تبریک نوروز ۱۳۸۶ نهضت آزادی ایران
بنام خدا
سفر مرا به چه سرزمین شگفتی آورد !
اینجا کجاست که باران نمیبارد ؟
و آسمانش ، در آستانه بهار ،
بر زمین تشنه بخل میورزد ؟
اگر ریههای شهر ،
در غبار سیال سرب ،
نفس به شماره میکشند ،
چرا ابرها در اوج آسمان ،
بیاعتنا
همآغوش بادند ؟
نگاه کن !
که بادهای عبوس ،
چگونه گلبرگهای تبسم را با خویش بردهاند ،
و درختان این خاک ،
دیری است در حافظه شاخسارشان ،
هیچ خاطره سبزی نمانده است .
ببین !
مردم ترانههای امید را نمیدانند
و مشقهای تجربه را در مسیر رود
به آب میدهند .
چرا کبوتران تیزتک
در کنج قفسها ،
به بند خو گرفتهاند ؟
و زاغ
خنده پیروزی سر داده است ؟
باغ در تهدید طوفان ،
و باغبان ،
شکفتن غوزههای پنبه را ،
در خواب مرور میکند !
خدایا در درازای این شب تار،
چه کسی مرا میهمان یک جرعه نور میکند ؟
فانوس صبح در دستان کیست ؟
من
مسافر دشتهای این سرزمینم ،
سرگشتهای در جستجوی صبح .
پروردگارا ،
ای تحولبخش دلهای خسته !
به حرمت دلهای پاک و سرشار از آرزو ،
آفتاب را بگو ،
شعاعی از مهر بر جبین این خاک بیفشاند ،
ابر را بگو ،
بند از کیسههای مروارید به سخاوت بگشاید ،
باد را بگو ،
عطر نوروز در دشتهای این سرزمین بپراکند ،
و نوروز را بگو ،
در این دیار لختی درنگ کند .
آمین !
نهضت آزادی ایران
نوروز ۱۳۸۶