غرب، اسلام و مسلمانان
ابراهیم یزدی
۱- اگرچه از سخنان پاپ بندیکت چند هفتهای میگذرد و فضای احساساتی و تند عاطفی مسلمانان علیه سخنان پاپ و ارباب کلیسا تا حدود زیادی فروکش کرده است اما درباره علل و انگیزههای این نوع سخنان و یا مواضع ضد اسلامی برخی از محافل غربی از نوع، چاپ مکرر کاریکاتورهای موهن- پیامبر اسلام، جای بحث و بررسی جدی وجود دارد. این نوع موضعگیریها و یا اقدامات تعرضی علیه اسلام و مسلمانان از اهداف برنامههای دراز مدت دیگری سرچشمه میگیرد که باید به آنها پرداخت. واکنشهای آنی، احساسی و عاطفی تند علیه نهادهای غربی، مسیحی و یا یهودی کارساز نیست.
تدوین یک برنامه راهبردی پیرامون روابط جهان اسلام و مسلمانان با جهان غرب، یا بهتر است بگوییم نیمکره شمالی، ضرورت اساسی دارد.
۲- واکنش مسلمانان و یهودیان درباره اسلام و مسلمانان در طی ۱۴۰۰ سال گذشته، از زمان بعثت پیامبر گرامی تاکنون به دورانهای مختلفی را پشت سر گذاشته و دچار تغییرات و تحولات شده است. بررسی و توجه به این تحولات مسلمانان را در پیشبینی وضعیت آینده و اتخاذ راه کارهای راهبردی مناسب کمک موثری خواهد کرد.
شادروان مهندس بازرگان، سیر تحول در افکار غربیها نسبت به اسلام، پیامبر و رسالت و وحی او را به چهار دوره تقسیم کرده است.
این چهار دوره عبارتند از: الف- دوران تجاهل و تنفر، ب- دوران توجه و تردید، ج- دوران تحقیق و تجلیل و بالاخره ج- دوران تفهیم و تقریب. توضیح بیشتر هریک از این چهار دوره به روایت بازرگان تحت عنوان ‹‹سیر تکامل افکار غربیها نسبت به پیغمبر اسلام و رسالت و وحی او›› بدین قرار است؛
غربیها (از روم شرقی گرفته تا اروپای قرون وسطی و جدید و معاصر و امریکا) در حاشیه روابط جنگی و اقتصادی و سیاسی و استعماری که همیشه با ممالک اسلامی داشته و دارند، یک سلسله روابط فرهنگی نیز داشته و مخصوصاً، نظریاتی نسبت به اسلام و بنیانگذار آن اتخاذ کردهاند، عقیده و علاقه و نظر آنها از این جهت به هیچ وجه حالت ثابت و یکنواختی نداشته است؛ بلکه در طی قرون متمادی و حوادث متوالی و بموازات توسعه اطلاعات و مطالعات انجام یافته، تحول قابل ملاحظهای با زمان و مکان پیدا کرده است.
این تحول البته مانند هر سیری همیشه در جهت واحد و با روال یکسان نبوده؛ تندی و کندیها و پیشرفت و بازگشتهائی داشته است. در هر حال شایان توجه بوده و ارزش دارد تحمل زحمت بررسی اجمالی آنرا بنمائیم.
بطور کلی طرز تفکر و قضاوت غربیها را نسبت به پیغمبر اسلام میتوانیم به چهار دوران تقسیم کنیم.
این دورانها با پس و پیشهای زمانی که دارد و از کشوری به کشور دیگر که میرود، قدری تودرتو میشود و اگر نگوئیم چهار دوران، میتوانیم چهار مکتب بگوئیم، چهار مکتبی که تقریباً به دنبال هم رواج یافته است.
الف- دوران تجاهل و تنفّر
دوران تجاهل و تنفر یا دوران دشمنی شدید توام با بیاطلاعی و اتهامهای ناشیانه.
اولین برخورد مغرب زمین با آئین جدید در میدانهای جنگ است، از ابتدای برخورد با روم شرقی در قرن هفتم میلادی و تا سالها بعد از جنگ صلیبی نظریات عجیب و غریبی درباره حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) ابراز میشود و کمتر تهمتی است که درباره آن حضرت زده نشود، از دزد شتر گرفته تا جادوگر و سردسته راهزنان.
در قرون وسطی، جهالت و افترا را تا آنجا رسانده بودند، که مؤسّس اسلام را بعنوان یک اسقف رومی میشناختند که چون به مقام پاپی نائل نشده، به عربستان فرار کرده است، یا او را مدّعی الوهیت معرفی میکردند، که عربها مجسمهاش را از طلا میساختند و خود را قربانی او میکردند، از نام محمّد اسم بتی باسم ماهوم مشتق کرده و در قصص رائج زبان آورده بودند، در سرودهای معروف رُلان اشعاری هست که میگوید وقتی سواران شارلمانی بر اعراب پیروز شدند، بتهای مسلمانها را شکستند و زیر پا ریختند!
پاپ اینوسان سوم، پیغمبر ما را دجّال مینامند و نویسنده نسبتاً جدّی، ژیبر دونوژان حکایت میکند که فوت محمّد(ص) (نعوذ بالله) از شدت مستی بود و بعد جسد او را خوکها خوردند و به همین دلیل شراب و گوشت خوک در اسلام حرام شده است!
دانته معروف، حضرت محمّد (ص) را در طبقه بیست و هشتم جهنّم کتاب خود، به حالت دو شقه و سردسته ارواح دوزخیانی میبیند که دعوی مذهب دروغی کردهاند و به دست خود، خود را پاره پاره میکنند!
خلاصه آنکه در تمام قرون وسطی در نظر اروپائیها حضرت پیغمبر یا شخص شیاد کذاب عامل شیطان است یا اگر خیلی جلو بروند، او را مریض مصروع دیوانه و قرآن را بافتهای از لاطائلات خلاف عقل و عربها را یک قوم احمق میدانند.
ب- دوران توجه و تردید
در قرن ۱۲ میلادی یعنی پنج قرن بعد از طلوع اسلام و نزول قرآن، اولین کتاب نسبتاً جدی راجع به اسلام (البته بر ضد اسلام) توسط پییرلو ونرابل نوشته میشود و اولین ترجمه قرآن به زبان لاتین به رشته تحریر در میآید.
در قرن ۱۴ پییر پاسکال از اسلام شناسان مساعد است و بدنبال او باین اسامی برمیخوریم که تماماً قضاوتهای دوپهلو درباره اسلام دارند.
ریمون لول در قرن۱۴، گیوم پوستل در قرن۱۶، رولان و گانبیه در قرن ۱۸، کشیش آبه دوبروگلی و رنان در قرن۱۹.
البته همه همینطور نبودند:
ولتر فیلسوف و نویسنده نقاد معروف فرانسه، ابتدا در سال ۱۷۴۲م. در ‹‹تراژدی محمّد›› پیغمبر را سخت بباد انتقاد میگیرد و به عنوان اعتراض به طرفداران او میگوید: اگر محمّد امیر یا رئیس جمهور منتخبی میبود که صلح و دفاع برای مملکت خود آورده بود، استحقاق تجلیل میداشت. ولی یک (نعوذبالله) دلال شتر، انقلاب راه بیندازد و ادعا کند با جبرئیل صحبت کرده است و کتاب نامفهومی را دریافت کرده ـ که در هر صفحه آن طغیان علیه منطق بدیهی است ـ و مردها و زنها را بکشد ومردم را مجبور به ایمان بکتابش بکند، چننی رفتاری را فقط آدم باید سبک مغز باشد، تا مدافع آن شود و یا آنکه خرافات دیده بصیرت او را کور کرده باشد !
واقعاً چقدر بی اطلاعی و بی اطلاعی از بی اطلاعی !
اما ولتر در رساله دیگری بنام ‹‹نظریاتی در زمینه آداب و اخلاق›› قضاوت ملایمتری بعداً نسبت به پیغمبر اسلام کرده ، عظمت و لیاقت او را تصدیق مینماید. ولی به زعم خود به ستمکاری خشونت او ایراد داشته، همچنین نتیجه میگیرد که در آئین او هیچ چیز تازه ای جز ‹‹محمد رسول الله›› وجود ندارد. دیدرو نیز از نظریه ولتر که مد زمان شده بود، تبعیت می کند.
ج ـ دوران تحقق و تجلیل
چند سال قبل از ولتر در سال ۱۷۳۴ جرج سیل ترجمه انگلیسی قرآن را منتشر می کند و محمد (ص) را بانیوما وتزوس مقایسه می نماید.
چند سال جلوتر از سیل به دوبولنویلیه کتاب ‹‹زندگانی محمد›› را مینویسد و قصد صریح او، اثبات ارجحیت اسلام نسبت به مسیحیت است؛ او محمد را یک مرد خردمند و قانونگذار روشنفکر نشان میدهد که خواسته است یک آئین منطقی و عقلانی بجای معتقدات یهودیت و مسیحیت بیاورد.
پرده چهل و غرض که عقب رود و چشم تحقیق که باز شود، جلوه حقیقت کم کم ظاهر میگردد.
ساواری صاحب ترجمه نسبتاً کامل و کلاسیک قرآن، در سال ۱۷۵۲ حضرت محمد را بعنوان یکی از آن شخصیت های استثنائی تاریخ معرفی مینماید که احیا کنندگان و بیدار کنندگان بشریت و هادی او به شاهراه های رستگاری و سعادت اند. نظر ساواری این است که محمد بن عبدالله با توجه به مشکلات و موانع زمان و مکان خود و پس از مطالعه اختلافات و اشتباهات یهودیان ومسیحیها، درصد برآمد شریعت نوساز و قابل قبولی برقرار نماید که که خدای واحد داشته باشد و آن خدا خوبیها را پاداش و بدیها را مکافات دهد و برای پیشرفت در نیت پاک خود، مجبور بود یک قدرت و اجازه الهی بخود نسبت دهد؛ در حقیقت دعوی رسالت یک حیله مشروع و زاهدانه اجباری بود. بنابراین آن قسمت از مقررات یهودیت و مسیحیت را که درست و مفید بود و با محیط داغ عربستان مناسب بود، حفظ کرد.
خلاصه آنکه ساواری یک محقق روشنفکر غربی بود که فقط انکار نبوت محمد (ص) را میکرد، ولی او را بزرگترین مردمی می شناخت که به جهان آمده است.
در جمعه ۸ مارس سال ۱۸۴۰، کارلایل در جلد دوم کتاب خود موسوم به ‹‹پهلوانان و پهلوان پرستی›› ، آنجائی که به شرح ‹‹شخصیت محمد›› می پردازد، دامنه اعتراض به هموطنان و همکیشان و پرچم تجلیل و تعظیم محمد را خیلی بالا می برد و صریحاً می گوید نظربات و اتهامائی که به محمد نسبت داده می شو، انعکاس دنائت و معایب خود ماست و با تعجب و طعنه می پرسد چطور ممکن است خداوند حکیم عادل بگذارد صدو هشتاد میلیون نفر افراد بشر، که کلام محمد ستاره راهنمای زندگی آنهاست، در گمراهی باشند؟ یا یک نفر شارلاتان چنین تأثیری روی خلق احراز کرده باشد؟ می گوید :
محمد یقیناً مرد صادقی بوده است؛ همانطوریکه هر مرد بزرگ، صادق است. ما میتوانیم او را شخصیتی بزرگ و فردی مبتکر و پیغمبری بدانیم که خبرهائی از عالم بینهایت و از مجهول آورده است. میتوانیم او را شاعر یا پیغمبر بخوانیم، چون کلماتش غیر از کلمات مردم عادی بود. منشا این کلمات حقیقت ذاتی اشیاء است، چون او صمیمانه در تماس با این حقایق بود.
بنا به نظریه ایدهآلیسم رمانتیک کارلایل، شخص نابغه، خود عالیترین مرتبه وحی و مظهر آن قدرتی از پروردگار است که حقیقت مکتوم و ذات وجود اوست. میگوید:
محمّد در آن ظلمت عظیمی که ملازم و متقارب با مرگ بود، نور مشیت الهی وجود او را بصورت شعله فروزان با عظمتی، مخلوط از حیات و افلاک رؤیت کرد و نام آنرا وحی یا جبرئیل گذارد. حال کدامیک از ما میتواند نام دیگری انتخاب کند؟
بنا به فلسفه اشراق کارلایل، محمّد (ص) یکی از آن شخصیّتهای بزرگی است که خود از مظاهر و کلمات حیات خلّاقه خداوند میباشد.
خوانندگان محترم شاید کتابی را که یک محقق منصف انگلیسی بنام داون پورت ده پانزده سال بعد از کارلایل نوشته است و آقای حاج سید غلامرضا سعیدی افتخار و ثواب ترجمه آن را داشتهاند (و بنده آن را در ایران شنیدم و دیدم) خوانده باشند. عنوان این کتاب ‹‹عذر به پیشگاه محمّد و قرآن›› خود معرف مقصود و محتوی آن است و بخوبی عنایت و انابتی را که در افکار منوّرین اروپا، در صد سال پیش پدیدار گشته بود، نشان میدهد.
د- دوارن تفهیم و تقریب
در قرن بیستم بیش از قرون گذشته درباره شخص حضرت رسول اکرم و شریعت او تحقیقات بعمل آمده و کتابهای فراوان نوشته شده است. در سنوات اخیر توجه دیگری نیز به جنبههای سیاسی و اجتماعی جهان مسلمین و اسلام بعمل میآید ( مخصوصاً از سال ۱۹۳۹ به بعد).
در آنچه قبلاً بعرض رسیدف از کسانی که نسبت به تاریخ مسلمانها و تمدن اسلام توجه و تتبع داشتهاند (مانند گوستاولوبون) یا در تدوین و ترکیب قرآن مطالعه نمودهاند ( از همه محققانهتر نولدکه) صحبت بمیان نیامد، زیرا که محور و مقصد ما در این مقال، مساله رسالت و وحی است”.(۱)
آنچه در سالهای اخیر شاهد آن هستیم اگر چه هنوز هم تعصبها و دشمنیها، بصورتهای گوناگون بارز است اما نگرشهای مبتنی بر تفهیم و تقریب در حال گسترش و تعمیق است.
۳- متاثر از موضعگیریهای دینی ضد اسلام و جدای از آن، روابط جهان غرب با مسلمانان در طی دو قرن گذشته، دو دوره را پشت سر گذاشته است:
دوره اول، دوران سلطه و سیطره استعمار اروپایی، غارت و چپاول منابع طبیعی کشورهای اسلامی در طریق حضور مستقیم و مرئی و علنی (نظیر هند، اندونزی، مصر و شمال آمریکا یا استعمار نامریی، از نوع حضور و سلطه در ایران.
دوره دوم که بعد از جنگ دوم جهانی شروع میشود. در این دوره ملتهای مسلمان بیدار میشوند، جنبشهای ضد استعماری علیه استیلای کشورهای غربی به تدریج ببار مینشیند و این کشورها یکی پس از دیگری، استقلال خود را بدست میآورند. اما این به معنای پایان سلطه غرب بر کشورهای اسلامی محسوب نمیشود. بلکه قدرتهای غربی، با استفاده از شرایط نامساعد فرهنگیاجتماعی و سیاسی کشورهای اسلامی نفوذ و استیلای خود را بر این کشورها همچنان ادامه دادهاند.
با پایان گرفتن جنگ جهانی و شکست نیروهای محور (آلمان، ایتالیا، ژاپن و اسپانیا) تقابل میان دو بلوک شرق و غرب، بصورت جنگ سرد آغاز شد.
در دوران جنگ سرد سیاست کلان غرب، از یک طرف استفاده ابزاری از اسلام برای مبارزه و مقابله با بلوک شرق و جلوگیری از نفوذ و توسعه کمونیزم در کشورهای اسلامی بوده است. اما از طرف دیگر، به بهانه ترس از توسعه کمونیزم از پیروزی جنبشهای ملی در کشورهای اسلامی جلوگیری و برخورد میکردند. توجیه این جلوگیری آن بود که چون جنبشهای ملی در این کشورها، ضعیف هستند، حتی اگر پیروز هم بشوند و دولتهای ملی بر سر کار بیایند، در برابر جنبشها و احزاب چپ کمونیستی دوام نمیآورند و نهایت به دامن کمونیزم و بلوک شرق سقوط خواهند کرد.
۴- با پایان گرفتن جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، روابط جهان اسلام با غرب وارد دوران تازهای شده است. ویژگیهای این دوران را میتوان به این ترتیب برشمرد:
۴/۱- انقلاب الکترونیک: انقلاب الکترونیک، نظیر اختراع ماشین و انقلاب صنعتی، مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جهان و روابط ملتها با دولتها، ملتها با ملتها و دولتها با دولتها را دچار یک تغییرات بسیار عمیق و بیسابقه نموده است. انقلاب الکترونیک یکی از عوامل و علل عمده و موثر در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و فرو ریختن دیوار برلین محسوب میشود. یکی دیگر از پیامدهای برجسته انقلاب الکترونیک تغییر در ‹‹زمان–مکان›› و کوچک شدن جهان و تبدیل آن به یک ‹‹دهکده جهانی›› است. روابط انسانی در یک واحد کوچک اجتماعی، نظیر روستا یا دهکده بگونهای است که وضعیت روستائیان آن چنان بهم تنیده است و وابستگیهای متقابل بسیار نزدیک و آن چنان است که رفتارهای هیچ فردی از دید سایرین پنهان نمیماند و هیچ فردی را نمیتوان نادیده گرفت.
زندگی در دهکده جهانی، از جهاتی به زندگی در مجتمعهای مسکونی شهری شباهت دارد. در جامعههای سنتی، به خصوص در شرق، مردم شهرها در خانههای نسبتاً بزرگ، با دیوارهای ضخیم، بیرونی– اندرونی، زندگی میکردند. زندگی در این خانهها عموماً به دور از چشم مردم بیرون از خانه بود. اصطلاح چهار دیواریـ اختیارداری، معنا و مفهوم داشت، حفظ و احترام خلوت خانوادهها میسر بود. اما زندگی در مجتمع بزرگ مسکونی، در آپارتمانهایی که صدای ساکنین از پشت دیوارهای نازک به گوش همسایگان میرسد، بکلی با زندگی در خانههای سنتی بزرگ متفاوت است. آن آزادی، فراغت و یا امکان حفظ خلوت خانوادهها دیگر میسر و ممکن نیست. بنابراین رفتار هریک از ساکنین این مجتمعها، مستقیم یا غیر مستقیم در مناسبات اجتماعی ساکنین با یکدیگر اثرگذار است.
در دهکده جهانی، هیچ کشوری، کوچک یا بزرگ نمیتواند نسبت به آنچه در سایر کشورها رخ میدهد بیتفاوت باشد.
انقلاب الکترونیک مناسبات و روابط کشورهای اسلامی و مسلمانان با جهان غرب یا نیمکره شمالی را نیز دچار یک تحول بیسابقه تاریخی نموده است.
۴/۲- با پایان گرفتن جنگ سرد، الویتهای سیاسی نقش خود را در روابط بینالمللی یا از دست دادهاند با به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کرده است. در عوض اولویتهای اقتصادی راهبردی، نقش کلیدی و تعیین کننده پیدا کرده اند.
کشورهای توسعه یافته، بخصوص در نیمکره شمالی، عموماً و اکثراً در پی برقراری روابط اقتصادی طولانی مدت با سایر کشورها هستند. طبیعت توسعه اقتصادی دراز مدت این چنین روابطی را میطلبد. اما روابط اقتصادی دراز مدت، هنگامی قابل اعتماد، اطمینان و استمرار است که کشورهای متعامل از ثبات سیاسی دراز مدت برخوردار باشند. ثبات سیاسی در دوران جنگ سرد، تحت تاثیر اولویتهای سیاسی همان دوران تعریف میشد. اما اکنون در دوران ما بعد جنگ سرد، ثبات سیاسی معادل است با نهادینه شدن دموکراسی و مردم سالاری.
دموکراسی، متاثر از فرهنگ مردم، سوابق تاریخی هر ملتی ممکن است محتوا یا ویژگیهایی متفاوت را پیدا کند. اما دو ویژگی عام سیاسی در تمام آنها قابل ملاحظه است که عبارتند از اول حضور فعال تمامی نیروهای سیاسی جامعه، چه اکثریت باشند چه اقلیت در فرآیند تصمیمگیریهای کلان ملی. این حضور به معنای مشروعیت داشتن تصمیمات کلان ملی از نظر مردم، احزاب و گروههای سیاسی میباشد. این حضور از آن جهت اهمیت دارد که حزبی ممکن است در شرایطی دراقلیت باشد، اما با تغییر شرایط به حزب اکثریت تبدیل گردد. این جابجایی اقلیت و اکثریت، نباید موجب تغییرات اساسی در برنامههای کلان ملی شود. بلکه باید استمرار آنها را تضمین مینماید. بیجهت نیست که در دموکراسیهای نهادینه شده، احزاب چپ مارکسیستی، اگرچه با نامهای جدید، چندین نماینده در مجلس ملی دارند. این حضور همانطور که گفته شد، مشروعیت تصمیمات کلان را از نظر حتی گروهها و احزاب چپ تامین مینمایند. اما ویژگی دوم این است که جابهجایی قدرت قانونمند و بطور مسالمتآمیز صورت پذیرد. مثلاً در کشوری، نظیر فرانسه، سالها سوسیالیستها قدرت را در دست داشتند، محافظهکاران که اقلیت بودند، بنا به دلایلی، در انتخابات پیروز شدند و دولت را از طریق فرآیند دموکراتیک بدست گرفتند. ممکن است در انتخابات بعدی سوسیالیستها پیروز شوند. این جابهجاییها، علاوه بر آرام و قانونمند بودن، موجب تغییرات اساسی در برنامههای کلان ملی فرانسه نمیشود.
به این ترتیب در دوران مابعد جنگ سرد، امواج جدید دموکراسی تمام کشورهای جهان را فراگرفته است. این امواج تمام درها را باز میکند و به هر جامعهای، با هر فکر و اندیشهای یا دینی و مذهبی وارد میشود.
در دوران جنگ سرد، عوامل بیرونی یا اولویتهای سیاسی در روابط بینالمللی از موانع اصلی و بازدارنده نهادینه شدن دموکراسی در بسیاری از کشورهای جهان سوم (سابق) بود. با پایان گرفتن جنگ سرد، عوامل بازدارنده خارجی اثر گذار و تعیین کننده یا از بین رفتهاند و یا به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کردهاند. بلکه این عوامل داخلی و درونی کشورهاست که نقش اصلی و تعیین کننده پیدا کرده است.
۵- اکنون مهمترین و حساسترین و سرنوشت سازترین موضوع در روابط بین المللی مناسبات جهان غرب با دو مسئله اسلام و مسلمانان است. این دو را باید بطور جداگانه مورد توجه بررسی قرار داد.
۵/۱- اسلام به عنوان یک جهانبینی، ایدئولوژی یا یک دین، آرام و به تدریج، اما بطور روزافزون، در حال گسترش است و هر روز عقل و دل بسیاری از مردم جهان را به خود جذب و جلب مینماید. بطوری که برخی از ناظرین و تحلیلگران صاحب نظر، بر این باورند که اسلام به عنوان یک نظام فکری پویا، مطرح ترین دین در حال و آینده جهان است.
عصر مارکسیسم و افکار مادی به پایان خود رسیده است. در یهودیت ویژگیهای قومیـ نژادی بر وجوه دینی غلبه دارد. مسیحیت اگرچه در تلاش است تا خود را با شرایط جدید جهانی تطبیق دهد، اما علی الاصول توان بالقوه لازم را ندارد.
قرن بیستم در حالی آغاز شد که تقابل دین و علم، و سیطره نگرش علمی به جهان، نوعی دین گریزی یا دین ستیزی را به همراه خود داشت. اما قرن بیستم در حالی به پایان رسید که جامعه علمی جهانی باب آشتی با دین را گشوده است و نگاه تازهای به دین و ضرورت دین پدید آمده است. این نگاه جدید علم به دین، پرسشهای جدیدی را مطرح کرده است. گرچه علمای مسیحی و ارباب کلیسا میکوشند تا پاسخهایی به این پرسشها بدهند، اما مبانی اساسی و زیر بنایی کلام مسیحی اجازه تغییرات جدی قانع کننده را نمیدهد. بازگشت و اقبال به دین در میان مسیحیان اگرچه روبه گسترش است اما این بازگشت، نه در قالب یک دین رسمیـ سنتی و یا نهاد های رسمی دینی بلکه بازگشت و توجه به ضرورت معنویت در زندگی انسان است. بازگشت به دینی آزاد از ساختارهای سنتی فکری– کلامی و یا نهادهای دینی– کلیسا است؛ واکنشی انسانی است به توجه تکیه یک بعدی به مسایل مادی یا دنیوی و نشاندهنده جستجوی جدید انسان برای یافتن معنای بودن خود و بودن کل هستی است.
انسانهای غربی در طی یک صد سال گذشته ، با تلاش خود توانستهاند، به برخی یا بسیاری از اهداف دنیوی خود برسند، زندگی، امنیت و رفاه هر چند نسبی برای خود فراهم سازند. اما از آنچه بدست آوردهاند، قانع و راضی نیستند و نوعی از خلاء و پوچی از درون آنها را آزار میدهد. بنابراین در جستجوی جهان بینی جدید و راههای جدید زندگی هستند. در این جستجو دیوارهای تعصب سنتی و پیش داوری نسبت به سایر ادیان و مکاتب فکری را شکستهاند و قلمرو و جستجوی خود را به تمام مذاهب و ادیان دنیا گسترش دادهاند. در مسیر این جستجوهاست که بسیاری از غربی ها، بخصوصی جوانان از میان طبقه متوسط به سوی عرفان شرقی، چه از نوع عرفان هندی، ژاپونی یا چینی و یا عرفان اسلامی جذب شدهاند. حجم عظیمی از آثار کلاسیک عرفانی، از مکاتب عرفان شرقی به زبانهای زنده غرب ترجمه شدهاند و نهادهای فراوانی شکل گرفتهاند. از این میان ، توجه به عرفان اسلامی جایگاه ویژهای پیدا کرده است. این توجه از آنجا ناشی میشود که طبیعت و سرشت عرفان اسلامی نفی و اعراض از دنیا و فعالیت های دنیوی نیست و می توان در قلمرو عرفان رشد کرد و به مقاماتی هم رسید، بدون آنکه فعالیت در امور دنیوی ، متوقف گردد. عرفان اسلامی، نگاه انسان را به جهان بیرون و درون انسان تغییر میدهد. به عنوان مثال، از اوایل دهه ۱۹۶۰، جنبش جدیدی تحت عنوان‹‹ضد فرهنگ Counter Culture ››جوانان آمریکا در برگرفت. جنبش ضد جنگ (ویتنام) بخشی از این چنبش ضد فرهنگ بود. یپیگری و هیپیگری از شاخههای فرعی این جنبش بود. هزاران جوان آمریکایی خانه های خود را ترک کردند و بصورت جمعی به جنگل ها و کوهسار رفتند تا به صورت جمعی در “کمونها” زندگی کنند. هزاران جوان آمریکا در جستجوی معنای زندگی و بودن به هندوستان رفتند تا با عرفان ادیان هندی آشنا شوند. در این میان توجه به عرفان اسلامی نیز چشم گیر بود. نهادهای رسمی مسیحیان در حالی که به مکاتب عرفانی غیر اسلامی را تحمل و بعضا تشویش نیز میکردند، به این توجه اخیر حساسیت خاصی را نشان دادند.
اما توجه به اسلام در میان رنگین پوستان و آفریقایی تباران آمریکا از زاویه دیگری است. رنگین پوستان آمریکا (سیاهان و سرخ پوستان) قربانیان تاریخی نژاد پرستی مزمن و ریشهدار آمریکا هستند که زمانی به شدت آمریکا را دربرگرفته بود. این گروه از آمریکائیان آزادی و رهایی خود را در اسلام یافتهاند. بطوری که امروزه رنگین پوستان مسلمان آمریکا رقم قابل توجهی از جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهند. یکی از رهبران برجسته جنبش مسلمانان آمریکا، معرف به مالکم ایکس ، در سفری که برای اولین بار به حج داشت و به شدت تحت تأثیر یکانگی و برادری مسلمانان، از هر رنگ و نژاد و قومیت قرار گرفته بود، در نامه ای از حج به یارانش در آمریکا نوشت: ‹‹درمان سرطان بدخیم تبعیض نژادی امریکا تنها با اسلام میسر است. در اینجا، در مراسم حج، سیاهترین سیاهان در کنار سفید ترین سفیدها، بر سر یک سفره مینشینند و از یک کاسه غذا میخوردند، و در کنارهم نماز میخوانند. در نگرش و نگاه و رفتار مسلمانان هیچ اثری از تبعیض نژادی دیده نمیشود.››
زمانی اسلام یک اندیشه یا دین نا آشنا برای مردم غرب بود. برای آنان اسلام با صحرا عرب و شتر و شمشیر و جنگ تداعی و فهمیده میشد. یکی از بزرگترین شرکت های نفتی آمریکا، معروف به آرامکو، زمانی برای کارکنان خود که به عربستان اعزام میشدند، کلاس های آموزشی برای آشنایی با اعراب و اسلام ترتیب داده بود. از آنان درباره اسلام و حضرت محمد(ص) پرسشهایی شده بود. ۹۹% آنها، هیچ چیزی درباره اسلام و پیامبر اسلام نمیدانستند. پاسخها بسیار پرت و پلا بود. تنها یک نفر پاسخی داده بود که کمی به واقعیت تاریخی نزدیک بود. او پاسخ داده بود که یک رابطهای میان محمد و کوه وجود دارد! یا کوه بطرف محمد رفته بود یا محمد به طرف کوه!!
اما امروز اسلام در متن جامعه غرب چه اروپا و چه آمریکا حضور جدی و فعال و اثرگذار دارد. در اروپا جمعیت مسلمانان بالغ بر ۴۴ میلیون نفر است. در آمریکا بعد از مذهب کاتولیک ، مسلمانان که بالغ بر هفت میلیون نفرند، دومین جمعیت دینی را تشکیل میدهند.
اکثر مسلمانان آمریکا، نسبت به موقعیت خود در جامعه آمریکا حساس و آگاه هستند و با شناخت مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه آمریکا ، رسالت و تعامل خود را در جامعه آمریکا پیگیری میکنند.
رویدادهای ۳۰-۴۰ ساله گذشته در دنیای اسلامی، از جمله انقلاب اسلامی ایران ، توجهات فراوانی را در غرب به خود اسلام جلب کرده است. بطوری که توجه عمومی مردم به کسب دانش درباره اسلام بسیار بالا رفته است و در نتیجه تعداد عناوین کتاب ها و مقالاتی که درباره اسلام منتشر میشود بطور بیسابقهای رشد کرده است. اگرچه برخی از این کتاب ها ومقالات با تعصبات ضد اسلامی و تحریف ها آمیخته و آغشته است، اما بسیاری بیطرفانه و واقع بینانه نوشته شدهاند. در اروپا نیز اقبال عمومی مردم به فهم و درک اسلام بالاست و کم نیستند تعداد متفکرین برحسته اروپایی که از طریق همین انگیزه های درونی به مطالعه پژوهشگرانه اسلام پرداخته و آنرا پذیرفته اند. (نظیر خانم آن ماری شیمل و آقای روژه گارودی. درمیان ستارگان موسیقی ، هنر، ورزش نیز نمونه هایی متعددی از این توجه به اسلام و قبول آن وجود دارد. (نظیر کریم عبدالجبار، عبدالحکیم ستارگان بسکتبال امریکا و یا یوسف اسلام،( کت استیونس) خواننده معرف انگلیسیو کاکا ستاره فوتبال جهان در برزیل و …)
یکی از بزرگترین پیامد مسلمان شدن آمریکاییها و اروپائیان در درازمدت این است که این مسلمانان به مراتب بهتر و با موفقیت بیشتری تا مسلمانان کشورهای اسلامی میتوانند اسلام را به غربیان علاقمند معرفی نمایند.
آنچه را که بازرگان در مقاله “مساله وحی” ، در رابطه با سیر تحویل افکار غربیها نسبت به اسلام، پیامبر و رسالت و وحی او در دوران چهارم. دوران تفهیم و تقریب، شرح داده است امروز، با ابعادی به مراتب وسیعتر و گستردهتر شاهد آن هستیم.
بنابراین، چشم انداز آینده اسلام در جهان، بخصوص درغرب بسیار روشن و امیدوار کننده است.
این حضور فعال و پرتحرک اسلام در غرب و چشم انداز آینده آن است که ارباب کلیسا و برخی از محافل و نهادهای مسیحیت را به واکنش در برابر واداشته است.
۵/۲- جمعیت مسلمانان جهان، حدود یک میلیارد و سیصد میلیون برآورد شده است. کشورهای اسلامی ، نظیر یک کمربندی از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام در میان دو نیمکره شمالی و جنوبی قرار دارند. بزرگترین و غنی ترین منابع و ذخایر طبیعی در این بخش از جهان قرار دارد.
وضعیت سیاسی، اجتماعی واقتصادی مسلمانان به شدت در حال دگردیسی تاریخی است. دویست سال پیش، هنگامی که ناپلئون بناپارت وارد قاهره شد و با دیدن اهرام ثلاثه و مجسمه عظیم ابوالهول، به شگفتی درآمد، دستور داد اهرام را خراب کنند و توپخانهاش ابوالهول را منهدم سازد. او به انجام این کار موفق نشد اما طنین صدای توپ خانه ناپلئون که طلیعه ورود استعمار اروپایی به کشورهای اسلامی محسوب میشد، مسلمانان را به شدت تکان داد، و جنبش بیداری مسلمانان آغاز شد و به دنبال آن، جنبش های متعدد احیاگری و اصلاح دینی رشد کردند. مسلمانان دریافتند که نیاز به بازسازی باورهای دینی خود و بازنگری اندیشه های دینی دارند. جنبشهای گوناگونی در راستای بازسازی ونوسازی باورهای دینی و همزمان و به دنبال آن، جنبش های سیاسی فعال شدند. اگرچه سطح آموزش در میان مسلمانان جهان، در مقایسه با کشورهای پیشرفته نیمکره شمالی، هنوز بسیار پائین است اما در طی دهههای گذشته، درصد جمعیت با سواد مسلمان، چه زنان و چه مردان و تحصیلات دانشگاهی زیاد شده و رو به افزایش است. در مراکز بزرگ علمی دنیا ، مسلمان نقش چشم گیری دارند. کشورهای اسلامی تمام شرایط و منابع لازم و ضروری برای توسعه سیاسی، اقتصادی و علمی را دارند، سابقه تاریخی مسلمان نشان می دهد که هم توانایی جذب فرهنگ های غیرخودی و ادغام عناصر مثبت و سازنده آن به فرهنگ اسلامی و هم ظرفیت تمدن سازی را دارند.
همانطور که اشاره شد در دوران جنگ سرد، اگرچه غرب به رهبری آمریکا ، از اسلام به عنوان ابزاری برای مقابله با کمونیسم و افکار الحادی استفاده می کرد اما هرگز اجازه نمی داد که جنبش های ملی یا اسلامی قدرت سیاسی را بدست گیرند .بهانه آ نها این بود که این جنبش ها فاقد انسجام کافی هستند و اگر به قدرت برسند، کمونیست ها جای آنان را خواهند گرفت.
اما با پایان گرفتن جنگ سرد، اصل مساله، یعنی خطر کمونیزم بکلی منتفی شده و آن ملاحظات دوره جنگ سرد دیگر بلاموضوع شدهاند.
حرکت های سیاسیـ اجتماعی با گرایش ها و باورهای اسلامی روز به روز قدرت مردمی بیشتری پیدا میکنند. این حرکتها از جهت دینی دو گروه عمده را تشکیل میدهند که عبارتند از سنت گرایان، شامل بسیاری از روحانیان و مقامات رسمی دینی و گروه دیگر روشنفکران مسلمان که خاستگاه آنها عمدتاَ در مراکز علمیـ دانشگاهها و از میان تحصیل کردهها میباشد.
از جهت سیاسی این جنبش ها واجد دو ویژگی هستند. اول آن که عموماً و اکثراً معارض و متعرض به نظام های حاکم بر کشورهای خود می باشند. بسیاری از دولت های اسلامی ، علاوه بر سوء مدیریت و فساد مالی و سیاست های ضد مردمی ، وابسته به قدرت ها غربی هستند. قدرتهای غربی به خاطر منافع خود و ادامه بهره مندی های اقتصادی از این دولت ها حمایت میکنند و لاجرم در برابر جنبش های مردمی در این کشورها قرار گرفته اند. دوم آن که افکار عمومی در کشورهای اسلامی با توجه به سابقه و کار نامه و عملکرد استعمار غربی به شدت ضد غربی هستند. بخشی از مواضع ضد غربی کنونی مسلمانان ریشه در این سابقه تاریخی دارد. بنابراین گسترش جنبش های سیاسی در کشورهای اسلامی با درجات متفاوت، با اوج گیری احساسات ضد غربی همراه است.
این امر به نوبه خود بر روابط بهداشتی جهان اسلام و مسلمانان با کشورهای غربی و نیمکره شمالی بطور دو سویه اثراث منفی و بازدارنده و بعضاً مخرب بر جای میگذارد.
۶- همانطور که اشاره شد، با پایان گرفتن جنگ سرد موج جدیدی از دموکراسی کشورهای مختلف جهان را فرا گرفته است. نظام های غیرمردمی و توتالیتر ، به تدریج جای خود را به حکومت های منتخب مردم وا می گذارند. اما سرعت تغییرات دموکراتیک در کشورهای اسلامی، برخلاف کشورهای مسیحی ، بسیار کند و با مشکلات متعدد روبروست.
در کشورهایی که اکثریت مردم آن مسیحی هستند فرآیند دموکراسی، به سرعت در حال رشد و توسعه و نهادینه شدن است. این بدان معناست که این کشورها به سرعت می توانند وارد مرحله توسعه پایدار شوند زیرا کلیسای مسیحی، از هر فرقه و مذهبی، سالهاست که مشکلات و تعارضات کلیدی و اساسی خود را با دموکراسی حل کردهاست و صاحبان و اربابان کلیسا به نوعی با مفاهیم بنیادین حقوق طبیعی انسان و تعریف جدید مشروعیت نظامهای سیاسی براساس رای مردم کنار آمده و از ادعاهای گذشته خود مبنی بر لاهوتی بودن حق حکمرانی و قداست حاکمان دست برداشته اند.
اما در کشور های اسلامی وضعیت بکلی متفاوت است . در کشورهای اسلامی نیز ، عوامل بازدارنده بیرونیـخارجی ویژه دوران جنگ سرد، از بین رفته اند اما عوامل داخلی و درونی هنوز تأثیر گذار و بازدارنده هستند. این عوامل را میتوان در سطح کلان به دو گروه تقسیم کرد. عوامل بازدارنده که از سرشت استبدادی نظام های حاکم سرچشمه می گیرد. منافع سیاسی ، اقتصادی یا طبقاتی حاکمان این کشور با توسعه دموکراسی ناسازگاری ذاتی دارد.
اما بخش اصلی بازدارنده که به مراتب موثرتر و مهمتر از عوامل بازدارنده نوع اول میباشند، از درون افکار و اندیشه ها و درک و نگرش مسلمانان به دموکراسی و رابطه آن با اسلام سرچشمه میگیرد.
بخش قابل توجهی از متفکران دینی، اعم از سنی یا شیعه، با دموکراسی هیچ رابطه خوبی ندارند و عموماً دموکراسی را کفر و در تضاد با آموزههای بنیادین دینی میدانند. این نگرش منفی نسبت به دموکراسی از آنجا سرچشمه میگیرد که دموکراسی جدید ـ که چیزی بیش از یک قرن سابقه ندارد، یک پدیده غربی است و همانطور که گفته شد، نگاه مسلمانان به غرب و هرآن چه که غربی است منفی میباشد. اما برخی از مسلمانان درک درست و واقعبینانه از دموکراسی ندارند. همان اندازه که اسلام در غرب درست شناخته نشده است و برخی تعصبات در موضعگیریها علیه اسلام و مسلمانان نقش دارد، در میان مسلمانان نیز، دموکراسی ناشناخته مانده و یا موضعگیریها و تعصبات ضدغربی همراه است. دولتهای استبدادی حاکم بر این کشورها، از این نگرش منفی نسبت به دموکراسی به نفع استمرار حکومت خود حمایت و آن را تشویق میکنند.
این درحالی است که با تغییرات و تحولات در مناسبات و روابط بینالمللی و نقش اولویتهای اقتصادی در روابط بینالمللی و ضرورت ثبات سیاسی درازمدت، به عنوان یک پیش نیاز- قدرتهای غربی نمیتوانند یا نمیخواهند از نظامهای سیاسی استبدادی و واپسگرای برجای مانده از دوران جنگ سرد، که هم پیمان و وابسته یا دستنشانده آنان بودهاند، حمایت نمایند. و براساس تعریف جدیدی از منافع، مصالح و امنیت ملی کلان خود خواهان تغییرات سیاسی در راستای دموکراسی در این کشورها میباشند. اما فرایند دموکراسی در این کشورها، علاوهبرآن که با مقاومت حکومتها روبروست و آنها حاضر به قبول نتایج دموکراسی نیستند، با مشکل دیگری نیز دست به گریبان است. در این کشورها، همزمان با بازشدن جو سیاسی و تأمین حداقل حقوق و آزادیهای مردمی، جنبشهای سیاسی تودهوار شکل میگیرند و عملاً به پیروزی جریانهای سیاسیـ مذهبی سنتگرا و یا بعضاً واپسگرا منجر میگردد. رفتارها و نگرشهای مردم عامی و عادی عموماً براساس سنتهای دیرپای فرهنگیـ مذهبی میباشد. فعالان جنبشهای سیاسیـ مذهبی سنتگرا، با تکیهبر احساس مذهبی خام و توسعه نیافته، مردم حمایت تودهوار آنان را جلب مینمایند.
بنابراین در چنین شرایطی، با تحقق آزادیهای سیاسی، ازطریق فرآیند سیاسی و انتخابات آزاد، نیروهای سیاسی سنتگرا، پیروز میشوند و قدرت را در دست میگیرند. اما الگوی سنتگرایان در حکومت اسلامی، یک الگوی تاریخی قدیمی و کهنه شده، از نوع خلافت میباشد. خلیفه در این نوع حکومتها از قدرت مطلق برخوردار بوده است. این الگوی حکومتی، در شرایط کنونی جهان، در هیچ کشوری قابل پیاده شدن نیست. مفهوم دولت در عصر حاضر با ساختارهای حکومت خلفا بکلی متفاوت است.
جامعههای کنونی از جهات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در مقایسه با جامعههای سنتی بسیار پیچیده هستند. همان اندازه که مفهوم دولت تغییر کرده است، مفهوم ملت نیز تغییر پیدا کرده است. ورود به عصر توسعه نیازمند نهادینه شدن دولتـ ملت است.
بنابراین سنتگرایان اسلامی، اگرچه ازطریق فرآیند دموکراسی قدرت را بدست میگیرند اما بلافاصله فرآیند دموکراسی را به عنوان یک اندیشه کفرآلود تعطیل میکنند.
بهعنوان مثال در الجزایر، جبهه نجات در انتخابات سراسری پیروز شد. اما بلافاصله تصمیم و برنامه خود را در تشکیل یک حکومت اسلامی از نوع حکومت در کشورهای سودان، عربستان، پاکستان، لیبی و ایران بهعنوان الگوهای موردنظر اعلام کرد. رهبران این جبهه، همچنین با صراحت و از روی صداقت در موضعگیریهای رسمی خود، دموکراسی را معادل با کفر دانستند. این موضعگیریها با واکنش جدی و نگرانکننده سایر احزاب و گروههای سیاسی اسلامی، بخصوص روشنفکران دینی گردید و در نهایت معادله را به ضرر توسعه دموکراسی در الجزایر برهم زد.
در ترکیه، رهبران سیاسی، اقتصادی و نظامی اصرار دارند که به عضویت اتحادیه اروپا پذیرفته شوند، اما شرایط قبولی عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا، تغییرات دموکراتیک، ازجمله آزادیهای اساسی، برگذاری انتخابات آزاد میباشد. در ترکیه نیز، انتخابات آزاد، به معنای پیروزی اسلامگرایان شده است.
اگرچه در اروپا مخالفتهای جدی با عضویت ترکیه، بهعنوان یک کشور اسلامی، در اتحادیه اروپا وجود دارد، که ریشه آن در تقابل با اسلام و مسلمانان است، اما رفتارهای برخی از گروههای اسلامگرا نیز در این امر مؤثر بوده است.
در مصر نیز مشکلاتی از این نوع بر سر راه فرآیند دموکراسی دیده میشود.
مجموعهی این عوامل باعث شده است که فرآیند دموکراسی در کشورهای اسلامی با موانع جدی روبرو باشد و برهمین اساس هیچ یک از کشورهای اسلامی هنوز وارد عصر توسعه سیاسی و اقتصادی نشدهاند.
این نابسامانیها و تعارضات و چالشهای جدیدی که مسلمانان با آن روبرو هستند، روابط میان مسلمانان و اسلام و نیمکره شمالی را دچار تلاطم و تعارض نموده است.
۷- فوبیای اسلام ـ در دوران جنگ سرد، کشورهای غربی، بخصوص میلیتاریستهای آمریکا برای تأمین بودجههای کلان مسابقه تسلیحاتی با روسیه شوروی و آمادهسازی افکار عمومی، از خطر کمونیزم هیولای عظیمی را ساختند. در دوران جنگ سرد اگرچه رهبران اتحاد جماهیر شوروی سابق، هدف و برنامههای خود را برای بگور سپردن کاپیتالیسم آشکارا اعلام میکردند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به ساختارهای نظام سرمایهداری غربی خودداری نمیکردند، اما مراکز ویژهای در آمریکا، منافع خود را در آن میدیدند که با استفاده از مواضع اعلام شده شوروی خطر کمونیزم را هرچه ممکن است بزرگتر جلوه دهند. این سیاست موجب پدیدهای بنام فوبیای سرخ(Red Phobia) یا ترس موهوم از کمونیزم در میان مردم شده بود. در سایه این ترس موهوم میلیتاریستهای آمریکا توانستند سهم بالاتری از درآمدهای آمریکا را صرف تولید سلاحهای پیشرفته جنگی نمایند و ازطرف دیگر با دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی یک صلح مسلح را به شوروی تحمیل کردند. رهبران شوروی هم بهمنظور دفاع از موجودیت کشورشان و هم برای مقابله با سرمایهداری جهانی، به رقابتهای تسلیحاتی تن دردادند. اما هزینههای عظیمی که صلح مسلح برای شوروی بهمراه داشت در نهایت این کشور را به سقوط نهایی رسانید. اما اکنون جنگ سرد تمام شده است و دیگر کوبیدن بر طبل فوبیای سرخ موضوعیت خود را ازدست داده است. اما قدرتهای بزرگ برای ادامه حیات خود به دشمن، خواه واقعی و یا ذهنی نیاز دارند. در آستانه فروپاشی شوروی، برژینسکی طی مقاله نوشت که بزرگترین ضربه گورباچف به آمریکا، محروم ساختن این کشور از یک دشمن است. بر این اساس بزودی، از جانب محافل و نهادهای ویژه کوششهایی صورت گرفت تا جایگزینی برای فوبیای سرخ پیدا کنند.
انقلاب اسلامی ایران، اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، و رویدادهای پس از آن موجب شد که برخی از جنبشهای اسلامی، به شدت رادیکالیزه شوند. گروههای افراطی چه شیعه و چه سنی، در برخورد با دگراندیشان در میان خود و با قدرتهای بیگانه به شیوههای خشونت توسل جستند. سیاستها و رفتارهای قدرتهای بزرگ جهانی، با مسلمانان، بخصوص با فلسطینیان، موجب توجیه خشونت گروههای افراطی گردیده است.
بزودی نهادها و محافل خاص که از فوبیای سرخ بهرهمند بودند، اما با پایان جنگ سرد آنرا ازدست داده بودند، زمینههای مناسب برای جایگزین کردن آن با ‹‹Islam phobia›› را پیدا کردند.
زمانی ساموئیل هانتیگتون، موضوع جنگ تمدنها را مطرح ساخت. اما نگاه و توجه او معطوف به وضعیت و روابط فعلی مسلمانان و غرب نبود، بلکه باتوجه به آنچه در بندهای بالا، درمورد اسلام و مسلمانان اشاره شد، او منظر آینده جهان و مناسبات میان اسلام و غرب را نشان داده است.
اگر بهپذیریم که روابط جهان اسلام با نیمکره شمالی مهمترین مسأله در روابط بینالمللی است و اگر بهپذیریم که اسلام وارد دوران جدیدی از تأثیرگذاری بر تاریخ بشر شده است، و اگر بهپذیریم، که تغییرات و تحولات در کشورهای اسلامی، به سمت و سوی می رود که مسلمانان برغم فراز و نشیبها و چالشهای کنونی بزودی خواهند توانست براین چالشها فایق آیند، سخن هانتیگتون، خیلی دور از واقعیت نمیباشد. جهان آینده شاهد تقابل اسلام و مسیحیت و مسلمانان و غرب خواهد بود. اما این تقابل لزوماً یک درگیری فیزیکی و نظامی نخواهد بود یا میتواند نباشد. اما برخی از نهادهای قدرتمند در غرب مصلحت نمیبینندو اجازه نمی دهند این تغییرات فرآیند و مسیر طبیعی خود را طی کند. آنان بر این باورند که میتوانند و باید این فرآیند را متوقف و یا کند سازند.
تصمیمسازان غربی به حساسیت مذهبی مسلمانان واقف هستند و میدانند هر نوع تعرضی به باورهای آنان با واکنشهای تند، بخصوص از جانب افراطیها و سنتگرایان روبرو خواهد شد. اما آنها این تعرضات را به نفع خود میبینند.
برخی از محافل و نهادهای غربی، با علم به این روحیه مسلمانان متعمداً دست به تحریک مسلمانان میزنند تا آنها با واکنشهای افراطی خود سیاست فوبیای اسلام را دامن بزنند و مردم مغرب زمین را به خطرات اسلام و مسلمانان قانع سازند.
کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی، چاپ کاریکاتورهای موهن از پیامبر اکرم (ص)، سخنان اخیر پاپ بندیکت، همه در همین راستا، یعنی تحریک عاطفی مسلمانان به واکنشهای خشونتبار به نفع تقویت «فوبیای اسلام» و بسیج افکار عمومی غرب و قانع ساختن آنها در تقابل با اسلام و مسلمانان میباشد. شاید بهمین علت باشد که سخنگویان محافل و نهادهایی که از این تقابلها استقبال میکنند و آنرا دامن میزنند، علناً و صریحاً سخنان پاپ را تأیید و از او تجلیل بعملآوردند.
واکنشهای گروههای تند افراطی مسلمانان، چه شیعه و چه سنی، نظیر حمله به کلیساها، قتل راهبه مسیحی، حمله به سفارت دانمارک و نظایر آن علاوهبر این که با آموزههای دینی و منافع ملی در تعارض است و نفعی برای اسلام و مسلمانان در پی ندارد، نه تنها موجب تنبه و یا توقف این حملات نخواهد شد، بلکه طراحان این سیاستها را قانع میسازد که تیرشان بر هدف خورده است.
اما واکنش مسلمانان به تهاجمات تبلیغاتی و تحریکآمیز علیه اسلام و مسلمانان منحصر و محدود به واکنشهای افراطی و خشونتآمیز نبوده است. بسیاری از روشنفکران دینی، از سخنان پاپ بندیکت استفاده کردند و آنرا به فرصتی برای گفتگو با مسیحیان تبدیل نمودند. هرقدر واکنشهای خشونتآمیز، بهنفع تحریککنندگان علیه اسلام و مسلمانان تمام میشود، واکنشهای سنجیده، خردورزانه و منطقی تأثیرات درازمدت به نفع اسلام خواهد داشت.
۸- صلح حدیبیه به عنوان یک سیاست راهبردی بسیار آموزنده است. امضای قرارداد عدم تعرض و صلح میان رسولخدا(ص) و مشرکین مکه در حدیبیه، موجب نارضایتی برخی از مسلمانان را فرآهم آورد. مفاد این قرارداد ظاهراً به نفع مشرکین و به ضرر مسلمانان و از جهتی، بهنظر برخی از صحابه، موهن هم بود. اما نه تنها پیامبر با قاطعیت آنرا امضاء کرد، بلکه پیام فتح و پیروزی هم از جانب خداوند صادر و ابلاغ شد. حکمت نهفته در صلح حدیبیه، چه پیامی برای مسلمانان امروز دربر دارد؟
هنگام امضای صلح حدیبیه شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و روند کلی تحولات به نفع اسلام و مسلمانان بود و مخالفین پیامبر و مسلمانان هم آنرا درک کرده بودند و به همین مناسبت با لشگری انبوه در برابر مسلمانانی که برای ادای مراسم حج به طرف مکه در حرکت بودند، ظاهر شدند. اما پیامبر رحمت و حکمت، این جنگ را به نفع مصالح و منافع درازمدت مسلمانان نمیدانست. بنابراین پیامبر ابتدا در یک حرکت سیاسیـ روانی و برای تقویت انسجام درونی جامعه اسلامی، مسئله جنگ با کفار مکه را با مردم در میان گذاشت و از آنان برای جنگ بیت گرفت، که به بیعت رضوان یا بیعت جهاد (و همچنین بیعت شجره) معروف شده است. موضوع این بیعت، برخلاف دو بیعتمردم مدینه در عقبه اول و دوم که به تشکیل حکومت توسط پیامبر و تأسیس مدینه منجر گردید، نوعی همهپرسی بود. برنامه پیامبر در این سفر به مکه جنگ نبود. صرفاً برای انجام اعمال حج حرکت کرده بودند. نه فقط مسلمانان مدینه، بلکه قبایل عرب غیرمسلمان اطراف مدینه نیز پیامبر را همراهی کرده بودند. هنگامی که کفار قریش عزم خود را برای جلوگیری از ورود پیامبر و یارانش به مکه اعلام کردند، پیامبر هم با یک همهپرسی، در شکل سنت بیعت، وحدت و انسجام همراهانش را برای دفاع از حق خودشان در ورود به مکه به نمایش گذاشت. اما پیامبر پیشنهاد صلح را پذیرفت و حتی برخی از شرایط کفار را هم قبول کرد.
اگر بهپذیریم که اقبال مردم جهان به اسلام در حال گسترش روزافزون است و بهپذیریم که مسلمانان برای بازسازی و نوسازی باورهای دینی و سروسامان دادن به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود و برای ورود به عصر جدید، نیازمند به زمان میباشند، باید در برابر تحریکات از خود خویشتنداری نشان دهند و کوشش کنند تا در دام این تحریکات نیفتند. و با توکل به خدای بزرگ، سیاست خود را در چارچوب : ادعوا الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم باللتی هی احسن (نحل -۱۲۵)، ادامه دهند.
۱۰/۸/۱۳۸۵
۱. مساله وحی- مجموعه آثار ج۲- بعثت (۱) ص ۱۵۶ بنیاد فرهنگی بازرگان – شرکت قلم – ۱۳۷۷