ناگفتههایی از ابراهیم یزدی در نوفل لوشاتو
در جلسهای با حضور محمد توسلی، مهدی معتمدیمهر و علی گرجی مطرح شد
روزنامه سازندگی، شماره ۱۰۱۳
محمد توسلی، علی گرجی و مهدی معتمدیمهر در کلاب «دغدغههای ایران» در جلسهای با عنوان «ناگفتههایی از دکتر ابراهیم یزدی در نوفل لوشاتو» به صحبت نشستند. در آغاز این جلسه سخنرانی منتشرنشدهای از ابراهیم یزدی در مراسم یادبود مهندس بازرگان در حسینه ارشاد پخش شد که یزدی در بخشی از آن سخنرانی گفته بود: «در جامعهای که مردم احساس تعلق اجتماعی ندارند، امکان ندارد که در سطح ملی بتوان مردم را به قناعت دعوت کرد. اگر شهر من خانه من بود، من باید بر خودم حکومت کنم. من بابد شورای شهرم را انتخاب کنم. من باید شهردارم را انتخاب کنم».
*توسلی: یزدی پاریس را به علت فضای بازی سیاسی پیشنهاد کرد
در ادامه محمد توسلی به عنوان نخستین سخنران جلسه گفت: «مرحوم دکتر ابراهیم یزدی علاوه بر پژوهشهای علمی خود بخش عمده تلاشهایش در راستای گفتمان روشنفکری دینی و دیدگاه مهندس بازرگان، متمرکز بر تأسیس و توسعه نهادهای مدنی دانشجویی اسلامی و تقویت نهادهای سیاسی جبهه ملی و همکاری جهت تأسیس نهضت آزادی و فعالیت گسترده در راستای تقویت جنبش اجتماعی در ایران و ارتباط گسترده با شخصیت های دینی از جمله امام موسیصدر، آیتالله خمینی در نجف که نهایتا به هجرت ایشان به نوفل لوشاتو و برنامههای تاریخی ۱۱۸ روز منجر می شود. تفصیل این بخش را علاقهمندان میتوانند در جلد سوم خاطرات ایشان مطالعه کنند. اما دوره بعد ۱۶سال با بازرگان و نهضت آزادی ایران و سپس ۲۳سال بعد از بازرگان و دبیرکلی نهضت آزادی ایران؛ جزییات این دو بخش خارج از ظرفیت زمان بحث ماست و علاقهمندان میتوانند به اسناد تاریخی، مراجعه کنند. بهطور خلاصه خدمات ایشان بعد از انقلاب در شورای انقلاب، دولت موقت و… در جلد چهارم خاطرات، خدمات وزارت امور خارجه دولت موقت در جلد پنجم، نمایندگی امام در حل مشکلات شهرستانها در جلد ششم و خدمات در مجلس در دفتر اول جلد هفتم و گزارش تسخیر سفارت و بیانیهالجزایر در دفتر دوم جلد هفتم و در جلد هشتم نقد و تخریب و هجو دکتر یزدی از سوی افراد و نهاد ها و همچنین مجموعه آثار ایشان شامل مقالات و سخنرانی ها از سال ۳۲ تا ۹۳ در ۱۵ دفتر تنظیم شده است. این مجموعه تا جلد چهارم منتشر شده و سه دفتر جلد پنجم در حال انتشار است.
در اینجا لازم میدانم برای نشاندادن هماهنگی نقش خانواده و به ویژه همسر ایشان در کارنامه ۶۰ سال صبوری و شکوری دکتر یزدی از قلم خود او بهره بگیرم:«بدون همزبانی و همدلی و همگامی همسرم، طی این راه هرگز برایم میسر نمی بود.» شاید این جمله کوتاه بتواند نقش خانواده را در این دوران به خوبی تبیین کند».
او ادامه داد: «یادآوری کنم اولین سفر دکتر یزدی با شهید دکتر چمران به عراق به درخواست من برای دیدار با آیتالله خمینی در سال ۱۳۴۴ انجام شد. دو هفته پس از استقرار من در بغداد، آیتالله خمینی از شهر بورسای ترکیه به عراق منتقل شدند که جزئیات آن در جلد اول خاطرات خودم آمده است. من به دکتر یزدی و شهید چمران اطلاع دادم و به دیدار آیتالله خمینی آمدند. آقای دکتر یزدی در سالهای بعد مرتب با آیتالله خمینی ارتباط داشتند و حد اقل سالییک بار دیدار حضوری داشتند و مجموعه این همکاری ها در خاطرات ایشان آمده است.
اوایل شهریور ۵۷ آقای دعایی تلفنی به آقای یزدی اطلاع می دهند که آقای خمینی تصمیم به ترک عراق گرفتهاند و خواستهاند شما نیز به عراق بیایید. علت این درخواست اعمال محدودیت برای فعالیت آیتالله خمینی در عراق بود. از جمله پس از شدتگیری جنبش اجتماعی ایران در سال ۵۵ دولت ایران هماهنگ با دولت های آمریکا و عراق اقداماتی را برای محدودکردن آیتالله خمینی انجام میدهند از جمله اعزام نیروهای امنیتی ایران به عراق و مذاکره وزیر امور خارجه ایران در حاشیه جلسه مجمع عمومی سازمان ملل با وزیر امور خارجه عراق بود. البته بحث ترور آیتالله خمینی نیز در آن دوره مطرح بوده است، اما باتوجه به پیامدهای غیرقابل کنترل آن، شاه نیز با این طرح موافقت نمیکند. در این شرایط دکتر یزدی همزمان با ربوده شدن امام موسیصدر به بیروت میرود و قطبزاده و چمران موضوع را بررسی میکنند. قطبزاده گزارش میدهد دولت اسد برای حضور آیتالله خمینی در سوریه موافق نیست و الجزایر را پیشنهاد میکند. آقای یزدی پاریس را به علت فضای بازی سیاسی پیشنهاد میکند، اما دکتر چمران با سفر دکتر یزدی به عراق مخالفت میکند چون در این شرایط ممکن است به سرنوشت امام موسیصدر دچار شوند. در همین میان آقای یزدی با ارتباطی که با نجف داشتند متوجه میشوند که محدودیتها کاهش پیدا کرده است و به عراق میروند.
توسلی در ادامه درباره نقش یزدی در ورود امام به نوفل لوشاتو میگوید: «در روز ۱۴مهر آیتالله خمینی و دکتر یزدی و همراهان عراق را به سمت پاریس ترک میکنند. در فرودگاه آقایان بنیصدر، حبیبی و غضنفرپور حضور داشتند و به منزل آقای غضنفر پور میروند. در محل علاوه بر وابستگی آن به اشخاص که مورد پسند آیتالله خمینی نبود محل نیز برای اقامت مناسب نبود و با راهنمایی دکتر عسکری که از دوستان دکتر سامی بودند و ویلای کوچکی در نوفل لوشاتو داشتند و متعلق به همسر فرانسوی ایشان بود برای اقامت آقای خمینی انتخاب می شود و مدیریت آن جا به حاج مهدی عراقی سپرده میشود».
*گرجی: حضور در پاریس انقلاب را از یک پدیده محلی به یک پدیده بینالمللی تبدیل کرد
علی گرجی هم در ادامه درباره دیپلماسی انقلاب گفت: «آن چیزیکه در نجف برای هجرت آیتالله خمینی مطرح بود؛ انتخاب یکی از کشورهای عربی یا اسلامی مثل کویت و الجزایر و لبنان بود اما مرحوم یزدی میگوید من فکر کردم اینها کشورهایی هستند که دموکراسی لازم را ندارند و ممکن به خاطر ارتباطات با رژیم شاه ممانعتی برای فعالیتهای آزاد ایجاد کنند اما در میان کشورهای اروپایی چندگزینه از جمله آلمان، ایتالیا و انگلستان مطرح بود. در آلمان به علت کمبود نیرو، انگلستان به علت سابقه سیاسی و ایتالیا نیز وضعیت لازم را نداشت و بهترین کشور با توجه به سابقه آزادیخواهی فرانسه بود و ویزا نیز برای ایرانیها نمیخواست. مسئله مهم این است که حضور آیتالله خمینی در پاریس انقلاب ایران را از یک پدیده محلی به یک پدیده بینالمللی تبدیل کرد. الان چهل و چند سال از ماجرا گذشته است و با توجه به اتفاقات بعدی شاید قضاوت دیگری داشته باشیم. آنچه در پاریس اتفاق افتاد بهنظر من یک مهندسی و سازماندهی کامل برای انقلاب بود. در اولین قدم دکتر یزدی تقسیم کار میکند و از مسائل جزیی تا کلی تنظیم میشود و چون به تدریج خبرنگار ها در محل حضور پیدا میکنند کار جدیتر میشود. به هر حال مصاحبههایی که انجام میشود با یک برنامهریزی خاص و منظمی انجام میشود. گروهی از انجمن اسلامی دانشجویان اروپا نیز سازماندهی میشود که باید هر روز تمام روزنامهها و نشریات اروپا و آمریکا را بخوانند و مطالب مربوط به ایران و پاریس را گزارش تهیه کنند و صبح به صبح گزارش تحلیلی وقایع هر روز را به آقای خمینی می رساند. مصاحبهها با آیتالله خمینی نیز ضبط میشد و سؤالات پیش از مصاحبه بهصورت کتبی اخذ میشد و آن گروه باتوجه به صحبتهای قبلی آیتالله خمینی و فیش درست کرده بودند به ایشان مسائل را یادآوری میکنند. در آن دوره ۲۰۰مصاحبه انجام شد و یک حرف متناقض از آیتالله خمینی گفته نشد. در بخش دیگر کار تماس هایی است که با ایران برقرار میشود و بهطور مرتب از تلفنخانه آنجا با ایران در تماس بودند و اخبار ایران را به طور ۲۴ساعته میگرفتند و پیامهای امام را نیز برای ایران میخواندند و خبرنگار رویترز تعجب کرده بود که ما پنجساعت بعد از صدور پبام در ایران پخش میشود و فضای اینترنت و مجازی و فکس هم نبود اما کار در آنجا آنقدر منظم و دقیق بود که توسط شبکه روحانیت و جوانان علاقهمند در این عرصه بودند در سطح کشور پخش میشد. در همین زمان چند کمیته نیز تشکیل میشود و این در حالی است که شاه هنوز در ایران حضور داشت».
*معتمدیمهر: قدرتهای جهانی متقاعد شدند باید دست از حمایت شاه بردارند
مهدی معتمدیمهر هم در ادامه این جلسه گفت: «هجرت به نوفللوشاتو، افزون بر آن که انقلاب اسلامی را از یک رخداد ملی به پدیدهای جهانی ارتقا داد، ماهیتی دمکراتیک و منطبق با معیارهای حقوق بشری به گفتمان انقلاب و ادبیات رهبری انقلاب بخشید. بعید بود که چنانچه مقصدی جز فرانسه انتخاب میشد، چنین گفتمانی ریشه میگرفت و ترویج میشد؛ از همین رو بود که پیام انقلاب اسلامی ایران، به نیازی جهانی بدل شد و توانست بر بام رسانههای جهان استوار شود. سفر به نوفللوشاتو اثر مهمتری هم در داخل ایران داشت و از آنجا که گفتمان انقلاب بر اساس، برداشتی مترقی از اسلام، مفاهمهای میان الزامات عصر جدید و مبانی دینی ایجاد میکرد و متمرکز بر کرامت بشر، عدالت، استقلال و دمکراسی بود از چنان ظرفیتی برخوردار شد که عموم ملت را به قیام علیه استبداد و فساد و تبعیض در نظام سلطنت مطلقه متقاعد و جنبش اجتماعی را فراگیر کرد. گفتمان دمکراتیک و انسانی انقلاب و ادبیات سیاسی رهبری آن که بیان میداشت حتی مارکسیستها هم در بیان عقاید آزاد خواهند بود و ارزشهای اسلامی مغایرتی با حاکمیت ملت و نوسازی اجتماعی ندارند، حاکی از پیامی متفاوت و مترقی از اسلام بود که شامل به رسمیتشناختن حقوق زنان، آزادی و دموکراسی و… میشد و متأثر از همین امر، عملا انقلاب وجهی جهانی به خود گرفت و همین موضوع باعث شد که قدرتهای جهانی متقاعد شوند که باید دست از حمایت شاه بردارند. سران قدرتهای برتر جهانی که جملگی از حامیان شاه بودند، تفهیم شدند که سرکوب جنبش ایران، هزینهای مهارناپذیر خواهد داشت. زیرا که دیگر فقط سیاسیونِ ایران را مقابل خود نمیدیدند، بلکه با افکار عمومی مردم کشورها هم مواجه بودند و پاسخ به این پرسش که چرا هواپیمای حامل رهبر انقلاب و جمعی از سیاسیها منفجر نشد چه بسا در همین مسئله نهفته باشد. هواپیمای ایرفرانس فقط حامل رهبر انقلاب و جمعی از مخالفان شاه نبود. پشت آن هواپیما، افکار عمومی جهانی ایستاده بود».
او ادامه داد: «در دوره حضور رهبر وقت انقلاب و همراهانش در نوفللوشاتو علاوه بر دیپلماسی رسمی، دیپلماسی عمومی هم جریان داشت و با گفتوگوهایی که امثال صادق قطبزاده انجام میدادند، فرانسویها به این نتیجه رسیدند که کار شاه تمام است و ادامه حمایت از او نه منطقی است و نه ممکن. دیدار سران جنبشهای حقوق بشری و ضدجنگ آمریکا و اروپا و نمایندگان جنبشهای فراگیر روشنفکری عربی و اسلامی از لبنان گرفته تا سودان و یمن و پاکستان و مصر با آیتالله خمینی هم باعث بسیج حمایتهای ملتهای منطقه و در نتیجه، اقناع رهبران قدرتهای جهانی در قطع حمایت از شاه شد».
این فعال سیاسی همچنین بیان کرد: «نکته دیگر را اختصاص میدهم به رفع یک شبهه؛ اینکه گفته میشود در کنفرانس گوادلوپ این نتیجه حاصل شد که شاه باید برود، کاملا گزارهای نادرست است زیرا این کنفرانس از ۱۴ تا ۲۰ دی رخ داد و شاه کمتر از یک هفته بعد از آن از ایران فرار کرد؛ بنابراین شاه در آن زمان امکانی برای ادامه سلطنت خود نداشت و قدرتهای جهان هم دریافتند که کاری برای تداوم نظام پهلوی از دستشان ساخته نیست. از طرفی باید بدانیم، عدم حمایت قدرتهای جهانی از شاه در مقطع نزدیک به پیروزی انقلاب به معنای حمایت آنها از انقلاب نبود؛ چه آنکه تا آخرین لحظه هم آمریکا و فرانسه پیامهایی تهدیدآمیز میدادند. به هر حال آنچه در نوفللوشاتو رخ داد، جلوی تلفات سنگین و وسیع انسانی و تخریب زیرساختهای اقتصادی و صنعتی را گرفت و موجب پیروزی سریع و کمهزینه انقلاب شد».
معتمدی مهر خاطر نشان کرد: «دکتر یزدی عمیقا باور داشت که تحولات سازنده و پایدار اجتماعی و سیاسی، باید تدریجی، خشونتپرهیز، اصلاحطلبانه و درونزا باشد. دکتر یزدی بارها گفته بود که هر نیروی سیاسی و مدنی که از حمایتهای مالی، سیاسی و امنیتی بیگانگان بهره گیرد، قابل اعتماد نخواهد بود».
معتمدی مهر در پاسخ به شبهاتی که در خصوص نقش دکتر یزدی در اعدامهای دادگاههای خلخالی ترویج میشود، توضیح داد: «بر اساس اسناد متقن تاریخی و آرشیو خاطرات برخی افراد و بر اساس متن صریح روزنامههای چپگرای آن دوره، یکی از مهمترین اتهامات علیه یزدی و بازرگان، اصرار آنان بر دادرسی عادلانه سران ارتش و ساواک بود. دکتر یزدی بر اساس سابقه مواضع و نگرش حقوق بشرس و نقشی که در جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر داشت و همچنین، به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب و بر اساس درک دوراندیشانهای که از منافع ملی و اعتبار اخلاقی انقلاب داشت توانست جلوی اعدام دهها نفر را در شرایطی بگیرد که حقوق بشر دغدغه جریانات سیاسی داخل ایران و حتی دغدغه بسیاری از حقوقدانها نبود و فریاد اعدام باید گردد بر جامعه مستولی شده بود، در برابر انحراف از آرمانهای انقلاب و مقابل قانونشکنیهایی که به اسم انقلابیگری اعمال میشد، ایستاد و تا واپسین دم حیات هزینه داد».
ششم شهریور ۱۴۰۰