پيام به رهبر انقلاب پيرامون مسئله جنگ تاريخ: ٥/٦/٦٥

title

شماره: 1164-2-21

تاريخ: 5/6/1365

پيام به رهبر انقلاب پيرامون مسئله جنگ

حضور محترم رهبر انقلاب و بنيان‌گزار جمهوري اسلامي ايران

  پس از سلام و تحيات و دعاي توفيق و خدمات

  پيام مهمي در طليعه ماه حج خطاب به زائران خانه خدا و سران كشور‌هاي اسلامي صادر فرموديد كه بيش از مراسم حج عنايت به جنگ تحميلي شش ساله و تأكيد بر ادامه و اتمام پيروزمندانه آن داشت.

  در پيام به طور ظمني، يا نشانه‌هاي تلويحي و تصريحي فراوان، توجه و اشاراتي نسبت به نظريات نهضت آزادي ايران فرموده بوديد كه در جاي خود مايه امتنان مي‌باشد. امتنان از اين جهت كه ما معمولاً پاسخ استدلال‌هاي منطقي و استناد‌هاي قرآني خود را از ناحيه مخالفين در مطبوعات و رسانه‌هاي گروهي در قالب تهمت و توهين دريافت مي‌كرديم و با ضرب و شتم و تهاجم و توقيف يا تهديد و تجاوز مسئولين و غيرمسئولين روبرو مي‌شديم ولي در اين پيام بدون آنكه گرز تكفير و خيانت بر سرمان كوبيده گردد خواسته‌اند برهان را با برهان و قرآن را با قرآن پاسخ گويند. همچنين لازم است مراتب خوشوقتي و تقدير خود را از اظهاراتي كه درباره اهميت قرآن و تأسف بر عدم توجه به آن در گذشته فرموده و به حوزه‌هاي علميه در اين زمينه توصيه مؤكد نموده‌ايد كه هر طايفه‌اي از علماي اعلام و دانشمندان معظم…در ابعاد سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و جنگ و صلح قرآن دقت فرمايند، ابراز داريم. به نظر ما بسياري از سوءبرداشتها و انحرافاتي كه در جمهوري نوپاي ما پديد آمده معلول عدم توجه و آشنايي به قرآن از سوي كسانيست كه امور مردم را در اختيار دارند.

  با توجه به مطالب فوق نهضت آزادي بر آن شد به دليل عظمت و اشرافي كه موضوع جنگ بر تمام شئون كشور و نظام و سرنوشت دنيا و آخرت مردم ايران دارد و با نگراني از آينده هولناك نابودي محتمل، بار ديگر بنا به وظيفه‌اي كه در برابر خداي توانا و تعهدي كه در برابر ملت عزيز ايران دارد قلم جسارت به دست گرفته،

1- به اميد دستور الهي “و ذكرفان الذكري تنفع المومنين”(1) به تأثير سودمند يادآوري و امر به معروف و نهي از منكر دل بنديم.

2- ارشاد نبوي را كه “النصيحه للامراء”(2) را از نشانه‌هاي مؤمن شمرده‌اند به كار بنديم.

3- توصيه امير مؤمنان و آموزگار حكومت مسلمانان به ملت را كه “مبادا از حرف حق زدن و مشورت به عدل با زمامداران خود را كنار بكشيد”(3) آويزه گوش نمائيم.

  در اين مقام نه تنها پاي انقلاب و نظام و حيات و سرنوشت كشورمان در ميان است، بلكه آبرو و آينده اسلام، در ايران و جهان، نيز وابسته به برداشتها و برنامه‌هائي است كه به نام آن اعلام و اجرا مي‌گردد.

اعلام حساسيت شرايط، نزديكي خطر و احساس تكليف

  ما وقتي به عنوان يك ايراني مسلمان احساس مي‌كنيم كشورمان به بيراهه و پرتگاه مي‌رود و از اسلاممان استنباط‌هاي خلاف و خطرناك شده اين آئين سلم و رحمت در چهره خشم و خصومت به دنيا، معرفي مي‌گردد نمي‌توانيم به انتظار فرج غيبي سكوت كرده عافيت را بر رضاي خدا و خطر دنيا ترجيح دهيم.

  از طرف ديگر رهبر انقلاب با داشتن عنوان فرماندهي كل قوا تمام اختيارات و مصلحت‌انديشيها و تصميم‌گيريهاي مربوط به جنگ را مختص به خود دانسته چنين تشخيص داده‌اند كه هدف و برنامه اصلي و نهائي انقلاب و نظام ما جنگ اسلام با كفر جهاني و ستيزه‌گري مستضعفين با مستكبرين تا رسيدن به پيروزي قطعي كامل با قبول نابودي تمام منابع انساني و اقتصاديست در حالي كه متوليان و مسئولين و مأمورين در برابر امام يا مجذوب‌اند و مريد و يا مرعوب و مطيع كه در خود صلاحيت يا جرأت اظهارنظر و اصلاح و اصرار نمي‌بينند.

  نهضت آزادي به دليل معذره الي ربكم و لعلهم يتقون(4) خود را مسئول و محق و انشاءالله مثاب ديده است طي اين نامه نظرات خويش را مستقيماً به اطلاع رهبري برساند و با انتشار آن هموطنان عزيز را كه سرمايه‌گذاران و صاحب اختياران اصلي هستند آگاه و گواه سازد.

  بسياري از مردم از ما مي‌خواهند خدمتتان عرض كنيم هفت سال قبل در آستانه انقلاب كه اكثريت قاطع ملت ايران از زن و مرد و كوچك و بزرگ و عامي و روشنفكر با اعتقاد و اعتماد آن جناب را به رهبري خود برگزيدند در آرزو و جستجوي چه بودند؟

  مبارزات مردم شرافتمند و مسلمان ايران و قيام عمومي ملت، در هماهنگي با اخطارها، اعلاميه‌ها، و وعده‌هاي آن رهبر آيا در مرحله اول براي اخراج شاه و پايان ظلم و ناامني و فسادهاي حاصله از حكومت استبداد و در مرحله دوم به منظور كوتاه كردن دست بيگانگان نبود؟

  آيا مردم به غير از تحقق امنيت، آزادي و آبادي كه آن را در سايه يك حكومت اسلامي كه رعايت كننده و اجرا كننده عدالت و رحمت و الفت باشد جستجو مي‌كردند چيز ديگري مي‌خواستند؟

  آيا در آن زمان در سخنان رهبر انقلاب يا شعارهاي مردم اشاره‌اي به فدا كردن آزادي و آبادي و امنيت و زندگي يك ملت براي ايفاي يك سلسله مأموريتهاي مفروض جهاني وجود داشت، و آيا اصولاً اسلام چنين مأموريتي به مؤمنين داده است؟

مقابله با سوءتفاهمها و سوءتعبيرها

  قبل از عرضه نظريات و دلائل قرآني و اسلامي و پيش از طرح اشكالات و اختلافات اصولي كه با بعضي از نكات آن پيام داريم، اجازه مي‌خواهيم براي پاك شدن فضا و روشن شدن زمينه برداشت و برخورد، به تشريح مختصر و رفع چند مورد سوءتفاهم و سوءتعبيرهائي كه درباره بعضي از مواضع و نظريات نهضت آزادي ايران به عمل آمده است بپردازيم.

 

ما با جنگ مخالفيم زيرا سودش به ابرقدرتها و زيانش به دنيا و آخرت مسلمانان مي‌رسد

  اگر نهضت آزادي پيشنهاد و اصرار براي تغيير سياست جمهوري اسلامي ايران در جهت پايان بخشيدن عادلانه و شرافتمندانه به جنگ تحميلي داشته و شعار “جنگ جنگ تا پيروزي” را مترادف و منتهي شونده به “جنگ جنگ تا نابودي” مي‌داند نه به خاطر علاقه‌مندي صدام يا به دستور آمريكا و ابرقدرتهاست بلكه به خاطر اسلام و ايران مي‌باشد. به نظر نهضت آزادي طبيعي و بديهي و ضروري مي‌آيد كه سياست و خواسته دولت و ملت ايران در برابر جنگي كه از ابتدا عنوان تحميلي روي آن گذارده‌ايم مقابله با خواسته‌ها و توطئه‌هاي ابرقدرتها (و اسرائيل) و حفظ منابع و مصالح مملكت(5) و كوشش همه جانبه و صادقانه براي بازگشت رزمندگان دو طرف به مرزهاي قبلي و توقف و تعطيل جنگ و خصومت، همراه با دريافت غرامت و تأمين احتياط و ضمانت باشد.

  نهضت در نشريات گذشته خود نشان داده است كه ادامه جنگ ايران و عراق پس از فتح خرمشهر براي ابرقدرتها و صهيونيسم بزرگترين موهبت و موفقيت بوده و “ز هر طرف كه شود كشته سود كفار است” و براي دو ملت مسلمان ايران و عراق موجب خون و خرابي و خسارتهاي جبران نشدني و محروميت از آباداني و سازندگي مي‌باشد؟

  از يك طرف ابرقدرتهاي جهان‌خوار و اروپاي سرمايه‌دار سود سرشار مالي و موفقيت درخشان سياسي در اين جنگ كسب كرده‌اند و از طرف ديگر ما كه خودكفائي و حيات ملي و وحدت خودمان را گرو اسلحه و تكنولوژي و كالاهاي آنان گذارده‌ايم، جز زبان اقتصادي و شكست سياسي و تعطيل شعارهاي اصلي مردم در انقلاب (آزادي، عدالت، امنيت، بركت، استقلال اقتصادي و…) چيزي به دست نياورده ايم.

  صدام همان اندازه در دام شوروي و آمريكا و فرانسه يا مرتجعين عرب افتاده راه، پيش و پس ندارد كه ما به دست خود در بن بست “جنگ تحميلي، صلح تحميلي” گرفتار شده‌ايم و پيش از آنكه به مصلحت و عاقبت خود و رضا و خواست خدا بينديشيم دم به‌دم شعله‌هاي عناد و لجاج را فروزانتر و عشق شهادت را، به عنوان يك اصل و هدف و نه وسيله، در دلها پرورش مي‌دهيم.

  پيروزي درخشان دلاورانه رزمندگان ما در خرمشهر براي صدام غير منتظره و براي ابرقدرتها ناگوار و تكان‌دهنده بود. در چنين شرايطي اوضاع جهاني براي پايان دادن جنگ با پيروزي افتخارانگيز ايران كاملاً مساعد بود اما تصميم ايران بر تداوم جنگ تحت عناوين فتح كربلا، نجات قدس، سرنگوني اسرائيل و ساير اهداف عاليه معادله را به ضرر ايران و در جهت ادامه جنگ تحميلي تغيير داد.

  اگر اين جنگ تحميلي و ادامه آن تحميلي و طبق خواسته قدرتها و اذناب ايشان نبود هر زمان اراده مي‌كردند به سهولت و به سرعت مي‌توانستند با تحويل ندادن تانك و توپ يا ميگ و موشك (يا قطعات و مواد اوليه) آنرا خاموش سازند. ولي مي‌بينيم با چه مهارت و شيطنت شش سال است طرفين دعوي را در ميان خوف و رجا نگاه داشته هر جا لازم ديده‌اند با بيانات و تحليلهاي گمراه كننده به ادامه جنگ تشويق و تهييج نموده‌اند. نوبت به نوبت هر كداممان را يا با حملات و محاصره و تهديدها به وحشت مي‌اندازند و يا با باز كردن شيرهاي اوپك و كيسه‌هاي دلار و پس و پيش رفتن در جبهه‌ها اميدوار به پيروزي و تلافيگري مي‌نمايند. آنان تماشاگران معركه‌اند و دلالان مظلمه كه با نواختن طبلهاي جنگ از اين مسابقه خون و خرابي ميان دو همسايه مسلمان و رقيب لذت مي‌برند.

  خودمانيم، اين جنگ جنگ اسلام با كفر و مستضعفين با مستكبرين است يا جنگ دو ملت مسلمان و مستضعف با يكديگر؟

  آيا ما مانند يهوديان بني قينقاع و بني نفير نشده‌ايم كه آيه يخربون بيوتهم بايديهم و ايدي المؤمنين فاعتبروا يا اولي الابصار(6) در شأنشان نازل شده است؟

  نهضت آزادي كه فرياد مي‌زند جنگ را بس كنيد و محض رضاي خدا شرافتمندانه و جوانمردانه و خردمندانه آن را پايان دهيد نه رهبري و جبهه را تضعيف مي‌كند و نه سخنگوي صدام و ابرقدرتهاست، بلكه به خاطر مصلحت دنيا و آخرت ملت ايران سخن مي‌گويد.

  شما كه از ابتدا به ما اعتماد كرده ما را براي قبول مسئوليت انتخاب نموده‌ايد و پس از آن هم در برابر بدبينان و بدخواهان به صداقت و ايمان اين جمع گواهي داده و حمايتمان كرده‌ايد چرا به بدانديشان پير و جوان كه با ما اختلاف نظر و ايرادهايي دارند نمي‌فرمائيد كه نسبت دادن دست‌نشاندگي آمريكا يا كارگزاري صدام عفلتي به كسانيكه مشاور قديم و مصاحب همراهتان از نجف به پاريس و تا تهران بوده سپس برگزيدگان و انتقال‌دهندگان نظام استبدادي به نظام جمهوري اسلامي شده‌اند، در حقيقت به زير سئوال بردن اصالت انقلاب و رهبري آن مي‌باشد.

 

ما مخالفتي با فريضه جهاد و تكليف دفاع نداريم

  نهضت آزادي ايران هيچگاه نه مخالف علي‌الاصول جنگ و منكر فريضه جهاد بوده و نه صدام را بي‌تقصير غير متجاوز و شايسته معذرت و عطوفت مي‌شناخته است.

  پس از حمله ارتش متجاوز عراق به خاك ايران، ما در برابر خونسردي و توكل و تصميم رهبري و پايداري و دليري و از جان گذشتگيهاي ارتش و سپاه و همچنين ايثار و فداكاري ملت شهيدپرور انقلابي سر تعظيم فرود آورده و همكاري كرديم. خدمت خودتان نوشتيم كه اگر ما براي دفاع از آيين و آب و خاك و استقلال خود و براي بيرون راندن دشمن متجاوز تا آخرين نفس و نفر بجنگيم و هر چه داريم قرباني دهيم، عملمان مطابق شرع و قانون و انسانيت و منطبق با حقوق بين‌المللي است و پيش خدا و خلق و وجدان خودمان نيز مأجور و سربلند خواهيم بود.

  اختلاف ما و صحبت پايان جنگ، آن هم به صورت پذيرش پيشنهاد صلح تحت شرايط و تضمينهاي كافي و احتياطهاي لازم، از زماني به ميان آمد كه پس از فتح معجزه‌آساي خرمشهر و درماندگي و درخواست صدام، عليرغم اطلاع و اطميناني كه در يك ملاقات خصوصي با رئيس مجلس، از نظر جناب عالي دائر به عدم اعتقاد به رفتن در خاك عراق پيدا كرده بوديم، جمهوري اسلامي ايران تغيير موضوع داده دفاع مشروع واجب پيروز را تبديل به حالت تجاوز و انتقامجوئي خلاف نص صريح قرآن كريم كرد.

  نهضت دلائل و شواهد خود را راجع به محكوم كردن جريان فوق، از نظر قرآن و سنت و فتاوي علماي اماميه همراه با تحليلهاي سياسي و اقتصادي و نظامي، حضوراً و كتباً و در نشريات مستند، براي مقام رهبري و مقامات جمهوري و اعضاي شوراي عالي دفاع و براي آگاهي ملت بيان داشته است كه اينك احتياج به تكرار ندارد.

  پيشنهاد ما براي پايان دادن عادلانه و شرافتمندانه جنگ به دليل زبوني و ناداني نبود بلكه مي‌گفتيم تا دست بالا را داريد و مي‌توانيد شرايط حقه معقول محكمه‌پسند و خداپسند خود را، از موضع قدرت بر حريف نابكار تحميل نمائيد، لجاج و طمع به خرج ندهيد و اسلام و ايران را بدنام نكرده دنبال اهداف و ادعاهايي نرويد كه خداوند از فرستادگان اولواالعزم خود نخواسته و به كسي اجازه و امكان آن را نداده است. از روزي بترسيد كه نيرومندي و رهبري و دارائي و توانتان چنان ضربه خورده باشد كه ناچار شويد اجبارآ زير بار اسارت صلحي واقعاً تحميلي برويد و داستان گروگانگيري آنهم صد بار زيانبارتر و مصيبت‌بار تر تكرار شود!

 

ما وطن و ملت را نمي‌پرستيم، ولي وطن دوستي را لازمه ايمان مي‌دانيم

  نهضت آزادي ايران هيچگاه ملت‌پرست يا وطن‌پرست نبوده است. ما خواهانيم كه همچون ابراهيم حنيف حقگرا و مسلمان باشيم و بنا به فرمايش پيامبران وطن‌دوستي را لازمه ايمان و مسلماني مي‌دانيم.

  بنا به دستور خدا در آيات مكرر قرآن كه بعد از احتراز از شرك و شخص‌پرستي و دنياطلبي تأكيد بر احسان به والدين مي‌نمايد و خدمت و كفالت و حمايت در حق خانواده و كسان و همسايگان را سفارش نموده احسان و ايثار را درباره آنان و نجات و خدمت مظلومان و محرومان و بيكسان از اهل و ديار را فرض مي‌شمارد، خود را با توجه به قاعده “الاقرب يمنع الابعد”(7) ، در مرحله اول مدافع مسئول و موظف متعهد در برابر كشور و ملت ايران مي‌دانيم كه زادگاه ما و خانواده بزرگمان بوده بر ما حق حيات و تغذيه و تربيت و انتظار دفاع و خدمت دارد. پس از ايران، در حد وسع و توان، به حكم فطرت و ديانت و نوبت بايد به سراغ خارج از خانه و كشور و ملتمان برويم.

  البته اسلام و ملت پدرمان ابراهيم(ع) امت واحدي است كه همه اهل كتاب را در بر گرفته مرز و ميهن و نژاد نمي‌شناسد. همه انسانها نيز فرزندان آدمند. با اين حال قرآني كه همه را به نام ناس وبه صفت انسان خطاب مي‌كند و اعلام “كان الناس امة واحده”(8) را مي‌دهد، هم “و جعلناكم شعوباً و قبائل”(9) را به رسميت شناخته است و هم تفكيك و تفويض مسئوليت‌ها را در “ولكل جعلنا منكم شرعه و منهاجاً”(10) را بيان داشته و دستور “ليبلوكم فيما اتيكم فاستبقوا الخيرات”(11) را صادر كرده است. از طرف ديگر اولين وظيفه مسلمانان در خروج براي مردم يا صدور انقلاب و اسلام، به عقيده ما تحقق “وكذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا”(12) است. يعني ساختن خودمان در جهت الگو شدن براي ديگران. ملتهاي مسلمان و موحد و متعهد بايد پيش از هرجا و هر كار و قبل از توجه به هر كس، به اعتبار “قواانفسكم و اهليكم ناراً”(13) به تكاليف و تعهدات خودشان نسبت به خودشان بپردازند و پس از آن به سراغ ديگران بروند.

  نهضت آزادي سازشكار با ستمگران و سرمايه‌داران نبوده سرسپردگي به هيچ طاغوت و مستكبر ندارد. ما اسلام را مكتب مبارز مي‌دانيم ولي علاوه بر مبارز بودن آن را مكتبي موحد و نظامي سازنده و مثبت مي‌شناسيم كه پرورش دهندة صلح و سلامت، عفو و محبت و رحمت و خدمت براي شكوفايي و تعالي و بازدارندة انسان از كينه و تعدي و عداوت مي‌باشد. ما حديث معروف “من اصبح ولم يهتم به امور المسلمين فليس بمسلم”(14) را شنيده‌ايم ولي حديثي كه فرموده باشند “من اصبح و لم يهتم بامحاء المشركين فليس بمسلم”(15) را نشنيده‌ايم.

  ادامه جنگ به صورت كنوني مخالف قرآن، سنت پيامبر و سيره ائمه مي‌باشد. آية برائت ناظر به مشركين پيمان‌شكن است نه همه مشركين.

 

ادامه جنگ به صورت كنوني مخالف قرآن، سنت پيامبر و سيره ائمه مي‌باشد

 

آيه برائت ناظر به مشركين پيمان‌شكن است نه همه مشركين

  مطلع كلام و آغاز پيام به زائران خانه خدا را آيه سوم سوره توبه (و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بري من المشركين و رسوله)(16) قرار داده پس از ذكر نام خدا و صفات رحمان و رحيم براي او و بر محمد (ص) شكننده تمامي بتها و برائت جوينده از تمامي مشركان و ستمگران درود فرستاده‌ايم.

  از همين جا انحراف از كلام خدا و اختلاف با سنت رسول‌الله آغاز گرديده است زيراكه آية نخستين سوره (برائه من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشركين)(17) ، برائت خدا و رسول را از همه مشركين اعلام نمي‌كند. بلكه اين برائت منحصراً از مشركيني است كه متعهد و به گونه‌اي متحد با پيامبر ما بوده علي‌رغم قرارداد صلح پيمان‌شكني كرده‌اند و حتي در چهارمين آيه سوره بلافاصله پس از آيه‌اي كه به آن استناد شده مشركيني را كه عهد و پيمان نشكسته و دشمن را پشتيباني نكرده‌اند استثنا مي‌نمايد و به مسلمانان تأكيد و توصيه مي‌كند كه تا پايان مدت پيمان وفادار به عهد آنان باشيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست دارد. اين اختصاص و انحصار با بيزاري از نقض عهد (كه در هر حال مورد غضب و خشم خدا بوده بني‌اسرائيل را شديداً به خاطر آن توبيخ مي‌نمايد و مؤمنين رستگار و پيروز را “الذين هم في اماناتهم و عهدهم راعون مي‌داند”(18) در آيات 2، 7، 10، 12 و 13 از نوزده آيه ابتداي سوره كه مربوط به مشركين مورد برائت و ملامت و مشمولين فرمان جنگ “قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم”(19) مي‌باشد. با صراحت تمام تكرار شده است.

  حكم خدا و رهنمود قرآن نه تنها برائت و برانداختن تمام مشركين و ظالمين از صحنه جهان و عالم حيات نيست, بلكه در سوره ممتحنه صريحاً مي‌فرمايد:

  لا ينهيكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الذين ولم يخرجوكم من ديارهم ان تبروهم و تقسطوااليهم ان الله يحب المقسطين.(20)

  آيه فوق كه در اصل 14 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز آمده است و با آيه بعدي آن صريحاً اجازه مي‌دهد و بلكه خشنودي خدا را اعلام مي‌دارد كه مؤمنين با آن عده از مشركين كه مبادرت به جنگ عليه دين نكرده مسلمانان را از خانه و خانواده خود اخراج نكرده‌اند (علي رغم آنكه مشرك هستند) نيكي و عدالت نمايند.

  در قرآن كريم به كرات مي‌خوانيم كه به حضرت رسول گفته مي‌شود “تو جز ابلاغ و بشارت و انذار نقش ديگري نداري. وظيفه‌ات تنها تذكر و تعليم و دعوت مشفقانه به سوي خداست، در عين آنكه چراغ راهنما بوده رفتار و گفتارت سرمشق آنهاست. مأمور موكل و مراقب مسلط بر احدي نيستي نمي‌تواني به اجبار و اكراه كسي را به ايمان وادار سازي.”(21) مؤمنين نيز حق تحميل عقيده و كنجكاوي و جاسوسي در كار يكديگر، تفتيش در عقايد و افشاگري اعمال و اشاعه اخبار فحشا و فساد را نداشته بايد تا مي‌توانند بتأسي به باريتعالي كه ستار العيوب است نسبت به يكديگر پرده پوشي و اغماض نمايند.

  در سوره غاشيه چنين آمده است: فذكر انما انت مذكر، لست عليهم بمسيطر الا من تولي وكفر و يعذب الله العذاب الاكبر، ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم.(22)

  پس به طور خلاصه و تا آنجا كه از قرآن مي‌فهميم وظيفه مسلمانان ستيزه‌گري و خصومت با غير هم‌كيشان و همفكران و همه كافران و مشركان و مستكبران، در هر زمان و هر مكان نيست البته در برابر آنها كه به ما تعرض ديني و تجاوز جنگي و ستمگري عملي كرده‌اند يا در صلح و سازشي كه با هم داشته‌ايم پيمان‌شكني و همكاري با متعرضين به ما نموده‌اند بايد به دفاع برخيزيم و تا رفع فتنه و دست برداشتن متجاوز با وي مقابله كنيم. در ميان امت و در داخل ملت نيز هر گونه غيبت، طعنه و تهمت, تجسس و پرده‌دري و يا آزار و مزاحمت اگرچه به منظور تبليغ و تحميل دين يا جلوگيري از معصيتي كه در مرئا و منظر و يا مزاحم مضر به جامعه نباشد اكيداً ممنوع است.

 

ابراهيم و موسي و عيسي هرگز رسالت محو مشركين با خروش و خشونت را نداشته‌اند

  در آغاز پيام، پس از استناد به آيه سوم سوره توبه، “درود بي‌پايان بر پيامبران اولي‌العزم چون ابراهيم بت‌شكن و موسي طاغوت برانداز و عيسي مسيح كه اگر فرصت يافته بود همانند آنان بود” فرستاده‌ايد و سپس “بر آن ابراهيم خليل الله كه يكشبه بر بتها و بت‌پرستها يورش برد و از تنهايي و آتش نهراسيد و آن موساي كليم الله كه با عصاي چوپاني بر فرعونيان خروش كشيد و از بي كسي باك نداشت” سلام فرموده‌ايد.

  با معذرت تمام بايد عرض كنيم كه آنچه در پيام آمده است با آنچه قرآن از زندگي پيغمبران اولي‌العزم نقل مي‌كند اختلاف آشكار دارد.

  نه ابراهيم و نه موسي (علي نبينا و عليهاالسلام)، هيچ يك حالت تعرضي خشونت‌انگيز و يورش قهرآميز عليه بت‌پرستان و فرعون و فرعونيان و مردم زمان خود نداشته‌اند. عيسي مسيح نيز، صرفنظر از مدت عمرش برنامه سراسر حيات خود را در روزگاري كه ظلم و شقاوت و انهدام و اعدام سكه‌هاي رايج امپراطوري حاكم بر جهان و روحانيت رهبر يهوديان بود در گهواره ولادت، بركت‌آور بودن، توصيه به عبادت خدا و انفاق به خلق و نيكوكاري در حق كسان اعلام مي‌دارد و از اينكه زورگوي رنج رسان بر مردم باشد پيشاپيش تبري مي‌جويد و براي خويش از ولادت تا رستاخيز سلام و صلح مي‌طلبد.

  و جعلني مباركاً اين ما كنت و اوصاني بالصلوة و الزكوه ما دمت حياً، و براً بوالدتي و لم يجعلني جباراً شقياً. والسلام علي يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حياً.(23)

  حضرت ابراهيم را مي‌دانيم تنها با روح مكاشفه و با زبان عقلي، از طريق ادب و محبت با پدر بت ساز (و به قولي عمو) و با قوم بت‌پرست نادان برخورد كرده دستور “واهجرني ملياً”(24) پدر را پذيرا گشته با ذريه‌اش به صحراي بي آب و علف مكه كوچ كرد تا در آنجا با همكاري فرزندش اسماعيل خانه امن خالي از آلودگي و آزار ـ حتي نسبت به جانوران گزنده ـ براي عبادت خدا و اخلاص و دوري از شيطان بسازد، علاوه بر اين براي فرزندان و پيروان آينده روزي پاكيزه و محبت دلهاي مردم را از درگاه خدا درخواست مي‌نمايد. ابراهيم گرچه بتها را شكست اما نه يورشي به بت‌پرستان برد و نه آتشي عليه آنها برافروخت. بت‌پرستان بودند كه از روي جهل و شقاوت او را آزار داده مجبور به مهاجرتش نمودند و خداوند عزيز حكيم به پاداش پايداري و خودداري و نيكوكاري وعده “ان الله مع الصابرين”(25) را ايفا نمود و همانند ساير پيامبران او را مشمول “و كذالك نجزي المحسنين”(26) قرار داده آتش نمروديان را بر او سرد و سالم كرد.

  اما حضرت موسي(ع)، با وجود توانائي جسمي و عصاي اژدهايي و معجزات نه گانه‌اي كه خداوند مقتدر و خردمند در اختيارش گذارده بود، در اجراي رسالت و در برخورد با مستكبرترين طاغوت و نامورترين مستضعف‌ساز تاريخ يعني فرعون كه مدعي الوهيت و مالكيت زمين بود كمترين خشونت و خروش به كار نبرد و اتفاقاً چون از بي كسي باك داشت از خدا درخواست كرد برادرش هارون(ع) را به عنوان يار و وزير با خود همراه سازد و شگفت اينكه توصيه و تأكيدي كه خداوند بر موسي و هارون در مواجهه و معامله با فرعون مي‌نمايد ملايمت در گفتار، به اميد پندگيري و خدا ترسي اين مستكبر بنام است.(27) تنها چيزي كه خداوند از فرعون مطالبه مي‌نمايد (كه يك عمل صد در صد قوم دوستي و تعهد و دفاع ملي است) آزاد كردن بني‌اسرائيل از اسارت و اقامت در مصر مي‌باشد.(28) اسباب كار موسي در رسالت خدائي و مطالبه و مقابله‌اي كه با فرعون و اشراف و لشگريان او دارد نه مشت و دشنام است و نه درخواست استعفاء و اعدام بلكه ارائه آيات و استناد به بينات است. اگر تسلط و تفرقي پيدا مي‌كند كه فرعون را مبهوت و مغلوب مي‌سازد، يك مصاف نمايشي و مسابقه علمي و عملي مسالمت‌آميز با روشنفكران زمان، يعني مهاجران سراسر امپراطوري در منظر و مرئاي مردم مصر است. اين برخورد علمي و منطقي منجر به ايمان آوردن عاشقانه و داوطلبانه مهاجران گرديده افرادي از بزرگان فرعون را به دنبال مي‌آورد. دست آخر هم فرعون و فرعونيان را نه موسي از پا در آورد و نه بني‌اسرائيل مستضعف قلع و قمع نمود. منت و مشيت خداوند چنين بود كه آنها روي سركشي و خود بزرگ‌بيني به تعاقب بني‌اسرائيل به راه افتاده به پاي خود در درياي نيل، كه آن را مايه شوكت و قدرت خود مي‌دانستند نابود گردند. خداوند در شيوه رفتار خويش با ستمگران تاريخ تكرار مي‌نمايد كه:

  و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون.(29)

  اگر بنا بود بشر با تنبيه و تجاوز و با اعمال مجازاتهاي اضعاف مضاعف توفيقي در ريشه‌كني تجاوز و ستم بدست آورد قانون قصاص كه چيزي جز محدود كردن و متوقف كردن انتقام و تلافي‌گيري با خشونت و خصومت نيست وضع نمي‌شد. شگفتا كه بعضي گمان كرده‌اند قانون قصاص تشويق و تحريكي به تلافي و انتقام است در حالي كه اين آيه كه به دنبال آن توصيه به عفو و گذشت آمده است وسيله‌اي براي مهار كردن خشونت قومي است كه به خاطر يك قتل يا اهانت قبيله‌اي را قتل عام مي‌كردند.

 

پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) مظهر رحمت و عطوفت بوده‌اند

  اينك مي‌رسيم به پيامبر بزرگوارمان كه مخاطب “و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين”(30) “و انك لعلي خلق عظيم”(31) بود و به گواهي كلام الهي “ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك”(32) مردم را از اطراف خود مطرود و محروم نمي‌ساخت. درباره خاتم‌الانبياء فرموده‌ايد: “به تنهايي قيام كرد و تا آخرين ساعات زندگاني با كفار ظلم پيشه به جنگ پرداخت و از كمي عده و عده نناليد.” درست است كه رسول اكرم به تنهايي قيام نمود و با چهره متبسم تن به فشار و آزارهاي قريشيان و به قحطي و سختي‌هاي شعب ابي‌طالب داد ولي به زودي ياراني چون خديجه مهربان، علي قهرمان، عموهاي جوانمرد و نيرومند و اصحاب پر ارزش و غلامان رنجكش دور او را گرفتند. در سيزده سال مكه چون عده و عده شان كافي نبود قيامي عليه كفار ظلم‌پيشه نفرمود تا در مدينه كه صاحب عده و عده كافي گرديد آنگاه به جنگ دفاعي عليه كفار ظلم پيشه تجاوزگر پرداخت. علي ابن ابي طالب وصي رسول، ولي خدا، و امير مؤمنان كه به عنوان شاهد مثال ديگر تيمن به نام مباركش جسته‌ايد همانطور كه بهتر از ما ميدانيد در آنزمان كه يارانش اندك بودند براي برچيدن بساط ظلم غاصبان خلافت عليرغم شجاعت و شهامت، بپا نخواست بلكه 25 سال خانه‌نشيني را بر معارضه قهرآميز و منازعه نظامي ترجيح داد. پس از آنكه مردم با اصرار و الحاح او را به خلافت و امارت خود برگزيدند با آنكه صاحب عده و عده فراوان گرديد مقدم در هيچ جنگ و ستيز عليه ناكثين و مارقين و قاسطين داخلي يا مشركين و دشمنان خارجي نگرديد همه جا و در همه حال موضعي دفاعي داشت و جانب موعظه و نصيحت را مي‌گرفت. به لشگريانش اجازه نمي‌داد دشنام دهنده به دشمن(33) و رهاكننده اوليه تير باشند.(34) با مدعيان و مخالفين هم كه خودداري يا عدول از بيعت با او كرده بودند با نهايت آزادمنشي و قسط و انصاف عمل نموده نه جيره‌اي را قطع كرده و نه مسكن و مالي را مصادره فرمود. حتي با ضارب خود ابن‌ملجم به مدارا و تنصيف غذا پرداخت و به فرزندان وارث خويش توصيه مؤكد كرد كه مبادا به بهانه مشاركت يا موافقت با قتل اميرمؤمنان گوچكترين آزار و كشتاري در حق كسان و همفكران قاتل روا دارند.(35)

 

تجهيز عده و عُده، احتراز از خونريزي، دفاع مردانه و شهادت مظلومانه برنامه حركت امام حسين بود

  در فهرست درخشان قيام و شهادت طبيعي است كه نام نامي سرور آزادگان و آقاي شهيدان حسين ابن علي (ع) درحماسه جانسوز كربلا بيايد و در پيام چنين آمده است:

“سلام بر حسين ابن علي كه با ياران معدود خويش براي برچيدن بساط ظلم غاصبان خلافت به پا خواست و از ناچيز بودن عده و عده به خود خيال سازش با ستمگر را راه نداد و كربلا را قتلگاه خود و فرزندان و اصحاب معدودش قرار داد و فرياد هيهات منا الذلـّه‌اش را به گوش حق‌طلبان رساند كه در نظر دنياگرايان و ملت‌پرستان آنچه از اين اولياء معظم الهي صادر شده بر خلاف عقل و شرع است قيام بدون تجهيزات كافي را عقل آنان نمي‌پسندند و شرع آنان اجازه نمي‌دهند و نيز به عقيده آنان حركت از كشوري به كشوري ديگر كه اداره حكومت و تشكيلاتي مي‌باشد مخالف با عقل و مليت بوده و بالاخره مخالف با موازين شرعي و الهي است.”

  دربارة عاشوراي حسيني كه قرنهاست مجلسها و منبرها براي سوگواري برپا شده، دسته‌ها براي عزاداري راه افتاده و تذكره‌ها و كتابها در تشريح و تحليل داستان به رشته تحليل درآمده، هدف و عمق قضيه يا انگيزه و آثار نهضت ميان دو حد افراط و تفريط گم شده است.

  سابقاً دور هم گرد آمده و مصيبت مي‌شنيدند و اشك مي‌ريختند تا به ثواب و شفاعت برسند. يا در كوچه و بازار با علم و كتل دسته راه مي‌انداختند و سينه مي‌زدند تا شهادت حسين و اسارت اهل بيت را اعلام نمايند. كار چندان به قيام حسين، سلطنت و آثار سياسي ـ اجتماعي عاشورا نداشتند. حداكثر اين بود كه وعاظ روشنفكر در مجالسي كه طلاب و باسوادها حضور مي‌يافتند بگويند كه سيدالشهدا دين جدش را زنده كرد و ياد او وسيله براي موعظه و ارشاد مؤمنين مي‌شود. ولي آنچه بيشتر معمول و منظور نظر بود شهادت بود و شفاعت. حركت و برنامه مقدر امام حسين را شهيد شدن براي جلب عواطف شيعيان و نجات و شفاعت آنان مي‌دانستند، چيزي شبيه به عقيده عيسويان دربارة مصلوب شدن حضرت مسيح عليه‌السلام.

  از جريان مشروطيت به اين طرف كمتر ديدهاي تازه و برداشتهاي اجتماعي ـ فرهنگي جديدي در زمينه عاشورا ميان ايرانيان ظاهر گشته متدين‌هاي متجدد در حركت امام حسين يك نوع قصد اعتراض و براندازي حكومت يزيد و تبليغ اسلام و عدالت را مي‌ديدند. متدينهاي مترقي در مراسم سوگواري شركت مي‌كردند و از شهادت حسين و اسارت زينب درسي براي اعتراض به ظلم و فسادهاي استبداد حاكم مي‌گرفتند. متدين‌هاي مبارز گام از اين فراتر نهاده بجاي آنكه با ذكر مصائب كربلا اشك بريزند و شفاعت بطلبند تأسي به نهضت حسين و قيام عليه ظالم را تعليم مي‌دادند و تلقين مي‌كردند. در آستانه انقلاب شهادت و اسارت كه سابقاً هدف و برنامه خاندان رسالت براي شفاعت شيعان تلقي مي‌گرديد براي انقلابيون و مبارزين هدف گرديده اصالت به آن داده شد.

  بعد از پيروزي انقلاب به اين برداشت و طرز فكر دامن زده شده چنين تصور و تبليغ گرديد كه اگر شهادت به خودي خود هدف يك امت باشد و اجرا گردد پيروزي عليه كفر و استكبار خود به خود يا به حول و قوه الهي حاصل خواهد گشت. حتي مي‌توانيم از تدارك و تدبير براي جمع‌آوري تجيهزات مدرن و براي اداره و سياست و كار بي‌نياز باشيم و نه تنها به دفاع و اعتراض بپردازيم بلكه به خارج از كشور خودمان نيز با صرف سلاح شهادت و ايثار حمله نمائيم و انقلاب خود را صادر كنيم. همان طور كه صليبيون قرون وسطي با پاي برهنه براي نجات بيت اللحم از چنگ مسلمانان كافر! راهي فلسطين مي‌شدند و چه بسا از گرسنگي و گرما مي‌مردند.

  در پيام روي اين قسمت تكيه مخصوص به عمل آمده چنين مستفاد مي‌شود كه سيد مظلومان با هدف شهادت و اسارت بدون احتياج چندان به تجهيزات و توان با يگانه هدف خلع خلافت از غاصبان حكومت به سوي قتلگاه كربلا شتافت. بنابراين ما هم بايد به همان سبك و سبق عمل نموده براي بيرون آوردن مستضعفين و كشورهاي جهان از يوق حكومتهاي خودشان و آزاد و مسلمان ساختن آنان تا آخرين نفر شهيد يا اسير بشويم.

  اما اگر به واقعيت حماسه كربلا بنگريم و به بررسي انگيزه و آثار اين جريان بپردازيم حقايق و درسهاي ديگري دستگيرمان مي‌شود. درخشان‌ترين حماسه و زيباترين نمايشنامه‌اي را مي‌بينيم كه يك طرف آن حقانيت و فضيلت و عظمت همراه با مظلوميت و شهادت موج مي‌زند و در طرف ديگر ناداني دنياپرستانه و دنائت و شقاوت چهره زشت و ترسناك خود را نشان مي‌دهد. خالص‌ترين نمونه‌هاي ايمان و ايثار، عالي‌ترين صحنه‌هاي شجاعت و شهامت و گرانبهاترين آثار و ثمرات كه مجموعه آنها بي‌نظير در جهان بشريت مي‌باشد برداشت و بهره‌اي است كه از سرگذشت كربلا و سرنوشت عاشورا نصيبمان مي‌شود…. ولي:

  نه شهادت و شفاعت به خودي خود هدفهاي اين حركت بوده‌اند، نه حركت بدون عده و عده و بي حساب و حكمت صورت گرفته است نه قيام به قصد تجاوز بر ديگران يا تصرف قدرت براي خود آغاز و انجام شده است و نه از طريق شهادت و قدرت قصد تحميل دين و تشكيل سلطنت را داشته‌اند.

  امام ما حسين بن علي (ع) تنها عملي كه به ابتكار شخصي در ماجراي ولايتعهدي يزيد و در اعتراض به نقض عهد معاويه در صلح با امام حسن انجام داد امتناع از بيعت بود كه يك حركت ضد استبدادي محسوب مي‌شود. آن حضرت بدون آنكه خروج و يورشي بنمايد براي احتراز از ريختن خونش در مدينه با زن و فرزند و كسان هجرت به مكه فرمود.

  قيام و غوغاي كربلا از زماني آغاز گرديد كه مردم كوفه مصرانه از حضرتش خواستند كه براي اصلاح امر و اداره كارشان به آنجا تشريف‌فرما شوند و سيدالشهدا كه خود را موظف به فريادرسي و خدمت‌گزاري خلق مي‌ديد وقتي دعوت و درخواست كوفيان را اجابت كرد كه اطمينان يافت همه آن مردم ـ يا اكثريت آنان ـ چنين نظر و تصميم دارند و متعهد و مجهز براي استقبال و امدادش هستند. در تواريخ نوشته‌اند كه حسين ابن علي آنگاه تصميم به عزيمت مي‌گيرد كه تعداد نامه‌هاي الحاح و اصرار كوفيان از 12000 افزون شده در حدود 000/50 نفر آزادانه پاي آنها را امضا كرده و 70 تا 80 هزار نفر با مسلم ابن عقيل بيعت كرده بودند. اين رقم در جغرافيا و جوامع آن زمان عراق جمعيت فوق‌العاده و معرف اكثريت قريب به اتفاق آن منطقه بوده است. ابتكار و عمل سيدالشهدا نيز امضاي حاكميت ملي و حكومت مردمي در برابر خلافت و استبداد اموي بود.

  امام بزرگوار وارث وحي و عارف بر قرآن و سنت نه تنها براي مقصد حركت و محل فعاليت خود خواهان عده و عده در حداكثر كميت و كيفيت گرديد بلكه براي عزيمت از مكه به كوفه علاوه بر خانواده و عشيره در جمع جوانان نيرومند و مسلح بني‌هاشم اردويي از اصحاب مجهز براي پيكار را حركت داده در منازل بين راه با دعوت و دلالتهاي مؤثر خود بر تعداد آنان مي‌افزود. نهضت سيدالشهدا(36) يك حركت نظامي حساب شده پيروزمندانه و خردمندانه‌اي بود كه عبيدالله ابن زياد چون قدرت مقابله با آن را نداشت از راه خدعه درآمده با استتار و اتخاذ چهره و هيات امام شبانه خود را وارد در دارالاماره مي‌نمايد و با تطميع و تهديد سران و مردم كوفه را مرعوب و منصرف از پذيرايي مهمان موعود نموده به پيوستن به لشكر خود وادار مي‌سازد.

  برخورد لشكر سيدالشهدا با سواران “حرابن رياحي” كه براي جلوگيري از رفتن امام به كوفه سر راهش را در كربلا گرفته و مورد پذيرايي و محبت او واقع شد و مذاكراتي كه به عمل آمده روشن كننده هدف و حركت سيدالشهدا مي‌باشد. حر، از انگيزه حركت امام پرسش مي‌كند و وقتي جريان را گزارش داده خبر از انصراف مردم كوفه مي‌دهد حضرت مي‌فرمايد حال آنكه آنان از دعوتشان برگشتند من هم از مقصد و مسيرم برمي‌گردم. اگر سيدالشهدا هدفش جنگ براي رسيدن به قدرت و يا حركتش براي شهادت بود همانجا به جنگ با سواران معدود حر برخواسته آنان را مي‌كشت يا تسليم و وارد اردوي خود مي‌كرد و سپس تا ابن‌زياد آماده كامل براي كارزار كردن شام و سقوط يزيد و حزب امويان مي‌باشد بنا به شواهد و قرائن و شرايط تاريخي امام حسين و لشكريانش آمادگي و عرضه اين كار را داشتند و احتمال پيروزي زياد بود ولي مي‌بينيم پس از توقف تحميلي در كربلا، قبل از عاشورا ميان سيدالشهدا و پسر سعد فرمانده كل قوا صحبت از احتراز از جنگ و خونريزي و يك نوع توافق براي عدم تعرض متقابل است. حتي در روايات آمده است كه پيشواي سوم ما پيشنهاد رفتن به شام و مذاكره و متقاعد ساختن يزيد يعني شيطان بزرگ زمان را مي‌نمايد.

  جنگ و شهادت وقتي پيش آمد كه عبيدالله ‌زياد با هر گونه صحبت و صلح قاطعانه مخالفت كرده اجازه رها كردن حسين‌ابن‌علي و حق آشاميدن آب به وي و يارانش را نداد و حتي فرمان حمله سراسري براي خون و آتش و اسيري را صادر كرده و به چيزي جز تسليم و سقوط فرزند فاطمه و دودمان رسالت راضي نگرديد. لشگر ابن سعد كه امام هيچگاه آنها را قشون كفر و پيروان خود را قشون اسلام نخوانده و معامله غير مسلمان با آنها نكرده بود(37) ، مبادرت به تيراندازي و حمله به خيمه‌هاي حسيني نمود و اينجا بود كه امام پس از يك شب مهلت‌خواهي براي راز و نياز با خدا و براي برداشتن بيعت خود از همراهان و حتي خاموش كردن چراغها به منظور آنكه كسي به دليل خجالت از آزادي خود صرف نظر نكند و مرخص كردن عده همراه در جمع كسان و ياران وفادار با زنان و كودكان و با دهر و ديار وداع كرد و روز عاشورا عاشقانه براي لقاءالله و شجاعانه براي جنگ و دفاع مجهز و مهيا گرديده هيهات مناالذله مي‌گويد، درس ايمان و آزادگي مي‌دهد.

  باز هم به نصيحت دشمنان براي انصراف از قتل بيگناهان مي‌پردازد. اتمام حجت مي‌كند و پس از آنكه آخرين تلاشهاي او براي جلوگيري از پيكار و آزار و خونريزي و خرابي به سنگ شقاوت و شخص پرستي خورد، با اراده‌اي محكم به دفاع پرداخت، شجاعانه جنگيد و حتي در عين جنگ دست از ارشاد برنداشت سرانجام مظلومانه، جوانمردانه و خداپسندانه شهيد گشت.

  اهداف، افكار و اعمال حسين ناشي از ايمان و ايثار و محبت همراه با تجهيز و تدبير و حكمت بود و ذره‌اي با شرع و عقل و مليت تعارض نداشت، پرچم حق و عدالت را برافراشت. اسلام را كه مي‌رفت منحرف و مدفون گردد اعلام و احياء نمود، مسلمانان را آگاه و بيدار كرد و پايه‌هاي استبداد را كه باعث فساد و آزار و الحاد مي‌شود، متزلزل ساخت. او امامي است كه بايد راهش را بيابيم و بپيمائيم و از عاشورا و كربلايش سرمشق بگيريم.

  و اما در مورد اين قسمت از پيام كه فرموده‌ايد: “به عقيده آنان حركت از كشوري به كشور ديگر كه داراي حكومت و تشكيلاتي مي‌باشد مخالف با عقل و مليت بوده بالاخره مخالف با موازين شرعي و الهي است” بايد عرض كنيم حركتي از كشوري به كشور ديگر به قصد سرنگون كردن دولت و حكومت آن و صدور انقلاب به وسيله اعمال زور را نه قرآن اجازه داده است و نه سنت، اما قيام امام حسين حركتي در درون جهان اسلام براي مبارزه با انحرافات حكومتي مدعي اسلام بود. از قرآن و سنت كه بگذريم جمهوري اسلامي ايران كه امضاء كننده معاهدات بين‌المللي است و با امضاي آن تلويحاً عدم تعارض آنها را با احكام اسلامي امضاء كرده است ناچار است به حكم قرآن به اين تعهدات پابرجا باشد و از هر گونه دخالت در امور داخلي ساير كشورها احتراز نمايد.

  اگر قرار باشد هر كشوري كه امكان و قدرت براي دخالت در كشور ديگري دارد به اين اقدام مبادرت ورزد. زور، مبناي اصلي مناسبات بين‌المللي قرار خواهد گرفت و در شرايط كنوني جهان اين امر قطعاً به تسلط ابرقدرتها و صاحبان فعلي قدرت بر سراسر جهان خواهد انجاميد.

  در رهنمودهاي پيام و در پندگيريهاي آن از سنت پيامبران و سيره پيشوايان مكرر اشاره به بي‌اعتنائي و بي‌اعتباري “عده و عده” يا ضرورت پيش‌بيني تجهيزات جنگي و اتخاذ تدابير عقلي براي يك امت واقعاً اسلامي شده است كه ملاحظه فرموديد چقدر با واقعيت‌هاي عيني و درسهاي دريافتي از انبياء و ائمه تفاوت دارد.

  نهضت آزادي هيچگاه از پيش خود و به ادعاي معلومات و تجربيات و تخصص روي اين مسئله پافشاري نكرده و ابتكار در اعلام ضرورت تجهيزات و تدبيرهاي جنگي لازم و كافي از ديدگاههاي نظامي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي و ارزيابي امكانات و توليدات به خرج نداده است. در اينجا بايد بگوييم ما قصد ستيزه با تبليغات حاكم را نداريم. سخن اصلي ما اين است كه در صورتي مي‌توان به مقابله با مكائد ابرقدرتها و دشمنان خارجي پرداخت كه در اقتصاد و صنعت و علوم خودكفا و مولد و مخترع گشته و خود سازنده و دارنده تسليحات و تأسيسات و تجهيزات جديد شويم. در غير اين صورت و تا زماني كه نفت، يعني سرمايه ملي را به كشورهاي صنعتي دنيا، كه همان عوامل اصلي تحريك خارجي عليه ايران هستند مي‌فروشيم و با لطائف‌الحيل احتياجات و اسلحه‌هايمان را از اين كشورها مستقيم و غيرمستقيم به چند برابر بازار مي‌خريم، امكان آن نيست كه در جنگ با ابرقدرتها و اذنابشان پيروز شويم مگر آنكه براي پيروزي در جنگ با يكي از آنها، به رقيب سياسي ايدئولوژي ـ نظامي او وابسته و تسليم بشويم كه اين خود نقض غرض است.

  دستور خدا براي تهيه عده و عده در آيه بالا به آن معنا نيست كه برويد از دشمنان خود و خدا اسلحه بخريد و جمع‌آوري كنيد تا آنها از شما بترسند كه اين امري نشدني است و ساحت الهي منزه است كه چنين دستوري به مؤمنين بدهد. آيا پيامبر خدا براي تهيه و تدارك عده و عده سراغ دشمناني كه در حال جنگ با وي بودند مي‌رفت و نيازهاي ارتش خود را از آنان خريداري مي‌كرد؟

  از دستور تهيه عده و عده در آيه بال و ترساندن دشمنان، امر ديگري نيز مي‌توان استفاده كرد و آن اينكه تهيه تداركات بايد براساس وضعيت دشمنان و پيش‌بيني ماهيت جنگ احتمالي باشد. آن چيزي كه امروزه به نام “دكترين امنيت ملي” شناخته شده است. اگر كشور اسلامي بخواهد با دشمن احتمالي در يك جنگ كلاسيك روبرو شود، بايستي تدارك سلاحهاي ويژه‌اي را ببيند. توليد و فروش اين سلاحها در حال حاضر و تا آينده‌اي نه چندان نزديك در اختيار و انحصار ابرقدرتها مي‌باشد. تهيه و تدارك چنين سلاحهائي ما را به يك رقابت نظامي و وابسته‌ساز مي‌كشاند كه در نهايت همه چيز را از دست خواهيم داد. در حالي كه اگر پيش‌بيني جنگ مردمي با دشمن احتمالي باشد بايد در مدد تهيه تداركات متناسب با آن باشيم.

  علاوه بر اين، آيه صراحت دارد كه هدف از دستور تهيه عده و عده ايجاد هراس در دل دشمنان است يعني اين تداركات نه به منظور جنگ‌افروزي و تهاجم نظامي بلكه خود بخشي از ديپلماسي دولت اسلامي است. ديپلماسي ايجاد ترس در دل دشمن، به منظور جلوگيري از حمله، وقتي مؤثر است كه مطابق قرآن و سنت همراه با اعلام جدي و صادقانه علاقه‌مندي به صلح و صفا و قصد عدم تجاوز به ديگران و قبول پايبندي به تعهدات بسته شده مرضي‌الطرفين باشد. اصرار قرآن به برقراري صلح و صفا و آرامش به دو دليل است اول آنكه اسلام دين فطرت است و در شرايط صلح و آرامش سخن حق به دلهاي مشتاق بهتر مي‌نشيند و دين خدا بهتر و سريعتر از شرايط جنگ و تخاصم پيشرفت مي‌كند. مكتبي كه حرف حق دارد نيازي به آشفته كردن محيط ندارد. دوم آنكه جامعه نوپاي اسلامي براي رشد و تعالي دروني و موفقيت در ايجاد يك مدينه الگو و نمونه براي ارائه به جهان و جلب قلوب و عقول مردم دنيا نياز به زمان و فرصت دارد. دشمنان اسلام مي‌كوشند جنگ را تحميل كنند تا فرصت سازندگي نباشد. در مقابل سياست قرآن و سيره پيامبر پذيرش صلح هنگام توقف تجاوز است كه اين مقصود از طريق ديپلماسي صلح و صفا و عدم مداخله در امور سايرين و نشان‌دادن پايبندي به تعهدات مورد قبول و امضاء شده و تدارك عده و عده به منظور ايجاب رعب در دل دشمن و انصراف وي از تجاوز حاصل مي‌گردد.

 

تنها كشته شدن در راه خدا و طبق سنت پيامبر شهادت محسوب مي‌گردد    

  قبل از پرداختن به بخش “حج ابراهيمي” در پايان قسمت اول پيام، شرح مفصلي آمده است كه ماحصل آن اشارات و نكات ذيل مي‌باشد: “يادآوري پيشآمد جنگ، جنايات قدرتهاي بزرگ و عمال داخلي آنها و پايداري و دلاوري قواي مسلح آرايش نديده ولي با ايمان و شهادت‌طلب ما، تن ندادن به صلح و سازش، اشتباه يا خيانت ضعيف‌القلبها و دنياطلبها، عدم توجه بي‌اعتنايان به اسلام با اينكه صلح با خيانتكاران بر باد دادن حيثيت اسلام و كشور اسلامي است و موجب گرفتاري هميشگي ميهن عزيزمان در چنگال ابرقدرتها و به رسميت و شرعيت شناختن حكومت بعث شده از بزرگترين گناهان است…”

  شرح فوق با اعلام موضع ذيل خاتمه مي‌پذيرد: “ملت عزيز ما با تعهدي كه به اسلام دارند جنگ را تا سر حد شهادت و لقاءالله كه از بزرگترين آمال اولياء خدا و ارباب معرفت است ادامه مي‌دهند، گرچه آن را بي‌خبران نابودي انكارند و مادي گرايان لقاءالله را نابودي لقب مي‌دهند.”

  نظر نهضت نسبت به اظهارات فوق در بندهاي گذشته مشروحاً به عرض رسيده فكر نمي‌كنيم توضيح تصديع مجددي لازم باشد فقط در مورد “پذيرش يا استقبال از نابودي” كه منتها اليه جنگ جنگ تا پيروزي است و آن را مساوي لقاءالله و از بزرگترين آمال اولياء خدا گرفته‌ايد بايد خالصانه عرض كنيم كه لقاءالله مقبول و مرضي خدا و شهادتي كه عين حيات و ارتزاق عندالله است شرط اولش في سبيل الله و علي مله رسوله الله يعني بر وفق محكمات قرآن و سنت رسول خدا و عترت پاك او است. قتال يا جهاد في سبيل‌الله كه شهادتش فوز عظيم لقاءالله است جنگ دفاعي از آيين و آب و خاك و از ملت و ميهن، تا مرحله رفع فتنه و دفع دشمن از خانه و خودداري از تجامز و تعدي است. خارج از آن، و بيش از آن، ارضآ خواسته‌هاي شخصي و تبعيت از طبايع و احساسات و تعدي از حدود خدا و ظلم به نفس است و ممنوع و محروم شدن از رضا و لقاءالله: “و من يتعد حدودالله فقد ظلم نفسه لا تدري لعل الله يحدث بعد ذلك امراً.”(38)

  در تشخيص و تفكيك “نابودي” و شهادتي كه لقاءالله باشد، نهضت آزادي كه هم مخالف بي عده و عده به ميدان رفتن بوده است و هم جنگ جنگ تا نابودي را كه هر چند روز شاهد مراحل آن مي‌باشيم بلاي خسرالدنيا والاخره براي دولت و ملت مي‌داند، به اعتبار حكم خدا و صريح قرآن اين چنين قاطعانه اظهارنظر مي‌نمايد نه از مادي‌گرائي و بي‌خبري به قرآن سياستي را كه محصولش “هلاك حرث و نسل” يعني از بين رفتن جوانان ارزنده مملكت و فضاي توليدات و تأسيسات باشد محكوم نموده “فساد دانستند” و اعلام “والله لا يحب الفساد” مي‌نمايد.

 

رد كردن بي قيد و شرط پيشنهاد صلح و تحريم مذاكره مخالفت با حكم خدا، سنت پيامبر و روش امامان است 

  رد مطلق پيشنهاد صلح و تحريم مذاكره و معاهده نيز مقابله آشكار با فرمان خدا بر طبق نصوص قرآن و سنت پيامبر و روش امامان شيعه است.

  صراحت آيه ذيل كه از آيات جنگي سالهاي مدينه است و نه منسوخ و نه متشابه مي‌باشد راه هرگونه تعبير و توجيهي را مسدود مي‌نمايد: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله(39) امام در پيام خود فرموده‌اند: «چه كسي كه نمي‌داند صلح‌طلبي دشمن براي مجهز شدن بيشتر و غافلگيري است كه جمهوري اسلامي بايد براي احتراز از آن در طول بيش از هزار كيلومتر قواي مجهز آماده داشته باشد.»

  اتفاقاً قرآن كريم كه از جانب خداوند عليم حكيم نازل شده پيش‌بيني اين امر را نموده است كه شايد دشمن به قصد خدعه و براي خام كردن مسلمانان دام صلح و سازش بگسترد، با اين حال مي‌فرمايد: “و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله هوالذي ايدك بنصره و بالمؤمنين”(40). يعني به فرض هم كه قصد فريب تو را داشته باشند و بخواهند خود را تجهيز و تقويت نمايند (نگران نباش) همان خدايي كه با ياري خود و مؤمنين تأييدت كرده است براي تو كافي است.

  با الهام از آيه فوق است كه امير مؤمنان در عهدنامه معروف به مالك اشتر خطاب به اين فرمانده دلاور خود تأكيد و تصريح مي‌نمايند كه مبادا صلحي را كه دشمن پيشنهاد مي‌كند پس بزني (فلا تدفعن صلحآ دعاك اليه عدوك) و البته اضافه مي‌نمايند كه دشمن چه بسا نزديك مي‌شود (پيشنهاد صلح مي‌دهد) تا غافلگير سازد بنابر اين لازم است “پس از صلح” دورانديشي و مراقبت نموده از خوشبيني و آسودگي احتراز نمائي.(41)

  به اين ترتيب آشكار مي‌گردد كه لازمه اطاعت امر خدا و سنت رسول داشتن اطمينان و توكل به خدا و بيم نداشتن از نيرنگ دشمن است، نگراني از سرد شدن مردمي كه تاكنون اين همه گذشت و فداكاري كرده جان خود را در طبق اخلاص گذاشته‌اند نيز سزاوار نيست. در صورت نيرنگ دشمن و حمله مجدد او همين مردم بار ديگر مصمم و مجهزتر آماده دفاع خواهند بود. اين اطمينان و اميدي است كه خداوند عزيز حكيم به فرستاده‌اش مي‌دهد. يا ايها النبي حسبك الله و من اتبعك من المؤمنين.

  كساني كه اصرار نهضت آزادي را به پايان خون و خرابي نشانه سست‌دلي يا سازشكاري و يا هماهنگي با صدام عفلقي و ريگان آمريكائي مي‌گيرند يا شرايط موجود كشور را نمي‌دانند يا مغرض‌اند. ما كلام خدا را مي‌گوئيم و راه او را مي‌جوييم. آيا اين افراد هشدار تهديدآميز الهي را نشنيده‌اند كه فرمود: و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون(42) (هم الكافرون، هم الفاسقون).

  اگر جمهوري ما اسلامي است و مي‌فرمايند اسلام بايد در همه شئون و امور آن پياده شود پس چه جدال و اعتراصي با ما داريد؟ وقتي فرمان صريح خدا پيش روي ما است آيا طرح اين مسئله كه “صلح با صدام جنايتكار بر باد دادن حيثيت اسلام و گرفتار كردن هميشگي ايران در چنگال ابرقدرتها و به رسميت شناختن حكومت بعث است” اجتهاد در مقابل نص نيست؟

  علاوه بر كتاب خدا، رسول اكرم (ص) در جريان صلح حديبيه، در برابر دشمن كافري كه او را از خانه و ديار بيرون كرده بود و مكرراً به حمله و غارت مي‌پرداخت عليرغم احتمال پيمان‌شكني قريش ـ كه به زودي اتفاق افتاد ـ به اين عنوان كه “صلح‌طلبي دشمن براي مجهز شدن بيشتر و غافلگيري است” پيشنهاد صلح را رد نكرد و پيشواي دوم حسن بن علي (ع) نيز با آنكه از خدعه و مكر معاويه مطلع بود فرمان الهي “فاجنح لها(43) را گردن نهاده و به وعده و بشارت “فان حسبك الله(44) قانع گشت.

  به ما ايراد گرفته‌ايد كه چرا بعضي‌ها مي‌گويند اسلام دين صلح و سلام است، اين تنها سخن ما نيست بلكه استنباط بسياري بزرگان و علما و فقهاء اماميه مي‌باشد كه جنگ تعرضي را در زمان غيبت امام معصوم حرام دانسته‌اند و قبول صلح را در مواردي واجب كرده‌اند، از آنجا كه امام و بعضي از آقايان روحانيون ما بنا به ممارست قديم و معمول حوزه‌ها انس بيشتري به روايات و فتاوي نسبت به قرآن دارند به همين دليل مناسب ديديم به طور نمونه نقل قولي از نظريه مرحوم صاحب جواهر بنمائيم كه مورد احترام و اعتماد خاص امام مي‌باشد.

  آن فقيه بزرگوار علي‌رغم آنكه نظريه شهادت طلبي امام حسين(ع) را رد نكرده است اقدام آن حضرت را در جنگي نابرابر و شهادت اولاد و اعوان و انصارش را به عنوان مجوزي شرعي براي عمل ديگران نپذيرفته و با توجه به عموماتي همچون “و لاتلقوا بايديكم الي التهلكه” اظهارنظر مي‌كند كه امام (ع) داراي تكليف ويژه‌اي بوده كه به قبول آن مبادرت ورزيده و چون وي معصوم از خطاست كسي را نشايد بر قول و فعلش اعتراض كند بنابراين كساني كه مكلفند از ظاهر ادله آيات و روايات وظيفه خود را مشخص كنند نبايد تكليف خود را با امام (ع) مقايسه نمايند.(45)

  بر پايه اين ملاحظات و با استناد به روايت اسكافي (كه از طريق عامه نيز نقل شده است)مبني بر اينكه پيامبر(ص)حاضر شد ثلث خرماي مدينه را به كافري همچون “عينيه‌بن حصين” بدهد تا از همكاري با ابوسفيان و ساير دشمنان حاضر در جنگ احزاب دست بردارد صاحب جواهر همچون فقهاي ديگر مصالحه با دشمن را در صورتي كه به دليل كمي عده و عده مسلمانان مصلحت در آن باشد جائز و مشروع شمرده و آنرا مسئله‌اي اجتماعي قلمداد نموده است و حتي از فقيهي همچون صاحب قواعد نقل مي‌كند كه بر امام واجب است به مصالحه در زماني كه مسلمانان نيازمند هستند به صلح تن در دهد.

   ٭٭٭

  در هر حال پيشنهادات صلحي كه به ايران داده مي‌شود، اعم از اينكه روي حسن نيت يا ناچاري بوده باشد، يا به احتمال قوي، براي شيطنت و پيش‌دستي در سياست بين‌الملل انجام گيرد جمهوري اسلامي و رهبري آن را از نظر شريعت و قرآن در بن‌بست عجيبي قرار مي‌دهد. حكومت و مكتبي كه خود را اسلامي متعصب و پيرو قرآن مي‌داند اگر جواب مثبت يا لااقل مساعد علي‌الاصول به اين پيشنهادات ندهد از نظر حقوقي و ديني در دفاع از اعتبار و اصالت خود دچار اشكال مي‌شود. علت وجود اين مشكل يكي همان آيه قاطع “و ان جنحوا للسلم” است و ديگر آيه “و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما.”(46)

  اگر ما لجاج بي‌معني به خرج نداده از پيشنهادات استقبال كرده و شرايط معقول و محق خود را عرضه مي‌كرديم حداقل فايده‌اش اين بود كه در سياست بين‌المللي و در جامعه مسلمانان جهان و تاريخ آينده ابتكار عمل را از دست دشمن گرفته ايران اسلامي را كشور جنگ‌طلب ضدامنيت و صلح، كه خواستة هميشگي بشريت و خداست، نشان نمي‌داديم و چه بسا همين امر زمينه و مقدمه‌اي براي پايان عادلانه و شرافتمندانه جنگ مي‌شد.

  در كتاب خدا و سنت رسول نه تنها تأكيد و تصريح بر استقبال از صلح و اصلاح فيمابين در مقياسهاي اجتماعي و فردي، زياد آمده است(47)كه دربارة عدم تعقيب دشمني كه دست از فتنه و فساد يا آزار و جنگ برداشته است دستورات متعدد داده شده است. همه جا توصيه به خودداري از ادامه جنگ و تعقيب جنگجويان شده و تا آنجا كه ما مي‌دانيم در هيچ آيه‌اي دستور تداوم خصومت و قتال يا توقيف و تعقيب متجاوزيني كه اعلام انصراف از مزاحمت و كارزار نموده يا منهزم از ميدان جنگ شده‌اند داده نشده است. آيات قرآن با صراحت تمام دلالت بر اين دارد كه اگر كافران يا مشركين از تجاوز و جنگ با مسلمانان دست برداشتند و خود را كنار كشيدند مادام كه مجدداً به عمل قبلي برنگشته‌اند نبايد با آنها دشمني كرد و متعرضشان شد. اگر علاوه بر انصراف از جنگ اسلام هم آورده باشند نبايد به دليل اعمال و افكار گذشته رفتاري جز رفتار با يك برادر مسلمان با آنها داشت. همينكه فتنه و مزاحمت مشركين يا مخالفين در اثر انحراف يا انهزام افراد يا دسته جمعي خاتمه يافت جنگ عليه آنان بايد متوقف گردد. بعلاوه اگر فردي از مشركين پناه خواست بايد پناهش داده از كلام خدا آگاهش ساخت و روانه منزل و مأمنش نمود. بدون آنكه تكليف مسلمان شدن يا همكاري كردن به او نمود.

  توبيخ و تهديدي كه در آيه 60 سوره احزاب خطاب به منافقين و بدانديشان و اراجيف سازان مدينه به‌عمل آمده است (كه اگر نكردند انتظار تبعيد و قتل بايد داشته باشند) به منظور دست برداشتن از مزاحمت‌ها و اخلال‌گري است، نه دستور اخراج و اعدام، نه توبه و تغيير در عقيده و سليقه كه حساب آن جدا و با خداست.

  در سه آيه از سور انفال (39 تا 41) كه مي‌تواند جمعبندي مطالب فوق باشد از رسول اكرم خواسته مي‌شود كه به كافرين بگويند اگر دست از جلوگيري راه خدا و كارشكني در اسلام آوردن مردم دست بردارند از تقصيرات گذشتة آنها صرفنظر مي‌شود و جنگ بايد متوقف گردد. خداوند پس از دست كشيدن كافران آگاه و بينا به جريان كار مي‌باشد و در صورت تكرار مجدد آنها بهترين سرور و ياور مؤمنين است.(48)

  خلاصه آنكه با دست برداشتن مشركين و كافرين از مزاحمت و با دست كشيدن از جنگ و كارزار عليه دينداران، مادام كه مجدداً به كار اول برنگشته‌اند بايد از گذشته‌هاي آنان چشم‌پوشي شده به دليل انتقام و احتياط به تعقيب و تنبيه آنان نپردازند.

 

ولي فقيه بالاتر از پيامبر نيست، پيامبر با وجود وحي و عصمت مشورت مي‌كرد

  مطالبي كه تا اينجا با احساس ضرورت و بنا به وظيفه ديني و ملي معروض داشتيم و از طول كلام و تصديع پوزش مي‌طلبيم به منظور پايان دادن به جنگي است كه به عقيدة ما به خواسته و به سود دشمنان انقلاب ايران خرمن هستي مملكت و دنيا و آخرت ملت ما را با بيرحمي و شدت روزافزون مي‌سوزاند و نابود مي‌كند. در حاليكه صداي مردم و متصديان با وجود احساس سختيها و بحران به خاطر ترس و خفقان، سردرگمي و حيراني يا سرسپردگي و انتظار و امداد غيبي در نمي‌آيد.

  آنطور كه شنيده مي‌شود و شهرت دارد براي بسياري از آقايان متصديان، مقامات مسئول، معتمدين و نزديكان جنابعالي عواقب هولناك و خانمان‌برانداز تداوم جنگ لااقل بيهوده و زيان بخش بودن آن، روشن گرديده است. مراجعات مكرري، با ترس و ترديد به حضور رهبري انقلاب كرده‌اند ولي همگي با جواب منفي يا سكوت و تندي روبرو شده‌اند.

  شنيده‌ايم كه به مسئولين رده بالا فرموده‌ايد اگر خسته شده‌ايد زمين بگذاريد ديگران را مأمور خواهم كرد. به آقايان مدرسين قم جواب داده‌ايد كه تا من زنده هستم در شرايط موجود صحبت از صلح و خاتمه جنگ نكنيد و بعد از آن را خودتان مي‌دانيد. آقاياني را هم مي‌شناسيم كه مجال بحث و استدلال نيافته مأيوس شده‌اند و جرأت طرح مجدد و تحليل و هشدار را از دست داده به ناچار قيافه موافق و مبلغ مي‌گيرند… به نهضت آزادي هم با وجود نامه‌هاي محرمانه و سرگشاده و نشريات متعدد مستدل نخواسته‌ايد جوابي لطف كنيد يا براي توضيح و تبادل‌نظر حضوري دعوتي بفرمائيد. تنها اكتفا به پاره‌اي اشارات اجمالي كرده‌ايد.

  البته استقامت، مداومت و يكدندگي امام نشانه قاطعيت و قدرت اراده و اسباب موفقيت مي‌باشد و در مديريت‌هاي مصوب و در كارهاي شخصي مي‌تواند قابل قبول باشد ولي در كارهاي سترگ و مسئوليت‌هاي عمومي تا مقياس يك ملت چهل ميليوني استنكاف از توجه به نظريات و نصايح ـ اگر مسموعات فوق صحت داشته باشد ـ نمي‌تواند قابل دفاع باشد و اتكا به رأي و استبداد رأي محسوب مي‌شود. خصوصاً در حكومت‌هاي مردمي و ملي با اصولي چون قانون اساسي جمهوري اسلامي، مستله‌اي به عظمت و صلابت و با معضلات نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي و حتي ديني جريان شش ساله آن خيلي پيچيده‌تر و مسئوليت‌آورتر از آن است كه يك فرد كه نه معصوم است و نه دريافت كننده وحي، هرقدر هم آگاه و بينا باشد، بتواند يك تنه و بدون توجه به آرا و نظرات ديگران تشخيص دهد، تصميم بگيرد و موضع “لايسئل عما يفعل و هم يسئلون” كه مخصوص ذات اقدس الهي است اتخاذ كند.

  اصلاً جامعه نمونه اسلامي كه در آيه “وامرهم شوري بينهم” توصيف شده است امورش با همكاري همگان و با مشورت و شوري مي‌گذرد نه با رهبري فردي. جنابعالي بار اين مسئوليت سياسي كوه پيكر و مخصوصاً عواقب الهي و ديني فوق بشري آن در روز رستاخيز را چگونه به دوش گرفته‌ايد؟ آيا قانون اساسي چنين وظيفه و حق را به رهبري عطا كرده است يا قانون خدا و قرآن چنين تخصيصي داده است؟ جنابعالي مگر از رسول اكرم بالاتر هستيد؟ آن فرد اكمل دائره امكان و عقل كل عالم انسان كه وحي خدا و عصمت را پيش رو و پشتيبان داشت به حكم “وشاورهم في‌الامر” در اداره امت و امور جنگ با مؤمنين، از ادني تا اعلي اعم از موافق و مخالف، قريشي و حبشي و ايراني، مشورت مي‌فرمود آيا ولايت فقيه پديده و داعيه‌اي مافوق نبوت است؟

  نهضت آزادي ايران بدين وسيله با شاهد گرفتن خدا، مردم و تاريخ اتمام حجت كرده اكيداً از رهبري انقلاب درخواست مي‌نمايد هرچه زودتر در امر جنگ به مشورت با مردم بپردازند يا كار را به مجراي قانوني و به نظر نمايندگان واقعي ملت و شوراي عالي دفاع طبق قانون اساسي واگذار نمايند تا هر پيشنهادي كه دادند آن را طبق بند هـ از اصل 110 اعلام نمايند و اگر چنين كاري را امكان‌پذير نمي‌دانند از گروهي صاحب تشخيص و صاحبنظر كه مورد نظر خودشان و حتي‌المقدور مورد اعتماد و آشنايي قشرهاي مختلف جامعه باشند و همچنين از مسئولين دست بالا دعوت فرمايند، از نهضت آزادي و از گروههاي سياسي اعم از ملي و مذهبي نيز نمايندگاني بخواهند و سپس با اعلام آزادي در بيان و تضمين و تأمين امنيت، اظهارنظر خواسته موضع خود را با توجه به مشاوره و مطالعات مربوطه اتخاذ فرمايند.

حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم النصير

نهضت آزادي ايران

شهريور ماه 65

(1) سوره ذاريات آيه 55 ـ و تذكر بده كه همانا تذكر مومنين را سودمند افتد.

(2) انتقاد خيرخواهانه خالص نسبت به زمامداران

(3) خطبه207- فلا تكفواعن مقاله بحق او مشوره بعدل

(4) اعراف 162-به خاطر داشتن عذري به درگاه ربوبي و به اميد انصراف و پرهيز خطاكاران

(5) اخيراً نيز رياست مجلس و رياست جمهوري رسماً اعتراف كرده‌اند كه ابرقدرتها از اين جنگ سود مي‌برند و به خاطر منافع خودشان خواهان ادامه آن هستند

(6) سوره حشر آيه 2 ـ خانه‌هاي خود را به دست خود و به دست مؤمنين خزاب مي‌كردند پس اي صاحبان بصيرت، عبرت بگيريد.

(7) نزديكتر دورتر را مانع مي‌شود

(8) بقره 213- مردم امت واحدي هستند (يا بودند)

(9) حجرات12- و شما را به صورت قبيله‌ها و ملتهايي درآورديم

(10) مائده28- براي هر يك از شما (امتها) شريعت و راه روشني قرار داديم

(11) مائده48- تا شما را در آنچه داده بيازمايد پس در نيكيها با يكديگر مسابقه گذاريد

(12) بقره، 143 ـ و اينچنين ما شما را امت وسطي (متعادل نه چپ، نه راست) قرار داديم تا براي مردم نمونه باشيد و رسول بر شما نيز الگو شاهد باشد

(13) تحريم، 6 ـ خودتان و اهلتان را از آتش دور سازيد

(14) هر كس صبح كند در حاليكه اهتمامي در جهت امور مسلمانان نكرده باشد مسلمان نيست

(15) هر كس صبح كند در حاليكه اهتمامي در جهت نابودي مشركين نكرده باشد مسلمان نيست

(16) و اعلام بيزاري از جانب خدا و رسولش به سوي مردم در روز حج اكبر كه همانا خداون از مشركين بيزار است و رسولش نيز

(17) برائتي از جانب خدا و رسولش به مشركيني كه با آنها پيمان بسته‌ايد

(18) مؤمنون، آيه 8، كساني كه مراعات كننده امانتها و عهدهايشان هستند

(19). با آنها پيكار كنيد كه خدا آنها را بدست شما عذاب مي‌كند

(20) ممتحنه آيه 8، خداوند شما را از نيكي كردن و قسط و عدالت با كساني كه در دين با شما پيكار نكرده و شما را از خانه هايتان بيرون نكرده است نهي نمي‌كند

(21) قريب 250 آيه قرآن عنايت مستقيم به آزادي و اختيار انسان دارد

(22) پس از تذكر بده كه تو منحصراً تذكر دهنده هستي، تو بر آنها سيطره نداري مگر كسي كه پشت كند و كفر ورزد كه او را خداوند عذاب بزرگي خواهد كرد، همانا بازگشت آنان به سوي ما است و سپس رسيدگي به حساب آنها بر ماست (نه ديگران).

(23) آيات 30تا 33 سوره مريم ـ و مرا هر كجا باشم مبارك قرار داد و به نماز و زكوه تا زنده هستيم سفارش نمود، و نيكوكاري به ما در (را توصيه كرد) و مرا زورگوي ثقي نگردانيد. و سلام بر من روزيكه به دنيا آمدم و روزي كه مي‌ميرم و روزي كه زنده برانگيخته مي‌شوم.

(24) مريم 46- از من دوري گزين، دور شدني طولاني

(25) خداوند همراه پايداران است

(26) و اين چنين نيكوكاران را پاداش مي‌دهيم.

(27) سوره طه آيه 44 ـ اذهبا الي فرعون انه طفي فقو لاله قولا لينا لعله بتذكر او بخشي

(28) سوره طه آيه 47ـ فارسل معنا بني اسرائيل و لا تعذبهم

(29) سوره‌هاي توبه آيه 70ـ عنكبوت آيه 40 ـ روم آيه 30ـ هرگز خداوند چنين نبود كه به آنها ستم كند. بلكه خود آنها به نفس خويش ستم مي‌كردند.

(30) انبياء 107ـ تو را جز به عنوان رحمتي براي مردم جهان نفرستاديم.

(31) قم/ 4ـ همانا تو بر اخلاقي عظيم (استوار) هستي.

(32) آل عمران/ 159ـ و اگر خشن تندخو بودي از پيرامونت پراكنده مي‌شدند.

(33) خطبه 197 نهج‌البلاغه

(34) نامه شماره 14 نهج‌البلاغه

(35) نامه شماره 47 نهج‌البلاغه

(36) همانطور كه دركتاب شهيد جاويد توضيح داده شده است.

(37) ابن سعد لشكريان خود را خيل‌الله (سواران خدا) مي‌ناميد.

(38) سوره طلاق آيه 1ـ و هر كس از حدود خدا تجاوز كند بر خويشتن ستم كرده است. تو چه مي‌داني شايد خدا بعد از اين امري جديد پديد آورد.

(39) سوره انفال آيه 61ـ اگر براي صلح تمايل نشان دادند توهم مايل به آن شو(پذيراي علي‌الاصول شده) توكل به خدا كن.

(40) سوره انفال آيه 62.

(41) عهدنامه مالك اشتر ـ ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل.فخذ بالحزم و انهم في ذلك حسن الظن

(42) سوره مائده آيات44 و45 و47 ـ وهركس بر اساس آنچه خدا نازل كرده (كتاب)حكم نكند ستمگر است (كافر است، فاسق است)

(43) متمايل به پيشنهاد صلح باش

(44) همانا خداوند ترا كافيست.

(45) جواهر كتاب الجهاد، جلد21، صفح

(46) سوره حجرات آيه 9- اگر دو طائفه از مؤمنان به جنگ با يكديگر برخاستند ميان آنان صلح برقرار كنيد.

(47) و حتي خير و خاصيت براي هيچ بحث و صحبت قائل نشده‌اند مگر اينكه راهگشايي براي نيكوكاري، خوشايند مردم و بالاخره اصلاح بين مردم باشد (لاخير في كثير من نجويهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس)

(48) . قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفرلهم ما قدسلف و ان يعودوا فقد مضت سنت الاولين و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كله‌لله فان انتهوا فان الله بما يعملون بصير. و ان تولوا فاعلموا ان الله موليكم نعم المولي و نعم النصير