تاثیر کرونا بر گفتمانهای سیاسی ایران و جهان
مهدی معتمدی مهر
- ۱. «کوید ۱۹» یک ویروس مهلک و مسالهای در حوزه علوم پزشکی است، اما ابعاد شیوع بیسابقه آن و جنبههای موثر این بیماری بر فراگیری احساس ناامنی که زمینهساز بحرانی جهانی در حوزه بهداشت اجتماعی و منجر به توقف بخش عمدهای از صنایع و فعالیتهای اقتصادی جهان، رکود گردشگری و کاهش ارتباطات در عموم مناسبات انسانی شد، «کرونا» را به سطح مسالهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی و امنیتی ارتقا داده است.
- ۲. ابعاد ویژه «کرونا» و ناتوانی دولتها در مهار و ممانعت از شیوع روزافزون یا حتی ارایه چشماندازی روشن و قابل تایید برای پایان این بحران، دلالت بر عواملی کلانتر، ابعادی گستردهتر و پیامدهایی ناشناخته در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی دارد و یادآور عللی زیربناییتر و متاثر از شاخصهای توسعهیافتگی یا عقبماندگی، شیوههای حاکمیتی، الگوهای فرهنگی و اخلاقی و ساختار معیوب و وابسته نظام سرمایهداری است که بر واقعیاتی تردیدناپذیر مانند بهرهبرداریهای بیرویه و ناروا از گونههای ناسالم انرژی، تولید فزاینده صنعتی به هر قیمت و سبک زندگی مسرفانه بشر در طول سده اخیر، تمرکز دارد. برداشت عمومی از مفهوم یا مفاهیم همسو با «توسعه» منحصر به جهات اقتصادی پیشرفت بشر و محدود به مولفههایی ناظر بر افزایش نرخ تولید و رشد کمّی درآمدهای مالی شهروندان و کلانشرکتهای فراملیتی مانده است و در این مسیر، غفلتی بنیادین در برآوردن «خوشبختی» و ضرورت دستیابی به «رضایت» و «رستگاری» مردم جهان مشاهده میشود. تخریب اقلیمها، اتلاف منابع طبیعی، رشد آلودگیهای صنعتی، ابتلا به بیماریهای مهلک قرن مانند انواع امراض تهدیدآمیز علیه سیستم ایمنی بدن و تشدید دوقطبیِ «فقر» و «ثروت» از جمله نمودهای الگوهای توسعه نامتوازن و ناپاسخگو به بحرانهای «هویت، معنویت و اخلاق» در سراسر جهان به حساب میآید.
- ۳. «کرونا» ثابت کرد که «بدتر» از هر «وضعیت بدتری» برای بشر قابل تصور است و چنانچه نتوان بر اساس اولویتبندیهای همهجانبهنگر به نیازهای تمام مردم زمین و منصرف از وابستگیهای نژادی، جنسیتی، دینی و ملی آنان پاسخ داد و همچنان بر ساختار تبعیض و ترجیح بخشی از جهان بر دیگر بخشهای آن اصرار ورزید و الگوی «دولت ـ ملت» را یگانه ملاک فهم از «ضرورت» و «منافع» قرار داد، سایه «وحشتهای بیپایان» و انبوهی از «کویدهای پیشبینیپذیرِ آتی» بر فردای بشریت، سنگینی خواهد کرد.
- ۴. هنوز دسترسی چندانی به شناخت علل اصلی ایجاد «کوید ۱۹» یا عوامل تولید آن نداریم، اما تشابهات آسیبدیدگی بافتهای ریه مبتلایان به این بیماری، احتمال منشاء آزمایشگاهی آن را فارغ از انگیزههای تروریستی یا تحقیقاتی، افزایش داده است. پرسش بنیادین آن است که آیا بشر و ساختارهای حاکم، از بحران جهانی کرونا عبرت خواهند گرفت؟ آیا نظام سرمایهداری جهانی و مراجع علمی بیاعتنا و نامتعهد به رستگاری و سلامت انسان، متقاعد به پذیرش عنصری افزون بر «سودآوری یا علمگرایی محض» در حوزه فعالیتها و نظام تصمیمسازیهای خود خواهند شد و به عقبنشینی حکیمانه و قناعتورزانهای از توسعهطلبیهای بیپایان تن خواهند داد؟ آیا ما مردم جهان خواهیم پذیرفت که باید غایتی برای «پیشرفت» و «رشد» در تمام عرصهها قائل باشیم؟ پاسخ قطعی به این سوال، بسیار دشوار و چه بسا غیرممکن است و با هیچ سطحی از قطعیت نمیتوان تصور یا مطرح کرد که آیا ساختارها بالاخره کوتاه خواهند آمد یا پس از اتمام این بحران، این هیولای هزارسر دوباره به کار میافتد و هارتر از گذشته و با اشتهایی افزونتر به قصد جبران مافات خسارات مادی وارده، به همان روند سابق باز خواهد گشت و از «کرونا» تنها خاطرات و آگاهیهایی پراکنده بر حافظه تاریخی بشر خواهد ماند؟ طبیعی است که پاسخی روشن بر این پرسشها نمیتوان داد اما شاید بر اساس تاریخ و ارزیابی تجربه بشر از قرنها پیش تا به امروز، بتوان چشماندازی کلی، غیرقطعی اما تا حدودی قابل اعتماد برای این تحول کیفی ضروری ترسیم کرد.
- ۵. آلبرت اینشتین، فیزیکدان نامدار و اندیشمند بزرگ معاصر بر اساس مشاهداتش در حوزه تحولات علم فیزیک، به نتایجی میرسد که در عرصه اجتماعی نیز کاربرد دارند. اینشتین میگوید: «هیچگاه نمیتوانیم مشکلات و مسایل را با همان نگرش و طرز فکری حل کنیم که با استفاده از آنها، همان مشکلات را به وجود آوردهایم» بنابراین، همانگونه که «فیزیک کوآنتوم» جایگزین ضرورتیافتهای برای دیدگاههای معتبر مکانیک کلاسیک و «فیزیک نیوتنی» شد، اصلاح نگرشهای کلان و تغییر ساختار تصمیمسازیهای سیاسی و اقتصادی چه در ابعاد ملی و چه در عرصه جهانی، پیشنیاز بدون جایگزین هرگونه راهحلی برای عبور سالم یا کمهزینه از بحرانهای کلان پیشِ روی بشر است که «کرونا» تنها یک نمونه آن به شمار میرود.
- ۶. نکته مهم آن است که اولاً بشر به آمادگی تغییر کلانپارادایمها دست پیدا کند و بپذیرد که تا در شیوهها و الگوهای پیشین تجدیدنظرهای بنیادین نکند، کاری پیش نخواهد رفت و دوم آن که باور به نظام سرمدی «تدریج» فراگیر و نهادینه شود و جامعه انسانی بپذیرد که هیچ اصلاح یکشبه و «به زود و به زور» نه پایدار خواهد ماند و نه قابل اعتماد خواهد بود. اصلاح نگرشها و ایجاد تحولات کیفی اجتماعی و فرهنگی بر خلاف تحولات سیاسی، ناگزیر و غیرقابل اجتناب، اما تدریجیاند و اصولاً نباید و نمیتوان انتظار زیادی در کوتاه مدت داشت. مثالهایی در این زمینه میتوان ارایه داد:
به رغم فواید یا توجیهات اقتصادی و وابستگی نظامهای «بردهداری» به منبعی ارزانتر از حیوانات که منجر به بهرهگیری از بردگان در معنای «انسانِ در حکمِ کالا» شده بود و به رغم آن که این ساختار ظالمانه، قرنها و شاید هزارهها دوام یافت و معارضی هم نداشت، وجدان تعالییافته بشر در طول فرآیندی آگاهیبخش، تدریجی و طولانی و در یک کلیت عمومی دریافت و قانع شد که باید از این تسهیلات صرفنظر کند و در نهایت، به منع بردهداری انجامید. عموم حقوق انسانی مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ مانند حق کار، برابری زن و مرد، آزادی بیان و عقیده، منع تبعیض و شکنجه، صلح، ملیت، تحصیل همگانی، بهداشت عمومی و ….. در چنین فرآیندی رقم خورده و رسمیت جهانی یافتهاند. برخی تحولات در سازوکارها یا حوزههای ناظر بر بهرهبرداری از انرژیهای پاک نیز، حاصل تجربیات سهمگین بشر و متاثر از مصیبتهایی بودهاند که ساختارهای ذهنی و عینی مردم یک منطقه یا کل جهان را به پذیرش تغییرات بنیادین وا داشته است. جایگزین کردن سوختهایی مانند نفت و گاز به جای ذغال سنگ و بعدها، تلاش برای دسترسی به انرژیهای هستهای و خورشیدی، نتیجه تجربیات سنگین و کشتارهای بیوقفه انسانی بوده است. تجربه و تلفات دو جنگ جهانی به مردم اروپای قرن بیستم آموخت که «جنگ» ولو با نیت خیرخواهانه یا بنا بر هر ضرورت دیگر، هرگز نعمت نیست و راهحلی پیروزمندانه محسوب نمیشود. اگرچه این دریافت صلحگستر بشری، محدود به مرزهای اروپا ماند و پس از آن هم، سیاستمداران و صنایع تسلیحاتی اروپا در جنگهای سایر نقاط جهان حضور موثر داشتهاند، اما در هر حال، نمیتوان نادیده گرفت که این باور برآمده از تجربه، لااقل در زمینه احتراز از نبردهای نظامی در این قاره، نقشآفرین بوده است.
- ۷. تجربه کرونا اما ضرورت لایههای عمیقتری از تغییر جهان، نگرشهای خرد و کلان و الگوهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را عیان کرد و نشان داد که راهکارهای فردی یا گروهی برای پاسخگویی به نیازهای پیچیده انسان معاصر کفایت نمیکنند. صلح، بهداشت عمومی، کرامت بشر، باور عمیق به ضرورت الگویی وحدتبخش و مبتنی بر ملاحظات انسانگرایانه و تعهد به فرآیند اصلاح سبک زندگی و بهبود سازوکارهای تصمیمگیری جمعی جهانی بر اساس «خیر همگانی» که از طریق گسترش زمینههای معنویت، اخلاق، فقرزدایی، رفع تبعیض و توسعه پایدار تمام مناطق جهان به دست میآید، یگانه راهبردی است که میتواند رضایت بشر و تداوم حیات ساختارها را تصمین کند.
«کرونا» به سیاستمداران و سرمایهداران جهان یادآور شد که بیعدالتی و تبعیض، همیشه قربانیان خود را به طبقات فقیر و تهیدستان، منحصر نمیکند و لزوماً نمیتواند فقط به نفع ثروتمندان باشد. اگرچه قابل انکار نیست که در این وضعیت هم، ثروتمندان از شرایط و امکانات بیشتری برخوردارند، اما در دهکده جهانی که کشورهای توسعهیافته و توسعهنایافته از مراودات و ارتباطات ناگزیر برخوردارند و نیز در حیطههای ملی که فقیر و غنی در کنار هم زندگی میکنند، خط کشی مطلقی برای حفظ سلامت و امنیت بهرهمندان از ثروت و قدرت وجود ندارد.
- ۸. تقلیل سرمایه اجتماعی و تضعیف نهادهای جامعه مدنی در ایران، البته پیشبینی ماهیت مخرب یا سازنده اثرات «بحران کرونا» بر رهیافتها و جهتگیریهای گفتمانهای سیاسی را با پیچیدگی و دشواریهای مضاعفی مواجه میکند. از یک سو به نظر میرسد که برای نخستین بار در طول یک صد سال اخیر و پس از بحرانهای امنیتی اواخر قاجاریه، «امنیت» به عنوان یک عامل اصلی و در عرض سایر مطالبات سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط عینیت یافته است و از سوی دیگر، فهم ناگزیر حاکمیت ایران از ناکارآمدی در مقابله و مهار مجموعه بحرانهای ساختاری پیشِ رو در مقایسه با توانمندیهای راهبردی سایر کشورهای توسعهیافته، در دراز مدت میتواند جریان اقتدارگرایی در ایران را به ضرورت بهرهگیری از راهکارهای دمکراتیک و ظرفیتهای جامعه مدنی سوق دهد.
سیاستورزان دمکراسیخواه و اصلاحطلب ایرانی دریافتهاند که در ارایه راهحلهای اجتماعی و سیاسی معطوف به فرآیند گذار به دمکراسی و تحقق حقوق بشر، ضروری است که مولفه امنیت را نیز در نگاهی دوراندیشانه به جمیع بنیانهای معرف منافع ملی بیافزایند. این نگرش میتواند واجد جنبههای اقتدارگرایانه یا محافظهکارانه باشد و حتی به سود «نظامیگری» و تضعیف بنیانهای جمهوریت در ایران بیانجامد و به نظر میرسد که اراده قدرت، ترکیب طراحی شده مجلس یازدهم و تحولات قابل پیشبینی در عرصه ساختار کلان مدیریت سیاسی ایران، علاقمند به فرصتجویی از این نگرش هستند.
اما این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که ناکارآمدی مدیریتی مجموعه نهادهای حکومتی در مقابله و مهار بحران کرونا و هزینههای روانی و اجتماعی ناشی از تاثیر انکارناپذیر بافت اعتقادی عقلستیزانه و باورهای خرافی بر اخلال ناموجه و غیرعلمی در مسیر بهرهگیری از دستاوردها و شیوههای پزشکی نوین و ایجاد تاخیری توجیهناپذیر در ممانعت از تجمعات مردم در اماکن عمومی و زیارتگاهها، الزاماتی بنیادین و تهدیدآمیز را به ساختارهای محافظهکار سیاسی و نهادهای مروج خرافات مذهبی یادآور شد.
تقلیل سرمایه اقتصادی کشور به دلیل اتلاف منابع مالی و اتخاذ راهبردهای هزینهساز سیاست خارجی که منجر به انزوای سیاسی و اقتصادی در مدت زمانی طولانی شده و تحتتاثیر تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی آمریکا، به پایینترین حد خود طی این چهل سال رسیده است و نیز، موجودی نازل سرمایه اجتماعی به دلیل انباشت دروغ، پنهانکاری و مطالبات پاسخ داده نشده، به نهادهای محافظهکار موثر بر ساختار قدرت ثابت کرد که اولاً قادر به اداره امور نیستند. دوم آن که «آزادی» فقط یک مطالبه سیاسی نیست و بلکه الگویی مدیریتی و راهحلی برای عبور از بحرانهاست که ظرفیت بازسازی ساختارها و شیوههای معیوب را فراهم میکند و فرصتی برای توسعه کشور پدید میآورد و سوم آن که ادامه این وضعیت ممکن نیست و دولتها چارهای جز پذیرش قواعد زیست عادی و مسالمتآمیز در دهکده جهانی و همکاریهای بینالمللی ندارند و در همین راستا ملزم به تجدیدنظر اساسی در مبانی سیاست خارجی و بازخوانی در مناسبات سیاسی و اقتصادی هستند.
- ۹. اگرچه نژادگرایان و پایهگذاران فاشیسم و نازیسم در سده بیستم میلادی، قرائتی غیرانسانی، تکبعدی و بنیادگرایانه از «اصل بقای اصلح» ارایه دادند و تنها به ابعاد نازل زیستشناختی این نظریه اکتفا کردند که در راستای نفی کرامت بشر قرار داشت و منجر به حذف و نابودی میلیونها انسان بیگناه و دگراندیش شد، اما این نظریه به ویژه در حوزههای اجتماعی، کارکردی واقعبینانهتر دارد و به تبیین پیشنیازهای رفتاری و ماهیتی و عوامل پایداری و سازگاری بلندمدت انواع فرآیندهای تکاملی بشر در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اخلاقی بشر میپردازد.
«اصل بقای اصلح» برداشتی است عقلگرایانه و مبتنی بر تجربه حیات بشر که دلالت بر «الزامات تعادل اجتماعی» از طریق «سنتز تنازعات ساختاری» دارد و بنیانهای «همکاریهای اجتماعی» و «سرنوشت جمعی» را به مثابه زیرساختهای اساسی و پیشنیازهای ضروری برای تعادل و تامین بقای گونههای متنوع زیستی یا الگوهای سیاسی و اجتماعی مظرح میکند. این نگرش به موجب برخی آیات و آموزههای قرآنی نیز قابل پذیرش به نظر میرسد. آیه ۲۵۱ سوره بقره میفرماید: «…. و اگر خدا پارهای از مردم را به وسیله پارهای دیگر دفع نمیکرد، زمین را تباهی فرا میگرفت.»
«قصه نوح» و نجات جمعی از انسانها و موجوداتی که از استعداد تداوم حیات سالم مادی و معنوی بر زمین برخوردار بودند و نیز استمرار حیات برتر و برگزیدگی ذریه رشدیافته و کمالجوی ابراهیم نبی (ع) که در طول فرآیندی تدریجی، توحیدی و اخلاقی به خلوص، بصیرت، هدایت، پایداری، صداقت، شکیبایی، تقوا و در یک کلام، به فطرت انسانی نائل شدند را در همین راستا میتوان تاویل کرد.
- بشر در طول حیات چندهزارسالهاش، تجربیات فراوان و هزینههای سهمگین را دستمایه دستیابی به دستاوردهایش قرار داده است. «کرونا» نه اولین تجربه است و نه آخرین هزینه، اما یادآوری مهمی بود که نشان داد نه در سطح ملی و نه در عرصه جهانی، ادامه این روند به راحتی میسر نیست با چالشهایی اساسی رو به روست که دیگر نمیتوان نادیدهشان گرفت. اصلاح الگوها و نگرشهای کلان در تمام حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، امری است واجب و اجتنابناپذیر. طبیعی است که در کوتاه مدت نمیتوان انتظار تغییرات زیادی داشت اما یادآوری روند تکاملی و بهبودگرایانه تجربه بشر، امید و خوشبینی قابل باوری را در راستای انسجام و به بار نشستن آگاهیهای پراکنده انسانی در مسیر دستیابی به نظم اخلاقی و پایدارکننده جهان میآفریند.