایره به دور مجسمه شاه بزنند و بعد وارد خیابان دیگر بشوند. امسال وقتی دسته «دانشوران اسلامی» به فلکه میرسند در همان لحظه عدهای از دانشجویان جندیشاهپور به آنها ملحق میشوند و همگی بدون آنکه به دور میدان و مجسمه شاه بچرخند یک نیمدور از جهت چپ فلکه میزنند و خیابان دیگر میروند. بعد از این جریان حدود بیست نفر از افراد شرکتکننده را دستگیر کردهاند که گویا هنوز هم آزاد نشدهاند.
· آقایان شیخ عباسعلی روحانی اصفهانی، شیخ احمد سالک اصفهانی، شیخ جعفر سعیدی همایونشهری، صلواتی اسدی، موسوی قوچانی، مروی سماورچی، رضوی اصفهانی که از دانشجویان علوم اسلامی در قم و مشهد و اصفهان بودهاند و قبلا دستگیر شده بودند به مدتهائی بین سه سال تا ابد به زندان محکوم گشتهاند.
· آقای شیخ محمد منهاج که از طلاب مشهد بوده و چند سالی بود که در پاکستان سکونت داشت، اخیرا مسافرتی به ایران رفته و دستگیر میگردد و زیر شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد. از علت دستگیری و محکومیت او اطلاعی در دست نیست.
· آقای شیخ غلامحسین نادی نجفآبادی پس از تحمل هفت ماه شکنجه، احتمالا به دو سال زندان محکوم شده است.
· آقای خوشنود دانشجوی سال پنجم دانشکده پزشکی تهران دستگیر شده و پس از شکنجه بسیار روز هفتم اسفند ماه روانه بیمارستان شده است.
· آقای مهندس حسامی رئیس منطقه بخش یک برق اصفهان را در ۱۲ اسفندماه دستگیر کردهاند و هنوز اطلاعی از ایشان در دست نیست. علت دستگیری ایشان استعفای ۴۰ نفر از مهندسین برق اصفهان بوده است.
· احمد حبیباللهی دانشجوی دانشگاه تهران که نجفآبادی است در جلسه امتحان در ۱۰/۱۲/۵۴ دستگیر میشود. او قبلا نیز یک مرتبه شش ماه و مرتبه دیگر دو ماه زندانی بوده است.
· شخصی بنام بحری گیلانی در ۲۰ اسفندماه در مدرسه حجت قم دستگیر شده است.
· در شهرکرد اصفهان یک گروه چهار نفری شامل مهدیزاده دامغانی که از دانشجویان حوزه علمیه قم است و آقایان محمدی دهاقانی و قائمی اصفهانی و اسماعیلپور که همه از روحانیون متعهد هستند دستگیر شده و روانه زندان شدهاند.
· بدنبال اعدام ناهیدی معاون سازمان امنیت مشهد تعداد زیادی از منازل اطراف حادثه زیر نظر گرفته شده و تمام افراد آن منازل برای بازجوئی دستگیر میشوند و پس از چند ساعتی همه آزاد میگردند.
· دادگاه تجدیدنظر آیتالله منتظری در اثر تظاهرات وسیع دانشکدههای فنی تهران و دانشگاه اصفهان و تبریز مدتی به تعویق افتاد و سرانجام ایشان را به ده سال زندان محکوم کردهاند.
هجوم به مدارس علمیه قم:
· در سه شب متوالی از طرف ساواک شبیخون به مدارس مومنیه خان و حجته زده شده است و عدهای از طلاب قم دستگیر شدهاند. از جمله در مدرسه حجته آقایان رحیمی و عرب کلانی و اصفهانی و در مدرسه مومنیه دوازده نفر و در مدرسه خان تمام اصفهانیها دستگیر شدهاند.
· ساواک نسبت به طلاب اصفهانی مدارس قم حساسیت خاصی دارد و در مدرسه خان چند روزی است که ماموریان ساواک هر طلبهای که بخواهد وارد مدرسه شود اگر شناسنامه اصفهانی و یا نجفآبادی داشته باشد دستگیر میکند.
· در مدرسه حقانی در طی یک حمله، تعداد ۱۲ نفر از طلاب دستگیر شدهاند.
· در اسفندماه مأموران ساواک قم به موسسه بانک تعاونی اسلامی حمله کرده و همه مشتریها را بیرون میکنند و کارمندان موسسه را رو به دیوار وامیدارند دفاتر موسسه را بازرسی مینمایند و آنگاه مسئول بانک را که طلبهای بهنام انصاری قزوینی است دستگیر و روانه کمیته میکنند. شایع است که جرم وی ارتباط با گروه قزوین بوده است.
دستگیری و شهادت یک گروه انقلابی:
در اسفندماه گذشته روزنامههای رژیم از دستگیری یک گروه انقلابی دیگر اطلاع دادند. افراد این گروه عبارت بودند از:
۱ـ حمیدرضا فاطمی ۲ـ محمدعلی موحدی ۳ـ جلیل سوادینژاد ۴ـ حمیدرضا اشراقی ۵ـ عباس اشراقی ۶ـ جواد زرگران ۷ـ ناصر مشرف ۸ ـ مصطفی نیکوصرف ماهر ۹ـ محمود رضویان ۱۰ـ حسین تهرانیکیا
طبق اطلاع همین روزنامهها حمیدرضا فاطمی و محمدعلی موحدی به عنوان رهبری گروه در سحرگاه یکشنبه هفدهم اسفندماه اعدام گشتهاند و بقیه اعضای گروه به حبس ابد محکوم شدهاند.
برخلاف ادعای ننگین نامههای رژیم که غیر از دو نفر اعدامشده بقیه گروه اظهار ندامت کردهاند، طبق اطلاع رسیده عباس اشراقی و رضا اشراقی و بقیه افراد در بیدادگاه رژیم سخنرانیهای داغی ایراد کردهاند. افراد این گروه همه از افراد مذهبی بوده بعضی از ایشان چون حسین تهرانیکیا از خرداد ۴۲ تاکنون بارها در زندان بسر بردهاند.
درود بر انقلابیون پاکباخته خلق مسلمان ایران.
دستگیری و تبعید آیتالله زیارتی:
روز ۲۴ اسفند ۵۴ رئیس شهربانی سنگلد سمنان به حضور حضرت آیتالله زیارتی که از علمای برجسته ایران و مقیم سنگلد میباشند رفته و از ایشان میخواهد که درجشن پنجاه ساله دودمان پهلوی شرکت کنند ولی معظمله این پیشنهاد را به شدت رد میکنند. چند ساعت بعد رئیس شهربانی مجددا به حضور ایشان میآید و اظهار میدارد که لازم است در اداره سازمان امنیت سمنان حضور بهمرسانید. ایشان از این درخواست نیز سرباز میزنند. رئیس شهربانی اظهار میدارد که من مأمورم شما را ببرم و ایشان را به اجبار به سمنان میبرند. پس از چند روز بیخبری معلوم میشود که ایشان را به جرم شرکت نکردن در جشن، به کاشان برای مدت دو سال تبعید کردهاند. اهالی سنگلد و حومه به محض خبردار شدن از این جریان مغازهها را بسته دست به اعتصاب میزنند و از رئیس شهربانی سنگلد میخواهند که هر چه زودتر ایشان را به محل بازگردانند و چون میخواستند رئیس شهربانی را مورد حمله قرار دهند او سخت وحشت کرده به سمنان فرار میکند. روز بعد چند کامیون سرباز وارد سنگلد شده عدهای از مردم را که به جرم پشتیبانی از آیتالله زیارتی دست به اعتصاب زده بودند دستگیر میسازند و اعتصاب را درهممیشکنند.
عملیات انقلابی:
· ناهیدی معاون سازمان امنیت مشهد توسط چریکهای فدائی خلق اعدام شده است.
· در نجفآباد دو ماشین یکی مربوط به ساواک اصفهان و دیگری مربوط به یک آخوند سازمانی آتش زده شده است. اسکلت این دو ماشین در کنار خیابان مانده است.
· در ۲۸ بهمن ماه در مستراح فرمانداری رودسر بمبی منفجر میشود و در اثر انفجار این بمب چند اطاق خراب میشود. به دنبال انفجار بمب آقای شهبازی کتابفروش متعهد رودسر دستگیر میشود. علت این دستگیری به قرار اطلاع در دنباله دستگیری آقای فتحی دانشجوی دانشکده پزشکی تهران بوده است که نامبرده صاحبخانه شهبازی میباشد.
مهندس میثمی با چشمان کور در زندان:
مهندس لطفالله میثمی با دو چشم کور و یک دست بریده در زندان قصر بسر میبرد. میثمی در مرداد ماه ۱۳۵۳ در خانه گروهی خود واقع در خیابان شیخ هادی هنگامی که مشغول آزمایش بمب برای ۲۸ مرداد بود در اثر انفجار بیموقع چاشنی آن آسیب دید و همراه دو تن دیگر از افراد گروه مهندس جوهری و دکتر سیمین صالحی اسیر پلیس گردید. او پس از تحمل شکنجه زیاد منجمله از دست دادن دو چشم و یک دست خود در بیدادگاه فرمایشی شاه به حبس ابد محکوم شد.
او قبلا در سال ۱۳۵۰ نیز همراه سایر مجاهدین راستین دستگیر و به دو سال زندان محکوم و پس از آزادی مجددا به مجاهدین پیوسته بود و با توجه به سوابق طولانی که از دوران تحصیل دانشگاهی در انجمن اسلامی دانشجویان و کادر نهضت آزادی ایران داشت و تجربیاتی که در کنار کادر مرکزی مجاهدین قبل از سال ۱۳۵۰ و همچنین در مدت دو سال کسب کرده بود در سازمان مجاهدین مورد احترام مخصوص بود و با فعالیت شدید و خلاقی که داشت از توجه و ارزش خاصی برخوردار بود. ذکر این نکته در اینجا قابل ملاحظه است که درست سه یا چهار ماه پس از دستگیری میثمی سازمان کودتائی جدید مجاهدین به خود جرأت میدهد که مبارزات ایدئولوژیک خود را رسما شروع کرده و اقدام به تصفیه و ترور افراد مخالف نماید.
اینک میثمی با چشمانی کور ولی قلبی سرشار از آگاهی و بصیرت و دستانی بریده ولی ایمانی نیرومند و استوار همچون کوه در حالی که امکانات جهاد و مبارزهاش سلب شده و با خدای خویش راز و نیاز میکند و مخلصانه نماز میگذارد. این منظره رقتبار و ناراحتکننده خشم و کین سایر زندانیان را نسبت به رژیم سفاک صدچندان میکند، آیا مطابق قوانین بینالمللی زندانی سیاسی کور را میتوان به حبس ابد محکوم کرد.
یادی از شهدای سیزدهم بهمن
در سحرگاه سیزدهم بهمنماه، شاه جلاد یکبار دیگر جویبار تازهای از خون انقلابیون ایران جاری ساخت.
هنوز خونهای پربهای ۹ تن مجاهد که در صبحگاه چهارم بهمن به شهادت رسیدند و فلسفه شهادت را به جان و دل خریدند خشک نشده بود که این بار دو تن انقلابی دیگر پس از یک محاکمه پنهانی در بیدادگاههای رژیم به شهادت انقلابی نائل شدند. این دو تن شهید محمود پهلوان و شهید محمدعلی باقری بودند که همراه با سه تن دیگر از همرزمان خود دستگیر شده و یک گروه انقلابی کوچک را تشکیل میدادند محکومیت هریک از این پنج تن به شرح زیر است:
۱ـ محمدعلی باقری ۲۱ ساله، دانشجوی دانشکده فنی تهران، محکوم به اعدام.
۲ـ مهدی پهلوان ۲۲ ساله، دانشجوی دانشکده فنی تهران، محکوم به اعدام.
۳ـ مهدی نیکدل ۲۲ ساله، دانشجوی پلیتکنیک تهران، محکوم به حبس ابد.
۴ـ نواحمد لطیفی ۲۳ ساله، دانشجوی دانشکده پزشکی جندیشاپور، محکوم به حبس ابد.
۵ـ محمدناصر جلائیان، محکوم به ده سال زندان.
درود بر انقلابیون صادق و پاکباخته خلق باد و مرگ بر شاه جلاد.
مجله مکتب اسلام تعطیل شد.
طبق اطلاع رسیده مدتی است که مجله مکتب اسلام، تنها مجله اسلامی در ایران توقیف و تعطیل شده است.
مدتها بود که رژیم سرسپرده شاه به بهانههای مختلف از ادامه فعالیت این مجله جلوگیری میکرد با اینکه مجله مزبور مستقیما کاری به مسائل سیاسی نداشت و صرفا به بحث درباره مسایل ایدئولوژیک اسلامی میپرداخت. ولی از آنجا که رژیم مزدور شاه از نشر هرگونه افکار اسلامی در بین جوانان بیم دارد، حتی نمیتوانست انتشار چنین مجلهای را نیز اجازه دهد. لذا به بهانه اینکه تعداد مجلات ایران زیاد شده است و باید تعدادی از آنها تعطیل شوند قرعه بنام مجله مکتب اسلام انداخته و آن را تعطیل ساخته است.
این هم از ویژگیهای [رژیم] ۲۵۳۵ سالهایست که محدود بودن تعداد مجلات کشور را نشانه بلوغ و رسیدن به آستانه تمدن بزرگ میداند! زهی بیشرمی!
فشار و اختناق
در تاریخ ۲۷ و ۲۸ مارس ۱۹۷۶ «جبهه مترقی فرانسه» مجمعی درباره موضوع استقلال اروپا تشکیل دادند که در آن نمایندگان سازمانهای سیاسی چپ فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و برخی ممالک دنیای سوم شرکت داشتند. از نماینده نهضت آزادی ایران (خارج از کشور) نیز دعوت به عمل آمده بود. ما در ذیل قسمتی از متن سخنرانی نماینده نهضت را در این مجمع به نظر خوانندگان میرسانیم:
«استقلال در نظر مردم ایران اهمیتی بسزا و ارزشی بسیار دارد. دلایل این امر فراوانند و از جمله آنها دلایل تاریخی است. یک قرن و نیم است که کشور ما عملا فاقد استقلال است. در اوایل ایران تحت استیلای «مستقیم و غیرمستقیم» روسیه تزاری و سپس استیلا و نفوذ انگلستان و آن گاه آمریکا بوده است. اکنون در این کشور آمریکائیها، روسها، چینیها و هم کشورهائی که از طرف این قدرتها تقویت میشوند هم حضور دارند. تنها فرصتی که مردم ما تا حد زیادی به آزادی رسیدند در سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ «یعنی دوران دولت مصدق» بود. اما آمریکا و انگلستان برای برقراری مجدد دیکتاتوری شاه کودتا کردند و دولت مصدق را ساقط نمودند. حزب کمونیست ایران «توده» نیز کمترین اقدامی برای جلوگیری از این کودتا نکرد و حتی بهعکس، این حزب به صور مختلف به انجام این کودتا نیز کمک کرد.
تجربه ایران در سال ۱۹۵۳ و اثراتی که از آن مترتب شد، بیست سال بعد در شیلی به مرحله اجرا درآمد.
بسیار بودند کسانی که بحق در مورد کودتای شیلی اعتراض کردند ولی کم بودند کسانی که در مورد کودتای ایران بحق سخن گفتند. دلیل این امر برای ما بسیار ساده است. هرگاه اَبَرقدرتها در منطقهای منافع مشترک داشته باشند با یکدیگر به صور مختلف همکاری مینمایند. به طوری که افکار عمومی جهان در بیاطلاعی محض باقی بماند. منابع تبلیغاتی نیز که میباید افکار عمومی جهانیان را متوجه مسائل نمایند خود در تحت [سیتره] و نفوذ ابرقدرتها قرار دارند و براساس موافقت یا مخالفت آنها با یکدیگر عمل مینمایند. منابع تبلیغاتی گاه فریادهای مخالفت در موردی خاص برمیآورند، گاهی سکوت میکنند و گاهی نیز هالهای از آزادی و افکار ضدامپریالیستی و توسعه اقتصادی بر گرد سر رژیمها میکشند، من در این مورد به خصوص به مسأله ایران اشاره میکنم.
بر این قرار باید گفت که آقای کیسینجر از شاه صحبت میکند و او را مرد سیاسی بزرگ و روشنبین بینالمللی میخواند و آقایان کاسیگین و پاگورنی نیز معتقدند که ایران به اعتبار رژیم شاه یک کشور مستقل و ازاد است. وزیر خارجه چین نیز میگوید که شاه یک سیاست ضدامپریالیستی را تقعیب مینماید. آنچه هم مربوط به عکسالعمل کشورهای اروپائی میشود، خود شما بهتر از من آگاهید.
بدبختانه تجربه ایران نشان می دهد که اَبرقدرتها مخالف هرگونه استقلال سیاسی و اقتصادی ممالک دنیای سوم میباشند. این مخالفت وقتی شدت مییابد که منافع حیاتی آنها در نقاط مختلف مورد خطر قرار گیرد. منظور اینست که نه ایدئولوژی نه تمایلات سیاسی و نه ملاحظات انسانی هیچیک تعیینکننده روش ابرقدرتها نیست و این امر بدون توجه به نظامهای سیاسی ظاهرا متفاوت آنها عمومیت دارد. سیاست برای آنها منحصرا براساس منافع اقتصادی استوار است.
غالبا استقلال کشورهای دنیای سوم به خاطر جلب این منافع به بازی گرفته میشود و برخوردی هم که بین این ابرقدرتها صورت میگیرد موقعی است که یکی از آنها میخواهد کشوری را منحصرا زیر سلطه کامل خود بگیرد و آنجاست که دیگری مخالفت میکند. حال اگر یکی نتوانست به تسلط کامل برسد، آنگاه قدرتها منافع کشور مورد بحث را بین خود تقسیم مینمایند. ایران ما نمونه بارز این مدعاست.
نمونههای فراوانی که از این تقسیم منافع در زمانها و مکانهای مختلف در جهان وجود دارد، ما را عمیقا معتقد نموده است که تحصیل استقلال سیاسی و اقتصادی مردم و ممالک متعلق به آنها باید اساس مبارزهای جهانی قرار گیرد. جهانشمولی واقعی موقعی تحقق خواهد پذیرفت که روابط بینالمللی بر اساس احترام متقابل استوار گردد. احترام برای مردم واراده آنها در رد هر گونه نفوذ و استیلای خارجی.
کشورهای دنیای سوم به واقعیتهائی که صلح دنیا را متلاشی میکند واقفند و از آن رنج میبرند. بدینمنظور برخی از این کشورها به سوی اروپا روی میآورند و امیدوارند که بدینوسیله انحصار ابرقدرتها را در سلطه بر جهان درهم بکوبند. اما این سئوال برای همه ما مطرح است که آیا کشورهای اروپائی خودداری استقلالند؟ شما در اینجا جمع شدهاید که به این سئوال پاسخ گوئید. ما همبستگی خود را با هرگونه تلاشی برای استقلال چه از طرف دنیای سوم و چه از طرف کشورهای اروپائی اعلام میداریم و امیدواریم که این کشورها بتوانند استقلال واقعی خود را در جهان بدست آورند.
به این امید که این تلاشها در آیندهای نزدیک به ثمر برسد.