سالگرد قیام ۱۵ خرداد
نطق تاریخی
اعلامیه دانشجویان و دانشآموزان اصفهان
شهادت مجاهد رضا رضائی
زندگینامه مجاهد شهید بدیعزادگان
قسم
اخبار
اعلامیه دانشجویان افغانی
افضلالجهاد
اعدام انقلابی مستشار آمریکائی
سلاحها را ساخته و بهترین ارتشها را تربیت داده است. مرتجعین هم بهمین منظور خود را تا دندان مسلح کردهاند. آیا خلقهای جهان نباید برای مقابله با دشمنان خود برای تأمین منافع خود بتهیه سلاح و بسیج نیروهای مادی و فکری خود بپردازند؟ از سئوالیست که خود باید جوابش را بدهید.
نشریه اقتصاد از مجاهدین خلق ایران
سالگرد قیام ۱۵ خرداد
یازده سال از قیام خونین ۱۵ خرداد (۱۲ محرم) میگذرد. در آن روز مردم ما پس از دورانی از مبارزات و جنگ و گریزهای سیاسی یکپارچه با فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» و پشتیبانی از خمینی بتشکن به خیابانها ریختند. و به نمایشات وسیع ضددیکتاتوری پرداختند. وسعت و گسترش جنبش در تهران و شهرستانها بحدی بود که موجب ترس و وحشت رژیم و حامیانش را فراهم ساخت و منجر به صدور فرمان «آتش به قصد کشت» از طرف شاه گردید. و در ظرف چندین ساعت قتلعام بیسابقهای براه افتاد. هزاران نفر را کشند. خبرگزاریهای خارجی گوشهای از وضع آنروز را چنین ترسیم کردند: «تظاهرکنندگان با مشتهای گرهکرده و فریادهای رعدآسا وارد بازار شده و با قوای ارتشی مواجه گشتند. قوای مسلح به طرف جمعیت تیراندازی می کرد ولی مردم همچنان پیش میرفتند. من شخصاً ناظر پیشروی شجاعانه تظاهرکنندگان در میان رگبار گلوله بودم، ایمان مردم بحدی قوی بود که سینه خود را سپر گلوله میکردند و به پیروزی و موفقیت خود اطمینان داشتند ولی برای نظامیان مسئله مرگ و حیات بود و با تانکهای سنگین و مسلسلهای ساخت آمریکا بیکار ننشسته بودند، من خود شاهد بودم که سربازان با خونسردی هرچهتمامتر مردم را هدف گلوله قرار داده و درو میکردند، یکی از تظاهرکنندگان در مقابل من به زمین افتاد و جان سپرد، وقتی خم شدم، جوان دیگری در برابر من غلطی زد و بر زمین افتاد و بدنبال خود نواری از خون بجای گذاشت. رهگذران جرأت وفرصت کمک به زخمیشدگان را نداشتند. ولی هنگامی که آتش خاموش شد و دود آتش برطرف گردید اجساد کشتگان ظاهر گشت و آنگاه بازاریان به سراغ یاران شهید خود آمده با روزنامه اجساد آنها را پوشاندند…. .
به اطراف خود نگاه میکردم، قلب تهران به صبح بعد از طوفان شبیه است، هر چیزی قطعهقطعه و ویرانشده، تمام اداران دولتی تعطیل و شهر مانند یک قلعه نظامی تسخیرشده است. فجیعترین وضعی است که در دوران بیستساله گذشته دیدهام، آتش و خرابی بازار و ادارات دولتی و مغازههای فراوانی را فراگرفته، دود سیاه به آسمان بلند است، غرش ماشینهای آتشنشانی از هر گوشهای به گوش میرسد ولی هنوز شعله آتش به آسمان زبانه میکشد….» از متن گزارش خبرنگار یونایتدپرس در طی این ۱۱ سال بعد از قیام، حوادث و تحولاتی در جامعه ما و در نهضت آزادیبخش ملت ما رخ داده است که هریک بطور مستقیم و یا غیرمستقیم و به شکل خاصی با این قیام رابطه داشته و دارند. مردم ما چه آنها که فرزندان، پدران، شوهران و عزیزان خود را در آن روزها از دست دادهاند و چه سازمانها و احزاب ملی و مترقی این روز را گرامی داشته و یاد آنرا زنده نگه میدارند. هریک از این سازمانها و احزاب نیز تحلیلهائی از دریچه بینش سیاسی و یا فکری خود از آنروز مینمایند. مارکسیست، لنینیستها بصورتی و ناسیونالیستها بصورت دیگر و مسلمانان هم آنرا از دیدگاه رشد نهضت انقلابی اسلام و شکوفائی جنبش رهائیبخش خلق. اما جالبتر از همه اینها، آنکه این بررسیها و توجهات تنها در جبهه خلق نیست که صورت میگیرد. بلکه دشمن نیز از هر فرصتی برای اشاره به قیام ۱۵ خرداد و تخطئه آن استفاده میکند. مثلاً در بهمن گذشته شاه در نطق خود (یا در متنی که برایش نوشته بودند) ضمن حمله به مخالفین رژیم چنین گفت: «در پانزدهم خرداد ارتجاع سیاه با همدستی دائمی تودهایهای بیوطن کاری در تهران کردند که ننگ آن پاک نخواهد شد (کیهان، ۱۰ بهمن ۵۱)
اینکه آیا ارتجاع ـ با تمام رنگهایش و اشکالش چیست و بیوطن کیست، بحثی جالب، که در جای خود باید آنرا بررسی کرد. ما و سایر نشریات مبارز این اتهامات را جواب دادهاند.
حضرت آیتالله خمینی هم درباره «ارتجاع و مرتجع» و هم درباره ننگ ۱۵ خرداد نظر دادهاند: «۱۵ خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ این حادثه را ضبط میکند، خودشان هم گفتند ۱۵ خرداد ننگ بود منهم میگویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند، من نکته را میگویم ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال این ملت فقیر بدست آورده و بر روی این ملت فقیر بستند. آیا از این ننگ بالاتر میشود؟ اما اظهارات شاه پهلوی، این سوال را مطرح میسازد که چرا هنوز بعد از ۱۱ سال شاه خود را مجبور میبیند از قیام ۱۵ خرداد یاد کند و بدان حمله کند؟ اگر قیام ۱۵ خرداد، یک «حادثه» غیرمترقبهای بود که تمام شد و رفت، دیگر دلیلی برای این حملات نمیتوان پیدا کرد. خصوصاً از جانب رژیمی که پیروزی باصطلاح انقلاب سفیدش را با شرکت «دهقانان و کارگران» جشن میگیرد. اما واقعیت اینست که اگر چه رژیم شاه پهلوی با قتلعام بیسابقه مردم ما از زن و مرد و کوچک و بزرگ، دانشجو، کاسب، کارگر، دهقان، توانست قیام را درهم بکوبد اما نفس شکستِ قیام، آنچنان تأثیری در نهضت رهائیبخش ملت ما باقی گذاشته است که بحق باید آنرا نقطه عطف خواند. آنچه که امروز، بعد از گذشت ۱۱ سال، چه برای خلق و چه برای دشمنان خلق محسوس است تأثیری است که قیام ۱۵ خرداد بر نهضت آزادیبخش خلق ما هم بهلحاظ آبدیدگیاش و هم بهلحاظ تکوین و تکامل استراتژی جنبش باقی گذاشته است.
حمله شاه به ۱۵ خرداد، در زمانی صورت میگیرد که جهاد مسلحانه بعنوان استراتژی مبارزه بهسرعت گسترش مییابد و این چیزی است که البته شاه و حامیان رژیمش حتی تصور آنرا نمیکردند. آنها در ۱۵ خرداد، اعتراضات همگانی مردم را علیه استبداد و استعمار و نمایشات مسالمتآمیز مردم را که با دست خالی انجام میگرفت سبعانه درهمکوبیدند و بخیال خودشان پیروز شدند. اما شکست مردم در ۱۵ خرداد پایان یکدوره از نهضت رهائیبخش ملی ماست و آغاز دورانی جدید. پایان دوره «مبارزات سیاسی» بعنوان «استراتژی» جنبش و آغاز دوره جهاد مسلحانه به عنوان استراتژی جنبش میباشد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، دو تغییر محسوس در نهضت ملی بوجود آمد. تغییر اول در جهت مبارزات بود. تا قبل از ۲۸ مرداد، خطمشی عمومی نهضت، اکثر فعالیتها و موضعگیریها علیه استعمار خارجی و در جهت احیاء و استمرار حاکمیت ملی بود. موضعگیریهای نهضت علیه استبداد و ارتجاع داخلی فرع بر مبارزه علیه استعمار خارجی و متناسب با وسعت توطئههای دربار و محافل ارتجاعی بعنوان عوامل استعمار خارجی علیه نهضت ملی بوده است. اما بعد از ۲۸ مرداد موضعگیری نهضت و خطمشی مبارزات وسعت بیشتری یافت. مبارزات قبل از ۲۸ مرداد و سپس تجربه ۲۸ مرداد در صحنه عمل و تجربه ملت ما نشان داد که مبارزه و سرکوبی استعمار خارجی، بدون درهمکوبیدن پایگاههای داخلیاش امکان ندارد. لذا بعد از ۲۸ مرداد، مبارزه علیه استبداد و ارتجاع داخلی همگام با مبارزات ضداستعماری، وسعت و گسترش یافت.
تغییر دوم در نهضت ملی، بعد از ۲۸ مرداد، شرکت فعالانه عناصر مسلکی و با ایمان در کارهای داخلی مبارزه بود که در نتیجه آن، بتدریج، روحانیت اصیل در کنار جنبش ملی قرار گرفت و از این رهگذر جنبش نیرو و قوت بیشتری یافت. تودههای وسیعتری با محرکات ایمان مذهبی به مبارزه روی آوردند. اما علیرغم این دو تغییر تکاملی، که در رشد تکاملی جنبش هم به لحاظ خطمشی و جهتگیری سیاسی و هم بهلحاظ گسترش آن مؤثر بوده است، استراتژی کلی جنبش به همان صورت اولیه باقی ماند. به این عبارت که بعد از ۲۸ مرداد هم، نظیر قبل از آن، «مبارزات سیاسی» نظیر اعتصابات و تظاهرات فعالیتها و مبارزات انتخاباتی و غیره، محور اصلی «استراتژی» جنبش را تشکیل میداده است. مثلاً از بعد از کودتای ۲۸ مرداد، میان نیروهای ملی و مبارز، یکنوع خوشبینی وجود داشت که میتوان و باید با ایجاد یک «سیتیر» دیگری دشمن را از مواضع جدیدش به عقب راند و پیروزیهای ازدسترفته را مجدداً کسب کرد و حکومت ملی دکتر مصدق را بازگرداند. این «استراتژی» در کلیه مبارزات و فعالیتها مطرح بوده است. در جریان اولین انتخابات مجلسین بعد از ۲۸ مرداد نهضت مقاومت ملی با شعار «یا پیروز میشویم یا رسوا میکنیم» به میدان آمد. نهضت توانست دشمن را رسوا سازد. اما فشار رژیم و حامیانش، که از سیتیر اول درسها گرفته بودند، مانع از آن شد که نهضت بتواند نارضایتی همگانی را در شکل یک بلوا و قیام همگانی متبلور سازد. بار دیگر در آغاز محاکمه دکتر مصدق ــ ۱۷ آبان ۱۳۳۳ ــ نهضت مقاومت ملی، با همکاری عملی کلیه نیروهای ملی و ضداستعماری، صرفنظر عقایدشان، تظاهرات وسیعی را تدارک دید. هدف از این تدارکات آن بود که با به میدان کشیدن وسیع تودههای مردم، و اشغال بعضی از مراکز عمومی نظیر مجلس شورای ملی و رادیو تهران، دشمن را به عقبنشینی و تسلیم وادار سازد. اما این برنامهها هم از جهت تاکتیکی و هم از جهت استراتژی شکست خوردند. نیروهای وسیعی به میدان آمدند، شدت و عمق مبارزه و میزان آمادگی مردم برای فداکاری به مراتب بیشتر از سیتیر بود. اما دشمن نیز متقابلاً خود را شدیداً آماده ساخته بود. اگرچه تظاهرات وسیعی برپا گردید، معالاسف نتایج موردنظر بدست نیامد. قیام ۱۵ خرداد حداعلای استراتژی بالا را نشان میدهد. البته قیام ۱۵ خرداد از جهات بسیاری با تظاهرات و برنامههای قبلی تفاوت داشته است. شرکت فعالانه روحانیت مترقی در جنبش خلق ما از یکطرف (که قشرهای وسیعی از توده مردم را به میدان مبارزات میکشانید) و شدت فعالیتهای نهضت آزادی ایران، بعنوان پیشقراول جنبش نوین اسلامی (که زیربنای فکری و ایدئولوژی انقلابی ضروری جنبش را ارائه میدهد) از طرف دیگر، قیام ۱۵ خرداد (۱۲ محرم) را در یک موقعیت ممتاز و خاصی قرار میدهد که در نوع خود ــ در تاریخ اخیر ایران ــ بیسابقه است. اما شکست قیام، به تودهها، به مبارزین، به همه آنها که بخاطر آزادی خلق میجنگند نشان داد که «مبارزات سیاسی» نمیتواند و نباید استراتژی جنبش قرار گیرد.
مبارزات سیاسی ارزش تاکتیکی دارند و برای بیداری تودهها و هم ایجاد و گسترش هشیاری سیاسی آنان ضروری است. اما با اجرای حتی موفقیتآمیز این تاکتیکها نمیتوان بر دشمن ضربه نهائی را وارد ساخت و او را به زانو درآورد. از آنجا که یک جنبش انقلابی هدفش ایجاد تغییرات بنیادی در کل نظام جامعه، در سیستم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی می باشد و از آنجا که پاسداری جهل و ظلم، استبداد و ارتجاع داخلی و استعمار و امپریالیسم خارجی، به آسانی و با مسالمت به چنین دگرگونی بنیادی تسلیم نخواهند شد، لذا جنگ و جهاد مسلحانه علیه دشمن اجتنابناپذیر میگردد.
از طرف دیگر، درست است که جنبش انقلابی به ایدئولوژی انقلابی مجهز است و هر ایدئولوژی انقلابی ــ نظیر طرز تفکر جهانی اسلام ــ رهنمون انقلابیون در تنظیم خطوط کلی استراتژی و تاکتیکها میباشد اما این شرایط زمانی و مکانی و رشد و وسعت جنبش در میان خلق و تجربه تودههاست که زمان بهکاربردن این یا آن استراتژی را مشخص میسازد. تنها کافی نیست که سازمان انقلابی و یا انقلابیون با الهام از ایدئولوژی انقلابی دست به جهاد مسلحانه بزنند تا مردم بلافاصله از آن استقبال کنند. استراتژی جهاد مسلحانه را نمیتوان به یک جامعه صادر کرد در صورتی که مردم و تودههای محروم استثمارشده و استعمارزده در تجارب خود ضرورت جهاد مسلحانه را درک نکرده باشند، شروع عملیات جهاد مسلحانه زودرس بوده و با شکست روبرو میگردد تنها وقتی میتوان توده مردم را در راه جهاد مسلحانه بسیج کرد که مبارزین خلق و مردم خودشان در صحنه عمل استراتژی جنبش را آزمایش کرده و در صحنهی عمل به ضرورت استراتژی جهاد مسلحانه پی میبرند. و این درسی است که ۱۵ خرداد به ملت ما و به همه مبارزین راه حق آموخت. بیجهت نیست که پس از یک دوران پرجنجال و آشوب که از سالهای ۱۳۳۶ شروع میگردد. مبارزات سیاسی در ۱۵ خرداد به عالیترین و وسیعترین نقطه حرکت خود میرسد و سپس بعد از ۱۵ خرداد، چندسالی دوران سکوت ظاهری را میگذراند. دورانی که سازمانهای سیاسی اصیل، ظاهراً متلاشی شدهاند. سران و فعالین در زندان هستند، و آنها که در زندان نیستند، ظاهراً بیکار و آراماند، اما همین دوران، پرثمرترین دوران جنبش است. دورانی است که عناصر انقلابی و پیشقراولان جنبش اصیل اسلامی، با ارزیابی منطقی از مبارزاتی که بالاخره منجر به ۱۵ خرداد شد. عملاً ضرورت جهاد مسلحانه را درک میکنند و سپس به تدارک میپردازند. صحت نتیجهگیری و جمعبندی پیشقراولان جهاد مسلحانه وقتی آشکار میگردد که امروز، بعد از دو سال که از شروع این عملیات میگذرد، و بعد از آنکه دشمن با تمام قدرت و نیروی جهنمی خودش به محو و انهدام آن همت گماشته است و با وجود آنکه در ظرف همین مدت کوتاه بیش از ۱۲۰ نفر از انقلابیون ــ از مجاهدین و فدائیان خلق و سایر سازمانها ــ را شهید ساخته است و نزدیک به همین تعداد در ضمن عملیات انقلابی شهید شدهاند و زندانها ــ در تهران و شهرستانها ــ از انقلابیون مملو گردیده است، معذالک جنبش مسلحانه گسترش یافته است.
و اینست که ۱۵ خرداد بحق نقطه عطف در جنبش رهائیبخش خلق ماست، و اینست که شاه پهلوی بعد از ۱۱ سال خود را مجبور میبیند که به ۱۵ خرداد حمله کند. و اینست که گسترش عملیات مسلحانه، صحت استراتژی جهاد مسلحانه را تأیید مینماید.
«قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مؤمنین» سوره توبه ـ ۱۴
با آنان بجنگید که خدا میخواهد آنان را به دست شما عذاب کند و شما را بر آنها پیروز گرداند تا (خشم و کینه) دلهای مؤمنین (از ضد خلق) شفا یابد.
جاویدان باد رحمت حق و سلام خلق بر شهیدان راه آزادی
گسترده و پیروز باد جهاد مسلحانه
گرامی باد خاطره قیام ۱۵ خرداد (۱۲ محرم)
نطق تاریخی
روز عاشورای ۸۳ (۱۳ خرداد ۴۲) حضرت آیتالله خمینی نطقی ایراد میکنند که میتوان آنرا از برجستهترین خطابههای ایشان در راه بیداری مردم شمرد. آقای خمینی در این خطابه رسماً به بتشکنی پرداخته و بت «اعلیحضرت» را درهم میکوبند. این نطق که برای اولینبار در ماهنامه وزین ۱۵ خرداد (شماره یک، خرداد ۵۲) به چاپ رسیده است قدم مؤثری است در راه شناساندن روحیه انقلابی اسلام در مقام مقابله با سلاطین ستمگر و طاغوتهای زمانه که از دهان خمینی بتشکن خارج میشود.
ما ضمن ستایش از همت برادران مبارزی که ماهنامه ۱۵ خرداد را منتشر میکنند، صمیمانه به آنان تبریک گفته و موفقیت ایشان را در این امر بزرگ از خداوند خواستاریم.
واعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الآن عصر عاشورا است….
گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتتند آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا به زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟! زنان و کودکان چه تقصیر داشتند؟ طفل ۶ ماهه حسین چه کرده بود؟ (گریه حضار) به نظر من آنها با اساس کار داشتند. بنیامیه و حکومت یزید با خاندان پیغمبر مخالف بودند، بنیهاشم را نمیخواستند و غرض آنها از بینبردن این شجره طیبه بود، همین سؤال اینجا مطرح میشود که دستگاه جبار ایران با مراجع سر جنگ داشت. با علماء اسلام مخالف بود به قرآن چکار داشتند (که در روز حمله به مدرسه فیضیه آنرا پارهپاره کردند) به مدرسه فیضیه چکار داشتند به طلاب علوم دینیه چکار داشتند؟ به سید ۱۸ ساله ما (اشاره به شهید فاجعه فیضیه مرحوم سیدیونس رودباری) چکار داشتند؟ (گریه حضار) سید ۱۸ ساله ما به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه جبار ایران چه کرده بود؟ (گریه شدید حضار) به این نتیجه میرسیم که اینها با اساس کار دارند، با اساس اسلام و روحانیت مخالفند اینها نمیخواهند این اساس موجود باشد. اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علماء اسلام باشند. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد. اسرائیل بدست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید. ما را میکوبد: شما ملت را میکوبد میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند میخواهد تجارب و زراعت شما را از بین ببرد. میخواهد ثروتها را تصاحب کند، اسرائیل میخواهد بدست عمال خود آن چیزهائی را که مانع هستند، آن چیزهائی را که سد راه هستند از سر راه بردارد، قرآن سد راه است باید برداشته شود، روحانیت سد راه است باید شکسته شود، مدرسه فیضیه و دیگر مراکز علم و دانش سد راه است، باید خراب شود. طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند باید کشته شوند. از پشتبام پرت شوند باید سر و دست آنها شکسته شود. برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد، دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسرائیل به ما اهانت کرده و میکند.
شما اهالی محترم قم ملاحظه فرمودید آنروز که آن رفراندوم غلط، آن رفراندوم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندومی که برخلاف مصالح ملت ایران بود با زور سرنیزه اجرا شد. در کوچهها و خیابانهای قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه(ع) مشتی اراذل و اوباش را راه انداختند، در اتومبیلها نشاندند و گفتند مفتخوری تمام شد! پلوخوری تمام شد! آیا این طلاب علوم دینیه که لباس عمرشان را، مواقع نشاطشان را در این حجرات میگذرانند و ماهی ۴۰ الی صد تومان بیشتر ندارند مفتخورند!؟ ولی آنهائی که یک قلم درآمدشان هزاران میلیون تومان است مفتخور نیستند؟ آیا ما مفتخوریم که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم ما وقتی که از دنیا میروند همان شب آقازادههایش شام نداشتند (گریه حضار) ما که مرحوم بروجردی ما وقتی که از دنیا میروند ششصد هزار تومان (برای اداره حوزهها) قرض باقی میگذارند، ایشان مفتخورند؟ ولی آنهائی که بانکهای دنیا را از دسترنج مردم فقیر انباشتهاند، کاخهای عظیم را روی هم گذاشتهاند، باز هم ملت را رها نمیکنند و باز هم دنبال این هستند که منافع این کشور را به جیب خود و اسرائیل برسانند مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفتخور کیست؟! من به شما نصیحت میکنم، ای آقای شاه!، ای جناب شاه من به تو نصیحت میکنم دست از این اعمال و رویه بردار، من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگذاری کنند، من نمیخواهم تو مثل پدرت بشی.
شما ملت ایران بیاد دارید، پیرمردها، ۴۰ سالهها حتی ۳۰ سالههایتان نیز یاد دارند که در جنگ دوم جهانی سه دولت اجنبی به ما حمله کردند، شوروی، انگلستان و آمریکا به ایران ریخته مملکت ما را قبضه کردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند مردم خوشحال بودند که پهلوی رفت! من نمیخواهم تو اینطور باشی، من میل ندارم تو مثل پدرت بشی، نصیحت مرا بشنو از روحانیت بشنو، از علماء اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند اینها صلاح مملکت را میخواهند از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمیخورد، بدبخت بیچاره چهل و پنج سال از عمرت میره، یک کمی تأمل کن، تدبر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر. اگر راست میگویند که تو با اسلام و روحانیت مخالفی بد فکر میکنی، اگر دیکته میکنند بدست تو میدهند در اطراف آن فکر کن. چرا بیتأمل حرف میزنی؟ آیا روحانیت حیوان نجس است؟ اگر اینها حیوان نجس هستند چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ چرا به آبی که آنان میآشامند مردم خود را تبرک میکنند؟ آیا ما حیوان نجس هستیم (گریه و احساسات شدید) خدا کند که مراد تو از این جمله که (مرتجعین مثل حیوان نجس هستند) علماء و روحانیت نباشد وگرنه تکلیف ما با تو مشکل میشود و تکلیف تو مشکلتر میگردد. نمیتوانی زندگی کنی، ملت نمیگذارند که به این وضع ادامه دهی، ایا روحانیت و اسلام ارتجاع سیاه است؟ لکن توی مرتجع سیاه، انقلاب سفید کردی؟ انقلاب سفید بپا کردی چه؟ انقلاب سفید ی کردهای؟ چرا اینقدر در کارها غفلت میکنی؟ چرا مردم را اینقدر تهدید میکنی؟
امروز به من خبر دادند که عدهای از وعاظ و خطباء تهران را بردهاند سازمان امنیت و تهدید کردهاند که از سه موضوع حرف نزنند: ۱ـ از شاه بدگوئی نکنند ۲ـ به اسرائیل حمله نکنند ۳ـ نگویند که اسلام در خطر است. و دیگر هر چه بگویند آزادند، تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم اختلافی نداریم و باید دید که اگر ما نگوئیم اسلام در معرض خطر است. آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوئیم شاه چنین و چنان است، آیا آنطور نیست؟ و اصولاً چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه اسرائیل است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟!
آقای شاه ـ شاید اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند!، تو نمیدانی اگر یک روز صدائی دربیاید ورق برمیگردد. هیچکدام از اینها که اکنون دور تو را گرفتهاند با تو رفیق نیستند، اینها رفیق دلارند، اینها دین ندارند، اینها وفا ندارند، دارند همهچیز را به گردن توی بیچاره میگذارند، آن مردک که ــ حالا اسم از او نمیبرم آنگاه که دستور دادم گوش او را ببرند نام او را میبرم ــ (احساسات شدید) آمد به مدرسه فیضیه و سوت کشید کماندوها اطراف او مجتمع شدند، فرمان حمله داد: بریزید، بکوبید تمام حجرات را غارت کنید، همهچیز را از بین ببرید، وقتی که از او میپرسی که چرا این جنایات را کردید، میگویند شاه گفته است فرمان ملوکانه است که مدرسه فیضیه را خراب کنیم، اینها را بکشیم، نابود کنیم!
مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از آنها است که شما تصور میکنید، حقایقی درکار است، مملکت ما اسلام ما در معرض خطر است. آنچیزهائی که برای این ملت دارد پیش میآید، آن چیزی که در شرف تکوین است سخت ما را نگران و متأسف ساخته است، از وضع ایران از وضع این مملکت خراب. از وضع این هیئت دولت و از وضع این سردمداران حکومت خیلی نگران و متأسف هستیم و از خداوند بزرگ اصلاح امور را خواهانیم.
نقل از ماهنامه ۱۵ خرداد
اعلامیه دانشجویان و دانشآموزان اصفهان
علی علیهالسلام میفرماید:
«وما اخذالله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم» (خداوند از انسانهای آگاه پیمان گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند) نقل از دفاعیه مجاهد شهید مهدی رضائی.
بار دیگر شاه خائن و جیرهخوار استعمار با قدوم منحوس خود شهر اصفهان را میآلاید. دستگاه حاکمه ایران دستگاهی استبدادی و جیرهخوار امپریالیسم است، دستگاهی است که اساس و بنیانش بر بردگی و سرسپردگی به اربابان خائنش، آمریکا و اسرائیل ساخته شده است. دستگاهی است که با ریختن خون ملت ستمدیده و محروم روزبروز چنگالش را بیشتر در گلوی آنها فرو و شیره جانشان را از حلقومشان بیرون میکشد و با حقوق و ثروت این ملت ستمکشیده برای سرکوبی خود آنها از اربابان آمریکائیاش اسلحه میخرد، سازمانهای جاسوسیاش را تقویت میکند و پلیس را به جان مردم میاندازد. در ظرف شش ماه چهار میلیارد دلار اسلحه میخرد و میگوید «بازپرداخت آن با افزایش مالیاتها تأمین خواهد شد». دستگاه حاکمه ایران کثیفترین و فاسدترین دستگاههاست، از انحرافات اخلاقی و جنسی گرفته تا بهزنجیرکشیدن و اسارت خلق محروم از شخص پلید شاه تا اشرف و فرح و غلامرضا و هزار فامیل، تمام آنان مزدور و خائن و سگ زنجیری ارباب یعنی امپریالیسم متجاوز هستند. او با استفاده از بوق و کرنای رادیو و تلویزیون و دستگاههای وابستهاش دم از ترقی و پیشرفت میزند در حالی که ملت ستمدیده و گرسنه و محروم جرأت کوچکترین اعتراضی را ندارند. هرگونه اعتصاب و تظاهرات کارگری، دهقانی، دنشجوئی و غیره را با گلولههای مسلسل پاسخ میدهد و روزبروز چنگال خونینش را بخون ما آغشته میسازد. اینک عزیزترین یاران و دوستداران خلق ما در سیاهچالهای زندان شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله هستند و یا به چوبه دار و میدان تیر سپرده شدهاند و یا در تبعید بسر میبرند. اینک اربابانش برای سرکوبی منطقه خلیجفارس در کشورهای مجاور علیه ملت ستمدیده فلسطین و برای دستیاری با نوکران بیگانه و خائنین به ملتها، ملکحسین، ملکفیصل و قابوس و سلطانحسن و بقای اتحاد منحوس و پوسیده پیمان سنتو، کنفرانسی سری تشکیل دادهاند و عمیقاً برای سرکوبی چریکهای ظفار و فلسطین و ایران و از بینبردن نهضتهای مقدس مجاهدین و فدائیان خلق توطئه چیدهاند.
برای مبارزه با اینهمه تجاوز و تعدی به حقوق خلق ستمدیده تنها یک راه وجود دارد و آن گسترش انقلابهای منطقه و بپاخاستن ملت ستمدیده و همکاری و شرکت با انقلابیون پیشرو و فداکار خلق است و چنانکه حضرت آیتالله خمینی میفرمایند «اینک سکوت به منزله انتحار است و استقبال از مرگ سیاه و سقوط یک ملت بزرگ» آری به گفته مجاهد شهید محمد بازرگانی «از اینپس میان خلق و رژیم بجز دریائی از خون هیچ چیز وجود نخواهد داشت. خلق ما با درد و ناکامی و خون دریافته که هیچ راهی بجز مبارزه مسلحانه به مقصد نمیرسد».
درود بر فرزندان شهید خلق
درود بر مجاهدین و فدائیان اسلام
ننگ و نفرت بر رژیم فاسد شاه خائن
دانشآموزان و دانشجویان اصفهان
شهادت مجاهد رضا رضائی
با کمال تأسف اطلاع یافتیم که مجاهد بزرگ رضا رضائی در تاریخ ۲۶ خرداد ۵۲ در یک نبرد مسلحانه به شهادت رسیده است. اعلام خبر شهادت رضا تأثر همه انقلابیون جهان را برانگیخت. خبرگزاری فلسطینی «وفا» شهادت رضا رضائی را بطور مفصل گزارش کرده و از کلیه رادیوهای انقلاب فلسطین چندبار تکرار شد. مجله انقلاب فلسطین نیز عکس رضائی را چاپ و از او تجلیل کرد.
جریان شهادت رضا را روزنامه «المحرر» چاپ بیرون در ۱۸ ژوئن ۷۳ همراه با عکسی از او چنین بیان میدارد:
شهادت یکی از بزرگترین رزمندگان ایرانی در درگیری مسلحانه با پلیس
«رژیم ایران رسماً خبر شهادت رزمنده بزرگ رضا رضائی را اعلام داشت. رژیم ایران اعلام کرد که وی رهبری گروهی از انقلابیون را به عهده داشته است که مسئول عملیات مسلحانه زیادی بودهاند و آخرین آن قتل مستشار نظامی آمریکائی سرهنگ هاوکینز میباشد. نیروهای نظامی ایران یکی از محلههای جنوبی شهر تهران را محاصره کردند و به تفتیش خانهها پرداختند تا به مخفیگاه رضائی رسیدند و او در حالی که تسلیم هیچیک از خواستههای مکرر دشمن مبنی بر تسلیمشدن خویش نشد تا آخرین گلوله سلاحش جنگید و بالاخره به شهادت رسید.»
ترجمه متن خبرگزاری فلسطینی «وفا»
«دیروز ۱۶ ژوئن در ایران اعلام شد که رزمنده انقلاب مسلحانه ایران رضا رضائی به شهادت رسیده است. نیروهای پلیس دستنشانده شاه پایگاه او را محاصره کردند و طی نبردی که چند ساعت طول کشید، رضا رضائی مبارز قهرمان علیرغم درخواست مکرر پلیس تسلیم نشد و تا آخرین گلوله خود مقاومت نمود و سرانجام به شهادت رسید.»
«رزمنده شهید رضا رضائی عضو کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران و یکی از برجستهترین مبارزان در انقلاب مسلحانه خلق ایران است. و شایان تذکر است که این سازمان مسئول تعداد زیادی از عملیات مسلحانه اعلام شده و اعلامنشدهای است که علیه امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع، در ایران انجام شده است. نمونه این عملیات انفجار بمبهائی است که بهنگام ورود نیکسون به تهران انجام شد، و با ترور ژنرال آمریکائی هارولد پرایس و همچنین انفجار سفارتخانه اردن در تهران، ترور سرتیپ طاهری فرمانده نیروهای پلیس تهران و انفجارات متعدد دیگر علیه تأسیسات صهیونیستی آمریکائی.»
«رضا رضائی شهید در سال ۱۹۴۶ در تهران متولد شد و دانشجوی دانشکده پزشکی بود که در سال ۱۹۷۰ دانشگاه را رها کرد و به انقلاب فلسطین پیوست و در پایگاههای انقلاب فلسطین در اردن آموزش دید. در سپتامبر ۱۹۷۰ رضا رضائی شهید در نبر انقلاب فلسطین با رژیم دستنشانده اردن شرکت داشت. با دشمنان انقلاب جنگید و از انقلاب دفاع کرد. سپس به ایران بازگشت و در آمادگی سازمان انقلابیش برای شروع نبرد مسلحانه در ایران به کار پرداخت. در ماه اوت ۷۱ (شهریور ۵۰) دستگیر شد و پس از چند ماه شکنجه، توانست از چنگال پلیس بگریزد.»
«شایان ذکر است که برادر بزرگتر رضا رضائی (احمد) در یک درگیری مسلحانه در یکی از خیابانهای تهران شهید شده و برادر کوچکتر او (مهدی) به اعدام محکوم و شهید شده است. خبرگزاری فلسطین احساسات گرم و آتشین خلق فلسطین و مبارزین فلسطینی را نسبت به شهادت مبارز ایرانی رضا رضائی که در راه انقلاب مشترک خلقهای منطقه و در نبرد با توطئه دشمن سهجانبه یعنی امپریالیسم، صهیونیسم، و ارتجاع به شهادت رسیده است، اعلام میدارد.»
انقلابیون فلسطین در حالی که رفیق و همرزم خود رضا را وداع میگویند با تأکید تمام اعلام میدارند که مبارزه خلق ایران و پیشاهنگان مسلح او روزبروز اوج بیشتری خواهد گرفت و بطورقطع مبارزه کلیه خلقهای تحت ستم با پیروزی حتمی و نهائی همراه خواهد بود.»
خبرگزاری «وفا»
بدنبال شهادت رضا رضائی مادر او که جز یک پسر هفتساله فرزند دیگری برایش نمانده گفته است که منتظر است تا دوران قهرمانی این پسر نیز فرارسد.
مادر رضا تجمع مادران شهدای جنبش مسلحانه ایران را سرپرستی میکند.
زندگینامه مجاهد شهید بدیعزادگان
تهیه از سازمان مجاهدین خلق ایران
مجاهد شهید مهندس علیاصغر بدیعزادگان در سال ۱۳۱۹ در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. دوره دبیرستان را در تهران خواند و در دانشکده فنی در رشته شیمی مشغول تحصیل شد. اصغر با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیت جبهه ملی و همزمان با دوره دبیرستان در سالهای ۴۲-۳۹ آشنا شد و در جبهه ملی و نهضت آزادی فعالیت میکرد. از ابتدا کمتر به فعالیتهای علنی پرداخت و به همین دلیل شناخته نشد و رژیم از تفکر سیاسی او اطلاعی نداشت. فقط همفکران نزدیک او میدانستند که اصغر فعالیت سیاسی دارد. اما اصغر در بسیاری موارد، حتی بیش از آنها که فعالیت میکردند وقت میگذاشت و چه بسیار روزها که از خانه بیرون نمیآمد. اصغر خالصانه وقتی میگذاشت و این خود نشاندهنده روحیه او بود که حاضر است در راه مبارزه بیدریغ از خود مایه بگذارد. کسانی که خود به کار سازماندهی پرداختهاند و یا با آن آشنائی دارند خوب معنی وقت گذاشتن را میفهمند. در سال ۴۲ به نظام وظیفه رفت و پس از دوره آموزش، ۹ ماه مأموریتش را در تهران در کارخانه اسلحهسازی ارتش گذرانید. بعد هم در همانجا استخدام شد. اصغر آنقدر زرنگ و خودنگهدار بود که در پایان دوره آموزشی نظامی ۹ ماهه، بارها به او اصرار کردند که عضو رکن دو شود. چون خیلی به او اطمینان داشتند و او که نمیتوانست علت عدم قبول خود را صریحاً برای رژیم بیان دارد مدتی آنها را سرمیدواند که آخر پدرم راضی نمیشود. «من هرچه آقام گفت بکن انجام میدهم» و بالاخره از قبول پیشنهاد رژیم سرباززد، بیآنکه کسی علت عدم قبولش را بفهمد. اصغر حاضر نبود در صف دشمنان خلق و توطئهگران علیه جان مردم درآید.
وضع شغلی اصغر خوب بود اما تمام وقتش را اشغال میکرد. اصغر میدانست که اگر مبارزه را در متن زندگی نگذاریم محال است پیشرفتی در مبارزه حاصل کنیم. اصغر معتقد بود که بدون وقت حسابی گذاشتن، بدون پا گذاشتن روی شغل و کار اداری و پول و زندگی نمیتوان خود را مبارز دانست.
اصغر میگفت: ارزش هر کسی در مبارزه به اندازه مایهایست که در این راه میگذارد. چگونه میتوان کسی را که چیزی از دست نداده مبارز خواند. اصغر مانند دیگر همدردانش به این فکر بود که آخر باید کاری کرد. او میدید تمام راههای مبارزه که در گذشته پیموده شده بود منجر به شکست گردیده بود. او میدید با وجود کوششهای زیاد مردم برای ایجاد حکومت ملی و متعلق به خودشان، همچنان رژیم جنایتپیشه و جاسوس پهلوی خون مردم را میمکد و شکست مردم در سقوط حکومت دستنشانده و دیکتاتوری شاه، آثار منفی خود را روی مردم باقی گذاشته. او معتقد بود که اینبار بایستی کاری شروع شود که عاقبت به پیروزی برسد، اگرچه راه طولانی باشد. باید یک راه منطقی و علمی برای مبارزه جستجو کرد و آنرا از بنبست بیرون آورد. مبارزه مردم ایران باید هم پیمان اصلی خود، تفنگ را دوباره بدست آورد. باید تفنگ را که از دوره ستارخان و میرزاکوچکخان بر زمین مانده دوباره برداشت و با شیوه نو به میدان آمد.
اصغر گهگاه آشنایان قدیم را میدید، خودش مطالعه و فکر میکرد بالاخره برخی از دوستان را کنار گذاشت و با حنیفنژاد و سعید محسن و چند تن دیگر رفاقتش محکمتر از پیش شد. تجمع تازه شکل هسته اولیه یک سازمان را بخود گرفت. اصغر از شغلش دست کشید و در دانشکده فنی بعنوان استادیار شیمی بکار در آزمایشگاه پرداخت. او از امکاناتی که در دانشکده و آزمایشگاه معمولاً وجود دارد و بخصوص تماس با جوانان، بنفع سازمانی که کمکم داشت پا میگرفت استفاده کرد. اصغر بسیار مقتصد زندگی میکرد و هرچه درآمد داشت، چه وقتی که در اسلحهسازی ارتش کار میکرد و حقوقش زیاد بود و چه وقتی که در دانشکده کار گرفت، همیشه قسمت اعظم حقوقش را به سازمان میداد.
صداقت و خلوص اصغر نمونه بود. در انتقاد از خود چنان صریح بود که رفقا را به تعجب میانداخت و این امر نشاندهنده کمال صمیمیت او نسبت به تکامل سازمان بود. اصغر بیشتر به کار تعلیماتی در سازمان مشغول بود. صداقت و پرکاری او به احساس مسئولیت اعضای جدید میافزود. در مرداد ماه سال ۴۹ از طرف سازمان مأمور شد که بعنوان مسئول گروهی که قرار بود با الفتح تماس گرفته و در پایگاه آن تعلیمات بگیرند، از کشور خارج شد به بهانه تحصیل و گرفتن یک بورس از دانشکده فنی ظاهراً به فرانسه رفت ولی در پایگاههای انقلاب فلسطین تعلیمات نظامی دید و به هنگام حمله رژیم دستنشانده شاه اردن به پایگاههای انقلاب فلسطین، در سپتامبر ۷۰، دوشادوش برادران فلسطینی خود از انقلاب منطقه دفاع کرد. چه فرق میکند، امپریالیسم و در رأس آن آمریکای جنایتکار یک جبهه علیه خلق ایران دارد به سرکردگی قاتلی چون محمدرضا شاه و جبهه دیگری علیه خلق فلسطین به سرکردگی دایان یا ملکحسین.
اصغر در کنار دیگر برادرانش کوشید به تجارب انقلابی خود بیافزاید و خود و سازمان را برای نبرد علیه اسرائیل دیگر منطقه یعنی رژیم سلطنتی و بیگانهپرست محمدرضا شاه آماده سازد و تا حد امکان دستآوردهای باارزشی را به ارمغان خلق ایران ببرد و عملاً هم چنین شد. اصغر پس از پایان کارش در خارج بطور عادی و همراه با مقداری سلاح به ایران بازگشت. احساس مسئولیت او در قبال ملتش، سازمانش و هدفی که بخاطر آن فعالیت میکرد موجب میشد که مانند بسیاری دیگر از پیشگامان انقلابی خلق ما از خطرات استقبال کند. اصغر دوباره به کار پرداخت اما اینبار دیگر سازمان در مرحله عمل بود نه فقط در مرحله فکری و سازمانی. اصغر با دستآوردی که در زمینه عمل انفجاری داشت کمکهای شایانتوجهی به سازمان کرد. دستگیری او که در خانه یکی از خویشانش صورت گرفت ضربهای بود که به سازمان جوان ما خورد. رژیم جلاد شاه که بدنبال کوشش مجاهدین برای ربودن یکی از کثیفترین چهرههای دربار یعنی شهرام، سرمایهدار و قاچاقچی معروف، بشدت عصبانی شده بود و ردپائی هم از مجاهدین پیدا نکرده بود، هرچه توان داشت روی شکنجه اصغر گذاشت. اما مقاومتی که این چریک انقلابی، این مجاهد و فدائی خلق در تحمل سوختن بوسیله اجاق برقی انجام داد جاودانه است.
متجاوز از یک ماه او را شکنجه میکردند. نخست بروی اجاق نشاندند و سپس به پشت خواباندند. یکبار برای مدت چهار ساعت مداوم او را میسوزاندند. سوختن چندان ادامه یافت تا از پوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید. چریک دلاور انقلاب خلق در آستانه فلج قرار گرفت و همچنان چیزی نگفت و نگفت. او را به همان وضع در سلولی انداختند و در را برویش بستند. زخمهای سوخته چرک کرد، چرکها انباشته شدند و تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد. زندانیان دیگر رنج میبردند. دژخیمان آریامهری، دژخیمان انقلاب سفید بخود میپیچیدند. اصغر چیزی نگفت. با آرامش و مظلومیت تحمل میکرد. او در کف سلول افتاده بود. زخم و چرک در پشتش گسترش می یافت و عمیق میشد. در یک چنین حالی او را برای بازجوئی میبردند ولی پاهایش حرکت نمیکرد و لذا دو نفر زیر بغلش را میگرفتند و در حالی که پاهایش بر روی زمین کشیده میشد او را به اطاق بازجوئی میبردند. با اینهمه او فقط به انقلاب، به تودهها و یارانش میاندیشید و چیزی نمیگفت. پلیس جنایتکار خود بروی پاهای سالمش بزانو درآمد ولی اصغر بروی پاهای لمسش جاودانه ایستاده بود. سه بار او را عمل جراحی کردند بهبود نیافت، مسلماً نمیتوان چنین انسانی را نگهداری کرد، پس باید کشت و کشتند. اصغر چون درختی برومند ایستاده مرد. برومند باد درخت خلق که قهرمانانی چون اصغر پدید میآورد. برومند باد پدران و مادرانی که فرزندانی چون اصغر پروراندند. افتخار به مادر اصغر که در مرگ اصغر گریه نکرد و گفت افتخار میکنم که پسرم به این راه رفته است، راهی که اصغر رفت روندگان زیادی دارد و خواهد داشت. ما با مجاهد شهید اصغر بدیعزادگان پیمان میبندیم که سلاح او را همچنان بر دوش گیریم.
قسم
سرودی از مجاهدین:
بخون شهیدان و پاکان قسم به رزمآوران و دلیران قسم
به مهر فروزنده انقلاب که تابیده بر خلق ایران قسم
به مردان پوینده راه حق که افتاده در کنج زندان قسم
به اشکی که از دیده مادران چکیده به مرگ عزیزان قسم
به چشم زنانی که در مرگ شوی بسربرده تا صبح گریان قسم
به آه دل خسته بیوه زن به اشک یتیم هراسان قسم
به دست پر از پینه کارگر به پای پر از زخم دهقان قسم
به خشم چو طوفان ملت که زود زین افکند حزب شیطان قسم
به خلقی که از سلطه اجنبی به دل بسته داغ فراوان قسم
به فریاد بمب و غریو تفنگ که میگیرد از اهرمن جان قسم
به بانگ مسلسل که روز نبرد به خاک افکند کاخ طغیان قسم
که ما انتقامی ستانیم سخت بحق خداوند سبحان قسم
اخبار
در شماره قبل خبر شهادت دانشجوی مجاهد سیدرضا دیباج را به اطلاع رساندیم. اخیراً خبر رسیده است که پدر و مادر او را که در مسجد نو ــ شیرازــ افشاگری میکردند، دستگیر کردهاند.
تهران
� اخیراً برخوردی بین انقلابیون و مزدوران در خیابان نازیآباد روی داد که به کشته شدن یک پلیس منجر شد. در این درگیری به انقلابیون آسیبی نرسید.
در روزهائی که سفرای آمریکا در تهران کنفرانس داشتند، انقلابیون به هتل «سمیرامیس» حمله کرده و یکی از مقامات عالیرتبه آمریکائی را به قتل میرسانند. همچنین انفجاراتی چند نیز در اطراف هتل همزمان با تشکیل کنفرانس بوقوع میپیوندد در کلیه این عملیات کسی دستگیر نشد.
� در ۱۸ فروردین در تمامی دانشگاهها، دانشگاه صنعتی و پلیتکنیک اعلامیههائی مبنی بر ادامه اعتصاب سراسری و اعتراض به دستگیری و کشتار دانشجویان دانشگاههای تبریز، اصفهان و اهواز پخش گردید.
� به مناسبت سالروز شهادت اولین گروه از مجاهدین خلق ـ مجاهدان شهید صادق، میهندوست، باکری و بازرگانی، روز ۲۹ فروردین در تمام دانشگاههای تهران سکوت اعلام شد. به مناسبت همین روز دانشجویان دانشکده صنعتی سالن مجتهدی را به نام باکری نامگذاری کردند (مجاهد شهید علی باکری قبلاً استادیار دانشکده صنعتی بود).
� دانشجویان هنرسرایعالی در روز ۱۴ اردیبهشت به خاطر شهادت گروهی از مجاهدین و هم به خاطر آزادی دانشجویان زندانی دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب منجر به دخالت و حمله پلیس به دانشجویان گردید که در آن دانشجویان به شدت مقاومت کرده و چند نفر به شدت زخمی شدند که یکی از آنان در بیمارستان جان سپرد.
� دانشجویان صنعتی تهران، روز ۸ اردیبهشت بخاطر شهادت خوانساری (دانشجوی سال چهارم فیزیک که در زدوخورد با مأمورین به شهادت رسیده بود) و همچنین بعنوان اعتراض به دستگیریهای مکرر دانشجویان و اعلام پشتیبانی از رفقای خود.
� در روز ۱۰ اردیبهشت دانشجویان پلیتکنیک با شعار «الله اکبر» دست به تظاهرات زدند و به منظور بزرگداشت خاطره شهیدان سکوت اعلام کردند. پلیس به دانشگاه حمله برد و در نتیجه چند دانشجو و استاد زخمی شدند. روز بعد کلیه استادان پلیتکنیک بعنوان اعتراض به این روش وحشیانه استعفا کرده و دانشجویان نیز بعنوان همدردی با استادان و اعتراض به حملات پلیس و همچنین برای رسیدن به هدفهای زیر اعلام اعتصاب کردند.
۱ـ بیرون رفتن پلیس و گارد از محوطه دانشگاه
۲ـ آزادی تمام دانشجویان زندانی
۳ـ از این تاریخ به بعد، دستگیری هر دانشجو قبلاً به اطلاع همه دانشجویان و مقامات دانشگاه و خود آن دانشجو برسد.
دانشجویان دانشکده صنعت و هنر نارمک نیز بعنوان پشتیبانی از دانشجویان پلیتکنیک، اعتصاب کردند. در پایان اعتصاب پلیس شاه بیشرم دوباره به دانشکده مزبور حمله کردند. در طی این تظاهرات حدود ۴۰ نفر از دانشجویان بازداشت شده و ترم اول و دوم را نیز باطلشده اعلام کردند!
� در تهران شدیداً شایع شده است که چهار زندانی سیاسی از انقلابیون با همکاری یک افسر آزاده از زندان فرار کردهاند.
� تغییرات جدیدی در کادر اداری و رهبری ساواک داده شده. ثابتی مقام امنیتی معروف به ریاست اداره سوم ساواک منصوب شده. نامبرده از باند صهیونیستی بهائیان است. سرتیپ مقدم که قبلاً رئیس اداره سوم بود، به سازمان رکن دو ارتش منتقل شده است.
� شاه دستنشانده استعمار و دشمن اسلام، به هنگام ملاقاتی که با دو تن از روحانینمایان درباری به مناسبت سلام نوروزی با وی بعمل آوردند، اشک تمساحریزان باصطلاح خطر وهابیت و کمونیسم علیه اسلام و ایران را یاد کرده و گفته است که بستن حسینیه ارشاد، مسجد هدایت، مسجد الجواد و بعضی مؤسسات دینی دیگر به همین منظور صورت گرفته است. و شاه بدینترتیب منشأ تهمتپراکنیهائی از این قبیل را که ایادی استعمار و ارتجاع علیه مؤسسات انقلابی اسلامی شایع میکنند نشان داد: «دربار»
� اسامی برخی از دستگیرشدگان جدید در تهران:
برادران ضابطی، محمد و علی و همچنین پدر سالخورده ایشان از محترمین بازار.
آقایان قاسم بازاری، عراقی، رفیق، رحمانی، عظیمی، کتابفروش، محمد داودی، ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند. جورابچیان دانشجوی پلیتکنیک تهران، نواب دانشجوی دانشگاه ملی، سیدباقر کیائی مهندس راه و ساختمان از دانشکده فنی تهران، حسن آلادپوش و محمد هندی دانشجویان دانشکده معماری دانشگاه ملی، مهندس عبدالعلی بازرگان فرزند استاد بازرگان، ایشان به اتفاق چند تن از رفقایش که دفتر مهندسی باز کرده بودند، همگی دستگیر و دفترشان مهروموم شده است.
اخیراً پدر مجاهد شهید منتظر حقیقی را با وضع بدی دستگیر و سخت شکنجه دادند.
مادر پیر اشرف دهقانی، انقلابی قهرمان ایران، و خواهر وی را بعنوان گروگان بازداشت کردهاند و در زندان کمیته بسر میبرند. ساواکیها گفتهاند تا هنگامی که اشرف دستگیر نشده و یا خود را تسلیم نکرده، مادر و خواهرش آزاد نخواهند شد. اشرف همان انقلابی قهرمانی است که از زندان قصر با موفقیت فرار کرد.
چندی قبل باردیگر به حسینیه ارشاد ریخته و پنج نفر از کارمندان این مؤسسه را دستگیر کرده و مقدار زیادی از کتابهای دکتر شریعتی و کتابهای دیگر را به غارت بردهاند. همچنین به کتابخانه حجتالاسلام آقای میرخانی از ائمه جماعت تهران یورش برده مقادیری کتاب غارت کرده و کتابخانه را بستهاند.
� شهادت محمدرضا خوانساری
در شمارههای قبل خبر دادیم که محمدرضا خوانساری طی زدوخوردی در راه اصفهان، شهید شده است. خبرهای تأییدشده حاکی است که خوانساری که از ماه رمضان فراری بوده، در روز پنجم اسفندماه در راه اصفهان در حین دستگیری و تیراندازی مجروح میگردد و سپس با خوردن قرص به شهادت میرسد.
� ناراحتی در ارتش
در ارتش ناراحتیهای جدیدی آغاز شده است. به موجب اخبار واصله در حدود ۲۰۰ نفر دستگیر شدهاند و هشت نفر اعدام گردیدهاند.
اصفهان
� آقایان شجاعی دانشجو، احمد لسانی نجفآبادی و زهتاب دبیر و رئیس انجمنهای اسلامی اصفهان را دستگیر کرده و به سختی شکنجه دادهاند.
* دو تن از روحانیون عالیقدر، حجتالاسلام شجاعی و حجتالاسلام موسوی زنجانی را که چندی پیش دستگیر شده بودند، به سختی شکنجه داده و با حالی نزار به تهران فرستادهاند. از سوی دیگر خبر میرسد که در زندان کمیته، دو روحانی مبارز در زیر شکنجههای قرون وسطائی به شهادت رسیدهاند، به نظر میرسد که این دو همان آقایان شجاعی و موسوی زنجانی باشند.
� ثقهالاسلام آقای مرتضوی و برادران نواب را که یکی محصل دبیرستان صارمیه و دیگری دانشجو بوده، دستگیر و به سختی شکنجه دادهاند.
� رژیم با همکاری یکی از روحانینمایان وابسته که خود را نماینده یکی از مراجع نجف میداند، درب کانون تربیتی جوانان را که سالهاست به افشاگری و نشر حقایق اسلامی پرداخته است، بستهاند و روحانینمای مزبور از هرگونه کوششی برای بازشدن دوباره این کانون جلوگیری میکند.
� کتابفروشیهای «خرد» و «ابوذر» را تعطیل کردهاند و مأمورین حتی کلید آنرا نیز با خود بردهاند.
شیراز
توسط انقلابیون در سالن غذاخوری ستاد ارتش بمبهائی کار گذاشته شده بود که بعضی از آنها منفجر شده و خساراتی وارد ساخته است.
* بدنبال تظاهرات اخیر دانشگاه شیراز قریب ۱۵۰ نفر دستگیر شدهاند.
* زندان عادلآباد ـ در شماره قبل اطلاع داده شده که در زندان عادلآباد زدوخوردی بین مأمورین و زندانیان رخ داده است، اینک شرح بیشتر قضیه:
چند نفر از مأموران ساواک برای بازجوئی، مراجعه میکنند و در مرحله اول بدون اینکه مقاومتی مشاهده شود به کار خود میپردازند ولی بعد از اینکه به یکی از زندانیان حکم بدرآوردن شلوار میکنند او مقاومت مینماید و مأمور به صورت او سیلی میزند. همین امر باعث درگیری بین او و زندانیان میشود. نزاع بالا میگیرد و دیگران نیز به کمک مأمور میآیند و از طرف دیگر زندانیان دیگر نیز به کمک یاران خود میآیند. چندتائی بخصوص از ساواکیها بشدت زخمی میشوند و کار به آمبولانس و بیمارستان میکشد و نتیجتاً تا ۲۴ ساعت داخل زندان در دست زندانیان باقی میماند یعنی مأمورین موفق به ادامه بازجوئی نمیشوند. ولی بعد از این مدت کماندوهای پلیس بصورت تهاجم وارد زندان شده و زندانیان را میگیرند و سرها را میتراشند و با لباس زندان به سلولهای انفرادی میاندازند و کلیه اموال آنها را از کتاب و غیره تصاحب میکنند. ملاقات با خانوادهها، حتی پدر و مادرها ممنوع میگردد.
گفته شده است که در این زدوخورد یک زندانی سیاسی شهید و دو پلیس کور شدهاند. به موجب خبر دیگری، فشار بر زندانیان عادلآباد بسیار زیاد شده است بهطوری که خانوادهها و دوستان زندانیان، نگران جان آنها هستند.
� لار ـ در اوایل اردیبهشت مأمورین ساواک و ژاندارمری در شهر لار به خانههای مردم ریخته، چندین خانه را تفتیش میکنند و عدهای در حدود پنجاه نفر را دستگیر و با خود میبرند. در همان روز حدود ۱۵ نفر را در «اوز» فارس بازداشت میکنند و در «کراش» و «خور» نیز در حدود ۱۲ نفر را دستگیر میکنند. همزمان با دستگیری این افراد، چندین نفر لاری و اوزی را در تهران، بندرعباس و شیراز بازداشت میکنند. در بین دستگیرشدگان، مهندس، دکتر، معلم، کشاورز، کارگر کورهپزخانه، بازاری، دانشجو، دانشآموز، راننده و حتی دو زن خانهدار وجود دارد.
ساری
� فرار از زندان ـ در حدود اواخر فروردین ماه ستوان احمدی افسر کشیک زندان ساری در یکی از شبهای کشیک همراه دو نفر از زندانیان ـ یکی از مجاهدین و دیگری مربوط به واقعه سیاهکل (چریکهای فدائی) فرار میکنند و مقدار قابل توجهی اسلحه و یک دستگاه بیسیم همراه خود میبرند. نام یکی از زندانیان فراری محمدتقی شهرام میباشد.
ستوان احمدی نامهای به نام خود برای رئیس شهربانی مینویسد و در آن اشاره میکند که از این وضع بستوه آمده و دیگر برایش قابل تحمل نیست که فرزندان پاکدامن وطنش را به جوخه اعدام بسپارند و یا زندانها از آنها پرشود، و کشتهشدن را افتخار میداند. تابحال اثری از آنها بدست نیامده است. به همین جهت رئیس شهربانی ساری بازداشت شده است.
� انقلابیون به یک پاسگاه نظامی بین آمل و ساری حمله برده و مقادیر زیادی اسلحه و مهمات موجود در پاسگاه را مصادره نموده و به سلامتی به پایگاههای خود بازگشتهاند.
� بیست نفر از کارگران چاپخانهای در یزد به اتهام همکاری با مجاهدین خلق دستگیر و شدیداً تحت شکنجه قرار گرفتهاند. بیمناسبت نیست که یادآور شویم که انتشارات انقلابیون از مجاهدین خلق، چریکهای فدائی خلق، اسفند سیاه و جمعه خونین در همهجا بحد وفور یافت میشود. اخیراً عکس رنگی مجاهد شهید مهدی رضائی در همهجا دیده شده.
محاکمات و محکومیتها
� محمدحسین مشارزاده مهرابی ـ حسین مهرابی ـ مصطفی جوان خوشدل ـ نریمان رحیمی ـ به حبس ابد محکوم شدهاند.
� در اهواز هشت نفر به اسامی زیر در بیدادگاههای نظامی محاکمه سری و محکوم و تیرباران شدهاند: اسود مالکی ـ صبری مالکی ـ عامر مالکی ـ علک مالکی ـ عبدالله میسر راشدی ـ شناوه راشدی ـ محمود هویزاوی ـ قریب نوریزاد در تهران نیز هفت نفر محاکمه و محکوم شدهاند: اکبر ایزدپناه، رحیم بنائی، نعمتالله ایزد محمدی، منوچهر نهاوندی، سیمین نهاوندی، کوروش یکتائی، احمد کنعانی. از این عده جز سیمین نهاوندی که به ۱۰ سال زندان محکوم شده است بقیه به اعدام محکوم شدهاند. این گروه ظاهراً به سازمان آزادیبخش خلقهای ایران وابسته هستند که در ۱۸ ماه قبل همراه با ۱۷ نفر دیگر (جمعاً ۲۴ نفر) دستگیر شدند و مدتها تحت شکنجه بودهاند. از همین گروه، سیروس نهاوندی پس از آنکه بعلت شکنجههای فراوان به بیمارستان ارتش برای مداوا منتقل گردید، توانست از چنگال دژخیمان فرار کند. پس از فرار سیروس نهاوندی خانواده او را بازداشت و تحت شکنجه قرار دادهاند.
� از یک گروه دهنفری دیگری از جوانان مسلمان، در یک درگیری با پلیس و نیروهای انتظامی، سه نفر به اسامی نادر شایگان، حسن رومیا، نادر عطائی کشته شدند، چهار نفر اسیر و سه نفر دیگر موفق به فرار شدهاند.
اعلامیه دانشجویان افغانی
بسمالله الرحمن الرحیم
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
گرفتاریها، بدبختیها و محرومیتهای ملت مسلمان و ستمکش افغانستان، به مرحلهای رسیده است که دیگر سکوت در برابر آنرا به اسلام اجازه نمیدهد، و نه مردم افغانستان و دردهای بیشمار آنها و نه عاطفه انسانی و بشری… اوضاع دردناک و رقتانگیزی که بر کشور اسلامی ما میگذرد، دیگر تحملناپذیر گردیده است.
مشاهده این اوضاع و سکوت در برابر آن، بزرگترین گناه و جنایت نسبت به وطن و مردم مسلمان کشور است زیرا سکوت در چنین شرایطی، در حقیقت صحّهگذاردن بر جنایات ستمگران، و یا شانه از زیر بار مسئولیت خالی کردن است، که در هر صورت با منطق عالی اسلامی و با رسالت تاریخی و دینی مسلمانان و مخصوصاً جامعه روحانیت سازگار نیست.
خرابه و ماتمکدهای که افغانستان نام دارد و پانزده میلیون جمعیت در آن به تباهی و دربهدری بسر میبرند از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال آنرا فقر، گرسنگی، جهل، مرض و بیکاری فراگرفته است. گرسنگی و فقر و بیکاری عمومی، مردم افغانستان را بسرحد مرگ و نابودی کشانده است. بطوریکه همه میدانیم تنها در سال گذشته هزاران نفر در هرات، قندهار، کابل، مزار، بادغیس، هزاره، غورات و بدخشان از گرسنگی جان سپردهاند. صدها خانه و خانواده در سراسر کشور ویران و متلاشی شده، هزاران دهقان و زارع املاک خود را رها کرده و در اثر فقر و نبود کار دست به گدائی زدهاند و چندین هزار نفر از خانه و زندگی دست کشیده به کشورهای ایران و پاکستان و عراق و اتحاد جماهیر شوروی و شیخنشینهای خلیج پناه بردهاند.
علاوه بر این همه آلام و مصائب تأثرانگیز، مأمورین خونآشام دولت و دربار افغانستان در تمام کشور با زشتترین و ناراحتکنندهترین وضع به ظلم و ستم و چپاول و رشوهخواری مشغولند و برای فراهمآوردن وسائل عیشونوش اربابان خود از هیچگونه جنایت و تعدی و اجحاف نسبت به مردم مفلوک افغانستان خودداری نمیکنند. در اثر ستمهای بیشمار و دائمی حکام، بسیاری از مردم دهات مخصوصاً نقاط مرکزی و هزارهجات، محل سکونت و املاک خود را ترک کرده و به شهرها و یا به خارج پناه بردهاند. وبقیهالسیفی که در دهات مانده، بار سنگین مالیات آنان را به تباهی و سیاهروزی کشانده است. طبق اخبار تازه مجلس شورای افغانستان فعلاً مسئله «مالیات دیعه» را مورد مناقضه قرار داده که اگر تصویب شود دهقان و زارع کشور برای همیشه بدبخت خواهد بود.
هفتاد درصد مردم افغانستان از بیمارستان و دوا و دکتر و مدرسه و تحصیل محروم هستند، تنها چند بیمارستانی که در کابل و قندهار و هرات وجود دارد از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند، بعلاوه رشوهخواری بقدری در آنها رواج دارد که طبقه فقیر و زحمتکش هرگز قادر نیستند که خود را در آن معالجه و بستری نمایند و همچنین مدارس و دانشگاه …..
وظائف دولت و کرسیهای ادارات فقط به عمال دولت و دربار و مزدوران ارتجاع و امپریالیسم اختصاص دارد. به همین علت بسیاری از جوانان فارغالتحصیل و خارجبرگشتهها بیکار و خانهنشین هستند. جوانان مسلمان و روشنفکر و دانشجویان دانشگاه که قشر ممتاز جامعه و مایه امید مردم و رجال آینده کشورند، با درک این مصائب و عقبماندگیها و ستمکاریهای بیشمار دولت، دست به اعتراض میزنند، ولی با قساوت بیمانند ارتجاع سرکوب میشوند، مورد شکنجهها قرار میگیرند و از مدارس و دانشگاه اخراج میگردند. تاکنون صدها تن از جوانان مسلمان و نویسندگان و فارغالتحصیلان که همه به اوضاع اعتراض کردهاند از مدارس و دانشگاه اخراج و یا از وظائف محروم و برکنار شدها ند و حتی عدهای هم کشته و نابود گردیدهاند. در چنین شرائط و اوضاعی که مردم افغانستان در زیر ضربات و بیدادگریهای حکومت جان میدهد و فقر و گرسنگی و بیکاری عمومی آنها را از هستی ساقط و خانهبهدوش ساختهاند و نالههای دردناک و فریادهای اعتراض و نارضایتی از تمام طبقات و از سراسر کشور بلند است، حکومت ارتجاع برای تخدیر افکار و کشاندن اذهان به نقاط دیگر، مسئله زبان پشتو و لغو نمودن زبان فارسی، و در نتیجه کوبیدن فرهنگ فارسیزبانان را مطرح ساخته و ضربهای دیگر بر جراحات ملت وارد میآورد. و بدینوسیله اختلافات بین مردم برادر فارسیزبان و پشتون افغانستان ایجاد مینماید و هم سرپوشی بر جنایات خود و اعتراضات مردم در داخل کشور میگذارد.
حکومت افغانستان از طرفی خود را مدافع حقوق مردمی معرفی مینماید. (سوءاستفاده نشود، ما منکر حقوق و مخالف آزادی کسی و مردمی نیستیم، زیرا برنامه ما اسلام است و اسلام با حقوق و آزادی هیچ انسان و ملتی مخالف نیست) در حالی که ریاکارانه خود را پشتیبان حقوق و آزادی آنها میشمارد، ازناحیه دیگر با ارتجاع ایران، یعنی نوکر مارکدار امپریالیسم و صهیونیسم بینالمللی و دشمن حقوق و آزادی ملتهای منطقه، صمیمانه همکاری مینماید. حکومت افغانستان در حالی که از حقوق ملتی در خارج دفاع میکند و از آزادی آنها دم میزند در داخل حقوق ملت مسلمان: هزاره، ازبک، ترکمن، تاجیک، ایماق، و فارسیزبان را بیشرمانه پایمال نموده و آنها را به زنجیر اسارت میکشد. این بیچاره مردم را نهتنها از تمام وظائف و فرهنگ و مدرسه و دانشگاه و دکتر و بیمارستان محروم ساخته، بلکه تاریخ، فرهنگ، زبان، ادبیات و عقاید ملی آنها را بشدت میکوبد و از رشد احساسات ملی و اسلامی آنها به طرق مختلف جلوگیری مینماید.
از نغمههای جدید حکومت افغانستان که با ارتجاع ایران همآهنگ است، جلوگیری از مسافرت طلاب علوم اسلامی افغانستان به حوزههای قم و نجف اشرف میباشد، که متمم آن تقلیل محصلین دینی از سراسر افغانستان در سال، به بیست نفر میباشد و پایه این دو موضوع را «تأسیس حوزه علمیه شیعه در داخل افغانستان از طرف دولت!» تشکیل میدهد و نشانههای دیگر عدم موافقت سفارت افغانستان در تهران، با اقامت محصلین افغانی حوزه قم، و زمزمه عدم تمدید پاسپورتهای طلاب مقیم نجف در سفارت بغداد است.
برای ما روشن است که این برنامههای ارتجاعی برای انحصار و در اختیار گرفتن روحانیون و جلوگیری از رشد فکری و فرهنگی آنان و بخاطر قطع روابط روحانیت افغانستان با مراکز فرهنگ اسلامی و روحانیت اسلام و مراجع عالیقدر و رهبران بزرگ و فداکار دنیای اسلام است.
طلاب علوم اسلامی افغانستان مخالفت شدید خود را با این برنامهها و با اعمال خلاف اسلامی و غیرانسانی حکومت افغانستان و بیدادگریها و جنایات آن اعلام میدارد و از همه علماء و دانشمندان اسلامی در داخل و خارج کشور خواستار است که کاملاً بیدار و آگاه میباشد و با هماهنگی کامل علیه این توطئهها دست به اعتراض و مبارزه بزنند و فرمان قائد بزرگ جهان اسلام را که میفرمایند علماء اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفادههای نامشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند… «حکومت اسلامی ص ۴۳» بطور جدی عملی سازند.
ما مطمئن هستیم که مردم افغانستان با علمای اسلامی وطن همصدا و همدرد هستند و خواهند بود. چنانچه علمای ما نیز پناهگاه و پشتیبان مردم مسلمان و رنجدیده افغانستان بوده و خواهند بود. ما ایمان داریم که بیداری علماء و جوانان مسلمان و همه طبقات ستمدیده افغانستان توطئههای دشمنان اسلام و نوکران استعمار و مزدوران امپریالیزم و صهیونیزم را نقش برآب خواهند کرد.
درود بر همه علماء مجاهد و جوانان مسلمان و مردم رنجدیده افغانستان
طلاب علوم اسلامی افغانستان در نجف اشرف ۶/ حمل/ ۱۳۵۳ ؟؟؟ ۱/ صفر/ ۱۳۹۳
افضلالجهاد
(برترین پیکار)
بقلم عمار اوزگان (اوزیغان) در تجلیل جنگ آزادیبخش مردم الجزیره. این کتاب ترجمه و در ۴۲۰ صفحه توسط انتشارات مصدق (شماره ۹) به چاپ رسیده است. مطالعه این کتاب برای هر ایرانی علاقمند به سرنوشت انقلاب ملی ضروری است. برای تهیه آن با دفتر پیام مجاهد تماس بگیرید.
بهای هر نسخه ۲۰۰ ریال (معادل سه دلار) میباشد.
اعدام انقلابی مستشار آمریکائی
مستشاران نظامی آمریکائی و اسرائیل، عوامل مستقیم امپریالیسم و دشمنان خلق ما هستند. اینها مغز متفکر رژیم را تشکیل میدهند و در سرتاسر شبکههای نظامی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، سیاست رژیم را تنظیم و هدایت میکنند. در سایه وجود و همکاری و هدایت این مستشاران است که امروز سازمان امنیت وسیعتر و مجهزتر از پیش به شکار و شکنجه آزادیخواهان ایران میپردازد.
مجاهدین و فدائیان خلق بحق و بدرستی این افراد را در اعدامهای انقلابی خود هدف قرار میدهند. در سال گذشته در شیراز و اهواز و تهران انقلابیون به حساب جنایات برخی از این مستشاران رسیدگی کرده، آنها را مجازات و چندنفری را اعدام کردهاند. جدیدترین عملیات انقلابی در این زمینه اعدام مستشار نظامی هاوکینز میباشد که مأموریت آن توسط دو نفر از انقلابیون انجام گرفت و پس از انجام مأموریت خود به پایگاههای خود بازگشتهاند.
مقامات ایرانی و آمریکائی بهدقت از افشای ماهیت مأموریت این شخص در ایران جلوگیری کردند و صرفاً به این اکتفا کردند که او مستشار مالی وزارت جنگ بوده است و ادعا کردند که گویا اعدام این شخص روی علت خاصی نبوده است بلکه چون او ظاهراً نام خودش را روی پلاک بزرگی در جلوی خانهاش نوشته بوده است، جلبنظر کرده و او را اعدام کردهاند!
اما پوچی چنین ادعائی واضح است، چه انقلابیون هدفهای خود را با کمال دقت انتخاب میکنند و روی آن مطالعه کافی به عمل میآورند. بدنبال این اعدام ایاب و ذهاب سفیر و سایر مقامات برجسته آمریکائی در ایران، در تحت محافظت سربازان مسلسلبدست انجام میگیرد.