فهرست مطالب
نهضت روحانیت بدون خمینی
ورشکستگی سازمان امنیت
اخراج اعراب از آلمان
اعلامیه مجاهدین خلق ایران درباره شهادت رضائی
آشفتگی شاه از محاصره روسها و مسافرت به مسکو
اسرائیل و کردهای عراق
از محرم تا… محرم
اخبار
بیانیه مجاهدین خلق ایران درباره چرا طاهری اعدام شد؟
اعلامیه مشترک سازمانهای بینالمللی درباره زندانیان سیاسی ایران
برادر هموطن
یوم المظلوم علی الظالم اشد من یومالظالم علی المظلوم
روزیکه ستمدیدگان بر ستمگران پیروز شوند، سهمگینتر از روز تسلط ستمگران بر ستمدیدگان است.
از سخنان حضرت علی(ع)
نهضت روحانیت بدون خمینی
ننگین نغمهای دیگر:
در جنبش ضداستبدادی و ضداستعماری ملت ما مراجع شیعه و روحانیون همیشه نقش فعال و برجسته و گاه تعیینکنندهای را داشته و دارند. این نقش و تأثیر و رابطه از یک سوی به محتوی اصیل انقلابی تشیع ـ که بعنوان یک اقلیت پیکارگر در دنیای اسلام تاریخش مملو و غنی از تجارب انقلابی است ـ مربوط میگردد و از سوی دیگر به نحوه رابطه مستقیم عمیق و خاصی که روحانیت در تشیع با توده مردم دارد ارتباط پیدا میکند. بدنبال درک و فهم همین واقعیت اجتماعی و تاریخی خاص تشیع در ایران است که دشمنان خلق در طی قرون اخیر با تمام قوا به مسخ این نیرو و به اجیرکردن و اسیرکردن و یا فاسدکردن آن پرداختهاند و در کنار استبداد سیاسی، به قول مرحوم نائینی استبداد دینی را به خدمت گماردهاند. از آن زمان است که روحانیت مترقی و اصیل لاینقطع در دو جبهه جنگیده است. جبههای علیه استبداد سیاسی، علیه شاهان ظالم و فاسد، و جبههای دیگر علیه استبداد دینی و یا بقول خمینی آخوندهای درباری وجل جلالهگوها(۱)
در طی تاریخ مبارزات حقطلبانه ملت ما بخصوص از بدو مشروطیت هر زمان که روحانیت مترقی و اصیل و مراجع عالیقدر با واقعبینی و شهامت و شجاعت توانستهاند که بر نیروی مخرب استبداد دینی و ارتجاعی چیره گردند و آنرا درهم بکوبند و در صف مقدم جبهه جنگ علیه استبداد سیاسی قرار گیرند. جنبش توانسته است بسرعت تودهها را بسیج نماید و با به حرکت درآوردن نیروی خلق، ضربات کاری بر دشمن وارد سازد. از جانب دیگر استعمار خارجی و استبداد داخلی، جز در پارهای از موارد استثنائی، نظیر دوره رضاخان مستقیماً به جنگ روحانیت نرفته است بلکه برای درهمکوبیدن روحانیت اصیل عموماً سعی کرده است و گاهی هم موفق شده است که با انواع حیل و دسائس در جبهه متحد روحانیت اصیل اختلاف اندازد و علما و مراجع عالیقدر را از نهضت روحانیت جدا سازد و بتدریج روحانیت کاذب و آخوندهای درباری را جانشین آن نماید. کارنامه دهساله گذشته فعالیتهای رژیم شاه در برابر جنبش روحانیت به رهبری آیتالله خمینی بیانکننده این خطمشی و نمودار کوششهای موذیانه و ظالمانه و ضداسلامی استعمار خارجی و استبداد داخلی میباشد. نهضتی که خمینی با شجاعت و شهامتی بینظیر در دهسال قبل آغاز نمود امروز بیش از پیش قدرت و قوام گرفته و ثمرات آن به جلوههای مختلف نمایان و طلیعههای امید در قلب مردم مسلمان ایران را آشکارتر مینماید. استبداد سیاسی و همزادش استبداد دینی که کوشش دارند عقربه زمان را به عقب بازگردانند و ادامه سلطه خود را ولو برای مدتی کوتاه تضمین نمایند، این بار در لباس دلسوزی برای روحانیت و حفظ باصطلاح آبروی روحانیت میخواهد رهبر بزرگ و دلیر مردم و روحانیت را از نهضت جدا سازد. رژیم در ۹ سال قبل با به زندان کشیدن خمینی (کاری که کمتر جنایتکاری در ایران مرتکب شده است) کوشش نمود که اولاً با «توهین» به خمینی ارزش و مقام روحانی او را در انظار مردم به حداقل ممکنه تقلیل دهد. ثانیاً، به سایر مراجع و رهبران روحانی نشان دهد که تنها سکوت و عدم دخالت آنها در سیاست میتواند «احترام» آنها را محفوظ دارد. استقبال عظیم مردم از خمینی و اتخاذ مواضع صحیح و قدرت عمل بیمانند او هر دو نقشه رژیم را نقش بر آب کرد و حتی محافظهکارترین رهبران روحانیت براثر فشار افکار عمومی، به دفاع از خمینی پرداختند و رژیم نهتنها در هدفهای پلید خود شکست خورد بلکه در جریان این حرکت قهر روحانیت با رژیم عمیقتر و وسیعتر گردید. رژیم و اربابان خود نقشه دیگری برای بقول خود «تخفیف تب خمینی» طرح کردند و آن تبعید آن مرجع عالیقدر به ترکیه و سپس عراق بود. این تبعید دو هدف اساسی را تعقیب میکرد. نخست دوری خمینی از مردم ایران و تصور اینکه عدم تماس مردم با مرجع خود موجب میشود که در طی دو یا سه سال نهضت او از یادها برود و مردم چارهای جز انتخاب و مراجعه به سایر مراجع را نداشته و بدینوسیله خمینی منفرد گردد. بخاطر تحقق این هدف فشار و خفقان کمنظیری علیه هواداران نهضت خمینی ظاهر گشت، بدینمعنی که هرکس نامی از خمینی میبرد و یا اعلامیه و مطالب او را منتشر میکرد و یا در اختیار داشت (ولو یک نسخه) و حتی اگر رساله خمینی در نزد کسی یافت میشد، به زندان کشیده شده و تا سرحد مرگ زجر و شکنجه میدید. این سیاست همچنان در حال حاضر نیز تعقیب میگردد. از سوی دیگر حزب شهساخته «ایران نوین» جلسات متعدد تشکیل داده و راجع به شرایط مرجع و مرجعیت بحثها نمود که «مرجع نباید در سیاست دخالت کند» و یا اصولاً «دین باید از سیاست جدا باشد» و البته ترجیعبند این جلسات به حکم طبیعت سازندگان و اعضایش توهینها به خمینی بود. متعاقب این «بحثها» عوامل رژیم در لباس روحانی با تکیه بر روی خشکمقدسها شایعه میپراکندند که «خمینی سیاسی شده و صلاحیت مرجعیت ندارد.» دوم اینکه با فرستادن خمینی به عراق رژیم سعی بر این داشت که از یکسو خمینی را وابسته به دولت عراق اعلام دارد و از سوی دیگر عوامل خود را در حوزههای علمیه نجف و کربلا تحریک نماید که بههرگونه اتهام و تحرک دست یازند و بدینوسیله خمینی را در مبارزه اصولی و منطقی خود دلسرد نمایند. چند سالی از اجرای این توطئه رژیم گذشت و چه زود دشمن پی برد که در تمهیدات خود موفق نگشته است و علیرغم فشارها خمینی در دل مردم جا دارد و محبوبیت او روزافزون لذا آمدند و توطئه دیگری را طرح کردند و آن اینکه در دو سال قبل رژیم توسط عوامل خود در ایران شایع کرد که «دولت عراق میخواهد خمینی را ترور کند» این عمل در حقیقت از آن جهت بود که اولاً خمینی را تهدید به مرگ کرده باشند. ثانیاً در صورت وقوع چنین جنایتی، گناه را به گردن دولت عراق اندازند و ثالثاً با سوءاستفاده از محبوبیت خمینی موجبی برای تبلیغات علیه عراق فراهم شود. حماقت دستگاهیان در این بود که این شایعه با دروغ دیگر آنها که «خمینی وابسته به دولت عراق است» در تناقض اساسی بود. در تهدید به مرگ نیز سخنان پیشوای بزرگ مردم، جواب دندانشکنی بود به رژیم و عواملش که:
«من یکی دو نفس بیشتر از عمرم باقی نمانده» و «امیدوارم که در بستر به مرگ طبیعی نمیرم» «زندگیام که با سلام خدمتی نکرد، بلکه مرگم» «باعث اثری شود.»
شهادت روحانی مجاهد جلیلالقدر سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی اولین امیدهایی که رژیم در تصور پرورانیده بود مبدل به یأس کرد و درست در جهت خلاف آنچه رژیم میپنداشت نشان داد که نهتنها مردم و روحانیت مترقی از خمینی جدانشده بلکه بعکس نهضت اصیل نوین اسلامی به رهبری خمینی ریشهای بسی عمیقتر در میان مردم پیدا نموده است و این امر بوضوح بر همگان روشن گردید. در عراق نیز علم و تقوای بینظیر خمینی مخالفین و منافقین را بتدریج منکوب کرده بطوری که حتی دشمنان او در مقابل قدرت اخلاقی و عظمت روحی و تواضع متکی بر اصالت او مجبور به تمکین شدند.
جشنهای مفتضح ۲۵۰۰ ساله موقعیتی دیگر بود که پشتیبانی مردم از خمینی و تنفر آنها از رژیم بروشنی تظاهر نماید. پس از اعلام مبارزه منفی مردم با جشنهای ننگین که خمینی فرمان داده بود، شاه در مصاحبه خود با مخبر لوموند با وقاحت تمام اعلام کرد که مردم ایران «خمینی را طرد کردهاند» نتیجه آن فرمان و این مصاحبه انظار را متوجه خیابانها و شهرها و دهات کرد. مبارزه منفی مردم و عدم شرکت آنها در جشنهای ننگین به ۷۰۰ خبرنگار خارجی و بیش از همه بر رژیم و عوامل آن مسلم کرد که خمینی در مقام رهبر بلاتردید مردم در قلب آنها جای دارد و بنا بر قول خبرنگاران خارجی که در جشنها شرکت داشتند و بخوبی متوجه مسئله بودند «مردم ایران در این رفراندوم که شاه با حمله به خمینی آنرا قبول کرده بود به خمینی رأی مثبت و به شاه رأی منفی دادند».
مسئله اخراج ایرانیان از عراق بوجود آمد، ابتدا رژیم به تحریک شدید عواطف مردم پرداخت و سپس بدون آنکه به فکر مصیبتزدگان باشد (رفتار جنایتکارانهای که رژیم ایران با اخراجشدگان از عراق نمود خود محتاج بحث دیگری است که به موقع خود به آن خواهیم پرداخت) در پی استفاده تبلیغاتی از این جریان اسفانگیز با اصرار در وابستگی خمینی به عراق لبه تیز حمله خود را متوجه خمینی نمود. اما در آن ماجرا معلوم گردید که این تنها و تنها خمینی بود که علناً و رسماً در مقام پیشوای مردم به دفاع از جان و مال ایرانیان مقیم عراق پرداخت و از این رهگذر رسوایی دیگری نصیب رژیم دروغپرداز شد. در هر یک از این ماجراهای ضدخمینی، عملهی ظلم چه در لباس روحانی (جل جلالهگوها) و چه عدهای مرعوب و جمعی سادهلوح (مقدسنماها) هر یک بنحوی از انحا به اجرای این توطئهها کمک کرده و میکنند. زمانی در داخل این زمزمه را بلند کردند که «خمینی ماجراجوست» و زمانی دیگر در آذربایجان شایع کردند که «خمینی اهل آن دیار نیست و آنها را نمیفهمد» در قم گفتند «خمینی به حال طلاب توجهی ندارد» و در نجف و کربلا گفتند که «چون خمینی ایرانی است با اعراب خصومت دارد» و شاه در مصاحبه خود میگوید که «خمینی در هند متولد شده و متعلق به ملت ایران نیست.» از طرف دیگر دشمن و عوامل دستگاه سعی بر این دارند که میان مراجع تقلید اختلاف اندازند و روحانیت و نتیجتاً نهضت عظیم مردم مسلمان ایران را در آتش آن اختلاف و هم اختلافات دیگر بسوزانند. روش پسندیده خمینی در مقابله با این تفرقهاندازیها بسیار آموزنده است. خمینی هرگز اجازه نداده و نمیدهد که در مقابل او از دیگران سعایت شود و یا نسبت به مراجع تقلید سخنی بدون رعایت احترام از دهان سخنگو بیرون آید. با همه مراجع و فضلای حوزهها و طلاب و دانشجویان و مردم عادی با ملایمت و سعهصدر و علاقه و محبت رفتار مینماید. در موارد حساس به درستی و با دقتنظر و توجه خاص از موضعگیری و دخالت در مسائل فرعی و کماهمیت بحق خودداری مینماید. بدینترتیب طی مدت دهسال توطئههای رژیم علیه خمینی و نهضت اصیل روحانیت مترقی یکی پس از دیگری به یمن فداکاریها و از جانگذشتگیهای مراجع عالیقدر و روحانیون شجاع، جوانان مجاهد مسلمان، طلاب علوم دینی که حوزههای علمیه را سنگر تسخیرناپذیر مقاومت علیه رژیم و عوامل آن نمودهاند با شکست مواجه گردیده است. و اکنون توطئه دیگری در شرف تکوین است و زمزمه نهضت روحانیت منهای خمینی را آغاز کرده است. توطئه نهضت روحانیت منهای خمینی امر بیسابقهای نیست، در گذشته هم توطئههای مشابهی را درباره مصدق و نهضت ملی خواستند اجرا کنند و شکست خوردند. در سالهای ۱۳۳۴ نهضت ملی منهای مصدق را مطرح کردند که با هشیاری نهضت مقاومت ملی توطئه آنها فاش شده و در نطفه نابود گردید. سپس یکبار دیگر در سالهای ۱۳۳۹ در دوران فعالیت جبهه ملی دوم، بار دیگر جبهه ملی منهای مصدق را عنوان کردند، که باز هم هوشیاری و سرعت عمل نهضت آزادی ایران مانع از اجرای این توطئه گردید. در هر دو مورد شاه از طریق عواملش پیام داد که ما حاضریم به تمام خواستههای ملیون گردن نهیم بشرطی که آنها دیگر صحبتی از مصدق نکنند.
در این توطئهها مسئله مصدق بعنوان یک فرد، مطرح نبود بلکه این حیلهای بود برای درهمشکستن نهضت اصیل ملی که مصدق مظهر و سمبل آن میباشد. امروز هم که توطئه نهضت روحانیت منهای خمینی را مطرح ساختهاند باید توجه کرد که این تنها شخص خمینی بعنوان یک فرد نیست که مورد تنفر و حمله دستگاه است بلکه هدف بازکردن راهی برای کوبیدن نهضت روحانیت است.
در جهانبینی اسلامی، شخصیتها به خودی خود مطرح نیستند. بلکه شخصیتها در خدمت اهداف اسلامی هستند. احترام تودهها به شخصیت خمینی بخاطر شجاعت اوست، بخاطر جهاد اوست، او بخاطر بتشکنیاش خمینی بتشکن لقب یافته است.
استعمار خارجی، صهیونیسم و امپریالیسم و استبداد داخلی در حملات خود به خمینی، نظرشان به راه خمینی است، نظرشان به طرز تفکر خمینی است، حملهشان به جهانبینی اصیل اسلامی است. دشمنی با جنبش نوین رهائیبخش اسلامِ مجاهدپرور است. مجاهدینی که با جهاد مسلحانه خود صفحه جدیدی در تاریخ مبارزات خلق ما بازکردهاند. مراجع عالیقدر تقلید بهخوبی میدانند که نه نفی و تبعید و حمله شاه و دربار به خمینی جنبه خصوصی و فردی دارد و نه احترام شاه و دربار به برخی از آنان اصالت و پایه اساسی دارد. بلکه هدف ایجاد تفرقه در جبهه متحد روحانیت و منفردساختن هر کدام و سپس کوبیدن تکتک آنهاست. در رابطه با همین توطئه است که باید توجه و دقت کرد که آن نشریاتی که تحت نام روحانیت منتشر میشوند ولو لحن تند ضددرباری و یا ضدسلطنتی را هم دارند اما راه خود را از راه خمینی و نهضت خمینی جدا ساختهاند دانسته و یا ندانسته به دام این توطئه افتادهاند و عملشان محکوم است. امروز اکثریت قریب باتفاق روحانیون که با مردم ارتباط دارند بخوبی میدانند که جداشدن از خمینی نتیجهای جز منفردشدن خود آنها از مردم ندارد. روحانیت در تشیع همیشه متکی بر مردم بوده و نمیتواند چنین فاجعهای را تحمل کند و از مردم جداشدن در حال حاضر جز وابستگی به دستگاه و عمله ظلم شدن راه دیگری را عرضه نمینماید و هیچ روحانی حاضر به تحمل چنین فاجعهای نیست و آنها که جدا از مردم گام برمیدارند روحانی نیستند بلکه جلجلالهگوها هستند و عوامل رژیم که در چنین لباسی ظاهر میشوند. تردیدی نیست که این توطئه جدید رژیم همانند سایر توطئههای ننگیناش محکوم به شکست است. وظیفه همه مردم مسلمان و مبارزین راستین آنست که این توطئهها را فاش کنند و با افشای آن، آنرا خنثی نمایند. با احترام بیپایان به کلیه مراجع تقلید و علمای اعلام و فضلای حوزهها و طلاب جوان و مبارز مذهبی باید سعی در اتفاق و اتحاد بنمائیم و همه در راه نابودی رژیم و در تحت قیادت و رهبری خمینی به مبارزه ادامه دهیم. و به فریادی که از قلب هزاران شهید بینام و نشان ۱۲ محرم (۱۵ خرداد) به آسمان رسیده بود گوش هوش فرادهیم و مبارزه و جهاد را با اتحاد و اتفاق تا سرحد شهادت و سعادت ادامه دهیم.
(۱) در رابطه با همین جبهه دوم داخلی است که در یک اجتماع خصوصی با حضور مرحوم بروجردی ـ صدر ـ حجت و خونساری خمینی میگوید «به آنها عرض کردم شما قبل از هر کار تکلیف این مقدسنماها را روشن کنید… اینها شما را در جامعه ضایع میکنند، شما باید قبل از هر چیز فکری برای آنها بکنید و سپس ادامه میدهد که اشکال برسر آنهاست که عمامه برسر گذاشته و چهار تا کلمه هم اینجا و یا جای دیگر خوانده و یا نخوانده برای شکم و یا بسط ریاست به این دستگاهها پیوستهاند… بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند… جلجلاله بگویند. اینها فقها نیستند، مردم اینها را میشناسند، اینها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. باید جوانهای ما عمامه اینها را بردارند. من نمیگویم بکشند، اینها قابل کشتن نیستند، لکن عمامه از سرشان بردارند.» (رجوع کنید به حکومت اسلامی)
ورشکستگی سازمان امنیت
زمانی بود که سازمان امنیت توانسته بود با عملیات وحشیانه خود از یکطرف و تبلیغات وسیع از جانب دیگر، در مردم، رعب و ترسی بوجود بیاورد. بطوری که در مردم این توهم بوجود آمده بود که سازمان امنیت در کنترل فعالیتهای مردم قدرت بیحدوحساب دارد و کوچکترین حرکات و اعمال افراد از چشم تیزبین مأمورین او مخفی نخواهد ماند. اما آغاز جهاد مسلحانه و ضربات کاری و فراوان مجاهدین نظیر مصادره بانکها، انفجارات متعدد بخصوص در سفر نیکسون به ایران، اعدام انقلابی فرسیو و طاهری و غیره، ناگهان نظیر طوفانی دیوارههای سست و پوسیده قلعه افسانهای سازمان امنیت را درهم ریخت. ناگهان مردم چشم و گوشها را بازکردند و دیدند که این سازمان امنیت، همانطور که مهندس بازرگان در مدافعات خود در دادگاه نظامی عشرتآباد گفت، چندان هم مرتب و منظم و قدرتمند نیست ـ این آبروریزی برای سازمان امنیت بود و اعلام ورشکستگیاش و البته نمیتوانست بدون عکسالعمل از طرف رژیم باشد. رژیم که از نهضت آزادی ایران دل خونی دارد، برای جبران ضعف خود در پیداکردن مجاهدین که پس از انجام مأموریت خود بدون گذاشتن ردپایی به سلامت به پایگاههای خود بازگشت نمودند، به حمله و یورش به فعالین نهضت آزادی ایران پرداخته است. و ازجمله دستگیرشدگان محمد مفیدی است.
اکنون سازمان امنیت با بیآبرویی هرچه تمامتر ادعا کرده است که ضارب سرتیپ جنایتکار طاهری را دستگیر کرده و جالبتر اینکه مدعی است که خود او نیز اعتراف کرده است که قاتل طاهری است! این ادعای سازمان ورشکسته امنیت به جند دلیل پوچ و سراپا دروغ است. خبر چنین است که «عنصر خرابکاری! بنام محمد مفیدی دستگیر شده و نامبرده اعتراف کرده است که ضارب طاهری است و بزودی پرونده وی (پس از جعل در سازمان امنیت) به مراجع قضایی (قصابخانهای بنام اداره دادرسی ارتش) ارجاع خواهد شد. اولاً اینکه سازمان امنیت از کجا میداند که محمد مفیدی اعدامکننده طاهری است در حالی که هیچگونه شهودی در حادثه وجود نداشت؟ نه در خبر زمان اعدام طاهری و نه در خبر ادعای دستگیری قاتل! هیچجا اسمی از شهود قضیه برده نشده. خود طاهری هم که بهدرک واصل شده و نمیتوانسته شهادت دهد. در خبر نیز چنین آمده که پس از کشتن طاهری و فرار با موتورسیکلت، همسر آن مرحوم! سرآسیمه از منزل خارج شد؟ تنها دلیلی که سازمان امنیت با الهام از داستانهای جنائی و پلیسی «شرلوک هلمز» ارائه میدهد این است که مفیدی خالی در صورت داشته و با عمل جراحی آن خال را از بین برده و بعنوان برگ مهم! باندهای روی صورت او را ارائه میدهد!
حقیقت اینست که مجاهد محمد مفیدی را آنچنان شکنجه دادهاند که یک چشم خود را از دست داده است و باندپیچیهای روی صورت او توطئهایست برای سرپوش گذاشتن بر روی این جنایت بزرگ سازمان امنیت، حقیقت دیگر اینست که سازمان امنیت در ادعای خود مبنی بر قلعو قمعکردن مجاهدین، بطور مفتضحانه شکست خورده است و با این عمل هم میخواهد دلیل قانونی! برای از بین بردن یکی از مجاهدین تراشیده باشد و مسئله مهمتر اینکه خود را در انظار قوی و شکستناپذیر جلوه بدهد و بقبولاند که هیچکس نمیتواند از چنگال او فرار کند! نکته قابل توجه اینکه ما روزنامههای مختلف را بررسی کردیم، خبر در تمام آنها، بدون پس وپیششدن حتی یک کلمه، یکسان درج شده حتی فرمبندی چاپ خبر، و این میرساند که سازمان امنیت خبری را در اختیار روزنامهها گذارده و آنها نیز به حسب صفت نوکرانه خود با گفتن (سمعاً و طاعهً) عین خبر را پخش کردهاند حتی عقلشان نرسیده و یا نخواستهاند که لااقل ظاهر خبر را بصورتهای مختلف درج کنند.
این اولین شاهکار سازمان امنیت نیست، قبلاً هم درباره شاهرخ هدایتی (مبارزی از چریکهای فدائی خلق) در حادثه بانک ملی شعبه صفویه نیز چنین ادعای پوچی شده بود و دو روز بعد از جریان حادثه، روزنامهها با آبوتاب و باز همه یکسان، نوشتند که قاتل رئیس بانک شناخته شد. آنهم به این ترتیب مسخره که: «مأمورین مقداری عکس به بقالی روبروی بانک نشان میدهند و بقال، عکس هدایتی را بعنوان قاتل، مشخص میکند» رئیس بانک در داخل ساختمان بانک کشته شده بود و چریکها پس از مصادره بانک فرار میکند. حال بقال از کجا تشخیص داد که از بین چریکهای مهاجم، این همانست که رئیس بانک را کشته است؟ خبر زمانی جالبتر شد که فردایش سازمان امنیت اعلام کرد که شاهرخ هدایتی دستگیر شد!
اگر سازمان امنیت هدایتی را میشناخت (زیرا عکسش بعنوان یکی از کسانی که احتمال میداد در این کار دست دارد و یا در تعقیبش هست به بقال نشان داده بود) چطور این همه مدت نتوانسته بود او را دستگیر کند ولی در عرض یک روز که از شناختنش گذشت او را دستگیر کرد؟ حال آنکه همچنانکه از اعلامیههای چریکهای فدائی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایران برمیآید، شاهرخ هدایتی چهار ماه قبل از این حادثه دستگیر شده بود و در زیر شکنجه شهید شده بود و یا دیگر رمقی نداشت.
این ادعاهای پوچ و سراسر دروغ، تماماً این مسئله را میرساند که سازمان امنیت به ورشکستگی گرائیده و ضعف شدید خود را در کنترل و پیشگیری عملیات جهاد مسلحانه خلق ایران کاملاً احساس میکند.
توطئه کثیف صهیونیزم و نئوفاشیسم در:
اخراج اعراب از آلمان
جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و شکست اعراب در روابط نیروهای مؤثر خاورمیانه تغییرات زیادی ایجاد کرد. بدنبال آن جنگ، اسرائیل سرزمینهای جدیدی را اشغال کرده است و بدون شرم و خجالت میگوید که حاضر نیست آنها را تخلیه نماید.
و این البته تجاوزی است آشکار و وقاحتی است اسرائیلیانه! اما برای مردم مناطق اشغالی ـ مثلاً غرب رودخانه اردن ـ چه فرق میکند که ملکحسین بر آنها حکومت کند یا گلدامایر. هر دو از یک منبع خمیرمایه گرفتهاند و بزکشده یک آرایشگر هستند. هر دو سرسپردگان یک آستانند و هر دو مردم را با گلوله وتانک و هواپیماهای ساخت یک کارخانه درو میکنند. برای این مسئله رهائی از چنگال اسرائیل، مقدمه رهائی از چنگال استعمار جهانی و امپریالیسم و استبداد و فساد داخلی است. مگر مردم ایران یا عربستان سعودی و یا شرق رودخانه اردن آزادند؟ موشهدایان و گلدامایر چه کاری میکنند که شاه ایران از انجام آن ابا دارد؟ بنابراین تا زمانی که حق حاکمیت ملی محرز نشده است و حکومت مردم بر مردم مستقر نشده است و ملتهای این منطقه حاکم بر سرنوشت خودشان نشدهاند، جنگ علیه اشغال سرزمینهای عربی توسط اسرائیل، تنها یک مرحله از مبارزه است و تنها یک بُعد از جنگ همهجانبه.
اگر مسجدالاقصی اینک در کنترل صهیونیزم ضداسلامی است، قبلاً در کنترل ملکحسین بود و امروز مسجدالحرام تحت کنترل حکومتی است ضداسلامی و منافق. و قرآن جنگ آشتیناپذیری با منافقین دارد و لبه تیز حملهاش همهجا بیشتر متوجه این گروه است.
اما حادثه ۱۹۶۷ همهاش شکست نبود. شکست بود برای حکومتهای عربی. شکست بود برای ناسیونالیسم عرب که فاقد تکیهگاه ایدئولوژیک است. اما برای مردم عرب فرصت جدیدی بود و این فرصت و تغییرات پرخیر و برکتی را در اردوگاه مبارزین انقلابی در منطقه، بطور عام، و در میان اعراب، بطور خاص، بوجود آورد. موجب شد که جنبش انقلابی در تمام منطقه عمق و گسترش تازه یابد. رهبری مبارزات اعراب از دست حکومتها خارج و به میان تودهها گسترش یافت و همین امر موجب رشد سریع سیاسی و انقلابی تودههای عرب و مسلمان در منطقه گردید. امپریالیسم، صهیونیسم و حکومتهای خودفروخته بزودی پی بردند که با چه مشکل جدیدی روبرو شدهاند. و چگونه حل مسئله خاورمیانه را برای آنها مشکلتر ساخته است. اگر در گذشته امکان داشت با توافقهای سیاسی میان این حکومت و یا آن دولت سروته قضیه را بهم بیاورند، امروز دیگر چنین امکانی وجود ندارد. صهیونیسم که منکر وجود فلسطین و آوارگان فلسطینی بود و میباشد، حالا خود را در شرایطی یافته است که مجبور میبیند با آنها روبرو شود. تحقق صلح دیگر در توافق بین تلآویو و قاهره، و یا واشنگتن و مسکو نمیباشد. و این البته مشکل است که امپریالیسم و صهیونیزم بدنبال راهحل آن بوده است و میباشد.
اما راهحل آنها چیست؟
نباید سادهلوحانه انتظار داشت که آنها راهحلی متناسب با منافع مردم منطقه درپیش گیرند. برعکس آنها میکوشند تا با کمک ارتجاع محلی به سرکوبی نهضت مردم عرب و فلسطین بپردازند. یورش و درهمکوبیدن نیروهای فلسطینی در سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ تظاهر راهحل آنهاست. در حالیکه دولتهای عربی سکوت کامل اختیار کرده بودند، و در حالی که ناوهای دریایی ارتش آمریکا در مدیترانه بحال آمادهباش بسوی سواحل لبنان نزدیک میشد، درحالیکه شوروی با فشار خود سوریه را از هر عملی بازمیداشت، نیروهای اردنی و اسرائیلی به دروکردن فدائیان پرداختند. هزاران نفر را کشتند. علیالظاهر پایگاه الفتح را متلاشی ساختند. فدائیان برخی به سوریه و لبنان و برخی به اسرائیل گریختند. از میان دود و آتش و خون، لبخند رضایتبخش حسین و اسرائیل و آمریکا ظاهر شد. همه خیال کردند که جنبش مُرد و تمام شد. اما آنها باز در ارزیابی خود اشتباه کردند. شکست با تسلیم فرق دارد. الفتح شکست خورد اما تسلیم نشد. این شکست نیز نظیر شکست ژوئن ۶۷ موجب تغییراتی در جریان مبارزه و اتخاذ تاکتیکهای جدید شد. تا قبل از حادثه سپتامبر سیاه ۱۹۷۰، تاکتیک کلی و عمومی الفتح عبارت بود از تمرکز نیروهای انقلابی، ایجاد پایگاههای مشخص، هدایت عملیات بر ضد دشمن از این پایگاهها و در یک محوطه محدود سرزمینهای اشغالی آنهم در قلب کشور اسرائیل رهبری انقلاب و همچنین تودههای فلسطینی تصور میکردند که آنقدر قوی هستند که میتوانند نیروهای خود را در یکجا متمرکز سازند و در عینحال علیه ضربات دشمن مقاومت کنند. در پروسه جنگهای چریکی، در مرحله اول عملیات که نیروهای مجاهد هنوز ضعیف هستند، اصل پراکندگی نیروها و تاکتیک بزن و فرار کن (جنگ و گریز) حاکم است. در این مرحله، مجاهد همهجا هست اما هیچکجا نیست که دشمن بتواند بر او مستقیماً حمله کند. با توسعه انقلاب و کسب قدرت، در مرحله دوم، نیروهای انقلابی، در سرزمینهای آزادشده متمرکز میشوند. در این مرحله توازن نیروها میان مجاهدین و ضدانقلاب طوری است که ضدانقلاب قادر نیست که نیروهای مجاهد را محاصره کرده و با ضربات خود متلاشی سازد. اما تمرکز زودرس نیروهای مجاهد، بدون در نظر گرفتن رابطه توازن قوا موجب شکستهای سنگین برای مجاهدین خواهد بود. در انقلاب یونان بعد از جنگ جهانی دوم، این اشتباه تاکتیکی موجب شکست کامل انقلابیون گردید. در فلسطینی، سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ نشان داد که توازن قوا هنوز به نفع ضدانقلاب است. لذا بعد از این شکست نیروهای انقلابی در فلسطین مجبور بوده و هستند که به مرحله اول عقبنشینی کنند و از اصل پراکندگی نیروها تبعیت نمایند. اما مسئله فلسطین دارای ویژگیهای خاصی است به این عبارت که، جنگ فلسطین، جنگ داخلی، به معنای کلاسیک نیست که نیروهای انقلابی علیه حکومت ضدملی و ضدتودهای در جنگ و جهاد باشند. جنگ فلسطین نهضت مقاومت نیز نمیتواند باشد، چه، مردم فلسطین از سرزمینهای خودشان رانده شدهاند. جهاد آنها همچنین جهاد آزادیبخش علیه یک ارتش اشغالگر خارجی ـ نظیر ژاپون در چین در سالهای جنگ جهانی ـ نمیباشد. همه اینها ویژگیهای خاصی را به مسئله فلسطین داده است. از جانب دیگر، دشمن مردم فلسطین تنها در خود اسرائیل محصور نمیباشد. دشمن در تمام جهان پراکنده است، مواضع او در همهجا پراکنده است و این خود ویژگی خاص دیگری از مبارزه مردم فلسطین است. بر این اساس، تاکتیک پراکندگی نیروهای رزمنده فلسطین، پراکندگی در سطح جهانی است نه در یک منطقه محدود. اکنون فلسطینی همهجا هست و هیچجا نیست. مواضع دشمن، افراد، ساختمانها و منابعش در همهجا هست و در هر کجا که ضربهپذیر است باید به او ضربه زد. دشمن را در هر کجا که یافت میشود با شیوه تهاجم و فرار باید کوبید و فرار کرد و به او ردپا نداد. و این منطبق است با اصل پراکندگی نیروها در جنگهای پارتیزانی، در سطح جهانی. ناگهان دشمن ـ صهیونیزم و پشتیبانانش ـ که تا دیروز تنها در عمان و تلآویو انتظار حمله فدائیان فلسطین را داشتند خود را در برابر یک پدیده تازه یافتند. بجای آنکه مجبور باشند اصول امنیت را تنها در مرزها و خیابانهای خودشان رعایت کنند، یکباره همهجا برای آنان ناامن شده است، از هواپیماها، علما تا ورزشکاران و… تمام ساختمانهایشان. همهجا ضربهپذیر است. البته آنها بههیچوجه چنین پدیدهای را پیشبینی نمیکردند. حادثه مونیخ ضربهپذیری دشمن را به خوبی نشان داد و نگرانی او را درباره تاکتیکهای جدید به حد اعلای خود رسانید. و این البته نمیتواند بدون عکسالعمل باشد.
عکسالعمل شدیدی که اسرائیل و فاشیسم آلمان و امپریالیسم آمریکا علیه باصطلاح «تروریسم بینالمللی» نشان دادند انعکاس ترس و وحشت آنها و مبین تأثیر تاکتیکهای جدید انقلابی است. حادثه مونیخ تنها بهانهای بدست آنها داده است تا کلیه امکانات و نیروهای خود را برای مقابله با تاکتیک جدید فلسطینیها بسیج نمایند. عکسالعمل اسرائیل بمبارانهای مکرر هوائی مناطق بیدفاع در سوریه و لبنان که نشاندهنده خشم و درندگی صهیونیزم میباشد، اما در عینحال مبین لاعلاجی و در گل واماندگی او نیز میباشد.
هماکنون در سطح جهانی تبلیغات شدیدی علیه اعراب آغاز شده است. نئوفاشیسم در آلمان از همهجا سریعتر و شدیدتر علیه اعراب جبهه گرفته است. دولت آلمان سازمانهای دانشجویان و کارگران فلسطینی را غیرقانونی اعلام کرد و اموال آنها را مصادره نموده است. گروههای زیادی را از دانشجویان فلسطینی و کارگران و فعالین را بدون هیچگونه اطلاعی با شبیخون زدن به منازلشان دستگیر و به سرعت به مقامات اردنی در عمان و یا اسرائیل تحویل دادهاند. از سرنوشت این افراد کمترین اطلاعی در دست نیست.
عملیات ضداعراب تنها به آلمان محدود نمیوشد. در فرانسه و ایتالیا، گانگسترهای صهیونیست به افراد و مراکز فلسطینیها و اعراب حمله بردهاند. در ایتالیا یکی از فعالین الفتح را در کنار در ورودی آپارتمانش کشتند. در پاریس مغازه آنها را آتش زدند. در آمریکا اداره مهاجرت ویزای برخی از دانشجویان عرب را لغو و آنها را اخراج نموده است.
اف.بی.آی. (اداره کارآگاهی آمریکا) جمع کثیری را تحت کنترل و فشار قرار داده است. این فشار در بروکلین نیویورک که تعداد اعراب قابل توجه است خیلی شدیدتر و وسیعتر میباشد. حملات ضدعربی در آمریکا، بخصوص جنبه ضداسلامیاش قویتر است و در رابطه با رشد سریع اسلام در میان سیاهان آمریکا میباشد. سیاهان آمریکا بدنبال پذیرش اسلام، بینش سیاسی ضدصهیونیزم و موافق اعراب پیدا میکنند و این موجب نگرانی شدید یهودیان آمریکائی شده است. در اینباره بحث دیگری ضروری میباشد. اما حادثه مونیخ به یهودیان آمریکا بهانه داده است که فعالیت اعراب را به مقدار قابل توجهی محدود سازند.
تاکتیک پراکندگی نیروها در سرتاسر جهان، از یکطرف موجب نگرانی شدید دشمن و اعمال فشارهای همهجانبه در سطح جهانی شده است اما از جانب دیگر باعث آن شده است که نیروهای مترقی در سرتاسر جهان به حمایت اعراب برخیزند و این خود جنبش ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی را به مقیاس وسیعی تشدید نموده است.
در جریان اخراج اعراب از آلمان غربی و فشارهای متعدد، از طرف نیروهای مترقی نمایشات وسیعی ترتیب داده شد در یکی از شهرهای آلمان، ۲۰ هزار نفر علیه عملیات دولت در تظاهرات شرکت کردند. در پاریس، انگلستان، هلند، سوئیس، سانفرانسیسکو، لوسآنجلس، واشنگتن، نیویورک، اعتصاب غذا و یا تظاهرات انجام گرفته است. در عراق مقر سازمان ملل متحد برای چند ساعتی اشغال شد. لیبی اعلام کرده است که در صورت ادامه فشار ضداعراب، تمام سرمایهگذاریهای آلمان در لیبی را مصادره و ملی اعلام خواهد کرد. مصر و سوریه و لیبی مشترکاً اعلام کردهاند که اگر آلمان اخراج اعراب را متوقف نکند، آنها نیز همان رفتار را با اتباع آلمانی بعمل خواهند آورد. در فرانسه پنجتن از اعضای نهضت مقاومت فرانسه (در طی جنگ دوم جهانی) منجمله پروفسور «ونسان مونتی» بعنوان اعتراض به اعمال وحشیانه دولت آلمان علیه اعراب، به سفارت آلمان در پاریس میروند (مونتی از پشتیبانان جدی نهضتهای ضداستعماری مردم خاورمیانه است و بعلت موضعگیریهای ضدصهیونیستی و پشتیبانی از مردم فلسطین، بارها از طرف گانگسترهای صهیونیست تهدید به قتل شده است).
همه اینها نشاندهنده آنست که مبارزات انقلابی مردم فلسطین به مرحله جدیدی وارد شده است، مرحلهای که بدونشک کلیه مبارزین انقلابی میتوانند نقش مؤثری در آن داشته باشند و متقابلاً، جنبش مردم فلسطین در این مرحله میتواند به سهم خود، کمکهای ذیقیمتی به سایر جنبشهای انقلابی بنماید. در تظاهرات ضدآلمانی اخیر، نمونههای بارزی از این نوع همکاری مشاهده گردیده است. بخصوص شرکت فعالانه دانشجویان ایرانی در تظاهرات، بسیار امیدبخش میباشد. و ما بسهم خود این همکاری و پشتیبانی دانشجویان ایرانی را از جنبش اعراب تأیید مینمائیم.
مطمئن هستیم که ملل محروم و استعمارزده جهان، بخصوص آنها که بخاطر اشتراکات ایدئولوژیکی اسلامی دارای پیوندهای عمیقتری هستند، میتوانند جبهه مشترک و واحدی علیه امپریالیسم و ایادی آنها ایجاد نمایند. تشکیل چنین وحدتی در عمل، بین تمام نیروهای مسلمان و ضداستعمار بدون شک جهش بزرگی در مبارزات آزادیبخش مردم ما خواهد بود.
اعلامیه مجاهدین خلق ایران درباره شهادت رضائی
«انی لااری الموت الاسعاده و الحیوه مع الظالمین الاّ برما.» من مرگ در راه عقیدهام را جز رستگاری نمیبینم و همزیستی و مسالمت با ستمکاران برای من جز ذلت و خواری نیست (از آخرین کلمات حسینبن علی(ع) سرور آزادگان در روز خونین عاشورا).
«میدانم که مرا بعد از این دادگاه شکنجه خواهند کرد و خواهند کشت. بگذار شکنجه کنند، بگذار رگ و پوست ما را در راه خلق فدا شود تا ظلم هست مبارزه هم هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی هست، ولی سرانجام پیروزی متعلق به خلق خداست. این را من نمیگویم تاریخ میگوید، این را نبرد قهرمانانه خلق ویتنام میگوید، این را خلقها میگویند و خلقها حقیقت را میگویند.
(از آخرین کلمات مهدی آزاده در بیدادگاه ضدخلقی شاه جنایتپیشه)
مهدی رضائی نه اولین قربانی خلق ماست و نه آخرین آن. اما مهدی از جمله عزیزترین و دلاورترین قربانیان و شهدای سرفراز خلق ماست. شهادت معصومانه مهدی جوانمرد در زیر شکنجههای سبعانه عمال استعمار داغ ننگی بود بر پیشانی نوکران استعمار. داغ ننگ و نفرتی بود بر پیشانی کثیف محمدرضاشاه این پیرکفتار خونخوار استعمار. مهدی ۱۹ ساله فرزند قهرمان دلیر خلق ما، در آغاز جوانیش قربانی شد تا پیرکفتاران خونخوار آسوده بخوابند و فارغبال وطنفروشی و هرجائیگری کنند. مهدی برادر ۱۹ ساله همه انقلابیون ایران خون پاکش را ریخت تا دلالان استعمار و مزدوران بیگانه حد دشمنی خود را با خلق ما نشان داده باشند و به خیال خود ضربتی دیگر بر پیکر انقلاب زده باشند. فرزند ۱۹ ساله زحمتکشان ایران، برادر جوان بدیعزادگانها، احمد رضائیها، حنیفنژادها، احمدزادهها، پویانها، و صدها شهید دلاور خلق جان خود را فدا کرد و با خون پاکش پرچم انقلاب مسلحانه خلق ایران را گلگون نمود، تا از سوئی اصالت پیکار مقدس و قهرمانانه خلق ما نموده شود، و از سوئی دیگر دشمنی محمدرضاشاه را با زحمتکشان و فرزندان دلاور خلق نشان دهد. آری همه اینها نموده شد. اما باز نه پیرکفتاران خونخوار میتوانند آسوده بخوابند و فارغبال هرجائیگری کنند و نه دلالان استعمار میتوانند انقلاب ما را نابود سازند. انقلاب به پیش میتازد و راه خود را سرسختانه بازمیکند. این را پیام مادر رضائیها و ایستادگی مهدی ۱۹ ساله در زیر شکنجههای سبعانه نشان میدهد. مادر مهدی دلیر و احمد دلاور بود که گفت: «هرگز تفنگهاتان را بر زمین نگذارید» و مهدی هرگز تفنگش را بر زمین نگذاشت. مهدی صادقانه و دلاورانه تفنگ برادران انقلابیش را تا دم مرگ بر دوش داشت و امروز این تفنگ مهدی است که بر دوش برادران انقلابیش و در راه پیروزی پیکار مقدس و هدفهای عادلانهاش حمل میشود.
اگر در خیابانهای تهران مهدی قهرمان تفنگ بدوش داشت در دخمههای تاریک شکنجهگاه قرون وسطائی شاه دژخیم، به سلاح خشم و نفرت مسلح بود و این خود برای دشمنان قسمخورده و خونخوار مردم خطرش کمتر از تفنگ نیست. خشم و تنفر مهدی دلیر نسبت به دشمنان خلق در اسارت، سلاح اوست و او به پاسداری پیام مادر شیردلش و به یاری ایمان خللناپذیرش به انقلاب و به خلق، هرگز این تفنگ را بر زمین نمیگذارد و… نگذاشت. جاویدان باد یاد مهدی دلیر! نه وعده و وعیدهای وسوسهگران «سازمان امنیت برای دشمنان خلق» و نه شلاق و منقل برقی شکنجهگران محمدرضاشاه خونخوار هیچیک نتوانست مهدی قهرمان را خلعسلاح کند. مهدی علیرغم جوانیش نمونه یک مجاهد منضبط، قاطع و شجاع بود. او را در بدو دستگیری ۱۱ ساعت (از ساعت ۶ بعدازظهر تا ۵ صبح روز بعد) وحشیانه شلاق زدند و با منقل برقی سوزاندند. اما مهدی رازدار لب به سخن نگشود، که نگشود. در ساعت ۲ بعداز نیمهشب مهدی دلیر را در حالی که پاسبانی پیکر نیمهجانش را بر کول گرفته بود به خیابانها آوردند تا محل اختفای یارانش را و بخصوص برادرش رضا را نشان دهد. بسی بیشرمی و وقاحت! یارانش اگرچه به پیروی از یک اصل مطلق انقلابی تغییر مکان داده بودند ولی ما هرگز عظمت روح مهدی دلیر را درک نکرده بودیم. ما هرگز شخصیت رازدار و سرشار از احساس مسئولیت مهدی دلیر را نسبت به خلق و انقلاب تا این حد نشناخته بودیم. مهدی دلیر با اینکه اطلاعات قابلتوجهی از یارانش در سینه داشت، اما هیچیک از این اطلاعات بدست دشمن نیفتاد. چه کسی عظمت این مقاومت مردانه و این رازداری جوانمردانه را خواهد دانست؟ عظمت این مقاومت مردانه را علیاصغر بدیعزادگان شهید میفهمد که در زیر سبعانهترین شکنجهها لب رازدارش باز نشد عظمت این مقاومت مردانه را مسعود احمدزاده میفهمد که در زیر وحشیانهترین شکنجهها لب نگشود. عظمت این مقاومت مردانه را صدها شهید انقلابی درک میکنند که طی یکسال گذشته وحشیانهترین شکنجهها را بجان خریدند ولی تن به خیانت ندادند.
…. ولی همه اینها دلیل بر خشم این کفتار خونخوار استعمار «محمدرضا شاه، نسبت به مهدی دلیر نبود. دشمن از مهدی کینهای عمیقتر بدل داشت. زیرا مهدی برادر مجاهد شهید احمد رضائی بود که زخمی عمیق بر پیکر پوسیده دشمن زد. مگر احمد نبود که با شهادت حماسه آمیزش با کشتن چهار جلاد خونخوار شاه و زخمی کردن عدهای از آنها، نه پیکرش، نه اسلحهاش را و نه اسرارش را، هیچکدام را بدست دشمن نداد. اسلحهاش شمش قطعه شد، بدنش تکهتکه شد و به این ترتیب اسرار خلق را در سینه رازدارش تا به ابد محفوظ نگهداشت. مگر مهدی دلیر برادر رضا نبود که با فرار از دست دشمن پرنخوت و خونخوار زخمی دیگر بر پیکر پوسیده رجالهگان استعمار وارد ساخت. مگر ژنرال پرایس جاسوس جنایتکار، فرمانده پایگاههای هوائی استراتژیک آمریکا بدست برادران مجاهد مهدی اعدام نشد. مگر محمدرضا میتواند پذیرائی جانانهای که یاران انقلابی مهدی از ارباب جنایتکارش نیکسن به عمل آوردند، فراموش کند. مگر سرتیپ طاهری دژخیم، چشم و چراغ پلیس ضدمردمی و سفاک محمدرضا شاه ۲۰ روز قبل بدست یاران مجاهد مهدی اعدام نشد که این عمل رعشه بر اندام پلیس خونخوار شاه افکنده بود. مگر مهدی همان رزمآور دلیر نبود که سه هفته قبل از دستگیریش در همان خیابان خورشید با مزدوران شاه و امپریالیزم دلاورانه جنگید و گریخت و خفت و خواری نصیب آنان ساخت. مگر مهدی همان دلاوری نبود که سه هفته بعد از همین تاریخ طی پیکاری در همان خیابان خورشید درسی خفتبار و بندآموزی به دشمن داد.
همه اینها باضافه خشم و کینهای که محمدرضا شاه از رزمندگان دلاور خلق ما به دل داشت موجبات کینه و خشمی بود که محمدرضا شاه و استعمار به یکباره از مهدی جوان به دل گرفته بودند و با این تصور که مهدی جوان است و کمتجربه، مهدی جوان است و کمطاقت، امید داشت که با فریب و شکنجه او را وادارد که به خلق و به یاران انقلابیش پشت کند و تن به خیانت دهد.
دشمن بعد از همه شکستها و خواریها میخواست از وجود مهدی پلی برای پیروزی ضدانقلاب بسازد ولی مهدی به رسالت انقلابی خود آشنا بود. چهار ماه شکنجه و عذاب وحشیانه نتوانست روحیه و اراده پولادین مهدی دلیر را در کوره ضدانقلاب ذوب کند. چهار ماه شکنجه وحشیانه نتوانست پیوند آهنین مهدی دلیر را با خلق قهرمان و یاران انقلابیش پاره کند. انواع پرتنوع شکنجه، از شلاق و منقل برقی و آلات شرمانگیز دیگر نتوانست یکدم شعلههای سرکش خشم مهدی را نسبت به دشمنان خلق خاموش سازد. او تا دم شهادت مسلح بود. مسلح به سلاح خشم و نفرت، مسلح به سلاح عشق و ایمان. او تا دم شهادت در میدان نبرد انقلاب و ضدانقلاب مردانه جنگید. سلاح مهدی در این پیکار خشم و نفرت و عشق و ایمان عمیقش به خلق و انقلاب بود و پهنه این میدان به گستردگی روح پرعظمتش بود. او سرانجام در این نبرد پیروز شد و جوانمردانه از شرف و حیثیت خلق و انقلاب دفاع کرد. مهدی قهرمان پولادین ارادهای بود که تنها مهار ارادهاش را بدست خلق و انقلاب سپرده بود. تنها در راه خلق و بخاطر خلق بود که نازکدلتر از یک کودک یتیم در غم محرومان و گرسنگان میگریست. اما مهدی در برابر دشمنان خلق نه ضجه کرد و نه گریست و نه تسلیم شد. دلاوری مهدی ۱۹ ساله و مقاومت جوانمردانهاش در زیر سبعانهترین و بیسابقهترین شکنجهها نقطه پایانی بود بر تمام بهانهجوییهای خائنانه و زبونانه کسانی که به بهانه سختی شکنجه و غیرقابل تحمل بودن شکنجه تن به خیانت میدهند و به خلق خود پشت میکنند. رزمندگان انقلابی ایران از مهدی رضائیها آموختند که میتوان انقلابی بود و انقلابی باقی ماند میتوان در صف خلق بود و تا دم مرگ در صف خلق باقیماند. میتوان مرگ را پذیرفت، شکنجههای سعبانه را تحمل کرد اما خیانت نکرد، اما به خلق پشت نکرد. آیا محمدرضا شاه ـ این کفتار پیر و خونخوار ـ توانست از این جوان دلاور و رزمجو، به سود خود کوچکترین بهرهای بگیرد؟ مهدی پای میفشرد که جان خود را در راه خلق خود بدهد اما دست بدست دشمن ندهد و نداد. پیکر مقاومتی در زیر شکنجههای نوکران استعمار چاکچاک شد اما هیچگاه ضجه نکرد. اولین کلماتی که مهدی دلیر بعد از بههوشآمدن از شکنجههای ۱۱ ساعته به زبان آورد آوای یک قهرمان پیروز بود که از نبردی سهمگین سرافراز و پیروزمند بیرون آمده باشد. او در حالی که به زحمت روی زمین و روی سینه پر از زخم و جراحتش میخزید و اجازه نمیداد زندانبانان در راه رفتن به او یاری دهند وقتی که از کنار سلولهای شکنجهگاه پلیس عبور میکرد فریاد میزد: «بچهها مقاومت کنید. اینجا میدان نبرد سهمگین خلق با دشمنان قسمخورده خلق است. درود بر کسانی که حتی در زیر سبعانهترین شکنجهها لب به سخن نگشودند و رازدار و استوار باقی ماندند». و در همین حال بود که شکنجهگر با لگد دندانهای مهدی دلیر را خرد کرد ولی مهدی آوایش را که با خون رنگ گرفته بود همچنان سرمیداد. در حالی که روی استخوانهای پاهای بدون گوشت و زخمدارش بلند شده بود، گردن شکنجهگر را در حلقه بازوان لاغرش تا آنجا که توان داشت فشرد. ولی نه مهدی دیگر توان داشت و نه یورش سایر شکنجهگران اجازه داد که مهدی دلاور موفق شود و به این ترتیب همرزمان مهدی دلیر از روزنه دخمههای تاریک شکنجهگاه شاهد دلانگیزترین حماسهها بودند. شاهد اوج صداقت و ایستادگی و تهور فرزندان دلاور خلق، شاهد زبونی دشمن پرنخوت و خونخوار و شاهد پیروزی خلق بر دشمنان خلق بودند.
فریاد مهدی دلیر به آوای مادر قهرمانش در گوش فرزندان خلق ایران تا ابد طنینانداز است که «هرگز تفنگهاتان را بر زمین نگذارید». خون مهدی قهرمان ستاره سرخی است که بر پهنه پرچم مبارزات خلق ما نشانده شد و این پرچم را برافراشتهتر، راه را هموارتر و تودهها را خشمگینتر و مصممتر ساخت. خون فرزندان دلاوری چون مهدی پشتوانه پیروزی فردای خلق ماست. بگذار نهتنها مردم ایران، مردم سراسر جهان بدانند که محمدرضا شاه این پیرکفتار خونآشام، این نوکر مزدور استعمار در این سرزمین چه میکند. بگذار آنکه در ویتنام همسنگر مهدی است، آنکه در فلسطین همرزم مهدی است، آنکه در ظفار همآرمان مهدی است، آنکه در موزامبیک هدف انسانی مهدی را دارد، بگذار تمامی زحمتکشان دنیا بدانند که ظهر روز چهارشنبه ۱۵ شهریور، مهدی، رزمنده معصوم و دلیر خلق ایران را در زیر شکنجههای دشمنان بشریت، جانیان جهانی، کشتند و سپس هراسان خبر اعدامش را سه روز بعد از پایان آخرین بیدادگاه ساعت ۵ صبح روز پنجشنبه ۱۶ شهریور اعلام کردند.
…. و به این ترتیب نهتنها محمدرضا نتوانست به حیثیت انقلابی او و یارانش لطمه وارد سازد بلکه نظر همان افکار بینالمللی و داخلی را که محمدرضا شاه قصد فریبشان را داشت، هرچه پرنفرتتر و خشمگینانهتر متوجه وجود پلید و خونخوار خود ساخت.
مقاومت دلاورانه مهدی و ادامه پیکار عادلانه وی در بیدادگاه ضدخلقی شاه به دلایل موج تهمت و دغلکاری دشمن علیه مهدی بود. و ما را بیاد این کلام یک انقلابی بزرگ میاندازد که: «ما هرچه بیشتر مورد آزار و طعن و لعن و نسبتهای ناروای دشمن واقع شویم، حقیقت این است که او را بیشتر خشمگین کردهایم».
محمدرضا شاه کفتاروار مهدی دلیر و معصوم را در زیر شکنجه تکهتکه کرد تا نیکسون خونخوار به وفاداریش اعتماد کند. ننگ بر شما رَده جنایتکاران! خون رضائیها را از زیر ناخنهایشان بیرون میکشیم. شما دشمنان قسمخورده خلق از این کشتار هیچ بهرهای نخواهید گرفت. مطمئن باشید! مطمئن باشید! خلق ایران مصمم گشته است خود را آزاد کند و از قربانی دادنهای انبوه نمیهراسد. مهدی دلیر در آغاز حیات فخرآمیزش شهید شد، اما انقلاب ایران شهید نشد و شهیدشدنی هم نیست. مهدی ۱۹ ساله دلیر، در فاصله عمر کوتاهش ثمره حیات انقلابی صدسالهای را پیمود، اگرچه طول عمر مهدی کوتاه بود ولی از عرض از آنچه که بتوان تصور کرد گستردهتر بود. مهدی به رزمندگان انقلابی ایران میآموزد: درس پایداری، درس ایمانداشتن به خلق، درس مرگ را پذیرفتن اما همزیستی با دشمن را نپذیرفتن. و خود آنرا از پیشوای بزرگش حسینبن علی(ع) آموخت و این آخرین کلام مهدی در بیدادگاه ضدخلقی شاه است: «خداوند اراده کرده است که ستمدیدگان را وارثین برحق جهان سازد. خلقها مجریان این اراده الهی هستند. هدف ما چیزی جز بهروزی خلق، جز درهمشکستن هرگونه روابط ظالمانه اجتماعی و اقتصادی و استوار ساختن تعالیم انقلابی اسلام در جامعه نیست. جامعهای آزاد، بیطبقات و توحیدی، جامعه ایدهآل ماست».
«یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سرما به دار سازد آونگ»
گرامی باد یاد مهدی پاک و دلیر
پیروز باد انقلاب مسلحانه خلق ایران
مرگ بر پیرکفتار خونخوار استعمار، مرگ بر امپریالیسم
«مجاهدین خلق ایران»
۲۰/۶/۵۱
آشفتگی شاه از محاصره روسها و مسافرت به مسکو
تایمز لندن ۱۵ اکتبر ۷۲
فردا شاه برای یک مسافرت دهروزه به مسکو میرود. طول این مسافرت دقیقاً طوری تنظیم شده است که درست برابر طول مسافرت فرح به چین باشد. اگرچه مطبوعات ایران که تحت کنترل دولت هستند، بعنوان پیشدرآمد سفر شاه به روسیه، درباره روابط دوستانه دو کشور قلمفرسائی میکنند اما روابط این دو بندرت در طی دهسال گذشته به حد فعلی تیره بوده است.
هم شاه و هم وزرایش در تبادلنظر با قدرتهای غربی، ترس و نگرانی خود را از در محاصره بودن روسها مطرح کردهاند. آنها ایراد میگیرند و اعتراض میکنند که غرب در برابر نفوذ روسیه به خلیجفارس و اقیانوس هند به اندازه کافی هوشیاری نشان نمیدهند. حتی دیپلماتهای روسی در تهران میگویند که کوشش آنها در مطمئن ساختن ایران به اینکه پیمان دوستانه روسها با عراق ـ که در ماه آوریل به امضا رسید ـ برعلیه ایران نمیباشد، با سردی روبرو شده است.
آشفتگی شاه برمیگردد به زمان امضای پیمان روسیه و هند در سال قبل و متعاقب آن تجزیه پاکستان که به منزله نزدیک شدن مرز نفوذ روسها به سرحدات شرقی ایران تلقی شده است اما هیجان ایران متعاقباً بعد از امضای پیمان روسیه و عراق تشدید شده است. رادیوی دولتی عراق، ایرانیان را دعوت کرده و تشویق نموده است که رژیم شاه را سرنگون کنند با گروههای مجاهدین و چریکها که علیه رژیم فعالیت میکنند همکاری نمایند. شاه همچنین از تحویل اسلحه و مهمات به سوریه دچار نگرانی شده است. آنچه که مقامات رسمی ایران را درباره پیشآمدهای اخیر نگران و دچار ناراحتی عصبی مینماید، امکان اتحاد و همکاری ناسیونالیسم عرب با کمونیسم توسعهطلب است که منجر به جدائی و تنهائی خطرناک ایران خواهد شد. شاه ـ بخصوص ـ ترس از آن دارد که موقعیت جدید روسها در عراق به آنها این فرصت را بدهد که از عدم ثبات و یا انقلابات در شیخنشینهای سواحل جنوبی خلیجفارس و یا عربستان سعودی بهرهبرداری کنند در عمق ذهن شاه خاطره تبلیغات خصمانه جمال عبدالناصر در اواخر دهه ۱۹۵۰ علیه ایران میباشد که بدنبال آن انقلاب یمن و رشد ناسیونالیزم رزمنده عرب در خلیجفارس بوقوع پیوست. احساس تنهائی شاه در این اواخر، تقریباً بدنبال جنبش مجاهدین شهری در ایران واقعاً خیلی شدیدتر شده است بطوریکه منجر به ایجاد یک حلقه هیبتانگیزی از مأمورین امنیتی در اطراف او ـ هر موقع که از کاخ اختصاصیاش خارج شود ـ شده است.
ارزیابی شاه از وسعت تهدید روسها بدونشک اغراقآمیز است. اما در جهت تأثیرش در سیاست خارجی ایران بسیار مهم است. یکی از نتایج مشغولیت ذهنی شاه درباره خطرات محاصره او، برنامه وسیع خرید اسلحه ـ بطور عمده از بریتانیا و آمریکا ـ میباشد. خرید این سلاحها، از نظر شاه، بدینمنظور است که ایران را در ظرف پنجسال آینده بزرگترین قدرت نظامی خاورمیانه بسازد. خرید این سلاحها، همچنین اینطور تعبیر شده است که، اکنون که دشمنی و خصومتهای شدید ضدانگلیسی (در منطقه) موجب خروج نیروهای بریتانیا از خلیج و رفع اختلاف درباره برخی از جزایر خلیج به نفع ایران شده است، ایران جای بریتانیا را خواهد گرفت و ایران از نفوذ انگلستان در خلیج و شیخنشینها برای توسعه نفوذ خود استفاده خواهد کرد. در سایه همین سیاست است که شاه از مخالفت خود درباره استقرار و ایجاد پایگاه دریایی آمریکا در بحرین، بجای انگلیس، دست برداشته است. یک هدف دیگر شاه از مسافرت به مسکو، اگراندیسمان نمایش تمایلات دوستانه مشترک (ایران و روسیه) میباشد که نزدیکی و موافقت با روسها در اوائل سالهال ۱۹۶۰ نتیجهاش این بود که به صورت یکسری از معاملات و قراردادهای تجارتی منعکس گردید و درنتیجه قراردادهایی نظیر ذوبآهن در اصفهان و کارخانه ابزارو آلات در اراک بازاء گاز ایران برای روسیه، بسته شد. امروز ایران دومین طرف بزرگ معاملات اقتصادی روسیه در خاورمیانه میباشد. بنابراین در جریان مسافرت شاه امکان تنظیم قراردادهای جدید اقتصادی وجود دارد. از فشار روسها برای سفر شاه به مسکو (تأکید از مترجم است) اینطور استنباط میشود که رهبران روسیه به سهم خود ترس آن را دارند که در برقراری موقعیتهای جدیدشان در خاورمیانه و هند به حدی جلو رفته باشند که روابطشان با شاه به خطر افتاده باشد. روسها همچنین بدونشک میخواهند که اثرات اضافی سفر نیکسون را به ایران در ماه جون گذشته و سفر شاه را به لندن در همان ماه و سپس سفر اخیر فرح را به چین، جبران کنند.
اسرائیل و کردهای عراق
از: جک اندرسون ـ واشنگتن
اسرائیلیها نهتنها براعراب در میدان جنگ، بلکه در گوشه وکنار بازارها و در پشت پستوها، در آنجاها که برای قرنها مرکز تحریکات و آنتریکهای خاورمیانه بوده است، چیره شدهاند. مأمورین اسرائیلی، مهاجرینی که خانواده آنها برای نسلها در سرزمینهای عربی زندگی کردهاند و اطلاعات کاملی از لهجههای (عربی) و آداب و رسوم اعراب دارند ـ آنها موفق شدهاند که در حکومتهای عربی به آسانی رخنه کرده و بر خصوصیترین ـ دوائر دسترسی پیدا نمایند. مثلاً بعنوان نمونه انورسادات رئیسجمهور مصر بندرت حرکتی را انجام میدهد که گزارش آن به سازمان جاسوسی اسرائیل نرسد. قوت سلف او، جمال عبدالناصر، قبل از آنکه از رادیو قاهره اعلام گردد به اطلاع تلآویو رسیده بود.
اسرائیلیها همچنین در استفاده از اختلاف اعراب و تفرقهافکنی و بجانهم انداختن آنها علیه هم، استاد و خبره هستند. بطور مثال یک نمونه از آن قبایل کرد ساکن کوهستانهای شمالی عراق میباشند. هر ماه یک مأمور مخفی اسرائیلی از طریق ایران به کوهستانهای مزبور سرازیر میشود تا پنجاه هزار دلار مقرری رهبر کردها (ملامصطفی بارزانی) را به او بپردازد. این مقرری ادامه مخالفت کردها را علیه حکومت عراق، که با قدرت نظامی مخالفت اسرائیل است، تضمین مینماید. نمونهای از گزارشات سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) درباره این فعالیتهای مخفی بشرح زیر است:
ـ …. یک افسر اداره جاسوسی اسرائیل … به مرکز بارزانیها در (حاجی عمران رفت که مقرری ماهیانه حکومت اسرائیل را به بارزانی تحویل دهد…
ـ …. مأمور …. بطور منظم مقرری ماهیانه بارزانی را تحویل میدهد… بعد از بازگشت مأمور به تهران گزارش داد که بارزانی به جمعآوری نفرات و سلاح، بمنظور مقابله با یک حمله احتمالی عراق… ادامه میدهد… حداقل در یک مورد، ژنرال (ذوی ذمیر) رئیس اداره جاسوسی اسرائیل با مصطفی بارزانی در مرکز استحکاماتش ملاقات کرده است. (سیا) گزارش میدهد که «… یکی از هدفهای ژنرال (ذمیر) این بود که بارزانی به یهودیان عراق کمک کند که از عراق به اسرائیل مهاجرت کنند. ژنرال (ذمیر) همچنین بدنبال آن ملاقات بود که از تعقیب و استمرار مخالفت کردها با رژیم عراق، از طرف بارزانی اطمینان حاصل نماید…».
از محرم تا… محرم
محرم ماه خون ماه قیام پیشوای ما حسین آغاز میگردد
و ما پویندگان راه حق امسال
درون محبس دژخیم استعمار
با شوری دگر این ماه را تعظیم میداریم
میاندیشیم در تاریخ و میبینیم
که شمس انقلاب کربلا هموا تابانست
و در هر سالگردی از محرم پرتوش روشنگر راه جهاد هر مسلمانست
جهاد حق علیه ظلم
نبرد خلق با عمال استعمار
* * * * * *
بیاد آریم آن ماه محرم نیمه خرداد
خروش خشم انسانهای آزاده
خمینی و …. خمینیها
دلیری و دلیریها
و در این راه چندی بعد
امانی و بخارائی
و همرزمان و یارانی چون اسکندر
صفائی، سالمی، پویان
کتیرائی و همراهان
دلیرانی که در راه نجات خلق جان خود فدا کردند
و «احمد» اولین یار شهید ما
آری باز میبینیم که شمس انقلاب کربلا همواره تابان است
و اکنون ما و استمرار امر انقلاب حق و میگوییم
«حسین» ای انقلابی مرد آزاده
به خون اطهرات سوگند
به عزم را سخت سوگند
که ما هرگز نیاسائیم از پیمودن راهت
که ما هرگز نیاسائیم از پیمودن راهت
«سروده شده یکی از شهداء» دوم محرم ۱۳۹۲
اخبار
٭ شهادت در زیر شکنجه. برادر مجاهد حسن کبیری از گروه مجاهدین خلق مدتی قبل دستگیر و در زیر شکنجه دژخیمان ساواک شهید شده است. رژیم نه از دستگیری او و به بطریق اولی نه از شهادت او هیچ خبری منتشر نکرده است. در جریان شکنجه، پاها و دستهای کبیری و همچنین ستون فقرات او را پس از سوزاندن بدن او در روی اجاق برقی مخصوصاً شکسته بودند. جریان شهادت کبیری به سرتیپ جعفری رئیس اداره اطلاعات شهربانی گزارش میشود. پدر و مادر مجاهد شهید کبیری را هم برای مدتی توقیف کردند.
٭ شهادت در جریان درگیری با پلیس: برادر مجاهد محمود مشایخی از گروه مجاهدین خلق ایران در یک درگیری قهرمانانه با پلیس به شهادت میرسد. پلیس پدر و مادر مشایخی را بدون اطلاع قبلی برسر جنازه متلاشیشده فرزندشان میبرد. ظاهراً برای تشخیص هویت اما باطناً برای آنکه از نزدیک جنایات رژیم را به آنها نشان بدهند.
٭ حمله رژیم به نهضت آزادی ایران: دستگاه حاکمه که از ادامه پیکار خونین مردم و توسعه جهاد مسلحانه خلق سخت وحشتزده و از شناختن قهرمانان بینامو نشان خلق سخت عاجز شده است. اکنون به دستگیری و شکنجه کسانی که بعلت سوابق درخشان و پیگیری در مبارزات ملی شناخته شدهاند، بخصوص وابستگان به نهضت آزادی ایران پرداخته است. کوشش رژیم بر این است که بلکه بتواند از این قهرمانان کسی را در زیر شکنجه حاضر نماید که در مصاحبه تلویزیونی شرکت نموده و پیروزی انقلاب سفید شاه را اعتراف نماید. هدف دیگر رژیم از دستگیری فعالین نهضت آزادی آنست که آنها را به اعدام انقلابی سرتیپ خائن و جنایتکار سعید طاهری متهم گرداند و بدینوسیله هم موجبی برای جنایات جدید خود عنوان کند و هم سرپوشی روی عجز خود از دستگیری مجاهدین قهرمانی که حکم اعدام طاهری را جاری کردهاند بگذارد و ادعا کند که مسببین را دستگیر ساخته است. از میان فعالین نهضت آزادی که دستگیر شدهاند اسامی زیر بدست ما رسیده است: ۱. برادر مبارزه محمد مفیدی در روز ۲۲ شهریور ماه دستگیر شده است و سختترین شکنجهها را به او دادهاند. مفیدی یک چشم خود را در زیر شکنجه از دست داده است. و دوپای او نیز شکسته است. در چنین حالتی او را هر روز برای ادامه شکنجهها در تحت نام بازپرسی با برانکار به این طرف و آن طرف میبرند. گفته شده است که هماکنون او در وضعی است که قدرت تکلم را ندارد. ۲. دکتر عباس شیبانی مبارز سرسختی که متجاوز از دهسال از دوران بعد از ۲۸ مرداد را در زندانهای شاه گذرانده است. عباس در مدت ۱۹ سال بعد از ۲۸ مرداد دمی از حرکت و جنبش و مبارزه نیاسوده است.
زمانی که دانشجو بود تظاهرات ضدانگلیسی برعلیه حمله تجاوزکارانه اسرائیل، فرانسه و انگلیس را علیه مصر رهبری نمود و به همین جرم از دانشگاه اخراج شد. دکتر شیبانی در جریان محاکمه سران و فعالین نهضت ایران در بیدادگاه شاه محاکمه و به شش سال زندان محکوم شد. اما حتی بعد از آزادی از زندان نیز آرام ننشست. هنوز رنج شکنجههای زندان ششساله برطرف نشده بود که در جریان شهادت مرحوم آیتالله سعیدی خراسانی، دکتر شیبانی علیرغم سکوت وحشتناک زمان، با دلیری به تشکیل مجلس ختم و سپس سخنرانی اقدام نمود و این موجب دستگیری مجدد او شد. چندی قبل مأمورین سازمان امنیت دکتر شیبانی و خانم ایشان را برای مدت ۲۴ ساعت توقیف میکنند و سپس آزاد نموده و دوباره پس از یک هفته شیبانی را دستگیر میسازند و از آن زمان تاکنون از وضع او هیچ اطلاعی در دست نیست. شاید رژیم میپندارد که نقشههای شومی که بار گذشته در مورد شیبانی داشته و به انجام نرسیده است این بار انجام دهد. همه بخاطر داریم که دو سال قبل وقتی او را بخاطر سخنرانیش در مجلس ختم شهید آیتالله سعیدی خراسانی دستگیر نمودند هویدا گفت: «شیبانی را آنقدر شکنجه خواهیم داد تا تسلیم شود. و اگر تسلیم نشد آنقدر او را در زندان نگه خواهیم داشت تا از خاطره برود…». ۳. آقایان علی بابائی و خلیلی که هر دو از فعالین نهضت آزادی ایران هستند بار دیگر دستگیر شدهاند. علی بابائی که قبلاً همراه با فعالین و رهبران نهضت آزادی ایران محاکمه و محکوم گردیده بود، مدت زیادی از آزادی از زندان گذشته او نمیگذرد که باز بدست دژخیمان رژیم افتاده است. از سرنوشت این دو مبارز راستین و پایدار و ثابتقدم هیچگونه اطلاعی در دست نیست.
٭ وحشت در ارتش و شهربانی ـ اخبار رسیده از ایران حاکی از آنست که افسران ارتش و شهربانی را وحشتی سخت فرا گرفته و روز انتقام مردم را هر لحظه نزدیکتر میبینند. افسران خصوصاً آنان که در درجات بالا هستند در میان گاردهای آهن و پولاد مخفیاند و خانوادههای آنها همیشه با اسکورت به اطراف میروند. مأمورین امنیت از تنی چند که بگذرد سخت آشفته شدهاند و بههر وسیله سعی دارند در میان دوستان و فامیل خود توجیهی برای خیانت خود پیدا کنند تا مگر از انتقام مردم در آینده در امان بمانند. کمکم زمان آن فرامیرسد که شیرازه رژیم از داخل از هم فروریزد و شاه و اربابان او سخت در تلاشند که بههر وسیله شده حرکت قهرمانانه مجاهدین را متوقف کنند تا بتوانند به وضع درهمگسسته خود سروسامانی دهند. مردم و هم رژیم میدانند که سال ۵۱ سال تعیین سرنوشت قطعی است. این سال سال مبارزه مردم علیه رژیم است و هم سال جنایات بیحساب رژیم علیه مردم.
٭ نکاتی درباره محاکمه و شهادت مهدی رضائی: در بامداد روز پنجشنبه ۱۶ شهریور ماه ۵۱ رژیم اعلام داشت که مهدی رضائی ۱۹ ساله (برادر رضا و احمد ر ضائی) اعدام گردید. خبر دیگر آنست که آن شهید جاوید در زیر شکنجه جان به جانآفرین تسلیم داشته و شربت شهادت نوشیده است. در محاکمه بدوی مدافعات او را از وی گرفته و شب تمام شب او را شکنجه کرده بودند که در دادگاه نتواند خود را کنترل کند و مطالبی بگوید که موردنظر شکنجهگران میبود، بههمین لحاظ متن مدافعات ساختگی او را قبلاً برای رنگین نامهها تهیه دیده بودند. در دادگاه برای ارعاب شهید مهدی رضائی دو تن از شکنجهگران او را روبروی او نشاندند ولی او بیهراس و استوار بدون یادداشت قبلی و پس از آنهمه شکنجه به دفاع پرداخت. رضائی سخنان خود را همانند سایر همرزمان گروه خود با آیهای از کلامالله مجید و عباراتی از نهجالبلاغه آغاز نموده و ادعانامه خود را علیه رژیم بیان داشت. در تنفسها نیز به او اجازه ملاقات با خانوادهاش را نمیدادند. هنگامی که صحبت از برادر شهیدش احمد رضائی شد، مهدی اعلام داشت که من فهم و ادراک و روشنی وی را میستایم و به او و راهی که انتخاب کرده بود ایمان دارم. مهدی به آبادانیهای ظاهری سخت حمله کرده و آنها را بیپایه و اساس میخواند و میگوید: این ظاهرآرائیها وقتی همهچیز از پایه ویران است چه نتیجهای میتواند داشته باشد. یکی از «قضات» مزدور میگوید چرا میگذارید او این حرفها را بزند و رئیس از سخنان مهدی جلوگیری میکند. رنگیننامهها نیز متونی را که سازمان امنیت از قبل مطمئن در انجام نقشههای خود ـ به آنها داده بود ـ چاپ و منتشر میکنند و هم اعلام که مهدی از پسر رضاخان «تقاضای عفو کرده است». آری پسر رضاخان عقدههای زیادی از جانبازان اسلام و وطن در دل دارد و بههر وسیلهای که ممکن است میکوشد که حتی اگر یک نفر هم شد از او تقاضائی بنماید و اگر کسی پیدا نشد مأمورین او تقاضای عفو میسازند. مهدی شهید در دادگاه اعلام میکند با وجودی که از مال دنیا بهرهمند بوده و پول داشته است معهذا در اطاق کوچکی که اجاره کرده بود با حداقل معیشت زندگی میکرده تا به تجربه از حال بیچارگان و بیپناهان آگاه گردد. مهدی که جوانی ۱۹ ساله بود در تمام مدت اسارتش بلاانقطاع تحت شکنجه قرار داشت. شکنجهگران از او محل اختفای تحت شکنجه قرار داشت. شکنجهگران از او محل اختفای برادرش رضا را میپرسیدند و او هیچ نگفت. شکنجهگران امید داشتند که به علت کمی سن مهدی را به زانو درآورند و اراده او را درهمشکنند. زهی تصور باطل، زهی خیال واهی. در مجلس ختم مهدی نه روضهای بود و نه گریهای ـ بلکه آیات قرآن تلاوت و تفسیر آن گفته میشد و به حاضران نقل میدادند. خانواده رضائی دومین شهید خود را در راه اسلام و وطن با روحیهای سرشار از مقاومت و متانت و صبر تقدیم داشتهاند و به این امر الهی اذعان دارند که «انالله یحب الصابرین» ـ خداوند صابرین را دوست میدارد.
٭ بیانیه حزب ملت ایران: دفتر اروپایی سازمان برونمرزی حزب ملت ایران در نشست سالیانه خود موضع ضدامپریالیستی و ضداستعماری حزب را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ضمن بیانیهای با محکومساختن امپریالیسم جهانی رژیم دستنشاندهاش و تجدید قرارداد نفت را محکوم ساخته است. در این اعلامیه همچنین حزب از جهاد مسلحانه خلق ایران پشتیبانی نموده و چنین آمده است: «بیست سال از آن گاهِ شوم میگذرد، و هرچه زمان میگذرد هیأت حاکمه ایران، در به تاراج دادن منابع نفتی میهن گستاختر میشود و هرگاه در دیدگاه خشمآلود آنان، اوجگیری مبارزات ملی هراس بوجود میآورد گستاخی خیانتآمیزشان علیه مردم به زنجیر کشیده، تندی بیشتری پیدا میکند. این نبرد از هر دوسو ادامه یافته است، در یکسو مجموعه ملت است که بیآرام و پردوام برای آزادی خود و زیست انسانی در میهنی مستقل بپا خاسته است و در سوی دیگر حکومت دستنشانده است که در رابطه با جهانخواران سلطهگر، برای بقای خود آخرین تلاش را بهکار میبرد و در این فرآیند مبارزاتی، گرامی سرزمین ما، یکبار دیگر قربانگاه رزمآوران شهیدی شده است که از فرهنگ و تاریخ ایرانزمین نشأت یافتهاند و حماسه استقلال میهنی سروده و میسرایند.
٭ بیانیه سازمان مجاهدین خلق: مجاهدین خلق طی اعلامیهای مسئولیت اجرای حکم اعدام انقلابی سرتیپ خیانتکار سعید طاهری را برعهده گرفتهاند. متن این اعلامیه جداگانه در این شماره آمده است.
٭ مجاهد رفیعی طباطبائی دانشجوی دانشگاه آریامهر در زیر شکنجه سازمان امنیت به شهادت رسیده است.
تزلزل در ارتش
با وجود تمام تلاشی که میشود تا ارتش بصورت یک آلت فعل بیاراده در دست شاه و اربابانش قرار گیرد، معهذا موج مخالفت و نارضایتی در ارتش به حرکت درآمده و بیشتر افسران جوان را دربر گرفته است، آنها که هنوز به خیانت خو نکرده و مغزشان شستشو نیافته است.
شاه با اطمینان از تعلیمات مستشاران آمریکائیاش انتظار هیچگونه اعتراض و یا مخالفتی را در ارتش ندارد و فراموش کرده است که آنها نیز انسانند و بسیاریشان دارای احساس و وجدان آگاه میباشند.
اعدام ژنرال هارولد برایس سرمستشار و فرمانده پایگاههای هوایی استراتژیک آمریکا بدست مجاهدین خلق، با مسرت قلبی خیلی از افسران جوان روبرو گردید. افسران به هیچوجه از مستشاران آمریکائی دل خوشی ندارند، بسا اتفاق میافتد که گروهبانی آمریکائی وابسته به مستشاری برای سرکشی یک هنگ یا تیپ میرود و فرمانده آنجا باید به احترام ورود گروهبان آمریکایی خبردار بدهد و در حالیکه گروهبان آمریکائی یک دستش را در جیب کرده و سیگار میکشد فرمانده باید بصورت خبردار در رکابش راه برود تا سرکار گروهبان بازدیدش به اتمام رسد. در غیر اینصورت گزارشی که به مقامات بالا داده میشود منفی خواهد بود.
هماکنون تصفیه ارتش تماماً با نظارت مستشاران آمریکائی صورت میگیرد و افسران از ترس «مشمول تصفیه قرارگرفتن» به هر ساز مستشاران میرقصند. و اینها غرور افسران را جریحهدار میسازد. فقر شدید مردم، وابستگی هرچه بیشتر رژیم و ارتش به امپریالیسم، کمکهای بیدریغ ارتش به اسرائیل و… و اینکه افسران را وادار میکنند تا در شهرها و دهات به یک مشت مردم گرسنه و یا برهنه زور بگویند (این یک دستور است) و اینکه آنان را وادار میکنند تا سینه بهترین فرزندان خلق را هدف گلولههای مرگبار قرار دهند، اینکه آنها را وامیدارند تا حتی بین افراد فامیل خود جاسوسی کنند اینها و خیلی عوامل دیگر (که شرح آن در این مختصر نمیگنجد و نیاز به یک تحلیل جامع از وضع ارتش دارد که به آینده موکولش میکنیم) باعث شده تا افسران در گوشه و کنار به اعتراض و مخالفت بپردازند. در رابطه با این مخالفتها، تعداد افسران بازداشتی رو به ازدیاد است.
اعدام رئیس زندان قصر؟
اعلام شد که «ساقی» رئیس زندان قصر «سکته» کرده است ولی در تهران چنین شایع است که بدست مجاهدین اعدام شده.
دولت فکر میکرد که با علنیساختن اعدام طاهری توسط مجاهدین، ضمن اینکه جوازی برای قتلعام بیشتر مجاهدین بدست میآورد، افسران و پاسبانان را نیز بخاطر حفظ جان خود وادار خواهد ساخت تا شدت عمل بیشتری در مورد مجاهدین بخرج دهند. ولی با پخش اعلامیه مجاهدین که در آن قید شده بود: «… مگر ما با هر افسری بدون اینکه واقعاً خیانتش مسلم شود کینه شخصی داریم. بارها اعلام کردهایم که ما تنها سینههایی را هدف گلوله قرار میدهیم که سینههای ما را هدف قرار دهند» (رجوع شود به بیانیه مجاهدین در همین شماره) نقشههای آنان را نقش بر آب کرد و نتیجه دلخواه را به بار نیاورد. برای عدهای این سئوال پیش آمد که «آیا واقعاً اینها خرابکارند؟ یا اینکه حکومت … استغفرالله! «و عدهای دیگر هم به مصداق» الخائن خائف» در ارتش و شهربانی حصار محکمی به دور خود کشیدند و ترس بر آنان سایهگستر گردید.
شاید به همین خاطر است که اعدام ساقی نیز سکته قلبی اعلام شده.
بیانیه مجاهدین خلق ایران درباره چرا طاهری اعدام شد؟
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
چرا طاهری اعدام شد؟
صبحگاه روز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه در ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه حکم دادگاه انقلابی خلق در مورد سرتیپ سعید طاهری جلاد ـ توسط یک گروه از مجاهدین به مورد اجرا گذاشته شد. بعد از اجرای حکم سلاح کمری و کلاه نظامی طاهری خائن و قاتل مصادره شد و مجاهدین به سلامت به پایگاه خود بازگشتند.
طاهری که بود؟ پاسداری منافع چه کسانی را به گردن داشت؟ دستها و چکمههایش به خون چه کسانی آغشته بود؟
۹ سال از قیام خونین ۱۵ خرداد ۴۲ میگذرد. همه در آن روز خونین سرهنگ دوم طاهری پلید و آدمکش را دیدند که به اتفاق سایر چکمهپوشان مزدور و در رأس همه آنها مردم بیگناه را بیمحابا هدف رگبار گلوله قرار میداد. در آن روز خونین طاهری قاتل شکمها درید، دست و پاها شکست. خونها ریخت و داغهای سوزنده بر دل خلق ما گذاشت. خانوادههای بیشماری را داغدار و بیسرپرست کرد و به پاس همه این سفاکیها بود که طاهری به درجه سرهنگی ارتقاء پیدا کرد. در آن روز خونین نیمه خرداد تنها مردم توانستند یک درفش در پشت او فروکنند که بعد از ساعتی مجدداً با خشمی زیادتر و کفبر لبآورده دوباره به میدان آمد و انتقام یک درفش را با دهها کشته گرفت. جنایتهای این قاتل را هیچکس از یاد نبرد و همه این سفاکیها از نگاههای پرنفرت و انتقام مردم دور نماند. هیچکس کشتار بیرحمانه مردم کفنپوش ورامین را بدست این قاتل حرفهای و این سگ مزدور ـ در روزهای نیمه خرداد ۴۲ ـ از یاد نخواهد برد.
طاهری را هم در نقش جلاد چکمهپوش خیابانهای تهران در روزهای خونین خرداد ۴۲ و هم در نقش سگ وحشی پاسدار منافع سرمایهداران غارتگر و وابسته داخلی و خارجی در حمله به کارگران بیگناه کارخانه جیپ و جهان چیت دیدهایم. همان طاهری قاتل که براحتی آب خوردن صدها نفر را در خرداد خونین به گلوله بست ـ بسرعت یک چشم بهمزدن اعتراض آرام و مظلومانه کارگران بیگناه جهان چیت را که بخاطر تقاضای افزایش ناچیزی بر دستمزد خود صورت گرفته بود حوالی کاروانسرا سنگی در راه کرج با رگبار مسلسل به خاک و خون کشید و دهها خانواده فقیر و فرزندان معصوم آنها را بیسرپرست گذاشت.
طاهری قاتل همان کسی بود که با ضربت چکمههایش چهارچوب منزل آیتالله خمینی را درهمشکست و مرجع مسلمانان را به اسارت برد و همیشه بر این گستاخی و پلیدیش میبالید. طاهری قاتل همان کسی بود که در مقام فرماندهی گارد وحشی شهربانی و پلیس ضداغتشاش با حمله به دانشگاه صنعتی صحن دانشگاه را از خون دانشجویان آزادیخواه گلگون کرد و همان روز در شکنجهگاه شهربانی آنها را به شلاق و شکنجه بست.
طاهری همان کسی بود که در حملات مکرر به دانشگاه تهران در رأس سگهای تربیتشدهاش ـ کماندوهای گارد شهربانی ـ محوطه دانشگاه را دور میزد و با باتوم و گاز اشکآور و کلاهخود و سپر، دانشجویان آزادیخواه را بخاک و خون کشید. هیچکس چهره طاهری چماقبدست را در حمله بدانشگاه تهران و صنعتی از یاد نبرده است. هنوز بیشرمیهای او در مورد دختران قهرمان دانشجو و وحشیگریهایش علیه سایر دانشجویان قهرمان دانشگاه در خاطره باقی است. و این همه سفاکی بدست طاهری انجام گرفت که صدری قاتل و شیاد از او بعنوان افسری «مؤدّب»، «شجاع» و «نمونه» یاد میکند و از افسران پلیس میخواهد که راه و شخصیت او را سرمشق خود قرار دهند.
…. و سرانجام طاهری قاتل همان کسی بود که در مقام فرماندهی پلیس ضداغتشاش و گارد شهربانی سالها به سرکوبی آزادیخواهان پرداخت. همه به یاد دارند که چگونه این قاتل تظاهرات ضداسرائیلی را در موقع مسابقات ایران و اسرائیل سرکوب کرد و عده زیادی را مجروح و زندانی ساخت.
دو سال پیش طاهری قاتل به معاونت پلیس تهران رسید و سپس ریاست زندانها و شکنجهگاههای شهربانی به او محول شد و از سال ۱۳۵۰ در ستاد فرماندهی کمیته مشترک ساواک شهربانی ـ ارتش به اسم کمیته تحقیق و ضدخرابکاری طی مدت کوتاهی دهها تن از فرزندان قهرمان و دلاور خلق را بعد از ماهها شکنجه وحشیانه و حیوانی به قتل رسانید. او نهتنها از شکنجه و قتل انقلابیون لذت میبرد بلکه از شکنجه پدر و مادر پیر انقلابیون نیز خودداری نمیکرد. کافی بود که همکاران زیردستش تنها ذرهای در اعمال شکنجه و آزار نسبت به مردم بیگناه و انقلابیون سستی به خرج دهند تا مواجه با خشم فرمانده قاتل خود شوند. به پاس همه این سفاکیها و جنایتها بود که دو هفته پیش به درجه سرتیپی رسید. طاهری قاتل همانطور که صدری قاتل هم گفت واقعاً نوکری خدمتگزار بود که همه عمر و نیروی خود را مصممانه در خدمت اربابانش و شکنجه و قتلعام انقلابیون به کار گرفته بود. او نهتنها در تعقیب و سرکوب انقلابیون شخصاً شرکت میکرد بلکه حتی در زندان و شکنجهگاه هم یک دم از کینهتوزی و جلادیش علیه انقلابیون دلاور دست برنمیداشت.
چرا رژیم جنایتپیشه از هیچیک از مشاغل این قاتل و جانی حرفهای نام نبرد؟ آیا او تنها یک افسر ساده شهربانی بود؟ آیا تنها افسر بودن او موجب کیفر او شد؟ مگر ما با هر افسری بدون اینکه واقعاً خیانتش مسلم شود کینه شخصی داریم. بارها اعلام کردهایم که ما تنها سینههایی را هدف گلوله قرار میدهیم که سینههای ما را هدف قرار دهند.
در جایی که صدری قاتل که هرگز شهامت ظاهرشدن در میان مردم را ندارد و هر روز دهها نفر او را محافظت میکنند ـ از افسران و کارکنان پلیس میخواهد که حس انتقامجویی خودشان را به اوج برسانند و از حیات و خونشان برای حفظ منافع دربار فاسد و غارتگران ـ خارجی و داخلی مایه بگذارند. این دیگر مربوط به خود پلیس است که به سرانجامِ خدمت به ضدانقلاب و خیانت به انقلاب و به مردم فکر کنند و به این سرانجام خونین بیندیشند. در جائی که کارگزاران رژیم جنایتپیشه و غارتگر کوشش میکنند که با تهدید و تطمیع و پاداش به فکر خیانت دامن بزنند و ترس از خیانت و شرم از خیانت را از بینببرند و خائنین و خودفروشان و وطنفروشان را به خیانت وادارند و به خدمت و نوکری خود درآورند. کیفر خائنین در رأس کارهای ما قرار خواهد داشت. مرگ طاهری قاتل، این سگ پاسدار منافع غارتگران، دشمنان خلق را در ماتمی ترسآلود فرو برد. مرگ طاهری قاتل همچون فرسیوی قاتل به دشمنان قسمخورده خلق نشان داد که هرجا و هرزمان از کیفر خونینی که در انتظار آنهاست جان سالم بدر نخواهند برد. مرگ این سرکردگان خائن و قاتل هشداری است برای هرکس و در هر مقام که فکر خیانت و ضربهزدن به انقلاب و انقلابیون را در سر میپروراند. هشداری است به هر کس که چه از روی رذالت و سرسپردگی و چه از روی سودجویی و مقامخواهی و چه از روی نادانی و حماقت در خدمت ضدانقلاب به انقلاب خلق خیانت میکند.
مرگ بر خائنین و عمال قاتل رژیم آلت فعلهای منفور امپریالیسم.
جاوید باد خاطره شهدای قهرمان.
پیروز باد انقلاب مسلحانه خلق ایران
«مجاهدین خلق ایران» ۲۲/۵/۵۱
اعلامیه مشترک سازمانهای بینالمللی درباره زندانیان سیاسی ایران
۱۰ اکتبر ۷۲
اطلاعیه
اطلاعات تأییدشدهای که جدیداً به سازمانهای امضاکننده ذیل واصل گردیده حاکی از دستگیریهای جدیدی در ایران میباشد. همچنین شکنجههای نظامیافته و شدیدتری بر روی مردان و زنان و کودکان و افراد مسن ـ و در مواقعی بر روی تمام افراد خانواده زندانیان ـ اعمال میگردد. محمود مشایخی و حسن کبیری در زمره کسانی هستند که اخیراً بوسیله ساواک به قتل رسیدهاند.
محمد مفیدی و عباس شیبانی و افراد بسیار دیگری در حال حاضر در زندان بسر میبرند. سازمانهای امضاکننده زیر اعمال غیرانسانی فوق را محکوم میکنند. همچنین یکبار دیگر توجه سازمان ملل متحد و نیز سرکمیسیون مربوطه آنرا به رسیدگی به اینگونه اعمال جلب نموده و خواستار آنند که اقدامات لازم برای پایان دادن به اینگونه دستگیریها و شکنجهها انجام پذیرد. (۱)
سازمان بینالمللی عفو (بخش فرانسه)
سازمان بینالمللی حقوقدانان دموکرات
دبیرخانه بینالمللی حقوقدانان کاتولیک
سازمان بینالمللی حقوق بشر (۲)
توضیحات زیر از پیام مجاهد است:
(۱) متن اطلاعیه فوق در اغلب روزنامههای فرانسوی از جمله لوموند، فیگارو و امانیته به چاپ رسیده است.
(۲) چهار سازمان بالا باضافه کمیسیون بینالمللی حقوقدانان، تنها سازمانهای بینالمللی حقوقی و انسانی هستند که وابسته به سازمان ملل متحد و یونسکو میباشد. این پنج سازمان و سازمان بینالمللی حقوقدانان پروتستان، که فقط وابسته به یونسکو میباشد، در موارد و مواقع مختلف و شرایط متفاوت در مورد شرایط ضدانسانی و اختناق در ایران موضعگیریهای صریح و قاطعانهای نمودهاند.
این شش سازمان بکرات در مورد ایران اعلامیههای مشترکی دادهاند.
برادر هموطن
پیام مجاهد، در خدمت جنبش انقلابی خلق ما قرار دارد.
پیام مجاهد، مبارزات حقطلبانه مردم ما را، صرفنظر از وابستگیهای فکری و عقیدتی منعکس میسازد.
پیام مجاهد، به کمکهای فکری، قلمی و مالی شما نیازمند است. مقالات، اخبار، انتقادات و نظرات خود را به آدرس پیام مجاهد (با اسم مستعار) ارسال دارید.
در پخش و توزیع پیام مجاهد به ما کمک کنید.
کمکهای مالی خود را به صورت حواله بانکی و یا پستی در وجه
ESBB ACT. NO. 37109
به آدرس پیام مجاهد ارسال دارید.
(امضای حواله مالی ممکن است با نام مستعار باشد.)
Payame Mujahid P.O.Box 161113
Memphis, TENN. 38116
U.S.A.
FSBB ACT. NO. 37109