سخنی در ضرورت نقد قدرت
سید امیر خرم
نکته اول: در روایات است که هرگاه پیامبر(ص) در خصوص موضوعی اظهار نظر می فرمود، دیگران از او می پرسیدند که یا رسول الله، این سخن که فرمودید وحی الهی بود و یا نظر شخصی شما. اگر پیامبر می فرمود وحی الهی بوده است، مردم سمعاً و طاعتاً سخن او را می پذیرفتند اما اگر می فرمودند که نظر شخصی او بوده، کسی آن نظر را به صِرف گوینده آن و بدون دلیل از پیامبر(ص) نمی پذیرفت. نمونه بسیار خوب آن موضوع جنگ احد است که پیامبر(ص) بنا به دلایل نظامی اعتقاد داشت که در شهر بمانند و با دشمن در کوچه های شهر ستیز کنند، لیکن جوانان اعتقاد داشتند که غیرت آنان اجازه نمی دهد که دشمن وارد شهر و دیار آنها شود و باید با دشمن در همان بیرون شهر روبرو شوند. در نهایت نیز اکثریت با نظر پیامبر(ص) مخالفت کردند و او نیز از نظر جمع تمکین کرد.
در پایان نبرد نیز که با شکست مسلمین همراه بود، هیچگاه پیامبر دیگران را مذمت نکرد که چرا از نظر او تبعیت نکردند. جالب اینجاست که آیه ۱۵۹ از سوره آل عمران که پیامبر (ص) را ملزم به مشورت با مردم می¬ کند، پس از همین شکست نظامی نازل شده است. به عبارت دیگر خداوند از پیامبر خود می خواهد در مقام حاکم و بدون توجه به نتیجه کار، در امور جاری مربوط به مردم با آنها مشورت کند و مردم نیز می توانند با نظر او مخالفت ورزند بی آنکه نگران عقوبتی یا شماتتی باشند(۱) .
در حکومت امام اول مسلمین نیز به روایت نهج البلاغه، امام علی(ع) نه تنها مردم را از نقد خود نهی نمی کرد که نقد حکومت را از جمله حقوق مردم بر والی می دانست و آنان را به اینکار تحریض می کرد. از جمله آنجا که خطاب به مردم می فرماید: ” ای مردم از گفتار حق و مشورت عادلانه دریغ نکنید. زیرا من از خطا مصون نیستم، مگر اینکه خداوند یاری ام کند” (۲). یا در جای دیگر که یکی از حقوق چهارگانه مردم بر حاکمان را “النصیحه لَکم” به معنای نصیحت حاکم، بیان می فرماید (۳) و در جای دیگر نیز همین موضوع را با عبارت” نصیحه لِاَئمه المسلمین” (۴) بیان می دارد. همچنین در نامه به مالک اشتر، والی مصر که می فرمایند” از رسول خدا(ص) این سخن را شنیدم که می فرمود: امتی که در آن حق ضعیف از زورمند با صراحت گرفته نشود، هرگز روی قداست و پاکی را نخواهد دید. پس خشونت و کندی و ناتوانی آنها را در سخن، تحمل کن و هرگونه محدودیت و تندخویی و استکبار در برابر آنها را از خود دورساز تا بتوانند حرف دل خود را بگویند” (۵).
در وجوب و معنای امر به معروف و نهی از منکر نیز به کرّات و تواتر در سخنان پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) آورده شده است. از جمله در کلام امام باقر(ع) که امر به معروف و نهی از منکر را شیوه انبیاء و پیشه صالحان و فریضه بزرگی می نامد که دیگر واجبات بر آن استوار است (۶).
نکات پیش گفته که تنها برگی از اوراق بسیار سیره و کلام پیامبر(ص) و ائمه طاهرین(ع) است، نشان از آن دارد که در آیین اسلام تا چه میزان، موضوع آزادی نقد حاکمان به عنوان حق ذاتی مردم، واجد اهمیت و اعتبار است.
نکته دوم: گهگاه کسانی از مسئولان نظام سیاسی و اغلب از فرماندهان نظامی و یا شخصیت های روحانی مسئول در کشور، برداشتی از اصل ولایت فقیه بیان می کنند مبنی بر آنکه در هر موضوعی که مقام رهبری اظهار نظر فرمودند، دیگران نباید بگونه دیگری بیاندیشند و نظر دیگری را اظهار نمایند. به عبارت دیگر در این موارد باید تابع محض بود و سخنی نگفت. در ابتدای سخن نشان دادم که این دیدگاه تا چه میزان با اندیشه اسلامی فاصله دارد و تا چه حد از سیره رسول الله(ص) و امیرالمومنین(ع) به دور است. عدم انطباق این سخنان با اصول مُصرّح در قانون اساسی همچون اصل هشتم قانون اساسی (۷) و یا اصول مندرج در فصل سوم این قانون، آنچنان بدیهی است که نیازی به استدلال ندارد.
اما سوال اینجاست که چرا این نوع نگاه در عالم سیاست از سوی نظامیان و فقیهان بیان می گردد. به عقیده نگارنده علت را تنها در دلبستگی تام این اشخاص به رهبری نظام نباید جست. علت اصلی را شاید بتوان در این امر جستجو کرد که عالَم نظامی گری، عالَم فرمانبری بی چون و چراست. در نهادهای نظامی رسم بر آن است که کسی در مقابل دستور فرمانده خود، جویای علت نشود و حتی اگر صدور آن دستور را غلط بداند، خود را موظف به انجام آن بداند. ماهیت نهادهای نظامی نیز طالب چنین سلسله مراتبی است. شیوه ای که بنا به ضرورت در ارتش های تمامی کشورهای دنیا پذیرفته شده و اصولاً کسی که وارد نهادهای نظامی می شود، با فرض پذیرش این نوع از سلسله مراتب، پای در آنها می گذارد. در عالم فقه و فقاهت نیز مساله از نظر محتوایی تفاوت چندانی با آنچه گفته شد ندارد. در اینجا نیز فقیه در جایگاه مقلَد فتوا می دهد و مردم در جایگاه مقلِد موظف به تبعیت هستند و در قرائت جاری از موضوع تقلید، مقلِدین حق پرسش در خصوص علت صدور فتوا یا حکم شرعی را ندارند. در هر دو حالت، کسی دستور می دهد و دیگران موظف به پیروی از آن هستند. آنچه موجب می گردد تا چنین ادبیاتی در ذهنیت جامعه هضم نشود و مورد نقد قرار گیرد و فرماندهان و فقیهان ما عنایتی بدان ندارند آن است که عالَم سیاست عالم برهان است و استدلال. بر خلاف عالَم نظامی گری یا عالَم فقاهت که عالَم تبعیت است و فرمانبری. ضرورت حضور در این عالَم، گفت و گو است بجای گفت و شنود. سخن گفتن و پاسخ شنیدن است بجای سخن گفتن و اطاعت خواستن. عالَم مُجاب کردن مخاطب و به تعبیر قرآن کریم، دعوت کردن بر اساس حکمت و موعظه حسنه است(۸). در این عالَم نه فرمان کارساز است و نه فتوا. هر فرمانی در عالَم سیاست دلیل می طلبد و هر فتوایی برهان.
نکته سوم: سخن بر سر حضور یا عدم حضور نظامیان و فقیهان در سپهر سیاست نیست. چرا که آنان نیز همچون دیگر مردم، برای حضور در این عرصه ذیحق هستند. لیکن حضور در هر عرصه ای، آداب خود را دارد و ادب سیاست نیز حکم می کند مخاطب خود را نه چون مقلِدی ببینی که بی پرسش موظف به رعایت حکم است و نه چون سربازی که فرمانبردار محض فرمانده خود است. مخاطب اهل چون و چراست. اهل نقد است. اهل پرسش است. و مردان سیاست باید سخن چنان مستدل و متین بگویند که مخاطب خود را مجاب کنند و نقد او را چنان پاسخ گویند که ذهنیت او از ابهام تهی گردانند. مردان سیاست باید یاد بگیرند که هر سکوتی از سوی مخاطبانشان نشانه پذیرش دیدگاه آنان نیست. گاه هراس از عواقب نقد سخن صاحبان قدرت است که مخاطب را به سکوت وامیدارد و این از آداب عالَم سیاست خارج است.
نکته آخر: کارکرد نظام نقد در جامعه همانند کارکرد سیستم اعصاب در بدن است. همانطور که سیستم اعصاب هرگونه رفتار نادرست را هشدار می دهد تا فرد از تکرار آن پرهیز نماید، نظام نقد نیز باعث اصلاح و عدم تکرار رفتارها و عادات ناصواب از سوی متولیان امر و صاحبان قدرت می گردد. لذا جامعه سالم نیازمند نظام نقد است. آنگونه که کسی در مقام نقد، به تعبیر زیبای پیامبر عظیم الشان (ص) دچار لکنت زبان نگردد(۹). جامعه اسلامی همان جامعه ای است که در آن “فردی عامی در جواب خلیفه دوم مسلمین که آنان را به نقد خود فرا میخواند، بی هراس از آنکه مخاطب او خلیفه مسلمین است، بگوید که اطمینان داشته باش اگر پای خود را از مسیر راست بیرون بگذاری، با همین شمشیر کج، تو را راست خواهیم کرد. خلیفه نیز نه تنها بر او سخت نگرفت؛ بلکه گفت: «خدا را شکر می کنم که در میان مسلمانان کسی وجود دارد که مرا به راه راست می برد(۱۰)”. اما نقد نیز آداب خود را دارد. به عقیده نگارنده، در نقد دیگران رعایت حداقل سه نکته الزامی است. اول آنکه نقد باید آگاهانه باشد. به عبارت دیگر وقتی در نقد چیزی یا کسی ذیحق هستیم که در آن موضوع خاص، به قدر کفایت مطلع باشیم. دوم آنکه نقد باید منصفانه باشد. به معنای آنکه وقتی کسی را مورد نقد قرار می دهیم، نقد ما باید تنها معطوف به همان موضوع خاص و نیز به میزان نقش آفرینی منتقَد باشد و به سایر موضوعات و مواضع نباید تسرّی یابد. سومین شرط محترمانه بودن نقد است. این سخن به معنای آن است که نقد باید از هتاکی، تحقیر و یا تمسخر مخاطب عاری باشد و به بهانه نقد رفتار، عادات یا عملکرد مخاطب خود، شخصیت او را تخریب نکنیم. قطعاً می توان مولفه های دیگری را نیز به عنوان شروط نقد صحیح نام برد، مانند مشفقانه بودن نقد. لیکن مولفه هایی همچون مشفقانه بودن، بر خلاف مولفه های پیشین، شرط ضروری و الزامی نقد نیست. نقد غیر مشفقانه نیز اگر شروط سه گانه فوق را دارا باشد، ارزشمند است و باید بدان عنایت تام داشت. چنانچه از رهبر فقید انقلاب نقل است که فرمود”اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان ها (۱۱)”. تخطئه بیان شده در این فرموده، همان نقد غیر مشفقانه است. لذا از نگاه نگارنده، از جمله شروط برپا داشتن جامعه ای اسلامی، اول قبول ضرورت نقد است برای حفظ سلامت جامعه، پاسخگو ساختن حاکمان و جلوگیری از تکرار عادات و رفتارهای ناصواب صاحبان قدرت، سپس رعایت آداب نقد است تا مرز میان نقد با اتهام زنی و هتاکی شفاف گردد. اینگونه می توان به ایجاد جامعه ای سالم و در عین حال اسلامی – در معنای راستین آن – در سالهای پیشِ رو امید داشت.
پانوشت: ۱-برگرفته از جلد سوم تفسیر نمونه، صفحه ۱۶۶، در تفسیر آیه ۱۵۹ از سوره آل عمران.
۲-نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷، شماره ۱۵
۳-نهج البلاغه، خطبه ۳۴. در رابطه با حقوق متقابل حکومت و مردم بر یکدیگر.
۴-بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحه ۶۶، رقم ۵.
۵-نهج البلاغه، نامه شماره ۵۳.
۶-بحارالانوار، جلد ۹۶، ص ۳۷۱، ح ۵۳
۷-“در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر، وظیفهای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت ……… “
۸-سوره مبارکه النحل، آیه ۱۲۵
۹-حدیث نبوی: جامعه ای که در آن حق فقیر از غنی بدون لکنت زبان گرفته نشود اسلامی نیست.
و نیز: ملتی که نتوان در میان آنان بدون دلهره، حق ضعیف را از قوی گرفت، هرگز قابل ستایش نیست (اصول کافی – جلد دوم – ص ۱۶۴، ح ۵)
۱۰-به نقل از: مصطفی ابراهیم الزلمی در کتاب”حقوق الانسان فی الشریعه الاسلامیه و القانون الدولی”، بیت الحکمه، العراق، ۱۹۹۸، ص۲۴.
۱۱-صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۲۱