سحابی وجدان بیدار ما
سخنرانی دکتر سوسن شریعتی در مراسم هفتمین سالگرد دکتر سحابی
حضور در مجلس یادبود دکتر سحابی، آن هم به نام شریعتی، برای من که متعلق به نسلی دیگرم هم موهبت است و هم مباهات:
موهبت است چرا که در زمانهای که گسست و فراموشیـ گسست از گذشته و فراموشی آنـ بیماری و مفری شده است برای گریز، گواه نوعی تداوم است. مباهات است چرا که دکتر سحابی از نادر چهرههای سیاسی نیم قرن اخیر است که چهره انسانی و اخلاقیاش را نیز حفظ کرده . از نادر چهرههای سیاسی است که با وجود حضور فعال در همه بزنگاههای حیات سیاسیـاجتماعی پنج دهه اخیر، نه رنگ باخته و نه رنگ عوض کرده. وفادار مانده است به خود و به مردم و از همین رو، بی آنکه بداند و بیهیچ ادعایی، تبدیل شده است به یکی از ارزشهای ثابت و الگوهای مطمئن وجدان اجتماعی ما.
دکتر سحابی برای این حافظههای زخم خورده، خیانت شده، مشکوک و آکنده از شکست مامن محکمی است. برای نسل من که در عرض این بیست سال اخیر عادت کرده بود به خط و خطکشی، سیاست زدگی، فرقهگرایی، خودی و غیر خودی، سایه غیر را با تیر زدن، گردن رقیب را با تیغ بریدن، مراسم سوگ او یک اتفاق جدید بود. یک تجربه جدید. فراهم آمدن لحظهای، فرصتی برای قرار گرفتن در کنار یکدیگر. همه قرائتهای گوناگون سیاسی بودن، مذهبی بودن، ملی بودن؛ سه نسل، سه تجربهـلیبرال، انقلابی و اصلاحطلبـ را میدیدی که به یاد و نام او به اجماع رسیدهاند. برخی از سر مصلحتی، عدهای از سر اجبار و بسیاری از سر صدق.
این اتفاقات به ما آموخت که ما میتوانیم با وجود تعلق به دنیاهای گوناگون، داشتن برنامهها و پروژههای متفاوت، صداقت و عشق به مردم را در چهره حتی رقیب شناسایی کنیم. این اجماع، اجماع بر سر یک مشی سیاسی نبود، بر سر یک منش اخلاقی بود. شناسایی و تقدیر از یک نوع زندگی. در این زمانه سرعت، سرسام و سیاسیت، گرامیداشت یاد سحابی گواه نوعی حسرت برای ارزشهای نادری است همچون اصالت، وفاداری واخلاق.
میگویم حسرت از آن رو که ما در این چند دهه بارها و هر بار به بهانهای و تحت لوایی از این ارزشها فاصله گرفتیم. هر بار به دلیل انتقامگیری از یک افراط افتادیم به یک تفریط: از این بر بام فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر افتادیم به آن بر بام هویتگرایی کور و بسته. ازاین سوی قانونگرایی معطوف به قدرت افتادیم به آن سمت انقلابیگری و آن را مساوی گرفتیم با خشونت و عدم مدارا و تهاجم.
از این سوی مکتبزدگی و بنیادگرایی افتادیم و یا افتادهایم به گردونه رآل پلیتیک و از الزامات آن جدایی سیاست از اخلاق. کشتی نوح بودیم و شدیم فرقهای. خلقی بودیم و شدیم نخبهگرا و در این آمد و شد محتوم هر بار با ادعای نجات دوبارهای به گسست از گذشته مباهات کردیم. هر بار با حافظهای مثله شده و تکه پاره، با وجود امیدها و رویاهای جامعهای بهتر، فاجعهای را مکرر کردیم.
سحابی اما با حیات خود به ما آموخت که میتوان سیاسی بود بیقدرتطلبی. میتوان در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه خود حضور داشت و بهای آن را نیز پرداخت بیادعای نجات. میتوان در جستوجوی طرحی نو بود و دست از شباهت به خود برنداشت. سحابی نشان داد که میتوان مذهبی بود بیدگماتیزم و تنگنظری. میتوان مذهبی بود و تبدیل به قاضی القضات نشد. میتوان ملی بود، مردم را دوست داشت، به سرنوشت آنها اندیشید اما تحقیرشان نکرد، متولی آنان نگشت. میتوان درد دین داشت اما دنیا را نیز مزرعه آخرت دانست. میتوان کار گروهی کرد اما فرقهگرا نبود.
این مهم نیست که ما درک او را از دین، دینداری او را، مشی سیاسی او را میپذیریم یا نه. مثل اینکه گوبا ما داریم یاد میگیریم که ارزشهای اصیل و پایدار را ورای مرزهای عقیدتیـ سیاسی دریابیم و به آنها مباهات کنیم. این روزهاـ برخلاف دیروزـ ما دربارهی جامعه مدنی، مدنیت، رفتار مدنی، حقوق و مسئولیت شهروندی زیاد میشنویم. اگر باز این شعارهای خوب ومترقی پوششی نباشد بر گذشته، به قصد فرار به جلو، برای تحقق آنها از مراجعه به شخصیتهایی چون سحابی ناگزیریم.
این همه یعنی چه؟ یعنی رابطه میان انسانها، شکلی از تعلق به یک اجتماع و تاکید بر یک میراث فرهنگی – تاریخی. یعنی داشتن رابطهای آگاهانه با تاریخ و گذشته خود. ما با مراجعه صحیح به این چهرههای اصیل، با مقایسه میان زمانه خود و آنها، کشف افتراقات و اشتراکاتمان، امکان آن را مییابیم تا برای حرکت و تحول و تغییرات خودمان نقاط اتکای محکمی بسازیم. دربارهی هویت خود بیندیشیم و اینگونه تداومی را تضمین کنیم و بار دیگر کنجکاوی نسبت به تاریخ را در ذهن نسل جدید که دیگر حوصله گذشته و آدمهای قدیمی را ندارد برانگیزیم. نسلی که سرخوردگی از گذشته و وعدههای تحققنیافته پیرترها او را واداشته که به همهچیز و بالاخص به الگوها به دیده شک بنگرد. هرچه که متعلق به دیروز است قدیمی و کهنه و زنگ زده بداند. برای بهدست آوردن آرامش و تعادلی در زیستن خویش دست به دامان امامزادههای مدرن شود، برای احیای فردیت پایمال شدهی خود به سرنوشت عمومی و دیگری بیاعتنا گردد. با توسل به چهرههایی همچون سحابی، این نسل میآموزد که در این باور شک کند و برای بازیافتن تصویری راستین از گذشتهاش چارچوبی زنده و طبیعی بسازد. این نسل باید بفهمد که با پشت کردن به دیروز و انکار آنـ و این همه با تشویق رندانه برخی از بزرگترهاـ فاتح قلههای آینده نخواهد شد. باید بفهمد که هویت خود را بر روی ما سهها نمیشود ساخت.
سحابی به سیاسیون ما نشان داد که سیاسی باشند اما اخلاق سیاسی را فراموش نکنند. به دینداران ما نشان داد که “دین و آزادی” همدست و همداستانند. به ملیون ما گفت که دفاع از خاک و خون باید بر تکیه یک فرهنگ و وفادار به آن بماند. به جوانان ما آموخت که مشارکت در مبارزه اجتماعی به شرط تداوم ارزش دارد و نه به صرف جوانی و به شهروندان ما نیز میتواند بیاموزد که شهروندی قبل از هر چیز یعنی احساس مسئولیت در برابر زندگی عمومی، ساختن علیرغمِ دولتها و حکومتها و نیز همبستگی فرد با دیگران. از همین رو و به پاس همه این آموزههاست که من، ما، سه نسل و هر ایرانی آزاده و مسئول به داشتن موهبتهایی همچون سحابی در میان خود مباهات میکنیم.
کانال بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی
تاریخ انتشار: اردیبهشت ۱۳۸۸
منبع : دو ماهنامه چشمانداز ایران