این نام را به خاطر بسپارید: “مهدی بازرگان”
مجتبی نجفی
اصلاح طلبی به سبک بازرگان یعنی اینکه در میانه آتش و خونِ انقلاب از انتخابات آزاد و آزادی بیان گفتن.
یعنی در دالان شعارهای مرگ و دشنام و ناسزاهای نمایندگان مخالف، خود را به صحن مجلس رساندن و از آزادی دفاع کردن، در دورانی که خشونت و انتقام جایی برای مدارا و تساهل نگذاشته بود.
یعنی به صراحت اعلام انحرف یک انقلاب را بدون هراس از هزینه های سنگین اعلام کردن “اگر قرار بود من هویدا باشم و آیت الله شاه، چه نیازی به انقلاب بود؟“
بدون هیچ هراسی اعلام اینکه اسلام انحصار هیچ طبقه ای و هیچ صنفی را نمی پذیرد. (رد ولایت فقیه)
اصلاحطلبی به سبک بازرگان یعنی اینکه با مشی و عقیده بسیاری از اعدامیان مرزبندی داشته باشی اما از حقوق انسانیشان دفاع کنی: “از دست بیقانونیها، بیعدالتیها و بیرحمیها، خدایا به تو پناه میبریم».
یعنی اینکه آنجا که نقض منافع ملی در میان باشد به صراحت از پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر دفاع کردن.
از موضع اصولگرایانه با اشغال سفارت آمریکا مخالفت کردن برای پاسداری از دیپلماسی مبتنی بر موازنه منفی، یعنی “نه شرقی نه غربی” واقعی و نه بر مبنای آمریکا ستیزی.
اصلاحطلبی بازرگان یعنی هر جا فرصتی بود بنیانگذار نهادی شوی، چراغی بر افروزی و جمعیتی شکل دهی.
اصلح طلبی بازرگان تنها مخاطبش قدرت نیست مردم هم هستند. جایی که از تحقق اسلام واقعی درغرب انتقاد میکند و نظمگریزی ایرانی را به باد انتقاد میگیرد.
اصلاح طلبی بازرگان نهادگراست. به فکر برافروختن چراغهایی برای روشنایی پایدار است. تنها به نوشتن و انتقاد کردن مشغول نمیشود رویکرد ایجابی هم دارد . او به فکر ساختن خانههای مستحکم ِکار جمعی در عرصه عمومی هم بود.
اصلاحطلبی بازرگان عاری از هر گونه رانت و آقازادگی است. با حقوق شخصیاش هزینه سفر خود به مشهد را در مقام نخست وزیر می پردازد بدون اینکه تصویر شیک کراواتی اش را با کاپشن مندرس عوض کند. نان تخصصش را خورد بدون اینکه دست در جیب مردم کند.
اصلاحطلبی بازرگان استقلال را در کنار آزادی میخواهد. به همان اندازه که نسبت به آزادی بیان و قلم به عنوان چهرهای مشروطهخواه حساسیت دارد به استقلال کشورش هم تعهدّ دارد.
ملیگرایی بازرگان، “مصدقی” است. عاری از هر گونه نژادپرستی و مبتنی بر ارزشهای انسانی. به استقلال و هویت ایرانی پای می فشارد با احترام به هویّت ها و ملیّت های دیگر.
بازرگان برای من یک مشروطهخواه تمام عیّار است. حتی در آستانه انقلاب و بعد از انقلاب هم بر مرام مشروطه خوهی اش ایستاد. مثل مصدق به همان میزان که به دخالت خارجی و تحقیر استعمار حسّاس بود نقض آزادی بیان و قلم را در مقام خیانت به کشورش می دانست.
اصلاح طلبی بازرگان از منظر سیاسی شکست خورد. او در دوران “آتش و خون” زمانی که رقبا حرص قدرت و اقتدارگراریی داشتند مجبور به استعفا شد. اما از منظر راهبردی پیروز شد. چرا که پرچمِ حکومت قانون، انتخابات آزاد، رعایت حقوق انسانها ، سیاست خارجی مبتنی بر عقلانیت سالیان بعد از مرگش در جامعه ایرانی برافراشته شد.
بازرگان از میانهروی اعاده حیثیت کرد. میانهروی نه به معنای فرصتطلبی مرموزانه و عافیتطلبی متکی به رانت. میانهروی یعنی استقامت ورزیدن بر اصول، پایفشاری بر آزادی بدون خشونت، مستمّر و پیوسته با زبان صریح مطالبهگری و رعایت اصل گفتگو.
املای بازرگان بیغلط نیست: نشناحتن زبان دوران شاید. گاهی زبان تند بیش از حد با طیفی از مخالفان. شاید ماندن و ادامه دادن به جای استعفا برای ممانعت از یکدست شدن قدرت. انسان بی خطا “می نشود یافت”. اما فانوس اصلاحطلبیاش روشن است. چه آنجا که در دوران حوادث خونین انقلاب اعلام کرد”: نهضت آزادی نخستین گروهی خواهد بود که با رجعت استبداد دینی مخالفت خواهد کرد”، چه در آخرین روزهای زندگیاش که مخاطبش را به عبرت گرفتن از سرگذشتش و ایستادن بر اصول دعوت کرد. هر گاه خواستید اصلاحطلب بمانید اما مطالبه گر، مسالمتجو باشید اما مقاوم، به قدرت بیتفاوت نباشید اما جامعهمحور، ملیگرا باشید عاری از هر گونه تنفر نژادی و پان پرستی، توسعهگرا باشید اما دموکرات، استقلال را بخواهید همراه با آزادی از هر گونه سلطه داخلی و خارجی، این نام را به خاطر بسپارید :” مهدی بازرگان“