فهرست مطالب
خشم ملت
درباره کشتار اخیر در ایران
تبریز در آتش و خون
حماسه مهدی بخارائی
گزارش کشتار قم
محرم و عاشورای ۱۳۹۸
اخبـــار
برگزاری چهلم
اخبار دانشگاهها
خشم ملت
ارکان سلطنت شاه را به لرزه درآورده است.
هموطنان عزیز
در چند ماه اخیر حوادث بزرگی در کشور ما رخ داده است که نمودار روشنی از رشد و گسترش بیسابقه جنبش رهائیبخش اسلامی و تشدید تزلزل رژیم شاه و بطلان توطئههای شاه ـ کارتر میباشد.
در سرتاسر مملکت، در همهجا فریاد خشمگین ملت علیه محمدرضا خائن بلند شده است. همهجا ملت فریاد میزند «ما شاه را نمیخواهیم» خلق مسلمان ایران با تظاهرات وسیع و همهجانبه خود در این چند ماهه گذشته ــ که اخبار آن را در این شماره ملاحظه میکنید ــ خلع شاه و نفی سلطنت پهلوی را اعلام نمودهاند.
به دنبال سفر کارتر به ایران، شاه که گویا خود را تثبیت شده یافته است،دیوانهوار با سلاحهای آتشین خود به مردم بیسلاح ما حمله نموده است. در تظاهرات قم، در تبریز، در سرتاسر ایران، همهجا را به خون مستضعفین خلق مسلمان ایران رنگین ساخته است. در این رابطه دو بیانیه زیر از طرف نهضت آزادی ایران درباره کشتار قم و تبریز منتشر شده است. اخبار کاملتر تظاهرات وسیع و سرتاسری در اربعین شهدای قم و کشتار مردم تبریز و مشهد و شیراز در اولین فرصت منتشر خواهد شد.
درباره کشتار اخیر در ایران
هموطنان عزیز:
به موجب اخبار موثق روزهای شنبه و یکشنبه ۱۷ و ۱۸ دیماه، مردم قهرمان ما با اقدام به اعتصاب تعطیل عمومی بار دیگر نشان دادند که تا محو و نابودی رژیم شاه از پای نخواهند نشست در روز دوشنبه ۱۹ دیماه رژیم شاه که از گسترش تظاهرات و اعتصابات همگانی مردم وحشتزده شده بود به حمله و تهاجم وسیع علیه آنها دست میزند و مسلسلهای رژیم مردم بیدفاع و بیسلاح را به رگبار میبندند و جمعی را کشته و عده کثیری را زخمی میسازد. رژیم دروغپرداز تعداد کشتهشدگان را ۶ نفر گزارش داده است و بعضی از خبرگزاریهای خارجی (رویتر، تلویزیون آلمان و فرانسه) این تعداد را تا ۳۰ نفر نیز گزارش کردهاند. در صورتی که ناظرین در محل آن را بیش از یکصد نفر تخمین زدهاند.
تظاهرات مردم قم همگام با سایر شهرستانها، به دنبال تهاجمات وتبلیغات اخیر است که روزنامهها و رادیوهای دولتی علیه قائد اعظم شیعیان جهان امام خمینی شروع کردهاند. در ماههای اخیر تلاش فراوانی از جانب رژیم ایران درجهت اجرای سیاست کارتر در ایران صورت گرفته است و رژیم میکوشد تا باصطلاح خودش نشان دهد که «جو سیاسی» ایران تغییر کرده است و آزادیهائی داده شده است.
در قبال توطئه شاه ـ کارتر که اساساً برای مقابله با خطرات رشد یابنده مبارزات توده مردم ما ـ خصوصاً جهاد مسلحانه میباشد برای مقابله چنین سیاستی نیروهای اصیل مبارز و انقلابی ما دست به تدارک زدند. و برای عقیمگذاشتن برنامه فوق اهداف مشخصی را در نظر گرفتهاند که گسترش هرچه بیشتر مبارزات سیاسی و آگاهی مردم را تأمین و تضمین نمایند. در همین رابطه است که مسئله آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت امام خمینی به ایران در رأس همه خواستهها قرار گرفتهاند. طرح شعار بازگشت خمینی به ایران دارای چند اهمیت سیاسی میباشد. اول آنکه شعاری است که میتواند مبارزه را از محدوده روشنفکران خارج نموده و آن را به درون ناس بکشاند. دوم آنکه شعاری است که میتواند مورد قبول تمامی افراد وطندوست و آزادیخواه قرار گیرد و متحدشان سازد. سوم آنکه رژیم شاه نمیتواند در برابر این شعار به شعبدهبازی بپردازد. که ظاهراً نظر مردم را تامین کند بدون آنکه کمترین قدمی بردارد. مثلا در مورد زندانیان سیاسی میدانیم که رژیم از مدتها قبل بسیاری از کسانی را که مدت محکومیت آنان به اتمام رسیده است و میبایستی آزاد میشدهاند، آزاد نمیکرد و حالا به تدریج آن هم تحت شرایط بسیار نامساعدی آنها را آزاد میسازد و سپس با بوقوکرنا به دنیا اعلام میکند که ما زندانیان سیاسی را آزاد میسازیم. همینطور در مورد مسئله شکنجه زندانیان سیاسی میدانیم که رژیم چگونه دست به تبلیغات فریبنده زده است. اما در مورد شعار و خواست بازگشت خمینی، رژیم نمیتواند بازی کند، مانور بدهد. در عینحال شعاری است که قاطبه خلق ما خواستار آنند، همه طبقات مستضعف و مبارز و ضدرژیمی خواستار آنند. همه علماء اسلام خواستار آنند. دانشجویان و دانشگاهیان ایران یکپارچه خواستار آنند.
شعار بازگشت خمینی به ایران به سرعت شعار همه مبارزین گردیده است در حالی که رژیم نه میتواند در برابر آن عقبنشینی کند و نیز بازگشت ایشان را تحمل نمیتواند کرد، چرا که خود آن پیروزی بزرگی برای ملت است.
بدین دلیل است که برخورد رژیم با این مسئله به صورت دیگری ــ خیلی موذیانهتر ــ و خشنتر میباشد. رژیم شاه که نقش تعیینکننده و هماهنگی مسلمانان را در مجموع این برخوردها و اعتراضات و اعتصابات به خوبی فهمیده است خصوصا نسبت به تظاهراتی که توسط مسلمانان انجام میگیرد حساسیت خاص نشان داده و با روشی جنایتکارانه با آنها برخورد مینماید. مثلا در تظاهرات دانشجویان با اعزام مامورین خود که به لباس شخصی درآمده بودند به آنها حمله کرده جمع کثیری را مجروح نموده است.
در تظاهرات آذرماه دانشگاه حداقل ۱۶ نفر را کشتند. در مراسم عید قربان، با اعزام مامورین خود، بنام «کارگران» به مردم حمله کردند. اخبار روزنامههای دولتی حاکی است که رژیم ضمن آنکه موقتا تشکیل برخی از جلسات و تظاهرات را تحمل میکند، مقابله با آنها را نه به صورت گذشته، بلکه تحت پوشش «مردم» و «کارگران»، «میهنپرست شاهدوست»، «اولیاء دانشجویان» سازمانهای باصطلاح دانشجویان و غیره انجام دهد. اما در مورد خمینی مسئله دیگر به این سادگی نمیباشد و نمیتواند در برابر موج عظیم و وسیعی که بوجود آمده است همان برنامه ریا و تزویر را انجام دهد. مردم ایران به درستی، برگزاری مراسم یادبود حجتالاسلام حاجی سیدمصطفی خمینی را به مراسم تجلیل از امام در تبعد بدیل ساختند. و مراسم وسیع و با شکوهی را درهمهجا برگزار نمودند. و نهتنها از شهید در تبعید سخن گفتند، بلکه همان را نیز وسیله و بهانهای برای طرح هر چه بیشتر و وسیعتر شعار بازگشت امام قرار دادند. علاوه بر آن در ضمن این مراسم خواستهای دیگر مردم را مطرح ساختند. و کار روشنگری و گسترش جنبش را به نحو بارزی انجام دادند. و این خود خصیصه جنبش اسلامی است که کار گسترش آگاهی سیاسی خلق با تنها از طریق صدور اعلامیه انجام نمیدهد بلکه به علت برخورداری از تحرک فکری به میان مردم میرود و وظائف خود را مستقیما با آنها در میان میگذارد و قادر است آنها را بسیج کند. و لذا هر بار که جنبش اسلامی توانسته است چنین فرصتهائی بدست آورد مسئولیت آگاهی مردم را به عهده گرفته و در آن به سرعت پیش رفته است. و جنبش را در ابعاد وسیعتری رشد داده است. و این آن زنگ خطری است که به سرعت دستگاه جبار پهلوی صدا و آهنگ تسریع سقوط خود را از آن شنیده و به بسیج نیروها برای مقابله با آن برخاسته است.
رژیم کوشش میکند که با تکرار نوار کهنه و زنگزده قدیمی اتهام و با نشر اکاذیب و تهمت و افتراء از محبوبیت امام بکاهد. و ذهن مردم را مشوب و مضطرب سازد. بزودی روزنامههای رنگین و ننگین رژیم متحدالشکل به تهمتزنی پرداختند، و نوشتند که گویا امام خمینی با آزادی زنان مخالف است. با اصلاحات ارضی مخالف است. او ارتجاعی است. او میخواهد که مملکت به دوران هزار و چند صدسال قبل برگردد…. همان اباطیلی که چپنمایان باصطلاح مخالف رژیم به طرق مختلف عنوان میکنند. این دروغگویان فراموش کردهاند که علمای اسلام و حضرت آیتاله خمینی بارها تذکر دادهاند، سئوال کردهاند که مگر مردان ما آزادند که شما آزادی زنان را مطرح ساختهاید؟ مگر مردان میتوانند آزادانه رأی بدهند که به زنان میخواهید حق رأی بدهید؟ مگر ملاکین بزرگ دیروز نیستند که صاحبان کارخانجات صنعتی امروز شدهاند؟ مگر زیر پوشش و لفافه اصلاحات ارضی، کشاورزی ما را به خاک سیاه ننشاندهاند؟
حالا این رژیم چگونه با وقاحت آزادی کارگران و دهقانان ما را مطرح میسازد؟
اگر آن روز، ۱۶ سال پیش، برای بعضیها ماهیت همه برنامه رژیم کاملا روشن نبود، امروز همه مردم ما به روشنی میبینند که چگونه استثمار مردم ما تشدید شده است. کارگران ما، دهقانان ما، کسبه ما در بدترین شرایط زندگی قرار گرفتهاند، و آزادی ملت ما در تمامی ابعادش از بین رفته است.
برخورد آگاهانهای که ۱۵ سال قبل نیروهای مسلمان و در رأس آن حضرت آیتاله خمینی با برنامههای خانمانبرانداز رژیم نمودند روشنبینی و تحلیل صحیح آنها را از وقایعی که باید اتفاق میافتاد، نشان داد. و امروز مردم ما ارباب ظلمه و هم چپنمایانی را که با وی همصدا شده بودند و در تخطئه مذهب و مواضع صحیحی که اتخاذ کرده بود شرکت داشتند، به خوبی میشناسد و آنها را از یک قماش میداند. لذا درست به همین دلیل است که مردم قهرمان ما مذهب را به عنوان فکر و خمینی را به عنوان رمز و رهبر خود انتخاب کردهاند و بر محور آن به مبارزه پرداختهاند.
اما رژیم شاه که نمیتواند اوجگیری ابعاد حرکت اسلامی را تحمل کند، به تبلیغات خود شدت داد، و اراجیف ساخته و پرداخته رژیم در مطبوعات تحت کنترلش آنقدر شدت یافت که خود زمینهای برای اعتراض وسیع مردم، گردیده است. به طوری که در سرتاسر ایران، در بسیاری از شهرستانها، اعتراضات وسیعی علیه اهانت و تهمتهای دیگر علیه مرجع عالیقدر ما به عمل آمده است. در همین رابطه بود که روز شنبه و یکشنبه گذشته مردم قهرمان قم به عنوان اعتراض تعطیل عمومی کردند. و این تعطیل عمومی آنچنان یکپارچه و وسیع بود که خود نشانه بارزی شد از عمق عشق مردم ما بهحق، به راهشان، و به رهروان راه حق. و این البته برای رژیم ضدمردمی قابل تحمل نبود.
لذا از روز دوشنبه نیروهای انتظامی به دنبال بهانه بودند تا مقاومت مردم را با آتش گلوله خود درهم شکنند…. و دستور حمله و تیراندازی بسوی مردم بیپناه و بیدفاع را صادر کردند. و در کمتر از نیمروز، نزدیک به صد نفر را کشتند و صدها نفر را زخمی نمودند. و یکبار دیگر خیابانها، کوچهها، بازارها، و مغازههای شهر قم را با خون فرزندان زحمتکش و مستضعف مردم ما رنگین ساختند. خاطره مسجد گوهرشاد، خاطره حمله وحشیانه به مدرسه فیضیه قم، خاطره ۱۲ محرم (۱۵ خرداد) و وقایع ۱۵-۱۷ خرداد ۵۴ را بازهم زنده ساختند.
دژخیمان میکوشند با قتل و جرح و فشار و ارعاب مردم، سرنگونی رژیم متزلزل خود را به عقب بیاندازند. پشتیبانی امپریالیستهای جهانی ازنظام منحط شاهنشاهی (شاه) قادر نیست در سرنوشت محتوم او کمترین تغییری ایجاد نماید. نابودی این رژیم حتمیت تاریخ است. شاه، این جلادزاده، این پسر جلادِ آن پدرِ جلاد، باید بداند که ملت ما تا سرنگونی رژیم محمدرضا پهلوی، تا برچیده شدن بساط خاندان پهلوی ملعون، تا نابودی نظام منحط سلطنتی به مبارزه خود ادامه میدهد.
نهضت آزادی ایران
۲۵ دیماه ۱۳۵۶
به موجب اطلاعات بعدی جریانات مشابهی در تهران و مشهد و احتمالا سایر شهرستانها اتفاق افتاده است. روحانیون هماکنون در حال اعتصاب بسر میبرند و به عنوان اعتراض به وقایع اخیر از شرکت در نمازها خودداری کردهاند. گزارش کاملتر حوادث اخیرا را بعداً به اطلاع شما خواهیم رساند.
تبریز در آتش و خون
روز شنبه ۲۹ بهمن ماه ۱۳۵۶ مطابق ۱۰ ربیعالاول ۱۳۹۸ به مناسبت چهلمین روز فاجعه قم تشکیل مجالس بزرگداشت و ترحیم در سراسر ایران اعلام شده بود. مردم مسلمان و مبارز ایران در همه نقاط خود را برای شرکت در این عزای عمومی آماده میکردند. از جانب دیگر رژیم جنایتکار پهلوی نیز برای انتقامگیری از مردم بیسلاح به تدارک توطئهی خونین دیگری مشغول بود. آنهم نه در تهران که خبرنگاران خارجی بتوانند ناظر و شاهد جنایات رژیم باشند. بلکه در یکی از شهرستانهای دور یعنی تبریز قهرمان.
در اکثر شهرهای بزرگ ایران ـ تهران، قم، مشهد، اصفهان، اراک، کاشان،شیراز، کرمان، رشت، لاهیجان، اهواز و کرمانشاهان از صبح روز شنبه مراسم بزرگداشت انجام میگرفت. در تبریز خصوصا وضع غیرعادی بود، از روز قبل در شهر فعل و انفعالاتی مشاهده میشد. مردم برای بازگشت حضرت آیتاله خمینی و آزادی زندانیان سیاسی و اعتراض به قتلعام در قم دست به تظاهرات وسیعی زدند و عمل حزب رستاخیز را مورد حمله قرار دادند. در این هنگام پلیس مطابق نقشه قبلی قوای خود را از شهر خارج کرده و ارتش که از قبل آماده شده بود بلافاصله وارد شهر میشود، و حملهای جنایتکارانه و خونینی را با مسلسلهای آمریکائی علیه مردم بیپناه شروع میکند و «شلیک به قصد کشت» به طرف مردم در هر کوچه و خیابان انجام میگیرد. در همین هنگام خطوط تلفنی تبریز با سایر نقاط قطع شده و ازحرکت مسافرین به طرف سایر شهرها نیز جلوگیری میشود. این کار برای آن بود که دستگاه خود اخبار جعلی دیگری را مانند اخبار قم به خبرنگاران خارجی بدهد و قضیه را در سطح بینالمللی لوث نماید.
در این بین تنی چند از مردم تبریز خود را به دهات اطراف رسانیده و از آنجا به کمک رشوه خود را به یکی از شهرهای نزدیک میرسانند تا خبرهای اولیه را به تهران اطلاع دهند. تعداد کشتهشدگان از صدها نفر متجاوز است و تعداد زخمیشدگان بیش از یکهزار نفر میباشد، و از دستگیرشدگان رقم درستی در دست نیست.
خطوط تلفنی تبریز با سایر نقاط همچنان قطع است. بازار تهران و سایر نقاط نیز تعطیل بوده و ناراحتی مردم شدت بیشتری یافته است.
ما تلاش داریم که هر چه زودتر اخبار دقیق و واقعه عظیم این جنایت رژیم را دریافت داشته و به نظر همگان برسانیم و از تمامی مسلمانان مبارز میخواهیم که در نشر این اخبار به هر وسیله که امکان دارد اقدام نماید، تا توطئه سکوت جنایتکارانه رژیم را درهم شکنند.
به تاریخ یکشنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۵۶
۱۱ ربیعالاول ۱۳۹۸
بعدالتحریر: در شیراز درگیری و زدوخورد بین پلیس و تظاهرکنندگان بوجود آمده که دهها نفر زخمی شدهاند. همچنین بازار و مغازههای اکثر شهرهای مذکور تعطیل است.
حماسه مهدی بخارائی
در جنوب تهران در یک خانواده متوسط هنگام اذان صبح عید فطر ۱۳۲۹ شمسی به دنیا آمد. چهارمین فرزند خانواده بود، نام او را مهدی نهادند، مادری مذهبی داشت. دوران کودکی را با شیطنت کامل بسر برد، از نظر شیطان بودن در تمام فامیل پدری و مادری زبانزد بود. دوران دبستان را با موفقیت به پایان رساند، به ورزش مخصوصاً فوتبال علاقه زیادی داشت، در تمام مسابقات دبستان و دبیرستان شرکت میکرد و چند جایزه کوچک هم گرفت. از همان کودکی شجاعت و زرنگی در وجودش بود.
یکی از برادران مهدی مجاهد شهید «محمد بخارائی» است. محمد عضو جمعیتهای مؤتلفه اسلامی بود که در سال ۴۳ عملیات انقلابی خود را با اعدام انقلابی منصور، نخستوزیر خائن و فاسد شاه در اول بهمن ۱۳۴۳ آغاز نمودند. اعضای فعال این گروه، به علت کمبود تجربه مبارزات انقلابی و سازماندهی مخفی، دستگیر شدند. دستگیرشدگان تحت شکنجههای زیادی قرار گرفتند. محمد بخارائی همراه با سه مجاهد دیگر از اعضای این جمعیت به درجه شهادت به دست جلادان شاه نائل شدند.
در آن هنگام، وقتی مجاهد شهید محمد بخارائی را دستگیر ساختند. مهدی ۱۳ سال بیشتر نداشت، اما پسری با دقت و زیرک بود تا جائی که توانست نوشتههائی که مربوط به برادرش میشد با کمک اعضای خانواده جمعآوری کرده و در آخرین لحظه از پشت بام فرار کند و به صورت امانت در یک خانه مخفی بگذارد و دوباره به خانه برگردد، اما حیف، آن نوشتهها که گنج کوچک و باارزشی بود بدست چند دوست نادان آتش زده شد. وقتی مادر و پدر را برای بازرسی بردند مهدی را هم یکی از مامورین با خود برد، در کمیته مهدی سعی میکرد از همهچیز سردربیاورد، وقتی مادر و پدرش را آزاد کردند بازپرس به مادرش گفته بود مواظب این بچه باشید، این بدتر از آنست، در کمیته مهدی توانسته بود در غفلت مامورین به اطاقهای بالاتر که دوستان محمد محبوس بودند سربزند و اخبار آنها را به برادرش برساند، به همین خاطر چند سیلی محکم از مامورین دریافت کرده بود.
فهم و زیرکی همراه با راهنمائیهای برادر و بدرفتاری مامورین باعث شد که از گذار کودکی به سرعت عبور کند، اعدام برادر ضربه محکم و تعیینکنندهای بر روح او وارد کرد. دبیرستان را تا کلاس پنجم به راحتی طی کرد اما سال پنجم در یک درس تجدیدی آورد. اینطور که خود میگفت معلم با او لج کرده بود به همین خاطر مهدی هم شیشه ماشین او را شکست. شکستن همان و مردودشدن همان.
بالاخره دبیرستان را در خرداد ۴۹ در دبیرستان مروی در رشته طبیعی به پایان رساند. اما چون در کنکور قبول نشد به سربازی رفت و سپاهی ترویج و آبادانی شد. چهار ماه برای تعلیمات در کرج بود و بعد او را به شیراز فرستادند. آن موقع مصادف با جشنهای ۲۵۰۰ ساله بود. اول مهدی را جزو سپاهیان کورش!! نامنویسی کردند ولی به زودی بهخاطر بستگی با برادر شهیدش او را به کرمانشاه فرستادند. فعالیت او از آن به بعد آغاز شد. ماشین تحریر تهیه کرد و به پخش اعلامیه پرداخت، در این کار او تنها نبود و دوستانی داشت اما متأسفانه این گروه توسط یکی از سربازان لو رفت و یکی از همسنگران قصد فرار داشت به شهادت رسید. (از هویت و مشخصات این همسنگر شهید اطلاعی در دست نیست. از خوانندگان عزیز دعوت و درخواست میکنیم در صورتی که در اینباره خبری دارند جهت پیام مجاهد ارسال دارند. متشکریم.پ.م).
در بازپرسی از او چیز مهمی نتوانسته بودند بدست بیاورند ولی او را شکنجه بسیار دادند، شلاق، پرس تخت آتش از انواع عادی شکنجه بود. سپس او از کرمانشاه به تهران فرستاده شد و به یک سال زندان محکوم گردید. و به زندان قزلقلعه فرستاده شد. در زندان بسیار ساکت و آرام بود و کمتر به دوستان و خانوادهاش اجازه ملاقات داده میشد. تنها تماس وی با خارج عبارتست از چند نامه کوتاهی که با ماشین تحریر تهیه شده بود و خطاب به مادرش بود. در طی مدت اسارت وی، تنها یک بار ملاقات کوتاهی به دائی وی و برادر کوچکترش دادند. در این دیدار چون کفش پای مهدی نبود دائی مهربانش کفشهای خود را درآورده و به او داده بود.
بعد از پایان محکومیتاش، او را آزاد ساختند. مهدی عزیز، از زندان همراه با یک ساک بسیار کهنه، یک عبا، چند جلد کتاب، که یادگار دوستانش بود به خانه آمده بود ــ اما یک هفته بیشتر نماند ــ او را به عنوان ادامه سربازی گرفتند و دوباره به کرمانشاه فرستادند. اما این بار به صورت سرباز ساده و زندانی. به هیچ عنوان ملاقات و رفتوآمدی نبود. در اولین و آخرین ملاقاتی که مادرش در کرمانشاه با او کرده بود مهدی را با اندامی نحیف و لباسی وصلهدار با چند محافظ مشاهده کرده بود. اما محسوس بود که سربازان و سپاهیان دوروبر به او علاقمند شدهاند.
بعد از پایان خدمت سربازی آزاد شد و به تهران بازگشت اما همیشه در فکر بود. مکرر به خانواده میگفت به من دلبستگی پیدا نکنید زیرا من نمیتوانم مثل آبی راکد باشم. دوباره شروع به درس خواندن کرد. نزدیک امتحان کنکور ورودی دانشگاه بود که خواب محمد شهید را دید. مهدی میگفت «محمد در خواب از من خیلی ناراحت بود» همین خواب باعث شد مهدی درس را کنار بگذارد و چون نمیتوانست به صورت علنی فعالیت کند مخفی شد. در زندگی مخفی با قیافههای متفاوت در شهرهای زیادی بسر میبرد. و با شکم گرسنه و پای برهنه زندگی سختی را پیش گرفته بود. مهدی به وظائف دینی به خصوص نماز شب علاقه و مراقبت مخصوصی داشت. همیشه یک ساک کوچک و کلاه و یک کت مندرس همراهش بود.
سرانجام به گفته خودش در روز ۱۹ آذر ۱۳۴۵ ساعت ۵/۱ بعدازظهر دستگیر شد. میگفت آن روز متوجه نبودم بیجهت ناراحت بودم، به مسجد میدان کلانتری رفتم نماز ظهر و عصر را بجا آوردم و وقتی از مسجد بیرون آمدم شروع به راه رفتن کردم من قبلا از طرف وحید افراخته لو رفته بودم به یکی از دوستان دوران تحصیل برخوردم. خیابان خلوت بود. او اسم مرا فراموش کرده بود. گفتم کمی صحبت کنیم، که ناگهان یک اکیپ گشتی کمیته سر رسید اسم مرا پرسیدند گفتم ناصر ضرغام شغل دانشجوی سال دوم اقتصاد. بعد این سئوالات را از دوستم کردند و بعد اسم مرا پرسیدند او گفت مهدی. و این برای برانگیختن شک آنها کافی بود دو مامور مرا به طرف ماشین بردند. بیچاره دوستم گوئی زمین و آسمان را بر سرش کوفته باشند مات و مبهوت ایستاده بود و مرا تماشا میکرد از بس که ناراحت بود به او گفتم دنیا که زیرورو نشده من که ناراحت نیستم تو هم که کاری نکردهای پس دلیلی برای ناراحتی وجود ندارد.
در وسط راه وقتی مرا میبردند با آرنج به سینه مامورین زده فرار کردم. تا آنها به خود آمدند من فاصله زیادی طی کرده بودم. خیابان مستقیم و بدون پیچوخم بود، ناگهان ایستادم و بیحال شدم به خود نگاه کردم خون بسیاری لباس و حتی زمین را پوشانده بود، قدرت حرکت نداشتم به زمین افتادم. فورا مرا به ماشین و بعد به آمبولانس رساندند. وقتی میخواستند سرم خون به من تزریق کنند سعی کردم مانع این کار شوم که سیلی محکمی خوردم و از هوش رفتم. بعد از ۷ ساعت خود را روی تختی دستوپا بسته در اطاقی دیدم بالای سرم سرم و خون بود طوری مرا بسته بودند که کوچکترین تکانی نمیتوانستم بخورم. برادر کوچکترم را بالای سرم آوردند دیدم با قیافه ماتمزده به من نگاه میکند. دو مامور شکنجه بالای سرم بودند و مرتب شکنجه میدادند و سرم را دائم به لبه تخت میکوفتند. طفلک خیلی ناراحت بود، گوئی او را شکنجه میدهند. گفتم داداش کاری نداری برو به مامان و حاجی سلام برسان. بدون اینکه بتواند حرفی بزند رفت. شکنجه من در این مدت بیخوابی مفرط، ضربه روی سر و صورت و گردن بود. موهای بلندم را با فشار داخل چشمهایم میکردند. دائما به من مرفین تزریق میکردند بعد از هفت روز که مرفین را قطع کردند اول ناراحتی بود چون سخت معتاد شده بودم. در بیمارستان شهربانی بدترین روزها را گذراندم. دو ماه تمام آب نمیتوانستم بخورم. در آن شرایط میفهمیدم امام حسین(ع) و خاندان و اصحابش چه زجر و ناراحتی کشیدند. بعد از دو ماه نصف استکان چای به من دادند. در مدت هشت ماه ۵ عمل جراحی روی بدنم انجام دادند و ۸ عضو بدنم را از دست داد م. کلیه، لوزالعمده، طحال، دو دنده، قسمتی از معده، قسمتی از روده بزرگ و کوچک، تنها چیزی که در بدنم سالم است قلب است.
مهدی دلیر، در یکی از عملها احتیاج شدیدی به خون پیدا کرده بود که اعضای خانوادهاش دادند. در ماه هشتم خانوادهاش او را ملاقات کردند. دانههای درشت یرقان روی صورت و گردنش بود. قدرت ایستادن و نشستن نداشت، با وجود این سعی میکرد خودش را خوب و سالم نشان دهد. لکنت زبان پیدا کرده بود. تارهای صوتی مهدی در اثر شکنجه صدمه دیده بود. به طور محسوس یکی از دستهایش بلندتر از دست دیگر شده بود. پدر و مادرش در این دیدار به شدت گریه میکردند. اما مهدی آنها را دلداری میداد. با وجودی که چشمهای سبز روشن و نافذش را اشک میپوشاند اما به خوبی خود را کنترل میکرد. در این ملاقات خواهر کوچکتر مهدی سرسخت نیز همراه خانواده بود. و از روی کنجکاوی در کمدی را که در اطاق ملاقات بود باز کرد و دستبند و پابندی را که در آن بود مشاهده کرد و به شدت متأثر شد. هنگام خداحافظی مهدی در گوش خواهرش گفت «خواهرم این آخرین دیدار ماست، به رفقا سلام برسان ما مجاهدیم». مهدی آخرین و سختترین عمل را در پیش داشت لذا هفته بعد مجددا مادرش به ملاقاتش رفت. دیگر از او خبری نشد. ماه بعد او را در اوین ملاقات کردند. زیر یک چادر و مهدی درون یک قفس به طول و عرض یک آدم و او دولا ایستاده بود.
خبر مقاومت دلیرانه مهدی همهجا پیچیده بود، و خبر شکنجههای وحشیانه مامورین ساواک نیز به همهجا رسیده بود. و این زمانی بود که سازمانهای بینالمللی برای بازدید از زندانهای شاه سخت فشار میآوردند. نمایندگان صلیب سرخ بینالمللی به ایران آمده بودند. و در این بازدید، با دردست داشتن اطلاعات قبلی به دیدار مهدی رفتند و با وی مصاحبه کردند. این مصاحبه ۵/۲ ساعت طول کشید. مهدی همهچیز را با صراحت گفت و به خاطر همین دوباره به زیر شکنجه رفت و وضعیت او بدتر شد. لذا او را دو ماه در بیمارستان بستری نمودند. و قسمت دیگری از معدهاش را برداشتند. بعد به زندان قصر منتقل گردید. در قصر اولین ملاقات با مادرش دست داد. دوستان زیر بازوی او را گرفته بودند. از مادرش خواهش کرده بود چون قدرت ایستادن و شنیدن صدا ندارد برود. مادرش به شدت غصه میخورد. بعد از این ملاقات او را از زندان قصر به اوین منتقل کردند.
رژیم سفاک شاه، بعد از تمامی این شکنجهها، تازه باصطلاح او را «محاکمه» کرد و در بیدادگاه شاه به اعدام محکوم گردید ولی به علت نقصعضو او را به ابد محکوم کردند. وخامت وضعیت عمومی مهدی در اثر این شکنجهها و فشار سازمانهای بینالمللی باعث شد که مامورین رژیم صحبت آزادی احتمالی او را مطرح سازند. ولی وقتی دوباره صلیب سرخ به ایران رفت و از زندانها دیدن نمود و با مهدی نیز ملاقات کردند، آزادی وی موقوف شد.
علاوه بر تمامی ناراحتیها، چشمهایش نیز بهخاطر شکنجه ضعیف شده است و بدون عینک نمیتواند مطالعه کند. ولی روحیه مهدی قوی است و ارادهاش محکم، هنوز هم مانند گذشته خوشاخلاق، مهربان، با گذشت و صمیمی است.
گزارش کشتار قم
و لاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون.
البته نپندارید که شهیدان راه خدا مردند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.
رژیم استثمارگر پهلوی هر روز با ابتکارهای تازهای (در مورد جنایت) چهره کریه و منفور خود را نمایانتر میسازد. آگاهی و شناخت مردم نسبت به اسلام و علاقه ایشان نسبت به رهبر شیعیان امام خمینی به حدی رسیده است که طاغوتها و خونخواران زمان خصوصا خاندان آدمکش پهلوی را به وحشت انداخته و آنها را بر آن داشته است تا به خیال خام خود ارزش و شخصیت امام خمینی را با اهانتها و ستمهای ناروا در نظر مردم پائین آورند و به دنبال آن جنبش نوین اسلامی را مخدوش سازند.
چه باطل خیال و تاریکاندیشند، زیرا ملت آزاده و آگاه ایران دیگر فریب این دسیسهها و نیرنگها را نمیخورد، فاجعه دردناک اخیر قم مؤید این حقیقت است:
متعاقب ابراز احساسات پرشور مردم مسلمان ایران و استقبال پرشکوه از مراسم یادبود حجتالاسلام آقای حاج سیدمصطفی خمینی و اوجگیری مبارزات روحانیت و مسلمانان داخل و خارج، رژیم به دنبال بهانهای برای گرفتن انتقام از خلق مسلمان و روحانیون و بالاخص امام خمینی میگشت تا بتواند به صورتی اثرات مثبتی را که روشنگری روحانیون در طی ماههای اخیر بر مردم گذارده است پاک نماید. از اینرو با فرارسیدن روز ۱۷ دیماه (روز باصطلاح آزادی زنان) دست به تبلیغات وسیعی بر علیه روحانیون و در رأس آن حضرت آیتاله خمینی زد، و روحانیت را مخالف ازادی زنان و ترقی و پیشرفت معرفی نمود.
از سوی دیگر با زور و اعمال فشارهای گوناگونی کارمندان زن و موسسات و ادارات دولتی را به صف کرده، ترتیب تظاهرات و جلسات شهساخته و رسوایی را داد تا بدینوسیله نهتنها افکار را معطوف به این نمایشات سازد بلکه اینها را صحنههای مناسبی جهت سمپاشی بر علیه روحانیت نماید. در این رابطه روزنامههای فرمایشی رژیم نیز اقدام به انتشار مقالاتی کردند. منجمله
روزنامه اطلاعات در صفحه هفدهم از شماره ۱۵۵۰۶ مورخ ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق (که گویا نامی مجهول و مستعار از ساواک) انتشار یافت که طی آن ساحت ارجمند پیشوای معظم و محبوب شیعیان حضرت آیتاله خمینی مورد اهانت و افترا و هتک حرمت قرار گرفته بود.
ساواک در این مقاله رسوا سعی بر آن داشت که امام خمینی رهبر حماسهآفرین مسلمانان را از روحانیت جدا سازد و ایشان را منفرد و بیگانه از خلق مسلمان ایران وانمود کند. جای تعجب نیست که مزدوران، بیگانهپرستان و نوکرمآبان آزادگان را نیز مانند خود وابستهانگارند و باورشان نباید که فردی یا ملتی به اراده خود و با آرمانی انسانی حرکت نماید آنچه مسلم است رژیم و عمالش انتظار چنین عکسالعملی از ملت مسلمان را نداشتند. آنها تصور میکردند که توانستهاند در طول سالها حکومت خفقان و شکنجه بر ملت، همبستگی و انسجام آنان را بگسلند. تصور میکردند تبلیغات ضداسلامی و ضداخلاقی آنها ضمن سالهای تفتیش عقاید، مردم را از مکتب انسانپرور اسلام منزوی نموده است. ولی مقابله مردم آگاه ایران در برابر خیانتهای اخیر رژیم مشت محکمی بود بر دهان خونآلودش و ضربه مهلکی بود بر دیکتاتوری لرزانش.
انتشار این مقاله در روزنامههای ساواک (اطلاعات و کیهان و رستاخیز) موج خشم در کلیه اقشار اجتماع را برانگیخت.
علمای اعلام و روحانیون متعهد به عنوان اعتراض به این اعمال رژیم کلاسهای درس خود را تعطیل نموده از برگزار کردن نمازهای جماعت ممانعت کردند. همچنین عدهای از مراجع عالیقدر اعلامیههایی در این مورد صادر نمودند و انزجار مسلمین را از این دسیسههای رژیم ابلاغ کردند.
به دنبال انتشار این اعلامیهها مردم مسلمان قم به حمایت و پشتیبانی از مراجع بزرگ خود دست از کار کشیدند و در روز ۱۸ دیماه به دستور آیتاله گلپایگانی و دیگر علماء اعلام بازارها تعطیل گردید. و اهالی شریف قم جهت کسب تکلیف در مقابل عمل وقیحانه رژیم به خانههای مراجع و علما عظام قم میروند.
عصر نوزدهم دیماه جمعی از مردم حدود ده هزار نفر به حالت اجتماع و با کمال متانت و آرامش به سمت حرم و خانه یکی از آقایان علما به حرکت درآمدند ولی در مسیر خود از جنوب به شمال شهر ناگهان با مأمورین مسلح پلیس مواجه میشوند. توضیح نمایندگان جمعیت به نیروهای پلیس کمترین تأثیری در آنها نمیگذارد و هنگامی که عدهای از بین جمعیت سعی میکنند به راه خود ادامه دهند پلیس بدواً به ایراد ضرب با چوب و باتون متوسل میشود. ولی بازهم پیشروی مردم مسلمان ادامه مییابد و بدون هیچ هراسی با مزدوران رژیم به جنگ و گریز میپردازند. در این هنگام چند ساواکی و مأمورین شهربانی به منظور بوجود آوردن بهانهای برای دخالت کماندوها با سنگ و لگد شیشههای چند مغازه را میشکنند (در همین هنگام از بلندگوهای پلیس عبارت «سدمعبر حرام است» به گوش میرسد. (گویا این جمله رمزی و قراردادی بوده است) بدنبال این صحنهسازیها بلافاصله تیراندازی شروع میشود.
در ابتدا گلولهها را هوایی شلیک میکردند ولی دلاوری مردم مسلمان، مردمی که جان برکف به میدان مبارزه آمدهاند تا از شرافت انسانی و ناموس عقیدتی خود دفاع نمایند آنها را به شگفت وامیدارد و در مقابل این سیل انبوه احساس عجز مینمایند. و ناگهان لولههای مسلسلها، سینهها و سرهای مردم را نشانه میگیرند و به سوی آنها شلیک مینمایند. اولین شهیدان در مقابل مدرسه حجت در خون خود درمیغلطند و فریاد کشتند، کشتند از جمعیت بلند میشود. ولی گوئی اصلا خیال عقبنشینی ندارند جسد اولین شهید (یکی از طلاب آقای شریفی) را بر سر دستها بلند میکنند و به راه خود ادامه میدهند. ولی به دنبال او عدهای دیگر بر سطح خیابان میافتند و جمعیت مبارزه خود را به صورت جنگ و گریز ادامه میدهد. زدوخورد تا نیمهشب ادامه مییابد. تعداد زخمیها بیش از ۵۰۰ نفر گزارش شده است و بیش از ۷۰ نفر نیز شهید میشوند. مردم با جان و دل از زخمیها در خانههای خود نگهداری مینمایند و از زائران و مسافرین شرکتکننده درتظاهرات پذیرائی میکنند. ولی هنوز مبارزه تمام نشده است مردم بر بالای پشتبامهای خود جمع شده و با صدای بلند شعار «امشب تا صبح بیداریم، ما از شاه بیزاریم» را میخواندند.
در طول این زدوخورد خیابانی و حملات پلیس هرکس که به زمین میافتاد به سرعت از محوطه دور میکردند و زخمیان را بلافاصله به بیمارستان میفرستادند. متعاقب این درگیری به دستور آیتاله گلپایگانی مردم جهت اعطای خون برای مجروحین به بیمارستانها مراجعه کردند ولی عده زیادی از ایشان توسط جلادان نظام پهلوی دستگیر شده به سیاهچالها رهسپار میشوند.
اخبار رسیده حاکی از این است که بیش از ۳۰۰ نفر از مجروحین به خاطر کمبود خون در بیمارستانها درگذشتهاند. نظام حاکم که از زنده ماندن نام و خاطره شهدا به هر گونهای وحشت دارد و راضی نمیشود به هیچ صورتی یادی از آنها باقی بماند که خود نشانهای از قساوت اوست و داغ ننگی است بر پیشانی خونالودش از دادن اجساد شهدا به خانوادههای آنان خودداری کرده است. و برای اینکه خانوادهها را از درخواست اجساد مأیوس نماید برای هر گلولهای که به بدن آنها اصابت کرده است گفته میشود که مبلغ ۳۰۰ تا ۷۰۰ تومان مطالبه کرده است و به علاوه از آنها ضمانت ۱۵۰ هزار تومانی خواسته است که جسد در شهرستان قم دفن نشود و تا چهلم هیچ مراسمی برای آنها برگزار نگردد.
به دنبال جنایات شاهانه ۱۹ دیماه شهرستان قم و زنده شدن خاطرات مبارزات پیگیر مردم غیور قم، عده زیادی از علمای اسلام طی نامهها و اعلامیههایی تنفر خود را از وقایع اخیر و حملات وحشیانه رژیم اعلام نمودند و رژیم را از سرنوشتی که در انتظارش است بیم دادند، از آن جمله اعلامیه حضرت آیتاله سیدکاظم شریعتمداری است که در سطح وسیع در ایران منتشر شده است. علاوه بر این اعلامیه مصاحبه مطبوعاتی توسط ایشان و سه خبرگزاری غربی صورت میگیرد که قسمتهایی از آن در روزنامه واشنگتن پست ۱۱ ژانویه ۷۸ به صورت زیر آمده است:
«آیتاله شریعتمداری شایعات رژیم را که تظاهرات به خاطر مخالفت با آزادی زنان و اصلاحات بوده است رد کردند، و اشاره کردند که مردم هرگز حمله به پلیس را آغاز نکردند و آنچه رژیم ادعا مینماید دروغ محض است. برخلاف خواسته مردم برای اعتصاب عمومی من دستور این کار را صادر نکردم، زیرا ما نیرو و اسلحه نداریم و مردم کشته میشوند.»
به عبارت دیگر، آقای شریعتمداری معتقدند که بدون اسلحه نباید دست به اعتصاب و تظاهر عمومی زد. بلکه ابتدا باید مسلح شد و بعد اقدام کرد. علاوه بر این اعلامیههای انفرادی اعلامیه دیگری مشترکا به امضای ۱۲۵ نفر از علمای اعلام در ایران منتشر شده است که پشتیبانی خود را از امام خمینی و خواستههای ملت اعلام نموده و رژیم را به خاطر وقایع اخیر محکوم کردهاند. از آن روز به بعد نیروهای نظامی و پلیس با تمام تجهیزات در خیابانهای قم مستقر شدند. خبر این همه جانفشانی پویندگان راه حق و آن همه بیشرمیهای جلادان بدتر از یزید سراسر کشور را به لرزه درآورد و سیل اعتراض کسبه تهران، اصفهان، مشهد، شیراز، اهواز، آبادان و دیگر شهرستانهای ایران منجر به تعطیل مغازهها و بازارها گردید و در تمام شهرها درگیریهای زیادی به وقوع پیوست. نمونههائی از اعلامیههای صادرشده در همین شماره از پیام مجاهد آمده است.
دانشگاهها و دانشجویان هم به دنبال اعتراض و اعتصاب بازاریان تعطیل بودند و در دانشکده علم و صنعت و پلیتکنیک تهران نیز زدوخوردهائی در همین رابطه صورت گرفت. پس از فاجعه دردناک عدهای از مدرسین حوزه علمیه قم به شهرهای جنوب ایران تبعید شدند. هنوز چند روزی از آن کشتار وحشیانه نگذشته بود که باز مراسم خائنانه دیگری صورت گرفت.
در روز یکشنبه ۲۵ دیماه عمال رژیم برای تکمیل جنایات خود و تظاهرات علیه مردم عده زیادی را (از جمله با تعطیل کردن کارخانه ریسندگی ری و سیلون تهران) توسط ۱۵۰ دستگاه اتوبوس به سوی قم بسیج کردند و حتی برای مجبور ساختن عدهای از پیشهوران جزء، جواز کار آنها را گرفتند که پس از رفتن به قم جواز را به آنها بازگردانند.
در روز تظاهرات دولتی در قم مردم شریف قم بیکار ننشستند، اتومبیل پیکانی در حالی که حامل بلندگوئی بوده در جلو صف در خیابان صفایی شروع به صحبت میکند و برضد مبارزات مردم و امام خمینی شعار میدهد ولی در همان لحظه اول سنگی به طرف ماشین پرتاب میشود و پس از آن سنگی دیگر. چند سنگ هم به شیشه اتوبوس میخورد که باعث هراس و وحشت افراد داخل اتوبوس میشود. مامورین پلیس از ترس اینکه افراد فرار نکنند پیوسته اتوبوس حامل متظاهرین را مواظبت میکردند. مردم و طلاب که دیگر تاب تحمل چنین صحنهای را خصوصا پس از آن فاجعه اسفانگیز نداشتند مجددا دست به تظاهرات زدند ولی اینبار نیز با رگبار آتشین مسلسل پلیس روبرو گردید و دهها نفر به شهادت رسیده و عده نیز زخمی شدند. این قبیل تظاهرات به شدت ادامه دارد. در روز ۲۷ دیماه دولت عملیات مشابهی در تبریز انجام داد.
مسلمانان ایران خارج از کشور در خاورمیانه در اروپا و آمریکا با صدور اعلامیهها و برگزاری تظاهرات و برنامههای افشاگرانه گوناگون اذهان جهانیان را از رویدادهای اخیر ایران و جنایات رژیم آگاه نمودند.
حضرت آیتاله خمینی با صدور پیامی به مناسبت وقایع اخیر خطاب به مردم شریف ایران به مسلمانان ایران نوید دادند که ملتی که حاضر است اینچنین از جان خود بگذرد پیروز است و عاقبتی جز شکست و نابودی برای رژیم پهلوی نیست (پیام امام خمینی را در این شماره ملاحظه نمائید.)
نهضت آزادی ایران طی اعلامیهای ضمن گزارش این کشتار به تحلیل اوضاع پرداخته و پرده از روی توطئههای شاه ـ کارتر برداشته است (متن آن رادر همین شماره ملاحظه کنید).
روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور نجف اشرف در اعلامیه خود ضمن گزارش حوادث قم به اعمال وحشیانه رژیم شدیداً اعتراض کرده و اعلام نمودند که «راه ما راه خمینی، هدف ما اسلام و استقرار حکومت اسلامی است» و تا احراز آن هرگز دست از مبارزه نخواهند کشید.
در اروپا «کمیته اسلامی برگزاری تظاهرات ضدرژیمی» در تاریخ ۲۱/۱/۷۸ تظاهراتی در شهر لندن برگزار نمودند.
در آمریکا سازمان جوانان مسلمان در شهرهای واشنگتن و هوستن تدارک تظاهرات وسیعی را دیده با بسیج نیروهای مسلمان از نقاط مختلف و شرکت در تظاهرات مردم آمریکا را از خفقان موجود در ایران و دروغگوئیهای دولت آمریکا را در رابطه با سیاست حقوق بشر اعلام نمود.
در همین رابطه انجمن اسلامی دانشجویان به برگزاری جلسات افشاگرانه مبادرت ورزید و از این طریق مردم را از برنامههای جنایتکارانه رژیم و مبارزات حقطلبانه مسلمانان ایران آگاه نمود.
آنچه جای بسی تأمل است سکوت برخی از سازمانهای مدعی مبارزه و انقلاب چه در داخل و چه در خارج از کشور درباره قتل و عام ۲۹ محرم امسال و یا مخدوش نمودن اخبار آن توسط برخی دیگر میباشد که البته مورد مطالعه و بررسی و توجه بسیار هموطنان هوشیار قرار میگیرد! وقایع اخیر بار دیگر دروغهای رژیم را در رابطه با اصلاحات قانونی در ایران برملا ساخت و بر جهانیان روشن نمود که تا چه اندازه این رژیم نوکر مآب از پشتیبانی مردم برخوردار است. جنایات شاه دیگربار نشان داد که مفهوم آزادی مطبوعات چیست؟! حقوق بشر یعنی چه؟! و آزادی برای چه کسانی است؟!
بشارت جاودان به شما این مسلمانان آزاده که خون گرم و جوشان خود را به پای نهال اسلام ریختید و آن را بارورتر کردید. درود بر شما و بر همه مجاهدین و پویندگان راه حق.
محرم و عاشورای ۱۳۹۸
امسال در ایام محرم در اکثر شهرهای ایران عاشورا بود. و سوگواریها از حالت تحجر و سنتی آن خارج شده و حالتی قهرآمیز و حتی ضدنظام حاکم وجنبه سیاسی به خود گرفته بود. در روز عاشورا در بسیاری از شهرهای ایران ضمن عزاداری شعارهائی داده میشد که بیشتر «درود برخمینی» و «امام خمینی» و در بعضی جاها «مرگ بر شاه» بود. در اکثریت این مراسم دانشجویان نقش فعالی داشته و بیشتر مردم وقتی شرکت دانشجویان را در مراسم عاشورا و شعارهای آنان را میشنیدند احساس همبستگی بیشتری با آنان نموده هرچه بیشتر آنها را تشویق مینمودند.
شیراز:
حدود دو هفته قبل از عاشورا چند نفر از روحانیون سرشناس و متعهد منجمله آقایان سیدعلیاصغر دستغیب و سیدعلی محمد دستغیب را دستگیر و روانه زندان میکنند. دو نفر دیگر هم متواری میشوند. سه شب قبل از عاشورا عدهای در کوچهای موازی خیابان قاآنی در حالی که شعار میدادند از محل دور میشدند. شب بعد شهربانی مسجد آتشیها را موقع نماز مغرب محاصره کرد و به درون مسجد حمله بردند. اما در آن موقع در مسجد تنها یک جوان ۱۵ ساله بود که او را دستگیر میکردند. در این میان خواهران دلیر مسلمان از جریان امر اطلاع یافته و در اطراف مسجد پراکنده شدند و جوانان را از جریان واقعه آگاه میساختند. این هوشیاری باعث میشود که عده زیادی از برادران و خواهران از دام پلیس بگریزند. اما در هر حال آنشب حدود هشتاد نفر را در مسجد و اطراف آن دستگیر نموده و آنان را به کلانتری برده و در یک اطاق زندانی میکنند. پس از یک روز به علت اعتراض شدید و فشار به کلانتری، اسیران را به زندان عادلآباد شیراز انتقال داده و موقتا در یک محوطه محدود نگهداری میکنند. تمامی این حملات و دستگیریها برای جلوگیری از برنامههای عاشورا بوده است.
روز عاشورا شهربانی درب مسجد ولیعصر را کنترل نموده و هر کسی را که به نظر مشکوک میرسید خصوصا دانشجو و بطور کلی جوانان را دستگیر مینمودند. ولی با اینحال حدود پنجهزار نفر در مسجد گرد آمدند و پس از سخنرانی آقای مصباحی، نزدیک ظهر چند روحانی جلو و بقیه پشتسر آنان در صفهای ۵ نفری عازم شاهچراغ میشوند. در این تظاهرات عدهای از خواهران مسلمان نیز در یک دسته با شعارهای جالب و آتشین برادران مسلمان را همراهی میکردند.
در شاهچراغ با وجود کتنرل شدید شهربانی و ساواک شعارها اوج میگیرد که از آنجمله «مرگ بر شاه خائن»، «درود بر شریعتی»، «درود بر خمینی» بوده است. فریادهای خشمگین مردم محوطه شاهچراغ را به لرزه درمیآورد. در این بین اعلامیههای زیادی در مسجد پخش میشود. سپس جمعیت به مسجد جمعه رفته و شعارهای شدیدالحنی میدهند. پس از آن در عین دادن شعار روانه بازار شهر میشوند. در این حال عدهای از خواهران (۲۵ الی ۳۰ نفر) که اکثرا از دبیرستانهای دخترانه بودند نیز با دادن شعار در بازار به راه میافتند. مدتی بعد شهربانی در مدخل بازار آنها را محاصره مینماید و همه خواهران را دستگیر مینماید. چند نفر از خواهران که در خانههای اطراف بازار پنهان شده بودند توسط پلیس خارج و دستگیر میگردند.
دستگیرشدگان را پس از ۳۰ ساعت بازجوئی و انگشتنگاری و عسکبرداری آزاد میکنند. قابل ذکر است که روحیه خواهران مبارز در این درگیریها بسیار جالب و مقاوم بوده است به طوری که یکی از خواهران مسلمان پس از توهین یک مامور، سیلی محکمی به او میزند.
جریانات مشابهی در مسجدالرضا نیز اتفاق افتاده است.
چند روز پس از ختم مراسم عاشورا دستگیرشدگان را که حدود ۱۰۰ الی ۱۲۰ نفر بودند آزاد مینمایند. ولی هنوز ۳ نفر از روحانیون و علمای اسلام منجمله آقایان دستغیب را آزاد نکردهاند.
چند روز بعد از عاشورا کافه گلسرخ ـ روبروی فرودگاه ـ که یکی ازکافههای معروف شیراز و مرکز تجمع اشراف مفسد است به آتش کشیده میشود. به طوری که ساختمان آن به یک مخروبه تبدیل میشود. این کافه متعلق به یکی از خوانندگان معروف بوده است.
صفحهفروشی بتهون در شیراز نیز به آتش کشیده میشود. بدین طریق که بعد از بررسی معلوم میشود که چند نفری در بالای بام این فروشگاه رفته و از سقف آن بنزین به داخل ریخته و بعد آن را آتش زدهاند.
کازرون:
از یک هفته قبل از عاشورا مراسم سوگواری با شعارهای مترقی و ضدرژیمی، با شرکت عموم مردم جریان داشت و در آخر جلسات سوگواری هر شب نام حضرت آیتاله خمینی برده میشده است. در روز عاشورا کلیه مردم در دستجات مختلف شرکت نموده و شعارها کمکم تند شده و اوج میگیرد. قابل ذکر است که کازرون از نظر تعداد مردم شرکتکننده در مراسم نسبت به جمعیت کل آن شهر بسیار زیاد و قابل توجه بوده است. و شاید از این نظر از بسیاری از شهرستانهای دیگر جلوتر باشد.
دزفول:
در روز عاشورا عده زیادی از مردم ابتدا به خانه و ماشین یک روحانی مرتجع و درباری حمله برده، سپس به شهربانی و سینماها و عرقفروشی یورش میبرند. در این شهر نیز جریان جنبه عمومی داشته است.
مقامات دولتی یزید برای جلوگیری از برگزاری مراسم یادبود سرور شهیدان حسین، از مدتها قبل تدارکاتی دیده بودند. و تا قبل از روز عاشورا شهر آرام ولی در انتظار بود.
سقز:
در روز عاشورا در حیاط مسجد عدهای از مردم جمع شده بودند. ناگهان چند دانشآموز شروع به گفتن یا حسین یا حسین… میکنند. کمکم افراد بیشتری به جمع آنان میپیوندند و میخواستند از مسجد خارج شوند. مامورین شهربانی میکوشند تا از خروج آنان از مسجد جلوگیری به عمل آورند. اما مردم آنها را به عقب رانده و وارد خیابان میشوند و شعارها و فریاد «یا حسین یا حسین» اوج میگیرد و سپس شعارها شکل مشخص و ضدرژیمی به خود میگیرد. در این جریان اکثریت مردم شرکت داشتهاند و حالت شهر کلا دگرگون میشود.
روز عاشورا سنقر مملو از ساواکیهائی که از کرمانشاه فرستاده شده بودند میشود. و عده زیادی از دانشآموزان و معلمین را به عنوان محرکین اصلی این جریانات دستگیر و روانه زندان میکنند. و پس از ۲۴ ساعت که آنان را شکنجه میدادهاند (به طوری که صدای «یا حسین یا حسین» آنان که ناشی ازشدت شکنجه بوده است به بیرون زندان میرسیده است) از طریق دادگاه عادی (سیستم جدید پلیس در برابر مردم که به جرم فعالیت سیاسی دستگیر میشوند) با ضمانت مالی به مبلغ ۵۰ هزار تومان برای هر نفر ازاد مینمایند.
ضمنا مامورین شهربانی و ساواک کلیه دانشآموزان مدارس راهنمائی و دبیرستانها را بازرسی مینمایند.
بهبهان:
در اوائل مهرماه جاری آقای رضوانی یکی از روحانیون متعهد طبق برنامه قبلی قرار میشود به مدت ۱۰ روز در بهبهان سخنرانی نماید. پس از ۵ روز تجمع و استقبال شدید مردم از سخنرانی نامبرده، شهربانی نگران شده و از ادامه سخنرانی جلوگیری مینماید. شب، پس از نماز، یکی از روحانیون شهر ضمن تشکر از استقبال مردم قطع سخنرانی ایشان را توسط شهربانی به اطلاع مردم میرساند، در این هنگام یک زن فریاد میزند:
ای مردم نامرد نباشید و نگذارید اینها بیش از این ستم کنند (و با جملاتی شبیه به این مضمون) و مردم را به حرکت درمیآورد. در این موقع چراغها خاموش میشوند و مردم با دادن شعارهای تند (مرگ بر شاه ـ و درود بر خمینی) وارد خیابان شده و به طرف شهربانی حمله برده و مامورین و رئیس شهربانی را کتک مفصلی میزنند. گفته میشود که در این حمله یکی از خواهران مسلمان با رئیس شهربانی گلاویز میشود.
اصفهان:
در نجفآباد اصفهان قبل از عاشورا شهربانی تعداد زیادی موتورسیکلت از مردم میگیرد. در همین زمان اعلامیهای در شهر منتشر میشود که هر کس موتورش را میخواهد روز عاشورا بیاید جلوی شهربانی و تحویل بگیرد. پلیس که غافلگیر شده بود با ترس و لرز و نگرانی در آن روز تمام نیروی خود را جلوی شهربانی متمرکز میکند. مردم از فرصت استفاده کرده در بیشتر نقاط شهر به آزادی به تظاهرات میپردازند. در این جریان عدهای دستگیر و به شدت مضروب میگردند.
تهران:
در یکی از عزاداریهای تهران که توسط دانشجویان دانشکدهها و مدارس عالی ترتیب داده شده بود دانشجویان پلاکاردهائی که آزادی امام خمینی، آیتاله طالقانی، آیتاله منتظری و سایر رهبران و آزادیخواهان در آن درخواست شده بود حمل میکردند. و به صورت دستهجمعی آیه «نصرمن الله و فتح قریب» و آیات و شعارهای دیگری را میخواندند. گروهی از دانشجویان که از میدان سیروس به طرف مولوی حرکت میکردند، پرچمهای سرخی حمل مینمودند. علاوه بر آن گوسفندی قربانی کرده و مشتهای گرهکرده خود را در خون آن فرو برده و سپس با حرکت مشتهای خونین خود آمادگی خود را در انتخاب خون و شهادت در مصاف با رژیم پهلوی اعلام مینمودند.
در انتهای این گروه تعداد زیادی از دختران مسلمان در حرکت بودند. پلیس طبق معمول در چهارراهها با کامیونهای مملو از کماندو مستقر شده بود. اما دانشجویان با هوشیاری کاملی از درگیری با آنها خودداری میکردند.
· آقای علی تهرانی دانشمند و نویسنده که از شب پنجم محرم در مسجد قبا به سخنرانی دعوت شده بودند، پس از دو شب سخنرانی روز بعد ساعت ۲ بعدازظهر در کتابخانه مسجد دستگیر میشوند و پس از دو روز محرمانه محاکمه شده به ۴ سال تبعید در چاهبهار محکوم میگردند. گفته میشود که تبعید ایشان علاوه بر سخنرانیهایشان در مسجد قبا، به علت انتشار اعلامیهای در مورد مرحوم دکتر شریعتی در ۴ ذیحجه و اعلامیهای در تاریخ ۲۹ ذیحجه در تحلیل اوضاع سیاسی ایران بوده است.
· متعاقب دستگیری آقای تهرانی برنامه مسجد قبا نیز تعطیل میگردد. بستهشدن دربهای مسجد و خاموشی چراغهای آن در روزهای محرم، خشم و کینه مردم را نسبت به اقدامات رژیم شدیدتر نمود. پلیس که قادر به تحمل این وضع نبود، در شب عاشورا سرایدار مسجد را به زور سرنیزه مجبور کرد تا درب را باز کند و چراغها را روشن بگذارد.
· آقای موسوی را نیز که دو شب در مسجد نیاوران صحبت کرده بودند دستگیر کرده و بعد از کتکزدن رها میکنند.
عمال خونخوار رژیم، این عمال امپریالیستهای جهان، این خودکامگانی که تنها خون انسانهای بیگناه شربت تسکیندهنده درون پریشان و آشفتهشان میباشد، هر از چندی به نوعی غارتگری میپردازند. بدینگونه که یاحقگویان راهمان دمندایشان را در گلو خفه میسازند یا روانه سیاهچالشان میکنند و یا آنها را به گوشهای دیگر از این زمینی که صفحه ثبت جنایات اینهاست میرانند تا هم خود از ندای حقگوی آنان که همچون نیشی است بر جانشان، در امان بمانند و هم به مردم نشان بدهند که ما تنها غارتگر مال و فرزندان شما نیستیم بلکه چپاولگر روشنگران راه و فکر و اندیشه شما نیز هستیم. چه خیال خام و باطلی.
اخبـــار
· مجاهد راستین بصیرزاده فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی در حدود هشت ماه قبل زیر شکنجه ساواک به شهادت رسیده است.
· شخصی که به تازگی از زندان آزاد شده برای دوستانش تعریف کرده است که به چشم خود دستهای پرخون شکنجهگر معروف اوین، تهرانی را دیده بود که در حال ناسزا و بکاربردن فحشهای بسیار رکیک به دختر جوان مسلمانی بود. میگفت: به درک که مرد! مرد که مرد! میخواست حرف بزنه تا اینطور نشه! هر چه به زبان خوش به او گفتم حزف بزن نزد تا مرد!
در زندان شایع بود که این شکنجهگر سفاک قسیالقلب جلاد، بیرحمانه با یک بطری شکسته که آن را چندین بار به اندام تناسلی زندانی فرو برده، باعث خونریزی شدید و کشتن او میگردد. از هویت و مشخصات این زندانی اطلاعی در دست نیست.
از درون زندانها:
· عدهای از زندانیهای سیاسی که مدت محکومیت آنها تمام شده بود به بهانههای مختلف دوباره محاکمه و محکومیت جدید به آنها دادهاند.
· منافقین روزبهروز بیشتر در جامعه مورد طرد و نفرت قرار میگیرند. اینک نهتنها همه نیروهای مبارز مترقی داخل و خارج کشور عمل خائنانه آنان را در میکنند، بلکه در درون زندان نیز طرفداران ذوقزده این خائنین به کلی منفرد شدهاند، به گونهای که مجاهدین مسلمان و نیز غیرمسلمانان هیچگونه رابطهای با آنان ندارند.
پخش جزوات:
· در روزهای ۱۰ تا ۱۲ آبان جزواتی تایپشده به صورت پلیکپی در سطح شهرهای مشهد و تهران پخش شدهاند که حاوی تفسیر سوره روم و مجموعهای از نامههای دکتر شریعتی به پدرش (نامه اول و آخر) و به پسرش احسان (نامههای اول و آخر) و نیز نامه شهید شریعتی به مجاهدین راستین خلق، شهید حسن آلادپوش و شهید محبوبه متحدین بوده است.
· در شهریور ماه امسال جزوهای در ۱۵ صفحه به امضای «جنبش مسلمانان ایران» در سطح وسیع در ایران پخش شده است. این جزوه حاوی تحلیلی از وابسته بودن رژیم به امپریالیسم آمریکا و در رابطه با تغییر کابینه و نیز در دفاع از مجاهدین راستین خلق در مقابل خیانت منافقین بوده است.
· روز ۱۴ آبان زندگینامه مجاهد شهید مرتضی واعظی دهنوی از گروه «مهدویون» در مشهد پخش میشود. قبلاً در اصفهان، تهران و تبریز نیز زندگینامه این مجاهد پخش شده بود. (جریان شهادت این انقلابی و همسرش فاطمه جعفریان در پیام مجاهد شماره ۴۸ آمده است).
در رابطه با شهادت مجاهدین فوق ابراهیم جعفریان و خانمش نیز دستگیر شدند.
نمایشنامه «حجربنعدی» در یزد:
در تاریخ ۹/۶/۸۶ در یکی از حسینیههای یزد نمایشنامه «حجربن عدی» به روی صحنه میآید و با استقبال فراوان مردم مواجه میشود. در شب اول نمایش شعاری داده میشود که «برای حکومت عدل مهدی صلوات بفرستید». با دادن این شعار یکی از پاسبانهای حاضر در سالن از مردم میخواهد که سالن را ترک کنند، اما به او میگویند این شعار جزو نمایشنامه است. بهرحال نمایشنامه تا پرده سوم ادامه پیدا میکند که ناگهان ۱۵ مامور ساواک به سالن ریخته به زور مردم را بیرون میکنند. مردم موقع ترک سالن، شعارهای «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» میدادهاند.
تظاهرات خواهران مسلمان درروز شوم ۱۷ دی:
روز ۱۷ دی ۵۶ در چند شهرستان ایران به خصوص در قم و مشهد تظاهرات وسیعی توسط خانمهای مسلمان که بیشتر دانشجو بودهاند صورت گرفت.
در مشهد حدود ۳۰۰ نفر از خانمهای مسلمان با حجاب اسلامی از یک حسینیه نزدیک میدان دقیقی بیرون آمده به قصد رفتن به سوی میدانی که مراسم ۱۷ دی (ازادی زنان!) به وسیله دولت برگزار میشده است در یک صف دو نفری در حالی که به آرامی شعار «الله اکبر» میدادهاند حرکت میکنند. در پیشاپیش صف تظاهرکنندگان دو خانم نوشتهای را که مضمونش تقاضای آزادی خواهران مسلمان دربند بوده است حمل میکردند. عده زیادی از جوانان مسلمان در دو طرف خیابان و در پیادهروها آنها را همراهی میکردند. پس از طی مسافتی عده زیادی پلیس و مامورین ساواک با کامیونهای خود راه را بر آنها میبندند و آنان را به داخل یک کوچه بنبست هدایت میکنند. در این موقع عده زیادی از جوانان مسلمان با پلیس به مدت ۳۰ دقیقه درگیر میشوند و آنها را به خود مشغول میکنند. لذا عدهای از خواهران موفق به گریز و عدهای نیز به داخل خانههای کوچه وارد میشوند. ولی حدود ۲۵ نفر از خواهران دستگیر میگردند.
بایکوت بانک صادرات:
میگویند شخصی بنام هژبر یزدانی که بهائی است اخیراً حدود ۳۰ تا ۵۰ درصد (اقوال مختلف است) از سهام بانک صادرات ایران را خریده است. بعد از انتشار این خبر، ابتدا در مشهد، و بعد در شهرهای دیگر مردم پول خود را از بانک صادرات درآوردهاند. شدت این وضع به قدری بوده است که بانک صادرات در حال ورشکستگی میباشد. همچنین بعد از این جریان در تظاهرات عاشورا و بعد از حادثه قم شیشههای بسیاری از شعب بانک صادرات را شکستهاند.
شایع است که هژیر یزدانی روابط نزدیکی با شاه دارد و در کشتن سپهبد تیمور بختیار رئیس سابق ساواک ایران دست داشته است. به علت روابطش با شاه، در بانکهای ایران اعتبارات نامحدودی به او داده شده است. هژیر یزدانی سالی یک یا دو کارخانه قند میخرد و با وامهای کلان که گرفته شرکتهای تجارتی و صنعتی زیادی ایجاد کرده است و مرتبا سرمایههای زیادی را به خارج میفرستد به طوری که موسسات او عموما ضرر نشان میدهد.
کارخانه قند اصفهان او امسال تعداد زیادی چک برگشت شده در دست مردم داشت و چغندرکاران نیز به علت بهائی بودنش کمتر حاضرند برای وی چغندر ببرند.
اعلام جرم:
یکی از وکلای دادگستری ــ آقای منوچهر مسعودی ــ طی نامهای خطاب به دادستان تهران به تاریخ ۱۴ آذر ماه ۵۶ اعلام جرمی علیه مسئولین امور درباره حمله به اجتماع عید قربان تسلیم نموده است. در این اعلام جرم به استناد مواد قانون اساسی و متمم آن و قانون مجازات و قانون آئین دادرسی کیفری، خواسته شده است که از طرق قانونی و به نحوی مؤثر در تعقیب مسببین حادثه اقدام شود. و مینویسد: «این روال مصداق بارز نقض حقوق بشر و تجاوز آشکار به امنیت قضائی و حکومت قانون شمرده میشود و چنانچه دادسرا نتواند عاملین چنین تجاوزی را کشف و خواستار مجازات آنان گردد وجودی کالعدم تلقی خواهد شد.
برگزاری چهلم
حاج سیدمصطفی خمینی
قم:
۱ـ روز چهارشنبه هیجدهم ذیحجه (عید غدیر) (۹ آذرماه ۵۶) به مناسبت روز چهلم شهادت آقای حاج سیدمصطفی خمینی در مدرسه الامام امیرالمؤمنین در قم مجلس یادبودی با شرکت چندین هزار نفر برگزار شد. در این مجلس یکی از روحانیون سخنرانی جالبی درباره شخصیت حضرت آیتاله خمینی و فرزند برومندشان ایراد کرد و سپس با شهامت و جرأت درخور ستایشی شدیداً یاوهگوئیهای روزینامههای رژیم را درباره حضرت آیتاله خمینی مورد حمله قرار داد.
رژیم شاه و طراحان سیاست شیطانی «هوای باز سیاسی» حرکت اسلامی و خصوصا رهبری آن ـ امام خمینی را مانع بزرگی در سر راه اجرای موفقیتآمیز برنامه خود میدانند. و خصوصا که بیانیه امام خمینی درباره وقایع ایران (مورخه ۲۹ ذیالقعده) و توزیع وسیع آن آگاهی و هشیاری جدیدی به مبارزین داده است. لذا از همه طرف، ایادی رژیم در برنامههای تبلیغاتی خود، حملات بیشرمانهای را علیه امامخمینی رهبر هشیار ملت شروع کردند.
در چنین شرایطی، این پاسخگوئی به یاوهسرائیهای رژیم بسیار به موقع بوده و در واقع زبان و احساس مرم ما را بیان میکرد. پس از ختم مجلس مردم با شعار «الله اکبر» از مسجد بیرون آمدند ولی در چند قدمی خود با ماشینهای شهربانی که مملو از پلیس بود مواجه گشتند. پلیس امان نداد و بیدرنگ به فرمان سرهنگ جوادی معاون شهربانی از کامیونهای خود بیرون پریدند و با چوبهای دستی به جان مردم افتادند و وحشیانه آنها را کتک زدند. در این میان چند نفر از جمله آیتاله ربانی خراسانی و یک نفر را که از صحنه فیلمبرداری میکرد دستگیر ساختند. و بعد آیتاله ربانی و شخص دیگری که اعلامیهای همراه داشته است نگه داشتند و بقیه را آزاد کردند. در ضمن همانروز صبح مردم دم در مدرسه خان اجتماع کرده و شعارهائی را که بر روی پارچهای نوشته شده و به در و دیوار مدرسه کشیده شده بود میخواندند. افزایش جمعیت باعث شد که پلیس باز با باتوم به مردم حمله کند. و بالاخره مامورین از پشت بام هتل میهن به بالای بام مدرسه رفته و پلاکارتها و پارچهها را بالا کشیدند و بردند.
۲ـ روز جمعه ۲۱ ذیحجه (۱۲ آذرماه) در مسجد اعظم از طرف حوزه علمیه قم نیز مراسم چهلم مجاهد سیدمصطفی خمینی برگزار شد که تقریبا از اکثر شهرهای بزرگ مانند تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، زنجان و کرمان دهها هزار نفر شرکت داشتند. در این مجلس آقایان ربانی املشی، حجتالاسلام خلخالی و محمدجواد حجتی کرمانی سخنرانی نمودند.
حجتالاسلام خلخالی و محمدجواد حجتی کرمانی سخنرانی نمودند. حجتالاسلام خلخالی در مورد اوضاع آشفته ایران و اختناق سیاسی که بر آن حکمفرماست و مسئله فلسطین صحبت نموده و موضع مردم و جامعه روحانیت را در قبال این مسائل روشن نمودند. آقای ربانی بیشتر در مورد شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی صحبت نمودند و آقای حجتی کرمانی فرازهائی از سخنرانی حضرت آیتاله خمینی را که به مناسبت شهادت فرزندشان در نجف ایراد کرده بودند و در آن درباره لزوم اتحاد همه قشرهای مسلمان ایران تأکید شده بود، قرائت کرد. و سپس قطعنامهای را مشتمل بر ۱۴ ماده که بین فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به تصویب رسیده بود قرائت فرمودند. جمعیت کثیر مردم پس از شنیدن هر بند آن با فریادهای صحیح است، صحیح است خود آن را تأیید کردند.
در ماده اول که صحبت از بازگشت حضرت آیت اله امام خمینی است ابراز احساسات مردم به قدری بود که کنترل آن حتی برای سخنران مشکل بود. این مجلس ۵/۳ ساعت طول کشید. در پایان جلسه مردم با شور و هیجان و مشتهای گرهشده و با شعار «اللهاکبر، اللهاکبر» از مسجد بیرون آمدند و در حالی که یکنواخت گامهای خود را محکم به زمین کوبیده و میگفتند «فیضیه، فیضیه» به طرف مدرسه فیضیه حرکت کردند.
پلیس که بیشتر در خیابان و جلوی مدرسه خان و جلوی هتل بلوار که روبروی درب جنوبی مسجد اعظم است کمین کرده بود به طرف مدرسه فیضیه حمله برد. در این میان چند نفر از دیوار مدرسه بالا رفتند که در را باز کنند، پلیس که چون مار زخمی به خود میپیچید، ۲ تیر هوائی شلیک کرد تا شاید بدینوسیله جمعیت را متفرق کند. و نیز سایر مامورین را که در سمت جنوبی مسجد بودند به کمک خواست بالاخره تظاهرکنندگان متفرق شدند و در مسجد هم باز نشد. در این میان روحانی مبارز آقای اشعری قمی دستگیر شد.
همانروز عصر از طرف خانواده حضرت آیتاله خمینی مجددا مجلس ختمی در مسجد اعظم برگزار شد. آقای معادیخواه سخنران این مجلس بیشتر درباره رژیم فاسد حاکم و اعمال ضداسلامی او منجمله تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی، مطالبی ایراد نمودند. پس از پایان سخنرانی باز صدای «اللهاکبر» بلند شد و مردم به خیابان ریخته شیشههای بانکهای اطراف صحن را و یک کیوسک پلیس را خرد کردند و شعار «درود بر خمینی»، «دانشجو ـ روحانی» داده و متفرق میشوند. در ضمن این جریانات عدهای دستگیر میشوند. فردای آن روز ننگیننامه حزب رستاخیز شاه و روزینامههای کیهان و اطلاعات درباره اجتماع قم و سخنرانی یک «روحانینما»! مطالبی شرمآور و سراسر دروغ و افترا نوشتند و با وقاحت مدعی شدند که آیتاله خمینی مرتجعی طرفدار ملاکین و مخالف اصلاحات ارضی است. براساس همین افترائات بود که طلاب در مقابل آنها عکسالعمل نشان داده اعلام کردند که شب در مسجد اعظم آقای خزعلی سخنرانی میکنند. منظور فقط اجتماع است. ولی پلیس هنگامی که مردم جهت تشکیل اجتماع بیرون میرفتند با چماق به آنها حملهور گردید و تعداد زیادی را دستگیر نمود. ولی پس از دو روز همه را به غیر از دو نفر آزاد نمود.
این اولینبار نیست که ایادی رژیم منفور بیشرمانه به رهبران اصیل جنبش اسلامی حمله میکنند. این حملات چه توسط خود شاه منفوذ و چه توسط نوکرانش چندینبار تابحال مطرح شده است غافل از آنکه مردم ما و مردم جهان همه به کذب بودن و بیاساس بودن این ترهات واقف هستند.
چه بیشرم هستند کسانی که زیر پوشش «انقلاب» و «سوسیالیسم» همین اراجیف را تکرار کرده و میکنند. همین چندی قبل بود که شخصی به امضای ک.د. (بخوانید کذاب ـ دروغگو) در نشریهای بنام «مانیفست مسائل انقلاب و سوسیالیسم ـ پژوهشنامه مستقل مارکسیستی ـ بهار ۱۳۵۵، ص ۱۲۱، مدعی شد که در طی تاریخ ایران مسئله مورد برخورد بین مذهب و روحانیون شیعه با شاهان عصر نه دفاع از منافع مردم زحمتکش، بلکه «منافع مادی و طبقاتی روحانیون» بوده است. و برای اثبات ادعایش حواله خواننده را به «املاک وسیع روحانیون» میدهد. راستی که چقدر بیشرمند. این اباطیل را وقتی میگویند که علمای اسلام از خمینی و منتظری و طالقانی و هاشمی رفسنجانی و دهها نفر دیگر، با کمال قدرت در برابر رژیم شاه جلاد ایستادهاند. این قهرمانان بزرگوار خلق صاحب کدام املاکاند؟؟
اصفهان ـ نجفآباد:
در شهرستان نجفآباد به مناسبت چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در مسجد جامع مجلس یادبودی برگزار شد که پس از آن تظاهرات خیابانی صورت میگیرد و پلیس جمعیت را متفرق میکند. در این جریان یک پلیس کتک جانانهای از دست تظاهرکنندگان میخورد و عدهای نیز دستگیر میشوند. گفته میشود این عده در یک اطاق نگهداری میشدند که هراز چندی با کتک و مشت و لگد آنها را شکنجه میکردند.
مفادی از قطعنامه حوزه علمیه قم در آذرماه ۵۶
۱ـ آزادی زندانیان سیاسی.
۲ـ بازگشت سریع آیتاله خمینی به ایران.
۳ـ سانسور فیلمهای شهوتانگیز و برنامههای باصطلاح هنری.
۴ـ بازشدن مدرسه فیضیه.
۵ـ بازشدن مسجد و کتابخانه دانشگاه تهران.
۶ـ جلوگیری از تکرار حمله پلیس به دانشجویان و آزادیخواهان.
۷ـ آزادی قلم و بیان و جلوگیری از اراجیفی که در روزینامهها منتشر میشود و محاکمه هیئتهای تحریریه آنان.
۸ ـ قطع روابط سیاسی با کشورهای استعمارگر و حفظ استقلال ایران.
۹ـ احیاء کشاورزی.
۱۰ـ تفکیک قوای سهگانه.
۱۱ـ آزادی مجامع مذهبی.
۱۲ـ انحلال حزب رستاخیز.
دستگیری علمای قم به مناسبت وقایع فوق:
به دنبال برگزاری موفقیتآمیز اربعین شهید حجتالاسلام آقامصطفی خمینی، آقایان زیر دستگیر و به نقاط دوردست تبعید شدند.
آیتاله معادیخواه به ایرانشهر.
آیتاله ربانی شیرازی به زابل.
محمدجواد حجتی کرمانی.
آیتاله خلخالی به رفسنجان.
اخبار دانشگاهها
تهران:
· امسال دانشجویان با تعطیل کلاسها و سکوت مراسم بزرگداشت ۱۶ آذر را برگزار کردند و با آگاهی و هوشیاری توطئه رژیم را که میخواست کماندوها و نامردان خود را با لباس شخصی بجای دانشجو جا بزند، و با حمله وحشیانه ضربه مهلکی به جنبش دانشجوئی وارد سازد، خنثی نمودند. توطئه دیگر رژیم در روز ۱۶ آذر جمع کردن کارمندان اوقاف، دخانیات و راهآهن و…. در محوطه دانشگاه تهران به عنوان «اولیاء دانشجویان» بود. این افراد در محل سازمان زنان واقع در خیابان بهار جمع شده و با اتوبوس به طرف دانشگاه تهران حرکت کردند.
براساس گزارش روزنامه کیهان در روزهای ۱۶ و ۱۷ اذر «۵ هزار نفر از اولیاء دانشجویان» جهت ایراد نگرانی از حوادث دانشگاه و حمایت از جنبش بازنگهداشتن درس در محوطه دانشگاه اجتماع نمودند.
معلوم نیست بدون اطلاع قبلی و بدون ارسال دعوتنامه چگونه این ۵ هزار نفر اولیاء دانشجویان که هیچکدام وسیله نداشتند دستجمعی با اتوبوس به محوطه دانشگاه آمدند؟! به قرار اطلاع از راهآهن، کارمندان راهآهن را که برای شرکت در این برنامه آورده بودند بین راه بازرسی میکنند و عدهای را که جوانتر بودند و برای «اولیاء دانشجو شدن»! مناسب نبودند پیاده میکنند!!
· روز ۱۶ آذر ۵۶ برای نخستینبار در «دانشگاه فرح» (دخترانه) تظاهراتی صورت میگیرد و دانشجویان با شعار اتحاد ـ مبارزه ـ پیروزی از دانشگاه خارج شده و قصد حرکت به سوی میدان ونک را داشتند که پلیس به آنها حمله کرده و عدهای را دستگیر مینماید.
· در دانشکده پلیتکنیک دانشجویان مسلمان مقالهای در دو صفحه بزرگ مقوائی همراه با طرحی از عاشورا در پائین یکی از آنها، در سلفسرویس دانشکده زده بودند. عدهای از دانشجویان و یکی از استادان بخش مکانیک مشغول خواندن اعلامیه بودند که افسر گارد برای کندن آن به سلفسرویس آمد و با اعتراض به آنها دانشجویان را متفرق کرده و مقاله را از دیوار میکند و چون استاد مربوطه با حالت معترضانهای به افسر گارد نگاه میکرده، او نیز دیوانهوار یک سیلی به استاد میزند. همچنین در مسجد دانشکده طرحها و مقالات زیادی زده میشود و هنگام نماز جماعت چند مقالهای به یاد دکتر شریعتی و به مناسبت عاشورا قرائت میکنند.
· روز چهارشنبه ۲۱ دیماه دانشجویان دانشگاه «عاری از مهر» با دردست داشتن پلاکارد بزرگی از عکس شاه در حالی که دستش به خون آغشته شده و روی آن نوشته بودند مرگ بر شاه جلاد محمدرضا پهلوی، تظاهرات برپا میکنند که ناگهان گارد دانشگاه حمله میکند و طرفین یکدیگر را سخت مضروب میکنند و در حدود ۷۰ نفر از دانشجویان دستگیر میشوند. متعاقب این واقعه دانشگاه تعطیل میشود.
بعد از تعطیل دانشگاه که خود موجب سروصدای زیادتری شده بود مسئولین امر مجبور میشوند که بهرترتیب که باشد آن را باز کنند، ولو بطور موقت. لذا دانشگاه صنعتی طی اعلامیهای به دانشجویان اطلاع میدهد که دانشگاه از ۸ بهمن برای دو هفته دائر خواهد بود. از عکسالعمل دانشجویان هنوز خبری نرسیده است.
· شرکت دانشجویان در مراسم عزای پیشوای شهیدان، امسال در عاشورای حسینی دانشجویان دانشکدهها و مدارس عالی همانند سایر طبقات تحت سلطه و ستم یزیدی (شاه خائن) شرکت فعالانهای در عزاداری نمودند. دانشجویان با استفاده از موقعیت استثنائی و ازدحام بیش از حد جمعیت تشکیل دستجات و گروههای متعددی داده تظاهرات وسیعی را همراه با پلاکاردهائی که در آن آزادی امام خمینی، آیتاله طالقانی، آیتاله منتظری و سایر رهبران و آزادیخواهان در آن درخواست شده بود، به راه انداختند.
گروهی از دانشجویان که از میدان سیروس به طرف مولوی حرکت میکردند پرچمهای سرخی را حمل میکردند. در انتهای این گروه تعدادی از دختران با چادر و حجاب اسلامی در حرکت بودند.
خوشبختانه دانشجویان با هوشیاری کامل عمل کرده و به جز یکی دو مورد در بقیه موارد قبل از رسیدن پلیس متفرق میشدند.
مشهد:
· در جریان تکثیر و پخش «بیانیه کادرهای سازمان مجاهدین خلق» در دانشگاه مشهد، ۷ دانشجوی مبارز به خاطر عدم رعایت مسائل امنیتی دستگیر و به ۳ الی ۷ سال زندان محکوم شدهاند. این بیانیه در دانشگاههای تهران و اصفهان نیز در سطح وسیعی پخش شده است.
· امسال نیز همچون سالهای گذشته در دانشگاه مشهد به ابتکار و با فعالیت مستمر دانشجویان مسلمان هفته کتاب با موفقیت برگزار گردید. در هفته کتاب امسال، سودمندترین کتابها با ۲۰ درصد تخفیف در اختیار دانشجویان قرار گرفت.
· از اول مهرماه امسال در کیوسکهای تلفن و بر دیوارهای خیابانهای شهر مشهد اعلام شده بود که روز ۲۴ آبان «روز دکتر شریعتی» خواهد بود. در این رابطه در روز ۱۹ آبان در سالن آمفیتأتر دانشکده پزشکی همزمان با نمایش فیلمی که از طرف دانشگاه تهیه شده بود، تظاهراتی برگزار شده است. جریان تظاهرات به این ترتیب بوده است که دانشجویان مبارز مسلمان قرار میگذارند در پایان فیلم تظاهرات خود را با دادن شعار شروع کنند اما چون فیلم بسیار کثیف بوده، خواهران دانشجو با اعتراض شدید سالن آمفیتآتر را ترک میکنند و برادران از فرصت استفاده کرده و با دادن شعارهای «الله اکبر» و «درود برشریعتی شهید پنجم» جریان نمایش فیلم را به هم میزنند.
اصفهان:
· در رابطه با شهادت مجاهد شهید شریعتی اعتراضات شدیدی در سطح دانشگاههای ایران از طرف نیروهای مسلمان صورت گرفته است. در اصفهان نیز دانشجویان مسلمان به بازار آمده و با شعارهای «شریعتی جاوید است» و «خمینی خدا نگهدار تو» و «مرگ برشاه» تظاهراتی برگزار مینمایند و به موقع متفرق میشوند.
· در دانشگاه عاری از مهر اصفهان که امسال تشکیل شده است و همه دانشجویان سال اول هستند به خاطر مسائل آموزشی، دانشجویان اعتصاب کرده و بعد از حمله گارد به داخل ساختمانها میروند و با وصل کردن شلنگ به شیرهای آب داغ گاردیها را فراری میدهند. در این هنگام عمال رژیم جریان آب را قطع میکنند که پس از آن گاردیها به داخل ساختمان آمده بعد از کتک زدن دانشجویان آنها را لخت کرده و سوار کامیونهای ارتشی کرده و میبرند.
تبریز:
در اعتصابات اخیر دانشگاه تبریز، دانشجویان یک کیوسک گارد را آتش زدهاند و گفته میشود یک افسر ساواکی را هم کشتهاند.
دانشگاهها بعد از چند هفته اعتصاب برخی مانند دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و موسسه عالی کامپیوتر به کلی تعطیل شدهاند و برخی دیگر نیمهباز مانده که تعداد کمی دانشجو در آنها حاضرند.