عاشورا نماد مبارزه با جهل ، ظلم و بدعت
متن سخنرانی آقای احد رضائی به مناسبت نکوداشت قیام حقطلبانه سیدالشهدا در شب تاسوعای حسینی
بسمه تعالی
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ
آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.
تحلیل گرانی که فلسفه عاشورا را به بحث گذاشته اند اهداف مهم و والای این قیام را مبارزه با جهل وظلم و بدعت هایی دانسته اند ( ولو اهداف دیگری نیز میتوان مطرح کرد) که پس از وفات پیامبر بزرگ اسلام(ص) بدست حاکمان و مدعیان دروغین دین و به نام اسلام گذاشته شده.
کسانی منافع خود را در این دیده اند که با دین تحریف شده و حفظ برخی شعایر و ظواهر دینی بهتر میتوان ادمیان را مطیع و منقاد خود کرد و خوی دوران جاهلیت را بازگرداند و بر منافع دنیوی دست یافت ، اوج این بدعت ها و تحریف هارا در زمان به سلطنت نشستن امویان بر کرسی جانشینی پیامبر اعظم (ص) میتوان مشاهده کرد. نخستین بدعتی که در اسلام راه یافت اساس حکومت و خلافت به شکل سلطنت بود.
در این بدعت دستگاه رهبری اسلام از مسیر و مجرای خود خارج شد ؛ طبیعی بود که در این راستا حق و باطی مشتبه شود و جای خود را عوض کند و در نتیجه جامعه با حفظ نام اسلام و اجرای شعایر دینی به رسم جاهلیت بازگردد و با شعار عدالت ، ستم سایه افکند و مسلمانان راه حیرانی و سرگردانی در پیش گیرند. هشداری که فاطمه (ع) دختر پیامبر در نخستین خطابه خود در روزگار پیش از آن داده بود این بود : ( چرا بعد از بیان حق سرگردانید و چرا آشکارا از حقیقت دفاع نمیکنید! همانا مینگرم که شما به رفاه و راحت طلبی سوء کرده اید)
یعنی بدعت و انحراف در دستگاه خلافت و رهبری جامعه اسلامی را به سمت و سوی دو رویی و نفاق و حق پوشی و سرگردانی و در نهایت به راحت طلبی برده است و کمتر کسی در برابر این بدعت ها و بدست گرفتن شریان های اقتصادی و فرهنگی و بنا کردن بنیاد های حکومتی بود.
در حوزه فرهنگ دستور دادند در شامات کسی حق بازگو کردن سخن پیامبر را ندارد ، رفت و آمد هارا به گونه ای محدود کردند که کسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب و دست پروردگان رسول گرامی اسلام بشنوند.
ابوذر غفاری که در زمان خلیفه سوم (عثمان) به شام تبعید شده معاویه را بر آن داشت که احساس خطر کند و به عثمان نوشت همانا ابوذر مردم شام را بر تو میشوراند پس به داد ایشان برس اگر به یاریشان نیازمندی ؛ یعنی سخنان ابوذر مردم را با اسلام راستین اشنا میکند و ممکن است ابوذر در شام حکومت مرکزی را با خطر مواجه سازد.
مهم ترین چیزی که عامل بقای حکومت معاویه در شام شد بی خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان و حقوق بگیران دربار در برابر موقعیت های مالی و سیاسی و رانت ها بدعت ها میساختند و دروغ ها میگفتند. معاویه برای برقراری و دوام سلطه خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع کرد ، در مسجد دمشق ایستاد و در هنگام ایراد خطبه گفت: ای مردم از نقل احادیثی که از پیامبر وارد شده بپرهیزید. این دستور به همه جا ابلاغ شد ،در آن جامعه حقیقت اسلام همان بود که مبلغان رسمی معاویه به مردم میگفتند. کسانی که در حکومت معاویه حق سخن و قلم داشتند امثال ابوالدردأ و کعب الحبار ها و … بودند که از یهودیان نفوذی در اسلام بودند و از این راه احادیث دروغین بی شماری وارد اموزه های دینی و فرهنگ اسلامی کردند که هنوز در برخی از کتاب های روائی به عنوان اسرائیلیات موجود است. تبلیقات یک سویه و انحصاری کردن تبلیقات بدست حکومت چنان در مردم تاثیر گذاشته بود که فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید: این ابو تراب که خطیب همواره بر فراز منبر او را لعن میکند کیست؟ آن مرد در پاسخ گفت:( درست نمیشناسم ولی فکر میکنم سارقی از سارقان فتنه انگیز باشد.)
شگفتا که تاثیر تبلیغ تا آن جا کارساز شده بود که بعد از یک قرن و در زمان انتقال حکومت از امویان به عباسیان گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح امده و گفتند که 🙁 برای پیامبر اهل بیتی جز بنی امیه نمیشناسیم.)
معاویه استبداد سیاسی و فرهنگی را در یکی از خطبه هایش چنین اعلام کرد ( انی لا احولَ بِینَ ناس و السنتِهم ما لم یحولو بیننا و بین ملکنا)
حقیقت این است تا زمانی که مردم میان ما و سلطنت ما حایل نشوند ما میان ایشان حایل نمیشویم یعنی در هر کار و سخنی ازاد اند ، جز اینکه بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد کنند و در خطبه دیگری هر گونه انتقادی را ممنوع ساخت {تاریخ طبری ج۳ ص۲۸۶}. اینها نمونه هایی از بدعت هایی بود که با حاکمیت امویان شکل گرفت، چه بدعتی در اسلام از این بالاتر که امر به معروف و نهی از منکر که برترین جهاد است ترک یا وارونه شود و حق انتقاد کردن از مردم گرفته شود؟
امام حسین (ع) نخستین رسالت خود را در این قیام نهی از حکومت جابران دید و اینکه چرا مردم از حق دفاع نمیکنند؟
لاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ ، لِیَرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّه ِ مُحِقّا ، فإنّی لا أرَى المَوتَ إلاّ سَعادَهً ، و لا الحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما
…آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى شود؟ براستى که مؤمن باید به دیدار خدا روى آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگى با ستمگران را جز رنج و ملال نمى بینم.
چه بدعتی در اسلام سهمگین تر که یاران و نزدیکان پیامبر زبانشان در کامشان مهار یا بریده شود؟
حدود نیم قرن از رحلت رسول خدا گذشته و در این زمان کوتاه کسانی در چرخه حکومت قرار گرفته اند که یا مطرود رسول خدا بوده اند یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم کاسه بودند و این جا به جائی انسان هاست که جا به جائی ارزش هارا در پی میاورد.
ایستادگی امام حسین (ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناکی بود. آزادی و شرف و عزت که ازان مؤمنین است(وَلِلَّهِ العِزَّهُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ) بدست مداحان و چاپلوسان اموی به اسارت و ذلت تبدیل شده بود. حسین ابن علی (ع) در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد که آمده بود تا دین و انسانیت را ابزار حکومت سازد و مردم را ثنا گوی خود و پایه های حکومت را به هر قیمت تثبیت کند چرا که در یک جامعه خفگان زده غیر از این نمیشود. چون ازادی ، که بستر امر به معروف و نهی از منکر است در جامعه نیست.
میدانیم که پیش نیاز اساسی برای پاسداشت از ارزش های جامعه و حقوق اساسی مردم که توسط قشر اگاه جامعه از طریق مطبوعات و احزاب و اجتماعات اعمال میگردد ( آزادی ) است.
اگر آزادی نباشد اجرای این فریضه بزرگ الهی ( امر به معروف و …) که قوام سایر فرائض به آن بستگی دارد غیر ممکن میگردد. امام باقر (ع) میفرماید:
اِنَّ الاَمْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنـکَرِ سَبیلُ الاَنْبیاءِ وَ مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَریضَهٌ عَظیمَهٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ ، وَ تَاْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ ، وَ تُرَدُّالْمَظالِمُ وَ تَعْمُرُ الاَرْضُ ، وَ ینْتَصِفُ مِنَ الاَعداءِ وَ یَسْتَقیمُ الاَمْرُ.
امر به معروف و نهی از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و واجب بزرگی است که واجبات دیگر با آن بر پا می شوند. راه ها امن می گردد و درآمدها حلال میشود وحقوق پایمال شده، به صاحبانش برمیگردد، زمین آباد میشود و (بدون ظلم) حق ازدشمنان گرفته میشود و کارها سامان میپذیرد.
“اصول کافی، جلد۵، صفحه۵۶“
یعنی اگر قدرتمندان انتقاد را بر نتابند و تحمل سخن تلخ حق را نداشته باشند عملا مانع جریان یافتن این نظارت در جامعه میگردند و فضای مراقبت و مشارکت عمومی را میبندند و به این ترتیب در سایه خفگان و اختناق ، نور امید خاموش میگردد.
از آزادی و عدالت دم زدن و شعار دموکراسی و جامعه توحیدی دادن در شرایط محرومیت و محدودیت ، هنری نیست. مهم این است که وقتی به قدرت رسیدیم چنین حقی را بر دیگران قائل باشیم تا علیه ما انتقاد کنند.
به نظر میرسد ایه ۴۱ سوره حج همین فضیلت را برای مؤمنینی که به دفاع از خود بخاطر اوارگی و کشتار دشمن پرداخته اند در شرایط پس از به قدرت رسیدن یاد اور شده باشد
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ
(آنان که خدا را یاری میکنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز به پا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و (از هیچ کس جز خدا نمیترسند چون میدانند که) عاقبت کارها به دست خداست.
همچنین است به فرموده امیر المؤمنین امام علی (ع) : رسول خدا مرتب این سخن را تکرار میفرمود که: لن تُقَدَّسَ اُمّهٌ لا یُؤخَذُ للضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِن القَوِیِّ غیرَ مُتَعتَعٍ
هرگز پاک و پاکیزه (سعادتمند) نگردد آن امّتى، که حقّ ناتوان بدون ترس و لرز از قدرتمند گرفته نشود و در ان از عدالت خبری نیست…
و چنین زمینه ای موقعی فراهم خواهد شد که ازادی کامل و حاکمیت قانون در نتیجه وجدان عمومی تحقق یافته باشد و اینجاست که میتوان گفت اگر در دنیا هیچ شهیدی به جز حسین بن علی نبود کافی بود که کل هستی بگوید من به هدفم رسیده ام.
بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار تا ز گلزار و جهان رسم خزان برخیزد
اما عاشورا در نماد مبارزه با جهل و ظلم :
عاشورایی که نماد مبارزه با جهل و ظلم در وجود اوست عاشورایی است که ظلمی که برامده از حاکمان اموی که در لباس مذهب بر مسند قدرت نشسته اند و جهلی که لباس دین بر اندام خود پوشیده است و گروهی از مسلمانان جاهل را در تقابل و جنگ با امام حسین وا داشته است معاویه ابن ابی سفیان به عنوان پایه گذار اسلام سلطنتی فقط با کشتار و تهدید بر مردم حکومت نمیکرد بلکه با تحریف دین و جعل روایات دروغین و ترویج احادیث بی پایه ، پایه های حکومت خود را تقویت میکرد.
او با این ترفند ها حکومت خود را تثبیت میکرد و خلافت اسلامی را که بر اساس بیعت و شورا شکل گرفته بود به سلطنت موروثی تبدیل کرد(وراثت موروثی و طبقاتی) و الفبای سیاسی خود را بر این مبنا گذاشت که مردم باید از ما اطاعت کنند و کسی حق نقد و انتقاد ندارد.
معاویه در خطبه ای گفت:( من مزاحم زبان شما نمیشوم تا مادامی که زبان شما مزاحم حکومت ما نباشد.)
او برای مشروعیت حکومت خود به این آیه از قران تمسک می جست : قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ
بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى…
و با ترویج حکومت جبری خویش میگفت خدا خواسته است حکومت دست ما باشد!
در کتاب الغدیر علامه امینی آمده است : مردی به نام ابو اسحاق میگوید شمر ابن ذی الجوشن با ما نماز میگذاشت و سپس دعا میکرد خدایا منو ببخش! گفتند چگونه تو را بیامرزد؟ گفت وای بر تو ، پس من چه کنم؟ گفتند: تو قاتل پسر پیامبر بودی، چگونه خداوند تورا ببخشد؟
در پاسخ گفت: فرمانروایان دستور دادند و ما هم ملزم بودیم از انها اطاعت کنیم (وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا)
یا مسلم بن عقبه بعد از آنکه مردم مدینه را قتل عام کرد گفت:( خدایا بعد از شهادت به تو ، هیچ عملی برای تو بهتر از قتل عام مردم مدینه ندارم.)
جهل مذهبی این قبیل افراد را به جایی رسانده بود که قتل عام مردم را تقرب به خداوند میدانستند.
بهترین درسی که این نقل های تاریخی به ما میدهد این است که حاکمان بنی امیه و بنی عباس برای پیشبرد اهداف خود از دو مؤلفه بهرع میبردند ۱-ظواهر دین ۲- جهل مذهبی مردم(که از احساس مذهبی تبلور پیدا میکند).
لبه تیز تیغ امر به معروف و نهی از منکر امام حسین (ع) در چند فراز از خطبه های خود ناظر بر مبارزه با حکومت ظالمانه یزید است که از آن به عنوان (سلطان جائر) یاد کرده و از قول پیامبر (ص) فرموده است: هر کس جور سلطانی را ببیند و در مقام تغییر آن بر نیاید در قیامت همان جایگاه سلطان جائر است.
امام حسین (ع) به عنوان یکی از پیشوایان دین و امامان شیعه تکلیف بزرگی بر گردن همه انسان ها گذاشت ، متاسفانه این پیام بزرگ و نجات بخش حسین بن علی در همان سالهای نخست پس از شهادت ایشان تحریف و تخدیر شد.
و در درازای تاریخ برخی حاکمان این واقعه را بیشتر و پیشتر تحریف کرده اند، شاید هیچ رویدادی به اندازه حادثه عاشورا تحریف نشده باشد. امام (ع) میفرماید: زندگی با ظالمان جز ذلت و خواری نیست.
ایشان نگفتند زندگی با کافران بلکه ظالمان. در روزگار اوج قدرت امویان ظلم به یک سنت اجتماعی تبدیل شد و مردم واقعیت موجود را که ترویج هم میشد (حقیقت) می پنداشتند.
اینکه امام حسین میفرماید : من دست ذلت به شما نمیدهم ، چون در دامانی پاک تربیت یافته ام . یعنی انسان پاکی که تربیت درستی دارد نمیتواند با ذلت زندگی کند و باید در برابر عوامل آن ایستاد حتی اگر به قیمت جان او تمام شود.
این منطق باید به زندگی همه انسان ها گره بخورد ؛ در این منطق و سیره هم آزادگی وجود دارد هم ازادی و هم عدالت!
اما اینجا یک سوال پیش میاید و آن سوال این است که نوعا ما انسان ها و اکثریت جوامع بشری به اینگونه مسائل آنگونه نگاه میکنند که این کار ها با عقلانیت درست هست یا نه و این نوع کار ها عاقلانه نیست اما در جواب باید گفت عقل حساب گر و معیشت اندوز تا چه حد حق قضاوت دارد؟ آِیا امام حسین از آغاز حرکت خود تا روز عاشورا به گونه ای عمل کرد که مردم عادی با عقل حسابگرشان اورا بفهمند یا ایشان اساسا چنین دغدغه ای نداشت؟
کسانی که در سطح عقل حسابگری هستند و نمیدانند عقل بالاتر از او هم وجود دارد و هر اشکالی که بکنند اشتباه کرده اند . اما اگر گوششان باز بود و میدانستند که خودشان هم میتوانند بالاتر فکر کنند و یا کسی که بالاتر فکر میکند به حرف او گوش کنند چه بسا اشکال برطرف میشد.
همه مشکلات هم از همین است که انسان ها یا گوش نمیکنند و یا تنبلی و سستی به خرج میدهند و به یک مرحله که رسیدند چه حق و چه باطل در همانجا میمانند و تعالی ندارد لذا یا در باطل غوطه ورند یا اگر هم نباشند در فکر تعالی هم نبوده و نیستند.
لذا امام حسین در واپسین لحظات عمر شریف خود فرمود: «اِن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعادَ کونوا احراراً فی دنیا کم»
اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید.
در روز عاشورا انسانیت و ازادی به نمایش در آمد ، عاشورا تحولی را در جهان اسلام پدیدار کرد که مردم دریافتند اسلام محمد (ص) اسلام دیگری بوده و یاران پیامبر غیر از این بودند اند که از راه رسانه های اموی شنیده اند.
پس از انقراض و ازمحلال امویان نوبت به عباسیان خویشاوندان پیامبر رسید اما آنان به شکل دیپگری بر حقیقت دین و عاشورا سر پوش نهادند.
بدعت ها و تحریف هارا به شکل شرارت باری به دنیای اسلام بازگرداندند ، روضه کربلا خوانده میشد اما زندان ها پر از آزادی خواهان علوی بود.
اسلام در سطح شعار رواج داشت ولی حاکمان عباسی هیچ سخن حق و انتقاد آمیزی را بر نمیتافتند.
نخستین آنان بخاطر خونریزی لقب سفاح گرفت. فشار های سیاسی و استبداد حکومتی آنچنان بالا گرفت که مردم جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند.
امیر المؤمنین هایی که جای پیامبر نشستند ، جز قتل و زندان و شکنجه و محرومیت چیزی نمیشناختند.
به نام اسلام حدیث ها ساختند، دروغ ها گفتند و از سویی عده ای مامؤر برای بدنام کردن امامان بنای غلّو گذاشتند و پیمانی که حاکمان با مردم بسته بودند شکستند و خانه خدا را منجنیق بستند تا مخالفان را از میان بردارند.
امامان شیعه را به بهانه های مختلف مقتول و مسموم ساختند.
دریغ و درد اینکه بدعت های پیش از عاشورا پس از زمانی به عصر عباسی بازگشت اما اینبار نه تنها به دست حاکمان که با کمک جاعلان حدیث و جاهلان به دین از زبان پیامبر روایت ها ساختند که نه تنها عقل گریز بلکه عقل ستیز هم بود.
جریان عاشورا ماندگاری اش حفظ شد اما به شکل واژگونه که از آن هیچ اثری بر نمیخواست چرا که دین در دست اشرار اسیر بود ( فانّ هذا دین قد کان اسیرا فی ایدی الااشرار)
مگر نه این بود که حقیقت عاشورا برای ستم ستیزی و ظلم زدایی بر آمده بود اما چرا ولی امر های پس از معاویه ، یزید ، خلیفه های عباسی ، عثمانی و صفوی و … در کنار تحریف دین ستم های بیشتری را روا داشتند؟
در حقیقت عاشورا و تشیع از عینیت جامعه و زمان به خلوت خانه تکایا و چند روز محرم بازگشت برای استثمار و استحمار جدید و نو برای گریاندن و گریه کردن.
در اینجاست که با عارف و انسان شناس بزرگ همراه میشویم:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان چون که بد مرگیست این خواب گران
بر دل و دین خرابت نوحه کن که نمیبیند جز این خاک کهن
و یا به قول معلم بزرگ شریعتی : ما از وقتی که سنت شهادت را فراموش کرده ایم و به مقبره داری شهیدان پرداخته ایم مرگ سیاه را ناچار گردن نهادیم و به جای شیعه حسین و زینب بودن عزادار شهیدان شده ایم پس در عزای همیشگی مانده ایم.
در حالی که در تاریخ اسلام این گونه بود که پس از روز (بعثت) روز بلوغ عقل و روز ( غدیر ) روز بلوغ حق روز سومی پدید آمد ، یعنی روز عاشورا روز بلوغ خون و حماسه و ایثار.
و اگر بخواهیم عظمت حادثه خونین کربلا را بفهمیم قطعا باید زندگی معنا شود چون کار حسین (ع) کار زندگی بود … و بنابر این
عاشورا حضور شگرف انسانیت است در هر جا و هر روز
عاشورا صلابت شجاعت انسان است در تجلی گاه ایمان
عاشورا شفق خونبار است در فجر آگاهی
عاشورا باز خوان تورات و انجیل و زبور است در معبد اقدام
عاشورا ترتیل ایات قران است در الواح ابدیت
عاشورا اعلان (ان الله یامر با العدل و احسان) است و پشتوانه ( لیقوم الناس بالقسط )
عاشورا در گیری دوباره محمد (ص) با جاهلیت بنی امیه و شرک قریش
عاشورا قتل گاه اشباه توحید است در مصاف تجسم شرک
عاشورا فریاد گستر انسان های مظلوم است در همه تاریخ…
عاشورا رکن کعبه است و پایه قبله و عماد امت و حیات قران و روح نماز و بقای حج و صفای صفا و مروه و جان مشعر و منا
و در نهایت
عاشورا هدیه اسلام است به بشریت و تاریخ و …
قنای این تجربه انسانی ، در محتوای ان بود نه در طول زمانی آن. حادثه ای که با دعایی در یک روز غروب در صحرای عرفات در کنار کوه رو به کعبه اشک ریزان خوانده شد و یک روز ظهر در صحرای کربلا در گودال قتل گاه رو به حقیقت حق با خون سوزان ، امضا گشته است
دعایی که پیوند عرفه و عاشوراست یعنی پیوند خدا و خون و زبان حال امام حسین این بود
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال آدمی میکشم از برای تو
و در یک جمله امام حسین اموخت: هر کس مدریت بر خویشتن نداشته باشد نباید در صدد مدیریت بر دیگران بیاید.
احد رضائی