درباره ملک بانوی بازرگان
مینو مرتاضی
نسیم خاکسار جمله تاثیرگذاری در باره مرگ دارد که در واقع قوی ترین ستایش زندگی را میتوان از آن برداشت کرد. او میگوید «مرگ پاره اثر گذاری از زندگی است». با این نگاه به مرگ میتوان زندگیهایی که بنظر پایان یافته بنظر میرسند را پی گرفت و تدام بخشید. زندگی ملکه بانو طباطبایی همسر و یار وفادار زنده یاد مهندس مهدی بازرگان را بدین گونه میتوان پی گرفت و تداوم بخشید.
ملک خانم در نوجوانی به عقد ازدواج مهندس بازرگان در آمد. ایشان باره اثرپذیری از همسرش چنین می گوید: آرمانگرایی، افکار و عقاید و نیز استحکام شخصیت او به مرور در من که دختری جوان و ناپخته بودم تاثیر مفید و مثبت خود را بخشید. به فکر و عقیده او احترام میگذاشتم. البته نبود او و زندانهای طولانی مدت او مساله سادهای نبود. تحمل فراغ پدر خانواده و بزرگ کردن فرزندان و کنار آمدن با مشکلات آنان بدون حضور او کار سنگینی بود اما ایمانی که به خداوند داشتم و امیدی که صحبتهای او در خلال ملاقاتها میبخشید، سرمایه ادامه زندگی میشد.
ملک خانوم از نسل اول زنانی است که زندگی خانوادگی و مشترک با مردی را آغاز می کند که قرار است وجوه متمایز و بعضا متضاد مرد سیاست و مرد خانواده را در هم آمیزد. بدین معنا ملک بانو که زن جوان از خانواده مرفه و ایمن بود و طبع شاعرانه ای نیز داشت توانست در برخورد با مصایب زندگی ناایمن سیاسی حرفهایی برای گفتن داشته باشد و به جای واکنش های از سر بیقراری زنی شوی در بند؛ کنش مقاومت از نوع زنانه را در منتهای سر افرازی به نمایش بگذارد. هم او که در نامه خود به همسر دربندش می نویسد: «شوهر عزیزم… شاید خلاصی بهاینزودیها امکانپذیر نباشد. شاید اوضاع و شرایط روزبهروز سختتر و درنتیجه تحمل من روزبهروز کمتر شود. شاید هزاران گرفتاری و اشکال پیش بیاید؛ اما میل دارم بدانی که با تمام این احوال و با واقعشدن تمام این شایدها که بهقول حتی نزدیکان خودت، تو مسئول آنی، من نهتنها از این عمل تو بههیچوجه گلهمند نیستم؛ بلکه سربلند و مفتخرم و با تمام وجودم تو را تحسین میکنم.». بدین ترتیب به مدلی نو برای زنانی که همسران سیاسی و مخالف جبارایت حاکم داشتند تبدیل شود.
ملک بانو و سایر زنان این نسل با هر عقیده و مرامی که داشتند نشان دادند که خانواده در ایران برای اهل سیاست زندان نیست بلکه محل و مرکز مقاومت برای آزادیخواهان است. حضور همسران مهربان و مقاومی مانند ملک بانو طباطبایی در کنار مردان آزادیخواهی چون بازرگان ثنویت وحدت بخش مرد و زن در برساخت انسان آزادیخواه مقاوم و مبارز را مفهوم و معنا می بخشد. آنجا که ملک خانوم می گوید «شوهر عزیزم قدر و منزلت تو پیش من و احترامم نسبت به تو هزارانبار بیشازسابق شده است. باور کن این محرومیتهای فعلی و سختیهای احتمالی دیگر مرا نمیترساند؛ بلکه در من نیروی جدید و در قلبم روشنی و صفای بیشتری بهوجود آورده است.
ملک بانو بهظاهر زنی در سایه و خانه شوهر بود اما در واقع او محور و ستون خانهای بود که در آن همسر و فرزندان در نهایت مهربانی و زیبایی با فرهنگ و مفاهیم انسانی چون آزادیخواهی و امید و ایمان آشنا و سپس مانوس میشدند. او که در اوان جوانی به همسر زندانیاش مینویسد: «مسلماً سختیها هم مثل خوشیها میگذرد و روشناییها از پس تیرگیها پیدا میشود و هیچچیز پیش خدا بیپاداش نمیماند. حالا من هم مثل تو معتقدم که نگران و مأیوسشدن با اعتقادی که ما به لطف و مرحمت خداوند داریم، گناه بزرگی است و خوشحالم که تو هرگز نگران ما نخواهی بود؛ همانطور که من نگران نیستم و تو را به خدا میسپارم و از او میخواهم که به من هم توفیق کار نیک و نیروی اداره امور زندگیمان را به بهترین نحو مرحمت کند.
ملک بانو دو دهه پس از همسرش زندگی کرد. مرگ همسر عالیقدر و عاشقاش نتوانست آرامش و امید را از ایشان بستاند. زنی عمیقاً مومن که مرگ را پاره اثرگذاری از زندگی میدانست و بر همین باور زیست و امروز میتوان زندگی اثربخشاش را در لابلای مفاهیمی که از باورش به عشق و آزادی نشات میگرفت و در وجود نسلی از زنان آرمانخواه به یادگار گذاشته پیگیری کرد و تداوم بخشید.
یادش گرامی و روانش شاد باد.