اصلاحطلبی، ایدهای بدون تاریخ انقضاست
احسان شریفثانوی
گفتگو با عدالت و آزادی خراسان
اصلاحطلبان را امروزه با چه تابلویی میشود شناخت؟ جناحی برمبنای شکافهای اقتصادی- اجتماعی تعریف میشوند یا خیر؟
ابتدا باید شکل دقیقی از اصلاح طلبی فعلی ترسیم نمود، با تفکیک دقیق ایده اصلاح طلبی از اصلاح طلبان.عملکرد عاملیت های رسمی اصلاح طلبی در این سالها نباید در عرصه عمومی جایگزین ایده اصلاح طلبی شود.اینتفکیک مهم ترین مساله در مواجهه ما با اصلاح طلبی است. هویت اصلاح طلبی با توسعه سیاسی مفصل بندی شد؛با نرمالیزاسیون ادامه یافت؛و حالا در افق پیش روی باید نگاهی دیالکتیک وار و هم زمان به آزادی وبرابری به عنوان دو دال اصلی پروژهاش در جایگاه استراتژی داشته باشد.
درمورد شکاف ها و اثر گذاری آنها بر جبهه بندی های سیاسی هم اصلی ترین نکته جامعه ما، از منظر اقتصادی واجتماعی است.رویکرد اصلی طیف های پیشرو و به روز هر دو جناح به این نابرابری فزاینده اجتماعی است. حیات کنش گری سیاسی در خلأ و انتزاع نیست.اصلاح طلبی هم برای کارآمدی باید هویت جدید خود را در ارتباط با نابرابری اجتماعی و شکاف های متعدد ومتکثر اجتماعی تعریف نماید.نواصلاح طلبی باید عدالت را از شانیت آرمان به استراتژی منتقل نماید.
اصلاحطلبی در فضای مدیریت شهری حرفش چیست؟
پارلمان شهری مدلی از برون سپاری مدیریتی مرکز گرا است.در این مدل آنچه که اهمیت دارد؛تعریف وتدقیق نگاهی تخصصی به شهر و نیازهایش است.در کنار این تخصص گرایی به عنوان ایده اصلی،میتوان کلیت نگاه اصلاح طلبانه را نیز در مدیریت شهری داشت.قانون گرایی،شفافیت،اصلاح ساختاری،شایسته سالاری،توسعه فرهنگی و…اینها تماما ایده های مشترک اصلاح طلبان برای حضور در هر سطحی از ساختار سیاسی است. همچنین رویکردهای دموکراسی خواهانه واصلاح طلبانه آنها در دو زمینه مشخص فرهنگی واجتماعی است.اصلاح طلبان باید در این دو زمینه و حل مساله ها وابر بحرانهای مرتبط به آن با برنامه هایی که امکاناجراییشدن آن براساس محدودیتها ممکن است؛در عرصه حضور پیدا نمایند.
تمرکز بر نتیجهگرایی و محوریت بخشی به تحلیل پیروزی یا شکست، چه عوارضی برای اصلاحطلبان داشته و دارد؟
آفت اصلاح طلبی شکل گرفته در سالهای پسا ۸۸ همین نتیجه گرایی است.نتیجه گرایی که خود برآمده از هویت صرف منعطف به حضور در قدرت است.حداقلی شدن اصلاح طلبان در ساحت گفتمانی،حذف عاملیت های راستین،اصلاح طلبسازی حاکمیتی و…عواملی جدی در شکل گیری این شکل از اصلاح طلبی بوده اند. نوعی خطای معرفتی از چیستی و چرایی وضع موجود. در حالی که در فقدان بنیان های گفتمانی کنش ورزی سیاسی صرفا در ساحت پراگماتیسمی ناکارآمد و بی نتیجه محدود میگردد. باید مسیر مشخص وکارآمد برای شکل گیری یککنش سیاسی بازتعریف گردد.سویه های ارتباطی گفتمانی با شرایط جامعه و حاکمیت در شرایط فعلی شناخته شود.استراتژی هایی که راهبر ایده های دموکراسی خواهانه و توسعه محور هستند؛ تبیین گردند.از دل ایناستراتژی ها به تاکتیک های زمانمند و پروژه محور رسید. فقدان این نگاه فرآیندی و تاریخی اصلی ترین مساله اصلاح طلبی در این سالهابوده است. حضور عاملیت ها در ساختار برای پیشبرد اهداف دموکراسی خواهانه وتوسعه گرا است.حضور یا عدم حضور،پیروزی یا شکست همه وهمه در نسبت با این اهداف تعریف شوند.
اصلاحطلبان قابلیت بازگشت به جامعه و منسجم کردن بدنه سابق خود را دارند؟ اگر آری چگونه؟
اصلاح طلبی یک ایده بی تاریخ انقضاست.اصلاح طلبان در ساحت عملکرد در انسدادی قرار دارند که ریشه در انسدادسیاسی کلیت ساختار دارد.درسهای پسا ۹۲ را اگر دقیقا تحلیل وبررسی کنیم؛امکان های جدی برای افق گشایی وبازتعریف سرمایه اجتماعی در خود نهفته دارد.سیاست ورزی نیابتی در این سطح بحرانها پاسخگو نیست.اصلاح طلبی باید با عاملیت های راستین و اصلی خود صرفا به سیاست ورزی و کنش گری عاملیتی نگاه داشته باشد.ائتلاف با میانه روان یک تاکتیک است؛نباید در سطح ساختار واستراتژی به آن ادامه میدادیم. در وهله بعد، بازتعریف گفتمانی وهویتی اصلاح طلبی است.ساختار اصلاح طلبی فعلی با این بازخوانی باید دچار یک رفرم جدی گردد. باید ایده اصلاح طلبی را از اصلاح طلبانی که به جنون حضور صرف در قدرت به هر شیوه و روشی دچارند؛باز پس گرفت…عهد ما با آن ایده است؛نه اصلاح طلبانی که عملکردشان بیتوجهیِ تام و تمام به دال های اصلی گفتمانی این ایده بوده است. اصلاح طلبی همچنین باید به فهم و شناخت دقیقی از حاکمیت، جامعه و بحرانهای فعلی این دو سطح برسد.شناختی که زمینه ساز خلق استراتژی های کارآمدی است که سرمایه اجتماعی را دوباره حول ایده اصلاح طلبی متشکل خواهد کرد.