بخش پنجم:
اقدامات دفاعی
در طی سالهای ۱۳۵۰ الی ۱۳۵۷، فشار و سرکوب فعالان سیاسی، از همه طیفها، از روشنفکران گرفته تا روحانیون، بطور بیسابقهای بالا گرفت. این فشارها به خصوص …….. از آغاز مبارزات مسلحانه، با خشونتهای جدیدی همراه بود.
یکی از اقدامات برجسته ایرانیان فعال سیاسی خارج از کشور در حمایت از این زندانیان، اعزام ناظر بینالمللی به دادگاهها و نیز بازدید از زندانها و گفتگو با زندانیان و سپس بعد از بازگشت انتشار گزارش و یافتههایشان میباشد. در این راستا، گروههای سیاسی چپ، دانشجویان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، و گروههای ملی و ملی ـ اسلامی، فعال بودهاند.
نهضت آزادی ایران نیز به سهم خود، برابر با توان و امکانات گامهایی برداشته است. در اروپا آقای صادق قطبزاده و در آمریکا آقای دکتر ابراهیمی یزدی، در تماس منظم با سازمانهای بینالمللی حقوق بشر بودهاند و این سازمانها را به اعزام ناظرینی برای بررسی وضع زندانها و دادگاهها قانع میکردهاند.
ناظرینی که از طرف نهضت آزادی به ایران میرفتند، به آقای دکتر سیداحمد صدر حاج سیدجوادی معرفی میشدند و ایشان مسئول پذیرایی از این ناظرین و ترتیب ملاقات با آنها با خانوادههای زندانیان سیاسی بودند.
گزارشهای کلیه این ناظرین متأسفانه در دسترس نیستند. اما برخی از آنها که جمعآوری شده است به شرح زیر میباشد:
فهرست گزارشها:
۱- اعلامیه مشترک سازمانهای بینالمللی مهر ماه ۱۳۵۱
۲- گزارش ناظر بینالمللی ـ روژلار دیماه ۱۳۵۱
۳- فدراسیون بینالمللی حقوق بشر ـ بهمن ۱۳۵۱
۴- گزارش صادق قطبزاده دیماه ۱۳۵۲
۵- دفاع از اعضای حزب ملل اسلامی ۱۳۵۲
۶- گزارش نماینده نهضت آزادی ایران از کنگره سازمان بینالمللی حقوقدان دموکرات ـ ۱۹۷۵ اردیبهشت ۱۳۵۳
۷- گزارش بودلو ـ ناظر اعزامی به ایران آبان ۱۳۵۳
۸- گزارش فعالیتهای بینالمللی دیماه ۱۳۵۳
۹- گزارش شکنجه در ایران ـ دیماه ۱۳۵۳
۱۰- مقاومت در برابر شکنجه/ دیماه ۱۳۵۳
۱۱- کنگرههای بینالمللی حقوق زنان دموکرات فروردین ۱۳۵۴
۱۲- اعزام ناظر بینالمللی در ایران اردیبهشت ۱۳۵۴
۱۳- عفو بینالمللی ـ شاخه فرانسه ـ تیر ۱۳۵۴
۱۴- عفو بینالمللی ـ شاخه فرانسه ـ آبان ۱۳۵۴
۱۵- اعلامیه نظّار بینالمللی آذر ۱۳۵۴
۱۶- تریبون بینالمللی راسل ـ دیماه ۱۳۵۴
۱۷- جبهه مترقی فرانسه فروردین ۱۳۵۵
۱۸- تلگراف جامعه بینالمللی حقوق بشر درباره زندانیان سیاسی ایران ـ ۲ اوت ۱۹۷۷ ـ مرداد ۱۳۵۵
۱۹- انجمن فرانسوی دوستی و همبستگی با مردم ایران ـ دیماه ۱۳۵۵
۲۰- گزارش ناظران بینالمللی ۱۳۵۶
۲۱- گزارش ملاقات مسئول عفو بینالملل ـ خانم آن برلی مرداد ۱۳۵۶
۲۲- گزارش سفر به نیویورک و تسلیمنامه کمیته حقوق بشر بهمن ۱۳۵۶
۲۳- اطلاعیه جامعه بینالمللی حقوق بشر درباره آقایان علیاصغر حاج سیدجوادی و مهندس بازرگان ـ آوریل ۱۹۷۸ ـ فروردین ۱۳۵۷
۲۴- گزارشی از بازتاب فعالیتهای دفاعی بدون تاریخ
۲۵- بیانیههای مطبوعاتی انگلیسی و فرانسه
اعلامیه مشترک سازمانهای بینالمللی درباره زندانیان سیاسی ایران
اطلاعیه
۱۰ اکتبر ۷۲ (۱۸ مهرماه ۱۳۵۱)
اطلاعات تأیید شدهای که جدیداً به سازمانهای امضاکننده ذیل واصل گردیده حاکی از دستگیریهای جدیدی در ایران میباشد. همچنین شکنجههای نظامیافته و شدیدتری بر روی مردان و زنان و کودکان و افراد مسن ـ و در مواقعی بر روی تمام افراد خانواده زندانیان ـ اعمال میگردد. محمود مشایخی و حسن کبیری در زمره کسانی هستند که اخیراً به وسیله ساواک به قتل رسیدهاند.
محمد مفیدی و عباس شیبانی و افراد بسیار دیگری در حال حاضر در زندان به سر میبرند. سازمانهای امضاکننده زیر اعمال غیرانسانی فوق را محکوم میکنند. همچنین یکبار دیگر توجه سازمان ملل متحد و نیز سرکمیسیون مربوطه آن را به رسیدگی به اینگونه اعمال جلب نموده و خواستار آنند که اقدامات لازم برای پایان دادن به اینگونه دستگیریها و شکنجهها انجام پذیرد.
سازمان بینالملل عفو (بخش فرانسه)
سازمان بینالمللی حقوقدانان دموکرات
دبیرخانه بینالمللی حقوقدانان کاتولیک
سازمان بینالمللی حقوق بشر
متن این اطلاعیه در اغلب روزنامههای فرانسوی از جمله لوموند، فیگارو و امانیته به چاپ رسید.
چهار سازمان بالا به اضافه انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات، تنها سازمانهای بینالمللی حقوقی و انسانی هستند که وابسته به سازمان ملل متحد و یونسکو میباشد. این پنج سازمان و سازمان بینالمللی حقوقدانان پروتستان، که فقط وابسته به یونسکو میباشد، در موارد و مواقع مختلف و شرایط متفاوت در مورد شرایط ضدانسانی و اختناق در ایران موضعگیریهای صریح و قاطعانهای نمودهاند.
این شش سازمان به کرّات در مورد ایران اعلامیههای مشترکی دادهاند.
گزارش ناظر بینالمللی ـ فرانسه روژلاو
گزارش زیر توسط یک ناظر بینالمللی که اخیراً پس از انتشار خبر محاکمه دکتر شیبانی و محمد مفیدی از اعضای نهضت آزادی ایران و سازمان مجاهدین خلق به ایران رفته بود، در روزنامه لوموند منتشر شد. این گزارش روزی به چاپ رسید که خبر شهادت محمد مفیدی و عباسی نیز در همان شماره منتشر شد.
و اینک متن گزارش:
«روزنامه لوموند» در تاریخ ۵ ژانویه ۷۳ (دیماه ۱۳۵۱) خبری کوچک از آژانس خبری رویتر بدین شرح نقل نمود «اعدام پنج نفر متهم به تروریسم در تاریخ چهار ژانویه در تهران» افشای این خبر مقامات حقوقی و هم سازمانهای بینالمللی غیردولتی را که توجهشان از مدتها قبل به خفقان در ایران جلب شده بود، سخت نگران ساخت. این خبر بیش از همه مرا تحت تأثیر قرا داد زیرا پس از ناظرین بینالمللی گذشته، انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات و هم دبیرخانه بینالمللی حقوقدانان کاتولیک مرا مأمور کرده بودند که به عنوان ناظر از تاریخ ۷ الی ۱۶ دسامبر ۷۲ (آذر ۱۳۵۰) به ایران بروم. من مأمور بودم که در محاکمه یک دانشجوی جوان به نام محمد مفیدی و شوهرخواهر او دکتر عباس شیبانی که اولی متهم به قتل «سرتیپ طاهری» رئیس پلیس و دومی متهم به همکاری در این امر بود، شرکت کنم. دکتر عباس شیبانی یکی از شخصیتهای معروف نیروی مخالف در ایران است که تا به حال در حدود ده سال را در زندان گذرانده است.
من در مرحله نخست «دکتر عاملی» را که قبلاً وزیر دادگستری ایران بود در مقام دبیر کل کمیسیون ایرانی حقوق بشر (که توسط شاه به این سمت منصوب شده) ملاقات کردم. دکتر عاملی به من خاطرنشان ساخت که هیچگونه تماسی با شیبانی و مفیدی امکانپذیر نیست، زیرا تحقیقات از آنها پایان نیافته و شخصی که در این توطئه شرکت داشته هنوز دستگیر نگردیده است. من همچنین نخست وزیر «آقای هویدا» را دو بار ملاقات کردم. او صریحاً تأکید کرد که دولت ایران سازمانهای بینالمللی را که من نماینده آنها بودم به رسمیت نمیشناسد. (این امر مغایر اعلامیه حقوق بشر است که دولت ایران آن را قبول نموده است) ولی من میتوانم به منزله یک ناظر خصوصی در هر محاکمهای که میل داشته باشم شرکت کنم و حتی یک مترجم نیز در اختیارم قرار خواهد گرفت. طبیعتاً من سؤال کردم که آیا محاکمهای در جریان است یا خیر؟ آقای هویدا پس از آنکه مخالفان رژیم شاه را عدهای «خل» قلمداد کرد، تأکید نمود که محاکمهای در جریان نیست و اینکه تمامی محاکمات مهم ۱۵ روز قبل از آغاز در روزنامهها اعلام میشود و همچنین در صورت شروع محاکمات مورد نظر من، او پانزده روز قبل شخصاً مرا مطلع خواهد نمود.
دکتر عاملی نیز به من گفت که روزنامهها تاریخ محاکمات را قبل از شروع اعلام میکنند. خانواده متهمین نیز بدون کوچکترین اشکالی میتوانند در محاکمات حضور یابند و اینکه در حال حاضر محاکمه مهمی در جریان نیست. بدان جهت روزنامهها مطلبی منتشر نکردهاند. با یان وصف دکتر عاملی به من پیشنهاد کرد که میتوانم در محاکمات روزمره دادگاههای نظامی شرکت کنم و متذکر شد که این محاکمات مربوط به خلافهایی است که معمولاً سربازان در حین انجام وظیفه مرتکب میشوند. طبیعی است شرکت در اینگونه محاکمات مربوط به مأموریت من نبود.
اکنون با نهایت تأسف و تألم دریافتم ـ با وجود آنکه آقای هویدا مرا بسیار در محل اقامت خود نپذیرفت و بارها نیز اطمینان خاطر داد ـ پنج نفر را به جرم سعی در گذاشتن بمبی در یک پمپ بنزین (فقط سعی) در تاریخ ۱۳ دسامبر ۷۲ دستگیر و فقط پس از سه هفته بدون آنکه کوچکترین خبری از دستگیری و محاکمه و بالاخره اعدام کردهاند. دکتر عاملی (که اکنون از مقام خود معزول شده است) به من صریحاً گفت که «دادگاههای نظامی برای سرعت انجام عدالت مجهزتر میباشند» حقایق فوق نیز نمودار آنست که این سرعت مبتنی بر کنترل کامل نیز میباشد. علاوه بر آن، اطلاعات رسیده حاکی از اینست که در همان چهارم ژانویه ۷۳ دو نفری را که من خصوصاً برای شرکت در محاکمه آنها به ایران رفته بودم، شیبانی و مفیدی، محاکمه و اولی را به دو بار و دومی را به سه بار اعدام محکوم کردند (فقط) آری، در این مورد نیز اختفای کامل رعایت شده است. دولت ایران از حملاتی که روزنامههای فرانسه و سایر کشورها به آن کردهاند و همچنین اطلاعاتی که ناظرین گذشته از وضع ایران داده بودند سخت ناراحت بود. اینجانب به سهم خودم سعی در نهایت بیطرفی داشتم و گفتار مقامات رسمی ایران از قبیل آقای هویدا نخستوزیر را کاملاً به عنوان حکم و واقعیت تلقی نمودم. اکنون باید بگویم که من در میان اظهارات مقامات رسمی ایران از یک طرف و حقایقی کاملاً خلاف آن که به طور روشن برملا شدهاند، از جانب دیگر قرار گرفتهام، حقایقی که با نهایت تأثر، اطلاعات جمعآوری شده توسط سازمانهای بینالمللی را که من به نمایندگی آنها به ایران رفته بودم کاملاً تأیید مینماید.
دولت ایران در سال گذشته جشن عظیم ۲۵۰۰ ساله سلطنتی را در تخت جمشید برپا نمود. در ۲۶ ژانویه جشنهای «انقلاب سفید» نیز در تهران برپا خواهد شد. ولی در همین ایام ساواک (پلیس سیاسی) «تروریستها» را دستگیر میکند. قانوناً ساواک باید پس از ۲۴ ساعت که به ندرت اتفاق میافتد متهمنی را در دادگاه حاضر نماید. ساواک در همهجا هست و به همه مشکوک. اکنون سه هزار زندانی سیاسی در انتظار محاکمه به سر میبرند. احکام صادره درباره آنها قطعاً سخت خواهد بود و بعضاً حکم مرگ درباره آنها صادر خواهد شد. از تاریخ مارس ۷۱ تاکنون شماره احکام اعدام به طور رسمی ۶۸ بوده است یعنی هر ده روز یک نفر به جوخه اعدام سپرده شده است. وانگهی شخصیتهای بزرگ مذهبی به نام «مارکسیستهایی که در لباس مذهب قرار دادند» تبعید گردیدهاند. سه مسجد در تهران که یکی از آنها حسینیه ارشاد است به وسیله قوای نظامی اشغال شده است. به من اطلاع داده شده که پاهای محمد مفیدی در زیر شکنجه شکسته است. آیا این دلیل آن نمیتواند باشد که او در نهایت اختفا محاکمه شده و بدین وسیله از اینکه کسی بتواند وضع جسمی او را دریابد جلوگیری نمودهاند و یا امکان داده شود واقعیت اتهاماتی که به او زده شده است روشن گردد؟
وقتی کشوری در سازمان ملل متحد پذیرفته میشود و وقتی که قرارداد حقوق بینالمللی را تصویب میکند، طبیعتاً مقداری تعهدات را نیز میپذیرد و از آن قبیل قبول شرکت ناظرین سازمانهای بینالمللی غیردولتی در محاکمات سیاسی.
ایران به واقع کاملاً از این تعهدات آگاه بوده است زیرا اولین کنفرانس حقوق بشر از جنگ بینالملل دوم در تهران برگزار کرده و هم اینکه ریاست کمیسیون بینالمللی حقوق بشر و همچنین کمیسیون حقوق بشر در ایران هر دو به عهده شاهزاده اشرف خواهر دوقلوی شاه بوده است.
از آنگاه، قضایا تغییرات بسیار یافته است…
بدون تردید مفیدی و شیبانی دو نمونهای از موارد بیشمارند ولی آنها در حال حاضر به علت اعدام پنج نفر در ۴ ژانویه در موقعیت خاصی به سر میبرند و هنوز زندهاند. مضحکه عدالت که منتهی به محکومیت آنها شده دلیلی برای نمونه قرار دادن این دو مورد.
دو روز است که من تلاش بیحاصلی در تماس گرفتن با سفیر ایران در پاریس مینمایم و سه بار نیز به آقای هویدا در تهران تلفن کردم و ایشان همیشه غایب بودهاند. بنابراین مسئله مهم و فوری اینست که وجدان بینالمللی بسیج گردد و مداخلاتی از جانب مقامات مهم سیاسی که مؤثرتر از مداخله من میباشد، در مقابل دولت ایران و هم کشورهای عضو سازمان ملل متحد که علاقمند به دفاع از حقوق بشرند صورت پذیرند.
فرانسه روژلار
وکیل دعاوی در پاریس
ژانویه ۷۳ (دیماه ۱۳۵۱)
فدراسیون بینالمللی حقوق بشر (۱)
فدراسیون بینالمللی حقوق بشر که یک سازمان غیردولتی است و از طرف سازمان ملل و شورای اروپا معتبر شناخته شده است، به دنبال بازگشت آقای Jean Noel Derreonni وکیل دعاوی در دادگاه تجدیدنظر پاریس، که از طرف این سازمان به عنوان ناظر حقوقی در تهران (ایران) بوده است به اطلاع میرساند که:
۱- مقامات رسمی ایرانی از دادن هرگونه اطلاعی به ناظر حقوقی بینالمللی در مورد دکتر عباس شیبانی و دستگیریهایی به دنبال جریانات اخیر دانشگاه به عمل آمده است خودداری کردهاند.
۲- با این وصف از تماس همین ناظر با منابع موثق در تهران به این نتیجه میرسد که:
در مورد دکتر شیبانی، محاکمهاش در محیطی دربسته انجام شده و فقط یک روز طول کشیده است و اقوامش از تاریخ آن مطلع نبودهاند. آقای شیبانی از دادگاه تجدیدنظر نظامی تهران خواستار تجدیدنظر در محکومیتش را کرده است که احتمالاً بعد از جشنهای سال نو ایرانی (نوروز) یعنی حدود نیمه اول آوریل نتیجهاش معلوم خواهد شد.
دکتر شیبانی که به دنبال دستگیری برادر زنش، آقای محمد مفیدی که ۶ ژانویه ۱۹۷۳ (۱۶ دیماه ۱۳۵۱) توسط دادگاه تجدیدنظر نظامی محکوم و روز ۱۱ ژانویه اعدام شد، دستگیر شده بود، در دادگاه نظامی تهران در نیمه آخر ماه فوریه ۱۹۷۳، به خاطر فعالیتهای مخالف امنیت داخلی مملکت به ۲ سال زندان محکوم میشود در حالی که هیچ دلیلی جرمی علیه او موجود نبوده است.
در مورد جریانات دانشگاه که مقامات رسمی ایرانی وجودش را منکر میشوند، شلوغی دانشگاههای ایران از دو ماه قبل به این طرف تقریباً دائمی است. دانشکدههای تهران و شهرستانها که در آنها تظاهرات صورت گرفته است موقتاً تعطیل شدهاند. به خصوص در همین مدت عده زیادی دستگیر و کشته شدهاند. دستگیریها و کشتهها بر طبق منابع مختلف متغیر است. تنها در دانشگاه تبریز از ۲ تا ۱۶ نفر کشته شدهاند.
به علاوه ناظر حقوقی بینالمللی گزارش میدهد که اخیراً چند محاکمه سیاسی در تهران انجام گرفته است:
۱- آقای مصطفی خوشدل، حبس ابد
۲- آقای مهدی افتخاری، حبس ابد
۳- آقای جلال صمصامی، حبس ابد
۴- آقای حمید جلالیزاده، حبس ابد
۵- آقای کاظم ذوالانوار، حبس ابد
عدهای دیگر در ارتباط با یک انفجار بمب که در ماههای اخیر در تهران و در شب در مغازههای صورت گرفته و در طی آن هیچکس از بین نرفته است، در طول این دادگاه افراد زیر محکوم به اعدام شدهاند:
۱- آقای فریون مهرابی
۲- آقای مشارزاده
محل امضای میشل بلوم Michel Blum
معاون دبیر کل فدراسیون بینالمللی حقوق بشر
این دو اسم گویا در اصل مال یک نفر است به نام فریدون مشارزاده مهرابی.
۱. پیام مجاهد، ش ۸، بهمن ۱۳۵۱.
دفاع از اعضای حزب ملل اسلام
هنگامی که اولین هسته حزب ملل اسلام در ایران لو رفت و افراد اصلی آن دستگیر شدند و دادگاههای نظامی آنها را به اعدام و یا حبسهای طولانی محکوم کرد، اخبار آن توسط یکی از اعضای گروه (آقای عربشاهی)، که توانسته بود از چنگ نظامیان بگریزند و خود را از راه جنوب (خرمشهر ـ بصره) به نجف برساند، به دست ما رسید. برای مقابله با خطر اعدام رهبر این گروه، آقای سیدکاظم بجنوردی، دوستان نهضت و سایر نیروهای ملی ـ مذهبی، فعالیت دفاعی گستردهای را آغاز کردند. از جمله این فعالیتها اعزام ناظر بینالمللی به دادگاه بود. چالز پورتر در اکتبر ۱۹۷۶ ناظر در سر راه برگشت از ایران، طبق برنامه قبلی به نجف رفت و علاوه بر دیدار و گفتگو با پدر بجنوردی، مرحوم آیتالله بجنوردی، با آقای خمینی نیز دیدار و گفتگو کرد.
به همت دوستان پاریس، کارت پستالی با عکس آقای سیدکاظم بجنوردی، همراه با متنی خطاب به نخست وزیر ایران که در حکم اعدام آقای بجنوردی ابراز نگرانی شده و درخواست علنی شدن محاکمه ایشان و آزادی فوری او خواسته شده بود. افراد علاقمند، از هر قومی و ملتی، این کارت پستال را به آدرس نخست وزیر ایران میفرستاند.
این اقدامات دفاعی سبب شد که حکم اعدام آقای بجنوردی در نهایت به حبس ابد کاهش پیدا کند.
گزارش نماینده نهضت آزادی ایران در خارج از کشور «درباره شرکت در کنگره سازمان بینالمللی حقوقدانان دمکرات در الجزیره، ۲-۶ آوریل ۱۹۷۵»٭ (اردیبهشت ۱۳۵۳)
بدواً باید متذکر شد که قسمتی از این گزارش که میتوانست جنبه عمومی داشته باشد در پیام مجاهد به چاپ رسیده است. در این قسمت از گزارش نکاتی موردنظر است که نمیتوانست و یا نمیبایست در گزارش عمومی ذکر گردد و صرفاً برای اعضاء و علاقمندان به نهضت گزارش میشود.
قبل از شروع گزارش لازمست برادران و خواهران بدانند که سازمان حقوقدانان دموکرات چیست و نقش و حوزه عملش کدامست؟ همانطور که از نام آن استنباط میشود این سازمان از حقوقدانان اعم از وکلای دادگستری یا قضات و حتی دانشجویانی که در سال آخر کار خود برای رشتههای فوق هستند، تشکیل گردیده است، در عینحال مسئله مبتلا به آن تنها دفاع از حقوق بشر و یا حق دفاع نیست، آنها سعی دارند که به نکات اصلی مسائل، اعم از اقتصادی اجتماعی و سیاسی توجه کنند. زیرا همه این مسائل را به نوعی در رابطه با حقوق ـ چه جزائی و یا مدنی ـ و نتیجتاً در رابطه با مسائل فوق میدانند. درست در این رابطه است که این کنگره دارای پنج کمیسیون بود و در هر کمیسیون بهطور متوسط چهار موضوع برای مذاکره و بحث در نظر گرفته شده بود و مسئله حقوق بشر یکی از موضوعات مطروحه در کمیسیون پنجم بود.
ولی در عینحال باید توجه داشت که بیشتر کار این سازمان در طول سال مصروف مسائل سیاسی و در رأس آنها مسئله حقوق بشر میشود و درست بنا بر این اصل است که این سازمان یکی از ارگانهای پیوسته به سازمان ملل متحد شده است.
از لحاظ تشکیلاتی اعضاء این سازمان بینالمللی را سازمانهای کشوری تشکیل میدهند نه افراد مگر آنکه در کشوری فقط یک فرد وجود داشته باشد که در آن صورت همان فرد به عنوان نماینده آن کشور تلقی میشود.
نکته دیگر آنکه حق شرکت در کنگره سازمان لزوماً شامل منتخبین از هر کشوری نیست بلکه همه اعضاء از هر کشوری میتوانند در کنگره شرکت کنند و دارای حق رأی هستند.
تا اینجا قسمت مثبت و دمکراتیک آن ولی در عینحال نکات منفی این سازمان هم کم نیست و از قرار ذیلند:
این سازمان در حقیقت زیرسلطه کمونیستهای طرفدار مسکو میباشد. گرچه اعضاء این سازمان لزوماً کمونیست نیستند ولی اکثریت آنها قطعاً از کمونیستهای طرفدار مسکو میباشند.
تمامی حقوقدانان کشورهای اروپای شرقی و روسیه بهطور عادی اعضاء این سازمان هستند و در حقیقت کارت عضویت در این سازمان همراه با کارت قضاوت و یا وکالت به آنها داده میشود.
در کشورهای غیرکمونیست نیز در حقیقت احزاب کمونیست آنها سردمداران این سازمان هستند و کم و بیش اکثریت اعضاء را تشکیل میدهند.
انتخابات این سازمان بسیار جالب توجه است. بدان معنی که هیأت دبیران سازمان لیست دبیران آینده را به کنگره پیشنهاد میکند و بدینوسیله عملاً انتخابات را در قبال کنگره کنترل مینمایند.
هیئت رئیسه سازمان نیز مرکب از یک رئیس است و تعداد زیادی نایب رئیس که عملاً هیچ کاری به کار هیئت دبیران ندارند. بعد از هیئت رئیسه، دبیرخانه هست که از یک دبیرکل و تعدادی دبیرهای دیگر تشکیل میگردد. از انتخابشوندگان اگر نه صددرصد قطعاً نود درصد آنها کمونیست میباشند.
شکل سازمان طوری تنظیم یافته که امکان تغیر و تبدیل در آن اگر محال نباشد حداقل بینهایت مشکل است. در عینحال باید اذعان داشت که بزرگترین سازمان حقوقدانان در جهان میباشد.
با توجه به نکات فوق که از لحاظ شناسایی این سازمان به نظر رسید به خوبی میتوان دریافت که تا سه سال قبل حزب توده تقریباً انحصار شرکت و مشارکت با این سازمان را داشت و آن را فقط در جهت منافع و مصالح خود به کار میبرد.
از سه سال قبل به این طرف سعی بر این بود که آرام آرام این انحصار شکسته شود و روابط را با این سازمان خود ما مستقیماً برقرار کنیم و آن را در جهت منافع مردم خود بهکار اندازیم. این استراتژی بدواً در فرانسه شروع گردید و کم و بیش با تماس مستقیم و مستمر و دوستیهای شخصی با مؤثرین بخش فرانسوی سازمان اولاً کارهای مربوط به ایران را در قسمت فرانسوی آن متمرکز کردیم و سپس رابطه قسمت فرانسوی را تا حدود زیادی با حزب توده قطع کردیم.
در کنگره اخیر این سازمان اگرچه هیچگونه دعوتنامه رسمی برای نماینده نهضت نفرستادند ولی در حقیقت روابط طوری بود که بههیچ دعوتنامهای هم نیاز نبود زیرا همه اصرار داشتند که ما حتماً شرکت داشته باشیم. در الجزیره هم در وقت نامنویسی کوچکترین سؤال و جوابی در این زمینه نشد و در عرض ده دقیقه خودشان نامنویسی را کردند و کارت شرکتکننده در کنگره با حق رأی را هم به نماینده نهضت دادند.
همانطور که در جریان گزارش کلی آمده است نماینده نهضت بلافاصله شروع به کار کرد و به دیدار و مذاکره با افراد مختلف پرداخت و خصوصاً با یک وکیل فرانسوی شهر نیس که دو سال قبل یک بار به ایران رفته بود مذاکره نمود و تصمیم بر این شد که مسئله ایران را هم او طرح نماید.
روز دوم کنگره صبح که نماینده نهضت وارد کمیسیون شد به ناگاه ایرج اسکندری رئیس کمیته اجرائی حزب توده را در آنجا یافت که مدعی بود در حدود پنج روز است به آنجا آمده است. او همچنان مدعی بود که الجزائریها با طرح مسئله ایران موافق نیستند و به او در این مورد تذکر دادهاند. همچنین او معتقد بود که باید به نظر آنها تسلیم شد و زیاد راجع به ایران فشار نیاورد و تنها ذکر مسئله ایران به نحوی از انحاء درکمیسیون کافی خواهد بود.
نماینده نهضت به او متذکر شد که ما به اینجا نیامدهایم که اطاعت از نظرات این یا آن کشور بکنیم بلکه باید از منافع مردم خود بهطور مستقل دفاع نمائیم بنابراین تا آنجا که ممکنست باید مسئله ایران را طرح کرد و رودرروی هر مقابلهای ایستادگی نمود. مضافاً آنکه در اینجا از الجزایریها واهمهای نیست بلکه از روسها واهمه وجود دارد که با ما مخالفت کنند. بههرتقدیر مخالفت همه هم نباید باعث کوتاه آمدن ما بشود. تنها چیزی که مهم است آنکه شما بهوظیفهای که مدعی آن هستید عمل کنید. در عینحال نماینده نهضت بلافاصله با وکیل فرانسوی تماس گرفت تا اینکه مطمئن گردد که او به قول خود عمل خواهد کرد و خوشبختانه چنین شد.
بعد از این مذاکرات، قبل از ظهر روز دوم وکیل فرانسوی در کمیسیون پنجم نطق جالبی راجع به ایران ایراد کرد که همه را تحت تأثیر قرار داد. پس از او نیز آقای گاوالیری وکیل ایتالیائی که چند بار به ایران مسافرت کرده بود نیز نطق کوتاهی ایراد کرد و مطالب عنوان شده توسط وکیل فرانسوی را مورد تأیید قرار داد و بدینوسیله مسئله ایران به خوبی در کمیسیون پنجم طرح گردید.
بعد از ظهر آن روز ایرج اسکندری صحبت کرد و بهحق هرآنچه آن دو وکیل در جلسه صبح بافته بودند پنبه کرد. مطالب او آنچه را که از روی نوشته میخواند، برای اولین و آخرین بار در کنگره به تشریح بحث منحط شده زیربنا و روبنا اختصاص داده شده بود و هیچ ربطی به مسئله ایران که هیچ حداقل با کار کمیسیون پنجم هم نداشت و به خوبی معلوم بود از قبل مطلبی را تهیه کردهاند و به دستش دادهاند که بخواند و او نیز به وظیفه خود عمل کرد. راجع به ایران نیز فقط چند کلمهای از خود بدون نوشته گفت و تنها چیزی که در حدود چهار بار تکرار کرد آن بود که زنان در زندانهای ایران مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند، همین و بس. با این وضع دیگر نه موجبی و نه محلی برای دخالت نماینده نهضت نبود و لهذا نماینده نهضت از وقتی که در آنجا برای صحبت گرفته بود صرفنظر کرد و استفاده از آن را به آینده موکول نمود.
روز سوم ایرج اسکندری به کلی مفقود شد و دیگر پیدایش نشد. وکیل فرانسوی نیز از قبل قرار بود که در همان روز به فرانسه مراجعت کند و مسئله ایران بدینگونه بود که وارد آخرین ساعات کار کمیسیون پنجم قبل از تشکیل سو کمیسیون قطعنامهها شد. آنچه در کمیسیون قطعنامهها و پس از آن گذشت در گزارش عمومی آمده است. در عینحال تاکتیکهائی که به کار رفت و مانورهائی که داده شد خالی از تجربه برای برادران و خواهران نیست و به همین منظور در اینجا ذکر میگردد.
قطعنامه مربوط به ایران توسط نماینده نهضت به رئیس سوکمیسیون داده شد که در قطعنامهها ملحوظ گردد. ولی بهمحض آنکه کار کمیسیون به پایان رسید، یکی از اعضاء آن که از دوستان ما بود بلافاصله آمد و گفت که اولاً تمام قطعنامهها در یک قطعنامه عمومی ادغام شده و ثانیاً هیچ نامی از ایران در آن برده نشده است.
با توجه به این مسئله نماینده نهضت بلافاصله با رئیس لهستانی کمیسیون تماس گرفت و مراتب تأسف خود را اعلام داشت. رئیس کمیسیون گفت که الجزائریها با طرح مسئله ایران موافق نیستند. نماینده نهضت در جواب گفت که پس حداقل امکان دهید که راجع به ایران در کمیسیون چند دقیقهای حرف زده شود ولو آنکه مطلبی بهطور رسمی در قطعنامه عمومی نباشد و رئیس کمیسیون موافقت کرد. (تنها بدینوسیله و با توسل به این روش بود که امکان داشت وقتی در کمیسیون برای بحث گرفته شود).
پس از تشکیل کمیسیون بعد از مدتی انتظار و مقداری اصرار بالاخره رئیس کمیسیون اجازه صحبت به نماینده نهضت داد و نماینده نهضت نیز مسئله ایران را بهطور مؤثری در کمیسیون طرح نمود به نوعی که دیگران در میسیون تحریک شدند و دنباله قضیه ایران را گرفتند. نماینده نهضت در پایان صحبتش بهطور رسمی قطعنامه از قبل آماده شده را به نوع متمم در قطعنامه عمومی پیشنهاد کرد. و مجموع کمیسیون را در مقابل عمل انجامشده قرار داد که بالاخره باید راجع به ایران تصمیم علنی گرفته شود.
در این موقع یک وکیل فرانسوی و یک وکیل انگلیسی (که دومی رئیس سوکمیسیون نیز بود) که هر دو به طرفداری سرسخت مسکو مشهور بودند با عنوان مسئله ایران در قطعنامه عمومی مخالفت کردند و این حدس نماینده نهضت را که در اصل روسها با طرح مسئله ایران موافق نبودند تقویت کرد.
بههر تقدیر بنا به پیشنهاد ایتالیائیها که قبلاً با نماینده نهضت در تماس بودند و پیشنهاد دیگری از مجارستان قرار شد که مسئله ایران در قطعنامه عمومی آورده شود به شرط آنکه قطعنامه پیشنهادی ایران خلاصه گردد.
نماینده نهضت که در حقیقت برنامه صحبت در مجمع عمومی را داشت با این پیشنهاد موافقت کرد تا بدینوسیله حسننیت خود را نشان دهد در حالی که امکان داشت با ادامه بحث تمامی مفاد قطعنامه به کمیسیون تحمیل گردد. این عمل نماینده ایران در عموم اثر مثبت داشت و راه را قدری برای روز بعد در مجمع عمومی هموار نمود.
بعد از مسئله ایران نماینده نهضت مسئله فلسطین را که آن نیز در قطعنامه عمومی عنوان نگردیده بود طرح نمود. اعراب که خود نیز تا آنجا متوجه مسئله نبودند به کمک آمدند و الجزائریها با تشکر از نماینده نهضت پیشنهاد او را مورد تأیید قرار دادند و بدینوسیله اسم فلسطین نیز در زمره پنج کشوری که در قطعنامه عمومی از آنها یاد شده است عنوان گردید.
روز بعد نماینده نهضت سعی نمود که در لیست سخنرانان در مجمع عمومی ثبت نام نماید ولی این کار تا ظهر آن روز امکانپذیر نشد. در وقت نهار نماینده نهضت با رئیس کنگره ملاقات کرد و مفصلاً اهمیت مسئله را ذکر نمود و بالاخره او را قانع کرد که وقتی برای صحبت راجع به ایران که حداکثر از ۷ تا ۸ دقیقه تجاوز نکند در نظر گیرد. مهم قضیه آنکه رئیس کنگره هم زیاد اختیاری از خود نداشت و خلاصه با ملاقاتهای پیدرپی و دیدن این و آن موافقت شد که وقتی برای نماینده نهضت در نظر گرفته شود. نماینده نهضت نیز این وقت استفاده کامل کرد و در عینحال که دقیقاً ۷ دقیقه بیشتر صحبت نکرد، باز هم با توجه به اینکه وقتی تریبون به نماینده ایران داده شد امکان استفاده از آن حتی تا نیمساعت هم بود. ولی مصلحت آن بود که توافقهائی که میشود در نظر داشت تا بتوان از نتایج کارها حداکثر استفاده را برد.
از لحاظ نماینده نهضت مهم آن بود که مطالب اصلی عنوان گردد و طوری عمل شود که هیچگونه مخالفت علنی و حتی بهانه به کسی داده نشود و تا آنجا که ممکنست اتفاق آراء حفظ گردد و خوشبختانه در این امر توفیق حاصل شد.
دیگر آنکه در طی این دو سه روز که مرتب بحث بر این بود که الجزائریها موافق طرح مسئله ایران نیستند، نماینده نهضت با وجود روابط نزدیکی که با آنها داشت هرگز در اینمورد با آنها مذاکره نکرد زیرا مسئله جز دو جنبه نمیتوانست داشت. یا این شایعه واقعیت داشت که در آن صورت قاعدتاً الجزائریها خود مستقیماً با نماینده نهضت تماس میگرفتند و حال اگر این تماس مستقیم بههر دلیلی که خود در نظر داشتتند داوطلب طرح آن نشدند، دلیلی نداشت که ما با طرح مسئله آنها را تحریک به موضعگیری علنی نمائیم. جنبه دوم آن بود که اصلاً این شایعات بیربط بود، در آنصورت تماس با الجزائریها احتمالاً موجب میشد که آنها از خود عکسالعمل نشان دهند و دنبال عامل اصلی این شایعات که سر آن قطعاً به روسها میرسید بروند. در آن صورت روسها مجبور میشدند موضعگیری علنی کنند که احتمال آن بود که این موضعگیری منفی باشد که در آن صورت با توجه به قدرت آنها در کنگره و در این سازمان، هرگونه استفاده از این سازمان را در آینده برای ما تعلیق به محال مینمود و این به مصلحت ما نمیتوانست باشد. یک احتمال دیگر نیز آن بود که دروغهای عدهای از کسانی که ما با آنها کار میکردیم علناً عنوان گردد یعنی مجبور شوند خود را فدای اراجیفی کنند که به خود آنها نیز از طرف حزب گفته شده بود.
در آن صورت نیز باز این کار برای ما مفید نبود. با توجه به مطالب فوق تاکتیکها طوری انتخاب شد که از هرگونه برخوردی بهنحوی از انحاء خودداری گردد.
بعد از اختام کار کنگره و وقتی نمایندگان همه به کشورهای خود مراجعت کرده بودند شایعات مربوط به الجزائریها را با آنها در میان گذاشتیم و آنها نیز سخت مسئله را انکار کردند که چنین حرفهائی اصلاً در میان نبوده است و هرکس این مطالب را گفته دروغ محض بوده است. روسها نیز خوشبختانه هیچگونه مخالفت علنی با ما نکردند و این مسئله خود موجب شد که عده بیشماری از کشورهای مختلف که سری در حساب نداشتند و هم طرفدار روسها بودند، آنها را موافق بدانند و در نتیجه افتضاحات ایران را یک امر عمومی و قابل قبول برای همه تلقی کنند و این درست نتیجهای بود که نماینده نهضت در نظر داشت و بحمدالله موفق به تحصیل آن گردید.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که اگر به جای نماینده تنهای نهضت یک هیئت نمایندگی به آنجا رفته بود طبعاً بهتر بود ولی امکانات ما در شرایط فعلی بسیار محدود است و چنین امری امکانپذیر نبود.
دو دیگر آنکه با شرکت در چنین مجالسی ما آرامآرام خواهیم توانست تریبون بینالمللی را که تابحال بدست کنفدراسیون بود، خود بدست گیریم و این بزرگترین حربهایست که تابحال در دست آنها بود و بدون آن آنها و طرفدارانشان کار دیگری که ارزش چندانی داشته باشد نخواهند توانست کرد.
پاریس ـ ژوئن ۱۹۷۵٭
٭. مرحوم صادق قطبزاده، مسئول روابط بینالمللی نهضت آزادی ایران ـ خارج از کشور و نماینده شرکتکننده نهضت در این کنگره بود. این گزارش توسط او تهیه شده بود.
٭٭. این گزارش برای کلیه اعضای نهضت در واحد امریکا و نیز رابط نهضت ـ واحد اروپا فرستاده شد.
گزارش مسئول فعالیتهای بینالمللی نهضت آزادی مورخه ۵ ژانویه ۱۹۷۵ (۱۵ دیماه ۱۳۵۳)
گزارش فعالیتهای بینالمللی از ۲۰ اکتبر الی آخر دسامبر۷۴
۱ـ مسافرت به خاورمیانه*
الف: لبنان
در این مسافرت تلاش اصلی بر این بود که با روزنامهنگاران و افراد ذینفوذ لبنان هرچه بیشتر تماس حاصل گردد و ترتیبی داده شود که بتوان مطالب مربوط به ایران را بهطور منظم در روزنامهها انتشار داد. در این زمینه خوشبختانه فعالیتهای مؤثری انجام پذیرفت و قول همکاری مؤثری از عدهای از روزنامهنگاران و شخصیتها گرفته شد. همچنین قرار بر این شد که اطلاعات و اخبار و مقالات مختلف برای آنها بهطور مرتب ارسال گردد. امید آنست که آنها به اقوال خود عمل نمایند و مطالب را انتشار دهند. البته این امر دلیل بر آن نیست که بهطور منظم و مرتب با آنها تماس حاصل نشود و از آنها خواسته نشود که به اقوال خود عمل نمایند. اصولاً ادامه اینگونه فعالیتها و تضمین انجام اقوال چنان کسانی نیاز مبرم به تداوم در کار خود ما دارد و بهطور مرتب باید با آنها توسط تلفن و نامه و هم مسافرتهای پیدرپی تماس حاصل گردد تا جدی بودن نهضت ما و حرکت ما به خوبی روشن گردد. طبیعی است وقتی کارها به این مرحله رسید آنگاه خود روزنامهنگاران در پی خبر خواهند رفت و خود به خود کارها به روی غلطک خواهد افتاد.
بهنظر ما مسئله خاورمیانه برای ما اهمیت حیاتی دارد. در شرایط کنونی خاورمیانه هر روز اهمیت بیشتری در جهان فعلی پیدا میکند و مرکزیت بیشتری از لحاظ فعل و انفعالات سیاسی کسب مینماید. درست بدین لحاظ است که رژیم ایران در دوسال اخیر سعی بسیار نمود، که نفوذ خود را در این منطقه توسعه دهد. این توسعه نفوذ از لحاظ سیاستهای استعماری بهخصوص آمریکا اهمیت اساسی دارد زیرا ایران در شرایط مساعد خواهد توانست نقشی را ایفا کند که برای اسرائیل در بدو امر در خاورمیانه در نظر گرفته شده بود. نمونه آن نیز در سپتامبر ۱۹۷۰ در اردن دیده شد.
تلاش ما در عرض سال گذشته بر این امر بود که جلوی یورش تبلیغاتی رژیم را در خاورمیانه بهخصوص در مرکز آن که بهنحوی بیروت است و نماینده نهضت در سال گذشته درست بر همین اساس به مصاحبه با روزنامههای معتبر آنجا دست یازید و آن مصاحبهها در حقیقت در جواب مصاحبههای شاه و هویدا که با روزنامههای دست راستی لبنان انجام پذیرفته بود بهعمل آمد و بهنوبه خود تعادل تبلیغاتی درستی را برقرار نمود.
در سال جاری بار دیگر یورش تبلیغاتی جدیدی توسط رژیم ایران با تعهد پرداخت ۷۵۰ میلیون دلار وام به مصر و ۵۰ میلیون دلار به سوریه آغاز گردیده است. مسافرت شاه به مصر به همین منظور انجام میگیرد و در مقدمات آن مصاحبه شاه با الحوادث به طرفداری اعراب و محکوم کردن اسرائیل همچنین با رأی ایران به نفع اعراب در سازمان ملل شروع گردیده است.
رژیم ایران همچنین از نهضت مقاومت فلسطین خواسته است که دفتر کار خود را در ایران نیز بازنمایند تا بدینوسیله عملاً انقلابیون ایران را حداقل در مخمصه تبلیغاتی قرار دهد.
در مورد روابط رژیم با مقاومت فلسطین در دو سفر گذشته به خاورمیانه که در ماههای اوت و سپتامبر انجام گرفت مفصلاً با سران نهضت مقاومت مذاکره شد و توافق گردید که تا وقتی که مخالفان رژیم ایران مصلحت ندانند این چنین روابطی با ایران برقرار نگردد و هر گونه مذاکراتی در این زمینه بین نهضت مقاومت و رژیم ایران به اطلاع ما برسد و براساس نظر ما تصمیمی مرضی الطرفین اتخاذ گردد. این توافق برای ما اهمیت بسیار داشت و خوشبختانه انجام پذیرفت.
در مورد حرکات تبلیغاتی جدید رژیم، عکسالعمل ما در همین چند روز گذشته شروع گردید. گزارش وکیل جدید که به ایران مسافرت کرده بود برای روزنامههای خاورمیانه ارسال گردید. مذاکرات تلفنی با یکی از روزنامههای معتبر بیروت انجام شد که جواب مصاحبه شاه را با «الحوادث» توسط آن روزنامه بدهیم و موافقت گردید. با تمام این احوال شاید در شرایط کنونی شدیداً نیاز باشد که مسافرتی به آن صفحات بشود. نظر ما اینست که اگر توفیق حاصل شود که اینبار در زمینه تبلیغاتی اثرات مسافرت شاه را به خاورمیانه خنثی نمائیم در آینده موفق خواهیم شد که ابتکار عمل را در کشورهای عربی بدست گیریم.
ب: مسافرت به عراق
در این مسافرت نظر اصلی دیدار از آقای خمینی بود که انجام پذیرفت. در این دیدار شرح جامعی از فعالیتهای مسلمانان در آمریکا و اروپا تقدیم گردید. همچنین راجع به وضع لبنان در مجموع و وضع جنوب لبنان گزارش داده شد.
نظر آقای خمینی نسبت به گزارشهای تقدیمشده مثبت بود. همچنین ایشان از مشکلاتی که از یکطرف رژیم ایران و از طرفی رژیم عراق ایجاد کردهاند سخن گفتند. رژیم ایران عده زیادی از دوستان آقای خمینی را که حقوق شرعی را در ایران دریافت میکردند به زندان کشیده و از این جهت از نظر مالی ایشان را در مضیقه قرار داده است. اکثر وجوهی هم که میرسد به علت مشکلاتی که دولت عراق در مورد ورود و خروج ارز ایجاد کرده اجباراً باید از طریق بانک باشد و رژیم عراق در حدود ۱۰درصد از این وجوه را به عناوین مختلفه کسر مینماید.
از جانب دیگر دولت عراق به علمای نجف گفته است که باید «وضع حوزه را مرتب کنید» یعنی افرادی که برای تحصیل میآیند باید به نوع دانشگاهی ثبت نام کرده و مدت تحصیل خود را معین کنند. این پیشنهاد بعد از اخراج در حدود ۱۵۰۰ نفر از طلاب افغانی و پاکستانی و هندی از عراق بود که بهوضع بسیار بدی دچار شده بودند. عدهای از آنها به سوریه و لبنان رفته بودند. دولت ایران نیز ویزای ترانزیت نمیداد و بعد از آنکه به عدهای ویزا داد در حدود ۲۰۰ نفر از آنها را در ایران برای مدت زیادی زندانی و شکنجه نمود. (به علت طرفداری از آقای خمینی)
در مورد پیشنهاد رژیم عراق درباره ترتیبات حوزه آقای خمینی موافق نبودند و نیستند و این سیاست را همان سیاست رضاخان میدانند که در حقیقت نظر به وابسته نمودن روحانیت به دستگاه حکومتی است. از طرف دیگر رژیم عراق کاملاً با آقای خوئی کنار آمده است و آقای خوئی نیز فشار بسیار میآورد که طرح دولت عراق مورد قبول آقای خمینی قرار گیرد. خلاصه مسئله آنست که تمامی نیروهای ارتجاعی نجف که متجاوز از ۹۵ درصد نیروهای موجود در آنجاست به کمک رژیمهای ایران و عراق علیه آقای خمینی بسیج شدهاند و فشار روزافزون به ایشان وارد میشود.
در مسافرت به عراق با مقامات عراق به هیچ عنوان تماس حاصل نشد و علت آن نیز توجه به این اصل بود که آقای خمینی در حال حاضر سیاست کلی خود را نسبت رژیم عراق عنوان نکردهاند و بدین لحاظ برای ما که باید اجراکننده نظرات ایشان باشیم موجبی وجود نداشت که ملاقاتی با مقامات عراقی داشته باشیم بدون آنکه مطلب مهمی را بتوانیم طرح کنیم. پس از مراجعت از عراق، در بیرون اطلاع حاصل شد که چند تن از علمای نجف که مدتی قبل دستگیر شده بودند، به اعدام محکوم گردیدهاند و اعدام آنها در همان روزها انجام خواهد گرفت. آقای صدر در بیروت در روز ۲۲ نوامبر از این مطلب مطلع کردند و به ما نیز اطلاع دادند. ایشان در همان شب با نخستوزیر لبنان و عدهای از مقامات دولتی و هم بعضی از سفرای کشورهای عربی تماس حاصل کردند و از آنها خواستند که در این مورد با دولت عراق تماس حاصل نمایند و مانع از اعدام علمای شیعه در آنجا بشوند. ما نیز از طرف خود با کسانی که به قسمی با طرفداران عراق در لبنان در رابطه بودند تماس حاصل کردیم. یکی از وزرای عراق نیز که در لبنان حضور داشت توسط منشی آقای صدر ساعت دو بعد از نیمهشب از خواب بیدارش کردند و مطلب را به اطلاع او رساندند و خواستند که اقدام مقتضی بنماید.
تمام افراد که بهنحوی با آنها تماس حاصل شد معتقد بودند و اعلام کردند که اعدام علما تحقق نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. بدینجهت مسئله بدون سروصدا از لحاظ آقای صدر و ما به کناری گذاشته شد تا فرصت مناسب دیگری پیدا شود تا برای استخلاص اقدام گردد.
در روز ۱۶ دسامبر که مسافرتی به لندن پیش آمد تا با سازمان عفو بینالمللی تماس حاصل گردد به نقل از روزنامههای لبنان که در روزنامههای لندن به چاپ رسیده بود اطلاع حاصل شد که علمای مذکور در روز ۵ دسامبر اعدام شدهاند. در این مورد بلافاصله با آقای صدر تماس حاصل شد و ایشان اظهار داشتند که مسئله واقعیت دارد و در حقیقت اعدام آن حضرات در همان روزهای ۲۲ـ ۲۳ نوامبر انجام شده و همگی افراد مسئول و یا وابسته به دولت عراق که با آنها تماس حاصل شده بود از موضوع اطلاع داشتند ولی به علت جریان سیاسی داخلی لبنان اعلام اجرای احکام اعدام به تعویق افتاده بود.
۲ـ مسافرت به لندن
مسافرت به لندن در حقیقت به دعوت مسئولین سازمان عفو عمومی بینالمللی انجام پذیرفت. علت آن بود که رؤسای این سازمان در لندن به گرد هم جمع شدند و دوستان ما در آنجا مایل بودند که ما در این موقعیت ملاقاتهائی داشته باشیم و راجع به مسائل مربوط به ایران بحث کنیم.
در این مسافرت همانطور که قرار بود با مسئولین اصلی عفو بینالمللی ملاقات و مسائل مربوط به زندانیان سیاسی ایران بهطور مفصل بحث شد. در این مذاکرات نکات اصلی موردنظر مقامات عفو بینالمللی بدینشرح آورده شد.
۱ـ مدارک لازم و کافی مربوط به زندانیان سیاسی ایران در دست نیست. این مدارک از لحاظ سازمان شامل اطلاعات کافی از قبیل سن و شغل و تاریخ زندان و علت بازداشت و اوضاع عمومی زندانی و غیره میباشد.
۲ـ در مورد شکنجه ـ سازمان عفو بینالمللی به شهودی نیاز دارد که شخصاً شکنجه شدهاند و بهطور رسمی شهادت دهند که چه نوع شکنجههائی در مورد آنها روا داشته شده است.
۳ـ اظهار میداشتند که ما همیشه با ایرانیان مکافات داریم (مخالفین) آنها اخبار ضدونقیض به ما میدهند. دانشجویان در اینجا بست مینشینند و غیره. غالباً اخبار نادرست به ما داده میشود و لهذا اصولاً نسبت به اخبار مربوط به ایران سوءظن داریم در این مورد آخر در جواب گفته شد که تا بهحال در روابط ما با شما حتی یک مورد هم نمیتوانید ذکر کنید که اخبار ما مطابق با واقع نبوده است. بهعکس در مواردی که در مورد اخبار دیگران با ما مشاوره کردهاید مواردی بهطور نمونه میتوان ذکر کرد که ما اخبار دیگران را تصحیح کردهایم و حتی در مواقعی از بعضی ناراحتیها که میتوانست گریبانگیر شما شود جلو گرفتهایم. بنابراین در تحلیل نهائی و براساس تجربه خود شما باید منبع اصلی اخبار خود را انتخاب کنید و این انتخاب از حقوق و وظایف خود شما است و ما هیچگاه نمیخواهیم خود را بهعنوان تنها منبع خبری مربوط به ایران به شما تحمیل کنیم. ما تنها متعهد و مسئول اخباری هستیم که خود رسماً در اختیار شما میگذاریم. البته در این مورد همه متفقالرأی بودند که روابط ما با آنها همیشه براساس درست و صحیح بوده است و نظر ما مورد قبول و تصدیق قرار گرفت.
در جواب مطالب ۱ و ۲ نیز گفته شد که اولاً باید شرایط زمان و مکان در مورد هر کشوری توجه شود. این مطالب صحیح است که سازمان شما اصولاً به این گونه مدارک برای اقداماتش نیاز دارد ولی تهیه چنین مدارکی بیشتر مربوط میشود به وضع رژیم حاکم بر هر کشور. به لسان دیگر بدست آوردن اطلاعاتی از آن قبیل در مورد کشورهائی امکانپذیر است که حداقل آزادی و حرکت وجود داشته باشد و حداقل قانون مورد احترام باشد. حال وقتی در مورد کشوری بحث میکنیم که هیچگونه حقوق انسانی و قضائی در آن وجود ندارد و کمترین سوءظن موجب زندانی و شکنجه شدن افراد میشود، بدست آوردن چنان اطلاعاتی اگر محال نباشد بینهایت مشکل و مواجه با خطرات با خطرات بسیار است. بنابراین ما نمیتوانیم برای بدست آوردن اسم و رسم و شغل و غیره یک زندانی چند تن دیگر را روانه زندان کنیم تا شما بتوانید از آن شخص زندانی دفاع نمائید. ثانیاً این مفهومی که شما طرح مینمائید موجب میگردد که در دایره مرموزی بافتید. بدین اعتبار که یک رژیم هرچه جنایتکارتر و خفقانآمیزتر باشد و هم در سانسور مطالب موفقتر، مدارک کمتری از خود بدست خواهد داد. فقدان اطلاعات لازم در مورد اتهاماتی که به آن وارد میگردد، خود دلیل کافی بر صحت اتهامات باید تلقی گردد و بنابراین اقدامات لازم علیه رژیمی آنچنان باید حتی با شدت و حدت بیشتری صورت گیرد. اتخاذ چنین روشی توسط سازمانهای بینالمللی تنها وسیلهایست که در جهت تحقق اهدافی که بنابر آن تشکیل شدهاند، احتمالاً میتواند مؤثر باشد.
با توجه به مباحث فوق که بهطور مفصل و در حدود ۵ ساعت به طول انجامید بالاخره نظرات ما پذیرفته شد و قرار بر این شد که از این پس به مسئله ایران توجه بیشتری معطوف گردد. بر این اساس حداقل برنامهای که میتوانستیم تهیه کنیم به شرح ذیل تصویب گردید:
الف: نماینده نهضت آزادی در کنگرههای کشوری سازمان عفو عمومی بهطور مرتب شرکت کند تا بدینوسیله با نمایندگان شهرهای هر کشوری تماس برقرار نماید و احتمالاً در جلساتی که کمیتههای این شهرها در محل خود تشکیل میدهند حضور بهم رساند و مسئله ایران بهطور جدی در سطح شهرها و دهات هر کشوری طرح نمایند.
ب: کمیسیون پارلمانی بینالمللی برای تحقیق در مورد زندانیان سیاسی ایران به تهران فرستاده شود. این کمیسیون حداقل دو نفر و حداکثر از سه نفر که یکی از آنها قطعاً آمریکائی باشد تشکیل خواهد شد. فرد مورد در آمریکا تعیین شده و قرار شد که نماینده نهضت به آنجا مسافرت نماید و از نزدیک با او تماس گرفته و برنامه مسافرت او را تنظیم نماید. شخص دیگری را هم باید از اروپا پیدا کرد و امید است که این هیأت در اوایل آوریل به سوی ایران رهسپار گردد.
ج: نمایندگان کشوری و هم اعضاء کمیته مرکزی اجرائی سازمان عفو عمومی در هر فرصتی که بدست آورند مسئله ایران را طرح نمایند این کار در دو هفته گذشته در فرانسه انجام شد. نماینده مخصوص در فرانسه در سه مصاحبه رادیوئی بهطور مفصل و مدلل راجع به ایران بحث نمود و روزنامه ارگان حزب سوسیالیست فرانسه نیز از طریق عفو بینالمللی در مقالهای که راجع به شکنجه در جهان نوشته بود مورد ایران را به عنوان نمونه اصلی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
طبیعی است انجام توافقهای فوق نیاز فراوان به همکاری دستهجمعی افراد دارد و امید است کسانی که داوطلب کار در این زمینهها هستند هرچه زودتر اعلام نمایند تا بتوان براساس آن تقسیم کار و عمل نمود.
۳ـ افغانستان
در مسافرت خاورمیانه درباره وضع افغانستان تحقیق مفصل و جامعی بهعمل آمد. البته این کار از سال قبل و از مسافرت قبلی به آن صفحات شروع شده بود و روابطی با افراد مطمئن در داخل و خارج افغانستان برقرار شده بود.
براساس اطلاعات جدید ما ـ نهضت اسلامی افغانستان بیشتر در جهت خطی حرکت مینماید که مورد نظر ما است. برادران افغانی تحت تأثیر حرکت آقای خمینی و هم مجاهدین قرار گرفتهاند و تلاش بسیار مینمایند که درجهت حرکت انقلابی اسلام قرار گیرند و این خود باعث نهایت خوشبختی است.
برادران افغانی در عینحال با مشکلات عظیمی مواجه میباشند. نداشتن نشریات کافی، نداشتن افراد باتجربه و هم وضع فلاکتبار مادی را میتوان در میان آنها نام برد. بنابراین قرار بر این شد که در صورت موافقت انجمنهای اسلامی، ارسال نشریات این انجمن به افغانستان به مقدار قابل ملاحظهای افزایش یابد. سازمان انتشار نیز کتابهای خود را بهطور وسیعی برای آنها بفرستد. همچنین قیمت نشریات برای افغانستان بر روی جلدها گذاشته شود که در حقیقت بههیچوجه نباید از ۳۰درصد قیمت اصلی متجاوز باشد. توضیح آنکه این نشریات اکثراً به یکی دو کتابفروشی در کابل ارسال خواهد شد آنها نشریات را خواهند فروخت بنابراین قیمت نشریات باید طوری تعیین شود که قابل خرید برای علاقمندان باشد. از جانب دیگر کتابفروشیها بهای نشریات را به افرادی که ما در آنجا تعیین میکنیم خواهند پرداخت که گونهای کمک مادی به سازمان اسلامی آنجا خواهد بود. البته برنامه و طرز انجام این کار طوری تعیین خواهد شد که رعایت حداکثر مخفیکاری در آن ملحوظ گردد.
از طرف دیگر افراد سازمانهای مختلف باید در تلاش جمعآوری کمک مادی برای برادران افغانی باشند. این کمکها در شرایط فعلی برای افغانستان حتی بیشتر از فلسطینیها و یمنیها ضرورت دارد زیرا فلسطینیها با کمکهائی که از کشورهای عربی دریافت میدارند نیازی به کمک مادی ندارند و یمن جنونی نیز ولو به مقیاس بسیار ناچیز ولی باز هم حداقل کمکی از کشورهای دیگر عربی دریافت میدارد در حالی که برادران افغانی ما همانند خود ما و حتی به مراتب ابتدائیتر، در فقر مادی مطلق بهسر میبرند هیچگونه مفری و امیدی نیز به هیچ کجا ندارند. آنها صریحاً گفتهاند که پس از امید به خدای متعال به همت والای برادران مسلمان ایران خود چشم دوختهاند و لهذا به امر خداوند و انتظار این برادران باید جواب مثبت داد.
پاریس ۵ ژانویه ۷۵
۱۵ دیماه ۵۳
بعدالتحریر:
ارسال این گزارش مصادف شد با مسافرت شاه به خاورمیانه و استقبالی که از او در مصر به عمل آمد. حال آنکه متأسفانه توفیق حاصل نشد قبل از این مسافرت به آن نقاط سفر شود بهتر است در اولین فرصت این سفر انجام پذیرد تا از نزدیک هر چه زوتر اثرات تبلیغاتی مسافرت شاه خنثی گردد.
٭. گزارش مربوط به مذاکرات در زمینه کارهای تشکیلاتی و داخلی نهضت توسط مسئول تشکیلات داده خواهد شد.
گزارش بودلو ـ وکیل و ناظر اعزامی به ایران
به دنبال انتشار خبر دستگیر مهندس میثمی و جوهری و خانم دکتر سیمین صالحی و تأیید آن، کمیته دفاعی نهضت آزادی ایران درخارج از کشور بلافاصله با مقامات بینالمللی تماس گرفت و موافقت آنان را برای اعزام ناظری به منظور تحقیق در وضعیت کسب اطلاع از سرنوشت افراد دستگیر شده جلب نمود.
در تاریخ اول نوامبر ۷۴ (آبان ۵۳) آقای «بودلو» به سمت ایران حرکت کردند. بعد از یک سلسله تماسهایی با مقامات ایرانی و برخی از زندانیان سابق و کسب خبر و جمعآوری اطلاعات در تاریخ ۸ نوامبر مراجعت نمودند. گزارش کامل این ناظر بینالمللی در مطبوعات معتبر جهانی نظیر لوموند (فرانسه) و ساندی تایمز (انگلیس) و البلاغ (لبنان) منتشر گردید. متن کامل این گزارش به شرح زیر است:
شرایط زندان و زندانیان سیاسی در ایران
گزارش آقای ایوبودلو
وکیل دعاوی در دادگاه تجدیدنظر
سفر من به ایران از تاریخ یکم تا هشتم نوامبر ۱۹۷۴ (۱۰ تا ۱۷ ۱۳۵۳) به طول انجامید. سازمان بینالمللی حقوقدانان دموکرات و سازمان بینالمللی حقوقدانان کاتولیک مرا به منظور جمعآوری اطلاعات در موارد ذیل به ایران فرستاده بودند.
۱- شرایط دستگیرشدگان و زندانیانی که در ایران محکوم شدهاند، یعنی کسانی که انگیزه آنها با توجه به اعلامیه حقوق بشر در زمره عقاید سیاسی قلمداد شده است.
۲- روابط این زندانیان و دستگیرشدگان با خانوادههایشان.
این مأموریت استخباری، به علت نگرانی شدیدی بود که بر اثر عدم انتشار هرگونه خبری درباره سه زندان سیاسی که یکی از آنها خانم حاملهای بود ایجاد شده بود. این سه نفر در ماه اوت ۱۹۷۴ توسط ساواک (پلیس سیاسی ایران) دستگیر شده بودند.
اولین اقدام من مربوط به این سه نفر بود که از ماه اوت ۱۹۷۴ به بعد هیچ اثری از ایشان در دست نبود. اسامی آنها عبارتند از: خانم صالحی و آقایان میثمی و جوهری. با کمال تأسف در کوششهای من در این زمینه نتیجهای نداد.
در وزارت دادگستری به من گفتند که اگر این سه نفر به علت سیاسی توقیف شده باشند؛ فقط ساواک و دادگاه نظامی میتواند به من اطلاعاتی بدهند. دادستان تهران (یا شاید یکی از همکاران بود) هم پس از یک نگاه اجمالی به دفاتر دادگستری گفت که هیچ اثری از این سه نفر در دست ندارد. او هم پیشنهاد کرد که من با ساواک و یا دادگاه نظامی تماس بگیرم.
من نتوانستم از رئیس ساواک و نه از دادستان نظامی وعده ملاقات بگیرم و حتی با یکی از کارمندان این دو اداره نیز امکانپذیر نشد. در آنجا بعد از اینکه مرا مدت طولانی معطل نگاه داشتند، چند تن از افسران به من گفتند که به علل امنیتی ایشان نمیتوانند هیچ اطلاعی در اختیار من بگذارند و بهتر است که من با وزارت اطلاعات تماس بگیرم.
متأسفانه در وزارت اطلاعات هم چیز زیادی عاید من نشد. در آنجا با شخصی که خود را یکی از کارمندان عالیرتبه میخواند، ملاقات کردم. او هم بعد از آنکه مدتی مرا معطل کرد و بعد از مدتی تفحص در اسناد و یا کسب تکلیف از مقامات بالاتر از خودش که چگونه جوابی به من بدهد، اظهار داشت که کوچکترین اطلاعی در مورد سه نفری که راجع به آنها از او سوال کرده بودم و از ماه اوت به بعد مفقود شده بودند نمیتواند دراختیار من بگذارد. او اضافه کرد که جای تعجب نیست که او نمیتواند اطلاعی در اختیار من بگذارد زیرا من اطلاعات کافی از قبیل اسم کوچک، محل و تاریخ تولد و آدرس در اختیار ایشان نگذاشتهام. خلاصه مرا خیلی مؤدبانه جواب کرد و بنابراین کوچکترین ردپایی که مربوط به این سه نفر باشد در اختیار من نگذاشت.
خلاصه به هر دری که زدم با دیواری از سکوت مواجه شدم. دوستان و خانوادههایی این زندانیان نیز قبل از من با چنین دیوارهای سکوت مواجه بودند و در نتیجه در بیاطلاعی کامل از آنچه بر سر این عده آمده است میباشد.
برای آنکه از شرایط زندان و وضعیت زندانیان سیاسی کسب اطلاع کنم و مطلع شوم که آیا آنها میتوانند با خانوادههایشان ملاقات نمایند و تماس داشته باشند یا خیر، کوشیدم که از یکسو از خانوادههای زندانیان و هم تنی چند، از زندانیان سابق، و از سوی دیگر از مقامات رسمی کسب خبر کنم. باید مشخص کرد که شرایط زندان قبل از محکومیت توسط دادگاههای نظامی چگونه میباشد و هم به خاطر آورد که تنها دادرسی ارتش صلاحیت رسیدگی به جرائم سیاسی را دارد.
اول ـ شرایط زندان قبل از محکومیت
قانوناً هر کس که دستگیر میشود بیشتر از ۲۴ ساعت نمیتواند در اختیار ساواک باشد. پس از انقضای این مدت، زندانی باید در اختیار قاضی مربوطه قرار گیرد و این قاضی است که میتواند اجازه ملاقات شخص را با افراد خانوادهاش صادر نماید.
اما بر اساس آنچه زندانیان سابق و خانوادههای زندانیان به من گفتند در عمل، اوضاع کاملاً متفاوت است. زندانیان غالباً تا چند ماه تحت نظر ساواک نگه داشته میشوند. تحقیقات خیلی رسمی است و چند روز بیشتر تجاوز نمیکند. این تحقیقات بهقدری سریع انجام میگیرد که مهلتی برای تغییر شرایط زندانی باقی نمیماند و لذا بر اساس گفته مطلعین، شرایط زندانی از موقع دستگیری تا روز محکومیت یکسان است.
الف ـ از کسانی سوال کردم، وضع زندانها را به شرح ذیل بیان کردند:
۱- از هنگام توقیف تا آخر محاکمه، زندانیان سیاسی در زندان کمیته و یا اوین که هر دو تحت نظر ساواک اداره میشوند؛ زندانی میباشند.
۲- شرایط زندگی در زندان، در این دو مرکز بینهایت سخت است زیرا:
– زندانیان را در سلولهای بسیار تنگ و مرطوب بر روی حصیر میخوابانند.
– در زمستان وسیله گرم کردن و در تابستان وسیله خنک کردن وجود ندارد و این امر در شرایط سخت آب و هوایی تهران برای زندانیان غیرقابل تحمل است.
– زندانیان فقط هفتهای یکبار حق استحمام دارند و در طول هفته حتی به طور منظم هم از امکان نظافت برخوردار نیستند.
– زندانیان لباسهای خود را نمیتوانند عوض کنند و ماهها باید بر تن نگه دارند و این خود در هوای گرم تابستان، سخت آزاردهنده است.
– غذا به حد کافی وجود ندارد و آنچه یافت میشود غالباً فاسد شده است.
– زندانیان در سلولهای انفرادی به سر میبرند و برای اینکه با زندانیان دیگر تماس حاصل نکنند، حق بیرون رفتن و قدم زدن در حیاط زندان را ندارند.
– و وقتی هم که در سلولهای خود هستند زندانیان، حق اقامه نماز جماعت را ندارند و عده زیادی از زندانیان که از علماء مذهبی و مسلمانان معتقد میباشند، از این وضع سخت شکایت دارند و آن را یک نوع انتقامجویی قلمداد میکنند.
۳- تا هنگام محاکمه، زندانیان حق هیچگونه تماسی را با خارج از زندان ندارند.
– زندانیان نمیتوانند از بدو امر وکیل بگیرند و از کمک او در مراحل بازپرسی استفاده کنند. در واقع اصلاً ایشان هیچگاه وکیل واقعی نخواهند داشت (منظور از وکیل هم وکلای دادگستری نیستند بلکه افسران دادرسی ارتشند که نقش وکیل را بازی میکنند) و آنها نیز فقط ۱۰ روز قبل از محاکمه به سمت وکیل متهم انتصاب میشوند.
زندانیان حق تماس با خانوادههایشان را ندارند. زندانیان نمیتوانند نامه بنویسند و نه نامه دریافت کنند، چه رسد به ملاقات.
– اقوام زندانیان علیرغم کوششها و توسلهایشان نخواهند توانست که کمترین اطلاعی از سرنوشت زندانیان به دست آورند. معمولاً پس از محکومیت که ماهها به طول میانجامد، زندانیان میتوانند با خانوادههایشان مکاتبه یا ملاقات داشته باشند.
۴- قبل از ظاهر شدن در برابر دادگاه نظامی، همه نوع کوشش میشود تا زندانی به اتهاماتی که ساواک به او نسبت میدهد اقرار نماید.
شرایط سخت زندان و قطع کامل رابطه با خارج که به زندان تحمیل میشوند، و هم مدت طولانی زندان قبل از محاکمه، و اضطراب در مورد سرنوشتی که زندانی پیدا خواهد کرد؛ به خودی خود از عوامل فشار بر زندانی است. اینها همه برای آن است که زندانی به آنچه از او میخواهند، اقرار نماید. ولی با تمامی اینها غالباً مقاومت زندانی در هم شکسته نمیشود و لذا شکنجه یک امر رایج است.
زندانیان سابق در مورد محلی در زندان اوین که به خصوص برای شکنجه در نظر گرفته شده است توضیحاتی دادند.
– به من گفتند که در شبانهروز اگر نگوییم اتصالاً، به دفعات ضجه و فریاد کسانی که شکنجه میشوند به گوش میرسد.
– به من گفتند که به هنگام ورود به اطاق شکنجه اغلب بوی گوشت سوخته شده را استشمام کردهاند، که خود علامت این بوده است که قبل از آنها زندانیان دیگری را بدین ترتیب شکنجه کردهاند.
– این زندانیان انواع شکنجههایی که یا بر خود آنها یا بر سایر زندانیانی که هم سلول آنها بودهاند اعمال شده است؛ بدین ترتیب توضیح دادند:
– شلاق زدن با یک شلاق سیمی،
– میز فلزی که به تدریج داغ میشود و زندانی را روی آن میخوابانند*،
– سوزاندن بدن با سیگار،
– اتصال برق به اعضاء تناسلی،
– آویختن از دستها از سقف در حالیکه یک بطری ظاهراً نیمهشکسته در مقعد زندانی فرو میکردند و…
به من گفتند که برای اقرار گرفتن از زندانی، نزدیکانش را شکنجه میکنند.
– به من گفتند که به زنی در مقابل همسرش تجاوز کردند تا او را به اقرار وادارند.
– همچنین مورد جوان ۱۷ سالهای را ذکر کردند که در جلوی چشمان پدرش زدند و به برق وصل کردند تا پدرش را مجبور به اقرار کنند.
– یک بچه چهار ساله را جلوی چشم مادرش با شلاق سیمی بسته و با قیچی جراحی پشت گردن کودک را قطعه قطعه کردند تا مادر را به حرف زدن وادارند.
– یکی از زندانیان سابق به من گفت که شکنجه فرزندم برای من بهقدری تحملناپذیر بود که آرزو میکردم چاقویی داشتم و فرزندم را میکشتم تا او را، اینچنین زیر شکنجه نبینم.
شباهت مطالبی که به من گفته شد و خطر فوقالعادهای که متوجه هر یک از افرادی که با من صحبت میکردند بود؛ خود دلیلی اساسی بر اهمیت و صحت مدعای آنان بود.
ب ـ من اظهار علاقه کردم که مقامات قضایی و نظامی و مقامات قضایی غیرنظامی و هم دست آخر مقامات ساواک اجازه دهند که من از زندانهای اوین و کمیته دیدن کنم تا خود بتوانم آنچه را که به من گفته شده بود تحقیق و ارزیابی نمایم. متأسفانه تقاضای من مورد اجابت قرار نگرفت.
عدم پذیرش من توسط دادستان نظامی و تیمسار رئیس ساواک و یا یکی از زیردستان آنها، خود علامت آن بود که به من اجازه دیدار از این زندانها داده نشود. این روش است که نفس فرستادن من به وزارت اطلاعات علامت آن بود که متصدیان آنجا صلاحیت و قدرت دادن چنین اجازهای را به من نداشتند.
تیمسار عزیزی رئیس زندان هم هرگز نگفت که من نمیتوانم از زندانها دیدن کنم ولی با مهارت کامل از جواب مستقیم به سؤالات طفره میرفت تا بدانجا که من تهران را ترک کردم بدون اینکه هیچ یک از زندانهای کمیته یا اوین را دیده باشم.
آیا همه اینها به خاطر این نبود که آنها میترسیدند تا هر آنچه را زندانیان سیاسی سابق به من گفته بودند به راحتی به چشم ببینم؟ چنین سؤالاتی به راحتی به ذهن من میرسد.
دوم ـ شرایط تبعید بعد از محکومیت:
بعد از محکومیت، زندانیان سیاسی زندانهای کمیته و اوین را ترک میکنند و به سایر زندانهای تهران و استانهای دیگر گسیل داده میشوند. بر اساس آنچه گفته شد، بیشتر این زندانیان به زندان قصر و زندان شیراز که در ۹۰۰ کیلومتری واقع است فرستاده میشوند.
الف ـ خانوادههای زندانیان وضعیت این زندانها را چنین برایم شرح دادند:
۱- زندانیان سیاسی از سایر زندانیان جدا هستند و به نظر میرسد که در زندان قصر دو بخش برای ایشان کنار گذاشته شده است به هر صورت من نمیتوانم بگویم که چه تعداد زندانی در آنجا وجود دارد. مطلعین گاهی صحبت از صد و گاهی هزار میکنند.
۲- شرایط جسمی قدری بهتر از زندان اوین و کمیته است ولی هنوز هم بسیار سخت میباشد.
– زندانیان سیاسی اجازه کار کردن ندارند در حالی که زندانیان عادی کار میکنند.
– در زندان قصر زندانیان دیگر منفرد نیستند. در سلولهای ده نفری به سر میبرند ولی مقامات زندان ترتیبی دادهاند که هر یک از زندانیان زودبهزود جایشان عوض شود تا هیچگونه دوستی بین آنها ایجاد نگردد.
– این زندانیان حق دریافت لباس از خارج دارند ولی شرایط بهداشتی بهتر از زندانهای کمیته و اوین نیست. مثلاً زندانیان در هفته بیش از یکبار حق شستشوی خود را ندارند.
– علیرغم تقاضای بسیار، زندانیان به سختی قادرند که خود را به پزشک نشان دهند تا چه رسد به بیمارستان فرستاده شوند و یا اینکه اجازه دریافت دارو به آنها داده شود.
– زندانیان میتوانند کتابهایی از کتابخانه زندان را بخوانند. قاعدتاً آنها حق دارند که کتابهایی که از خارج نیز فرستاده میشود مطالعه کنند ولی در عمل تمامی کتابهای ارسالی از خارج توسط قسمت سانسور توقیف میشود.
– غذای زندانیان غالباً فاسد است و لهذا موجب تهوع و امراض مزمن میشود.
– در حالی که چند نفر در یک سلول به سر میبرند به نظر میرسد که نبودن امکانات برای اجرای اعمال مذهبی، همچنان مانند زندانهای کمیته و اوین است و این نظر که اجرای مراسم مذهبی جلوی کار زندانیان را میگیرد صحیح نیست زیرا زندانیان کار نمیکنند.
– در صورت عدم اطاعت، زندانی به مدت سه یا چهار ماه به سیاهچال روانه میشود. اگر بعد از این مدت باز هم زندانی را عنصر ناراحتی تشخیص دادند آن گاه او را به زندان اوین و کمیته میفرستند که شایط آنها روشن است.
۳- بعد از محکومیت، زندانیان میتوانند با خانوادههای خود مکاتبه کنند ولی این مکاتبات شدیداً محدود شده و در زیر سانسور شدید اداره زندان میباشد.
– آنها حق دارند فقط یک نامه در هفته رد و بدل کنند ولی این نامه نباید از یک صفحه کاغذ ۲۰*۲۵ سانتیمتر تجاوز کند.
– خانواده بسیار نزدیک زندانی میتواند هفتهای دو بار با او ملاقات کند. قاعدتاً مدت ملاقات یک ربع ساعت میباشد ولی چون خانوادههای بسیاری برای دیدار زندانیان میآیند. این ملاقاتها به ۵ دقیقه و کمتر تقلیل پیدا میکند.
– قاعده ملاقات برای همه، بدون توجه به شرایط خاص آنها، یکسان است. بدین معنی که افرادی که برای ملاقات از تهران به شیراز که ۹۰۰ کیلومتر است میروند؛ همان یک ربع ساعت ملاقات را خواهند داد و تازه اگر تلفن رابط هم درست کار نکند باید به کمتر از این هم قناعت نمایند.
– زندانیان فقط از طریق تلفن که در دو طرف یک شیشه قطور قرار دارد با افراد خانواده خود صحبت میکنند. این تلفنها نیز به مرکز ضبط، برای گوش دادن و کنترل مکالمات وصل است.
– درصورتی که زندانی شکایتی از شرایط زندان و یا وضع خود به خانوادهاش بنماید، و یا حتی اگر مطلبی بگوید که به نظر زندانبانان نمیباید گفته میشد؛ تنبیه بدنی در مورد او اجرا خواهد شد.
۴- خانواده زندانیان و زندانیان سابق را که ملاقات کردم به من گفتند که حتی بعد از محکومیت، زجر و شکنجه زندانیان ادامه دارد.
– در وهله اول، به خاطر عدم انضباط و یا به طور ساده بدان علت که از شرایط خود شکایت کردهاند.
– در وهله ثانی، به علت آنکه تشخیص داده میشود که زندانی در وقت بازپرسی، اسامی تمام کسانی را که میشناخته و فعالیت سیاسی آنها را میدانسته به ساواک نگفته است.
کسانی که با من صحبت میکردند به من متذکر شدند که هدف از زندان کردن، خورد کردن افراد است. به این افراد شرایط بسیار سختی تحمیل میشود و آنها را زجر میدهند تا به هدف خود برسند و این هدف آنست که زندانیان عقاید خود نفی کنند. از قرار، ساواک گهگاه به این هدف خود رسیده است و زندانیانی بودهاند که به تلویزیون آورده شده «اقرار به گناه» نموده و تمامی عقاید خود رانفی نمودهاند.
ب ـ من سعی نمودم که درباره صحت گفتار زندانیان سابق و خانواده زندانیان فعلی که ملاقات کرده بودم، از مقامات مسئول تحقیق نمایم.
برای تحقق این منظور، من از نخستوزیر، وزیر دادگستری، دادستان دیوان عالی کیفر و همچنین دادستان تهران، تقاضای ملاقات نمودم. من نه از نخستوزیر و نه از وزیر دادگستری، نتوانستم وعده ملاقاتی بگیرم. در عین حال، رئیس دفتر وزارت دادگستری مرا پذیرفت و متذکر شد که هیچگونه اطلاعاتی نمیتواند به من بدهد؛ زیرا اداره زندانها در اختیار دادگستری نیست و زیر نظر وزارت کشور یعنی پلیس میباشد.
دادستان دیوان عالی کشور به من فهماند که صلاحیت جواب دادن به سوالات مرا ندارد. رئیس دیوان عالی کیفر نیز مرا با گرمی پذیرفت و جواب او نیز همانند جواب دادستان دیوان عالی بود. او به من متذکر که این عمل که اداره زندانها را از حوزه اختیار قضایی خارج کرده و به پلیس سپردهاند؛ مخالف قوانین ایران است.
دادستان تهران نیز به سوالات من پاسخ نگفت و مرا به تیمسار عزیزی قائم مقام اداره زندانها معرفی نمود. من سوالات مختلفی درباره زندانیان سیاسی، اسامی آنها و شرایط زندان، از تیمسار عزیزی نمودم. او به طور قطع انکار نمود که زندانیان در مدت زندانی بودن شکنجه میشود. به غیر از این جواب متأسفانه نتوانستم هیچگونه پاسخ مستقیمی از او دریافت کنم. به هر تقدیر، بعد از آنکه یک سوال را چندین بار تکرار کردم و در جواب گفت که آماری برای جواب در دست ندارد و به هر صورت چند تن از زندانی سیاسی که در زندانهای ایران هستند، شرایط یکسانی با سایر زندانیان دارند. تیمسار عزیزی به من اجازه داد که از زندان قصر دیدن نمایم.
این زندان در واقع یک سربازخانه بزرگ است که در داخل آن قسمتهای مختلفی است که زندانها میباشند. در همینجا نیز زندان زنان، زندان کودکان، زندان معتادین به مواد مخدر، مریضهای سخت و زندان مردان وجود دارد.
اولاً ـ در زندان زنان: کارگاههای قالیبافی و خیاطی به من نشان داده شد. همچنین سلولهایی که مرکب از ۱۰ تختخواب بود، کتابخانه، پرستارخانه که دارای چهار تختخواب بود، وسائل وضع حمل و یک دستگاه دندانپزشکی، به من نشان داده شد.
در مقابل، علیرغم تقاضایی که کردم، نه محل غذاخوری، نه آشپزخانه و نه مرکز آب که زندانیان خود را در آنجا میشویند؛ به من نشان داده نشد.
ثانیاً ـ در زندان کودکان: محل ملاقات و دستگاههای تلفن که خانواده زندانیان با زندانیان توسط آنها صحبت میکنند، درست مطابق آنچه به من گفته شده بود نشان داده شد.
همچنین مدرسهای که بر اساس مفاهیم بسیار مدرن و هم آزمایشگاه زبانهای زنده و آزمایشگاه الکترونیک و سالن کنفرانس که کودکان در آنجا برای دیدن فیلمهای تربیتی و یا شنیدن سخنرانی، هفتهای چند بار میرفتند، به من نشان داده شد.
در مقابل، علیرغم تقاضای من هیچ محلی از زندان به من نشان داده نشد؛ من نتوانستم نه سلولها، نه آشپزخانه، نه غذاخوریها، نه دوشها، نه پرستارخانهها و نه سیاهچال را ببینم.
ثالثاً ـ در زندان معتادین به مواد مخدر و مریضهای سخت:
توقیفگاهها، که مرکب از اطاقهای ده تخته بود به من نشان داده شد، زیرا تخت هر مریض، پرونده طبی او به چشم من میخورد. من چون طبیب نبودم مشکل است که بتوانم راجع به نوع طبابت آنها عنوان کنم. آنچه میتوانم بگویم آنست که اطاقکهایی که در این سالن بود مانند یک بیمارستان کهنه به نظر میرسید و اینکه راهنمای من نگذاشت تا با مریضی که میخواست با من صحبت کند تماس حاصل نمایم.
رابعاً ـ در زندان مردان ـ جرائم عادی: من دستگاههای تلفن که قبلاً به من گفته شده بود و به همان صورت در زندان کودکان دیده بودم، مجدداً دیدم. همچنین کارگاههای فعالیتهای مختلف از قبیل مسگری، مبل فلزیسازی، قالیبافی، چوببری، و شیرینیسازی را دیدم.
در داخل این کارگاهها نمیتوان تصور کرد که شخص در داخل یک زندان به سر میبرد. کسی زندانبانان را نمیبیند و هیچ ترسی بر سیمای زندانیان وجود ندارد.
در مقابل، علیرغم تقاضایم من نتوانستم نه توقیفگاهها، نه آشپزخانهها، نه غذاخوریها، نه دوشها، نه پرستارخانهها و نه حداقل سیاهچال را ببینم. به من گفتند در صورت اثبات گناه به سیاهچال روانه میشود. در سیاهچال غذای او غذای عمومی است ولی حق ملاقات و خرید اجناس از مغازه داخل زندان را ندارد.
من به هر صورت تقاضا کردم با زندانیان ملاقات کنم و این امر را در چندین مورد تقاضا کردم ولی بدون آنکه در هیچ لحظه به من جواب نفی بدهند؛ ملاقات زندان به پایان رسید و این تقاضای من برآورده نشد.
به طور مختصری چیزی که به نظر غیرعادی بیاید در زندان قصر به چشم نخورد حتی باید بگویم که بعضی از لوازم خصوصی در مدرسه زندان کودکان، و کارگاههای زندان بزرگسالان، بسیار مدرن بود و در من مؤثر افتاد. در واقع اداره زندانهای ایران از داشتن چنین لوازمی به خود میبالد و حتی یک کتابچه تبلیغاتی، حاوی وسایل و تأسیسات آنجا، منتشر کردهاند تا آسایش و تجدد را در آنجا نشان دهند.
ولی باید تأکید کنم که من جز قسمت کوچکی از زندان قصر را ندیدم. علیرغم تقاضاهای پیدرپی، من نتوانستم مکانهای ذیل را در زندانهای کودکان و بزرگسالان ببینم.
– توقیفگاهها،
– آشپزخانهها،
– دوشها،
– پرستارخانهها،
– سیاهچال،
– نه حتی دو قسمتی که بنا به گفته زندانیان سابق مخصوص زندانیان سیاسی بود. برای چه؟ برای چه نگذاشتند که با زندانیان صحبت کنم؟
آیا برای آن بود که میترسیدند که من آنطور که آنها میخواهند، به گونهای منفی تحت تأثیر قرار نگیرم؟
آیا برای آن بود که میترسیدند من آنچه را که زندانیان سابق که ملاقات کرده بودم و به من گفته بودند به راحتی دریابم؟
من جز آنکه این سوال را طرح کنم چه میتوانم بکنم؟
همچنین متن کامل گزارش این وکیل همراه با گزارش ناظر اعزامی از آمریکا ـ آقای رینارد ـ در نشریه ایران دفینس ارگان کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران چاپ و توزیع شده است.
اثرات این شکنجه که مخصوص ایران است قبل از این به روی بدن یک زندانی دیده شده است. این امر در محل دادگاه در حضور آقای نوریالبلا ناظر بینالمللی در سال ۱۹۷۲ نشان داده شد و زندانی مورد نظر احمدزاده بود که به مرگ محکوم و اعدام گردید.
شکنجه در ایران*
به قلم فیلیپ جاکسون: روزنامه ساندی تایمز ۱۹ ژانویه ۱۹۷۵ (۲۹ دیماه ۱۳۵۳)
پلیس ایران نوعی اطوی برقی اختراع کرده است که پوششی توری از سیمهای فلزی دارد و قادر است آنچنان گرم شود که قربانی خودش را برشته کند. امروز ایران با افزایش درآمد سرسامآور نفت یکی از ثروتمندان و با نفوذترین کشورهای جهان گشته است. شاه مبادرت به طرح برنامهای کرده است که بر طبق آن کشورش را به صورت یک قدرت اصلی جهانی درآورده و از سوی دیگر انقلاب سفید و برنامههای جاهطلبانه پیشرفت اقتصادی و اصلاحات ارضی تغییراتی در داخل ایران به وجود آورده است. ولی هاله سیاهی بر روی این پیشرفتهای کاذب ایران سایه میافکند.
اکنون درست ده سال از زمان دریافت اولین گزارش شکنجه زندانیان سیاسی تهران میگذرد. از آن زمان تاکنون جریان این گزارشات بهطور مداوم به خارج از کشور ادامه یافته است. این اخبار گاهی از درون زندان به خارج راه یافته و گاهی نیز به وسیله ناظران خارجی بیطرف که در دادرسی حضور یافتهاند گزارش شده است.
بررسی دو ساله روزنامه ساندی تایمز که بر اساس شهادت زندانیان، مصاحبه باخانوادههای زندانیان و گزارشاتی از ناظران بیطرف تهیه شده اسناد معتبری به حساب میآیند که غیرقابل انکارند. بررسی گزارشات موجود در پرونده ساندی تایمز نشان میدهد که به سه دسته بزرگ تقسیم میشوند:
۱- مبارزین دست چپی که از جنبش چریکی پشتیبانی کرده و یا مستقیماً در آن شرکت داشتهاند.
۲- مخالفان مذهبی که برخی از آنان به مقاومت مسلحانه دست زدهاند.
۳- آن دسته از روشنفکران بورژوا که بدون احتیاط در محافل عمومی و خصوصی از رژیم انتقاد کردهاند و به دنبال گزارش عناصر مخفی به دام پلیس افتادهاند.
اغلب زندانیانی که پروندهشان مورد بررسی قرار گرفته، کمتر از سیسال دارند و گزارشاتی نیز درباره شکنجه زنان جوان و همچنین خبرهای دست اول از حمله به نوجوانان رسیده است.
بنابر گفته زندانیان شکنجه شده تمام شکنجهگران از درجهداران ساواک یا سازمان مخوف پلیس مخفی ایران هستند. این سازمان به وسیله نعمتالله نصیری اداره میشود و تنها سازمان مسئول برای جوابگویی به شاه است.
از آغاز تأسیس یعنی از سال ۱۹۵۷ ساواک دخالت مستقیم در از بین بردن مخالفین (حکومت ایران) داشته است شکنجهشدگان اظهار میدارند که طرق مختلف شکنجه شامل «فلکا» یعنی فلک کردن مداوم کف پا، کشیدن ناخنهای دست و پا، وارد کردن شوک الکتریکی به آلت جنسی، فروبردن بطری شکسته به داخل مخرج زندانیان و معلق آویزان کردن زندانیان بر چهارچوب (داربست) از ناحیه مچ دست و پا میباشند.
زندانیان همچنین ادعا میکنند که آنقدر این صحنه برایم ناراحتکننده بود که آرزو میکردم چاقویی داشتم تا بتوانم پسرم را با دست خودم بکشم و رنج او را در آن موقع نبینم. بعضی دیگر از زندانیان میگویند که آنها را با مهارت بسیار برای اعدام آماده میکنند و حتی چشمبسته تا لب گوری که به نظر میرسد به تازگی حفر شده است میبرند بدون آنکه به آنها اخطار قبلی داده باشند.
ساواک به دلیل داشتن وسایل شکنجه اختراعی و بیرحمانه مشهور است زندانیان یکی از این وسایل را «میز سوزان» نام گذاردهاند. این وسیله تقریباًَ یک اطوی برقی به صورت یک تختخواب است که با تور سیمی پوشیده شده و مانند یک سرخکن برقی گداخته میشود. زندانیان را به میز میبندند و میز شروع به گرم شدن میکند تا زمانی که گداخته و قرمز گردد. ساندی تایمز به تعدادی شواهد مستقل از یکدیگر مبنی بر شکنجه میز بر روی افراد مختلف جمعآوری کرده است و حداقل یکی از این افراد بعد از شکنجه شدن با این وسیله وحشتناک به قتل رسیده است.
ادعای شکنجه بر روی میز از پرونده «مسعود احمدزاده» آغاز شد. احمدزاده مهندس بود که در سال ۱۹۷۱ به جرم حمله چریکی به پلیس به مرگ محکوم شد. احمدزاده در فوریه ۱۹۷۲ تقاضای رسیدگی به پروندهاش را کرد. و دو حقوقدان فرانسوی «نوری البلا» و «هنری لبرتالیس» تقاضا را قبول کرده و علیرغم موانع ساواک به عنوان ساواک با عنوان ناظران غیرسیاسی از جامعه بینالمللی حقوقدانان در دادگاه حضور یافتند.
«البلا» به مخبر ساندی تایمز گفت: وسط سینه و شکم او تودهای از گوشت پیچ خورده و سوخته شده و زخم عمیق استخوانی بود که به نظر مهیب مینمود. با آنکه من دکتر نیستم ولی میتوانم تخمیناً بگویم که زخمها چند ماهه بودند ـ پشتش وضع بدتری داشت ـ یک زخم مستطیلی سیاه شده در وسط بود که از تودهای از نسوج زخمی تشکیل شده بود ـ در داخل این زخم مستطیلی شکل پوست بدن از اثر سوختن مجدد زخمی و براق بود. حدس میزنم میزی که اثرش بر روی پشت احمدزاده بود حدود ۹ اینچ پهنا داشته است و من فکر کردم که مشکل بتوانم وضع دقیق پشت او را به خاطر بسپارم به این دلیل فوراً طرح ناقصی از پشت و جلوی او روی کاغذ آوردم (یکی از طرحها در اینجا ارائه شده است).
سینه زخمی را نشان میدهد:
سکوت ترسآوری بر دادگاه حکمفرما بود. کمی بعد وقتی «هنری لیبرتالیس» وارد شد «البلا» با صدای بلند با او شروع به صحبت کردن به زبان انگلیسی کرد تا یکبار دیگر توجه احمدزاده را جلب کرد. وقتی «لیبرتالیس» احمدزاده را نگاه میکرد او برای بار دوم لباسش را بالا زد. سینه مجروحش را نشان داد و سپس عقبگرد کرده و پشتش را نیز به او نشان داد. «لیبرتالیس» بعد از دیدن زخمها طرح «البلا» را تأیید کرد. چند ساعت بعد دو حقوقدان فرانسوی به طور غیرمنتظره به شواهد تأییدکننده احمدزاده دست یافتند به این طریق که با دو مترجم ساواک برای مصاحبه با دو زندانی شاه در اوین که در اطراف تهران قرار دارد رفتند. اوین یکی از دو زندانی است که مخصوص ساواک شناخته شده و بر اساس بسیاری از گزارشات شکنجهگاه اصلی است.
دو ناظر بینالمللی با ناصر صادق و علی میهندوست که هر دو مهندس و در سنین ۲۵ بودند به گفتگو نشستند، هر دوی آنها منتظر محاکمه با اتهام سیاسی بودند.
«البلا» از صادق پرسید که آیا او یا همکارش شکنجه شدهاند. مترجم جواب طولانی صادق را بهطور خلاصه اینطور ترجمه کرد: نه! فقط وقتی دستگیرمان کردند کتک خوردیم.
صادق با حالت صورتش بیان کرد که نه این آن چیزهایی که او گفته بود نیست. سپس «البلا» مستقیماً از صادق به انگلیسی پرسید آیا شما را زدهاند؟ و صادق جواب داد نه! سوزاندهاند.
زمانی که «لیبرتالیس» برای سرگرم کردن مترجمین ساواکی سوالات مختلفی را مطرح میکرد صادق توانست توضیح دقیق از میز سوزاننده و اثراتش روی گوشت بدن به «البلا» بدهد. «البلا» به مخبر ساندی تایمز گفت: «صادق اثرات زخمهایی که ما بر روی زدن احمدزاده دیده بودیم به خوبی توضیح داد. او نمیدانست که ما از دادگاه احمدزاده به آنجا رفتهایم و توضیح داد که او خودش احمدزاده و سه زندانی دیگر را دیده است که چگونه با میز شکنجه میشوند. صادق گفت که بدیعزادگان را آنچنان سخت سوزاندهاند که فلج شده و نمیتواند راه برود.
وقتی مأموران ساواک سراسیمه «البلا» و «لیبرتالیس» را از اطاق به بیرون میانداختند صادق فریاد زد: بگذارید آنها بدانند که من شاهد مرگ بهروز دهقانی در اطاق شکنجه بودهام.»
هر سه زندانی که در این گزارش راجع به آنها صحبت کردیم یعنی احمدزاده، صادق و میهندوست اعدام شدهاند. ولی ناصر صادق قبل از مرگ اظهارات خود را درباره شکنجه در یک دادگاه باز در مقابل ناظر خارجی دیگری تکرار کرد.
گزارش دو حقوقدان فرانسوی یعنی «البلا» و «لیبرتالیس» با حداقل معلومات و در سختترین شرایط تهیه شده است. هیچیک از آنها نتوانستند نظریات دست چپیها را بشنوند و هیچیک از آنها قبلاً در ایران نبوده و با هیچ یک از نیروهای مخالف در ایران در تماس نبودهاند. این دو نفر نماینده رسمی سازمانهایی بودند که دارای روابط جمعی و مشاورهای با سازمان ملل و یونسکو میباشند و گزارشهای آنها به نوبه خود پس فرستاده شده است تا با جزئیات متقاعدکننده بیشتری به وسیله اظهارات سایر زندانیان اوین تکمیل گردد.
شکنجه اصغر بدیعزادگان که صادق در اظهاراتش اشاره کرد که چگونه بر روی میز فلج شد، به وسیله دو تن دیگر از زندانیان رضا رضایی میباشد که از زندان اوین فرار کرد.
او قبل از اینکه در یک درگیری با پلیس کشته شود گزارش مبسوطی از وضع زندانها به خارج از کشور فرستاد.
رضا میگوید بدیعزادگان را در حالی که دست و پایش را به تخت بسته بودند با وسائل الکتریکی سوزاندند. او را آنچنان از ناحیه کمر سوزاندند که سوختگی به استخوانهای ستون فقراتش رسید و او به حالت بیهوشی افتاد. سپس او را از تخت باز کرده و با جراحاتش رها ساختند ـ جراحاتش متعفن شده و بوی بد گوشت چرخکرده بدنش فضای سلول ما را پر ساخته بود و هیچکس نمیتوانست به او نزدیک شود.
بعدها او را به بیمارستان زندان منتقل و چندین عمل جراحی سخت بر روی بدنش انجام دادند ولی او دیگر نمیتوانست راه برود و فقط روی چهار دست و پای میخزید.
زندانی دیگری که نامش فاش نمیشود زیرا امکان مزاحمت برای خانوادهاش در ایران وجود دارد درباره بدیعزادگان مینویسد: «او را بر یک اجاق برقی نشاندند و قسمتهایی از عصب پشت او را سوزاندند ـ جراحات او را برای مدت طولانی بدون معالجه رها کردند. بوی جراحات بدن او برای همه غیرقابل تحمل بود ـ او نیمهفلج شده بود و بلافاصله بعد از محاکمهاش او را اعدام کردند.
شرح حال احمدزاده و بدیعزادگان به صورت دو نیمه به طور مفصل بیان شد زیرا مدارک بیشتری از طریق زندانیان سیاسی و ناظران بیطرف درباره آنها جمعآوری شده بود و میتوانست تکمیل شود اما در واقع باید گفت که تمام زندانیان همین سرنوشت را دارند و بدترین شکنجهها معمولاً در زندان اوین در «دوره خطر» اعمال میگردد و این دوره معمولاً فاصله زمانی بین دستگیری زندانی توسط ساواک و محاکمه او میباشد. قانون اساسی ایران میگوید که هر زندانی بعد از بیست و چهار ساعت باید در مقابل دادگاه قضایی قرار گیرد ولی زندانیان ساواک ماهها بعد از دستگیری بلاتکلیف باقی میمانند. بسیاری از زندانیان ادعا میکنند که هنگام دستگیری زیر ضربات خردکننده مشت و لگد قرار گرفتهاند، بدون اینکه بازپرسی جدی صورت بگیرد. در این مرحله ساواک میل دارد که حتیالامکان زندانی به جرم خود اعتراف کند. و دوستان و افراد خانواده او را که مورد نظر ساواک هستند معرفی کند.
اگر زندانی مقاومت کند شکنجههای رایج و رسمی شروع میشود. شکنجه در اوین در قسمت مخصوصی صورت میگیرد که به تعبیر ساواکیها اتاق بازجویی نام دارد و در همین جاست که میز مخصوص نگهداری میشود. عدهای از زندانیان که برای رسیدن نوبت بازجویی بودهاند شهادت دادهاند که بعد از شنیدن فریادهای دلخراش از اتاق شکنجه، وقتی به آن وارد شدهاند بوی گوشت سرخشده را استشمام کردهاند. بعد از اینکه ساواک اعترافات قانعکنندهای به دست آورد زندانی را در دادگاه نظامی که تنها وظیفهاش شنیدن پروندههای سیاسی است حاضر میکنند. بهطور مستقیم تمام اعترافات علیه زندانی است و هیچ مدرکی برای دفاع از او وجود ندارد.
زندانیان مجبورند در صورت احتیاج وکیل مدافع انتخاب کنند. این وکیل مدافع باید از لیست اسامی درجهداران بازنشسته ارتش انتخاب شود. بنابر گزارش ناظران خارجی این افراد هیچگونه اطلاعی از مسائل حقوقی ندارند و علاقهای هم به سرنوشت متهمین خود نشان نمیدهند. (بعضی از وکلای مدافع که به طور جدی از متهمین دفاع کردهاند دستگیر شدهاند) ایران مانند سایر کشورهای سریع پیشرفته با این مشکل بزرگ روبروست که چه مقدار آزادی و دمکراسی ـ آنچنان که در غرب تعبیر میشود. ـ میتواند به مردم بدهد تا کنترل تودههای بیسوادی را که هیچ مفهومی در دمکراسی در سر ندارن از دست ندهد.
شاه در اینباره چنین میگوید: «اگر من بر این مردم حکومت نمیکردم آنها به هیچوجه به این آسانی اصطلاحاتی را که بر آنها عرضه میشد قبول نمیکردند.» ولی در ایران نیز مانند برزیل و ترکیه که شکنجههای سیاسی آنها در ساندی تایمز افشا شده است. تعداد مخالفان سیاسی به موازات تغییر اجتماعی و اقتصادی رو به فزونی گذاشته است و در مقابل حکومت نیز شدت عمل بیرحمانهای از خود نشان میدهد. شاه هرگز ضربه هولناک آگوست ۱۹۵۳ را فراموش نکرده است. در این سال ناسیونالیستهای افراطی و کمونیستها به یکدیگر پیوسته (ائتلاف کردند) و او را مجبور به فرار از ایران کردند. بازگشت او بعد از یک هفته و بعد از کودتای تنظیم شده به وسیله سازمان سیا، او را بیش از پیش مصمم کرده است که همه نهضتهای مخالف را ریشهکن سازد. حزب کمونیست غیرقانونی اعلام شد و از آن زمان تاکنون اتهام به عضویت در این حزب بهترین دستآویز برای محکوم کردن زندانیان سیاسی است.
گزارش بودلت:
مقاومت در برابر خشونت:
خفقان سیاسی بیتردید راه را برای پیدایش و مقاومت چریکهای شهری ایران هموار کرد. از سال ۱۹۷۰ حملههای چریکی به پایگاههای پلیس، بانکها و ساختمانهای عمومی شروع شد.
ترور سیاسی مقامات حکومتی و کوشش برای ربودن افراد متشخص مانند سفیر آمریکا و خواهرزاده شاه از جمله کارهای چریکهای شهری ایران است. از آنجایی که مقامات مسئول بر میزان خفقان برای مبارزه با چریکها افزودهاند همان تز معروف اعمال خشونت و مقاومت بیشتر نیز در ایران به وجود آمده است. تازهترین تحقیقات درباره زندانیان سیاسی ایران توسط یک وکیل مدافع فرانسوی به نام «یووبودلت» صورت گرفته است. در نوامبر گذشته او به عنوان یک ناظر خارجی برای اولین بار موفق میشود با زندانیان آزاد شده ملاقات کند. در شرایط مخفی بسیار دقیق و با قبول خطر جدی، زندانیان به «بودلت» میگویند که چگونه شکنجه شدهاند و درباره سایر زندانیان اطلاعاتی که تأییدکننده گزارش ساندی تایمز هستند در تهیه این مقاله مورد استفاده قرار گرفته است.
هفته گذشته در جواب گزارش «بودلت» سفارت ایران در پاریس به مخبر ساندی تایمز چنین گفت: «ما هیچ زندانی سیاسی در ایران نداریم و اعلی حضرت نیز اخیراً چند بار درباره این حقیقت سخن گفتهاند که ما احتیاجی نداریم که اعمال شکنجه کنیم.»
این سخنگو اضافه کرد که ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفری که در چهار ساله اخیر در ایران اعدام شدهاند همگی یا قاچاقچی مواد مخدر بودهاند و یا افرادی بودهاند که به بانکها حمله کرده، افراد پلیس و نظامیان را میکشند و امنیت کشور را به هم میزدند.
شرکت در کنگرههای بینالمللی
یکی از راههای انعکاس صدای مظلومیت ملت ایران و نشان دادن وضعیت سیاسی سرکوب و اختناق در کشورمان شرکت در کنگرههای بینالمللی سازمانهای غیردولتی و مدافع حقوق بشر بود. در این کنفرانسها صدها نفر از نخبگان رشتههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و حقوقی گرد هم میآمدند. حضور در این نشستها، بیتردید امکانات مناسبی را در اختیار ما قرار میداد تا این نخبگان در جریان واقعیت اوضاع ایران قرار بگیرند. شرکتکنندگان در این گردهمایی، هر یک به نوبه خود، مسائل را در رسانههای گروهی کشور خود منعکس میکردند. به برخی از این گردهماییها، اجمالاً اشارهای میکنم:
کنگره بینالمللی حقوقدانان دموکرات
کنگره بینالمللی حقوقدانان دموکرات با شرکت ۵۰۰ نفر شرکتکننده و حدود ۲۰۰ نفر ناظر و اعضای وابسته، از تاریخ ۲ تا ۶ آوریل ۱۹۷۵/ ۱۲-۱۷ فروردین ۱۳۵۴ در نزدیکی شهر الجزایر در محل کاخ ملل تشکیل گردد. آقای صادق قطبزاده به عنوان نماینده نهضت آزادی ایران در کنگره شرکت کرد.
بر اساس گزارش آقای صادق قطبزاده، کنگره، سخنرانیهای میهمانان و همچنین مقامات دولتی الجزایر از جمله وزیر دادگستری آن کشور افتتاح و سپس کارهای کنگره بین کمیسیونهای پنجگانه آن تقسیم شد. در کمیسیون پنجم این کنگره مسأله حقوق انسانی و دفاع از زندانیان سیاسی مطرح بود که از روز دوم کنگره کار خود را شروع نمود. در این روز آقای کروشه وکیل فرانسوی که یک بار نیز به عنوان ناظر بینالمللی به ایران رفته بود مسئله ایران را به طور مؤثری مطرح نمود و هم آقای کاوالیری وکیل ایتالیایی که او نیز چند بار به ایران مسافرت نموده بود در بحث مربوط به ایران شرکت نمود.
پس از بحث وضعیت ایران ابتدا نظر این بود که مسئله ایران جزو مسائل اساسی مربوط به این کمیسیون در نظر گرفته شود. ولی متأسفانه بعضی ملاحظات موجب شد که مسئله ایران در کنگره مورد بحث واقع نشود.
کمیسیون پنجم همچنین مسئول تهیه پیشنویس قطعنامههایی بود که باید در جلسه عمومی مطرح گردد. و نیز هنگام طرح این پیشنویس اداره جلسه به عهده نائبرئیس کمیسیون، یک وکیل انگلیسی بود. نماینده نهضت قطعنامهای راجع به ایران پیشنهاد کرد. این کمیسیون برای تسهیل کارها تمامی قطعنامهها را در یک قطعنامه ادغام نمود که متأسفانه حتی نامی از ایران در آن برده نشد.
هنگام تشکیل مجدد کمیسیون برای رسیدگی به پیشنویس قطعنامه، آقای قطبزاده به طور مؤثری در بحثها دخالت نمود و مألا قطعنامه خود را مجدداً به کمیسیون پیشنهاد داد. خوشبختانه کمیسیون به اتفاق آراء پذیرفت که مسئله ایران نیز مانند سایر مسائل باید در قطعنامه عمومی ادغام گردد و این تصمیم در تنظیم مجدد قطعنامه کمیسیون برای مجمع عمومی مورد نظر و توجه قرار گرفت و نام ایران در ردیف پنج کشوری که شکنجه در آن رایج است آورده شد. همچنین بنابر پیشنهاد مشترک نمایندگان الجزایر و ایران نام فلسطین نیز در این لیست گنجانده شد.
قسمت مربوط به ایران که در قطعنامه عمومی آمده، بدین شرح است:
«شکنجه همچنان به طور نظامیافته در کشورهای شیلی، ایران، فلسطین، برزیل و کره جنوبی اعمال میگردد» در مورد ایران کنگره انزجار خود را در مورد زجر و شکنجه که بر روی زندانیان سیاسی و خانواده آنها در ایران اعمال میگردد اعلام میدارد. کنگره همچنین در قبال دستگیریهای بیجهت هم اعدامهای سریع، تصمیمگیری جدی نموده و علیه نقض مکرر حقوق بشر از جمله دفاع در ایران اعتراض مینماید».
روز چهارم کنگره نماینده ایران در مجمع عمومی کنگره نماینده ایران در مجمع عمومی کنگره راجع به ایران، شاه و ساواک صحبت کرد.
او گفت ایران کمیته حقوق بشر دارد ولی ریاست آن با خواهر دوقلوی شاه ـ اشرف، است. (خنده حضار) آری ـ ریچارد هلمز یکی از رؤسای سیاسی سابق آمریکا به همراه هزار مستشار آمریکا اسرائیلی، شب و روز ـ به مشاوره با شاه مشغولند».
در ایران امروز مطابق آخرین اخبار و آمار چندین هزار زندانی سیاسی وجود دارد. ساختن زندانهای جدید از ساختن مدارس سریعتر پیش میرود.
سپس قطبزاده قسمتی از گزارش آقای بودلو وکیل فرانسوی را که به عنوان ناظر بینالمللی در نوامبر گذشته به ایران رفته بود برای حضار قرائت کرد و افزود که:
در سه سال اخیر نیز متجاوز از ۱۵ نفر ناظر خارجی به ایران رفتهاند و همگی متفقالقولند که رژیم خفقان در ایران یکی از شنیعترین رژیم در سراسر جهان است.
نماینده ایران پس از ذکر قسمتی از افتضاحات ایران که رژیم به آن نام توسعه اقتصادی گذاشته است، متذکر شد که:
«امیدوارم نمایندگان دولتها که برای دلار به ایران میروند قضاوت خود را در مورد مردم ما بر اساس مقدار دلاری که به چنگ میآورند استوار نسازند و بدانند که دوستان رژیم برای ایران دشمنان خلق ایرانند. آنها نباید فراموش کنند که قراردادهای اقتصادی آنها نباید به بهای خون وطندوستان و ایرانی تمام شود. که قراردهای اقتصادی که ناقص شئون و حق حیات انسانی مردم ما گردد توسط هر کس تحصیل گردد جز نوعی جدید از قراردادهای استعماری نیست.
«مردم ما که اکنون سلاح به دست گرفته و به دفاع از حقوق خود پرداختهاند از هیچکس نمیخواهند که رژیم ایران را برای مردم ما سرنگون کند که این هم حق و هم وظیفه مقدس خلق ایران است. آنچه مردم ما از جهانیان میخواهند در مرحله نخست فهم واقعیت و شرایط ایران و سپس اقدامی انسانی و شرافتمندانه بر اساس آنهاست.»
سخنرانی نماینده نهضت آزادی ایران با استقبال همگان مواجه شد و شرکتکنندگان در کنگره از کشورهای مختلف بعد از سخنرانی صادق قطبزاده مراتب تأسف خود را در عدم آگاهی به وضع قانونی ایران ابراز داشته و عده زیادی آمادگی خود را برای کار در این زمینه در کشورهای خود ابراز داشتند.
بعد از این سخنرانی گزارش کمیسیون شماره ۵ قرائت شد که در آن نیز بر اساس مطالب بحث شده در کمیسیون توسط وکلای فرانسوی و ایتالیایی و هم نهضت ـ قسمت جالبی راجع به ایران به سمع کنگره رسید و قطعنامه عمومی کمیسیون پنجم نیز همانطور که آمده بود به اتفاق آراء تصویب گردید.
پم،ش ۲۹ فروردین ۱۳۵۴
اعزام نظّار بینالمللی به ایران*
بر اثر اقدامات دفاعی و موافقت سازمانهای بینالمللی بار دیگر دو تن از ناظران بینالمللی آقای ژان میشل برانشویک، نماینده انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات و میشل ژست، نماینده جنبش کاتولیک (پاکس رومانا)، در اوائل ماه ژانویه ۱۹۷۶ (دیماه ۱۳۵۵) به تهران مسافرت کردند.
اعزام این دو ناظر بینالمللی از طرف نهضت آزادی ایران، یکی از مجموعهی اقدامات دفاعی است که این سازمان در سالهای اخیر به منظور دفاع از زندانیان سیاسی و معرفی چهره واقعی رژیم شاه به جهانیان به عهده گرفته است و خوشبختانه موفقیتهای قابل توجهی در این راه ره دست آورده است.
این ناظرات به منظور کسب اطلاع از وضع زندانیان سیاسی به خصوص حضرت آیتالله منتظری و علامه مجاهد آیتالله طالقانی و رسیدگی به محکومیت ۱۰ نفر از انقلابیون مجاهد (که بعداً نه نفر از آنها اعدام شدند) به ایران عزیمت کردند و از تاریخ ۹ تا ۱۸ ژانویه در تهران ماندند ولی همانند ناظران اعزامی قبلی نتوانستند با هیچیک از مقامات مؤثر رژیم تماس بگیرند. و یا اگر با کسانی تماس گرفتند اطلاعاتی بدیشان داده نشد.
متن گزارش آقای گوته به قرار زیر است:
گزارش آقایان برنارد گوته وکیل دادگاه عالی و برتراند والت وکیل دادگستری پاریس درباره اقامتشان در تهران از پنجشنبه اول مه تا جمعه نهم مه ۱۹۷۵ (۱۱ تا ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۴)
به دنبال انتشار خبر اعدام نه نفر زندانی سیاسی در روزنامههای ایران و دیگر روزنامههای دنیا ما با موافقت آقای برنارد لاسر رئیس کانون وکلای پاریس به ایران رفتیم تا تمام اطلاعات ممکنه از درباره واقعیت این اعمال که به ایشان گزارش شده بود جمعآوری کنیم.
در هنگام عزیمت خبری به جز گزارش لوموند، ۲۲ آوریل ۱۹۷۵ در دست نداشتیم که، «در تاریخ و محل نامعلومی، ۹ نفر زندانی ایرانی متهم به ماجراجویی در هنگام به فرار به وسیله پلیس کشته شدهاند.»
سازمان عفو بینالملل نیز به نوبه خود شکنجه مکرر ۷ نفر از این ۹ زندانی را تأیید کرده است. این ۷ نفر به وسیله این سازمان انتخاب شده بودند و سرنوشتشان در طول مدت زندان به دقت تعقیب شده بود.
با توجه به منابع فوق این نتیجه به دست میآید که اعتبار گزارش رسمی دولت ایران در مورد مرگ این ۹ نفر به طور بسیار جدی مورد تردید است.
با تصدیق اینکه در موقع حرکت به ایران ما نسبت به خبر فوق تردید داشتیم ولی عزیمت ما به منظور تلاش به خصوص برای به دست آوردن اطلاعاتی به صورت عینی بود که مقامات اداری ایران میتوانستند درباره نحوه انجام آنچه در این مورد گذشته بود در اختیار ما بگذارند.
در ایران پنجشنبه بعدازظهر و جمعه روزهای تعطیل هستند. جمعه دوم ماه مه توانستیم که با کنسول فرانسه ملاقات کنیم. او فقط پیشنهاد کرد که سرکنسول فرانسه در تهران را ببینیم.
فکر میکنیم مفید باشد که اقداماتمان را روزبهروز و ساعت به ساعت شرح دهیم تا بعداً بتوانیم راحتتر از آن نتیجهگیری نماییم.
شنبه ۳ مه ساعت ۹، ما به ملاقات سرکنسول سفارت فرانسه در تهران آقای بتیار رفتیم تا او را از حضور خود در تهران و هدف سفرمان آگاه سازیم. با وجود برخورد بسیار گرم شخص آقای سرکنسول سفارتخانه صریحاً گفت: که سفارت فرانسه در هیچ موردی نمیتواند کمکی به مأموریت ما بکند.
در ساعت ده و نیم به وسیله تلفن قرار ملاقاتی با دکتر عبده رئیس سابق نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و رئیس فعلی سازمان مرکزی بانکها گذاشتیم. این قرار برای یکشنبه چهارم مه ساعت ۹ صبح گذاشته شد.
نزدیک ظهر ساعت یازده و نیم برای ملاقات آقای جلالی رئیس کانون وکلا به مقر وزارت دادگستری رفتیم. این ملاقات برای ما خاطره بسیار بدی به جای گذاشت. ابتدا ایشان ما را به عنوان همکاران فرانسوی به گرمی پذیرفتند ولی پس از دانستن دلائل مسافرت ما چهرهشان عوض شد و ما فقط یک جواب از ایشان شنیدیم بنویسید جوابش را خواهم داد.
در ضمیمه این گزارش متن نامهای که برای آقای جلالی رئیس کانون وکلا فرستادهایم اضافه شده است. آخر ما وقتی دیدیم از ایشان حتی یک جمله درباره این وقایع نمیتوانیم بیرون بکشیم پرسیدیم حتی اگر شما احتیاج به کسب اطلاعات به خصوصی برای جواب دقیق دارید آیا لااقل به عنوان یک رئیس کانون وکلا و یک وکیل احساس شخصی در این مورد ندارید؟ جواب یکسان بود: بنویسید جوابش را خواهد داد.
با وجود این توانستیم یک پاسخ را جلالی رئیس کانون وکلا در جواب این سوال بگیریم که بنابر سر و صدایی که میشنویم، آیا وکلای ایرانی در موارد به خصوص گرفتاریهایی را در انجام وظیفه خود تحمل نمیکنند؟ و ایشان جواب دادند به هیچوجه.
ما بلافاصله به دیدن رئیس دیوان عالی آقای دکتر یگانه رفتیم. او از دلایل ملاقات را پرسید و وقتی که شرح دادیم، از ما به علت گرفتاری بسیار عذر خواست و برای دوشنبه ۵ مه در ساعت ۹ قرار ملاقاتی معین کرد. در ساعت سه و نیم به مرکز جامعه حقوق بشر رفتیم تا قرار ملاقاتی با دبیر کل آن دکتر عالیخانی بگیریم ولی در آنجا نبود.
ساعت ۱۱ به مقر نخست وزیر رفتیم تا قرار ملاقات با نخست وزیر بگیریم. پس از اینکه یک بار دیگر دلیل حضور ما را پرسیدند؛ گفتند: که گرفتاریهای فعلی نخست وزیر بسیار زیاد است و تلفنی با ما تماس خواهند گرفت تا در جریان امکانات آقای هویدا باشیم.
ساعت ۱۱:۳۰ به کاخ وزارت دادگستری برگشتیم تا با دادستان کل دیوان تمیز ملاقات کنیم. در آنجا دلیل ملاقات را میدانستند و لذا آقای صنیعجو با ما ملاقات نمود. ایشان تا آنجا که ما فهمیدیم قاضی دادگاه بود و به ما پیشنهاد کرد که به دادستان کل نظامی مراجعه کنیم. از کاخ وزارت دادگستری تلفن زدیم او نیز پیشنهاد کرد که تیمسار بهزادی دادستان کل نظامی را ببینیم؛ که تنها مرجع آگاه از وقایعی است که به خاطر آن به ایران آمدهایم.
ساعت یک بعدازظهر به وسیله تلفن با دکتر حداد قائم مقام دبیرکل حقوق بشر ایران و معاون یک بانک بزرگ، قرار ملاقات گذاشتیم، اولین اظهار ایشان هم این بود که او هم در موقع این وقایع در خارج بوده است و در آنجا از جریان حادثه چیزهایی شنیده است. حادثهای که به نظرش کاملاً موجه میآید. او فکر میکرد که وزارت دادگستری باید تحقیقی در اینباره کرده باشد. دفتر حقوق بشر ایران دخالتی نکرده است زیرا هیچ شکایتی از طرف خانواده زندانیان و یا دوستانشان به عمل نیامده است. او اضافه کرد که دفتر به جز در موارد شکایت، دخالتی نمیکند خصوصاً بدون بودجه خصوصی با امکانات مادی ضعیفی که در اختیار دارد. او گفت که اگر حکومت میخواست این زندانیان را از بین ببرد راههای دیگری را میتوانست انتخاب نماید. او همچنین اظهار داشت که این واقعیت که این زندانیان بخش زیادی از محکومیت خود را در زندان گذرانده بودند دلیل آن نمیشود که نمیخواستند فرار کنند و مثال آن زندانی را گفت که ۸ روز به آخر زندانش مانده بود و علیه نگهبانانش اقدام به حمله کرده است.
به او گفتند که برای خانواده زندانیان خطرناک خواهد بود که اگر بخواهند علیه اعلام رسمی دولت شکایتی به شما بکنند. در جواب گفت البته اتهام نادرست بودن مطالب نیز بسیار خطرناک است و خود گناه دیگری محسوب میشود.
ما واقعاً مات و مبهوت بودیم از اینکه این شخص نمیخواهد قبول کند که این ۹ نفر، زندانیان سیاسی بودهاند. او حتی خبر اعتصاب غذایی که دو سه روز گذشته در زندان قصر در جریان بوده نشنیده بود.
بعد از این مطالبی که گفت و شنود شد، او شروع کرد به یکی سری درس اخلاق دادن به ما و اینکه با توجه به توسعه اقتصادی که در ایران در جریان تکوین است روش دموکراسی در ایران آنطور که ما میشناسیم نمیتواند باشد. ما در این لحظه به او گفتیم که ما میل داریم در مراجعت به فرانسه اعلام داریم که جمعیت حقوق بشر در ایران در مورد وقایع مورد بحث تحقیق و اطلاعات دولتی را کنترل نموده و اعلام میدارد که نظر دولتی را بر اساس چنان تحقیقهایی نمیتوان مورد شبیهه قرار داد. در اینجا او اعصاب خود را از دست داد و ناگهان و بدون کوچکترین رابطهای با مسائل، سوال کرد چه کسی به ما پول میدهد؟
بعد از آنچه که گذشت ما از آنجا خارج شدیم در حالی که او میگفت متأسف از اینکه قهوهای که برای ما سفارش داده است ما به عهد، قبول نکردیم که بیاشامیم.
ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه به دادستان نظامی رفتیم که در محل، با سرلشگر بهزادی قرار ملاقات بگیریم، با تلفن به اما اطلاع داد که فقط بنابر سفارش وزارت اطلاعات ما را خواهد پذیرفت.
دوشنبه پنجم مه ساعت ۸:۳۰ یک تلاش دیگر برای گرفتن وقت ملاقات با وزیر کشور، که به ما گفتند: بعد از ساعت ۳ بعدازظهر تلفن کنید.
ساعت ۹ صبح بنا به وقت ملاقاتی که با دکتر یگانه رئیس دیوان کشور داشتیم به ملاقات او رفتیم. این بار حتی او به خود زحمت صحبت با ما را هم نداد و توسط دیگران که به شدت متشنج بودند و غیردوستانه، اعلام داشت که به دیدار سرلشگر بهزادی برویم.
در ساعت ۱۰:۳۰، بعد از تفحص فراوان، وزرات اطلاعات را یافتیم و به آنجا رفتیم و متوجه شدیم که منتظر ما هستند. شخصی که ما را ملاقات کرد مطابق معمول علت حضور ما را پرسید و سپس اعلام داشت که وزارت اطلاعات فقط اطلاعات را به روزنامهنگاران میدهد. و حال که ما وکیل دعاوی هستیم باید به وزارت خارجه مراجعه کنیم تا از آن طریق اجازه و ملاقات با سرلشگر بهزادی را به ما بدهد.
در ساعت ۱۱ به وزارت خارجه رفتیم و آقای والاتبار ما را ملاقات کرد. او گفت که البته تقاضای شما را با نظر مساعد خودم به وزارت اطلاعات خواهم فرستاد ولی این کار در حدود ده روز طول خواهد کشید. بعد از اصرار ما که بهتر است قدری کارها راسریعتر انجام دهد، قول داد که با آقای دکتر فرهمندی مدیر کل اطلاعات و مقام مسئول در وزارت اطلاعات تلفن خواهد کرد و نامه را نیز همان روز ارسال خواهد داشت.
ساعت ۱۵:۳۰، بار دیگر به وزارت کشور تلفن کردیم و بدون نتیجه. سپس به نخستوزیری تلفن کردیم و گفتند که روز بعد ساعت ۱۰ صبح تلفن کردیم.
سهشنبه دهم مه ساعت ۱۰ به نخستوزیر تلفن کردیم که بلکه وعده ملاقاتی از نخستوزیر بگیریم. آنجا به ما گفتند که این امر غیرممکن است، و علت را نیز کارهای بسیار زیاد نخستوزیر اعلام کردند و اضافه کردند که البته اگر بهطور غیرعادی وقتی پیدا شد به ما تلفن خواهند کرد.
یکبار دیگر برای ملاقات وزیر کشور اقدام شد و باز هم بدون نتیجه. در اینجا بر ما معلوم گشت که غیرممکن است که بتوان مسئولی را از میان دولتیان یافت که بخواهد کوچکترین توضیح و یا تصریحی در مورد حوادثی که ما به خاطر آن به آنجا رفته بودیم به ما بدهد.
در شرایطی این چنین، ما به هر حال توانستیم توضیحات و تصریحاتی از ایرانیان و نمایندگان روزنامهها کسب نماییم که البته از ذکر آنها بنا به ملاحظات امنیتی معذوریم.
ما در اینجا با صداقت کامل اعلام میداریم که تصریحاتی که به ما داده شده است خصوصاً توسط اشخاص باشرافت و معتقد بوده است. ولی همچنین ما خود نتوانستیم شخصاً محدودههای این اطلاعات را دریابیم و این بدان علت بود که در صورت سعی در ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی، از لحاظ امنیتی برای آنها خطرات زیاد دربرمیداشت.
به نظر مسلم میرسد، که بر خلاف ادعاهای رسمی، شکنجه همچنان در زندانهای ایران خصوصاً زندان کمیته رایج است. به نظر میرسد که این زندان مخصوص شکنجه است و هر روز زندانیانی از زندانهای قصر و اوین برای شکنجه به زندان کمیته فرستاده میشوند. این شکنجه به طور مداوم بعد از محکومیت نیز انجام میگیرد؛ بدان جهت که یا اطلاعات جدیدی از زندانی کسب گردد و یا زندانی به رژیم بپیوندد.
این پیوستگی به رژیم، بهطور رسمی با ظاهر شدن زندانی در روی پرده تلویزیون و اعلام اینکه به اشتباهات خود پی برده است صورت میگیرد.
برای آنکه کسی که توسط ساواک (پلیس سیاسی رژیم ایران) مورد تعقیب است خود را بلافاصله معرفی نماید فشار بسیار به خانواده او وارد میآورند که تا حد زندانی کردم افراد خانواده ادامه دارد. در یک مورد حتی زندانی کردن یک بچه سه ساله نیز عنوان گردیده است.
ما نام ۹ زندانی که اعلام شدهاند در ذیل میآوریم.
۱- جزنی: محکوم به ۱۵ سال زندان. بعد از ۷ سال زندان اعدام گردیده است او دکتر در فلسفه بوده و ۳۵ سال داشته است.
۲- ظریفی: لیسانسه حقوق وکیل دوره آزمایشی بوده است. او به ده سال زندان محکوم گردیده و پس از سه سال یک محاکمه دیر تشکیل گردید که او را به اتهام آنکه گروهی خرابکار را از سلول زندان خود هدایت میکرده است به اعدام محکوم کردند. حکم اعدام او توسط دادگاه تجدیدنظر به حبس ابد مبدل گردید ولی او نیز پس از ۷ سال اعدام شد.
۳- سرمدی: دانشجو، به ده سال زندان محکوم گردیده بود و او نیز پس از ۷ سال اعدام شد.
۳- سورکی: دانشجو، به ده سال زندان محکوم گردیده بود و او نیز پس از ۷ سال اعدام شد.
۳- کلانتری: دانشجو، به ده سال زندان محکوم گردیده بود و او نیز پس از ۷ سال اعدام شد.
۳- چوپانزاده: دانشجو، به ده سال زندان محکوم گردیده بود و بنابراین دو ماه قبل از آزادیاش شد.
۷- جلیل افشار: دانشجو
۸- ذوالانوار: دانشجو
۹- جوان خوشدل
در مورد سه نام آخری ما نتوانستیم تصریحی در مورد مدت زندان و محکومیت آنها و اینکه چه مدت از این محکومیت را قبل از اعدامشان در زندان گذراندهاند به دست آوریم.
اطلاعاتی که به ما داده شده است حاکی از آنست که این زندانیان تا روز ۵ مارس ۱۹۷۵ یعنی آخرین روزی که خانواده آنها امکان دیدار آنها را داشتهاند، در زندان قصر بودهاند. بعد از آن در جواب خانواده زندانیان که برای دیدارشان به زندان رفته بودند؛ گفتهاند که ملاقات امکانپذیر نیست.
دو سه روز قبل از عید نوروز (۲۱ مارس ۱۹۷۵) به اعضاء خانواده زندانیان گفته شده است که ملاقات بعد از تعطیلات نوروز امکانپذیر خواهد بود، یعنی در فاصله ۱۵ روز بعد از آن.
سه هفته پس از آنکه خانواده زندانیان تظاهراتی کردند تا بتوانند حق ملاقات با زندانیان را بگیرند روزنامههای اعلام داشتهاند که ۹ نفر زندانی که میخواستند در موقع تغییر زندان فرار کنند، کشته شدند. بعد از اعلام این خبر اعتصاب غذایی به مدت سه تا چهار روز با شرکت سه تا چهار هزار نفر در زندان قصر انجام گردید. خبر این اعتصاب هرگز توسط مقامات رسمی اعلام نگردید و روزنامههای ایران نیز راجع به آن حرفی نزدند.
این مطلب از آن جهت معلوم شد که وقتی خانواده زندانیان سنت برای بردن غذا و لباس به زندان قصر مراجعه کردند، جواب شنیدند که دریافت غذا امکانپذیر نیست زیرا زندانیان در حال اعتصاب غذا هستند.
به نظر میرسید که علت این اعتصاب غذا آن بوده که زندانیان احساس میکردند که خود روزی به سرنوشت آن ۹ نفر دچار خواهند شد.
بنابراین دو نظریه موجود است.
یکی نظر رسمی که میگوید: این زندانیان در حالی که سعی میکردند فرار کنند کشته شدهاند.
دیگری آنکه این زندانیان بیرحمانه و بیدلیل و فقط به علت مخالفت خود با رژیم به قتل رسیدهاند.
سکوت دولتی که ما در ایران با آن مواجه بودیم همچنین اطلاعاتی که از منابع مختلف به دست آوردیم برای ما مسلم مینماید که نظریه رسمی دولتی جدی نمیتواند باشد.
به نظر میرسد که اگر نظر دولتی درست بود به ما امکان میدادند که سرلشگر بهزادی را که قاعدتاً باید تمامی اطلاعات را در مورد این حوادث میداشت ملاقات میکردیم. مصالح دولت ایران ایجاب مینمود که به همه سوالاتی که میشوند توضیح دهد، البت اگر چیزی برای مخفی کردن نداشت.
بسیار باعث تعجب است که ۹ نفر در حال فرار مورد هدف قرار میگیرند و همه کشته شوند و حتی یک نفر از آنها زخمی نگردد. همچنان باعث تعجب است که عدهای مدت بسیاری از محکومیت خود را در زندان گذراندهاند چنین ریسکی برای فرار بنمایند.
به خصوص در مورد چوپانزاده که فقط دو ماه به آزادیش مانده بود؛ چگونه میتوان قبول کرد که او ریسک فرار از زندان را قبول کند.
همچنین کاملاً غیرعادی است که اعلام چنین خبری بعد از آن باشد که خانواده زندانیان فشار آوردند که به ملاقات زندانیان روند.
نامهای که ما به رئیس کانون وکلای تهران نوشتیم طبعاً بسیار سرد و خشک به نظر میرسد. ما خصوصاً از عکسالعمل آقای جلالی به خود متحیّر شدیم. عکسالعملی که غیر از آن از یک وکیل، آن هم رئیس کانون وکلای تهران، انتظار میرفت.
ما مطلع شدیم که عکسالعمل او ناشی از آنست که او در شرایط فعلی به وکلای دادگستری ایران فشار میآورد تا به حزب رستاخیز ایران بپیوندند. به جز دکتر حداد معاون دبیر کل کمیته حقوق بشر در ایران، هیچ ایرانی و خارجی منکر زندانیان سیاسی در ایران نیست.
بر اساس آنچه آمد، اینطور میتوان نتیجه گرفت که این افراد به خاطر عقاید سیاسی خود و مخالف با رژیم کشته شدهاند. و بین اینکه آنها زیر شکنجه، آنطور که سازمان بینالمللی عفو اعلام داشته است، و یا فقط به خاطر آنکه قبول نکردند به رژیم بپیوندند، بیرحمانه اعدام شدهاند هیچگونه تفاوتی نمیتواند وجود داشته باشد.
* پم.ش ۳۸، بهمن ۱۳۵۴.
عفو بینالمللی ـ شاخه فرانسه
شاخه فرانسوی سازمان عفو بینالملل در ۱۵ و ۱۶ نوامبر ۱۹۷۵ (آبان ۱۳۵۴) نشست سالانه خود را در شهر اوران فرانسه برگزار کرد. آقای صادق قطبزاده، به نمایندگی از طرف نهضت آزادی ایران ـ خارج از کشور، در این نشست شرکت کرد. در طی جلسات و سخنرانیها، نماینده نهضت آزادی ایران ـ خارج از کشور، وضعیت سیاسی ایران و سرکوب مبارزات پرداخت. در نهایت در قطعنامه پایانی این نشست، بخشی به وضعیت شکنجه و اختناق در ایران، به شرح زیر اختصاص داده شد:
سازمان بینالمللی عفو:
– مراتب نگرانی خود را در مورد تعداد و شرایط زندانیان سیاسی ایران ابراز میدارد،
– تصدیق مینماید که در سالهای اخیر تعداد اعدامهای سیاسی در ایران از همه کشورهای جهان بیشتر بوده است.
– تأیید مینماید که اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سیاسی در ایران دست به هیچگونه اقدام مسلحانه نزدهاند. و در این مورد تحریکاتی هم نکردهاند. در عین حال همگی زندانیان سیاسی در دادگاههای سربسته بدون حق واقعی دفاع به زندانهای طویلالمدت محکوم گردیدهاند.
– تصدیق مینماید که در میان زندانیان سیاسی که توسط سازمان بینالمللی عفو انتخاب شدهاند، یعنی کسانی که به خاطر داشتن عقاید سیاسی محکوم شده بودند و مدت زندان خود را نیز گذراندهاند در ماههای اخیر هیچ یک از آزاد نشدهاند. همچنین در ۸ ماه گذشته هیچ یک از زندانیان سیاسی که مدت محکومیت آنها به پایان رسیده است آزاد نگردیدهاند.
– توجه افکار عمومی فرانسه به حقایق غیرقابل انکار فوق که توسط ناظرین بینالمللی اعلام گردیده و هم به شهادت نامههای زندانیان سیاسی از زجر و شکنجههای بیشمار و نظام یافته بر اساس روشهای روانی و تکنولوژی مدرن استوار است جلب مینماید.
– اعلام میدارد که افراد و خانواده زندانیان سیاسی یعنی زنان و فرزندان آنها نیز همانند خود آنها شکنجه میشوند. این شکنجه نه تنها به منظور کسب اطلاعات اعمال میشود که بعد از محکومیت هم ادامه مییابد و هدف آن درهم شکستن شخصیت زندانیان است.
– از افکار عمومی و سازمانها و احزاب میخواهد که با دقت تمام نقص حقوق بشر در ایران را مورد توجه قرار دهند و همچنین به سازمان بینالمللی عفو کمک مینمایند که علیرغم تروری که در ایران حاکم است اطلاعات کافی و لازم را از طریق ایرانیان در فرانسه و فرانسویان در ایران جمعآوری نماید.
ـ از مقامات رسمی فرانسه، خصوص از ریاست جمهوری میخواهد که براساس تعهداتی که در زمینه حفظ حقوق بشر در جهان در ایام مبارزات انتخاباتی قبول کرده است از شاه ایران بخواهد که نقض بیشرمانه حقوق بشر در ایران متوقف شود.
گزارش سازمان بینالمللی عفو ـ بخش فرانسه*
پاریس ـ ۲۹ آوریل ۱۹۷۵
سازمان بینالمللی عفو اعلام میکند که ۹ نفر زندانی که «در حال فرار کشته شدهاند» در حقیقت به احتمال زیاد زیر شکنجه به قتل رسیدهاند.
در تلگرافی خطاب به شاه ایران، سازمان بینالمللی عفو عمومی خواسته است که یک کمیسیون پزشکی مستقل درباره مرگ ۹ نفر زندانی که به گفته روزنامههای ایران «در حال اقدام به فرار کشته شدهاند» تحقیق کند.
از بین این ۹ نفر ۷ نفر از آنها زندانیان انتخاب شده سازمان عفو بودهاند. این بدان معنی است که سازمان بینالمللی عفو با توجه به معیارهایی که اساس کار خود قرار داده است و هم کنترل دقیقی که نسبت به این ۷ نفر نموده آنها را در زمره زندانیانی دانسته است که به علت عقاید سیاسی خود زندانی شدهاند. این مطلب بیانگر آن است که این افراد نه رأساً در اعمال قهرآمیز شرکت داشتهاند و نه به هیچوجه محرک چنین افعالی بودهاند. این اشخاص در ژانویه ۱۹۶۹ به اتهام «عضویت در یک گروه مخرب کمونیستی و توطئه بر ضد امنیت کشور» به هفت تا ۱۵ سال زندان محکوم شده بودند. نام این افراد عبارت است از: احمد جلیل افشار، محمد چوپانزاده، بیژن جزنی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، عباس سورکی، و حسین ضیاء ظریفی.
ناظر بینالمللی عفو حاضر در محاکمه چنین گزارش داده است:
«اتهام دادستان نظراتی بیپایه و مسخره است. دادستان اساسی جرم را وابستگی به یک گروه قرار داده است که این وابستگی ثابت نشده است. جرم عقیدتی آن گروه نیز بر شهادت یک نفر استوار بوده که مدافع آن شاهد اعلام کرده که این شهادت در زیر شکنجه اخذ شده است».
در مدت سه ماه، خانوادههای زندانیان از ایشان بیخبر بودهاند، از ترس وضعیت بدتر برای این زندانیان خانوادهها، شروع به بیداری افکار عمومی میکنند و تقاضای ملاقات با زندانیان مینمایند. در این مدت، این عده به زندان اوین منتقل شدند تا شکنجههای جدیدی را تحمل کنند. بنابراین، این ۷ نفر زندانی به دفعات چه قبل از محاکمه و چه در طول توقیفشان به وسیله سازمان امنیت به طرز بسیار خشنی شکنجه شدهاند. این اعمال اهمیت نظام خفقانآور حاکم بر ایران را روشن میکند. جایی که شکنجه بعد از بازرسی متوقف نمیشود و حتی در مدت توقیف نیز دائماً ادامه دارد.
سازمان بینالمللی عفو رسماً تردید جدی خود را نسبت به اعتبار گزارش رسمی ایران درباره مرگ ۹ نفر زندانی که اجساد آنان علیرغم تقاضای خانوادههایشان به آنان واگذار نشده، اعلام کرد: ما تمام دلایل را داریم که باور کنیم این زندانیان در حقیقت به علت شکنجه به قتل رسیدهاند و این موضوع به وسیله خانوادههای دیگر زندانیان و مابع موثق سازمان بینالمللی عفو نیز تأیید شده است» و احتمالاً حدود سه ماه از مرگ آنها میگذرد و داستان اقدام به فرار برای پوشاندن حقیقت و آرام کردن خانوادهها و افکار عمومی جعل شده است.
به دنبال این، مرگهای زیر شکنجه ۴ هزار زندانی زندان قصر در حال اعتصاب غذا هستند. سازمان خواسته است که صلیب سرخ بینالمللی بیدرنگ تحقیقی درباره این زندان انجام بدهد.
*پ م، ش ۳۲، تیر ۱۳۵۴.
اعلامیه نظار بینالمللی
در سپتامبر ۱۹۷۵ اعدام ۵ تن از فعالان جنبش دموکراتیک در اسپانیا، موجی از اعتراض علیه دولت اسپانیا را به وجود آورد. در چنین شرایطی، حقوقدانان که در طی سالهای قبل از این تاریخ برای بررسی وضع حقوق بشر به ایران رفته بودند شامل آقایان نوری البلا، بایو بودلو، کریستیان بورگه، فرانسوا ازروژ لار، پیجیر و برتدارند والت وکلای مدافع در دادگاه تجدید نظر پاریس و همچنین آقای برنارد گوته وکیل مدافع در دادگاه دیوان عالی کشور نامه ذیل را برای روزنامه لوموند ارسال داشتند که در لوموند ۱۰ اکتبر ۱۹۷۵ (آذر ۱۳۵۴) به چاپ رسید:
«در ایامی که به حق افکار عمومی جهان به طور نسبتاً کامل مراتب نفرت و انزجار کامل خود را در قبال این واقعیت که عدهای بتوانند در شرایط مخصوص ۵ تن جوان اسپانیایی را اینگونه محاکمه و محکوم و اعدام نمایند ابراز داشته است ما بر آن عقیدهایم که بیثمر نیست توجه همین افکار عمومی جهان را نسبت به وضعیت متأسفانه به مراتب اسفناکتری که در ایران وجود دارد جلب نماییم. در حقیقت هرکدام از ما به نوبه خود از طرف سازمانهای بینالمللی و دفاع از حقوق بشر برای جمعآوری اطلاعات درباره توقیفها، زندانیها، محاکمات، و اعدامهای زندانیان سیاسی به ایران رفتهایم. رهآورد این مسافرتها که بر اساس دلایل نسبتاً کافی بوده است اعتقادی راسخ است که حقوق بشر در ایران به شدیدترین وضعی نقش میگردد. اخیراً نیز در یک مقاله «نظر آزاد» لوموند ۲۹ سپتامبر ۷۵، آقای بادانتز در مورد اسپانیا بحث از حوق تمام زندانیان سیاسی کرده است.
بر این اساس ما نیز بدون آنکه از «مفقودشدگان» و کشتهشدگان زیر شکنجه ذکری به میان بیاوریم متذکر میشویم که در طی سه سال گذشته رژیم ایران اعدام ۳۰۰ نفر را یا رسماً اعلام نموده و یا به رسمیت شناخته است. این اعدامها همگی در نتیجه محاکماتی بوده است که در آنها کلیه حقوق مذکور در فوق نقض گردیده است.
به نظر میرسد که ایرلند در آتش و خون به سر میبرد. حال باید گفت که در سه سال گذشته تعداد کسانی که بر اثر اصابت گلولههای اعدامکنندگان در ایران جان سپردهاند بیش از مجموع کسانی باشند که در شش سال گذشته در ایرلند کشته شدهاند. به نظر ما عادلانه و ضروری رسید که مطالب فوق نیز گفته شود. بدون اینکه بخواهیم از اختصاص دردناک پنج اعدامی که در اسپانیا انجام شده است بکاهیم.
تریبون بینالمللی راسل
در تاریخ ۱۰ الی ۱۷ ژانویه ۱۹۷۶ (دی ماه ۱۳۵۴) تریبون دوم بینالمللی راسل در شهر رم جلسه محاکمهای درباره نفوذ و اقدامات آمریکا در آمریکای لاتین تشکیل داد که در آن علاوه بر نمایندگان جنبشهای انقلابی و مترقی کشورهای آمریکای لاتین، از نهضتهای آزادیبخش کشورهای زیر سلطه در سایر نقاط دنیا، از جمله، نهضت آزادی ایران، نیز دعوت شده بود.
مرحوم قطبزاده به عنوان نماینده نهضت آزادی ایران در این کنفرانس شرکت کرد و توانست با نمایندگان نهضتهای آزادیبخش کشورهای مختلف دیدار و گفتگو نماید.
در ضیافتی که رهبران این کنفرانس برای تشکیل یک سازمان بینالمللی دفاع از حقوق و منافع مردم کشورهای زیر سلطه با شرکت نمایندگان نهضتهای آزادیبخش کشورهای مختلف در روز آخر کنفرانس ترتیب دادند، بحثی مقدماتی راجع به خطوط اساسی این سازمان در حال تشکیل انجام گرفت و نماینده نهضت نیز نظرات اصلاحی خود را مشروحاً بیان داشت. علاوه بر آن از موقعیت استفاده شده و وضعیت ایران در زمینههای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
جبهه مترقی فرانسه
در تاریخ ۲۷ و ۲۸ مارس ۱۹۷۶ (فروردین ۱۳۵۵)، جبهه مترقی فرانسه، یک گردهمایی تشکیل داد که در آن نمایندگان سازمانهای چپ فرانسه، ایتالیا و اسپانیا، و برخی از کشورهای دنیای سوم شرکت کردند. از نهضت آزادی ایران نیز برای شرکت در این گردهمایی دعوت به عمل آمد و آقای قطبزاده، به نمایندگی از طرف نهضت آزادی ایران ـ خارج از کشور در این گردهمایی شرکت کرد. و طی سخنرانی خود ویژگیهای جنبش ضد استبدادی و ضد استیلای بیگانه ملت ایران را شرح داد. *
تلگراف جامعه بینالمللی حقوق بشر به شاه در مورد زندانیان سیاسی ایران دوم اوت ۱۹۷۷
اتحادیه بینالمللی حقوق بشر ـ ملل متحد، نیویورک
آگاه باشید که رادیوگرام تلفن شما به شماره آر. اِم. اِن ۸۵۳۱، تی. اُ. تی. ام. اٌ./۳۵۰۰ به تاریخ سوم اگوست خطاب به اِل. تی. اچ. اِم محمدرضا شاه پهلوی، کاخ پادشاه، تهران، به امضای آقای جروم می شاستاک رئیس آن اتحادیه، برای گیرنده فرستاده شده است.
متن این پیام چنین بوده است:
«اتحادیه بینالمللی حقوق بشر، عضو وابسته به سازمان ملل متحد با حکم اعدام علیالاطلاق مخالف است و از شما عفو مهدی هاشمی و ۵ نفر دیگری را که در اصفهان به اعدام محکوم شده است خواستار است.»
*فرازهایی از این سخنرانی در پیام مجاهد، شماره ۳۹، فروردین ۱۳۵۵ آمده است.
انجمن فرانسوی دوستی و همبستگی با مردم ایران
با کوشش جمعی از ایرانیان مقیم فرانسه، از جمله مرحوم قطبزاده از جانب نهضت آزادی ایران، عدهای از فرانسویان متعهد و علاقمند به مبارزات مردم ایران علیه امپریالیسم جهانی و رژیم دستنشانده آن در ایران در ماه دسامبر ۷۵ «انجمن فرانسوی دوستی و همبستگی با مردم ایران» را تأسیس کردند. هدف این انجمن به موجب ماده دوم اساسنامه آنان به شرح زیر است:
– ایجاد و تقویت روابط فرهنگی علمی، اقتصادی و غیره فیمابین مردم فرانسه و مردم ایران.
– آگاه نمودن افکار عمومی فرانسه بهطور وسیع از واقعیات ایران و موقعیت حقیقی مردم ایران خصوصاً عدم وجود آزادیهای دموکراتیک اختناق شدید علیه میهندوستان و شرایط زندگی مردم.
– ایجاد و توسعه همبستگی همه آزاداندیشان فرانسه با مردم ایران در جهت مبارزه این مردم برای آزادی زندانیان سیاسی و تحصیل آزادیهای دموکراتیک تحقق رشد اجتماعی، ایجاد صلح و دوستی با سایر مردم جهان.
اجلاس عمومی این انجمن در ۳۱ ژانویه ۱۹۷۶ ـ دی ماه ۱۳۵۵، تماماً به بحث و بررسی فشار سیاسی و سرکوب مخالفین شاه در ایران اختصاص داده شد. در این گزارش نظّاری که در تاریخ ۹ تا ۱۸ ژانویه آن سال به ایران رفته بودند نیز مطرح گردید. هیأت مدیره جدید انتخاب شد و آقای نوری البلاء وکیل دعاوی، که در بهمن ۱۳۵۰ به عنوان ناظر از طرف سازمانهای بینالمللی به ایران رفته بود، به سمت دبیر کل این انجمن انتخاب شد.
اطلاعیه ناظرین بینالمللی
به دنبال کشتار مردم بیگناه قم در ۲۹ محرم سال ۱۳۵۶ حملات وسیع مامورین شاه به مردم و دستگیریهای وسیع، به درخواست دعوت نهضت آزادی ایران دو نفر آقای نوری البلا از فرانسه و خانم مارچری کهن از آمریکا از طرف سازمانهای زیر به عنوان ناظر به ایران اعزام شدند:
انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکراتیک.
نهضت بینالمللی حقوقدانان کاتولیک.
فدراسیون بینالمللی حقوق بشر.
این نظار از تهران و قم و تبریز، دیدن نمودند. و با آقایان آیتالله شریعتمداری در قم و قاضی در تبریز و همچنین خانوادههای زندانیان سیاسی و نمایندگان کانون نویسندگان ایران و کانون قضاوت و وکلای دادگستری، کمیتههای حقوق بشر در ایران ملاقات و مصاحبه نمودند. گزارش این نظار به شرح زیر است:
گزارش مأموریت آقای نوری البلاء
وکیل دادگستری دادگاههای استیناف پاریس
به:
– انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکراتیک
– فدراسیون بینالمللی حقوق بشر
– نهضت بینالمللی حقوقدانان کاتولیک
(مأموریت از ۲۴ فوریه تا ۴ مارس ۱۹۷۸)
(از ۵ تا ۱۳ اسفند ۱۳۵۶)
این مأموریت را من به همراهی خانم «مارجوری کهن» مشاور قضایی دفتر روابط اجتماعی و کشاورزی ایالت کالیفرنیا (آمریکا) انجام دادم.
هدف مأمموریت ما عبارت بوده است از:
۱- تحصیل اجازه برای شرکت در محاکمات سیاسی دادگاههای نظامی.
۲- بازدید زندانها و ملاقات با زندانیان.
۳- تماس با سازمان حقوقدانان و سازمانهای طرفدار حقوق بشر.
با توجه به حوادث مهمی که روزهای ۱۸ و ۱۹ فوریه در تبریز اتفاق افتاده بود، لازم دانستیم درباره این حوادث نیز تحقیق نماییم.
۱- محاکمات سیاسی در دادگاهها نظامی
هم شاه و هم نخستوزیر وی و هم شخصیتهای متعدد هیئت حاکمه ایران، اعلام کرده بودند که از ماه اوت ۱۹۷۷ (مرداد ۱۳۵۶) محاکمات سیاسی در دادگاههای نظامی به عمل نمیآید و از آن به بعد «مخالفین یا تروریستها» در مراجع دادرسی عمومی محاکمه میگردند.
ما دلایل دروغ بودن این اظهارات و دعاوی دولت ایران را فراهم آوردهایم.
در حقیقت رسماً نیز اعلام شده بود که برای اولین بار وکلای عمومی اجازه دفاع در دادگاههای نظامی خواهند داشت.
در اولین برخورد این دو خبر متناقض نمیآیند. زیرا دادگاههای نظامی نه فقط برای قضایای سیاسی بلکه برای دعاوی مربوط به قاچاق مواد مخدر و جرایم ارتکابی به وسیله نظامیان در اجرای وظایفشان و غیره صلاحیت دارند.
در واقع یکسری تدابیر تبعیضی امکان دفاع در دادگاههای نظامی را برای وکلای دادگستری بسیار محدود کرده است. آنها باید از یک کمیسیون نظامی برای دفاع اجازه بخواهند و برای هر محاکمهای که در دادگاه نظامی قبول میکنند تعهد کنند که مجاناً وکالت دو محاکمه دیگر را هم به عهده بگیرند و به فرض آنکه وکالتشان قبول شود تابع آییننامه انضباطی یک کمیسیون نظامی هستند نه آییننامه انضباطی کانون وکلا.
به هر تقدیر، لااقل در سه مورد که توانستیم دلایل کافی به دست بیاوریم که اشخاص غیرنظامی متهم به تروریسم تقاضا کردهاند، دفاعشان در دادگاههای نظامی توسط وکلای عمومی انجام پذیرد. این سه مورد مربوط به ماههای نوامبر ۱۹۷۷ (آذر ۱۳۵۶) و دسامبر ۱۹۷۷ (دی ۱۳۵۶) و ژانویه ۱۹۷۸ (بهمن ۱۳۵۶) است.
در هر سه مورد وکلای عمومیای که متهمین برگزیدهاند (وکلای مدافع لاهیجی و صدر) از مدافعه متهمین در دادگاه نظامی ممنوع شدهاند. به این ترتیب برای ما مسلم شد که محاکمات سیاسی همواره در دادگاههای نظامی انجام میگیرد. بدیهی است که ما نتوانستیم در آن شرکت کنیم چرا که رسماً وجود ندارد.
۲- بازدید زندانها و ملاقات با توقیفشدگان
این تقاضا در تعقیب مأموریتهای گذشته صورت میگرفت. (وکیل مدافع «کهن سات» از طرف انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات در ماه مه ۱۹۷۷ وکیل مدافع «لافوورن» از طرف نهضت بینالمللی حقوقدانان کاتولیک در دسامبر ۱۹۷۷) انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات از ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ کتباً این مسأله را به مقامات ایرانی اطلاع داده بود.
درست پیش از حرکت ما، سفارت ایران در بروکسل پیام زیر را به مقر انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکرات فرستاده بود:
«نظر به اینکه در طول سال جاری ایرانی (۲۱ مارس ۷۷- ۲۱ مارس ۷۸) برای سومین بار یک هیئت نمایندگی از طرف کمیته صلیب سرخ بینالمللی به ایران خواهد آمد، هیچ اجازهای از این نوع به سازمان بینالمللی دیگری نمیتوان داد. انجمن بینالمللی حقوقدانان دموکراتیک چنانچه اطلاعی بخواهد احتمالاً میتواند با کمیته صلیب سرخ بینالمللی تماس بگیرد.»
از آنجا که برای صلیب سرخ بینالمللی امکان ندارد اطلاعاتی را که احتمالاً توانسته است فراهم آورد منتشر نماید، معنای خواست سفارت ایران آن است که ممکن نیست افکار عمومی جهان از آنچه در زندانهای ایران میگذرد آگاهی یابند.
با ندانستن مضمون این پیام صبح چهارشنبه اول مارس (۱۰ اسفند ۱۳۵۶) به ملاقات آقای ناظمی مدیر سرویس مطبوعات خارجی در وزارت اطلاعات ایران رفتیم.
آقای ناظمی که ظاهراً از پیام چند روز قبل سفارت ایران به انجمن حقوقدانان دموکرات بیاطلاع بود به ما توضیح داد که اجازه بازدید زندانها در صلاحیت او نبوده ولی میتواند تقاضای ما را به مقامات صلاحیتدار ارجاع نماید.
او همچنین به ما توضیح داد که امکان دارد با مشکلاتی از ناحیه خود زندانیان مواجه شوند، چرا که آنها از بازدیدهای مکرر روزنامهنگاران خسته شدهاند، زیرا در این اواخر در حدود ۱۰ روزنامهنگار زندانهای سیاسی را ملاقات کردهاند. ولی خود ما فقط از بازدید یک روزنامهنگار در زندانهای سیاسی اطلاع داشتیم و آن بازدید آقای «توسن» روزنامهنویس «دوسوارد بروکسل» تقریباً در یک سال پیش بود.
به همین جهت ما از آقای ناظمی خواهش کردیم لطف کنند و نام این روزنامهنگاران متعدد را که به قول ایشان زندانیان را ملاقات کردهاند به ما بدهند. تا این لحظه که گزارش حاضر نوشته شده است ما نام هیچ روزنامهنگاری را دریافت نکردهایم.
روز بعد ۲ مارس (۱۱ اسفند ۱۳۵۶) آقای ناظمی به هتل ما تلفن کرد و اطلاع داد که با هیچگونه اجازه بازدید ما از زندانها نمیتوان موافقت کرد. و دلیل نیز دقیقاً همان بود که به وسیله سفارت ایران در بروکسل عنوان شده بود.
در عین حال توانستیم یک اطلاعات دقیقی درباره وضع زندانیان سیاسی در زندانها به دست آوریم. *
۳- تماس با سازمانهای مختلف
از یک طرف معاون دبیر کل کمیته ایرانی حقوق بشر آقای «حداد» را ملاقات کردیم و از سوی دیگر توانستیم تعدادی از اعضای جمعیت حقوقدانان ایران و کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و کانون نویسندگان ایران و نیز تعداد زیادی از دانشجویان و استادان و رهبران مذهبی را دیدار نماییم.
الف ـ آنچه باید مورد توجه واقع گردد این است که اکثر کسانی را که ملاقات کردیم به ما اجازه دادند که نامشان را نیز ذکر کنیم و مضمون گفتارشان را بیان نماییم. این نکته فوقالعاده مهم است زیرا اولین بار است که در ایران اشخاصی که ملاقات میشوند، سوای سازمانهای رسمی «با طیب خاطر» خطر ملاقات و تماس با ناظرین را قبول میکنند.
ب ـ ملاقات با معاون دبیر کل کمیته حقوق بشر.
این کمیته به ریاست شاهزاده خانم اشرف، خواهر دوقلوی شاه وجود دارد. و تا این اواخر تنها کمیته موجود حقوق بشر در ایران بوده است.
آقای حداد ساعت ۲ بعدازظهر چهارشنبه اول مارس ما را پذیرفت. وی متذکر شد که این کمیته مرکب از اشخاص متنفذ است. سالهاست انجام وظیفه میکند و نقش مهمی داراست و چندین دفتر در استانهای مختلف دارد (فعلاً ۷ دفتر) و مرتباً به برنامههای زیادی پاسخ میدهد.
بودجه این کمیته معادل ۳۰۰۰۰ دلار آمریکا در سال است که فقط از محل حق عضویت و عطایا تأمین میگردد. آقای حداد روی این امر تأکید کرد که کمیته از طرف دولت هیچ کمکی دریافت نمیکند و گفت اگر تقاضای چنین کمکی بنماید، مسلماً دریافت خواهد کرد. اما مایل است که استقلال کمیته را حفظ کرده و هیچ کمک دولتی را تقاضا ننماید.
آقای حداد اضافه کرد که صرف اینکه خواهر شاه رئیس کمیته است تضمینی برای اثربخشی کار آن میباشد. همچنین گفت که بر اثر وجود نام رئیس کمیته هرگاه به یک وزارتخانه و یا ساواک نامه بنویسد مطمئن به دریافت جواب است.
آقای حداد خاطرنشان ساخت که روابط کمیته با سازمان ملل متحد عالی است و بعضی انتشارات آن سازمان را نیز چاپ مینماید. وی افزود که این کمیته بهطور وسیعی از لحاظ بینالمللی به رسمیت شناخته شده و بهطور عادی با سازمان عفو بینالملل مکاتبه دارد.
وی گفت که کمیته گاهی درباره موارد ادعایی شکنجه در زندانها نامههایی دریافت میکند اما این نامهها همگی از خارج واصل میگردد و هرگز از ناحیه یک زندانی ایرانی نامهای نرسیده است. هربار که کمیته راجع به موارد ادعایی شکنجه تحقیق کرده است به این نتیجه رسیده است که شخص مورد نظر یا ابداً در زندان نبوده و یا اگر واقعاً زندانی بوده به هیچوجه شکنجه نشده است. و یادآوری کرد که «ما در موارد بسیار زندانیان را در کمال سلامت در سلولهای زیبایی ساکن یافتهایم که نگهبانان عملاً چون خدمتکارانی حقیقی در خدمت ایشان هستند».
«یک وکیل عضو کمیته که اجازه دیدار از زندانیان را (نه فقط زندانیان سیاسی) یافته است اظهار کرد که شرایط سکونت در زندانها بسیار قابل توجه است. و زندانیان خیلی شانس دارند از اینکه در چنین شرایط خوبی هستند..»
«کمیته همراه به هر نامهای که میرسد به طریق منظم و قاطعانهای پاسخ میدهد» معهذا آقای حداد اظهار داشت که «در مواردی نامههایی بدون امضاء و آدرس واصل میگردد. این نامهها به صورت کارت پستالهایی هستند که تنها حاوی جمله «زندانیان سیاسی را آزاد کنید» میباشند. نام فرستنده ذکر نشده و این جمله نیز مستقیماً خطاب به شاه ایران یا نخست وزیر است.
آقای حداد به ما گفت: «چطور میخواهید که ما به چنین کارتهایی که نمیدانیم از طرف چه کسانی ارسال میشوند پاسخ دهیم؟»
در این موقع از وی پرسیدیم که آیا نامههای مربوط به حقوق بشر را که برای شاه و حکومت ارسال میگردد، کمیته ایرانی حقوق بشر به جای آنان پاسخ میدهد؟ وی پاسخ داد بله.
و بالاخره آقای حداد اظهار داشت که حکومت ایران صبر نکرده است که مبارزه و جبههگیری در مورد حقوق بشر و به منظور وصول به خط مشی مافق با این حقوق «مد» شود. بلکه کوشش حکومت ایران در این جهت همواره به وسیله قطعنامههای بینالمللی حقوق بشر و قانون اساسی ایران هدایت شده است. و آقای حداد نتیجه گرفت که در ایران آزادی کامل بیان و اندیشه و آزادی کامل اجتماعات وجود دارد. سانسور به هیچ شکلی موجود نیست.
آنطور که ذیلاً خواهیم دید مطالب مذکور با آنچه ما به سهم خودمان توانستیم برداشت کنیم تطبیق نمیکند.
ج ـ کمیته ایرانی دفاع از آزادیها و حقوق بشر
این کمیته در ماه دسامبر ۱۹۷۷ (دیماه ۵۶) تشکیل شده است و اولین نمود آن نامهای است خطاب به دبیر کل سازمان ملل متحد جهت اعلام تأسیس کمیته به وی.
به علاوه همه مطبوعات از ایجاد این کمیته اطلاع دارند. کمیته با شرکت سی نفر از شخصیتهای مختلف تشکیل شده است و از هیچ نوع شناسایی رسمی برخوردار نیست. اما آنچه بسیار اهمیت دارد این است که روابطش با سازمانهای مختلف بینالمللی موجب تضمین حقیقی گسترش آن است. بنابراین نمایندگان این کمیته مخصوصاً از ملاقات نمایندگان اعزامی «جمعیت بینالمللی حقوقدانان دموکرات» و «فدراسیون بینالمللی حقوق بشر» و «نهضت بینالمللی حقوقدانان مسیحی» ابراز خوشوقتی میکردند. اعضای این کمیته کسانی هستند که مصمم به مبارزهای همهجانبه برای حمایت از آزادیهای اساسی و حقوق بشرند و این کار را آشکارا و بیآنکه خود را مخفی کنند انجام میدهند. و از دادن نام و کارت ویزیت خود و تلفن کردن به هتل ما تردید به خود راه نمیدادند و همه اینها علیرغم حضور ساواک در همهجا هست. سازمانی که با اندوه تمام معروف خاص و عام است.
با توجه به همین امر کمیته در ماه ژانویه ۱۹۷۸ (بهمن ماه ۱۳۵۶) در خود تهران یک کنفرانس مطبوعاتی راجع به نقض حقوق بشر ترتیب داد. برای اعضاء کمیته یقیناً یک خطر همیشگی وجود دارد، اما به علت آنکه به ضرورت این کار آگاهی دارند و با توجه به اینکه تلاششان ترجمان یک خواست عمیق مردمی است، این خطر را پذیرا شدهاند.
د ـ جمعیت ایرانی حقوقدانان
این جمعیت که در حال حاضر دارای ۱۴۱ عضو است در پنجم نوامبر ۱۹۷۷ (۴ آبان ۵۶) تشکیل شده است. و خواستار تفکیک قوا و استقلال قوه قضاییه و بهطور کلی احترام به تشکیلات قانونگذاری و حقوق انسانی افراد انسانی است. برخی از ادارهکنندگان آن عضو کمیته دفاع از آزادیها و حقوق بشر نیز هستند. هدف و تلاش جمعیت ایرانی حقوقدانان تقریباً همان هدف کمیته ایرانی دفاع از آزادیها و حقوق بشر است.
هـ ـ کانون نویسندگان
کانون نویسندگان ایران ده سالی است که وجود دارد اما پس از یک دوره کوتاه فعالیت در نتیجه خفقان و نیز فشاری که نسبت به اعضای آن اعمال میشد عملاً دچار وقفه شده بود.
فرصت یافتیم بعضی از اعضای این کانون را ملاقات کنیم. اینها نیز نظیر اعضای جمعیت حقوقدانان و اعضای کمیته ایرانی دفاع از آزادیها و حقوق بشر، حاضر به ملاقات با ما شدند. از جمله اعضای این کانون عبارتند از: خانم طاهر صفارزاده شاعره، خانم سیمین دانشور نویسنده و همسر جلال آل احمد، آقای شمس آل احمد نویسنده و ناشر کارهای برادرش جلال آل احمد، آقای اسلام کاظمیه، آقای به آذین (نام مستعار آقای اعتمادزاده)، آقای علیاصغر حاج سیدجوادی و غیره.
روشن است که در شرایط کنونی نویسندگان و دانشجویان و استادان و هنرپیشگان و کارگردانان تأتر بیش از همه افراد زیر فشار قرار دارند.
اولین بار قهر و فشاری که علیه روشنفکران اعمال میشود در سال ۱۹۷۷ در گزارش «لافوورن» وکیل اعزامی که از طرف نهضت بینالمللی حقوقدانان کاتولیک (دسامبر ۱۹۷۷) بیان گردیده است.
اطلاعات و مدارکی که درباره این نوع خاص خفقان فراهم آوردیم قابل ملاحظ است و به تنهایی میتواند مبنای یک گزارش خاص گردد.
در گزارش حاضر به چند نکته اساسی اشاره میکنیم:
تعدادی از نویسندگان وجود دارند که نوشتههایشان در هیچ مورد ابداً در ایران چاپ نمیشود. علت آن یا این است که تألیفات این نویسندگان میتواند موجد برخوردهای سیاسی، اجتماعی، یا مذهبی گردد و یا بدین علت است که خود مؤلفین ممنوع محسوب میگردند. در واقع کافی است که شخصی از لحاظ سیاسی مورد اعتماد محسوب نشود و همین امر سبب گردد که انتشار کتابش ممنوع شود ولو آنکه کتاب جنبه فنی داشته باشد. نمایانتر و مشهورتر از همه مورد آقای بازرگان است که در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰ هجری شمسی) اولین مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران بوده است. انتشار کتابهای وی، حتی کتابهایی که صرفاً جنبه علمی دارد، غیرممکن است. (آقای بازرگان مهندس است و یک رشته کتاب نیز در زمینه فنی نوشته است که نمیتوانند انتشار یابند. حتی چاپهای گذشته آنها از کتابفروشیها جمعآوری گردیدهاند.)
علی شریعتی که در شرایط کاملاً مشکوک در سال ۱۹۷۷ (خرداد ۵۶) در انگلستان درگذشت قبل و پس از آزادیش از زندان در حدود ۲۰۰ کتاب نوشته بود که اغلبشان ممنوع میباشد.
در حال حاضر دست کم ۲۵ نویسنده وجود دارند که در چنین وضعی قرار دارند و کتابهایشان نمیتوانند منتشر شود. اغلب آنها فتوکپی کتابهایشان را تکثیر مینمایند (صد تا دویست نسخه از کتابها یا از مقالاتشان با این امضاء که به ایشان اظهار شده که قانون اساسی به آنان حق تکثیر فتوکپی را میدهد بنابراین قانوناً نمیتوان آنها را به این خاطر بازخواست کرد.)
چندین بار نویسندگان خواستار تأسیس «خانهای برای نویسندگان» شدهاند. به هیچ یک از سه تقاضایشان در این مورد پاسخی داده نشده است، چرا که رژیم از ایجاد روابط مستمر میان نویسندگان بیم دارد. در واقع هر روشنفکری یک خرابکار بالقوه محسوب میشود.
در آغاز ماه ژانویه ۱۹۷۸ (دی ماه ۵۶) کانون نویسندگان تصمیم گرفت برای انتخاب کمیته اجرایی خود مجمع عمومی منعقد سازد. کسانی که به دعوت اعضاء جهت انعقاد مجمع اقدام کرده بودند به سازمان امنیت احضار شدند و به ایشان توجه دادند که تشکیل مجمع عمومیشان ممنوع است. با وجود این نویسندگان میکوشند حرفهای خود را از طریق سخنرانیهایی بیان کنند که خصوصاً در دانشگاههای به ایراد آن دعوت میشوند.
اغلب این سخنرانیها هم ممنوع میگردند. نیز گاهی به مسجد میروند و خطاب به معتقدین مذهبی سخن میگویند. اغلب ورودشان به مسجد نیز توسط پلیس ممنوع شده است. بعضی اوقات نیز خود مسجد را هم بدون ریا میبندند. در حقیقت حتی در مساجد هم امکان اظهار عقیده وجود ندارد.
مثلاً پس از مرگ، مذهب پیشبینی مجلس ختمی برای متوفی کرده است اما خانواده متوفی آزادانه نمیتواند خطیبی را که میخواهد برگزیند. لیستی از خطبای مجاز موجود است که باید در کلانتری به آن مراجعه کرد.
در طول ماه رمضان، سپتامبر ۱۹۷۷ (شهریور ۵۶) نویسندگانی به مسجد قبا در تهران رفته سخنرانیهایی نمودند (از جمله بازرگان و بعد سحابی) مسجد چندین روز بسته شد و از آن زمان به بعد نیز فقط برای نماز باز است. اما ایراد هیچ خطابهای در آن مجاز نیست. همین امر در مساجد متعدد از جمله در قم صورت گرفته است.
«آزادی» در سطح مطبوعات هم به همین ترتیب است. مدیران داخلی روزنامههای منتشر در تهران هر هفته اجتماعی در وزارت فرهنگ دارند. در این اجتماع نمایندهای از ساواک هم شرکت مینماید. در آنجا خطوط کلیای که در هفته آینده لازم است مد نظر مدیران باشد، بدانها تفهیم میگردد. علاوه بر این هربار که خبری به روزنامه میرسد و این خبر که به نظر «حساس» میآید هیئت تحریریه روزنامه به وزارت تلفن میزند تا بداند به چه نحوی باید خبر را مطرح کند.
این موضوع تا جایی کشانده میشود که در روزنامهها نوشتههایی را چاپ میکنند و به دروغ به نویسندهای مشهور انتساب میدهند تا وی را از اعتبار و ارزش بیندازند. مثلاً روزنامه اطلاعات مقالهای به امضاء «مردمک» که نام مستعار شاعره صفارزاده است انتشار داد. این مقاله استفاده از مواد مخدر و زیادهرویهای جنسی و غیره را میستود. خانم صفارزاده نامه تندی در این باب به روزنامه نوشت. اما نه فقط روزنامه مطلب وی را منتشر نساخت بلکه خانم صفارزاده نامهای هم دریافت کرد، مبنی بر اینکه مضمون مقاله ایشان افتضاحآمیز بوده و روزنامه به خاطر درج آن در برابر خوانندگانش دچار مشکلات و ناراحتیهای فراوان شده است.
و ـ اجرای سانسور
رسماً هیچ نوع سانسور قبلی وجود ندارد. اما در واقع سانسور به طور فوقالعاده مؤثر و خوب انجام میگیرد.
در روز یکشنبه ۲۶ فوریه (۷ اسفند) شمس آل احمد را که نویسنده و ناشر است ملاقات کردیم وی به ما گفت که کنترل انتشارات در عمل چگونه صورت میگیرد. برای اینکه کتابی منتشر شود، باید آن را به کتابخانه ملی سپرد تا روی آن شماره ثبت بزنند و این عمل کاملاً عادی است.
در واقع ناشر باید دو نسخه از کتابش را مستقیماً به کتابخانه ملی بسپارد و علاوه بر آن نسخههایی به وزارت فرهنگ و هنرهای زیبا بدهد. این وزارتخانه علیالاوصول باید ظرف ۴۸ ساعت شماره ثبت قانونی کتاب را بزند. اما در عمل رئیس سرویس مربوطه وزارت فرهنگ، خانم زعیمی که اطاقش در طبقه دوم وزارتخانه (پهلوی اتاق وزیر) قرار دارد و به وسیله ۴۴ مشاور مطالعاتی احاطه گردیده است دست به یک سانسور حقیقی میزند. بدین معنی که ناشر را حضار میکند و با وی مواردی را که باید تغییر دهد تا کتاب برای انتشار مجاز باشد، مطرح مینماید. (رونوشت بعضی از احضاریههای اینچنانی به ما سپرده شده است)
چنانکه کتاب «غیرقابل انتشار» شناخته شود، ناشر صاف و پوستکنده هیچ پاسخی دریافت نمیکند و بنابراین نه شماره ثبت قانونی دارد و نه حق دارد کتاب را انتشار دهد. مهمتر آنکه دو نسخهای که باید سپرده شود نسخه دستنویس نیست بلکه نسخههای چاپ شده کتاب هستند. و معنای این امر به روشنی آن است که ناشر باید کلیه مخارج چاپ کتاب را حتی پیش از آنکه بداند آیا نشر آن مجاز خواهد بود، یا نه متحمل گردد. بدین ترتیب در اینجا یک وسیله فوقالعاده قوی انصراف وجود دارد. «به آذین» به ما توضیح داد که نمایشنامهای با عنوان «کاوه» نوشته است این نمایشنامه گزارشی از حماسه کاوه آهنگر است که در رأس شورشی مردمی قرار داشته است. با توجه به موضوع، روشن است که هرگز موفق به انتشار آن نخواهد شد. «به آذین» هنوز ناشری نیافته است که بتواند نه فقط خطر سیاسی، بلکه خسارت اقتصادی چاپ این نمایشنامه را به عهده گیرد. بنابراین نمایشنامه به واسطه پدیده صریح سانسور چاپ نشده باقیمانده است. اما میتوان گفت که از لحاظ قضایی این نمایشنامه هرگز ممنوع نشده است.
ناشر «شمس آل احمد» نیز با دشواریهای حقیقتاً زیاد بالاخره توانست اجازه چاپ مجدد تألیف برادرش را به نام «غربزدگی» کسب کند. این کتاب که در ۵ ژانویه ۱۹۷۸ (۱۵ دی ماه ۵۶) اجازه انتشار یافته بود، به فروش گذاشته شد. اما در تاریخ ۲۰ فوریه (۱ اسفند ۵۶) ناگهان از کلیه کتابفروشیها جمعآوری گردید. وقتی او را ۲۶ فوریه (۷ اسفند) دیدار کردیم به ما اظهار داشت که برای روز بعد به پلیس احضار شده است. و برایش این سوال مطرح بود که آیا تهدید صرف است یا اینکه پس از اجازه دادن انتشار کتابهای تغییر عقیده دادهاند و میخواهند علیه وی اقداماتی بکنند.
متأسفانه فرض دوم درست بود و او در روز دوشنبه ۲۷ موقع معرفی خود به موجب احضاریه توقیف شد. انگیزه رسمی توقیفش را بدین شرح به دست آوردهایم:
این بار کتاب به عنوان چهارمین بار چاپ شده بود. اما گویا شماره ثبت کتابخانه ملی همان شماره ثبت چاپ سوم بوده است، و نه چهارم. بنابراین شمس آل احمد متهم به جعل شده است و این کار جرمی است که مجازاتش ۱۰ سال زندان جنایی با اعمال شاقه است.
سانسور رسماً به هیچوجه وجود ندارد. ولی در واقع با شدت فراوان رواج داشته و قابل لمس است. این سانسور حتی تا آنجا گسترش دارد که وقتی بعضی از اشعار دارای کلماتی است که اشارات خرابکارانه را میتواند برساند آن کلمات حذف میشوند. یک شاعر نمیتواند از رنگ سرخ یا سیاه حرف بزند (گفتن اینکه گل سرخ است اشارهای به مارکسیسم تلقی میشود و اینکه شب سیاه است کنایهای از لباس بزرگان مذهبی تلقی میگردد.)
میان گلها گل سرخ از نمود ویژهای برخوردار است. از گل سرخ نباید سخن گفت زیرا میتواند اشاره به جوانی باشد که سابقاً محکوم به تروریسم شده و نامش این گل را به یاد میآورد.
مثال واژههای ممنوع خیلی بیشتر از آن است که بتوان همه را اینجا ذکر کرد. معهذا نقل قسمتی از کتاب «غربزدگی» که کارکنان خانم زعیمی حذفش را خواستار شده بودند، مفید به نظر میرسد تا قضاوت شود چه مقدار ناچیزی این قیمت «مخرب» است.
«فیلمهایی که روی پرده سینما میآید، هیچ ارزش آموزشی ندارد و به تکامل اندیشه مردم مدد نمیرساند. در واقع هر سینما در اینجا قلکی است که مردم ۲۰ یا ۳۰ ریال هفتهای یک بار در آن میریزند تا «متروگلدنمایر» را غنی سازند. طرز تفکر مردم با این فیلمها و رادیوی حکومتی یا مجلات مسخشده، منتهی به حالتی تطابقی میگردد یعنی همشکل شدن مردم یک شکل خانه و لبه و چمدان و اشیاء پلاستیکی و یک نوع ادا و اطوار و خطرناکتر از همه یک شکل تفکر و این بزرگترین خطر برای نسل جوان ماست.»
این نمونه مشخص است از نوشتهای که به لحاظ سانسور ایران غیرقابل قبول شمرده میشود. در یک چنین شرایطی است که نویسندگان به ما اصرار کردند تا خبر دهیم که در واقع دو چهره از ایران وجود دارد: چهرهای که حکومت کوشش مینماید از خودش به خارج معرفی کند و سیمایی که ایرانیان به حقیقت میشناسند.
ز ـ دیدار استادان و دانشجویان
دانشگاهها محل اندیشه و مباحثهاند و این خود دلیل کافی است تا مخصوصاً هدف فشار و خفقان قرار گیرند. سخنرانیها، نمایشنامهها، نمایشگاههای کتاب مرتباً غدقن میشوند. پلیس متوالیاً به دانشگاهها یورش میبرد اگرچه قانوناً چنین حقی را ندارد. هنگامی که استادانی مداخله میکنند و به رئیس پلیس تذکر میدهند که حق هجوم به دانشگاهها را ندارد، آنها نیز همچون دانشجویانشان مورد ضرب و شتم قرار میگیرند.
همه چیز برای کنترل کردن، تحت فشار قرار دادن و از اعتبار انداختن مدرسین دانشگاه انجام شده است.
در این زمینه وکیل مدافع «لافوورن» در گزارش خویش آزار و اذیتهایی را که در مورد خانم هما ناطق استاد تاریخ صورت گرفته نقل کرده است.
این استاد به قصد شرکت در سخنرانی نویسندهای را داشته توسط پلیس ربوده شده، کتک خورده و حتی قصد تجاوز به وی را داشتهاند. بلافاصله از شغل تدریس اخراج گردیده و برای اینکه آن اقدام خوب تلقی شود توی تراکتی بیامضاء که به وجه گستردهای در دانشگاهها توزیع شده، دشنامهایی باورنکردنی به وی دادهاند. در این نشریه نوشته شده که استاد مزبور در حقیقت فاحشهای وحشتناک است که با همه مردانی که ملاقات میکرده همخوابی مینموده و حتی تأکید شده که تنها تأسفش این بوده که مورد تجاوز قرار نگرفته است.
آنچه فوقالعاده مورد توجه و کاملاً تازه است اینکه در تعقیب این یورش هتاکانه علیه وی، نامهای اعتراضآمیز به امضاء ۱۰۶ نفر از همکارانش رسیده است. این اعتراض در ردیف فعالیتهای عمومی و شجاعانه روشنفکران معتنابه ایرانی که امروز قاطعانه برای تحصیل آزادیهایشان خطر مبارزه را به جان میخرد ثبت میگردد.
یکی از استادان شاغل دانشگاه که ریاست یکی از دوایر را در دانشگاه عهدهدار است به منشی احتیاج داشت، از رئیس دانشکده خواست برایش کسی را استخدام نماید. چند روز بعد منشی تازهای به دفتر وی آمد. اما رئیس دانشکده که از قرار دوستان آن استاد بود وی را احضار کرده سفارش نمود به منشی جدید اعتماد نکند با این توضیح که «من نتوانستم ردش کنم اما توجه داشته باش که ساواک او را بر من تحمیل کرده است. پس تو خودت از او برحذر باش.»
ح ـ ملاقات شخصیتهای دینی
ما توانستیم دیداری با آیتالله شریعتمداری در قم و با آیتالله قاضی و آیتالله واعظی و نیز آیتالله هاشمی، در تبریز داشته باشیم. آنها یک مقدار از اطلاعاتی را که اینجا و آنجا در گزارش آمده در اختیارمان گذاشتند.
بزرگان مذهبی فوق از جمله به ما خاطرنشان ساختند که تنها حکومت مسئول تمام اغتشاشاتی است که در کشور و به ویژه در قم و تبریز رخ داده است. اراده حکومت در منع آزادی مذهبی فقط میتواند سبب اغتشاشات تازهای در آتیه گردد. و نیز برخلاف آنچه توسط تبلیغات حکومت تأکید شده زعمای مذهبی ابداً دشمن اصلاحات ارضی نبوده بلکه با روش نامربوط و غیرمتناسب اجرای آن مخالفند.
آنها به شدت «مارکسیستهای اسلامی» را که حکومت خیلی راحت و آسان به ایشان اطلاق کرده است، رد میکنند. بدیهی است که آنها ابداً مارکسیست نیستند. این نامگذاری یکپارچه وهم است و فقط وسیله است که قدرت حاکم از آن در جهت بیاعتبار کردن آنان و باوراندن این امر استفاده میکند که بین مارکسیستها و مذهبیها پیوندی «خلاف طبیعت» وجود دارد.
ط ـ دیدار با زندانیان سابق که به تازگی آزاد شدهاند.
زندانیان سابق تنها کسانی هستند که از ما خواستهاند به دلایل مسلم امنیتی نامشان را فاش نسازیم.
من باید روی این نکته تکیه کنم، زیرا مخصوصاً نباید گمان رود که اگر اشخاص دیگر قبول کردند نامشان را بدهند، برای این است که رژیم آزادی داده است. مطلقاً چنین نیست. بلکه نظر به اوضاع و احوال، اشخاص بیش از پیش خطر موضعگیری در برابر ساواک را قاطعانه میپذیرند و امید دارند که خصوصیت عمومی کارشان و حمایت افکار عمومی جهان هم سبب محدود شدن خطر بشود.
راجع به زندانیان سابق که اخیراً آزاد شدهاند یقیناً خطر شایان توجه است. وضع در داخل زندانها برخلاف اظهارات مؤکد رسمی بهبود چندانی نیافته است. اینجا و آنجا چند تغییر در مورد تعدادی سلول آن هم در بعضی از قسمتهای چند زندان صورت گرفته و این امر به مقامات ایرانی اجازه میدهد تأکید نمایند که بهبودی قابل توجهی در وضع کلیه زندانها پیدا شده است.
شکنجه همچنان انجام میگیرد گرچه ظاهراً فقط در موردی است که ساواک فکر میکند برای بیرون کشیدن محیلانه اطلاعات توسل به آن ضروری است.
تنها بهبودی واقعی این است که شکنجه به طور منظم و حسابشده نسبت به همه زندانیان سیاسی به گونهای که چند ماه پیش صورت میگرفت، انجام نمیشود.
از اینکه بگذریم، شرایط بازداشت توقیفشدگان سیاسی تغییری نیافته است.
آنهایی را که ما دیدیم اعلام داشتند که در هر سلول ۲۰ نفر محبوس میباشند. همیشه ساواک است که در مورد تعداد زندانیانی که اجازه ملاقات خانوادههایشان را دارند تصمیم میگیرد. اما به نظر میرسد ملاقات خانوادهها اکنون، اندکی بیش از آنچه در گذشته بوده، انجام میشود.
همچنین اکنون زندانیان غالباً اجازه داشتن کتاب، کاغذ و مداد را دارا هستند. این امری است که برای خیلی از آنها بهبودی فوقالعاده مهمی است حتی اگر این سامانیافتن شامل حال همگی نگردد.
زندانیان سابق از ما خواستند خبر دهیم که وجود تغییر فوق را به فشار افکار عمومی جهان درباره وضع زندانهای ایران نسبت میدهند و خواستار آن شدند تا جایی که در امکان داریم توجه مردم خود را به این نکته جلب نماییم.
۴- وقایع تبریز
سهشنبه ۲۸ فوریه (۹ اسفند ۵۶) برای فراهم آوردن اطلاعات راجعبه وقایعی که هفته قبل از آن رخ داده بود به تبریز رفتیم.
الف ـ با آقای مصباحی دادستان تلفنی تقاضای ملاقات کردیم. پاسخش فوقالعاده روشن بود «غیرممکن است متأسفم».
ب ـ آقایان آیتاللههایی را که نامشان در بخش ۳- قسمت ح آمد، ملاقات کردیم. چگونگی وقایعی که رخ داده است به شرح زیر است.
در پاسخ به دعوت رهبران مذهبی، انبوه فوقالعاده شگرف مردم قصد داشتند طبق سنت اسلامی برای برگزاری مراسم چهلم مقتولین ۹ ژانویه (۱۹ دی ماه) به دست پلیس در قم، وارد مساجد شوند. به نشانه عزا و به خواست رهبران مذهبی اکثریت مغازهها بسته بود و این امر در کلیه شهرهای ایران صورت میگرفت. و البته این نکته بینهایت مهم است، چرا که تظاهرات سوگواری در تمام شهرها جز تبریز بدون هیچ حادثهای انجام گرفت. در تبریز تعداد معتنابهی از افراد به سوی مسجد حاج میرزا یوسف که مسجدی بسیار بزرگ است در حرکت بودند. در ساعت ۹ صبح نیروهای پلیس در اطراف این مسجد موضع گرفته بودند. (در اینوقت) مقابل انبوه معتقدین «حقشناس» رئیس کلانتری منطقه ۶ تبریز اعلامیههایی را که مردم به بزرگداشت خاطره جانباختگان قم دعوت مینمود، پاره پاره کرده و ورود به مسجد را ممنوع نموده و نیروهای پلیس درهای مسجد را بستند. جوانی به نام تجلی به افسر شهربانی نزدیک شده و وی را به خاطر کاری که کرده بود سرزنش نمود. افسر روی وی تیراندازی کرد و تجلی کشته شد. در این لحظه انبوه جمعیت پیکر این دانشجو را روی برانکارد گذاشته در خیابانهای شهر به حرکت درآمد.
توجه به این نکته اساسی است که در این مرحله، تظاهر، یک تظاهر صرفاً مذهبی بوده و تنها و تنها یک مراسم سوگواری محسوب میشده است. خشونت وقایع ناشیه، از کار پلیس سرچشمه گرفت که این مراسم دینی را در شرایطی عجیب و وحشیانه مانع شده بود. توده مردم به خیابانهای شهر ریختند و ویترین مغازهها و بانکهایی را که باز بودند، سنگباران کردند. در این صورت باید توجه داد که حتی از طرف منابع حکومت هیچکس مدعی نیست حتی یک شاهی از هیچ بانک یا مغازهای به سرقت رفته باشد.
انبوه جمعیت خشمناک تنها مدارک محاسباتی بانکها را نابود کردند بیآنکه در هیچجا چیزی دزدیده شود. در این هنگام پلیس شروع به تیراندازی به سوی انبوه جمعیت نمود، در حالی که ارتش تحت فرماندهی تیمسار بیدآبادی از تیراندازی روی مردم امتناع کرده به شلیکهای هوایی اکتفا مینمود. برعکس نیروهای پلیس تردیدی در هدفگیری مردم چه با تفنگ و چه با اسلحه کمری نشان نمیدادند. و عوامل ساواک هم از داخل ماشینهایی که در خیابانهای عمود بر خیابان اصلی موضع گرفته بودند، مردم را با مسلسل هدف قرار میدادند.
در پایان روز واحدهای جدید ارتشی میآمدند و فرانسویان مقیم تبریز یک دستگاه مسلسل خودکار را دیده بودند که مشرف بر خیابان اصلی (پهلوی) مستقر شده و متوالیاً به روی انبوه مردم تیراندازی مینمود. شمار کشتهشدگان را نمیتوان با اطمینان محاسبه و تثبیت کرد. ولی به هر حال بیش از صدنفر میباشد احتمالاً حداقل ۶۰۰ یا ۷۰۰ مجروح وجود دارد.
در این مورد هم تخمین دشوار است. چرا که بیشتر مجروحین از ترس «شناختهشدن» به بیمارستان یا خانه پزشکان مراجعه نکردهاند. ۱۶ نفر از رهبران اصلی مذهبی تبریز برای محکوم کردن قتل عام در تظاهرات مسالمتآمیز و نیز علیه ممنوعیت مراسم سوگواری به عنوان سنتی اسلامی نامهای به دستگاه حاکمه نوشتهاند. در مقابل هیچ چیز نمیتواند اطلاعات منابع حکومتی را مبنی بر وجود «تروریستهای حرفهای» در میان تودهای که قاطعانه آن حوادث را به وجود آوردند تأیید نماید، یا اثباتکننده این باشد که انبوه مردم اسلحه وارداتی بیگانه را در اختیار داشته است. وانگهی مطبوعات دستگاه حاکمه خود در برابر تناقضات عقبنشینی میکند.
همزمان با اعلام مؤکد مبنی بر اینکه شورشیان به اسلحه دقیق مجهز بودهاند که «از خارج» تهیه کردهاند، مینویسد که عمال پلیس با ضربههای سنگ و چماق مجروح شدهاند و حتی «کاردی خونآلود» پیدا شده است. چندین مسئول عالیرتبه اداری استان از استاندار گرفته تا افسر شهریانی «حقشناس» تاکنون از طرف دستگاه حاکمه ایران احضار شدهاند. به خاطر اینکه نتوانستهاند خونسردی خود را حفظ کرده وقایع را پیشبینی نمایند.
ج ـ وقایع تبریز ای سوی منابع بسیاری برایمان نقل و تصدیق شده است. سوای فرانسویان فوقالذکر یک راننده تاکسی و یک تاجر تبریزی تقدم و تأخر حوادث را به همان نحو اظهار کردند با اضافه نمودن اینکه اولین کار لازم تیرباران کردن افسر شهربانی «حقشناس» میباشد.
د ـ برگردان رسمی وقایع تبریز بهطور صریح مخالف واقعیت است. از طرفی رقم مقتولین (اینکه تاکنون ۱۱=۲+۹ مجروح فوت کردهاند) مطلقاً نادرست بوده، فقط ترجمان رسمی این هدف است که از اهمیت سنگینی وقایع بکاهند. از طرف دیگر تأکید روی توطئه «سرخ و سیاه» (یعنی مارکسیسم و مذهب) با توجه به تحقیق امر نامربوط است و به وسیله کلیه اشخاص ملاقات شده تکذیب میشود.
اضافه بر این لازم است افزوده شود که با توجه به موقعیت سیاسی ایران یک چنین توطئهای کاملاً غیرقابل تصور و غیرحقیقی است.
هـ ـ پس از تبریز وقایع خشونتآمیز دیگری در تاریخ ۲۷ فوریه (۸ اسفندماه) در شهر زاهدان (بلوچستان) رخ داده است. این وقایع رسماً اعلام نشدهاند اما ما توانستیم دربارهشان اطلاعات دقیقی کسب نماییم.
یکشنبه ۲۶ (۷ اسفند) دکتر پیمان نویسنده جامعهشناس (متخصص جراحی دندان) برای یک سخنرانی در زاهدان دعوت شده بود. دکتر پیمان که ساکن تهران است روز ۲۶ به زاهدان میرود اما موقع ورود خبر مییابد که سخنرانیاش از طرف پلیس ممنوع شده است. بنابراین به تهران بازمیگردد. ولی روز بعد در زاهدان تظاهراتی برای اعتراض علیه ممنوعیت سخنرانی وی صورت میگیرد و منجر به حوادث خشونتآمیزی میگردد.
سهشنبه ۲۸ (۸ اسفند) دکتر پیمان به تقاضای دادستان زاهدان به اتهام «تحریکاتی که منجر به شورش شده است» در تهران بازداشت میشود. وکیلش روز جمعه ۳ مارس (۱۲ اسفند) قرار آزادی وی را به قید ضمانت یک میلیون ریال از بازپرسی تهران به دست میآورد. اما دادستان تهران اعلام میکند که موافق آزادی وی نیست (به موجب مقررات شایان توجه قانون آیین دادرسی کیفری ایران وقتی دادستان تقاضای توقیف احتیاطی متهمی را مینماید بازپرس قادر نیست وی را بدون موافقت دادستان آزاد کند)
دادستان تهران به وکیل دکتر پیمان اطلاع میدهد که تنها زاهدان میتواند قراری درباره بازداشت یا آزادی وی صادر نمایند. بنابراین لازم است که دکتر پیمان به زاهدان انتقال یابد. اما به خانوادهاش خبر میدهند که ممکن است این سفر خیلی طول بکشد زیرا مسافرت در تاریخی نامعلوم با اتوبوس صورت میگیرد و این نکته را هم ذکر میکنند که خانم پیمان میتواند با پرداخت هزینه مسافرت هوایی شوهرش و سه نگهبان همراه او روال کار را تسریع نماید.
و ـ تمام کسانی که ملاقات کردیم ما را متوجه اهمیت وقایعی نمودند که برای ۱۵ مارس (۲۴ اسفند) تدارک دیده میشود.
در اقع دربار شاهنشاهی تصمیم گرفته است به منظور بزرگداشت سالروز تولد پدر شاه فعلی و پایهگذار سلسله پهلوی تظاهراتی نمایشی ترتیب دهد.
یکسری بخشنامه برای دعوت به این تظاهرات صادر شده است. از جمله بخشنامهای است «فوری بسیار محرمانه» از وزارت دربار شاهنشاهی به شماره ۲۴-۲۰۰ تاریخ ۱۶/۱۱/۲۵۳۶ مطابق تقویم ایران (۶ فوریه ۱۹۷۸) این بخشنامه بخشنامه دیگری به شماره ۶۷۸-۷۵ تاریخ ۶ فوریه ۱۹۷۸ را تأیید مینماید.
روز ۱۵ مارس در کلیه شهرهای ایران باید سوت کارخانه و قطارها در ساعت ۱۲ و ۲۷ دقیقه به منظور دعوت مردم به تظاهرات طرفداری از حکومت به صدا درآید.
در حقیقت بودجهای یک میلیارد ریالی (۷۰ میلیون فرانک فرانسه) برای این تظاهرات کنار گذاشته شده است. بیم آن وجود دارد که این تظاهرات به یک حرکت عظیم ضد مذهبی تغییر ماهیت دهد. تمام آنهایی که ملاقات کردیم هراس شدیدشان را از اینکه ۱۵ مارس روز حمام خون تازهای در کلیه شهرهای ایران باشد، ابراز داشتند.
۵- نتیجه
پیش از این یک بار در ۱۹۷۲ (۱۳۵۱) یک تحقیق قضایی را در ایران انجام دادم. از آن زمان تاکنون وکلا و خبرنگاران متعددی آنجا رفتهاند. و تمام آنان در مورد حضور همهجاگیر ساواک و حالت خشونت و تروری که این امر برمیانگیزد، متفقالقول بودهاند. خلق ایران سیمای مردمی محصور در اختناق و مستضعف را داراست.
باری در این اواخر مردم زبان به سخن گشودهاند و نهضتی برای کسب آزادیها برپا شده است و سازمان میگیرد و توسعه مییابد. تمام اشخاصی که مورد سوال قرار گرفتهاند، تولد و توسعه این نهضت را به تشدید بسیار واضح نارضایتی مردم نسبت میدهند و این خود نه فقط نتیجه اختناق است که از اولین نشانههای بیمارگونه یک بحران جدی اقتصادی نیز میباشد.
این بحران به وجهی کامل در قصهای که در ایران خیل نقل میشود یادآوری شده است و آن چنین است:
«مردی روستایی یک ماهی صید میکند و آن را هنوز، که میطپد، پیش زنش میآورد و به او میگوید ماهیپلو درست کنیم.»
زن جواب میدهد «غیرممکن است، خوب میدانی که نمیتوانم برنج پیدا کنیم.» بنابراین شوهر میگوید «خوب پس بریانش کنیم.» و زن جواب میدهد «غیرممکن است خوب میدانی که روغن نمیتوان یافت.» شوهر میگوید «پس مجبوریم کبابش کنیم» و زن جواب میدهد «غیرممکن است خوب میدانی که نه چوب میشود پیدا کرد نه زغال» شوهر فوقالعاده خسته ماهی را مجدداً در رودخانه میافکند و ماهی در حالی که دوباره حیات یافته برمیجهد و در هر جهش فریاد میزند: «زنده باد شاه، زنده باد شاه.»
قصه کاملاً مناسب حال است… مشکلات گرانی آذوقه، گرانی مسکن، فقرزدایی روستاییان و خالی شدن مناطق روستایی از سکته دستمزدهای پایین، بالا رفتن مستمر خرج زندگی، افزایش بیش از پیش شدید قیمتها، اینهاست دلایل عمیق نارضایتی مردم که مخصوصاً در مطالعه بس فعال آزادیها جهت یافته است.
باید به روشنی گفت که این نهضت رهاییبخش ابداً از آزاد گذاشتن ادعایی رژیم نتیجه نمیشود چرا که وقایع تبیین شده در این گزارش بهطور مستمر آن «آزادگذاری» ادعایی را تکذیب مینماید. میتوان نمونهای تازه و مشخص در این موارد داد:
مثلاً مقامات ایرانی اعلام کردهاند که به مناسبت نوروز (۲۱ مارس ۱۹۷۸) یک عفو عمومی صورت خواهد گرفت و این عفو عمومی شامل حال تمامی مخالفین میگردد. حتی شنیدیم که این اعلام به وجههی غیرمحتاطانه به وسیله یک سیاستمدار سفارت آمریکا تصدیق شده است. در واقع کافی است که به خود متن قانون عفو مصوبه ۲۶ فوریه ۱۹۷۸ مراجعه کنیم. این قانون روز بعد از تصویب به وسیله روزنامه بسیار حکومتی «کیهان» چاپ گردید.
«در آنچه به امور سیاست دولت صدمه میزند، قانون به وزارت جنگ اجازه میدهد که از شاه تقاضای عفو خاص یا عمومی بنماید.»
بالاخره آزادی مورد ادعا چیزی جز آنچه که «لاروش فوکو» میگوید نیست «رذالت به تزویر فضیلت را اجز میدهد»
اختناق همواره این قدر نیرومند است که حتی میتواند خطرناکتر باشد چرا که اشکال جدیدی پیدا مینماید.به ویژه اکنون مردم ایران مقاومت خودساختهای علیه دیکتاتوری عهدهدار شدهاند و وسایل کسب آزادیهای اساسی خویش را خودم فراهم میآورند.
در این وظیفه دشوار و اساسی ان ملت به گستردهترین حمایت افکار عمومی بینامللی نیازمند است.
*این اطلاعات در بخش ۳ گزارش حاضر قسمت ط آمده است.
تاریخ: ۱۵ بهمن ماه ۵۶
۴ فوریه ۷۸
«گزارش سفر امریکا به منظور تسلیم نامه کمیته حقوق بشر»
پس از آخرین تصمیمی که در مطلب مربوط به کمیته دفاع از آزادی و حقوق بشر آغاز فرمودید و ارسال داشتید حقیر به فاصله چند روز عازم آمریکا شدم. البته از قبل با دوستان خود در آنجا در تماس بودم تا وسائل کار را فراهم آورند. ضمناً مسئلهای که درمسافرت قدری تأخیر انداخت ترجمه متن به انگلیسی و فرانسه بود و همانطور که ملاحظه کردید ترجمه انگلیسی آن ابداً قابل اعتماد نبود. بههرحال ترجمه به هر دو زبان به پایان رسید و روز سهشنبه ۱۳ دسامبر عازم آمریکا شدم و همان روز بعد از ظهر با مسئولین «جامعه بینالمللی برای حقوق بشر» ملاقات کردم تا آنها مقدمات تماس با مقامات سازمان ملل را فراهم آورند. از جانب دیگر با سایر آشنایان و دوستان در نیویورک و فیلادلفیا و واشنگتن تماس گرفتم که آنها نیز دست بهکار شدند.
دیدار شخص آقای والدهایم امکانپذیر نبود به دو علت: یکی آنکه دردوره جلسات مجمع عمومی بود و بنابراین تمام اوقات ایشان در جلسات میگذشت. دوم آنکه اصولاً دیدار مخالفین دولتهای عضو سازمان ایجاد دردسر بسیار میکند. بدینلحاظ سعی درین شد که از طریق آشنایان طوری عمل شود که نامه را شخص ایشان مطالعه کند و شخصاً به یکی از مسئولین قابل اعتماد رجوع دهد زیرا در غیر اینصورت مطلب لوث میشد و بدونشک هرگز به دست ایشان نمیرسید. بدینلحاظ نامه را همراه با دوستی که در آنجا سابقه داشت به اداره والدهایم بردیم و پس از ۴۸ ساعت نیز بر اساسنامه شخصی که به ایشان نوشته بودم تلفناً با ایشان صحبت کردم و در یک دیدار غیررسمی چند دقیقهای که داخل راهرو داشتیم نامه را به یکی از مشاورینش که از قرار آدم بدی نیست و بعداً معلوم شد که دوستان مشترک هم با هم داریم، تسلیم کردم تا اقدام کند.
در مورد مسائل ایران و موضوع نامه، مفصلاً با شخص مذکور مذاکره کردم و برنامههائی برای ادامه کار گذاشتیم که تا حدودی مشغول هستیم. بر همین اساس اخیراً نامهای از طرف رئیس کمیسیون حقوق بشر به بنده نوشته شده است که چگونگی انتشار نامه کمیته حقوق بشر را تذکر داده و از بنده خواسته است که در صورت تمایل نامهای دیگر بنویسم که آن را انتشار دهد. بنده نیز مطلبی درچند صفحه درباره جریان و نوع دستگیری و شکنجه نوشتم و قبل از مسافرت به خاورمیانه فرستادم.
تاریخ تسلیم نامه به دبیرکل روز ۱۷ دسامبر بود و تاریخ انتشار عمومی آن را روز ۲۲ دسامبر تعیین کردیم و روز ۲۱ دسامبر نامه را به آژانسهای اصلی خبرگزاری دادم که همه مخابره کردند.
رویهمرفته مسافرت امریکا لازم بود گرچه در اول کار فکر میکردم چندان ضروری نباشد و حسبالامر برادران از ایران به امریکا رفتم ولی نحوه کار و دیدارهای متعددی که ضرورت پیدا کرد روشن نمود که حق با برادران در ایران بود.
از طرف دیگر مسئول جامعه حقوق بشر گفت که مایل است کمیته ایرانی همبستگی خود را با آنها اعلام دارد. در جواب گفتم که قاعدتاً مانعی ندارد ولی بهتر است که خود آنها در جلسهای که قرار بود اوایل ماه ژانویه تشکیل گردد مطلب را طرح کنند و اگر تصویب شد به بنده اطلاع دهند که بنده نیز تماس بگیرم و موافقت کمیته ایرانی را در صورت قبول آنها اعلام داریم. به همین جهت نیز رسماً نامهای به آنها نوشتم که متضمن اعلام تشکیل کمیته و تسلیم نامه به والدهایم و رونوشتش برای آنها بود. این امر از لحاظ رسمی بودن جریان و با توجه به مذاکرات خصوصی بود که انجام گرفت. از آنها هنوز خبری نیست.
در حال حاضر آنچه مهم است آنکه موارد مشخص یعنی نام و نشان افراد خاصی که شکنجه شدهاند یا میشوند باید تسلیم حضرات کرد و شکایات خانوادههای آنها با اسم و رسم و غیره تا بتوان پروندهای تهیه دید که در کمیسیون بینالمللی حقوق بشر بهطور رسمی طرح گردد. در این مورد اگر بتوانید کمک کنید بینهایت مفید و مؤثر خواهد بود.
با صلیب سرخ و کمیسیون بینالمللی حقوقدانان نیز مرتباً درتماس هستیم و تمامی اطلاعاتی که میرسد مستقیم و غیرمستقیم (بسته به مورد خاص است) در اختیار آنها میگذاریم ولی آنچه همه بیش از پیش انتظار دارند موارد مشخصی از تخلفات حقوق بشر است و درین مورد باید بیشتر عنایت شود.
نکته دیگری که برادران مرتب تذکر میدهند و رسماً خواستهاند که عرض شود آنکه، مطالب مربوط به این کمیته از قبیل مصاحبه مطبوعاتی و نامهها و اعلامیهها اولاً چرا فقط به اسم آقای دکتر سنجابی است و از برادران مسلمان کسی دیگر امضاء نمیکنند (اگرچه برای لوموند در مورد مصاحبه مطبوعاتی بنده نام آقایان مهندس بازرگان و آقا سیداحمد آقا * را هم ذکر کردم و آنها نیز منتشر کردند) آیا این کار موجب آن نمیشود که مجموع کار این کمیته نیز در دست کسانی قرار گیرد که اعتقادات اصلی اسلامی ندارند؟ دو دیگر آنکه همین مطالب نیز بدست همکاران و همفکران آقای سنجابی میرسد و عملاً کاری که به همت مسلمانان درداخل و خارج به انجام رسیده است وارثان و مدعیان غیرمسلمان پیدا میکند و لذا مسلمانان را از فعالیت درین زمینه دلسرد مینماید.
به حقیر مرتباً تذکر داده شده که این دوامر را نیز به نظر سروران عزیزم برسانم که بدینوسیله عرض میشود و عذر تقصیر میخواهم.
از خدای متعال سلامت و موفقیت همه برادران عزیز را مسئلت دارم.
صادق قطبزاده
ضمیمه: نامه کمیسیون بینالمللی حقوق بشر
* سید احمدصدر حاج سید جوادی
خصوصی است نه برای انتشار
۲۵ جولای ۱۹۷۸
گزارش ملاقات با آنبرلی
خانم برلی، مسئول تحقیقات اِی اند آی*، منجمله دربارهی مسائل ایران میباشد که اخیراً سفری به امریکا آمده بودند و با افراد و سازمانهای مختلف ملاقاتها و مذاکراتی داشتهاند. ضمناً اظهار تمایل و علاقه کرده بودند که با این گزارشگر نیز ملاقاتی بنمایند. لذا در بازگشت از سانفرانسیسکو، در ۲۴ جولای یک شب در شهر ماندند و مذاکراتی صورت گرفت.
۱ـ ایشان در آینده نزدیکی عازم ایران هستند. تا مطالبی درباره گزارشی که در دست تهیه دارند جمعآوری کنند. موضوع گزارش ادامه شکنجه و محاکمات نظامی در ایران میباشد. تاریخ قطعی سفر خود را خبر خواهند داد.
۲ـ اسنادی که تابحال ترجمه و ارسال شدهاند بسیار مفید و ضروری ارزیابی میکرد و میخواست که این کار همچنان ادامه یابد.
۳ـ صریحاً در مورد منابع خبری سایر گروهها و سازمانهای دانشجوئی اظهار عدم اعتماد میکرد و اظهار میداشت که تنها منبع خبری مورد وثوق آنها پاریس و هیوستن است.
۴ـ از تبلیغات بتلر (Wm. Butler)، کمیسیون حقوقدانان بینالملل، بعد از بازگشت سفر اخیرش ازایران به نفع شاه بسیار عصبانی و ناراضی بود. بتلر را مردی فرصتطلب و خودخواه تشخیص داده است. بتلر صریحاً همه جا گفته است و میگوید که در ایران شکنجه دیگر نیست. زندانیان سیاسی را هرگز در دادگاههای نظامی محاکمه نخواهند کرد. محاکمات علنی است. شاه به مردم آزادی داده است. اما کارهای نامعقول میکنند!
۵ـ در مورد طالقانی و میثمی و…….. در تماس با کمیته مخصوص صلیب سرخ میباشد. آنها کار را دنبال میکنند. این کمیته اخیراً حدود یک ماه است که در تهران دفتری باز کرده است. تا بتواند سریعتر به بررسی کار زندانیان سیاسی و مشکلات انسانی، پزشکی …… آنها برسد. برکسب خبر از زندانیان و یا پیدا کردن زندانی باید به دفتر این کمیته در تهران رجوع شود.
۶ ـ در مورد …………. صحبت شد. گزارشات کامل را دریافت کرده است. کار روی پرونده هریک از این دو را به یکی از واحدهای داوطلب اِیاندآی در امریکا واگزار نمودهاند. (اسم و مشخصات این واحدها را برای ما خواهد فرستاد). این واحدها با مقامات ایرانی در امریکا و یا ایران تماس خواهند گرفت یا گرفتهاند، و در مورد زندانی اطلاعاتی از قبیل علت دستگیری، ادعانامه، محاکمه……… و آدرس زندانی و محل زندان خواهند خواست. و سپس با خود زندانی مکاتبه را آغاز میکنند. و بعد برای وی کتاب و یا سایر هدایا ارسال میدارند. همچنین بسته به وضع زندانی با صلاحدید ما ممکن است دست به تبلیغات وسیع برای آزادی او بزنند. در مورد ………… قرار است که واحد مسئول او با دانشگاهی که ……… در آنجا تحصیل میکرده است تماس بگیرد و ترتیبی بدهد که وی بتواند از زندان با مکاتبه تحصیلات خود را ادامه بدهد.
۷ـ برای اقدام مشابه در مورد سایر زندانیان جمعآوری اطلاعات زیر ضروری است: اسم، شغل، تاریخ دستگیری، شرایط دستگیری (تظاهرات، منزل، پخش اعلامیه، داشتن کتاب و غیره…….) اتهامات، شکنجه، محاکمه (زندان، محل……….) محکومیت، محل فعلی زندان و وضعیت آن. وضعیت بهداشتی روانی زندانی، اسامی و آدرس بستگان زندانی در صورت امکان جهت تماسهای احتمالی.
۸ ـ گزارش پیوست از برادر دیگری است که مقدمتاً با او صحبت کرده است.
والسلام ـ فرهاد**
*سازمان عفو بینالملل (لندن)
*٭. دکتر ابراهیم یزدی
«به دنبال مذاکره تلفنی: مطالب مربوط به ملاقاتم با Anne Burley، مسئول ایران در مرکز عفو بینالمللی در لندن را ذیلاً به اطلاع میرسانم»:
ایشان مذاکره را با این مطلب شروع کردند که آمدهاند امریکا با عدهای صحبت کنند و نظرات ما و کسان دیگر را در مورد مسائل ایران دریافت دارند، ببینید وضع حقوق بشر در ایران چگونه است. چون میخواهند در آینده نزدیکی برای مدتی بروند ایران و بروند شهرهای دیگری را غیر از تهران از نزدیک دیده و با افراد و یا سازمانهائی که ما معرفی میکنیم تماس بگیرند، تا بتوانند مستقلاً پاسخ خبرنگارانی که از AI جویای وضع حقوق بشر، بهویژه وجود و یا عدم محاکمات نظامی متهمین سیاسی و شکنجه، میشوند بدهند. ایشان تأکید کردند که خبرنگاران زیادی از شخص ایشان پرسیدهاند که آیا این درست است که در ایران دیگر شکنجه اعمال نمیشود، و یا متهمین سیاسی در دادگاههای نظامی محاکمه نمیشوند؟ ایشان همیشه پاسخ گفتهاند که در این دو مورد، تا آنجا که باخبر است، فقط تاکتیک عوض شده است. منتها، دلیل قاطع برای ادعای خود در دست ندارد. ایشان نگرانی خود و AI را از اینکه افرادی مانند بیل باتلر ادعا میکنند که در این شکنجه و محاکمه متهمین سیاسی در دادگاههای نظامی دیگر وجود ندارد ابراز داشتند. لذا، از ما میخواهند که:
۱ـ تا میتوانیم جزئیات اخبار مربوط به دستگیری، بازداشت و زندانی شدن، محاکمه کردن و شکنجه افراد سیاسی و مخالفین رژیم ایران را به ایشان بدهیم.
۲ـ برای رفتن ایشان به ایران، از ما میخواهند که یک نفر که هم فارسی و هم انگلیسی بداند، در ایران، به ایشان معرفی کنیم که در تمام مواقع همراه ایشان باشد.
۳ـ افراد و سازمانهائی که ایشان با آنها در تماس باشد در ایران، ما به ایشان معرفی کنیم.
۴ـ شهرهائی را که ما ضروری میبینیم که ایشان بازدید کنند، از لحاظ کار AI به ایشان معرفی کنیم.
۵ ـ طوری بازدید و ملاقات ایشان ترتیب داده شود که حداکثر استفاده را بنمایند.
ایشان اضافه کردند که در انگلستان هیچکس که بتوان به او اطمینان کرد به ایشان خبر نمیدهد و برادرمان در ………… به علت مشغلهی زیاد فرصت اینکه گزارشات مفصل تهیه کنند و بفرستند ندارند.
ایشان برای ۲۷ یا ۲۸ ژوئیه به لندن برمیگردد. روز چهارشنبه ۱۹ژوئیه از واشنگتن به سانفرانسیسکو برود. در برگشت میخواهد که با شما ملاقات کند. شاید طرفهای ۲۲ تا ۲۵ ژوئیه به (ناخوانا) بیاید. تلفن شما را به او که با شما از (ناخوانا) تماس بگیرد و قرار ملاقات بگذارد.
۶ ـ گفت که AI در نظر دارد که اسامی را به گروههای داوطلب در امریکا بدهد که آنها نامه به سفارت و مقامات ایرانی در ایران بنویسند و درخواست آزادی آنان را بنمایند. اسامی اینگونه افراد را ایشان از ما میخواهد. مثلاً در مورد (ناخوانا) پرسید، گفتم که این باید چک شود. اما در مورد آقایان طالقانی، منتظری و میثمی به ایشان اشاره کردم که این کار حتماً باید بشود.
۷ـ ایشان چندینبار رضایت خود را از اینکه ما اخبار صحیح و دست اول (حداقل زودتر از دیگران) به ایشان میفرستیم ابراز داشتند! (در حالی که ما واقعاً خودمان میدانیم که خیلی دیر به دیر این کار را میکنیم!) و مخصوصاً چندینبار نارضایتی خود را از کنفدراسیون و اینکه بسیار احساساتی و ذهنی عمل میکنند ابراز داشتند.
از کیفی پرسید، و خودش قبل از پاسخ من گفت که زیاد نمیتواند به آنان اطمینان داشته باشد. در مورد براهنی هم اظهار عدم اعتماد میکرد. هکذا در مورد چهار نفر نویسندگانی که اخیراً از ایران خارج شدهاند و در لندن مصاحبه مطبوعاتی داشتهاند. از کارپیتر نویز (از کمیته مردم امریکا برای ایران) راضی نبود و آن را سطحی شمرد. در واشنگتن، تام ریکس دیده است. در سانفرانسیسکو نتوانسته بود با مارجوری ملاقات نماید. از کاتم پرسید و گفتم نظرات ایشان در استشهادش در کنگره را خواندهاید. به نظر میرسد که مورد اطمینان باشد. او را در شهرش خواهد دید.
خصوصی است نه برای انتشار
۲۵ جولای ۱۹۷۸
درون سازمانی
اطلاعیه جامع بینالمللی حقوق بشر ـ درباره علیاصغر حاج سید جوادی و مهندس بازرگان
آوریل ۱۹۷۸
توضیح: متأسفانه صفحه اول این نامه در دسترس نیست، اما در صفحه دوم آمده است:
«اطلاعات از ایران حاکی از آن است که معاون رئیس جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی، تحت پیگرد قرار گرفته است. دکتر حاج سیدجوادی، یک شخصیت روزنامهنگار و نویسنده برجسته ایرانی است که در اوایل سال جاری، توسط اتحادیه بینالمللی حقوق بشر به آمریکا دعوت شده بود. اما ظاهراً به دولت ایران به او اجازه خروج از ایران را نداده است.
در آوریل ۱۹۷۸ منزل سه نفر از اعضای برجسته جمعیت از جمله مهندس بازرگان بمبگذاری شد؛
این جمعیت که در سال ۱۹۷۷، توسط ۳۰ نفر از شخصیتهای برجسته هنری، حقوقی، فرهنگی و نویسنده تشکیل شده است، یک گروه غیرسیاسی است که به دنبال تحقق حقوق سیاسی و مدنی است در قانون اساسی ایران تضمین شده است. در ماههای اخیر، جمعیت بطور علنی تخلفات از حقوق بشر در ایران را محکوم کرده است. این جمعیت در جون ۱۹۷۸ به عضویت در اتحادیه بینالمللی حقوق بشر، پذیرفته شده است.
گزارش از بازتاب فعالیتهای دفاعی
اطلاعات زیر از دو تن از زندانیان که از این پس آنها را A و B میخوانیم بدست آمده است. این دو تن در تابستان جاری پس از سه سال دوره محکومیتشان تمام میشود و به موقع آزاد میشوند.
در اواخر بهار یا تابستان هیئتی از صلیبسرخ برای بازدید از زندانها میرود. پیش از رفتن این هیئت ساواک عدهای از زنذانیان را میخواهد و از آنها میپرسد که در صورت برخورد با این هیئت چه میگویند و پاسخی که عموماً شنیده است این بوده است که هرچه بدانیم میگوئیم.
کار هیئت رویهمرفته بسیار دقیق بوده است. آنها لیست دقیقی از زندانیانی که در هر بند باید باشند، داشتهاند و از طرف دیگر، زندانیان هم توضیح میدادهاند که چه کسی در این بند بوده است و منتقل شده است و ظاهراً به کجا رفته است و از این قبیل اطلاعات. دربندی که شخص A بوده است نخست با سوءظن با هیئت برخورد میشود اما پس از اینکه برخی از زندانیان با رئیس هیئت صحبت میکنند و اطمینان مییابند اطلاعات همه جانبهای در اختیار آنها میگذارند. هیئت در مورد نحوه سلوک ساواک با زندانیها، شکنجه، محیط زیست، وضع ملاقاتها، کتابخانه، نحوه تغذیه و غیره تخصص داشته، اطلاعات دقیق از تکتک زندانیها جمعآوری میکند.
طبق گفته رئیس هیئت در یکی از بندها، صلیبسرخ به شاه قول داده است که اطلاعات به دست آمده را بایگانی کند و در اختیار مطبوعات نگذارد یا علنی نکند و در عوض شاه هم به آنها اجازه بازدید از زندان را داده است و قرار شده صلیبسرخ گزارش بازدید خود را تقدیم حضور ملوکانه نماید! (۱)
همچنین مطابق اظهارات این شخص که مدعی بوده است که از زندان بیشتر کشورهای جهان سوم دیدن کرده است زندان ایران از نظر کمیت و کیفیت شکنجه در جهان بینظیر است. وی اظهار داشته است که دستگاه موسوم به آپولو در مصر هم مورد استفاده قرار میگیرد. از نظر وضع تغذیه با این وجود، زندان ایران بهتر از زندانهای دیگری مانند عراق یا کشورهای آفریقایی است. از نظر وحدت خواستهها و رشد بینش سیاسی نیز نامبرده زندانیان ایران را ممتازتر از همه توصیف کرده است.
آنطور که زندانیان نامبرده، A&B، اظهار میداشتند، تعداد واقعی زندانیان از ۴۰۰۰ نفر متجاوز نیست و آنچه شاه سرانجام اعلام کرده است رقم درستی است. ارقام ۲۰۰۰۰ یا ۴۰۰۰۰ که عنوان میشود واقعی نیست. پس از بازدید این گروه از زندان قصر، تغییرات کلی در وضع آن ایجاد میشود. شکنجه و تنبیه زندانیان متوقف میگردد (از وضع زندان کمیته اطلاعی نداشتند) و کتابخانه زندان که تدریجاً توسط عناصر ساواک به یغما رفته بود، با اجازهای که به دریافت کتاب از ملاقات کنندهگان داده میشود، مجدداً به وجود میآید. تسهیلات بیشتری در دادن اجازه ملاقات قائل میشوند و اواخر تابستان هفتهای دو روز برای ملاقات با زندانیان اختصاص میدهند.
پس از بازدید این هیئت زندانیان غالب به موقع آزاد میشوند. همچنین برخی از سرکردگان زندانیان را خواسته با آنها به نرمی سخن میگویند که… بله امروز بیشتر زندانیان سیاسی مهندس یا دکتر هستند و جامعه که در حال پیشرفت است به آنها نیاز دارد و اگر حاضر شوند نامهای به حضور ملوکانه برای تقاضای عفو بنویسند آزاد میشوند و بعد هم با آنها کاری نخواهند داشت و آزادند که هر نوع «فعالیت سیاسی» مایلند انجام دهند. تنها اگر دست به اسلحه برند همانجا در خیابان به گلوله بسته میشوند. که البته این تقاضای ساواک را اکثراً زندانیان با قاطیعت رد میکنند. به طور کلی شایع بود که دولت قصد دارد تا اواخر سال جاری بجز ۴۰۰-۵۰۰ نفر زندانیان اصلی بقیه را تدریجاً آزاد کند.
در زندان بعد از منافقین و تغییرات سریعی که در بعضی ایجاد میشود. این اواخر دیگر کمونیستها و مسلمانها کمونها جداگانه داشتهاند و رابطهای با هم نمیداشتهاند. دوستان A,B با این وجود که از جدا شدن کمونیستها و مسلمانها حمایت میکردند و آن را لازم میشوند، در عین حال از تندروی برخی از روحانیتهای زندان در مورد کمونیستها به شدت انتقاد میکردند. به عنوان مثال اینکه در حالی که عده بسیاری را در یک قوطی جا چسبانیدهاند اینان وسواس نجس و پاکی، یا نجس بودن کمونیستها را میداشتهاند. این انتقاد را به طور کلی شامل حال همه روحانیون میدانستند و به طور کلی آنها را از نوعی خشک مغزی و عجز فکری برخوردار میدانستند. لازم به تذکر است که این دوستان هم با توجه به سابقه گذشتشان و هم آنچه که در تابستان و پس از دوران زندان از ایشان برداشت میگردید، از افراد مسلمان اصیل و پایبند به هم قیود اخلاقی و ایمانی و دارای روحیه معنوی میباشند.
کلاً تصور این دوستان نسبت به آزادیهای اخیر منفی بود و آنرا موفقیتی میدانستند که عدهای که خود را از معرکه عقب میبینند، فرصتی بدست آوردند و به جار و جانجال و هیاهوی سیاسی بپردازند و مسئله اصلی مبارزه را به انحراف بکشانند. در این مورد شخص A اظهار میداشت که انحرافات و راستگرایی بسیاری میان روحانیون بوجود آمده است بسیاری اکنون مسئله مبارزه با کمونیستها را مهمتر و اصلیتر میدانند وی به طور محرمانه میگفت که حتی دولت موفق شده است دو سه نفر از این روحانیون زندانی را بخرد و آنها را به نفع دولت و علیه مارکسیسم مبارزه کنند.
شخص B به طور کلی با فعالیتهایی از قبیل آنچه در مسجد قبا صورت گرفت و سخنرانیهای افرادی چون مهندس بازرگان بدبین بود و آنها را افرادی فرصتطلب تلقی میکرد. مهندس شیبانی را متهم میکرد که در زندان رفتارش حالت افراط و تفریط داشته است و این ناشی از خودخواهی میدانست. میگفت که وی در آغاز با کمونیستها به شدت رفاقت مینمود ولی بعد از جریانات منافقین روش تفریط پیش گرفت و به شدت به مخالفت و نجس و پاکی با آنها پرداخت.
فرد B مطالبی در مورد تاریخچه پیدایش و فعالیتها و نحوه انحرافهای فکری و عملی درون سازمانی مجاهدین مطرح کرد.
پس از روی کار آمدن کندی و طرح دادن آزادیهای سطحی در ایران و روی کار آمدن امینی، نهضت آزادی ایران توسط جمعی از فعالین جبهه ملی مانند بازرگان و طالقانی برای به بنبست کشیدن طرح کندی به وجود میآید سه تن از بانیان سازمان مجاهدین، سعید محسن، اصغر بدیعزادگان و حنیفنژاد در این هنگام عضو نهضت آزادی هستند. از اینان دو تن (گویا محسن و حنیفنژاد) در دایره آموزش نهضت هستند. در گیر و دار جریانات، اینان نهضت را به خاطر دو موضوع مورد انتقاد قرار میدهند: یکی اینکه چون افراد عضو وسمپات نهضت به طور جدی درگیر کار و فعالیت نیستند و کارشان برایشان جنبه فرعی و دست دوم دارد، امور سازمان به طور جدی نمیگذرد و دیگر به علت مشکل سازمانی و استراتژی مبارزه علنی آن، امکان اینکه آموزشهای تئوریک بصورت را واقعی مطرح کرد نیست و باید باصطلاح مطالب سَنبَل شود، یعنی به صورت قابل ارائهای، تحریف گردد. این انتقادها به طور کلی مورد قبول سران نهضت قرار میگیرد اما جزئیات بعدی و منجمله دستگیری دو تن از افراد فوق (گویا محسن و حنیفنژاد) شرایط را تغییر میدهد. در سال ۱۳۴۴ سه نفر افراد فوق طرح ایجاد یک سازمان مخفی برای مبارزه مسلحانه را میریزند و چون از قبل افراد صمیمی بسیاری از طریق فعالیت در نهضت آزادی میشناختهاند امکان عضوگیری سریع وجود داشته است.
از نظر تئوریک این افراد از اول بنا را بر ایمان قطعی به خدا و اسلام نهاده بودند ولی مسئلهای که برای خود مطرح مینمایند این است که شاید قرآن تحریف شده باشد. از این رو بر آن گشتند که صحت یا بطلان مطالب قرآن را با توجه به آنچه جنبه علمی دارد و از طریق علم و دانش روز تحقیق کنند. تا سال ۴۶ دوازده جزء ایدوئولوژیک در سازمان تألیف و جهت آموزش اعضاء بحث گذاشته میشود. عمده مراجع سازمان در این مطالعات و تحقیقات ایدئولوژیک، نشریات کمونیستی بوده است. چرا که همه مبارزات آزادیبخش خلقها عمدتاً این ایدئولوژی رهبری نموده بوده و اسلام انقلابی هنوز تجربهای در زمینه هدایت انقلاب در عصر حاضر نکرده بود گویا در سال ۴۷-۴۶ عده اعضا به ۸۰ نفر رسیده است و در سال ۴۹ این عده ۲۰۰ نفر بودهاند.
در مقایسه که بین شرایط و فاز جنبش بین ایران و الجزایر به عمل میآید شباهت بسیاری میان آنچه الجزایر در سالهای قبل گذرانده است و آنچه ایران در حال گذراندن است دیده میشود. از این رو تصمیم گرفته میشود که مانند الجزایر که سازمان آزادیبخش آن با یک خروج ناگهانی و موفقیتهای قاطع توانست عده بسیاری را به خود جلب کند تصمیم گرفته میشود که استراتژی مبارزه این باشد. یعنی سازمان خود را برای یک سلسله ترورهای ناگهانی و در راس هم ترور شخص شاه آماده نماید تا پس از انجام این عملیات بتواند بسیاری را به خود جلب نماید. اما در سال ۴۹ با جریان سیاهکل و آمادگی دستگاه این نقشه بر هم میخورد.
در سالهای ۴۷-۴۶ سازمان متوجه میشود که از نظر فکری و عقیدتی روحیه ایمانی در میان اعضا به شدت کاسته است و تصمیم به کار تئوریک گرفته میشود و حنیفنژاد و گویا میهندوست مسئول انجام این کار میشوند اما کار این گروه با پیش آمدن مسائل بعدی و سرانجام دستگیری آنها ناتمام میماند.
پس از چندی توسط رضا رضائی، از احمد رضایی و گروهی که وی جداگانه برای مبارزه مسلحانه تشکیل داده بود اطلاع کسب میشود. در ابتدا آنها را به سازمان نمیپذیرند اما بعد از اطمینان از اینکه احمد رضایی هممشی و رویه یکسانی با آنها دارد همه گروه را به عضویت میپذیرند. (۲)
بعد از سال ۴۹ فعالیتها شروع میشود ناصر صادق به علت رابطه بادلفانی دستگیر میشود اما رژیم هنوز از واقعیت جریانات بیاطلاع است. از سال ۴۹ سازمان تصمیم به عضوگیری افراد کمونیست میگیرد بدین قصد که کمونیستها و حرکت کمونیستی خود بخشی از همان سازمان باشد و از درگیریهای احتمالی در آینده جلوگیری شود. پس از ضربات سال ۵۰، احمد رضایی در تاکتیک کلی مبارزات تغییر ایجاد میکند، شکلبندی جدیدی به سازمان میدهد و بدان جنبه کاملاً نظامی میبخشد و تمام فعالیتهای ایدئولوژیک متوقف میگردد. (با دستگیری عدهای از افراد این سازمان این کارها عملا از قبل متوقف میشود اما با طرح سازمانی جدید اصلا از برنامه کار خارج میشود.) به عنوان مثال هنگام دستگیری عدهای از رهبران، بقیه برای دزدیدن شهرام و از این طریق آزاد کردن دوستان، نقشه میکشند. اما با شکست این طرحها نظر احمد در سازمان قوت میگیرد که باید آنها را رفته پنداشت و کار را به طور جدی آغاز کرد.
از شکست یکی در عملیات، مانند طرح خراب کردن دکل برق برای جشنهای شاهنشاهی که به علت اقدام قبلی و اتفاقی کمونیستها در مورد همان کار و در نتیجه آمادگی رژیم، بوده است، سازمان اینگونه نتیجه میگیرد که باید میان فدائیان و مجاهدین همکاری تاکتیکی وجود داشته باشد.
کمکم سازمان قدرت میگیرد. هنگام سفر نیکون به ایران، انفجارهای گوناگونی ایجاد میشود و پلیس هیچ ردی به دست نمیآورد. طرح قتل ژنرال پرایس با موفقیت صورت میگیرد و همه اینها مفهوم سازمان و قدرت آن را در چشم اعضا به صورت معجزهآسایی جلوه میدهد. محو شدن شخصیت اعضاء در وجود سازمان که به عقیده دوست ما، (B) عامل عمدهای در خود باختگی فکری و ایدئولوژیک افراد پس از کودتای کمونیستها در رهبری بوده است تحقق میابد.
پس از قتل احمد رضایی، رضا رضایی، بهرام آرام و مجید شریف واقفی رهبری سازمان را به دست میگیرند.
مجید شریف واقفی که مهندس برق بوده است دستگاهی میسازد که با آن مخابرات ساواک را دریافت میکرده است و به عنوان مثال یکبار ساواک برای دستگیری بهرام آرام تیمی را اعزام میکند و بهرام با استفاده از این دستگاه از مسئله مطلع میشود و جای خود را عوض میکند.(۳) در این زمان سازمان به سه گروه کاملاً مجزا تقسیم میشود که این گروهها تنها از طریق رهبری که این سه نفر بودهاند با هم تماس داشتهاند و این برای آن بوده است که در صورت ضربه پلیس همه سازمان متلاشی نگردد.
بهرام آرام شخصی است از نظر مدیریت و رهبری بسیار قوی، وی ترتیبدهنده همه ملاقاتهای بیشمار رضا میباشد. لیکن از نظر فکری وابسته و غیرمستقل است. در این هنگام یکی از اعضای سازمان به نام تقی شهرام که در گذشته از اعضای مسلمان سازمان بوده است اما در زندان از نظر فکری تغییر نموده است، آزاد میشود. وی در زندان از نظر اخلاقی رفتاری سوء و زشت داشته است اما از نظر فکری ایدئولوژیک بسیار قوی بوده است و بیانیه پرداخته قلم اوست. (۴)
سازمان اشتباه میکند و وضع او را از زندان تحقیق نمیکند و مستقیماً به عضویت مجدد میپذیرد. رضا رضایی که میشنود وی افکار غریبی دارد، بهرام آرام را مأمور صحبت و منکوب کردن وی از نظر فکری مینماید و بهرام با موفقیت به این کار دست میزند.
در این هنگام رضا شهید میشود. به نظر فرد B شهادت رضا بصورت طبیعی صورت میگیرد و توطئهای از درون سازمان در کار نبوده است. با شهادت رضا، شهرام به کادر رهبری ارتقاء مییابد و میتواند بهرام را تحت تأثیر فکری خود قرار دهد و او را نیز به خود بپیوندد و انحرافات اساسی و گرایش به چپ و شروع عملیات داخل سازمانی در پس این واقعه قرار دارد. دوست ما اینگونه نتیجه میگیرد که انحرافات توسط اعضای مسلمان سازمان که به علت ضعف ایدئولوژیک سازمان کمونیست شدهاند صورت میپذیرد به توسط کمونیستها که به نام کمونیست وارد سازمان میشوند. (۵)
عملیات تصفیه آغاز میشود. در اینجا توضیحات دوست ما درباره چگونگی این عملیات مبهم و نارساست. گویا مجید شریف واقفی مدتی به روشنی متوجه عمق توطئهای که در جریان است، نبوده است یا سهلانگاری مینماید و در صدد بوده است که از طریق بحث و گفتگو مسائل را حل کند و اگر قاطعانه عمل کرده بود میتوانست حداقل گروه تحت رهبری خود را از مهلکه بدر برد. گویا بهرام و شهرام اقدام به مخلوط کردن یا تعویض اعضای گروه مجید با گروههای دیگر میکنند و به این ترتیب هر سه گروه را به انحراف میکشند. مجید در این جریانات میتوانند با صمدیه (لباف) که در اصل متعلق به گروه دیگری بوده است تماس بگیرد. وی در برابر بیانیه موضعی قاطعانه اختیار میکند. او را مکلف به رفتن به کار اجباری میکنند. مجید در برابر کمونیستها سرعت عمل به خرج نمیدهد و مقداری با نرمش و آرامی رفتار میکند و همینگونه رفتار سرانجام به فاجعه شهادت وی منجر میشود. در قرار ملاقاتی که مجید با آنها داشته است تا راجع به مسائل بحث و اتمام حجت نمایند از قبل احتمال هرگونه خطر میرفته است اما مجید سرافراز حاضر میشود و به آن نحو فجیع به تقل میرسد.
۱. طبق مقررات بینالمللی در مورد صلیبسرخ آنها موظفند قبل از انتشار گزارش اسناد خودشان، آنها را برای دولت مورد نظر بفرستد و پیشنهادات خود را برای اصلاح بدهند. تنها در صورتی که دولت مربوطه تربیتاثر ندهند گزارش ممکن است پخش شود. (ا.ی.)
۲. این اطلاع جدیدی است که باید با تردید تلقی گردد. (ا.ی.)
۳. مسئول این کار منبری جاوید بوده است.
۴. منظور بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک است. (ا.ی.)
۵. اردیبهشت ۵۲ فرار زندان ساری در خرداد ۵۲ تهیه میشود.
همزمان و همراه با فعالیتهای دفاعی، واحد بینالمللی نهضت آزادی ایران، با تهیه و صدور بیانیههایی به زبانهای انگلیسی و فرانسه و عربی و یا ترجمه بیانیههای فارسی به این زبانها، اطلاعات لازم را در اختیار سازمانهای بینالمللی و رسانههای گروهی قرار میداده است.
بیانیه مطبوعاتی ـ انگلیس و فرانسه و عربی
فهرست بخشی از این بیانیهها به شرح زیر است:
– درباره اعلامیه آیتالله خمینی (انگلیسی) ۲۹ نوامبر ۱۹۷۷ ـ ۸ آذر ۱۳۵۶
– بیانیه (فرانسه) ۸ اوت ۱۹۷۷
– درباره درگذشت آیتالله سید مصطفی خمینی (انگلیسی) اکتبر ۱۹۷۷
– درباره نقض حقوق بشر و سفر کارتر به ایران (انگلیسی) ۹ اکتبر ۱۹۷۷
– ایران دفنس (انگلیسی) ۲۷ سپتامبر ۱۹۷۱
– درباره زندانیان سیاسی (انگلیسی) ۷ اکتبر ۱۹۷۷
– درباره شکنجه زندانیان سیاسی (انگلیسی) ۷ اکتبر ۱۹۷۷
– درباره سرکوب تظاهرات اعتراض مردم (انگلیسی) اکتبر ۱۹۷۷ ـ مهرماه ۵۶
– درباره سرکوب مردم بعد از سفر کارتر (عربی) فوریه ۱۹۷۸
– بیانیه آیتالله خمینی (عربی) ژانویه ۱۹۷۸
– درباره بازداشت مهندس بازرگان (عربی) آوریل ۱۹۷۸
– پیام آیتالله خمینی به ملل مسیحی (انگلیسی) ۲۳ دسامبر ۱۹۷۸
– بولتنهای خبری (انگلیسی)
شماره ۱- ۱۳ دسامبر ۱۹۷۸
شماره ۲- ۱۳ دسامبر ۱۹۷۸
شماره ۳- ۱۸ دسامبر ۱۹۷۸
شماره ۴- ۲۳ دسامبر ۱۹۷۸
شماره ۵- ۲۹ دسامبر ۱۹۷۷
شماره ۶- ۱ ژانویه ۱۹۷۹
– مصاحبه مهندس بازرگان با تلویزیون بلژیک (انگلیسی) ۲۳ می ۱۹۷۸ = ۲/۳/۵۷
– خروج آیتالله خمینی از عراق (انگلیسی) ۴ مهرماه ۱۳۵۷ ـ ۶ اکتبر ۱۹۷۸
– درباره تظاهرات تاسوعا (انگلیسی) دیماه ۱۳۵۶
– درباره کشتار مردم نجفآباد (انگلیسی) دیماه ۱۳۵۶
– تلگراف رهبران جماعت اسلامی به دکتر یزدی و پاسخ آنها ۲۳ آذر ۱۳۵۷
– درباره کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (انگلیسی)
– درباره کشتار مردم تبریز (انگلیسی) فروردین ۱۳۵۷
– درباره اعتصاب غذا در زندان (انگلیسی) فروردین ۱۳۵۷
– درباره بمبگذاری در منزل مهندس بازرگان (انگلیسی) ۲۰ فروردین ۱۳۵۷
– تلگراف مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر سنجابی به سازمانهای بینالمللی (انگلیسی) ۱۸ فروردین ۵۷ ـ ۷ آوریل ۱۹۷۸
– درباره تظاهرات اعتراض مردم (انگلیسی) ۳ بهمن ۱۳۵۶
– درباره سرکوب اعتراض مردم قم (انگلیسی) بهمن ۱۳۵۶
– نامه دکتر سحابی درباره محکومیت طالقانی (انگلیسی) ۱۵/۱۲/۷۸ ـ ۲۵ دیماه ۱۳۵۶
– نامه دکتر سحابی درباره مهندس سحابی (انگلیسی) دسامبر ۷۸ ـ ۲ مهرماه ۱۳۵۶
– جلوگیری از برگزاری مراسم اربعین سید مصطفی خمینی (انگلیسی) ۱۱/۱۲/۷۸ ـ ۲۱ دیماه ۵۶
– نامه به حسن البکر (انگلیسی) ۳/۷/۵۶ ـ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۸
– درباره اعتصاب و تظاهرات خرداد ۱۳۵۷ (انگلیسی) ۵ جون ۱۹۷۸ ـ ۱۵/۳/۵۷
– درباره اعلامیه آیتالله خمینی (انگلیسی) ۲۶ اکتبر ۱۹۷۸ ـ ۴ آبان ۱۳۵۶
– درباره خروج از بنبست ـ کی برود”” (انگلیسی) ۷ آذر ۱۳۵۷ ـ ۲۸ نوامبر ۱۹۷۸
متن اصلی این بیانیهها به شرح زیر میباشد:
بیانیه مطبوعاتی نهضت آزادی درباره اعلامیه آیتالله خمینی ۸ آذر ۵۶
بیانیه مطبوعاتی در باره درگذشت آیتاله سید مصطفی خمینی
بیانیه مطبوعاتی درباره نقض حقوق بشر در ایران و سفر کارتر به ایران
بیانیه مطبوعاتی نشریه ایران دفنس
بیانیه مطبوعاتی درباره زندانیان سیاسی ایران
بیانیه مطبوعاتی درباره شکنجه زندانیان سیاسی
بیانیه مطبوعاتی درباره سرکوب تظاهرات اعتراض مردم، مهر ۵۶
بیانیه مطبوعاتی ـ عربی، درباره سرکوب بعد از سفر کارتر به ایران
صفرالمظفر ۱۳۹۸ ـ فوریه ۱۹۷۸
بیانیه مطبوعاتی ـ عربی، درباره اعلامیه آیتاله خمینی
بیانیه مطبوعاتی ـ عربی، درباره بازداشت مهندس بازرگان
بیانیه مطبوعاتی ـ انگلیسی، پیام امام به ملل مسیحی
برخی از بولتیهای خبری
بیانیه مطبوعاتی مصاحبه بازرگان با تلویزیون بلژیک ـ ۲/۳/۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره خروج امام خمینی از عراق ـ ۱۴/۷/۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره تظاهرات تاسوعا دیماه ۱۳۵۶
بیانیه مطبوعاتی درباره کشتار مردم نجفآباد دیماه ۱۳۵۶
تلگراف رهبران جماعت اسلامی پاکستان به دکتر ابراهیم یزدی و پاسخ آنها
۱۳ آذرماه۱۳۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره وقایع ۱۷ شهریور ۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره کشتار مردم تبریز فروردین ۱۳۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره اعتصاب غذا در زندان فروردین ۱۳۵۷
بیانیه مطبوعاتی درباره بمبگذاری درمنزل مهندس بازرگان ـ ۲۰ فروردین ۵۷
تلگراف مهندس بازرگان،دکتر سحابی و دکتر سنجابی به سازمانهای بینالمللی ـ ۱۸ فروردین ۱۳۵۷
۳۰ بهمن ۵۶ ـ بیانیه مطبوعاتی درباره شروع تظاهرات مردم
بیانیه مطبوعاتی درباره سرکوب تظاهرات قم ـ بهمن ۱۳۵۶
بیانیه مطبوعاتی درباره نامههای دکتر سحابی ـ ۲۵ دی ۵۶
ترجمه نامه دکتر یداله سحابی به دادگاه نظامی درباره محکومیت آیتاله طالقانی
ترجمه نامه دکتر سحابی درباره مهندس سحابی
بیانیه مطبوعاتی جلوگیری از برگزاری مراسم اربعین آیتاله سید مصطفی خمینی ـ ۲۱ دی ۵۶
نامه نهضت آزادی ایران به حسن البکر
درباره اعتصاب و تظاهرات در خرداد ۱۳۵۷
درباره اعلامیه امام خمینی
درباره اعلامیه نهضت آزادی ایران در ۷ آذر ۵۷: خروج از بنبست
بیانیه نهضت آزادی ایران به مناسب وقایع خاور میانه
بیانیه نهضت آزادی ایران درباره شهادت آیتاله غفاری
اعتصاب غذا و تظاهرات جلوی سازمان ملل متحد ـ اکتبر ۱۹۷۷ در نیویورک
بیانیه مطبوعاتی اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی
اکتبر ۱۹۷۷ پاریس
تلگراف ن.آ.ا. به دبیر کل در مورد امام موسی صدر
مهر ۱۳۵۷ ـ (سپتامبر ۱۹۷۸)
تلگراف به امیر کویت ـ اعتراض به ممانعت از ورود از خمینی به کویت
مهر ۱۳۵۷