در ستایش مردی که ژست آزادیخواهی در پستوی خانه اش نگرفت
مجتبی نجفی
بازرگان در محاکمه ای تاریخی در برابر قاضی با صدای بلند اعلام کرد که این آخرین نسلی است که با زبان قانون و با شیوه مسالمت آمیز با رژیم شاه سخن می گوید. شاه صدای بازرگان را جدی نگرفت و به انسداد سیاسی ادامه داد. در پاردایم انقلابی آن روز مردم تصمیم گرفتند رژیم شاهنشاهی را براندازی کنند. تمام تحولات درست یا غلط به انقلاب ۵۷ منجر شد. نقش دکتر یزدی هم در این انقلاب برجسته بود. او مشاور آیت الله خمینی بود و در دوازهم بهمن ۱۳۵۷ همراه او به ایران بازگشت.
دکتر یزدی و یارانش در نهضت آزادی در سیاست خارجی طرفدار سیاست موازنه منفی بودند. این سیاست نه شرقی نه غربی بود ولی سر ستیز با آمریکا را نداشت. آنها به تعامل، مذاکره برای کسب حداکثری منافع ملی اعتقاد داشتند. در عرصه داخلی نیز او ،بازرگان و یارانش منتقد اعدام های بی ضابطه، تعدد مراکز تصمیم گیری در قدرت بودند و صریحا با ولایت فقیه مخالفت کردند. آنها می گفتند حالا که انقلاب پایان یافته وقت ساختن است. این گفتمان در جامعه آن روز ایران که تشنه انتقام بود طرفداری نداشت. او و نهضت آزادی در اقلیت قرار گرفتند. در نظر بازرگان ویزدی انحراف انقلاب اسلامی از همان روزهای نخست آغاز شد. بازرگان می گفت مگر من هویدا هستم و ایت الله، شاه که برای دیدارهای دیپلماتیک وزیرم کسب تکلیف کنم. گفت نخست وزیری که بخواهد برای این دیدارها کسب تکلیف کند دردِ لای جرز هم نمی خورد.
بازرگان حتی به دانشجویان انقلابی گفت بروید سراغ درس و ساختن مملکت .از کینه و انتقام پرهیز کنید. او خواستار دادرسی عادلانه در برخورد با بازداشت شدگان شد و اعدام های فله ای را رد می کرد.
وقتی بازرگان ویزدی در اقلیت قرار گرفتند فهمیدند که وضعیت پپچیده تر از آنچه هست که گمان می کردند. ذهنیت آنها نسبت به روحانیت ساده بود. روحانیت پیچیده تر از آنچه بود که آنها فکر می کردند. این اشتباه بزرگ آنها در پیش بینی روند تحولات بود.
وقتی بازرگان و یزدی به اشتباه خود پی بردند با تکیه بر همان آرمان های نخستین انقلاب که در ذهن داشتند نقش نیروی منتقد را ایفا کردند. خواستار انتخابات آزاد و رعایت اصل آزادی بیان شدند. آنها منتقد صدور انقلاب بودند. چون در نظرشان انقلاب که نفت نبود صادر شود تحولی درونی بود که در چارچوب دولت ملت ایران رخ داده بود.
این گفتمان در اقلیت بود. نهضت آزادی ترجیح داد حال که اکثریت از تسخیر سفارت دفاع می کند و با اعدام ها مشکلی ندارد و روحانیت با شبکه وسیع مساجد توان بسیج توده ای دارد و از طرفی بخشی از اپوزیسیون هم به اقدامات مسلحانه و تند کردن فضا روی آورده نقش اقلیت منتقد را ایفا کند چون در میدان آتش و خون جایی برای میانه روی نبود. حتی در سکوت زمستانی ۶۷ از اینها بود که صدای اعتراض برخاست.
دکتر یزدی هم ناامید نشد ، محرومیت از حقوق اجتماعی را به جان خرید تا مدافع انتخابات آزاد و منتقد نظارت استصوابی شود و از سیاست خارجی مبتنی بر کسب حداکثری منافع ملی در تعامل با کشوهای جهان دفاع کند. در حیات سیاسی او یک روز خستگی و مایوس شدن مشاهده نمی شود.لبخندی که همیشه بر لب داشت روحیه سرشار از امید او را نشان می داد. او سیاستمداری بود با ویژگی های مثبت که در کارنامه اش هم ضعف هایی داشت. بعد از انقلاب احساس کرد نظام سیاسی از آرمان های نخستین این واقعه بزرگ منحرف شده اما لباس عافیت طلبی بر تن نکرد . منتقد شد و هزینه انتقادش را هم بارها پرداخت.یزدی اشتباه داشته اما خیانت نکرده، بر اصولش پایدار ایستاد.به صورت مدنی مبارزه کرد، ادا در نیاورد و ژست آزادیخواهی در پستوی خانه اش نگرفت.خود در بطن میدان مبارزه قانونی و مدنی اش با محوریت منافع ملی ایران بود.حتما او هم اشتباه داشته اما او مسئول انتخاب های اشتباه مردم نیست وقتی که بازرگان در همان سال های نخست منزوی شد و حرفش۱۵ سال بعد شنیده شد تنها حاکمان وقت مقصر نبودند همان مردمی که علیه او شعار می دادند هم تقصیر داشتند.
حالا پس از مرگ او آدرس غلط ندهید از یزدی. مایوس نشدن در سخت ترین شرایط را یاد بگیرید و به احترام مردی که برای حاکمیت قانون و مهار قدرت و منافع ملی کشورش یک عمر تلاش کرد آن هم بدون چشم داشت به قدرت بدون سانسور عقیده اش کلاه از سر بردارید. حیات او سرمایه اجتماعی شماست نه نشان فرار از مسئولیت اجتماعی تان.