افتادن در تله چپها
گفتوگو با محمدحسین بنی اسدی درباره ریشههای تسخیر سفارت آمریکا و پیامدهای آن
محمدحسین بنیاسدی، وزیر مشاور در امور اجرایی دولت موقت و داماد مهندس بازرگان در این گفتوگو ضمن اشاره به کارشکنیها و سنگاندازیهای متعدد در مقابل فعالیتهای دولت موقت، گروگانگیری سفارت آمریکا را در امتداد این کارشکنیها و تحت تأثیر فضایی هیجانی و رادیکال آن زمان میداند که گروههای چپ بهویژه حزب توده بهوجود آورده بودند. او حتی بخشی از دوستان و همفکرانش در نهضت آزادی ایران آن روز را هم متأثر از این فضای رادیکال میداند و جدایی آنها از نهضت آزادی را در این راستا تفسیر میکند.
ابتدا توضیح دهید اشغال سفارتخانهها تا چه حد در دیگر کشورها مسبوق به سابقه است؟
عرض کنم که اشغال سفارتها، حمله به سفارتها، در تاریخ دو قرن اخیر موارد بسیار داشته، اگر نگاهی کنیم به تاریخ این موضوع حدود ۲۸۰ بار به سفارتخانههای کشورهای مختلف حمله شده؛ ویژگی کلی این حملات یا گروگانگیریها به این ترتیب بوده که یک گروه انقلابی یا یک گروه چریکی یا جمعیت خشمگین و عصبانی حمله میکردند و برای مدتی که معمولاً مدت خیلی کوتاهی بوده سفارت را میگرفتند و بعد این افراد با نیروی پلیس حکومت، با آنها مقابله میشده، یا اینکه تسلیم میشدند یا اینکه عدهای از گروگانها را میکشتند و به یک نحوی یا خودشان هم از بین میرفتند یا تسلیم میشدند. در مورد ایران تفاوتش این هست که یک گروه تروریستی یا یک حزب چریکی نبوده بلکه ابتدا یک گروه از جوانان موسوم به دانشجویان پیرو خط امام این کار را شروع میکنند که به اصطلاح نزدیک بودند به حکومت و بعداً هم حکومت از اینها پشتیبانی میکند و در عمل حکومت ایران و ملت ایران در مقابل حکومت و کشور آمریکا و سایر کشورها که معترض بودند به این کار قرار میگیرد و این است که موضوع گروگانگیری را در ایران متمایز میکند از گروگانگیریهای دیگری که در سطح جهان شده است. یکی از ویژگیهای مهمش این هست که بسیار طولانی بوده؛ گروگانگیریهای دیگر در مورد سفارتخانهها ممکن است بعضیهایش یک ساعت، دو ساعت، یک روز، دو روز طول میکشیده و به ندرت میشده که به ماه یا سال برسد ولی گروگانگیری ایران از یک سال هم متجاوز میشود، حدود ۱۵ ماه میشود یعنی ۴۴۴ روز و در این مدت توجه کل جهان به این موضوع جلب میشود و در تاریخ چنین گروگانگیری سابقه نداشته، هنوز هم بعد از ۴۰ سال چنین چیزی در تاریخ رخ نداده با این همه آثار فراگیر؛ بهطوریکه بعد از آن هم قطع رابطه با آمریکا میشود، هم جنگ میشود و عراق به ایران حمله میکند، تحریمهایی به ایران تحمیل میشود و آثاری که امروز بهطور مشخص ما لمس میکنیم، ادامه همان است. اگر نگاهی بکنیم به جریان گروگانگیری سفارتخانهها، اتفاقاً اولینبار هم این کار در ایران در زمان قاجار صورت میگیرد؛ یعنی حمله به سفارتخانهها شاید اولینبار از طرف ایران آغاز میشود؛ در سال ۱۸۲۹ میلادی یا حدود ۱۹۰ سال پیش، سال ۱۲۰۸ هجری شمسی، بعد از اینکه ایران شکست میخورد در جنگ با روسیه، ابتدا مجبور به امضای یک قرارداد یا معاهدهای میشود به نام گلستان. همه میدانیم که تعداد زیادی از شهرها و ناحیههای قفقاز به روسیه داده میشود و حدود ۱۵ سال بعد در جنگ باز ایران شکست میخورد و منتهی میشود به قرارداد ترکمانچای، که در آن هم باز بخش بزرگی از ایران تجزیه میشود و داده میشود به روسیه. خب مردم خیلی عصبانی و خشمگین بودند و یک سال بعد از قرارداد ترکمانچای، مردم خشمگین حمله میکنند به سفارت روسیه در تهران و سفیر و تمام کسانی که آنجا کار میکردند؛ همۀ آنها را میکشند و این یک چیز نادری بوده و قبلاً اتفاق نیفتاده بوده، اسم سفیرش هم بوده الکساندر سرگییویچ، لقبش هم گریبایدوف بوده و این در جهان آن روز سابقه نداشته و اولینبار بوده، بعداً هم باز در سال ۱۳۰۳، یک جمعیتی، که گمان میکنم در دهۀ عاشورا هم بوده، حمله میکنند به کنسول آمریکا در تهران، با این توهم که کنسولگری یا خود آن کنسول آب سقاخانه یا آب چاه را مسموم کرده و او را آنقدر میزنند تا اینکه کشته میشود. این هم باز اولین حملهای بوده که به سفارت یا کنسولگری آمریکا در دنیا میشود که در ایران رخ میدهد؛ گویا ما در این کار سابقۀ تاریخی داشتیم! نام کنسولی که کشته میشود رابرت ایمبری بوده. تنها جایی که مشاهده میشود که شبیه ایران بوده موضوعی است که در چین رخ میدهد. حدود ۱۲۰ سال پیش، یعنی در ۱۹۰۰ میلادی، در پکن سفارتخانۀ کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، ژاپن،… (حدود یازده کشور غربی و ژاپن) در یک منطقه و شهرک دیپلماتیک بوده و احتمالاً گروههای مذهبی هم آنجا بودند و دور آنجا هم یک دیواری بوده و منطقه خاصی بوده که مورد حمله واقع میشوند. در آن دوره احساسات ضدخارجی و مخصوصاً ضدغربی زیاد بوده چون غربیها خیلی تجاوز کرده بودند و خیلی عملکرد بدی در چین داشتند. امتیازات زیادی برای خودشان گرفته بودند و دولت را تضعیف کرده بودند، تریاک را رواج داده بودند و… بسیار منفور بودند. یک گروه از روستائیان که سلوک خاصی داشتند، نوع خاصی از ورزشها را میکردند، نوع خاصی از عبادات را میکردند و معتقد بودند کسی که مثل آنها عبادت کند گلوله به رویش کارگر نیست…. آنها سخت متعصب بودند و ضدگروههای مذهبی مسیحی بودند، ضد چینیهای مسیحی شده بودند و ضد غرب بودند، آنها به این شهرک دیپلماتیک حمله میکنند و آنجا را محاصره میکنند، دولت هم ضعیف بوده و تسلیم اینها میشود و ابتدا از این گروهها میترسیده اما بعداً تسلیم میشود و از آنها حمایت میکند. بنابراین محاصره طولانی میشود و ۵۵ روز طول میکشد. آن دولتهایی که سفارتشان محاصره شده بود کشتی میفرستند، چهارصد تا نیرو پیاده میکنند و میآیند و این گروه روستائیان که به نام گروه باکسرها بودند را شکست میدهند و حدود ۵۰۰ نفر را که در آن شهرک دیپلماتیک بودند را آزاد میکنند. یعنی وقتی که دولت هماهنگ میشود و خودش نمیآید تا این قائله را تمام کند دولتهای خارجی دخالت میکنند و شهروندانشان را آزاد میکنند. اتفاقاً در ایران هم، بار اول که چند روز بعد از پیروزی انقلاب بود سفارت آمریکا اشغال میشود ولی خیلی سریع، آن گروههایی که اشغال کرده بودند که بیشتر گروهها چپی هم بودند مجبور میشوند که خارج بشوند و مرحوم دکتر یزدی با یک عدهای میروند و این کار را انجام میدهند و هیچ مسألهای هم پیش نمیآید چون دولت از اشغالگران طرفداری نکرده بود. در بار دوم هم ابتدائاً قرار نبوده که اصلاً طولانی بشود و قرار هم نبوده که حکومت طرفداری بکند ولی موضوعش پیچیده است که حکومت بعداً از اینها پشتیبانی میکند و منتهی میشود به چیزی که ما در چهل سال گذشته تجربه کردیم. این تفاوت گروگانگیری ما هست با آن چیزی که در دنیا رخ داده و همانطور که عرض کردم حدود ۲۸۰ بار به سفارتخانههای کشورهای مختلف حمله میشود که حدود ۶۰ تا ۷۰ بارش سفارتخانههای آمریکا مورد حمله قرار میگیرد. سفارت ایران هم در لندن مورد حمله قرار میگیرد، سفارت عربستان هم مورد حمله قرار میگیرد، منتهی در ایران این موضوع حمله به سفارتها، هم به سفارت عربستان، هم به سفارت انگلیس، تکرار شده و روابط ایران را با دیگر کشورها یک رابطۀ خصمانه میکند و آثارش هم ملاحظه میشود که باعث خصومت و رنجش شده است.
کارشکنیها در کار دولت موقت از چه زمانی شروع شد؟
کارشکنیها از همان ابتدای سال ۱۳۵۸ شروع شد. به این ترتیب که بعضی از آقایان -از جمله خلخالی-رفته بودند به قم و گفته بودند که در نخست وزیری در ظرفهای طلا غذا میخورند و زنان بیحجاب هستند و یک سری مطالب غیرواقع و تحریکآمیز. از همان موقع مشکلات وجود داشت. دولت موقت مأموریت خیلی مشخصی داشت و آن مأموریتش این بود که دستگاههای حکومت را که ماهها بود از کار افتاده بود، سازماندهی کند و زندگی مردم بتواند روی یک روال درست قرار بگیرد و همچنین رفراندوم در مورد تغییر رژیم ایران از سلطنتی به جمهوری بهطور رسمی و حقوقی و بعد از آن مجلس مؤسسان را تشکیل دهد و بهطور گستردهای از تمام سطوح و تمام شهرهای ایران نمایندگان بیایند و در یک زمان کافی قانون اساسی جدید را تنظیم بکنند و بعد از آن انتخاب رئیس جمهور و مجلس انجام شود و دولت را تحویل بدهد به دولت دائمی. تمرکز دولت موقت روی این موضوعها بود ولی هر روز مشکلی بهوجود میآمد و مداخله میشد در کار دولت، اعتصاب میشد، کارگران کار نمیکردند. گروههای به اصطلاح انقلابی که خیلیهایشان هم توسط گروههای چپ و حزب توده تحریک میشدند، میرفتند وزارتخانهها را میگرفتند، وزیر را گروگان میگرفتند و محبوس میکردند. خواستههای غیرواقعی را مطرح میکردند و انتظارت مردم را بالا میبردند. مطرح میکردند که چرا دولت نمیتواند مسائل و خواستههایی که حتی بعد ۴۲ سال هم امکان برآورده کردنشان نیست، سریع برآورده کند، مثلاً عنوان میکردند همهچیز باید مجانی شود: آب، برق، گاز، اتوبوس، نان…. که چرا در این مورد تأخیر شده و یا فردی به نام بابک زهرایی، از گروههای چپ آمد در تلویزیون صحبت کرد که اگر این دولت کنار برود ما ظرف ۲۴ ساعت وضع کشاورزی را درست میکنیم. از این شعارها تا بخواهید فراوان بود و اینها کارشکنیهایی بود که در مقابل دولت وجود داشت. مهمتر از آن تلویزیون و دستگاه تبلیغاتی بود که خودش را در مقابل دولت پاسخگو نمیدید و حمایت نمیکرد، برای خودش احساس استقلال میکرد و بهجای اینکه پشتیبانی از دولت بکند در مقابل دولت قرار داشت. دولت هم چند بار در این مورد اقدام کرد که استعفاء بدهد یا اعتراض کرد به عملکرد تلویزیون ولی اینها مؤثر واقع نشد. اغلب کارشکنیها در مقابل دولت موقت برمیگشت به نگرشهای اساسی که شادروان مهندس بازرگان داشت که معتقد بود باید کار را سنجیده، برنامهریزی شده و بهطور محکم انجام داد، نه از روی احساسات و هیجانات. در آن هیجان زائدالوصف دوران انقلاب اگر کسی راجع به نظم و عقلانیت صحبت میکرد برچسب میخورد که طاغوتی یا ملاحظهکار یا سازشکار است. همین فضا کار دولت موقت را دچار مشکل میکرد.
نقش گروهها و احزاب چپگرا در این کارشکنیها چه بود؟
در تمام این کارشکنیها گروههای افراطی و تندرو زیاد بودند، مخصوصاً حزب توده و گروههای چپ که دل خوشی از دولت موقت نداشتند، چراکه میدانستند مهندس بازرگان نگرششان با نگرش مارکسیستها خیلی تفاوت دارد. اینها کارشان این بود که شعارهای بسیار تند بدهند و انتظارات را بالا ببرند و ایجاد نارضایتی کنند و به مردم اینگونه القا کنند که خواستههای اقتصادی و اجتماعیشان خیلی راحت و خیلی سریع قابل تأمین است. چون آنها مدام تندروی میکردند گروههای مسلمان هم در آن دام افتادند و گمان کردند آنها هم باید شعارهای تند بدهند تا عقب نیفتند. یادم هست که در همان موقعها که دیدیم دوستان ما در شورای انقلاب و جاهای دیگر شعارهای خیلی تند میدهند، پیغام دادیم به بعضی از دوستانی که با ایشان ارتباط نزدیکتری داشتیم و وقتی که این را با مرحوم دکتر بهشتی مطرح کرده بودند گفتند بله درست است ولی وقتی گروههای چپ شعار تند میدهند اگر ما ندهیم عقب میافتیم و بدین ترتیب گروههای چپ خیلی کارشکنی کردند و مسلمانهای تندرو هم خیلی خیلی کارشکنی کردند حتی گروههایی که به ما بسیار نزدیک بودند و در مبارزات سهیم بودند. مثلاً گروه آقای دکتر پیمان شعارهای بسیار تندی داد علیه دولت موقت و اولین کسی بود که گفت این دولت موقت دولتی لیبرال است و شعار «لیبرالیسم جادهصافکن امپریالیسم» را مطرح کردند. خب جوانان انقلابی و احساساتی هم اینها را باور میکردند حتی کسانی که در سطوح خیلی بالا بودند معتقد بودند باید هر چه سریعتر کارهای خیلی انقلابی کرد و اعتقادی به برنامهریزی، مالاندیشی و سازماندهی نداشتند. برخی که اصلاً میگفتند سازمان برنامه منحل شود، هر وزیری مقداری پول داخل کشویش داشته باشد و افراد یا کسانی که میآیند و تقاضایی دارند مستقیم به ایشان پول داده شود و گفته شود بروید این کار را انجام دهید. جهاد سازندگی را که آغاز کردیم روحانی که با ما همراهی میکرد روشش همین بود که پول نقد بسیار زیادی داشته باشیم و مستقیماً هرکسی که میآید پول را در اختیارش بگذاریم که برود کاری انجام دهد و بدین ترتیب نه برنامهای بود و نه کنترلی و معلوم هم نبود که نهایتش به کجا میرسد.
آیا میتوان تخریب دولت موقت را در جهت سیاستهای بعضی کشورهای بلوک شرق یا مداخله مستقیم آنها دانست؟
آن چیزی که میتوان گفت این است که حزب توده بسیار نقش داشته در این تخریبها و حتی گروگانگیری، بهطوری که از همان روزی که گروگانگیری شروع میشود و از روز ۱۴ آبان، حزب توده حضور بسیار پررنگی در تظاهرات و در جلوی سفارت آمریکا داشته است. اسنادی که سالهای اخیر منتشر شده نشان میدهد که کیانوری در ارتباط با سیستم اینتلجنس آلمان شرقی و شوروی بود. بنابراین میتوان گفت بلوک شرق از جمله شوروی سابق در جریاناتی که در ایران رخ میداده از جمله گروگانگیری نقش داشته، این در مصاحبههای اعضای نهضت گفته شده، اسنادش هم توسط مجله اندیشه پویا منتشر شده و کسی هم آنها را تکذیب نکرده است.
چرا رادیو و تلویزیون با حملهکنندگان به دولت همراه شد؟
داستانش به این ترتیب است که عصر ۲۲ بهمن پس از پیروزی انقلاب، آقای قطبزاده به اتفاق چند نفر دیگر از جمله بنده که پیشنهاد کردم برویم به رادیو و تلویزیون. ایشان هم آمدند و آنجا مستقر شدند. بعد از مدتی هم آنطور که شنیدم حکم ریاست صداوسیما یا رادیو و تلویزیون را از مرحوم مهندس بازرگان دریافت میکند. ایشان بهاحتمال زیاد علاقهمند بوده که در هیأت دولت هم حضور داشته باشد و در سطح وزرای دولت موقت محسوب گردد. منتهی سازماندهی کار بدین صورت بود که در آن زمان رادیو و تلویزیون جزو وزارت ارشاد بود و وزیرش آقای میناچی آن را نمایندگی میکرد. چون آقای قطبزاده نتوانست به هیأت دولت بیاید و مهندس بازرگان با این موضوعی که خلاف تشکیلات و سازمان عمل بکنند موافق نبودند از همان ابتدا ایشان با مهندس بازرگان زاویه پیدا کرد و این زاویه هم شاید قبل از پیروزی انقلاب ایجاد شده بود، از زمانی که مهندس بازرگان میروند به فرانسه و ملاقات میکنند با امام خمینی. آنجا ایشان ملاحظه کرده بود که مهندس بازرگان مواضع مستقل خودش را دارد. از همانجا احساس مخالفت را داشتند، بعد از انقلاب هم چون خواسته ایشان مورد استقبال قرار نمیگیرد، بنابراین تلویزیون مشی موافق دولت را دنبال نکرد و در مواردی که میتوانست بر خلاف دولت هم مطالب را مطرح میکرد. به عنوان مثال در اولین نوروز بعد از انقلاب، تمام سفرای کشورهای مختلف آمدند به نخستوزیری برای تبریک به نخستوزیر به خاطر سال نو و هم انقلاب. در این مراسم حتی یک خبرنگار از رادیو و تلویزیون نبود که این مراسم را منعکس کند و الان شما هیچجا نمیتوانید سابقهای از این مراسم پیدا بکنید و دولت تنها ارتباطش که باید از طریق صداوسیما با مردم میبود قطع شده بود. تصور کنید امروز دولت و حکومت نتوانند از طریق صداوسیما برای ارتباط با مردم استفاده کنند. از طرف دولت موقت تلاش شد که ایشان تغییر کند چون قدرت به هر حال در دست شورای انقلاب بود و راحت نمیشد او را تغییر داد ولی آنها هم موافقت نکردند و ایشان ادامه داد تا جریان گروگانگیری و استعفای دولت موقت. استعفای دولت موقت هم بدون اجازه دولت پخش شد و رهبر انقلاب و شورای انقلاب را در برابر عمل انجام شده قرار داد. اگر خبر استعفا پخش نشده بود دولت موقت شاید ادامه داده بود و وضعیت با شرایط امروز تفاوت داشت.
چرا نهضت آزادی همسو با اشغال کنندگان و بر خلاف نظر مرحوم مهندس بازرگان بیانیه صادر کرد؟ این اختلاف درونی ناشی از چه بود؟
نهضت آزادی واقعاً مشی اش مشخص است و همان موقع موضع گیری کرد و مخالف این اعلامیه بود. در دوران دولت موقت خیلی از اعضای نهضت آزادی بنا به تعهدی که داشتند فعالیت حزبی نمیکردند و تمام انرژی و نیرویشان صرف کارهای اجرایی مربوط به دولت و ساماندهی کشور بود. در آن برهه مرحوم مهندس سحابی و تعدادی از جوانها که تازه از اروپا برگشته بودند و احساسات انقلابی داشتند و خود مهندس سحابی هم که پس از مدتها زندان و تماسهایی که آنجا با گروههای انقلابی و چپ داشتند، یک نگرش متفاوتی داشتند نسبت به انقلاب و شیوههای اداره جامعه. بنابراین آنها که جو حاکم بر جامعه رویشان تأثیر زیادی داشت، دولت موقت را که در عمل مسئولیت داشت مورد نقد و انتقاد قرار میدادند و موقعی که این گروگانگیری انجام شد به نظرشان یک کار بسیار ارزشمندی شده بود و از این جهت آن اعلامیه را دادند و آن اعلامیه هرگز مورد قبول مهندس بازرگان و رهبران نهضت آزادی از جمله دکتر سحابی نبود. یک اطلاعیه احساساتی بود که بعدها خودشان متوجه شدند چقدر دور است از واقعیتها و ارزشها و اصولی که نهضت آزادی به آن پایبند بود. البته بعد از گروگانگیری وقتی دانشجویان خط امام به اصطلاح خودشان شروع کردند به افشاگری و طرح اتهاماتی که جز ایجاد اختلاف و تفرقه در جامعه نمیکرد، طیف مهندس سحابی با دیگر اعضای نهضت یک اطلاعیه مشترک دادند و محکوم کردند عملکرد کسانی را که در سفارت آمریکا مستقر شده بودند یعنی دو سه ماه طول کشید تا متوجه خطای خودشان بشوند، بنابراین آن یک موضوع استثنایی و یک خطای تاریخی بود که به نام نهضت اعلام شد ولی هرگز با خط مشی و ماهیت فعالیتهای نهضت هماهنگ نبود. البته قبلاً آن عده که ۱۴ نفر بودند از نهضت انشعاب کردند و بعد از این انشعاب خیلی از آن افراد راضی نبودند حتی بارها هم صحبت شد و دکتر سحابی خیلی مایل بود که آقای مهندس سحابی برگردد به نهضت و اشتباهی که صورت گرفته بود جبران بشود ولی آنها هم معذوراتی داشتند.
مهندس بازرگان در قضیه تعطیلی سفارت اسرائیل بسیار هوشمندانه عمل کرد که مانع بروز حواشی و پیامدهای فاجعهبار شد. آیا با توجه به شکلگیری تدریجی جو ضد آمریکایی، امکان اقدامی مشابه درباره سفارت امریکا به صلاح نبود؟
نه، اصلاً قابل مقایسه نیست. ایران با اسراییل حتی در زمان قبل از انقلاب هم روابط دیپلماتیک نداشت بلکه یک روابط پنهانی بود و اعتراض ایران و مسلمانان به اسراییل یک اعتراض عمیق بنیادی بود به خاطر فلسطین، بنابراین هرگز یک سفارت علنی نبود که لزومی باشد کار رادیکالی انجام شود. این درحالی است که در مورد آمریکا، سفارت داشتند، روابط خیلی گسترده بود و نقش آمریکا در منطقه، نفوذش، ارتباطهایی که ما داشتیم، دانشجویانی که آنجا داشتیم، مسائل را پیچیدهتر میکرد. در ۹ ماهی که دولت موقت بود، آنها علیه دولت موقت اقدامی نکردند و دولت دلیلی نمیدید که با آنها قطع رابطه کند. موضوع اصلی شاه بود که او را در آمریکا پذیرفته بودند و این را هم دولت موقت و وزارت امور خارجه اعتراض کرده بود و به شدت دنبال میکردند و همه ما مخالف بودیم و موضوع مورد اختلاف این بود وگرنه چیز دیگری نبود و به خاطر این موضوع نمیشد فقط کوتاهمدت را نگاه کرد. الآن هم بعد از چهلوچند سال میبینیم قطع رابطه و ایجاد خصومت چه آثاری هم در منطقه دارد و هم در سطح جهانی. قطع رابطه ایران و آمریکا از طرف ایران انجام نشد. این آمریکا بود که قطع رابطه کرد، حتی نیروهای انقلابی هم قطع رابطه را انجام ندادند.
آیا در حلقه نزدیکان رهبر انقلاب افرادی همسو با دولت موقت و مخالف با اشغال سفارت و تندرویها حضور داشتند؟
بله، واقعیتش این است که بسیاری از افراد حلقه نزدیک به رهبر انقلاب و گروههای انقلابی، افراد منطقی و میانهرو بودند، حتی بعد از گروگانگیری و بعد از دستگیری و اتهاماتی که به شادروان امیرانتظام زدند، آقای قدوسی که دادستان انقلاب بود گفته بود هیچیک از این مطالبی که علیه امیرانتظام میگویند درست نیست و عملکرد دولت موقت کاملاً عملکرد منطقی بوده است و منافع کشور و منافع ملی را در برگرفته یا مثلاً آقای دعایی آدم معتدلی بود. همه قربانی یک جوی شدند که حاکم شد و آن جو نتیجه تندرویهایی بود که گروههای چپ چه مسلمان چه مارکسیست در ایران ایجاد کردند وگرنه اغلب رهبران یا اعضای شورای انقلاب مثل مطهری، منتظری همه میانهرو و معتدل بودند و همه معتقد بودند فرایند پیشرفت و کمال در جامعه باید برنامهریزی بشود و با اقدامات تدریجی بهپیش برود ولی در مقابل جوی که ساخته شده بود همه تسلیم شدند. تا جایی که من میدانم حتی دوستان نزدیک به خود نهضت هم در این جو قرار گرفته بودند، تنها کسی که پابرجا بود و اصولی رفتار کرد و هرگز تسلیم جو نشد مرحوم مهندس بازرگان بود.
آیا از طرف آمریکاییها سیگنالهایی مبنی بر تداوم ارتباط منطقی با دولت انقلابی ایران وجود داشت؟
بله آنها مایل بودند که ارتباط منطقی داشته باشند. من خودم یک تجربه مستقیم دارم که هیچکس دیگر ندارد و آن تجربه در مورد پایگاههایی بود که آمریکا از طریق آنها میتوانست انفجارهای اتمی در کشورهایی مثل روسیه را کنترل کند که این دستگاهها و پایگاهها در خوجیر بود در نزدیکی تهران و برای آمریکاییها خیلی مهم بود که بتوانند آنها را در اختیار داشته باشند. بعد از انقلاب اینها همه از آمریکا گرفته شده بود و در اختیار دولت ایران بود و هیچ آمریکایی در آن منطقه حضور نداشت. آمریکاییها خیلی مایل بودند که آن امکانات و وسایل عمیقی که زده بودند را داشته باشند و بتوانند این اطلاعات را بازکسب کنند. فرستاده مستقیم وزیر امور خارجه آمریکا رمزی کلارک به ایران آمد که در این مورد مذاکره کند. مهندس بازرگان از من خواستند به عنوان شخصی که مورد اعتمادشان بود در آن جلسه باشم و مذاکرات را دنبال کنم که درست صورت بگیرد و خیلی هم محرمانه بود. در آن جلسه دیدم که آقای رمزی کلارک آمد و با احترام بسیار و با خواهش و تمنا درخواست کرد که اگر میشود دسترسی داشته باشند به این چاهها و امکانات و بتوانند مانیتور کنند و مراقبت کنند که روسها آزمایشات اتمی نداشته باشند. مذاکرات خیلی مفصلی کرد. برای من جالب است که مهندس بازرگان مخالف نبود ولی حتی یک کلمه جواب مثبت هم نداد. قضاوت من این بود که آنها نمیخواهند با زور یا با خصومت و قلدری این خواستهشان را انجام دهند، آمدهاند مذاکره میکنند. البته در آن جلسه مهندس بازرگان هیچ پاسخی ندادند و او هم خداحافظی کرد و رفت. اینکه بعداً با شورای انقلاب مطرح کردند و آنها چه جوابی دادند من الآن آنها را نمیدانم. از خود مرحوم مهندس بازرگان حداقل بیش از یکبار شنیدم که در آن دوره آمریکا در کار دولت موقت کارشکنی نکرد. نمیگویم همکاری کرد ولی کارشکنی هم نکرد.
به اعتقاد شما حل این مناقشه چهلساله به چه الزاماتی نیازمند است؟
مسأله گروگانگیری که در ایران انجام شد یک سرشکستگی بزرگی برای آمریکا بود. آمریکا واقعاً تحقیر شد و هر کاندیدایی در آمریکا که میتوانست این گروگانها را با آبرومندی آزاد کند از رقیبش پیش میافتاد و خیلی مهم بود که در آن زمان کارتر بتواند این گروگانها را آزاد کند. رقیب کارتر آن موقع ریگان بود. ریگان یک هنرپیشه بود از هالیوود و خیلی طرفدار شد و مردم آمریکا که به ظاهر قضاوت میکنند معمولاً به او خیلی علاقهمند بودند. کارتر یک رئیسجمهوری بود که بسیار اخلاقی بود نسبت به سایر رئیسجمهورهای آمریکا. با آزاد کردن گروگانها در زمان کارتر ما میتوانستیم کمک کنیم به اینکه کارتر مجدداً به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب بشود. همانطور که گفتم، کارتر شخص با پرنسیبی بود در مقایسه با رئیس جمهورانی که در دوران اخیر انتخاب شدهاند. کارتر شاید تنها رئیسجمهوری است که در مورد فلسطین کتاب نوشته و از حقوق فلسطینیها در برابر اسرائیل دفاع کرده، انسانی بوده و هست که اهل اخلاق و دینداری بوده؛ در یکی از سخنرانیهایش گفته بوده که من روزی ۲۳ بار نماز میخوانم؛ یعنی ازنقطهنظر دینداری هم یک مسیحی دینداری بود و ما به او کمک نکردیم. خیلی انتظار داشتند تا قبل از اینکه کارتر از کاخ سفید برود، اینها گروگانها آزاد کنند تا یک افتخاری برای کارتر محسوب بشود. ولی ایران دست نگه داشت تا آن مراسم انجام شد و کارتر از کاخ سفید بیرون برود، بهمحض اینک ریگان آمد گروگانها را آزاد کردند و ریگان اصلاً ازنقطهنظر اخلاقی و فکری و سواد و… قابل مقایسه با کارتر نبود. اینکه کارتر یک کارهای اشتباهی کرده آن هم درست است، مثلاً آمد گفت که ایران (زمان شاه) جزیرۀ ثبات است. در آن هم دچار اشکال و توهم بود ولی با وجود این در مقایسه با دیگر رئیسجمهورهای معاصر آمریکا خیلی متفاوت بود. به هرحال ایران بهخاطر خصومتش با آمریکا، و بهخاطر اینکه در زمان کارتر این گروگانگیری و حمله طبس و… اتفاق افتاد، به او کمک نکرد و مسیر تاریخ آمریکا افتاد در جهتی که مخرب بود و منتهی شد به تحریمها و خصومتهای بیشتر. اگر در زمان کارتر گروگانها آزاد شده بودند و کارتر دوباره رئیسجمهور شده بود، او هم مسیر صلح و تعامل و رعایت حقوق ایران را میکرد ولی به هرحال آزادی گروگانها نقش بسیار مهمی داشت در اینکه چه کسی پیروز انتخابات آمریکا بشود. به نظر من مهمترین چیز این هست که ما در داخل خود کشور موفق بشویم اصلاحات اساسی انجام بدهیم، اصلاحاتی که حقوق اساسی ملت را تأمین کند، حاکمیت ملت را تأمین کند. اگر این اتفاق بیفتد مسائل ما با دنیا از جمله آمریکا هم بهبود پیدا میکند. بنابراین مهمترین الزاماتش به نظر بنده اصلاحات داخلی و آن چیزی که ما به آن میگوییم اصلاحات جامعه محور که جامعهای توانمند داشته باشیم، جامعهای که اصول آزادی در آن رعایت شود، حقوق اساسی مردم تأمین شود. ارزشها و اصول اسلامی در آن حاکم بشود و هم به آزادیها و حقوق اساسی مردم توجه شود.