فهرست مطالب
ویتنام پیروز
سوسیالیسم بینالملل و صهیونیستها
گزارشی از ایران
توطئههای رژیم را خنثی میکند
دکتر عباس شیبانی
زندگینامه شهیدان
مفیدی و عباسی
شهیدان کربلا
اخبار
پکن انقلاب ایران را گرامی داشت
پاسخ به سؤالات خوانندگان
نامههای رسیده
محمود همشهری
ویتنام پیروز
وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ علیَ الذّینَ اسْتَضْعَفوُا فِی الاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثین. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الاَرْضْ (قصص ۴) و چنین اراده کردیم که بر ستمدیدگان و خوارشمردگان در زمین منت نهیم و آنها را پیشوا و وارث موهبتها و قدرتهائی که ستمگران بهزور تصاحب کردهاند قرار دهیم و قدرت و نیروی آنها را در زمین مستقر سازیم.
در ماه گذشته با امضای قرارداد صلح میان دولت ویتنام شمالی و تجاوزگران آمریکائی مرحله دیگری از جنگ رهائیبخش مردم ویتنام با پیروزی پایان یافت. البته پایان عملیات نظامی را نمیتوان پایان جنگ انقلابی و پیروزی نهائی مردم ویتنام حساب کرد. چه هنوز دولت دستنشانده و ارتجاعی سایگون برسر کار است و تا گلوگاه با سلاحهای آمریکائی مسلح شده است.
هنوز جنگ در سایر کشورهای هند و چین، در لائوس و کامبوج ادامه دارد. و نیروهای نظامی آمریکا در این مناطق مستقر و آماده هستند. هنوز خط شیطانی (مدار ۱۷ درجه) مردم ویتنام جنوبی و شمالی را از هم جدا میسازد. اما بررسی و مطالعه رشد کمی و کیفی نهضت رهائیبخش و ارزیابی مواضع نهضت در پایان این مرحله و مقایسه با زمانی که قرارداد صلح قبلی که در سال ۱۹۵۴ به امضا رسید نهتنها نمایشگر پیروزیهائیست که بدست آمدهاند، بلکه جهت نهائی این جدال پایان نیافته را نیز مشخص میسازد. اکنون با امضای قرارداد صلح، جبههها آرام شدهاند. اما جنگ ادامه دارد و خواهد داشت. آنچه تغییر کرده است نوع جنگ است. جنگ گرم و مسلحانه به جنگ سیاسی و دیپلماتیک تبدیل یافته است. اما هنوز مرکب امضای قرارداد صلح در پاریس خشک نشده است که همه سئوال میکنند: ویتنام بعدی کجاست؟ در جواب بدین سئوال همه چشمها بسوی خاورمیانه برمیگردد. و همه انگشتها به ایران اشاره میکنند. آمریکا از خاورمیانه و ایران سخت وحشت دارد، ترس و وحشت مقامات آمریکائی بنا به اعتراف مجله والاستریت سخنگوی محافل سرمایهداری آمریکا «حوادث آینده خاورمیانه است» وحشت و ترس آمریکا از خاورمیانه هم «نوع حوادث» و هم جهت و هدف آنها را به خوبی نشان میدهد. وزیر کشور آمریکا راجرز مورتون، با صراحت علت وحشت آمریکا را از این حوادث بیان میکند، آنجا که میگوید: «هر نوع اخلال در جریان نفت خاورمیانه به هر دلیلی میتواند خسارات عظیمی به اقتصاد ملی ما و امنیت داخلی و خارجی وارد سازد» بیجهت نیست که هنوز کار ویتنام پایان نیافته نیکسون، به کیسینجر مأموریت داده است که به کار خاورمیانه بپردازد و کیسینجر با کمک وزارت امور خارجه آمریکا، پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) و سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) مشترکاً به کار مطالعه پرداختهاند. شواهدی در دست است که حتی وخامت اوضاع خاورمیانه، از عوامل مؤثر در تسلیمشدن آمریکا به امضای قرارداد صلح در ویتنام بوده است.
درگیری و مشغولیت آمریکا در ویتنام به میزان قابل توجهی مانع از تمرکز فعالیتهای آمریکا در خاورمیانه بوده است و اکنون که آمریکا از ویتنام فارغ شده است در تدارک برنامههائی است که بتواند به سرعت به کار خاورمیانه و در رأس آن ایران بپردازد. درک این مسئله به چه معنی است و با ملت و مبارزات خلق ما چه رابطهای دارد؟ برای فهم معنی و رابطه مسائل بالا چند نکته را باید در نظر گرفت.
اول آنکه: ویتنام تنها صحنه زورآزمائی میان استعمارگران متجاوز آمریکائی و مردم ویتنام نبوده است. و این جنگ نه از نظرگاه مردم ویتنام یک مسئله موضعی، محلی و ملی بوده است و نه از نظرگاه و عملکرد دشمن ــ امپریالیسم آمریکا ــ بلکه این جنگ استمرار جدال و جهاد مداوم تمام خلقهای استعمارشده، مستضعفین و خوارشمردهشدگان، علیه زورگویان و استثمارگران است. انعکاس یک نبرد جهانی است. نبرد میان انسانیت با ضدانسانیت. میان حق با باطل، نبرد خلق خدا با ضدخلق خدا. میان بردگان با خدایان زر و زور. جنگ ویتنام را در رابطه با یکچنین پدیده جهانی باید در نظر گرفت. توقف و حتی پایان جنگ و شکست نهائی دشمن در ویتنام به معنای خاتمه این نبرد جهانی نیست. بلکه از یک موضع راندهشده است، در یک موضع شکست خورده است. اما در سایر مواضع ــ در سایر نقاط نظیر ایران ــ هنوز مستقر است و با تمام نیرو حاکم است.
دوم آنکه: در چهارچوب نبرد جهانی، آمریکا در حال حاضر نهتنها سردسته استعمارگران است «بلکه تبلور تمام ستمگران در تاریخ بشریت است. کلیه مشخصات نیروهای شیطانی تاریخ در وجود امپریالیسم آمریکا متبلور و متجلی میباشد. به همین دلیل است که آنچه از جنایات ضدانسانی در تاریخ خوانده و یا شنیدهایم آمریکا مرتکب شده است و میشود. با این تفاوت که همه آنها در یک سطح و مقیاس وسیعتری است که متناسب با علوم و فنون قرن ما میباشد. این تنها نتیجهگیری ما و ملل استعمارزده جهان نیست. بلکه این موضعگیری خود آمریکا نیز میباشد. آمریکا در رأس استعمارگران قرار دارد.
هر کجا نهضتی، جنبشی برای رهائی انسانها بروز میکند، این آمریکا و همدستان غربیاش هستند که بلافاصله حضور بهمرسانیده و با تمام قوا به سرکوبی آن میپردازند. بیدلیل نیست که آمریکا در یک مقیاس جهانی، تمام علوم و فنون را در خدمت خود گمارده است. از سالهای بعد از جنگ کره، آمریکا شدیداً به مطالعه جنگهای انقلابی و علل ظهور و بروز آنها، علل شکست و پیروزی آنها پرداخته است. آمریکا با صرف میلیونها دلار و استخدام صدها متخصص مسائل اجتماعی، نظامی، سیاسی در بهترین مراکز علمی جهان، هاروارد، استانفورد، امآیتی، به کار تحقیق و بررسی «علمی» از نهضتهای انقلابی پرداخته است. کشورهای جهان ــ بخصوص در دنیای سوم ــ برحسب «حدت» و «شدت» شرایط انقلابی، سیستمبندی شدهاند و برای هر کدام، بعنوان پیشگیری بروز انقلاب، پروژههای مخصوص تهیه شده است. نام ایران در ردیف کشورهائی نظیر ویتنام و سایر کشورهای هندوچین قرار دارد. بدنبال چنین مطالعات عظیمی، پروژههای بسیاری تهیه شده است که برخی از آنها را در ویتنام بکار بردهاند. در آنجا تجربه کردهاند، آنچه را که متخصصین و علمای آمریکائی بصورت طرحهای نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی برای مبارزه و یا پیشگیری «شورشگری» تهیه و پیشنهاد کردهاند، در ویتنام به مقدار قابل ملاحظه آزمایش نمودهاند. همچنین این «علما» نتایج عملی اجرای این طرحهای شیطانصفتانه را مورد پژوهشهای «علمی» قرار دادهاند. تا با بررسی علل عدمموفقیت آنها، و رفع نواقص و ترمیم و تکمیل پروژهها، آنها را بهتر و کاملتر در سایر نقاط منجمله ایران بکار برند. برخی از این مطالعات در یک سطحی بصورت علنی ــ به شکل کتاب ــ چاپ و منتشر شده است (نظیر شورشگری و ضدشورشگری) و برخی دیگر از پروژهها که هنوز سری هستند، بدست برخی از عناصر آزادیخواه در خود آمریکا افشا شدهاند، نظیر «مقالات پنتاگون» درباره ویتنام، که انتشار آنها با جنجال بسیاری روبرو شد. برخی دیگر از این پروژهها بصورت وسیع افشا نشدهاند، اما از لابلای گزارشات مختلف میتوان اطلاعات فراوان بدست آورد مثلاً برنامههائی نظیر «پروژه کامیلو» و یا «پروژه آجایل یا آجیل» و «عملیات فنیکس» کمو بیش نمونههائی از برنامهها و فعالیتهای ضدشورشگری و ضدانقلابی آمریکا را افشا مینماید. همانطور که گفته شد این پروژهها در مرحله اول برای ویتنام است اما ایران هم در ردیف ویتنام در گروه کشورهائی است که این پروژهها باید در آنجا اجرا گردند و ما در شمارههای بعدی به تدریج این اسناد را منتشر خواهیم ساخت.
انتصاب هلمز به سفارت ایران و حوادث چندسال اخیر با این پروژهها رابطه نزدیک دارند و نشاندهنده تاکتیکهای دشمن در مقابله با نهضت آزادیبخش خلق مسلمان ایران است.
سوم آنکه: به همان نسبت و ترتیب که آمریکا تبلور ستمگری و ستمگران جهان است، جهاد و جنبش خلق ویتنام نیز تبلور تجارب انقلابی تمام انسانیت و بشریت است.
یک آموزش از مسئله ویتنام اینست که تجربه آنان نشان داد که اگر ملتی و مردمی و امتی اراده کرده باشد که آزاد و مستقل زندگی کند، بزرگترین قدرتهای نظامی، اقتصادی، سیاسی و علمی جهان با تمام امکاناتش و با تمام جلادیاش و با تمام درندگیش قادر نخواهد بود آنها را درهمبکوبد. چه این ناموس خلقت است. آموزش مهمتر اینکه دانش و علم «چگونگی» رهاشدن را آموخت. چنین علمی، «علم انقلاب» را از مردم ویتنام میتوان آموخت و باید آموخت، چه آنها در طی ۲۵ سال جنگ مستمر رهائیبخش علم انقلاب را آموخته و با موفقیت بکار بردهاند. علوم انقلابی هم، نظیر سایر علوم انسانی، حاصل تجربه قرنها مبارزات ملتها در طی نبرد جهانی است که از نسلی به نسل دیگر، از جامعهای به جامعه دیگر، و از ملتی به ملت دیگر منتقل میگردد. در مسئله ویتنام، در یکطرف آمریکا، کلیه علوم و فنونی را که میراث بشریت است در خدمت خود گرفته است. پیشرفت شگرف علوم در آمریکا، ناشی از استعداد و یا نبوغ خارقالعاده مردم آمریکا نیست. بلکه این میراث بشریت است که در رهگذر تاریخی و در نقل مکان از ملتی به ملت دیگر، امروز آمریکا از آن برخوردار است. به همین ترتیب، تجارب انقلابی نسلها و امتها و ملتهائی که در طی قرون در مبارزه با شیطانصفتان و طاغوتهای زمان آموختهاند به نسلها و ملتهای بعدی، به آنها که بخواهند آزاد زندگی کنند، منتقل میگردد. به عبارت دیگر هیچ ملتی و نسل و مردمی نخواهند توانست به جهاد پیروزمندانهای دست بزنند مگر آنکه سرنوشت سایر نهضتهای رهائیبخش را بررسی کنند و علل شکستها و پیروزیهای آنان را دریابند. پس تجارب و دانش انقلابی را بر شرایط اوضاع و احوال زمانی و مکانی خودشان تطبیق داده و بکاربرند تا بتوانند جهادی پیروزمندانه به وجود آورند. نهضت رهائیبخش خلق ویتنام، این مراحل را پشتسر گذاشته است. مردم در ویتنام پوزه بزرگترین ستمگر تاریخ را به خاک مالیدهاند. برای هر مجاهد و فدائی، درک رمز پیروزی آنان ضروری است. آمریکا با تمام قدرت جهنمی خود، کلیه طرحها و پروژههای ضدانقلابی خود را در ویتنام بکار برده است. اما بدون نتیجه و نافرجام. شکست آنها حاصل کار خلاقه مردم ویتنام است و اکنون که آمریکا میخواهد به «کار خاورمیانه و ایران» بپردازد، هم کوشش برای دسترسی و مطالعه برنامه و نقشههای آمریکا و درک آنها ضروری است و هم تجارب مردم ویتنام در خنثی ساختن این برنامهها، آموزنده است.
نکته چهارم: آنکه کسب دانش قوانین انقلابی را از یک نهضت با اقتباس ایدئولوژی آن نهضت نباید یکی دانست. نهضتهای انقلابی جهان هر کدام بنا بر مقتضیاتی دارای جهانبینی خاصی برای خود میباشند که بالضروره با هم متفاوت هستند. اما همه آنها برای پیروزی بر دشمن مجبورند از یک سلسله قوانینی که حاکم بر روابط انسانها و اجتماعات، حاکم بر جنگهای آزادیبخش است تبعیت کنند. با توجه به این نکات است که ما از پیروزی مردم ویتنام خوشحالیم و آنرا به همه مبارزین و مجاهدین تبریک میگوئیم و همه برادران هموطن خود را دعوت میکنیم تا به صفوف مبارزین و مجاهدین بپیوندند.
در معرکه جهاد و شهادت، نمیتوان تماشاچی بود. همه باید شرکت کنند و تنها با شرکت همه نیروها و همه دستها و همه عقلهاست که میتوان دشمن را به زانو درآورد.
سلام بر مردم قهرمان ویتنام.
پیروز باد مبارزه و جهاد مسلحانه خلق مسلمان ایران.
سوسیالیسم بینالملل و صهیونیستها
حزب «کارگر» اسرائیل (حزب اکثریت) عضو سوسیالیسم بینالملل و خانم گلدامایر رهبر این حزب و نایبرئیس سوسیالیسم بینالملل است که اخیراً در کنگره بینالمللی سوسیالیستها در پاریس شرکت کرد. وقتی پیشقراولان اردوگاه کشورهای باصطلاح سوسیالیستی همگام با استعمارگران غربی رژیمهای ارتجاعی و دیکتاتوری نظیر شاه را پشتیبانی و از آنها تجلیل مینمایند البته خانم مایر هم باید نایب رئیس سوسیالیسم بینالملل باشد. و البته چنین معجونی نتوانست حتی درباره محکومیت سیاست تجاوزکارانه آمریکا در ویتنام قطعنامهای صادر کند.
گزارشی از ایران
ناظر بینالمللی سخن میگوید:
گزارش زیر توسط یک ناظر بینالمللی که اخیراً پس از انتشار خبر محاکمه دکتر شیبانی و محمد مفیدی از اعضای نهضت آزادی ایران و سازمان مجاهدین خلق به ایران رفته بود، در روزنامه لوموند منتشر شد. این گزارش روزی به چاپ رسید که خبر شهادت محمد مفیدی و عباسی نیز در همان شماره منتشر شد.
و اینک متن گزارش:
«روزنامه لوموند در تاریخ ۵ ژانویه ۷۳ خبری کوچک از آژانس رویتر بدین شرح نقل نمود «اعدام پنج نفر متهم به تروریسم در تاریخ چهار ژانویه در تهران» افشای این خبر مقامات حقوقی و هم سازمانهای بینالمللی غیردولتی را که توجهشان از مدتها قبل به خفقان در ایران جلب شده بود، سخت نگران ساخت. این خبر بیش از همه مرا تحتتأثیر قرار داد زیرا پس از ناظرین بینالمللی گذشته، انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات و هم دبیرخانه بینالمللی حقوقدانان کاتولیک مرا مأمور کرده بودند که بعنوان ناظر از تاریخ ۷ الی ۱۶ دسامبر ۷۲ به ایران بروم. من مأمور بودم که در محاکمه یک دانشجوی جوان بنام محمد مفیدی و شوهر خواهر او دکتر عباس شیبانی که اولی متهم به قتل «سرتیپ طاهری» رئیس پلیس و دومی متهم به همکاری در این امر بود، شرکت کنم. دکتر عباس شیبانی یکی از شخصیتهای معروف نیروی مخالف در ایران است که تابحال در حدود ده سال را در زندان گذرانده است.
من در مرحله نخست «دکتر عاملی» را که قبلاً وزیر دادگستری ایران بود در مقام دبیرکل کمیسیون ایرانی حقوق بشر (که توسط شاه به این سمت منصوب شده) ملاقات کردم. دکتر عاملی به من خاطرنشان ساخت که هیچگونه تماسی با شیبانی و مفیدی امکانپذیر نیست، زیرا تحقیقات از آنها پایان نیافته و شخص ثالثی که در این توطئه شرکت داشته هنوز دستگیر نگردیده است. من همچنین نخستوزیر «آقای هویدا» را دوبار ملاقات کردم. او صریحاً تأکید کرد که دولت ایران سازمانهای بینالمللی را که من نماینده آنها بودم به رسمیت نمیشناسد. (این امر مغایر اعلامیه حقوق بشر است که دولت ایران آنرا قبول نموده است) ولی من میتوانم به منزله یک ناظر خصوصی در هر محاکمهای که میل داشته باشم شرکت کنم و حتی یک مترجم نیز در اختیارم قرار خواهد گرفت. طبیعتاً من سئوال کردم که آیا محاکمهای در جریان است یا خیر؟ آقای هویدا پس از آنکه مخالفان رژیم شاه را عدهای «خل» قلمداد کرد، تأکید نمود که محاکمهای در جریان نیست و اینکه تمامی محاکمات مهم ۱۵ روز قبل از آغاز در روزنامهها اعلام میشود و همچنین در صورت شروع محاکمات موردنظر من، او پانزده روز قبل شخصاً مرا مطلع خواهد نمود.
دکتر عاملی نیز به من گفت که روزنامهها تاریخ محاکمات را قبل از شروع اعلام میکنند و خانواده متهمین نیز بدون کوچکترین اشکالی میتوانند در محاکمات حضور یابند و اینکه در حال حاضر محاکمه مهمی در جریان نیست و بدان جهت روزنامهها مطلبی منتشر نکردهاند. با اینوصف دکتر عاملی به من پیشنهاد کرد که میتوانم در محاکمات روزمره دادگاههای نظامی شرکت کنم و متذکر شد که این محاکمات مربوط به خلافهائی است که معمولاً سربازان در حین انجام وظیفه مرتکب میشوند. طبیعی است شرکت در اینگونه محاکمات مربوط به مأموریت من نبود.
اکنون با نهایت تأسف و تألم دریافتم ــ با وجود آنکه آقای هویدا مرا بسیار دوستانه در محل اقامت خود پذیرفت و بارها نیز اطمینان خاطر داد ــ پنج نفر را به جرم سعی در گذاشتن بمبی در یک پمپ بنزین (فقط سعی) در تاریخ ۱۳ دسامبر ۷۲ دستگیر و فقط پس از سه هفته بدون آنکه کوچکترین خبری از دستگیری و محاکمه آنها بخارج داده شود، در محکمه بدوی و سپس در دادگاه تجدیدنظر بوسیله نظامیان محاکمه و بالاخره اعدام کردهاند. دکتر عاملی (که اکنون از مقام خود معزول شده است) به من صریحاً گفت که «دادگاههای نظامی برای سرعت انجام عدالت مجهزتر میباشند» حقایق فوق نیز نمودار آنست که این سرعت مبتنی بر کنترل کامل نیز میباشد. علاوه بر آن، اطلاعات رسیده حاکی از اینست که در همان چهارم ژانویه ۷۳ دو نفری را که من خصوصاً برای شرکت در محاکمه آنها به ایران رفته بودم، شیبانی و مفیدی، محاکمه و اولی را به دوبار و دومی را به سه بار اعدام محکوم کردند (فقط) آری، در این مورد نیز اختفای کامل رعایت شده است. دولت ایران از حملاتی که روزنامههای فرانسه و سایر کشورها به آن کردهاند و همچنین اطلاعاتی که ناظرین گذشته از وضع ایران داده بودند سخت ناراحت بود. اینجانب به سهم خودم سعی در نهایت بیطرفی داشتم و گفتار مقامات رسمی ایران از قبیل آقای هویدا نخستوزیر را کاملاً بعنوان حکم و واقعیت تلقی نمودم. اکنون باید بگویم که من در میان اظهارات مقامات رسمی ایران از یکطرف و حقایقی کاملاً خلاف آن که بطور روشن برملا شدهاند، از جانب دیگر قرار گرفتهام، حقایقی که با نهایت تأثر، اطلاعات جمعآوری شده توسط سازمانهای بینالمللی را که من به نمایندگی آنها به ایران رفته بودم کاملاً تأیید مینماید.
دولت ایران در سال گذشته جشن عظیم ۲۵۰۰ ساله سلطنتی را در تختجمشید برپا نمود. در ۲۶ ژانویه جشنهای «انقلاب سفید» نیز در تهران برپا خواهد شد. ولی در همین ایام ساواک (پلیس سیاسی) «تروریستها» را دستگیر میکند. قانوناً ساواک باید پس از ۲۴ ساعت که بسیار بندرت اتفاق میافتد متهمین را در دادگاه حاضر نماید. ساواک در همه جا هست و به همه مشکوک. اکنون سه هزار زندانی سیاسی در انتظار محاکمه بسر میبرند. احکام صادره درباره آنها قطعاً سخت خواهد بود و بعضاً حکم مرگ درباره آنها صادر خواهد شد. از تاریخ مارس ۷۱ تاکنون شماره احکام اعدام بطور رسمی ۶۸ بوده است یعنی هر ده روز یکنفر به جوخه اعدام سپرده شده. وانگهی شخصیتهای بزرگ مذهبی بنام «مارکسیستهائی که در لباس مذهب قرار دارند» تبعید گردیدهاند. سه مسجد در تهران که یکی از آنها حسینیه ارشاد است بوسیله قوای نظامی اشغال شده است. به من اطلاع داده شد که پاهای محمد مفیدی در زیر شکنجه شکسته است. آیا این دلیل آن نمیتواند باشد که او در نهایت اختفا محاکمه شده و بدینوسیله از اینکه کسی بتواند وضع جسمی او را دریابد جلوگیری نمودهاند و یا امکان داده شود واقعیت اتهاماتی که به او زده شده است روشن گردد؟
وقتی کشوری در سازمان ملل متحد پذیرفته میشود و وقتی که قرارداد حقوق بینالمللی را تصویب میکند، طبیعتاً مقداری تعهدات را نیز میپذیرد و از آن قبیل است قبول شرکت ناظرین سازمانهای بینالمللی غیردولتی در محاکمات سیاسی.
ایران بهواقع کاملاً از این تعهدات آگاه بوده است زیرا اولین کنفرانس حقوق بشر را پس از جنگ بینالملل دوم در تهران برگزار کرده و هماینکه ریاست کمیسیون بینالمللی حقوق بشر و هم چنین کمیسیون حقوق بشر در ایران هر دو بعهده شاهزاده اشرف خواهر دوقلوی شاه بوده است.
از آن گاه، قضایا تغییرات بسیار یافته است….
بدون تردید مفیدی و شیبانی دو نمونهای از موارد بیشمارند ولی آنها در حال حاضر بعلت اعدام پنج نفر در ۴ ژانویه در موقعیت خاصی بسر میبرند و هنوز زندهاند. (این گزارش از اعدام مجاهد شهید مفیدی تنظیم یافته است. پیام مجاهد) مضحکه عدالت که منتهی به محکومیت آنها شده دلیلی کافیست برای نمونه قراردادن این دو مورد.
دو روز است که من تلاش بیحاصلی در تماسگرفتن با سفیر ایران در پاریس مینمایم و سه بار نیز به آقای هویدا در تهران تلفن کردم و ایشان همیشه غایب بودهاند. بنابراین مسئله مهم و فوری اینست که وجدان بینالمللی بسیج گردد و مداخلاتی از جانب مقامات مهم سیاسی که مؤثرتر از مداخله من میباشد در مقابل دولت ایران و هم کشورهای عضو سازمان ملل متحد که علاقمند به دفاع از حقوق بشرند صورت پذیرد.
فرانسوا روژلار[؟؟؟؟؟؟؟]
وکیل دعاوی در پاریس، ۷ ژانویه ۷۳
افشاگری سازمانهای انقلابی
توطئههای رژیم را خنثی میکند
بیانیه مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق
… انّ کیدالشیطان کان ضعیفا ـ قرآن ـ
نیرنگهای شیاطین به شکست خواهد انجامید
جشن خون و توطئههای خونینتر و خائنانهتر…
آدمکشان حرفهای و اوباشان آریامهری باردیگر توطئه خونین و خائنانهای را تدارک میبینند. نوکران هرزه و شاهصفت سازمان آدمکش ضدامنیت نقشه خونینی را برای ریختن خون عدهای بیگناه آماده میکنند. طبق اسناد بدستآمده آدمکشان شاه قصد دارند که در روزهای جشن خون در ششم بهمن بمبهائی را در صفوف دانشآموزان معصوم و زحمتکشان سیهروز منفجر سازند و آنها را به خاک و خون بکشند. چرا؟
به این علت که آدمکشان دربار شاه خونریز نتوانستهاند علیرغم دو سال سرکوب وحشیانه مردم و انقلابیون فریادهای آزادیخواهی را در گلوها خفه کنند.
به این علت که علیرغم دو سال شکنجه و اعدام منزهترین و دلیرترین فرزندان خلق، اکنون خود را با موجی مصممتر، انقلابیونی هشیارتر و رزمندگانی بیباک و پرخروش روبرو میبینند.
به این علت که دو سال کشتار و خفقان و تهمت و نیرنگ دستگاههای جهنمی تبلیغاتی نتوانسته است خدشهای بر چهره پاک و انسانی فرزندان خلق ما وارد سازد.
شاه جلاد به پیروی از اربابان آمریکائی و انگلیسیاش و با نظارت مستقیم حیلهگرترین و سفاکترین جنایتکار حرفهای ــ ریچارد هلمز ــ رئیس سازمان جاسوسی «سیا» که اکنون به سمت سفیر آمریکا در ایران تعیین شده است با انجام این نقشه جنایتکارانه و با کشتن عدهای قربانی معصوم از میان دانشآموزان و زحمتکشان قصد دارند چهره انقلاب و انقلابیون را آلوده سازند. ما با افشای خبر این توطئه علاوه بر اینکه قصد داریم توطئه خونین آنها را ناکام سازیم، به همه خانوادهها هشدار میدهیم که برای حفظ جان فرزندان معصوم خود در روزهای «جشن خون» از شرکت در هیاهوی این قاتلان بیرحم خودداری کنند.
ننگ و نفرت بر آدمکشان دربار فاسد شاه خائن
سرانجام دستهای توطئهگر را قطع خواهیم کرد
با امید فراوان به پیروزی جنبش مسلحانه
«مجاهدین خلق ایران»
● اطلاعیه چریکهای فدائی خلق
دسیسه و نیرنگ، واژگون کردن حقایق، عوامفریبی، اطاقهای شکنجه، شبکه سراسری سازمان امنیت، همگی ابزارهای حفظ و بقای رژیم شاه هستند. این رژیم با این ابزارهایش باید حفظ شود! این برای آنها یک باید است چون ایران پل خاورمیانه و نقطه پراهمیت استراتژیک به منظور خفهکردن جنبشهای آزادیخواهی خاورمیانه است.
این «باید» میبایست تحقق یابد، این حرفی است که نیکسون گفته و ریچارد هلمز رئیس سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» اجرای آنرا بعهده گرفته است و به همین منظور بعنوان سفیر آمریکا در ایران برگزیده شده است. منافع ایالات متحده حکم میکند که شاه ایران و رژیمش از هر گزندی محفوظ باشند همانطور که ژنرال «تیو» و رژیم مسخره سایگون باید باقی بماند. این خواست ارباب است و باید اجرا شود. اما چگونه میتوان جلوی یک خلق را که پیشتازانش به حرکت آمدهاند گرفت؟ حرکت پیشتازان با چریکهای انقلابی خلق برای آنها نشانه بدی است باید بههر قیمتی که شده پیشتازان را از خلق جدا کرد تا موجی که از حرکت پیشتاز به حرکت آمده خلق را دربر نگیرد.
پس ماشین توطئه باید به حرکت درآید. ماشین آماده است. دستگاه سازمان امنیت از ۱۷ سال پیش زیرنظر سازمان «سیا» برای همین مواقع ساخته و پرداخته شده است و قبلاً در پانزده خرداد ۴۲ و سپس در جریان آدمکشیهای دو سال اخیر خود را نشان داده است. رهبری آن نیز توسط آقای «هلمز» جلاد ویتنام و لائوس که تمام تخصص و مهارت جهنمی او در مرگآفرینیهای بزرگ است، تأمین میگردد تا همهچیز روبراه شود. ولی اینبار آدمکشی وسیع لازم نیست، تنها کافی است چند قربانی بیگناه بسوزند تا دیگ تبلیغات دستگاه رادیو و تلویزیون به جوش آید. به همین منظور مزدوران سازمان امنیت چند بمب در صفوف تظاهرکنندگان منفجر خواهند کرد. معلوم نیست چه کسانی قربانی این توطئه شوم شوند. شاید این قرعه بنام یکی از دانشآموزان معصوم که باجبار به خیابان آورده میشوند اصابت نماید. مردم ما باید از خود هوشیاری نشان داده و آگاهانه با تمام قوا از شرکت در توطئه «قرعهکشی مرگ» که در روزهای اول تا ششم بهمن اجرا خواهد شد اجتناب نمایند.
به امید شکست توطئههای خائنانه نیکسون و شاه
مرگ بر نوکران بیگانه
درود بر خلق قهرمان و رنجدیده ایران
«چریکهای فدائی خلق»
بسمالله الرحمن الرحیم
بنام خداوند درهمکوبنده ستمگران
آدمکشان شاه در هفته اخیر عدهای دیگر از فرزندان انقلابی خلق ما را آماده قربانی کردن بپای منافع غارتگرانه خود ساختهاند. بزودی خون این دلاوران را بر خاک ایران عزیز خواهند ریخت. آدمکشان شاه به منظور ایجاد رعب و وحشت در میان مردم هرچند گاهی با آغشتهساختن دستهای خود بخون فرزندان دلاور خلق تحت ستم ما میخواهند بذر ترس و تسلیم را در دل خلق بکارند. کارشناسان روانی این غارتگران خونخوار تصور میکنند که با ریختن خونهای پاک بویژه بدنبال جاروجنجالهای تبلیغاتی نیرنگآمیز و وعدههای پوچ و توخالی خواهند توانست در دل خلق تخم ترس و وحشت بکارند و قدرت مقاومت و پیکار را از او سلب کنند. پس بیدلیل نیست که درست بدنبال تظاهرات خائنانه و ضدملی ۱۱ اسفند سال گذشته خون رفقای دلیر «مهدی سوالانی»، «عبدالکریم حاجیان»، «بهمن آژنگ»، «غلامرضا گلوی» را بر خاک ایران عزیز میریزند و درست بلافاصله بعد از جاروجنجالهای تبلیغاتی که به وسیله خائنین خودفروش و هرزهای که بصورت آلت فعلهای کثیف و منفور شاه در پشت صفحه تلویزیون و بوقهای جهنمی تبلیغاتی شاه مبارزات خلق ما را به مسخره میگیرند، رفقای دلیر «مهندس علی باکری»، «مهندس ناصر صادق»، «مهندی علی میهندوست» و «محمد بازرگانی» را به چوبه تیر میبندند و باز بیدلیل نیست که شاه خائن درست مصادف با ورود اربابش نیکسون جنایتکار خون رفقای دلیر «مهندس محمد حنیفنژاد»، «مهندس اصغر بدیعزادگان»، «مهندس سعید محسن»، «مهندس رسول مشکینفام»، و رفیق دلاور «محمود عسکریزاده» را بپای ارباب جنایتکارش میریزد. از جاروجنجالهای اخیر دستگاههای تبلیغاتی شاه بازهم بوی خون بهمشام میرسد. و بازهم با زور و سرنیزه، خلق ستمدیده و داغدار ما را برای پایکوبی و دستافشانی در این جنایت خونین تحت فشار قرار دادهاند. ما در روزهای آینده شاهد خواهیم بود که در هیاهوی خیمهشببازی شاهانه چگونه بازهم رگبار گلولههای آمریکائی شاه خائن سینههای سرشار از عشق به خدا و سرشار از کینه مقدس به دشمنان خلق را سوراخ سوراخ خواهند کرد. ولی دشمن بایستی بداند همه این خونهای پاک بهای ناچیزی هستند که خلق ما برای پیروزی بر دشمنانش میپردازد. خون هر دلاوری که بر زمین میریزد کینهها را نابتر، عزمها را برای نبردی که همه غارتگران را به هلاکت خواهد کشید استوارتر خواهد ساخت. در کنار تدارک این جنایتها و برای کامل کردن آن و به منظور ایجاد یأس و بدبینی نسبت به جنبش مسلحانه و پیشآهنگان مسلح خلق طبق سند بدستآمده آدمکشان شاه قصد دارند با انفجار بمب در صفوف دانشآموزان و زحمتکشان، انقلابیون را مورد تهمت قرار دهند. ما با افشای این توطئه خائنانه و خونین به همه هشدار میدهیم که شاه اینبار قربانیانش را از میان دانشآموزان بیگناه انتخاب کرده است. هموطن با جلوگیری از شرکت فرزندان معصومت در این خیمهشببازی خونین توطئههای شاه خائن و مزدور را ناکام بگذار چه بسا این قربانی فرزند معصوم تو باشد!
حکومت مزدوران برچیده باد
جنبش مسلحانه شکوفا باد
«مجاهدین خلق ایران»
دکتر عباس شیبانی از فعالین نهضت آزادی ایران در بیدادگاه نظامی ضدخلق به دستور شاه محکوم به اعدام شده است و از سرنوشت او کمترین اطلاعی در دست نیست. این اولین باری نیست که عباس، این شیرمرد مبارز و مجاهد را اسیر و محکوم نمودهاند. عباس فعالیتهای اجتماعی، عقیدتی، سیاسی خود را از دوران دبیرستان در زمان اوج نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق آغاز نمود. پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد شیبانی به صفوف نهضت مقاومت ملی پیوست. در طی دوران مبارزات ضداستبدادی، عباس چندین بار به زندان افتاد و یا از دانشگاه اخراج شد. اما او مردی نبود که از میدان بدررود.
در حمله تجاوزگرانه اسرائیل و انگلیس و انگلیس و فرانسه به مصر ــ در سال ۱۹۵۶ ــ هزاران انسان استعمارزده در سرتاسر دنیای اسلام و دنیای سوم به پشتیبانی از مردم قهرمان پورت سعید برخاستند.
در ایران تظاهرات پرشکوهی به ابتکار و رهبری عباس، در دانشگاه برگزار گردید. در طی همین تظاهرات بود که منوچهر اقبال، رئیس وقت دانشگاه، هنگامی که به دانشجویان اخطار کرد که بروند سر کلاس، اولینبار با عکسالعمل قهرآمیز دانشجویان روبرو گردید. و این برای اقبال ــ که مأمور باصطلاح آشتی روشنفکران با رژیم کودتا بود ــ غیرقابل تصور و قبول بود. دکتر شیبانی از دانشگاه اخراج و از تحصیل محروم و به زندان رفت. سپس او را به مشهد تبعید کردند. بعداً به او اجازه دادند که در دانشگاه مشهد به تحصیلات خود ادامه دهد. حضور عباس در مشهد رونق تازه به مبارزات دانشجوئی داد. یک سال بعد مجبور شدند او را مجدداً به تهران برگردانند.
سالهای ۱۳۳۶، مصادف با زمانی بود که نهضت مقاومت ملی که یک سازمان مخفی و رهبریکننده مبارزات ملت ایران بود، با توجه به جو سیاسی روز، و پیشبینی اوضاع و احوال سیاسی بحق ضرورت تشکیل جبهه ملی دوم را بعنوان یک سازمان سیاسی ملی و علنی پیشبینی کرد و با تمام نیرو برای تشکل علنی کلیه مبارزین ملی ــ همکاران دکتر مصدق ــ به تکاپو پرداخت. عباس شیبانی در اجرای موفقیتآمیز این برنامه و آغاز فعالیت مجدد جبهه ملی نقش برجستهای داشت. در تعقیب این برنامهها بود که اولین جلسات علنی جبهه ملی بدعوت مرحوم آیتاله فیروزآبادی (بانی بیمارستان فیروزآبادی) در منزل پسرش برگزار شد. و تشکیل جبهه ملی اعلام گردید. استقبال بینظیر مردم و فشار دولتیان باعث شد که دو شب بعد مجبور شدند اجتماع را تعطیل و یا بجای دیگری منتقل نمایند. اما در آن دوران که هنوز تب ترس از رژیم دیکتاتوری همه را گرفته بود، کسی به این سادگی حاضر نبود جلو بیفتد و سد سکوت را بشکند. اما عباس با رشادت و جسارت جلو آمد و جلسات علنی را به منزل او منتقل ساختند. عباس به خاطر تبعید و اخراجهای مکرر هنوز دانشکده را تمام نکرده بود. در حالی که سایر همکلاسیهایش فارغالتحصیل شده بودند،و او تازه به دانشگاه پزشکی تهران برگشته بود. اما اینها برای مرد مجاهد مطرح نیست. و عباس از همان روزها مبارزی مجاهد بود. تشکیل جلسات در منزل عباس باعث شد که مرتب تحت فشارهای امنیت قرار گیرد. در همان روزها بود که اولین میتینگ عظیم و بیسابقه در میدان جلالیه برگزار شد. دکتر شیبانی در تدارک و برگزاری موفقیتآمیز این میتینگ نقش تعیینکنندهای داشت. پس از اعلام تشکیل نهضت آزادی ایران، عباس به نهضت پیوست. اما بزودی دستگیر و همراه با سایر رهبران و فعالین نهضت آزادی ایران (مهندس بازرگان، آیتاله طالقانی، دکتر سحابی، علی بابائی، ابوالفضل حکیمی، مهدی جعفری) در دادگاه نظامی عشرتآباد محاکمه و به شش سال زندان محکوم شد.
در جریان دادگاه، عباس با شهامت و شجاعت از تز نهضت آزادی ایران و حقانیت مبارزات ملت دفاع کرد. مسئولیت بسیاری از فعالیتها را برعهده گرفت. رویه عباس، و سایر سران و فعالین نهضت آزادی ایران در دادگاه نظامی برای دشمن کاملاً تازگی داشت. آنها نهتنها در برابر دشمن عقبنشینی نکردند بلکه دادگاه را به صحنه محاکمه دشمن تبدیل نمودند. هر کدام در قبول مسئولیت اعمال انجام شده بر دیگری سبقت میگرفت. عباس دوران زندان را به مطالعات اجتماعی پرداخت. اولین ثمره این دوران ترجمه کتاب «هدف و هدفداری در زندگی» است. عباس تازه از زندان خارج شده بود که جریان شهادت آیتاله سعیدی خراسانی پیش آمد. باز هم در اینجا به ابتکار عباس مراسم ختم و سخنرانی در مسجد برگزار شد. عباس در این مجلس بعد از افشای هدف سرمایهگزاران خارجی در ایران و اشاره به اعلامیهای که مرحوم سعیدی منتشر ساخته بود، چگونگی شهادت سعیدی را در زیر شکنجه افشا نمود. بلافاصله شیبانی را دستگیر و در یک دادگاه محرمانه محاکمه و محکوم ساختند. پس از پایان مدت اسارت، تازه عباس آزاد شده بود که مجدداً به جرم شرکت و همکاری در اعدام انقلابی سرتیپ طاهری دستگیر و محاکمه شد. در این دستگیری و محاکمه، اینبار برادرزنش مجاهد شهید محمد مفیدی و محمدباقر عباسی با او بودند. در آن دادگاه هرسه به اعدام محکوم شدند. هنوز مرکب صدور امضای حکم خشک نشده بود که مفیدی و عباسی را تیرباران کردند اما از سرنوشت عباس هیچکس خبری ندارد.
برادر هموطن: بدنبال فعالیتهای دفاعی عناصر و گروههای مترقی و مسئول، سازمانهای بینالمللی برای نجات جان او و یا حداقل کسب خبر از سرنوشتش به تکاپو افتادهاند. تو هم میتوانی با پیوستن به فعالیتهای دیگران در این تکاپو سهمی داشته باشی. در هر کجا که هستی مسئله را با استادان و سایر شخصیتهای علمی، مطرح ساز و از آنها بخواه که آزادی دکتر شیبانی را از مسئولین دولتی در ایران درخواست نمایند. هر فریاد تو قدمی است در راه استقرار آزادی و عدالت.
سلام بر مجاهدان شهید محمد مفیدی و باقر عباسی
زندگینامه شهیدان
مفیدی و عباسی
برادر مجاهد شهید سیدمحمد مفیدی در ۱۶ خرداد ۱۳۲۷ در سحرگاه روز مبعث در تهران متولد شد. لذا نام «محمد» را بر او نهادند. در ۱۳۳۴ به مدرسه رفت و در ۱۳۴۶ از دبیرستان دارالفنون در رشته طبیعی فارغالتحصیل شد. در دوران دبیرستان، در طی جلسات اسلامی که در منزل پدرش ــ دکتر سیدابراهیم مفیدی ــ که خود جلسات تفسیر قرآن داشت با اسلام و جهانبینی اسلامی آشنا شد.
در سالهای آخر دبیرستان با مبارزین نهضت آزادی ایران آشنا شد و بینش اسلامی او بعد جدیدی پیدا کرد. برای او دیگر اسلام فقط یک «مذهب» نبود، بلکه یک طرز تفکر انقلابی گردید. یک سلاح عقیدتی برای انجات انسانهای محروم گردید. در همین موقع بود که برادران محمد که از فعالین نهضت آزادی ایران بودند، به زندان افتادند. محمد از همین زمان به سرعت به مطالعات سیاسی و اجتماعی پرداخت. محمد در مدرسه عالی ترجمه قبول شد. اما دیگر زندگی برای او معنای دیگری پیدا کرده بود. ابتدا به کمک دوستان همفکرش به تشکیل جلسات اسلامی پرداخت و در ضمن برای امرارمعاش شروع به تدریس نمود. در فعالیتهای اجتماعی خود، محمد توجه عمیقی داشت که ساعتها به درددل مردم گوش بدهد. در طی دوران دبیرستان علاقه داشت که ساعات فراغت خود را با همسالان بیبضاعت خود بگذراند. یا آنها در خانه او بودند و یا او در خانه آنها. محمد علاقه وافری داشت که مرتب به پرورشگاهها و یتیمخانهها برود و ساعتها با آنها داد سخن بدهد. محمد سعی میکرد زنگ غم از چهره آنها بزداید و در ضمن آنها را با حقایق زندگی و جریاناتی که در اجتماع میگذرد آشنا سازد. اما این فعالیتها نمیتوانست و نتوانست روح حساس پرشور و انقلابی او را که متأثر از بینش عمیق اسلامی او بود قانع سازد. لذا وقتی در طی جلسات اسلامی با برادران مجاهد شهید محمدباقر عباسی و احمد رضائی آشنا و به سازمان مجاهدین خلق دعوت شد، بلافاصله به آنها پیوست و کار انقلابی خود را آغاز کرد. اینجا بود که محمد جان تازهای گرفت و زندگی جدیدی را شروع نمود. از این پس عباسی و مفیدی به دامنه تلاشهای انقلابی خود افزودند. در چندین فقره از عملیات جهاد مسلحانه مشترکاً شرکت کردند و موفق بیرون آمدند و همین تجربه آنها در عمل و موفقیتهاشان باعث شد که مأموریت اعدام انقلابی سرتیپ جنایتکار طاهری به آنها محول گردید که با موفقیت آنرا انجام دادند و کلاه و اسلحه کمری طاهری را نیز به غنیمت بردند. مفیدی در واقعه آبمنگل شرکت داشت و توانست با مهارت در حالی که گلولههای مأمورین دشمن را با گلوله جواب میداد از معرکه فرارکند. اما حدود یکماه بعد صبح روز ۲۲ شهریور ۵۱ توسط جلادان رژیم دستگیر شد. در فاصله دستگیری و اعدام چندینبار به وسیله دژخیمان شکنجه شد.
پایش شکست، چشمش آسیب دید ولی مقاومت کرد. پیکر خونین او را پس از شکنجه به اینسو و آنسو میکشیدند، اما بازهم مقاومت میکرد، مقاومت و سرسختی محمد که نه حاضر به تسلیم و نه معرفی همکاران خود شده بود شکنجهگران را به ستوه آورد. شدت خشم دژخیمان از او همین بس که در تمام جلسات قبل و یا بعد و با طی بیدادگاه نظامی اجازه ندادند افراد خانوادهاش با او ملاقات کنند. هنگام محاکمه فرمایشی یا بعد از آن مادران این دو شهید جاودان (مفیدی و عباسی) روزهای متوالی در انتظار یک نگاه، یک دیدار حتی آخرین بار، پشت میلههای بیدادرسی و زندان گذراندند ولی توفیق یک لحظه دیدار هم دست نداد زیرا دژخیمان با کمال شقاوت این دو مادر پیر و فرسوده را پشت میلهها و کنار دیوارها در انتظار نگه میداشتند ولی هنگام عبور فرزندانشان آنها با شدت میراندند و راه عبور این دو شهید را تغییر میدادند. در سحرگاه پنجشنبه ۲۱ دیماه ۵۱ به موجب دستور شاه جلاد حکم اعدام آنان بدست دژخیمان عملی شد و خون این دو شهید زمین سرد پادگان نظامی را گرم کرد.
مادر داغدیده و خواهران و برادران محمد باشهامتی عجیب، شهادت برادر و فرزند جوان و برومند خود را تحمل میکنند. مجاهد شهید محمد مفیدی رفتاری بسیار متین و موقر داشت. با وجود جوانی در پیشآمدها تعادل و خونسردی خود را سخت حفظ میکرد. او از خصوصیات بارز انسانی برخوردار بود. و در جریان جهاد پرشور خود این خصائص را بنحو احسن تکامل بخشید. سختیها را بسیار متحمل بود مخصوصاً در جریان شکنجهها.
به نقل از برادران زندانی که از پشت سوراخ سلولهای خود، کشیده شدن بدن خونین او را در راهروهای شکنجهگاه «کمیته» میدیدند و فریادهای او را برای تشجیع برادران و رفقا به مبارزه و تحمل شکنجهها میشنیدند. (کمیته زندانی است جنب شهربانی کل کشور تحتنظر ثابتی بهائی مقام امنیتی و چند نفر دیگر از اعضای اطلاعات و ضداطلاعات ساواک و شهربانی) محمد قرآن را بسیار خوب میدانست صدای قرآن او هنگام شکنجه زبانزد رفقای زندانی اوست.
دژخیمان شاه، عباسی و مفیدی را کشتند. اما هرگز نتوانستند آنها را به تسلیم وادارند. دشمن مجاهد را به مرگ تهدید میکند، اما برای مرد مجاهد شهادت در راه عقیده سعادت است. و سعادت عاقبت مرد مجاهد است.
سلام جاودانه بر روح پاک و تسخیرناپذیر مجاهد شهید سیدمحمد مفیدی.
برادر مجاهد شهید محمدباقر عباسی در سال ۱۳۲۵ در شهر قم در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و بزرگ شد. دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان هدایت قم و دوره اول متوسطه را در دبیرستان حکیم نظامی این شهرستان بهاتمام رسانید. و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد. مدت دو سال در دبیرستان صفوی بود. به علت فعالیتهای سیاسیاش از مدرسه اخراج شد. سال ششم را در مدرسه علمیه گذرانید. در اواخر سال پنجم دبیرستان به حزب اتحاد ملل اسلامی پیوست. پس از کشف شبکهای از حزب اتحاد ملل اسلامی همراه با ۵۵ نفر دیگر از اعضای حزب دستگیر و در بیدادگاه نظامی شاه به سه سال زندان محکوم گردید. (حزب اتحاد ملل اسلامی به منظور آغاز عملیات جهاد مسلحانه تشکیل گردید. دستاندرکار تهیه و تدارک بود که یکی از شبکههایش در سال ۱۳۴۴ کشف شد. اعضای شبکه با سرعت سلاحهای مختصری را که تدارک دیده بودند همراه خود برداشته و به کوهستانهای شاهآباد در شمال تهران فرار کردند. نیروهای نظامی آنها را محاصره کرد و بعلت کمبود تدارکات بالاجبار به نیروهای نظامی تسلیم شدند. پنجاه و پنج نفر دستگیرشدگان بعد از مدتها شکنجه در ۲۸ فروردین ۱۳۴۵ در دادگاه نظامی سری محکوم شدند.
برادر مجاهد محمدکاظم موسوی بجنوردی رهبر حزب، به اعدام و هفت نفر از فعالین به حبس ابد و بقیه به زندانهای از شش ماه تا ده سال محکوم شدند. بر اثر مبارزات و اعتراضات مردم بخصوص روحانیت مترقی حکم اعدام کاظم بجنوردی (فرزند آیتاله بجنوردی) به حبس ابد تبدیل گردید)
عباسی پس از پایان دوران محکومیتش هنوز آزاد نشده به سربازی اعزام شد. اما بعلت روحیه انقلابی و سرپیچی مکرر از قوانین و مقررات شخصیتشکن و انسانکش ارتش قسمت اعظم دوران سربازیاش را در زندانهای پادگان گذرانید. بخاطر شجاعتش و ایمان مذهبیاش همیشه مورد احترام سایر نظامیان قرار میگرفت و به همین دلیل هم مرتب او را از یک پادگان به پادگان دیگری منتقل میساختند. پس از خاتمه دوره سربازی، محمدباقر بلافاصله فعالیتهای خود را همراه با برادر مجاهد شهید محمد مفیدی در جلسات اسلامی آغاز کردند در جریان این فعالیت بود که بینش اسلامی او عمیقتر گردید و دریافت که شکل فعالیتها در سطح انقلابی باید تغییر نماید. در همین دوران با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و بزودی بدانها پیوست. محمدباقر در چندین مأموریت انقلابی شرکت کرد و همگی آنها را با پیروزی به انجام رساند. آخرین مأموریت او که با همراهی و کمک مفیدی اجرا گردید، اعدام انقلابی طاهری بود. محمدباقر در حادثه آبمنگل در محاصره پلیس قرار گرفت. او با خونسردی تا آخرین گلولهاش در برابر دشمن ایستاد. در طی مدت مقاومت با سلحشوری برای مردم سخن گفت. هدفهای خود را، سازمان مجاهدین را برای مردم شرح داد. حماسه گرفتاری او را مردم به داستان مسلمبن عقیل تشبیه کردهاند. محمدباقر پس از آنکه آخرین گلوله سلاحش را هم آتش کرد، از قرص سیانور استتفاده نمود. اما بلافاصله بعد از دستگیریاش او را به بیمارستان زندان منتقل ساختند و توانستند مانع مرگ او شوند. سپس بلافاصله او را به شکنجه کشیدند. آنها از او اطلاعات میخواستند. اطلاعات مربوط به سازمان. اما در تمام مدت شکنجه عباسی با شجاعت ایستادگی کرد. مردانه شکنجهها را تحمل کرد. حاضر به تسلیم در برابر دشمن و افشای اسرار سازمانی نگردید. علیرغم تمام این شکنجهها او در سلول تنهائیاش آنچنان شاد بود که با وجود حتمی بودن مرگش، سرود میخواند و در کام او مرگ شیرینتر از عسل بود. در بیدادگاه نظامی شاه، سری و بسرعت محاکمه شد و سه بار به اعدام محکوم گردید. در تجدیدنظر هم رأی صادره تأیید شد و در سحرگاه ۲۱ دیماه ۵۱ در کنار دوست و برادر و همرزم مجاهدش سیدمحمد مفیدی تیرباران شد.
محمدباقر یک مسلمان نمونه بود. او به خدا عشق میورزید و در راه چنین عشقی بود که خود را وقف خلق و توده ساخته بود. او به انسان معتقد بود و به مردم ایمان داشت. معتقد بود که انسان باید بهشت انبیاء را با دست خود در این زمین بسازد. عدالت را در تمام سطوح جامعه انسانی بگستراند. او با دگماتیسم مذهبی شدیداً مبارزه میکرد. در نامهای به دوستش مینویسد که: «ضعف استراتژی حاصل ضعف ایدئولوژی است»
محمدباقر قبل از آنکه به سازمان مجاهدین بپیوندد اکثراً مغموم و محزون دیده میشود. اما بعد از پیوستن به آنها شور و شوقی فوقالعاده یافت. محمدباقر خیلی کم غذا میخورد و اکثراً روزه میگرفت، هوشیارانه میخوابید، او هرگز در رختخوابی راحت نیارامید، پیوسته مترصد و آماده بود. لحظهای آرام نداشت، در تمام مدت دوران زندان، از زمان دستگیری تا اعدام، دژخیمان شاه به خانوادهاش اجازه ملاقات با او یا کمترین ارتباطی را ندادند. شاه و اربابان آمریکائیش که عربدهها سرمیدهند که ایران چنین و چنان شده است و تا بهشت برین دیگر فاصلهای نمانده است و برای تأیید دروغهای شاخدار خود عناصر خودفروختهای چون لاشائیها را با یاوهسرائی وامیدارند و به تماشا مینشانند این جرأت و شهامت و اعتماد و اطمینان از خود را ندارند که اجازه بدهند یک مجاهد اسیر و محکوم به مرگ قبل از شهادت با خانوادهاش وداع نماید. و این نمایشگر ضعف و ترس آنها از قدرت مجاهدین و خلق ماست.
سلام جاودانه بر مجاهد شهید محمدباقر عباسی.
خبرهائی از دنیای انقلابی سوم
در آرژانتین:
ارتش انقلابی خلق آرژانتین در ۱۰ دسامبر مدیر کل یک کمپانی انگلیسی را که در آرژانتین فعالیت اقتصادی دارد، بنام (رونالد گرو) میرباید و ده روز زندانی مینماید. و پس از دریافت ۵۰۰ هزار دلار از کمپانی او را آزاد میسازد.
در هفته آخر دسامبر نیز ارتش انقلابی «وینسنت روسو» رئیس تولیدات کمپانی معروف اینترناسیونال تلفن و تلگراف را در بئنوسآیرس ربود. به موجب اطلاعات منتشرشده دو نفر از چریکها، ابتدا با یک کامیون وانت با ماشین نامبرده در یک جادهای تصادف مینماید و سپس بلافاصله شش نفر دیگر از چریکها (چهار مرد و دو زن) با دو ماشین دیگر ظاهر شده و نامبرده را به ماشین خودشان هدایت میکنند و سپس تمام چریکها متواری شده و به پایگاههای خود بازمیگردند. از سرنوشت روسو خبری در دست نیست.
در رودزیا:
جنگجویان انقلابی، در هفته آخر دسامبر، به یک مرکز دولتی در ۱۴۰ مایلی شمال سالیسبوری، پایتخت رودزیا حمله برده و نیروهای دولتی را متواری میسازند. دولت نژادپرست رودزیا بلافاصله نیروهای کمکی میفرستد. اما آنها نیز با افتضاح و دادن تلفات متواری میشوند. دولت مجبور شده است تا نیروهای ذخیره را به زیر پرچم بخواند و خود را برای مقابله با انقلابیون آمادهتر سازد.
چهگوارای آفریقا را کشتند
«امیل کارکابرال» رهبر نهضت رهائیبخش گینه (پرتقال) و دماغه ورد، که به چهگوارای آفریقا معروفست، روز شنبه ۲۰ ژانویه در ستاد موقت نهضت در گینه کشته شد. بررسی نهضت آزادیبخش گینه پرتقال و شخصیت امیلکا را به شمارههای بعد موکول میکنیم.
نشریه خبری روحانیون مبارز
اولین شماره «اطلاعیه خبری» از روحانیون مبارز که در ۱۴ دیماه منتشر شده است بدست ما رسید. این اطلاعیه خبری در ۸ صفحه مبسوطترین و جامعترین اخبار مبارزات خلق ما را از همایونشهر گرفته تا ساوه از شیراز تا خمین،… اصفهان، قم، قزوین، تهران، رفسنجان، سنقر… منعکس ساخته است. ما این اقدام و همت روحانیون مبارز و مترقی را که با الهام از پیام مرجع عالیقدر «خمینی» انجام گرفته است به آنها تبریک میگوئیم و دست آنها را برادرانه و با صمیمیت میفشاریم.
مقدمهای بر
شهیدان کربلا
از مجاهد شهید احمد رضائی
به مناسبت عاشورای حسینی و سالگرد قیام خونین ۱۲ محرم (پانزده خرداد)
در میان نسلهائی که پیاپی درمیگذرند، نسل ما با ویژگی خاصی ممتاز میشود. این ویژگی که به خاطر آن نسلهای معاصر در یکی از پرشکوهترین فرازهای تاریخ مجسم میگردند، همان آغاز پایان دوران بهرهکشی انسان از انسان است. گرچه زندگی اجتماعی هیچگاه خالی از تحول و تغییر نبوده، لیکن اینبار با کلیترین کیفیتها مواجهایم که سرفصل جدیدی در جریان آزادیبخش تکامل میگشاید. به این ترتیب جای شگفتی نیست که عصر ما میعادگاه اشتعال و تعارض تضادهاست. در یکطرف جهانخواران محتضر چون افعی زخمخورده با خشمی صدچندان با سبعانهترین کینهتوزیها و با وقیحانهترین دروغپردازیها و افتراها روی به مردم محرومی میآورند که با سنگ و تف و چوب از آنها استقبال کردهاند. جنگلهای آنها را شورهزار میکنند. کشتزارهای آنها را بصورت قبرستان سلاحهای اهریمنی و آهنآلات قراضه درمیآورند، به فرهنگ و جمیع ارزشها و نوامیس آنها تجاوز میکنند و یک مشت اراذل سفله را بر آنها حاکم مینمایند تا مأموریت حفظ صلح و تمدن نحسشان را به خوبی انجام داده باشند. در طرف دیگر ستمدیدهها و گرسنهها قرار دارند. منابعشان را غارت کردهاند و برسرشان ناپالم ریختهاند. با اینهمه خلقهای رنجدیده پایداری میکنند و به یاری فرزندان خلقشان دائماً علیه ستمگران درخروشند و در آخرین تحلیل تمام توطئههای فضیحتبار را هرچقدر هم که در آنها فکر و تجهیزات اهریمنی به کار رفته باشد خنثی میکنند. امروز دیگر خلقهای جهان منطق تاریخ را شناخته و بالنتیجه به اعتبار وجود خود پی بردهاند.
لیکن بدیهی است که در جهان انسانی یعنی در چهارچوبه اختیار، هیچ پیشرفتی بدون بذل اراده ممکن نیست.
یک انقلابی میگوید: «تاریخ بشریت، تاریخ رشد مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی است. از این نظر تاریخ بشریت پیوسته بر دوش مردان وارسته از حیوانیت حمل میشود و انسان در هر تغییری نقش عمده را بعهده دارد.»
اینجاست که ویژگی و امتیاز خاص نسل ما رسالت بزرگی نیز همراه میآورد و آن ضرورت تعارض انقلابی برای تغییر جهان کهنه به نو میباشد. البته اندرزهائی چون پاکی، شهامت، ثبات قدم و غیره برای تربیت انسانهائی که باید ضرورت تاریخ را بر دوش خود حمل کنند بیتأثیر نیست ولی مفاهیم کلی و انتزاعی کمتر میتوانند چنین آفرینشی را عهدهدار شوند. بویژه در محیطهای آلوده جوامع غیرانقلابی کنونی که بالتمام سخن از تولدی دیگر میباشد. چنانکه استعمارزدائی را جانشین شدن نوعی انسان بجای نوعی دیگر میدانند. بنابراین در عرصه تردیدها و ضعفها، تنها نمونههای عینی و مسافران مقصد واقعی میتوانند خالصانه و قاطعانه درس سفر و حرکت بدهند. فقط در این صورت است که شعاع ممتنع و غیرممکن بر صفحه ممکنات میشکند و عاقبت تجلی ضرورت و واجب محقق میشود. مسبب عمده گردآوری این دفتر نیز همین است. تا چه مقدار در آنکس که میخواهد جانش را بعنوان گروگان آزادی وطن و اعتبار ایدئولوژیش تقدیم کند، مؤثر افتد. پاسخ به یک سئوال: طبعاً آنچه قبل از تحلیل رستاخیز حسینی طرح میشود اینست که چرا در این زمان که باید بحق آنرا عصر طلائی انقلاب و قهرمانی نامید از قریب چهارده قرن پیش نمونه میآوریم؟ مخصوصاً که سالهای معاصر بطور کلی خصوصیات غالباً مشابهی با وضعیت کنونی ما دارند. بدیهی است که جنبشهای عصر فعلی و کلیه نمونهها و مظاهر آن بویژه برای قشر اول شایسته بالاترین تحسین و گرامیترین بزرگداشتند. و هرکس در ارزیابی آنها کمترین تخفیفی کند، یا مغرض است یا سادهاندیش. از اینرو هرگز نباید در شناسائی و عبرتآموزی از آنها چیزی فروگذار نمود.
اما آنچه در این زمینه ما را به بررسی انقلابی که حسینبنعلی(ع) و یارانش برافروختند میکشاند علل مهمتری دارد. عللی که دقت در آنها این گردآوری را از شائبه تعصب و خودبینی مکتبی پاک میکند. او و یارانش به گواهی همه، صدیقترین و پاکبازترین مسلمانان بودند. اینان در همه احوال به قرآن و شیوه محمد(ص) استناد جستند و از آغاز تا پایان، چه آنگاه که مقدمات قیام را فراهم میکردند و چه در میدان نبرد و یا در حبس و اسارت، هرگز از آن منحرف نشدند. نکته مزبور از جمله نادرترین مواردی است که کلیه علما و مورخین و افراد فرقههای گوناگون در آن متفق بوده و هستند. این اتفاق نظر نه تصادفی است و نه قبلاً حساب شده، بلکه عظمت حادثه است. که هیچ تردیدی باقی نمیگذارد و هر ابهامی را میزداید. مانند دیوار بلند که نابینا نیز نادیده نمیگذرد. بهرصورت حسین(ع) و یارانش کاملاً در مکتب حل شده و ترکیب واحدی را تشکیل دادهاند. ترکیبی که مشکل میتوان عناصر آنرا از هم تفکیک نمود و اکنون دیگر میتوان از فرد به مکتب و از عمل به نقش اعتقاد و ایدئولوژی راه برد. و در این نقطه است که بررسی رستاخیز حسینی برای ما جامعیت و معنای خاصی پیدا میکند و آنرا از سایر انقلابات مشخص میسازد. میخواهیم از مصادیق عینی و حسی به مفاهیم و معانی راه پیدا کنیم. آنگاه این معانی در یک معنی کلی تبلور مینمایند. و آن معنی «وجود» است که «تبیین» جهان نامیده میشود. روشن است که بدون این تبیین همه مرزها درهممیریزد و تفاوت ظلمت و نور از میان میرود. دیگر میان مست و هشیار هیچ تمیزی نیست. انسانیت شرافتش را از دست میدهد و آنچه بجا میماند حیوان دوپای مکاری بیش نیست. آری میخواهیم با «تبیینی» آشنا شویم که حسینبن علی(ع) و یارانش «مبیّن» آنند (اگر بحثهای فلسفی پیچیده و بغرنج است و اگر صاحبنظر شدن در آن به زمینه قبلی و زمان طولانی نیاز دارد. این مردان استوار بهترین دریچهای هستند که میتوان از آن افق اسلام را نظاره کرد) البته امروز عصر انقلاب و دوران فداکاری و وفاداری است. چراکه از انسانیت برسر مزار فدائیانش اعاده حیثیت میشود، اما درک عظمت و شکوه عملی حسینی تنها وقتی میسر است که بدانیم انسان معاصر او از چه قدر و قیمتی در بارگاه زمانش برخوردار بوده است. این قدر و قیمت آنچنان است که تازه قریب یکهزار و صد سال بعد، که قرنها از سرآمدن دوران بردگی نیز گذشته، نویسندهای در معظمترین کشور زمان فرزندان انسان را چنین دیده است: «به برخی حیوانات نر و ماده برمیخوریم که در سراسر کشور پراکنده و از تف و تاب خورشید سوختهاند، تو گوئی بزمین دوخته شدهاند، پیوسته با عزمی جزم در آن کار میکنند و آنرا زیرورو مینمایند، صدائی مقطع دارند و وقتی بر روی دوپا میایستند هیکل و صورت آدمی دارند. اینان در حقیقت آدمیانی هستند که شب به کلبه خود پناه میبرند و با آب و نان و ریشه و ساقه گیاه خود را سیر میکنند، بار دیگران را بر دوش میکشند و برای تأمین معاش آنان شخم و کشت و درو میکنند…» اگر امروز انقلابیون بزرگ براساس تمامی دانش و فرهنگ مترقی کنونی و درک عمیق از واقعیت جهانشمول تکامل پا به میدان میگذارند و انسان را محترم و باارزش میدانند، باید دید رستاخیز حسینی از چه رو و با چه دید جهان انسانیت را که در قالب آزادگی مجسم میگردد به آن پایه ارجمند داشت؟ اینجاست که در پس نشیب و فرازهای این حماسه بلند نظمی عالی نهفته است که درکَش هر کس را قرین شگفتی و عجب میکند. حاصل آنکه این نظم ما را ضرورتاً به صحت مضامین مکتبی میرساند که تابش «وحی» آن در چنان دورانی چنین مردانی را عرضه ساخت. از سوی دیگر این گروه اندک آنچنان در طول سالیان و قرون در ضمیر افراد کشور ما رسوخ کردهاند که ماجراشان وجدان ملی مردم ما شده است. به این ترتیب اهمیت این رستاخیز از اهم مضامین جنبش کنونی ماست و بدیهی است «هیچ جنبش انقلابی اگر ریشههایش را از واقعیتهای تاریخی بیرون نکشد نمیتواند امید به موفقیت داشته باشد» البته این واقعیت مانند همه واقعیتهای بزرگ حیاتی به دستهای اهریمنی، مِس تحریفشده و زنگارگرفته است. زنگاری از توطئه و مسخ. و بالاترین کینهتوزی مردمفریب. تا آنکه بسیاری از طرفداران و مداحانش نیز بدرستی نمیدانند که از که میگویند و چرا میگویند؟ تا جائی که در تذکار آن بگریستنی تنها بسنده میشود و صرفاً گرینده تسکین مییابد حال آنکه این تذکار برای دردمندشدن است نه التیام. از برای خروش است و فریاد نه سکون و سکوت. از اینرو دیگر تصویر گردگرفته را بر منبر نمایش دادن معنی ندارد. باید این زنگار را برطرف نمود. تا هر خلقی بویژه خلق مسلمان صورت وجودیاش را در این آئینه ببیند و به نقش خود آگاه شود. ولی در اینجا این مسئله مطرح است که چطور میتوان مسئله حسین را از وجود این پیرایهها زدود؟ این زنگارها بطور قطع با خون شسته و برطرف میشوند.
به این لحاظ در این صفحات که نقطه آغازی بیش نیست در هر سطر و هر کلمه باید بخاطر داشت که این نه اسطورهسازی است و نه حماسهپردازی. این سرگذشت مردان استواری است که تنها در شب شهادت انقلابی که از قبل آنرا پذیرفته و برایش مهیا شده بودند خندیدند. شورش جوانان پرشوری است که از حجلهگاه گذشتند و به میدان رسیدند. ماجرای زنان بلندهمتی است که زن انقلابی را زینت سینه تاریخ نمودند. بهرحال عمل حسینی با هر بینشی که نگریسته شود، یک رویه و یک حقیقت که در تمامی مظاهر آن مجسم است بیشتر ندارد چه آنگاه که چون زلزله سرداران دلاور دشمن را میلرزاند و چون صاعقه وجود قوی آنرا ذوب کرده از هم میپاشد و چه آنگاه که چشمهائی بسته میشود تا عاقبتجویان(۱) از سر حفظ حیات شبانه میدان را تهی میکنند. برطبق این حقیقت که سهل و ممتنعترین قضیه وجود انسانی است و در قالب عالیترین محاسبات تجلی میکند، حیات در نقطهای معنی پیدا میکند که بخاطر تحقق اجتماعی خصلتهای ویژه انسانی موقتاً ترک میشود.
حسینبن علی(ع) و یارانش بطور عمده بخاطر آزادی و اختیار که مشخص اصلی صفات انسانی است جنگیدند. اینان جرقهای هستند بر دامان زمان که تا ابدیت از آن حریق برمیخیزد و هرگونه ستمگری را میسوزاند و خاکستر میکند. محرم الحرام ۱۳۹۲
اخبار
اعدام مفیدی و عباسی
سحرگاه پنجشنبه ۲۱ دیماه ۵۱ برادران مجاهد سیدمحمد مفیدی و محمدباقر عباسی بدستور شاه خونآشام اعدام شدند. سلام بر دو شهید جاوید خلق ما.
شرح زندگی این دو مجاهد شهید در صفحه سه این شماره درج گردیده است.
بازداشت دکتر علی شریعتی
گفته میشود که پس از بسته شدن حسینیه ارشاد توسط رژیم شاه، دکتر علی شریعتی بازداشت شده است و کسی نمیداند که او اکنون در کجاست. «هر کجا هست خدایا بسلامت دارش»
* برادر مجاهد طاهر آقااحمدزاده، پدر مجاهدین شهید برادران احمدزاده، به زندان شیراز منتقل شدهاند.
* شهادت در زیر شکنجه
گفته میشود که برادر مجاهد «مهدی محسن» برادر مجاهد شهید سعید محسن، زیر شکنجه شهید شده است.
همچنین شایع است که سیدخلیل رفیعی طباطبائی و حجتالاسلام آقای سبحانی دزفولی که از فضلای حوزه علمیه قم بودهاند و چندی قبل براثر فعالیتهای آزادیبخش دستگیر شده بودند، در زیر شکنجه شهادت یافتهاند.
* انتقال به شکنجهگاه: ناهید جلالزاده از شیرزنان مجاهد، از زندان زنان به شکنجهگاه اوین منتقل شده است.
* مهندس بهمن بازرگان مجاهد دلاور از رزمندگان مجاهدین خلق ایران، برادر مجاهد شهید محمد بازرگانی را از زندان قصر به زندان وکیلآباد مشهد منتقل کردهاند. برادر مجاهد بهمن، بعلت فشارهائی که در زندان بر او عارض شده است به زخم معده مبتلا و یکبار هم معدهاش خونریزی نموده است. سلام بیپایان به برادر مجاهد بهمن بازرگانی
* آتشسوزی در شیراز: یکی از هدفهای دیررس شاه و اربابان خارجیاش، نابودساختن شخصیت انسانی در جوانان است. آنها میدانند که تنها با ایجاد نسلی بیپرنسیب و بیهدف و لاابالی، قادر خواهند بود به سلطه شیطانی خود ادامه دهند. لذا با تمام قوا از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون و برنامههای مبتذل فرهنگی و انواع وسایل دیگر به درهمکوبیدن اساس اخلاق جامعه میپردازند. در اجرای این برنامه است که در تمام شهرها، تعداد مراکز فساد و مشروبفروشی بطور محسوس ازدیاد پیدا کرده است. در شیراز گروههای مختلف دانشآموزان با بمبهای بنزینی (کوکتل مولوتف) تعداد زیادی از شرابفروشیها را آتش زدهاند.
* مسجد ولیعصر در شیراز: پس از برگزاری مجلس ختم مجاهد شهید رسول مشکینفام در این مسجد و تبعید آیتاله مجدالدین محلاتی، شیطانصفتان دولتی برای انتقال مسجد به اوقاف (سازمان امنیت) دستاندرکار شدهاند (نظیر حسینیه ارشاد، مسجد هدایت، مسجدالجواد و جامع نارمک) اما هوشیاری آیتاله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی نقشه آنها را برهمزد. ایشان شخصاً شبها به مسجد حاضر میشوند و نماز را در مسجد میخوانند و این باعث شده است که در حال حاضر سازمان امنیت جرأت هیچ اقدامی را نکند.
* یک خبر از دانشگاه: وضع دانشکده اقتصاد برهم خورده است. بدنبال اعتراض شدید دانشجویان که عزل دکتر آگاه را درخواست کرده بودند، آگاه از آنجا رفته است و دم و دستگاه امپراطوری آنجا بهمخورده. رئیس جدید هنوز تعیین نشده و دانشکده بوسیله یک هیئت سه نفری اداره میشود. آگاه حتی جرأت نمیکند که به دانشگاه برود.
توضیح آنکه دکتر منوچهر آگاه از رؤسای انتصابی است که شاه در سال ۱۳۴۶ به این سمت منصوبش کرده بود. از جمله خدمات او!! این بود که در ۱۳۴۸ مؤسسه تحقیقات اقتصادی وابسته به دانشکده اقتصاد را منحل نمود. همچنین آگاه و دارودستهاش پای سازمان امنیت را بهطور رسمی به دانشکده باز کردند. بدین نحو که اگر دانشجوئی بهقول خودشان پا را از اندازه بیشتر میگذاشت، همین آقایان آگاه و معاون و همکارانش به سازمان امنیت تلفن میکردند که «برایتان شکار گیرآوردهایم»
عملیات جهاد مسلحانه
* انقلابیون اصفهان یک ماشین متعلق به سرمایهداران یهودی را در راه اصفهانـ قم تعقیب و نزدیک دلیجان ماشین را متوقف کرده و پولهای آنرا مصادره میکنند و بدون گذاردن کوچکترین ردپائی متواری میشوند.
* در خیابان فرح یک زدوخورد مسلحانه بین مأمورین و مجاهدین رخ میدهد. مجاهدین که خود را در محاصره پلیس ضدمردمی شاه میبینند پس از کشتن عدهای از مزدوران رژیم و دادن یک یا دو شهید متواری میشوند.
* در خیابان خانیآباد نیز یکی از مجاهدین در محاصره قرار میگیرد و پس از مدتی تیراندازی، بعلت تمامشدن مهمات دستگیر میشود.
* در همایونشهر اصفهان، شعبه حزب ایران نوین توسط انقلابیون آتش زده شد و خسارات زیادی ببارآمد. پلیس نتوانست کسی از مجریان این عمل را دستگیر کند.
* حمله به کتابفروشیها: سازمان امنیت جدیداً برای چندمینبار به کتابفروشیهای مقابل دانشگاه یورش برده و کلیه تألیفات مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی را جمعآوری کرده است. سازمان امنیت همچنین برای جمعآوری عکسهای آیتالله خمینی، حمله وسیعی به بازار تهران کرده است.
سالروز یورش به مدرسه فیضیه
در دهمین سالروز یورش کماندوهای مست به مدرسه فیضیه که منجر به خرابکردن مدرسه روی سر طلاب و شهادت عده زیادی از آنها شد، روز ۲۵ شوال روحانیون و مردم قم در مدرسه فیضیه جمع شده و با چسباندن اعلامیههائی به دیوارها اعلام عزا نمودند. پس از ساعتی مأمورین سازمان امنیت و اطلاعات شهربانی به مدرسه هجوم آوردند و با وقاحت و هتاکی و اعمال زور از ادامه مراسم جلوگیری کردند و عدهای را دستگیر ساختند.
درود به شهدای مدرسه فیضیه که با نثارکردن خون خود، خونی انقلابی در رگهای خلق ما جاری کردند.
* زندان جدید: در پادگان منظریه قم زندان جدیدی ساختهاند و اکثراً مبارزین قمی را در آنجا زندانی و شکنجه میکنند.
* محله کولینشین شیراز: در ناحیه کارخانه سیمان فارس ــ در ده کیلومتری شیراز ــ هزاران نفر از مردم میهن ما توی خانههای مقوائی و حلبی زندگی میکردند. اخیراً در اثر فشار گرسنگی و سرما و برف به چند خانه اطراف حمله کردهاند. دولت برای آسایش همسایگان و استقرار امنیت! محله مزبور را با تمام کومههای آن در ظرف ۹ ساعت به تلی از آشغال و خاکروبه مبدل ساخت. ساکنین این محله که بضاعت مختصر خود را هم از دست رفته دیدند دستهجمعی به طرف شیراز حرکت کردند ولی در راه با نیروهای دولتی و گلولههای آنان مواجه گشتند. بعد از زدوخورد مختصری، مقامات عالیه به آنها اجازه دادند تا در کنار برادران و خواهران بیخانمان که در محله کولینشین شیراز، پشت قبرستان شاهدانی اله «سکونت» دارند زندگی کنند. در این محله شش هزار نفر ساکن میباشند و خانههای آنها از حلب روغنهای نباتی و یا مقوا ساخته شده است.
بازهم شاه با وقاحت سالگرد انقلاب سفید را جشن میگیرد! در سال گذشته در همین منطقه (شیراز و تختجمشید)، میلیونها دلار از ثروت ملت ما صرف مبتذلترین و فکاهیترین جشنها گردید.
* عبدالرضا پهلوی در مراکش: بنا به دعوت رسمی ملکحسن دوم، عبدالرضا پهلوی برای یک دیدار پنجروزه به رباط رفت و مذاکراتی طولانی و سری با ملکحسن داشته است. پس از این مذاکرات، ملکحسن سفیر اردن را در رباط میخواند و نامه سری حاوی مذاکراتش را به عبدالرضا، به او میدهد تا با عجله بسوی عمان پرواز کرده و نامه را شخصاً به ملکحسین برساند.
* باز هم فشار بر دهقانان: اخیراً زمینهای زیر سد دز به شرکت کشت و صنعت ایران و آمریکا به تصدی سرمایهدار وابسته «هاشم نراقی» واگذار شده و کشاورزان را برخی با نیرنگ و برخی دیگر را با زور از زمینهای خود بیرون کردهاند و حتی خساراتی را که به بسیاری از آنان وارد شده نپرداختهاند.
رژیم میگوید صاحبان زمینهائی که در زیر سد و توسط آن مشروب میشوند، باید خود شرکت سهامی زراعی تشکیل دهند و چون میداند که اینکار عملی نیست، راه دومی پیشنهاد میکند و آن اینکه زمینها را به وزارت کشاورزی بفروشند تا وزارت کشاورزی از طریق ایجاد کانالها و تشکیل شرکتهای سهامی زراعی زمینها را مشروب سازد. و با این حیله زمینهای کشاورزی را از چنگشان خارج میسازد. اخیراً وزارت کشاورزی شروع به کانالکشی کرده، عرض این کانالها با حاشیه هفتاد متر است و با این حیله بقیه کشاورزان را از هستی ساقط کرده، چون خسارت زمینهائی که در مسیر کانال قرار گیرد پرداخت نمیشود.
اوقاف و امر حج و روحانیت:
همانطور که قبلاً اطلاع دادیم اداره اوقاف امر تصدی و نظارت بر حج را عهدهدار شده است و بدنبال این امر بهمراه هر کاروان ناظرانی را ارسال داشته است تا حجاج را کاملاً کنترل کنند. یکی از کارهای نظار، جلوگیری از تماس افراد متفرقه با افراد کاروان بوده است. قسمت دو از بخشنامه اوقاف چنین میگوید «اگر کسی بخواهد به کاروان اضافه شود حتی به صورت مهمان باید با موافقت دفتر سازمان اوقاف در مکه باشد».
در طول مراسم حج ناظرها شدیداً این مورد را کنترل میکردند و هر کس که به کاروانی نزدیک میشد تقاضای معرفینامه از اوقاف را میکردند و در صورت نداشتن معرفینامه از تماس جلوگیری میکردند. آری رژیم دیکتاتورها و حکومتهای ضدمردمی از یک تماس کوچک مردم سخت وحشت دارند چرا که میدانند حتی در همین تماس کوچک ولو برای دو ساعت هم که شده تمام دروغهای شاخدارشان برملا خواهد شد و این کاری است که با برنامه شستشوی مغزی دادن آنها مغایرت دارد و میخواهند که حتی در طول مراسم حج نیز این برنامه ادامه داشته باشد. برای این منظور اقدام به مسخرهترین کارها کردهاند بدین طریق که یکی از برنامههای چاپشده حجاج دعای به شاه منفور است. در عرفات و منا. قبلاً از مسئول هر کاروان مبلغی را گرو گرفتهاند تا چنانچه امر دعاکردن به شاه در کاروان انجام نشد مبلغ گرویی به نفع اوقاف ضبط و مسئول آن کاروان برای همیشه از رفتن به حج محروم گردد. در دفتر اوقاف در مکه بخشنامهای نصب شده بود به این شرح: «از کلیه حجاج محترم دعوت میشود که در روز ۲۸/۱۰/۵۱ به منظور دعا برای سلامت شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت در ساعت ۳ بعدازظهر در کاروان… به آدرس…. حضور بهم رسانند. امضاء ناظر کاروان….»
این را میگویند دعاخوانی اجباری و البته خیلی زود هم مستجاب خواهد شد منتها با گلولههای گرم مردم مسلمان.
پس از اینکه اداره اوقاف تصمیم گرفت اداره مساجد ایران و تعیین ائمه جماعت مساجد را بهعهده بگیرد تا سازمان امنیت هرکه را که میخواهد بعنوان امام جماعت تعیین کند، کارتهائی تهیه و برای تمام ائمه جماعت مساجد ارسال داشت ولی این اخطاریهها با بیتوجهی کامل روحانیت مواجه شده.
سازمان امنیت که در برنامه خود شکست خورده، تصمیم دارد که کار خود را باصطلاح قانونی کند و به همین منظور لایحهای را تهیه و به مجلس نوکرصفت فرمایشی فرستاده تا تصویب شود.
البته از چنان مجلسی انتظار مخالفتی هم نمیرود و این بعهده مردم و روحانیت است که شدیداً به مخالفت برخاسته و از بزرگترین سنگر مستحکم خود حتی به قیمت جان هم که شده دفاع کنند. زیرا اگر بناست که شاه مرجعیت تقلید مردم را عهدهدار شود بهتر آنست که اصلاً چنان مردمی وجود نداشته باشد.
روحانیت که همیشه تنها سنگر تسخیرناپذیر و مدافع حقوق انسانی مردم بوده است مسلماً این بار نیز در حساسترین و حیاتیترین مسئله تاریخ اسلام و ایران نقش خود را بدرستی ایفا کرده و با شدیدترین اعتراضها و سختترین مقاومتها، توطئه خائنانه استعمارگران را برای نابودی کامل اسلام، را نقش برآب میکند.
کتکخوردن آخوندهای درباری
چندی قبل در مجلسی که گویا نخستوزیر هم حضور داشته است، شخصی بنام جواد مناقبی که گویا دکترای معقول و منقول است در بالای منبر به مدیحهسرائی میپردازد که هویدا بعداً به صاحب مجلس هزار تومان انعام میدهد. پس از انتشار و افشای این خبر، جوانان مسلمان با تبعیت از دستور آیتاله خمینی، مناقبی را کتک مفصلی میزنند و ظاهراً «فک آقا را سرویس میکنند» پس از این جریان ساواک جمع کثیری را گرفته و شکنجه میدهد که بگویند چه کسی مناقبی را کتک زده است. یکی از کسانی را که شکنجه میکردند گفته بود «خود مناقبی بهتر میداند که چه کسی او را کتک زده باید او را بیاورید و آنقدر کتکش بزنید تا بگوید چه کسی او را زده است!»
برادران شعشعانی که از وعاظ درباری میباشند، چندی قبل کتک سختی از مردم قزوین خورده و عمامههایشان برداشته شد، یکی ازآنها در مجلس ختم طاهری جلاد شرکت کرده بود و دیگری با سازمان امنیت همکاری میکرده.
* درب منزل روحانینمای دیگری را بنام کمال ابطحی که مداحان شاه میباشد در همایونشهر اصفهان آتش زدهاند.
* در قم، جوانان قمی شیخ محمدعلی انصاری را شدیداً کتک زده و عمامهاش را برداشتند. به همین منظور اعلامیهای هم صادر کرده و دلیل عمل خود را توضیح دادهاند.
«چرا شیخ محمدعلی انصاری را کتک زده و عمامه از سر او برداشتیم؟ حضرت آیتاله خمینی میفرمایند: جوانهای غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جلجلالهگوها) نسبت به شاه و دستگاه وابستهاش، معمم در مجامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند…. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند (یعنی کم جایز است) لیکن عمامههایشان را بردارید. (حکومت اسلامی ص ۲۰۲) و همه میدانند که شیخ محمدعلی انصاری در کتاب پاسخ به بداندیشان نوشته است: در کشوری که شاهنشاه آریامهرش شیعه است… و در کتاب دفاع از اسلام و روحانیت نوشته است: «اخطار به دولت شاهنشاهی جعفری مذهب ایران» (ص ۳۸۴) و باز در همان کتاب (ص ۳۹۵) در پاورقی آن نوشته است «آقای نخستوزیر فرمودند در کشور ما قلم آزاد است و صدها نمونه دیگر تعریف و تمجید از شاه جلاد و دستگاه وابستهاش در کتابهای خود کرده است. در صورتی که همه میدانند شاه نهتنها شیعه نیست بلکه خونخواریست که از کافر هم بدتر است و دولت وابستهاش نهتنها جعفری مذهب نیست بلکه دشمن قسمخورده جعفری مذهبان واقعی و حقیقی (همچون خمینی) است و در این کشور نهتنها قلم آزاد نیست بلکه هر قلم حقنویسی را میشکنند و خوردش میسازند و از آنجا که لازم است دستورات تنها مرجع تقلید حقیقی شیعیان جهان موبهمو اجرا گردد، شیخ محمدعلی انصاری را کتک زده و عمامه از سرش برداشتیم (همانطور که چندی پیش با مناقبی اینچنین کردیم)
گروه جوانان غیور شهرستان قم
* حالت غیرعادی در شیراز: براثر پخش اعلامیه در مسجد نو، مسجد وکیل، بازار و کتابخانه ملی و سایر مراکز در شیراز و هم چنین چسباندن تمثال حضرت آیتاله خمینی بر سردر اغلب مساجد و تکیهها، و نوشتن شعارهای انقلابی در اغلب معابر عمومی علیه اعمال ضدانسانی رژیم و اعدامهای پیدرپی مبارزین و مجاهدین، بانضمام پاشیدن اسید بصورت مأمورین سازمان امنیت، حالتی غیرعادی در شیراز بوجود آمده است.
* فشار بر انجمنهای اسلامی: انجمنهای اسلامی دبیرستانها، در اغلب شهرستانها تحت فشار شدید قرار گرفتهاند. هدف اینست که این انجمنها را تعطیل کنند. برای ارعاب دانشآموزان، سازمان امنیت به بازجوئی از مؤسسین آنها میپردازد، عکس آنها را برمیدارد و از آنها انگشتنگاری میکند.
این عملیات باعث تعطیل کار انجمنها شده است.
● مسجد هدایت که به سرپرستی علامه مجاهد آیتاله طالقانی ستاد مقاومتی علیه برنامههای دشمن بود، بعد از تبعید ایشان به بافت، اخیراً جزو اوقاف نمودند و اداره اوقاف یکی از آخوندهای اخراجشده از نجف را به سرپرستی مسجد گماشته است.
دستگیریهای جدید
* آقایان متین، دربندی و حاج مرتضی تجریشی، به جرم کتکزدن مناقبی، واعظ درباری، دستگیر و در زندان کمیته (شکنجهگاه جدید شهربانی) تحت شکنجه قرار گرفتهاند.
* حجتالاسلام سیدجعفر عباسزادگان دستگیر و در زندان عادلآباد شیراز زندانی شده و بر اثر شکنجههای سخت اکنون در بیمارستان بستری است.
* مهندس طاهری ـ حمیدی، دانشجو ـ و حدادی همراه یک گروه ۲۰ نفری دستگیر شدهاند. حدادی را سخت شکنجه کردهاند و مدت زیادی است که در بیمارستان بسر میبرد.
* آقای عدلو نجار که در هشت ساله اخیر اکثراً در زندان بوده و همچنین آقای استاد اکبر نجار در شیراز دستگیر شدهاند.
* آقای طغی، دبیر یکی از دبیرستانهای شیراز را از کلیه حقوق دولتی محروم کردهاند و همچنین آقای حاج فراروئی مدیر یکی از دبیرستانهای شیراز دستگیر شدهاند.
حجتالاسلام شیخ نصراله صالحی که جلسات تفسیر دانشجویان را در همایونشهر اداره میکردند دستگیر و زندانی شدهاند.
* حجتالاسلام شیخ محمدرضا مهدوی قمی، امام جماعت مسجد جلیلی در تهران دستگیر و در قزلقلعه زندانی شدهاند.
* حجتالاسلام شیخ قدرت علیخانی از روحانیون قزوین دستگیر و در زندان کمیته تهران بسر میبرند.
* حجتالاسلام موحدی ساوهای که به اعدام مجاهدین شدیداً اعتراض کرده بودند مدت پنج ماه است که در زندان بسر میبرند.
* حجتالاسلام آقای محامی که در زندان مشهد هستند براثر شکنجه به بیمارستان ارتش منتقل شدهاند.
* حجتالاسلام آقای موسوی در ماه رمضان در خمین پس از ذکر حقایقی چند از ماهیت رژیم فاسد ایران به آقای خمینی دعا کردند و به همین جهت روانه زندان شدهاند.
* افراد زیر نیز دستگیر و اکثراً شکنجه دیدهاند.
آقایان: سامی، کاظم رضوی ــ از دانشجویان قم ــ نیلی محسن قدیری ــ فارغالتحصیل دانشگاه و فرزند حجتالاسلام قدیری از اصفهان ــ قاسم آقا کتابفروش از تهران، سیدرضا دیباج طاهری ــ فرزند آیتاله طاهری ــ نامبرده به یک سال زندان محکوم شدهاند. رمضانی پیشهور که مغازه وی را تعطیل کردهاند. معزالدین هاشمی حسینی و وفائی دانشجویان اخراجی دانشگاه، علاوه بر اینها یک گروه ۱۴ نفری نیز در اهواز دستگیر شده که اطلاعی از اسامی و سرنوشت آنان در دست نیست.
آقای زمانی فرد فارغالتحصیل دانشگاه و پدر سه فرزند را پس از مدتی زندان و شکنجه به سربازخانه فرستادهاند. همچنین آقایان خسروی و احمد توکلی ــ دانشجو ــ را نیز بعد از زندان و شکنجه به سربازخانه فرستادهاند.
رژیم شاه با حماقت هرچه تمامتر میپندارد که با این حبسها و شکنجهها و ایجاد ترس و وحشت خواهد توانست از بروز قهر انقلابی خلق جلوگیری کند. مردم ما با فداکاریهای زیاد ثابت کردهاند که سلطه اینگونه حکومتها را نپذیرفته و تا نابودی کامل آن از پا نخواهند نشست.
پکن انقلاب ایران را گرامی داشت
به مناسبت بزرگداشت نخستین دهه انقلاب شاه و ملت، دیشب از طرف معاون وزارت خارجه جمهوری خلق چین، ضیافتی به شام در یکی از مهمانسراهای پکن ترتیب داده شد.
در این ضیافت عباس آرام سفیر شاهنشاه آریامهر و کارمندان سفارت با بانوانشان و عدهای از مقامات جمهوری خلق چین شرکت داشتند.
بعد از شام معاون وزارت خارجه چین، بیاناتی درباره روابط دو کشور ایران و جمهوری تودهای چین ایراد و نسبت به شاهنشاه و شهبانو ادای احترام کرد.
آقای عباس آرام نیز در همین زمینه مطالبی اظهار داشت.
در پایان فیلم تشریففرمائی شهبانو به چین برای حاضرین نمایش داده شد. این فیلم هماکنون در کلیه سینماهای پکن به نمایش گذارده شده است.
نقل از اطلاعات هوائی، سهشنبه ۱۰ بهمنماه
پاسخ به سؤالات خوانندگان
در رابطه با اعزام هلمز رئیس سیا به ایران برای سفارت، خوانندهای از ما سئوال کرده است:
«اگر معلوم شود که شخصی در کشوری به جاسوسی میرود و یا جاسوس است باید در عرض ۴۸ ساعت آن کشور را ترک کند… این شخص سالها در رأس سازمان جاسوسی آمریکا بوده است و معلوم نیست از کجا و چطور به این هرزگی به ایران میفرستندش و یا شاه ایران به این هرزگی زیر استوارنامهاش را صحه میگذارد»
دوست عزیز، قسمت اول سئوال و اطلاع شما درست است. اگر کشوری ادعای استقلال میکند و از حق حاکمیت ملی برخوردار است البته باید جاسوس اجنبی را ــ اگر دستگیر و اعدام نمیسازد ــ فوراً اخراج نماید. اما این درباره دولت و رژیم شاه صادق نیست. چه همانطور که در شمارههای قبل نوشتیم و تمام مطبوعات خارجی هم به مناسبت اعزام هلمز به ایران مطرح ساختهاند، این سیای آمریکا بود که شاه محمدرضا را بر ملت ما مسلط ساخته است. با این ترتیب چگونه میتوان انتظار داشت که شاه او را اخراج نماید!
شاه ایران عامل آنهاست، نه خادم ملت ایران. به همین دلیل شاه بجای آنکه جاسوسان اجنبی را از کشور براند، وقتی ملت به تسلط بیگانه بر سرنوشت میهن ما اعتراض میکند، شاه با تمام قوا به سرکوبی خلق میپردازد.
مگر نه اینست که آیتاله خمینی را به مناسبت اعتراض به تصویب لایحه مصونیت قضائی (کاپیتولاسیون) آمریکائیها، به ترکیه و سپس به عراق تبعید کردهاند؟ مگر نه اینست که مجاهد شهید آیتاله سعیدی خراسانی را به جرم اعتراض به سرمایهگذاریهای خارجی در ایران، به طرز فجیعی ناجوانمردانه در زیر شکنجه کشتند؟ چنین هرزگیهائی از شاه غیرمترقبه نیست.
نامههای رسیده
از کلیه خواهران و برادران عزیزی که با نامههای محبتآمیز خود ما را مورد لطف قرار داده و در راهی که قدم گذاردهایم تأیید و تشویقمان نموده و با کمکهای مالی خود ما را حمایت کردهاند، تشکر نموده و چون امکان پاسخگوئی به تمام آنها در روزنامه نمیباشد، لذا به نامههای آنان به ترتیب نوبت و از طریق مکاتبه جواب خواهیم داد.
بار دیگر از همه شما تشکر نموده و رسید کمکهای ارسالی را که بصورت چک و نقد و تمبر فرستادهاید ارسال خواهیم داشت.
محمود همشهری
برادر مجاهد «محمود الهمشهری» نماینده نهضت نجاتبخش فلسطین (الفتح) در اروپا، ماه گذشته در پاریس مورد سوءقصد جنایتکاران صهیونیست قرار گرفت و پس از یک ماه در تاریخ ۱۹ دیماه ۵۱ به صفوف شهدای انقلاب فلسطین پیوست. محمود در خانوادهای روستائی در قریه امخالد در نزدیکی حیفا در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۳۹ متولد شد. در یورش صهیونیستها خانواده محمود که مرکب از سه دختر و پنج پسر بودند به اتفاق والدین خود به غرب اردن پناهنده شدند و در قریه طول کریم اقامت گزیدند.
محمود پس از پایان تحصیلات متوسطه به کویت رفت و در آنجا به شغل حسابداری مشغول گردید. پس از آن برای تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۹۶۲ به اسکندریه رفت و در همانجا به سال ۱۹۶۴ به سازمان الفتح پیوست.
در تاریخ پنجشنبه ۷ دسامبر ۷۲ شخصی بعنوان روزنامهنگار ایتالیائی به محمود تلفن کرد و از او تقاضای ملاقات نمود و محمود به او وقت ملاقات میدهد. روزنامهنگار در ساعت مقرر نمیآید. روز جمعه ۸ دسامبر ساعت هفتونیم صبح همسر محمود از منزل خارج میشود تا دختر ۱۴ ماهه خود را به محل پرستاری کودکان بسپارد و از آنجا روانه کار روزانه خود شود. ساعت هشت و نیم تلفن زنگ میزند و محمود که شب قبل دیر خوابیده بود خوابآلود به سوی تلفن میرود و صدای روزنامهنگار ایتالیائی را میشنود که میگوید آقای الهمشهری؟ و محمود جواب میدهد: بلی بنده. در این هنگام بمبی که در زیر میز تلفن قرار داده شده بود منفجر شده و ساختمان را بلرزه درمیآورد. از صدای بمب همسایهها خبر شده و محمود را به بیمارستان انتقال میدهند. پای چپ او به کلی از بین رفته و پای راست او سخت آسیب دیده بود.
خوشبختانه محمود هنوز زنده بود و توانست ماجرا را موبهمو نقل کند درست یک ساعت پس از انفجار روزنامههای طرفدار صهیونیستها خبر انفجار را با ذکر اینکه امکاناً خود محمود در حال درست کردن بمب بوده و بعلت ندانمکاری خود او منفجر شده است، منتشر کردند. بخیال اینکه محمود درگذشته و داستان تمام شده است. این طرز پخش خبر بقول روزنامهها خاطرات اخبار جنگ ژوئن ۱۹۶۷ را در خاطرهها زنده کرد.
محمود مدت یکماه در بیمارستان تحت معالجه بود و بالاخره با وجود آنکه پای چپ او را قطع کرده بودند بعلت چرک کردن زخمها شهید گردید. قابل توجه آنکه شهادت محمود درست دو روز قبل از مسافرت گلدامایر بعنوان یکی از رهبران سوسیالیست جهان به کنگره جهانی رهبران سوسیالیست در پاریس بوقوع پیوست. تظاهرات بسیاری در فرانسه علیه تروریسم صهیونی و جنایات اسرائیل در خاورمیانه، در پاریس انجام یافت بطوری که گلدامایر با تمام محافظتی که از او میشد مجبور گردید یکروز زودتر پاریس را ترک گوید. در مدت ۴۸ ساعتی که در پاریس بود فقط یکبار از اقامتگاه خود برای شرکت در کنگره خارج گردید. محمود در مدت سه سال اقامت خود در فرانسه توانسته بود دوستان زیادی برای نهضت مقدس فلسطین بیابد. روابط او با روزنامهنگاران و مقامات سیاسی بعلت خصوصیات قابل ارزشی که در وجود او بود، بسیار دوستانه بود. اطلاعات او و آگاهیاش بر سازمانهای مختلف به مقدار وسیعی از اخبار جعلی و توطئههای تبلیغاتی صهیونیستها جلوگیری میکرد. هیچ امری نبود که مربوط به فلسطین باشد و محمود از آن اطلاع کامل نداشته باشد. طبیعی بود که در چنین حالتی هرگاه مطلبی بنام فلسطین یا یکی از سازمانهای فلسطینی در اختیار روزنامهنگاران بیغرض قرار میگرفت بلافاصله از محمود سئوال میشد و محمود در انجام وظیفهای که نهضت نجاتبخش فلسطین به او محول کرده بود با صمیمیت و صفا و علاقه و بطور خستگیناپذیر کوشا بود. او در سرتاسر حیات خود نمونه یک مجاهد بود و شهادتش گواه صادق مجاهدتش.
«پیام مجاهد» شهادت محمود را به خانواده او و به نهضت آزادیبخش فلسطین صمیمانه تسلیت میگوید.