جنبش دانشجویی ؛ راههایی که طی شدند
مصاحبه با محمد توسلی ، دبیرکل نهضت آزادی ایران (قسمت دوم)
نفوذ فکری و عقیدتی مهندس بازرگان در انجمنهای اسلامی در آن سالها روشن است. به ویژه که ایشان از بانیان نخستین کنگره انجمنهای اسلامی نیز بودند (آن هم در سال ۴۰ که نه فقط یک شخص حقیقی بلکه در عین حال، دبیرکل نهضت آزادی نیز محسوب میشدند). با این وجود اقدام ائتلافی از دانشجویان انجمنهای اسلامی تحت عنوان «دانشجویان خط امام» در اشغال سفارت آمریکا، عملاً آنها را به یکی از گروههای فشار علیه دولت بازرگان تبدیل کرد. این تقابل و شکاف را چگونه میتوان توضیح داد؟
مواضع، جایگاه و عملکرد انجمنهای اسلامی دانشجویی در سالهای دهه ۴۰ و عملکرد انجمنهای دانشجویی در سالهای بعد از انقلاب کاملاً متفاوت است. انجمنهای دانشجویی پس از خرداد ۴۲ و بسته شدن فضای سیاسی، به طور طبیعی با توجه به گفتمان جهانی به راهبرد مبارزات انقلابی متمایل میشوند و مهندس بازرگان و سایر رهبران و فعالان نهضت آزادی، بعد از بهمن سال ۴۱ تا سال ۴۶ در زندان بودند و عملاً فعالیتها تا سال ۵۴ متوقف میشود.
در این دوره با حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و نقش سخنرانیهای او در جذب دانشجویان و هم فعالیت سازمانهای چریکی اعم از مجاهدین خلق و فدائیان خلق، انجمنهای دانشجویی درکنار جنبش اجتماعی ایران، به طور طبیعی نگاههای دیگری دارند. این دانشجویان در سالهای ۵۴ تا ۵۷ در کنار جنبش اجتماعی نقش مؤثر خود را داشتند و بعد از انقلاب بخش عمدهای جذب گفتمان انقلاب و کاریزمای آقای خمینی و روحانیت مبارز شدند و پس از اشغال سفارت آمریکا، عملاً در مقابل دولت مهندس بازرگان قرار گرفتند که پیامدهای آن را تا امروز شاهد هستیم.
صرف نظر از عاملان یا گردانندگان اصلی، تودههای دانشجویی که بسیج شدند و یا از این حرکت دفاع کردند نیز حائز توجه اند. لذا این سوال مطرح است که بالأخره نظام اندیشهای این افراد، مبتنی بر کدام سنت فکری و در ارتباط با چه اندیشهها و کدام اندیشمندان آن دوره، نمو پیدا کرده بود؟
همان طور که قبلا اشاره شد، نسل دانشجویی بعد از خرداد ۴۲ متأثر از جنبش مسلحانه دهه ۵۰ و گفتمان شریعتی در سالهای ۴۷ تا ۵۲ [بود] و سپس نظریه آقای خمینی، زمینههای فکری و عملکرد بخش عمدهای از انجمنهای دانشجویی را شکل میدهد. سنت گذشته به نگاه جدیدی تبدیل میشود که عمدتاً متأثر از کاریزمای آقای خمینی و فضای سیاسی بعد از انقلاب است.
اگر آمریکاستیزی دانشجویان را در ادامه سنت فکریِ استعمارستیزی ببینیم که در اواخر دهه ۲۰ به گفتمان غالب دانشجویانی تبدیل شد که اصطلاحاً خود را جناح ملی دانشگاه میخواندند، با این حساب، تندرویها و آرمانگراییها و دوری از مشی و سیاستِ عملگرایانه در ابتدای انقلاب، بازتاب همان ضعف گفتمانی (ناشی از تغییر ناگهانی کارکرد فرهنگی به سیاسی) و نحیف بودگی شانههای فکریِ جنبش دانشجویی برای حمل این سنت ارزشمند ملی نبود؟
هدف جنبش ضد استعماری دوران نهضت ملی ایران قطع سلطه بیگانگان، به طور مشخص آن موقع، قطع نفوذ فرهنگی و اجتماعی و البته اقتصادی دولت انگلیس و تأمین منافع ملی بود. آنچه پس از انقلاب و اشغال سفارت آمریکا با عنوان آمریکاستیزی مطرح شده، فراتر از منافع ملی، دیدگاهی منطقهای و حتی گاهی جهانی دارد که هیچ تناسبی با منافع و مصالح ملی ما ندارد. انجمنهای دانشجویی هم متأثر از فضای سیاسی، بدون شناخت لازم عمل کردهاند و در مراحل بعدی، دانشجویان عموماً به اشتباهات خودشان اذعان کردهاند.
و آیا این شکاف برآمده از ضعف نهضت آزادی در حفظ ارتباط مؤثر خود با جامعه دانشجویی در دو دهه منتهی به انقلاب بود؟
همان طور که قبلاً توضیح دادهشد در سالهای پس از سال ۴۲ عملاً با محدودیتهایی که برای فعالیت نهضت در دخل کشور وجود داشت، انجمنهای دانشجویی تحت تأثیر فضای سیاسی روز بودند که در بخشهای دیگر به آنها اشاره شده است.
در جریان اشغال دانشگاهها در انقلاب فرهنگی، توسط انجمنهای اسلامی[۱] مجدداً ما این شکاف را میبینیم. ضمن اینکه مهندس بازرگان اشاره میکنند به نقش پشتیبانیِ حزب جمهوری اسلامی و اطلاع و تشویقکنندگی بعضی از اعضای شورای انقلاب[۲]. چنین به نظر میرسد که جنبش دانشجویی در آن دوران، مثل موم در دست عدهای، قابل بسیج و کنترل در جهت منافعی خاص بوده است. آیا همین مسئله ناشی از ضعف گفتمانی و تشکیلاتی که استقلال جنبش دانشجویی را تضمین کند نبود؟
انجمنهای اسلامی دانشجویی عموماً و به طور خاص دانشجویان پیرو خط امام در فضای سیاسی پس از انقلاب، همان طورکه قبلاً توضیح داده شد، متأثر از جو سیاسی دوران انقلاب و بیشتر، تحت تأثیر کاریزمای آقای خمینی و پیرو روحانیت مبارز و مدیریت حزب جمهوری اسلامی بودند. البته نهادهای دانشجویی دیگری که وابسته به گروههای سیاسی عموماً چپ مارکسیست و مجاهدین خلق بودند نیز پس از انقلاب در دانشگاهها حضور داشتند که پس از اجرای طرح «انقلاب فرهنگی» و خرداد ۶۰ عملاً از فضای دانشگاهها حذف شدند. در چنین شرایطی که انجمنهای دانشجویی وابسته به حاکمیت، عملاً مجری برنامههای حاکمیت در دانشگاهها بودند نمیتوانستند مستقل و مدافع استقلال دانشگاهها باشند.
چرا تلاشهایی در این زمینهها (برای تقویت بنیههای ضامن استقلال دانشگاه در بین دانشجویان) در سالهای قبل از انقلاب نشد و اگر هم شد آنطور که باید مؤثر نیفتاد؟
در سالهای قبل از انقلاب همان طور که قبلاً توضیح داده شد، انجمنهای دانشجویی استقلال داشتند. اما پس از انقلاب تحت تأثیر جو سیاسی دانشگاهها در اختیار گفتمان حاکم بر انقلاب قرار گرفتند و انجمنهای اسلامی هماهنگ در جهت تسویه مدیریت و هیأتهای علمی دانشگاهها همکاری کردند.
خواست مشخص انجمنها و سازمانهای فعال در انقلاب فرهنگی، “اسلامیکردن دانشگاهها” بود. امر نامبارکی که به تصفیههای عظیم در کادر اساتید، گزینشیشدن ورودیها و نهایتاً محدودیتهای پژوهشی و… منجر شد. با این حال پس از ۴۱ سال همچنان میشنویم که در سطوح کلان دولتی از لزوم اسلامیکردن دانشگاهها و قصوری که تاکنون در این زمینه اعمالشده سخن رانده میشود. به نظر شما آیا واقعا انقلاب فرهنگی به تمام اهداف خود نرسید؟ و مجریان و عاملانش را راضی نکرد؟ اگر نه علت چه بود؟ و یا از این صداها باید دریافت که تصفیه فرهنگی جدیدی در راه است؟
برنامه اسلامیکردن دانشگاهها، هدف نظریهء ولایت فقیه و مورد تأکید رهبر فقید انقلاب بود. در همین راستا طرح انقلاب فرهنگی مطرح و دانشگاهها تعطیل شد تا با حذف مخالفان، زمینهء عملی برای اجرای آن طرح فراهم شود. اما با توجه به جو موجود در هیأتهای علمی و ستادی که برای مدیریت این طرح انتخاب شدند، شخصیتهایی چون دکتر عبدالکریم سروش و مرحوم دکتر غلامعباس توسلی و…، این طرح موفق نشد. خوب به یاد دارم که مرحوم دکتر توسلی سفرهای متعددی به قم داشتند و با روحانیون مسئول طرح مذاکره کردند و نهایتاً آنان را مجاب کردند که اسلامیکردن دانشگاهها، که بیشتر علوم سیاسی و علوم اجتماعی مورد نظرشان بود، واقعبینانه نیست. زیرا آنها علوم جدیدی هستند و مستقل از اصول مطرح در مباحث فقهی مطرح در حوزه میباشند. به همین علت موفق شدند دانشکدههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی و نهادهای لازم را در دانشگاهها تقویت و توسعه دهند.
در سالهای اخیر با یک دستشدن حاکمیت و برنامهریزیهای انجام شده از جمله تربیت کادرهایی در دانشگاه امام صادق و رؤسای منتخب دانشگاهها و افراد منتخب امنای دانشگاه تهران، چنین روندی به چشم میخورد. این که تا چه میزانی در این برنامه موفق می شوند قابل تأمل است.
ظاهراً «آیتالله خمینی» مقصود از اسلامیسازی را جایگزینی دروس دینی یا اسلامیکردن محتوای علمی نمیدانست و صرفاً به همان تصفیههای انقلابی اکتفا میکرد. اما امروز صحبت فراتر از این حرفهاست. به خصوص با توجه به تجربهای که در اسلامیسازی دروس، به ویژه در رشتههای علوم انسانی در دانشگاههایی چون امام صادق به دست آوردهاند. متأسفانه عزم منسجمی برای مقابله با این سیل ضدفرهنگی دیده نمیشود. آیا قائل به ضرورت مقاومت در برابر این پدیده هستید؟
در پاسخ به سوال قبلی زمینههای فرهنگی چنین نگاهی را توضیح دادم. البته آقای خمینی هم با آن نگاه راهبردی فقه جواهری و نظریه ولایت فقیه عملاً به همین دیدگاه باور داشتند، اما ایشان همواره متناسب با شرایط اقدام میکردند. به نظر بنده این نگاه قابلیت اجرایی کامل ندارد زیرا خود اساتید علوم اجتماعی و علوم سیاسی چون گذشته در مقابل آن ایستادگی خواهند کرد و نهایتاً در این فرایند عقلانیت و تجربه بشری، مطابق آموزههای قرآنی مورد عمل جامعه دانشگاهی قرار خواهد گرفت.
از دیگر کوششهای دانشجویان فعال در جریان انقلاب فرهنگی، تصفیهء کامل فعالین چپ از عرصه دانشگاهی بود. این مسئله به وضوح، یادآور ضدیت دیرینه مابین دو جریان دانشجویی (در اصطلاح رایج: ملی و تودهای) در بدو شکلگیری جنبش دانشجویی در دهه ۲۰ است. آیا نمیتوان اقدام به اشغال دانشگاهها را سرنوشت محتوم جنبش دانشجویی با در نظر گرفتن روند تاریخی و سنت فکری مسلط بر آن دانست؟
مسائلی که امروز در سطح مدیریت دانشگاهها مطرح است و تحولی که در محتوای علوم انسانی به وجود آمده با تقابل فکری دانشجویان در دهههای ۲۰ و ۳۰ کاملاً متفاوت است. تقابل امروز ریشه در تقابل سنت و مدرنیته، تمسک به اسلام فقاهتی و آموزههای رحمانی و عقلانی قرآن و تجربه بشری دارد.
گویا در پیش از انقلاب، دانشگاه استقلال بیشتری داشته و در تنظیم ساختار بروکراتیک دانشگاه، روندهای شورایی زیادی دخیل بوده که با انقلاب فرهنگی و اتوریتهای که بر دانشگاه حاکم شد به وضوح رنگ باختند. چرا جنبش دانشجویی توجه کافی به ضرورت حفظ این ساختار نداشت و با دست خودش این ساختار را به قهقرا برد؟
قبلاً توضیح داده شد که در سالهای قبل از انقلاب ۵۷ مدیریت دانشگاهها از استقلال نسبی قابل توجهی برخوردار بودند و شخصیتهایی چون دکتر علیاکبر سیاسی و دکتر احمد فرهاد، منتخب رؤسای دانشکدهها در مدیریت دانشگاه تهران بودند. پس از انقلاب و حضور روحانیت در مدیریت کشور منجر به انقلاب فرهنگی و نقض استقلال مدیریت دانشگاهها شد، انجمنهای اسلامی وابسته به نظریه حاکمیت از عوامل اجرایی آنان در دانشگاهها بودند و پیامدهای آن مخدوششدن استقلال مدیریت دانشگاهها شد.
البته این دانشجویان «دفتر تحکیم وحدت» عموماً در دهه بعد گذشته خود را نقد کردند و این روند موجب شد پس از دوم خرداد ۷۶ بطور قابل ملاحظهای فضای سیاسی دانشگاهها متحول شود و نهادهای مستقل و گستردهء دانشجویی تشکیل شود. این روند پس از حوادث ۱۸ تیر ۷۸ با چالشهای جدی روبرو شد و پس از رخدادهای سال ۸۸ محدودیت فعالیت انجمنهای دانشجویی مستقل تشدید گردید.
تسلط مرکز بر ساختار بروکراتیک دانشگاه از یک سو و سیاستهای ابلاغیِ مالی، آموزشی، انضباطی، از سوی دیگر و پیوستگی عمیق ساختار بوروکراتیک دانشگاه با مرکز، که ظرفیت ترقیِ بیشتر برای مسئولین و به تبع آن انگیزه پیرویِ بیشتر از سیاستهای مرکز را برای آنها به همراه دارد، سبب شده تا بسیاری از مجاهدتهای صنفی دانشجویان (اگر بنا باشد با تحلیلی درست از مناسبات قدرت به سمت تأمین اهداف صنفی حرکت کند) ناگزیر سویههای سیاسی به خود بگیرد. علاوه بر این حکومت اصرار بر حضور تشکیلاتی و ایدئولوژیک نیز در دانشگاهها دارد. آیا با این وضع هنوز هم میتوان از اندیشه مهندس بازرگان در توجیه لزوم غیرسیاسیماندن دانشگاهها دفاع کرد؟
آنچه به ویژه در سالهای اخیر در دانشگاهها مورد عمل قرار گرفته، ایجاد محدودیت برای انجمنهای دانشجویی مستقل و تفویض اختیار به نهادهای دانشجویی وابسته به نهادهای قدرت بوده است.
مهندس بازرگان هرگز نگاه غیر سیاسی برای دانشگاهها نداشت. آنچه مور نظر و تأکید مهندس بازرگان بود این دیدگاه بود که دانشجویان قبل از ورود به عرصهء سیاسی به خودسازی در عرصه فرهنگی و اجتماعی بپردازند و روحیهء کار جمعی را در خود تقویت کنند و با آگاهی و آمادگی وارد عرصه فعالیت سیاسی بشوند. در سال ۱۳۴۰ در موارد مختلف از جمله پس از حمله کاماندوها به دانشگاه تهران در اول بهمن، مهندس بازرگان در دیدار با جمعی از دانشجویان عضو نهضت آزادی نظرات آنان را جویا شد و سپس بیانیه نهضت آزادی درباره رخداد اول بهمن تهیه و صادر گردید.
نظر به اوصافی که ذکر آن رفت، با اینکه سازمانهای دانشجویی در پیش از انقلاب برای تأمین خواستههای صنفی، ضرورت کمتری برای سیاسیشدن داشتند، در عین حال اصرار بیشتری بر سیاسی کردن فضا میورزیدند. آیا میتوان گفت که آن نسل، موهبت استقلال نسبی که دانشگاه داشت را درک نمیکردند و در رنگ و بوی سیاسی دادن به عموم فعالیتهای خود، بیش از حد تندی میورزیدند؟
تمایل جنبش دانشجویی به مشارکت در فعالیت سیاسی در سالهای قبل از انقلاب به خاطر فقدان احزاب و نهادهای مدنی و ضرورت پاسخ به مطالبات مردمی بود. همان طور که قبلاً توضیح داده شد، در آن دوران دانشگاه و بازار در کانون اصلی جنبش اجتماعی بودند. استقلال نسبی مدیریت دانشگاهها و امنیت نسبی فعالیت دانشجویی، این روند را تسهیل میکرد.
اجازه دهید کمی وارد فضای جنبش دانشجویی در دو دهه اخیر شویم. در جریان وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و فاجعهء کوی دانشگاه، موضع نهضت آزادی چه بود و وقایع را (مشخصاً اقدام به چنین سرکوب خشنی را) چگونه تحلیل می کرد؟
اعتراض مسالمت آمیز دانشجویان دانشگاه به اقدام غیرقانونی دادگاه انقلاب ویژه روحانیت در توقیف روزنامه سلام موجب حمله نیروهای ویژه به کوی دانشگاه و برخورد خشونتآمیز و تلفات انسانی گردید. نهضت آزادی ایران ضمن چند بیانیه تحلیلی این رخداد را در ادامه قتلهای زنجیرهای، توقیف فلهای مطبوعات، ایجاد محدودیت برای جنبش دانشجویی و… برای مقابله با برنامه توسعه سیاسی دولت اصلاحات آقای خاتمی توسط محافظهکاران ارزیابی کرد و به دانشجویان توصیه کرد با خویشتنداری و درایت در جهت خنثیسازی این توطئه اقدام کنند.
نباید و نمیتوان خیزش اعتراضی دانشجویان در آن سال را به نفع هیچ گروه و حزبی مصادره کرد. ولی اگر بخواهیم وزن موثر احزاب مختلف را در جنبش دانشجویی در آن سالها بررسی کنیم، گویا تشکیلات عمدهء دانشجویان، بیشتر تحت تأثیر و نفوذ «مجاهدین انقلاب» و یا «جبهه مشارکت» بودند. چرا پس از وقوع حوادث، مقامات و رسانههای متعددی اتهام توطئهچینی در این وقایع را به نهضت آزادی وارد کردند؟
✅بله، مطالب خلاف واقع و کذبی در مورد دخالت نهضت آزادی ایران در ارتباط با واقعه حمله به کوی دانشگاه در پایگاه نمازهای جمعه و برخی رسانهها مطرح شده که نهضت آزادی رسماً طی اطلاعیهای آنها را تکذیب کرد. هدف از این اتهامات خلاف واقع منحرفکردن افکار عمومی از عاملین و آمرین اصلی حمله به کوی دانشگاه بوده است.
حتی در هنگامه حوادث دوم خرداد نیز، «دفتر تحکیم وحدت» به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی، همچنان از مواضع ادوار پیشین خود در اوایل انقلاب رویگردانی نکرده و حمایت از خاتمی را هم در راستای تداوم پیروی از خط امام و جریان اشغال سفارت تفسیر میکردند. نگاه جنبش دانشجویی در آن زمان نسبت به شما و افرادی که مشخصاً در مقابل جریان گروگانگیری تعریف میشدند چه بود؟ آن رابطهء تند اوایل انقلاب چگونه و چه زمان ملایمتر شد؟
مواضع انجمنهای دانشجویی در دهه ۶۰ با عنوان «دفتر تحکیم وحدت» از اوایل دهه ۷۰ با تغییر نسلی متحول شد و در دوم خرداد ۷۶ عموماً از برنامه توسعه سیاسی آقای خاتمی حمایت کردند. اما با تندرویهای بعدی و خروج از جایگاه طبیعی و قانونی یک نهاد دانشجویی حتی از آقای خاتمی و بعضاً از قانون اساسی هم عبور کردند که موجب عصبانیت ایشان در یک گردهمایی در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران شد که متن اظهارات ایشان به دفعات منتشر شده است. اما مواضع آن دانشجویان دهه ۶۰ در قبال «اشغال سفارت» و «خط امام» عموماً پس از خرداد ۷۶ و به ویژه پس از سال ۸۸ تغییر پیدا کرده و بعضاً هم به طور رسمی گذشته خود را نقد کرده و به اشتباهات گذشته خود اذعان کردهاند.
بسیاری از بنیانگذاران «سپاه پاسداران» در اوایل انقلاب، برآمده از جریانات دانشجویی بودند. در حالی که در دهههای بعد، همین ارگان بعضاً تندترین مواضع را در قبال فعالان دانشجویی اتخاذ کرد. شما به عنوان یکی از افرادی که در روند تشکیل سپاه موثر بودید، آیا هرگز گمان میکردید که سپاه چنین وضعی را رقم بزند؟ در آن موقع چه تصوری درباره آینده سپاه داشتید؟
اولین پیشنویس اساسنامه و نام پیشنهادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بجای گارد ملی مطرح شده را بنده در روزهای پس از پیروزی انقلاب در دولت موقت تا ۸ اسفند (مأموریت مدیریت شهرداری تهران) تهیه کردم. دیدگاه و هدف ما از ایجاد این نهاد به طور موقت برای حفظ امنیت کشور تا سامان پیدا کردن ارتش بود. اما پس از حدود دو ماه این نهاد در اختیار شورای انقلاب قرار گرفت و نهایتاً در قانون اساسی به موازات ارتش رسمیت پیدا کرد و امروز عملاً نهادی قدرتمند در عرصههای نظامی، اقتصادی، اطلاعاتی، سیاسی و اجرایی در حاکمیت یک دست شده است که ما این وضعیت را در راستای منافع ملی ارزیابی نمیکنیم.
نسل اخیر فعالان دانشجویی در دهه ۹۰ به دنبال سرکوبهای دهه ۸۰ و شکاف نسلی که در جنبش دانشجویی رقم خورد، از انتقال تجربه و تداوم کامل گفتمانی-تشکیلاتی ادوار پیش از خود (به اذعان خودشان) بینصیب ماندند. آیا اقدام به بهخدمتگرفتن جنبش دانشجویی در انتخابات ۹۶ (که مشخصاً به سبب ضعفهای ذکر شده آسان بود) که فرصت بازسازی را از این جنبش میگرفت و با القای توهم تأثیر در عرصه کلان سیاستگذاری، از ضرورت توجه به این بازسازی بازمیداشت، عملاً خیانت به جنبش دانشجویی و استقلال آن نبود؟ و از این منظر، در راستای منافع همان قدرت مسلطی که در دهه پیش به سرکوب جنبش پرداخت، محسوب نمیشد؟
همان طور که قبلاً به دفعات توضیح دادهام جنبش دانشجویی و به طور خاص انجمنهای اسلامی دانشجویی در مرحله اول، علاوه بر تمرکز بر رشته تحصیلی خود، باید در جهت تقویت شخصیت فرهنگی و اجتماعی دانشجویان عمل کنند تا خود بتوانند در عرصه سیاسی شرایط جامعه را تحلیل کرده و کنشگری و موضعگیری در راستای منافع ملی داشته باشند. در مرحله بعد با حفظ استقلال خود، هماهنگ با جنبش اجتماعی در سطح ملی عمل کنند. اما در سالهای بعد از انقلاب به ویژه پس از رخدادهای ۱۸ تیر ۷۸ و ۸۸ و ایجاد محدودیت برای فعالیت مستقل انجمنهای دانشجویی دانشگاهها شرایط جدیدی به وجود آمده است. ابتدا دفاتر انجمنهای اسلامی دانشجویی بسته شد و دفتر تحکیم وحدت در اختیار محافظهکاران مرتبط با نهاد رهبری قرار گرفت. بعد از سال ۹۲ و فضای جدید سیاسی، به تدریج نسل جدید دانشجو به صورت پراکنده با دیدگاههای متفاوت، طیفی از انجمنهای اسلامی دانشجویی را تشکیل دادند. بخشی با عنوان «تشکلهای اسلامی دانشجویان ایران» (تادا) فعالیت خود را آغاز کردند که به گفتمان اصلاحات نزدیکتر هستند. بخشی دیگر با عنوان «احیا» به دنبال احیای گذشته انجمنها بودهاند و خط مشی استقلال انجمنها را مورد تاکید قرار میدهند. برخی دیگر انجمنهای طیف «خط امام» هستند و از طرفداران بیت کنونی حمایت میکنند. نهادهای دانشجویی دیگری با عنوان «دانشجویان متحد» که مستقل و رادیکالتر هستند و همچنین نهادهای دیگری با عنوان «بسیج دانشجویی» در دانشگاه ها فعال هستند که از امکانات و حمایتهای نهادهای بیرون از دانشگاه بهرهمند هستند. همچنین برخی از این انجمنهای دانشجویی به گروههای خاص سیاسی وابسته هستند که پس از رد صلاحیت آقای احمدی نژاد در سال ۹۶ از شرکت در انتخابات خودداری کردند. جمع دیگری از انجمنهای دانشجویی با عنوان «عدالت خواه» از گروه سیاسی خاصی حمایت میکنند. در طیف دیگری «جامعه اسلامی دانشجویان» قرار دارند که با محافظهکاران چون حزب مؤتلفه و روحانیت مبارز ارتباط و همکاری نزدیک دارند و در سال ۹۶ از آقای رئیسی حمایت کردند. ایجاد چنین پراکندگی در نهادهای دانشجویی پس از رخدادهای سال ۷۸ در دانشگاههای کشور، که کاملاً متفاوت با شرایط گذشته است، عملاً نقش تضعیف جنبش دانشجویی را هدف قرار داده است که در گذشته نقش برجسته و تعیینکنندهای در تحولات سیاسی هماهنگ با جنبش اجتماعی ایران داشتهاند.
اما پس از سال ۹۸ و شرایط اپیدمی کرونا و تعطیلی دانشگاهها فعالیت عموم نهادهای دانشجویی کمرنگ شده و عملاً با وقفه قابل توجهی روبرو بوده است.
اعتراضات آبان ۹۸ را اغلب، قیام فرودستان مینامند. با این موضوع هم نظرید؟
بله، مجموعه گزارشها نشان میدهند که اقشار فرودست و طبفات متوسط رانده شده به حاشیههای شهری که با مشکلات معیشتی و تبعیض های مختلف روبرو هستند در پی افزایش ناگهانی قیمت بنزین در شهرهای زیادی دست به اعتراض مسالمتآمیز زدند و با رادیکالیزه کردن آن، زمینه سرکوب آنان فراهم شد.
در اعتراضات آبان ۹۸ در اصفهان، اولین نقاط تجمع تودههای مردمی در کنار دانشگاه بود، که اتفاقاً جوانان و مشخصاً دانشجویان در آن حضور چشمگیر و مؤثری داشتند. لذا به وضوح میبینیم که بعد از ۲۰ سال، خواستههای فعالان دانشجویی از اعتراض به توقیف مطبوعات به سمت همراهی با اعتراضات فرودستان حرکت کرده است. این گذار را در مجموع چگونه ارزیابی میکنید؟ ورود به این مسیر تازه را واجد چه الزامات و ضروریاتی میدانید؟
✅همانطور که قبلاً توضیح داده شد، دانشجویان در گذشته به طور طبیعی، بازگو کننده مطالبات اقشار مختلف جامعه بودهاند. در دهه ۷۰، مطالبه جامعه به ویژه طبقات متوسط، توسعه سیاسی بوده و جنبش دانشجویی به توقیف فلهای مطبوعات واکنش اعتراضی نشان میدهد. در آبان ۹۸ نیز که دانشجویان با اقشار فرودست جامعه در سراسر کشور ارتباط نزدیک دارند، به طور طبیعی در کنار خانوادهها و هموطنان دردمند خود حضور داشتهاند. در این جا باید به این سؤال پاسخ داده شود که آیا این گونه اعتراضهای مسالمتآمیز مردمی، بدون حضور نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی که نظم اجتماعات و مطالبات مشخص را مدیریت کند مفید و ثمربخش بوده است؟ تجربهء سالهای قبل از انقلاب و بعد از انقلاب نشان میدهند که اگر این گونه اجتماعات نظم و مدیریت نداشته باشند همواره این امکان وجود دارد که افراد نفوذی در قالبهای مختلف از جمله معترضین، زمینهء رادیکالیزه شدن فضای اعتراضی را فراهم سازند و بهانه برای سرکوب معترضین فراهم بشود. در دهه ۲۰ و در دهه ۳۰ رخداد ۱۶ آذر و در سال ۵۷ در فضای قبل از انقلاب، این تجربه وجود دارد و در سالهای بعد از انقلاب هم به دفعات چنین تجربهای را [در] رخدادهایی چون ۱۸ تیر ۷۸ و سرکوبهای بعد از سال ۸۸ شاهد بودهایم.
به نظر میرسد برخلاف جنبشهای دانشجویی در کشورهای صنعتی که در آنها ارتباط عمیقتری بین دانشجویان و جنبشهای کارگری برقرار بوده، پیش از انقلاب، جنبش دانشجویی در ایران (و یا حداقل جریان غیرمارکسیستی آن) چنین ویژگی را نداشت و یا کمتر داشت. آیا چنین بود؟ کمی با اتکا به تجربه تاریخی خودتان در این باره بگویید.
در سالهای قبل از انقلاب، جنبش دانشجویی همواره از جمله در نهضت ملی ایران اوایل دهه ۳۰ و انقلاب ۵۷ در کنار و هماهنگ با جنبش اجتماعی بوده است. در ایران جنبش کارگری مؤثر همچون کشورهای دیگر تا کنون شکل نگرفته است. همانطور که قبلاً گفته شد، جنبش دانشجویی مستقل در گذشته همیشه در کنار مردم و همراه جنبش اجتماعی زمان خود بوده است. در آینده نیز انتظار میرود با فرایندی که به تدریج طی خواهد شد، با تقویت نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی و احزاب سیاسی، جنبش دانشجویی نیز هماهنگ با مطالبات مشترک مردمی و جنبش اجتماعی ایران عمل نماید.
به عنوان سوال پایانی، امروزه چه افقی را برای آینده ایران، جنبشهای اجتماعی و به ویژه جنبش دانشجویی میبینید؟
با توجه به رشد آگاهی جامعه در فرایند تلاشها و اقدامات آگاهیبخش در چهار دهه گذشته و شناخت ریشهء مشکلات و بحرانهای کشور توسط عموم ایرانیان و با توجه به این سرمایه اجتماعی، باید با توکل و ایمان به خالق هستی به آینده امیدوار بود و برای تقویت جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی با صبوری، اقدامهای لازم را معمول داشت.
در پایان اگر صحبت ناگفتهای با دانشجویان دارید بفرمایید.
ضمن تشکر مجدد از برگزاری این گفتوگو و به امید گشایش در فضای عمومی جامعه برای توسعه گفتوگو در سطح ملی و دستیابی به وفاق ملی، حول مطالبات مشترک و عبور از بحرانهای جاری کشور با آگاهی و تضمین منافع ملی.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
یادداشتها:
۱.معروف به دانشجویان پیرو خط امام
۲.مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، ص ۱۰۵