نگاه تحلیلگران: “دو نگاه به آمریکا” ، بخش نخست
دکتر مهدی نوربخش، استاد روابط خارجی و تجارت جهانی دانشگاه هریسبرگ
امروز در جامعه ما دو نگاه متفاوت و متضاد که بیشتر محصول ذهنیات دو گروه مختلف اجتماعی است، نسبت به امریکا وجود دارد.
نگاه اول آمریکا را بسیار قدرتمند میبیند و باور دارد که این کشور بعنوان یک قدرت فائق قادر خواهد بود که بهتنهایی در صحنه جهانی تاثیرگذار بوده و آنگونه که میخواهد عمل کند.
نگاه دوم ادعا میکند که “دیگر پشمی در کلاه آمریکا نیست…و امروز اقتدار آمریکا زیر سئوال رفته است”. در گذشته نه چندان دور، حامیان نگاه دوم از فروپاشی اقتصاد آمریکا کرارا خبر داده بودند.
مشکل نگاه اول این است که به تحولات جهانی و ایجاد یک نظم جدید جهانی در طول سه دهه گذشته خصوصا در سطح سیاست و اقتصاد بینالملل توجه کافی مبذول نمیدارد.
در دوران جنگ سرد، روابط بینالملل دوقطبی (Bipolar) شده بود و دو کمپ غرب و شرق در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند؛ اما امروز جهان چندقطبی (Multipolar) شده است.
حجم اقتصاد اتحادیه اروپا تقریبا معادل حجم اقتصاد آمریکاست. آلمان و ژاپن رشد چشمگیری در صنعت و تکنولوژی داشتهاند.
در این جهان چندقطبی، هیچ کشوری بهتنهایی نمیتواند در این نظم جهانی جدید تاثیرگذار باشد. کشورها در سایه همکاریهای بینالمللی، شرکت فعال در نهادهای جهانی که اکثرا بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته و روزبهروز بر اهمیت آنها افزون شده است، امنیت و اقتصاد پویایی پیدا میکنند.
دوران جدایی (Isolation) از نظم جدید جهانی به سر آمده است و کشورهایی که به دنبال جدایی و استقلالطلبی از این نظم جدید جهانی بوده و برای خود حق ویژهای را در کنشهای بینالمللی قائل هستند، نمیتوانند برای ایجاد امنیت و ساخت اقتصادی پویا از منابعی که جهانی شدن اقتصاد و سیاست فراهم آورده، استفاده کنند.
راستهای سیاسی دنیا با شعارهای فریبنده جداییطلبی و دولت ترامپ در امریکا با شعار “آمریکا اول” America First کوشش کردهاند که خود را از این نظم جدا کنند، اما با شکست روبرو شدهاند.
انگلیس با بیرون رفتن از اتحادیه اروپا و ترامپ با جنگهای تجاری خود خواستهاند که بر این جداییطلبی اصرار ورزیده؛ اما با شکست فاحشی روبرو شدهاند.
بسیاری در درون کشور ما این نظم جدید جهانی را با برچسب “نئولیبرالیسم” محکوم کردهاند؛ بدون آنکه به ارزیابی محققانه ابعاد مختلف و وسیع آن همت گمارند.
نئولیبرالیسم پدیدهای نه چندان جدید و یک پدیده سیاسی- اقتصادی است که ربط مستقیمی با این نظم بینالمللی جدید ندارد.
ترامپ در خروج از برجام شکست خورد؛ به خاطر اینکه به این نظم جدید که کنشهای یکجانبه (Bilateralism) را مطرود میداند و به همکاریهای چندجانبه (Multilateralism) در اقتصاد و سیاست روی آورده، اعتنا نداشته است.
لذا آمریکا دیگر نمیتواند در اثر ایجاد این نظم جدید جهانی یک قدرت مطلقالعنان بماند؛ اگرچه یک کشور بسیار قدرتمند به لحاظ اقتصادی و نظامی است.
اما مشکل نگاه دوم به امریکا این است که از این کشور یک شناخت عینی و ملموس ندارد. قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا را خوب درک نمیکند.
آمریکا امروز بزرگترین اقتصاد دنیا را دارد. بودجه نظامی سالانه این کشور به مرز ۹۰۰میلیارد دلار میرسد. آمریکا نقش بسیارکلیدی و اساسی در ساختن نهادهای بینالمللی نظیر سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی داشته است.
اگرچه در شورای امنیت سازمان ملل رای آمریکا میتواند در مقابل وتوی چهار عضو دائم این نهاد قرار گیرد، اما در تمام سازمانهای بینالمللی نفوذ زیادی داشته و تصمیمش تاثیرگذار است.
پدیدهای که نگاه دوم به آمریکا از فهم آن عاجز مانده است، نقش رهبری آمریکا توسط رییسان جمهور این کشور در زمانهای مختلف برای ایجاد اجماع جهانی است.
اگر رییسجمهوری در آمریکا مشروعیت مردمی و اقبال جهانی داشت، آن رییسجمهور قادر خواهد بود که برای حل یک مشکل بینالمللی به ایجاد یک اجماع موفق بینالمللی توفیق یابد.
لذا کسانی که در نگاه دوم ادعا میکنند که “امروز اقتدار آمریکا به زیر سئوال رفته است” که درست هم میگویند، نمیتوانند درک کنند که اقتدار آمریکا به خاطر ترامپ زیر سئوال رفته و آمریکا همیشه با ترامپ هویت پیدا نمیکند.
اوباما به خاطر مقبولیت جهانی خود توانست تحریمهای بینالمللی کمرشکن و فلجکنندهای را بر ایران تحمیل کند تا ایران برای عقد برجام به پای میز مذاکره کشیده شود.
در مورد قدرت نظامی آمریکا دائما گروه دوم به خود و به جامعه شک و شبهه تزریق میکند.
دائما میشنویم که نیروی نظامی کشور به درجهای رسیده که میتواند بهراحتی با ارتش آمریکا وارد یک تنش شود. درجهداری گفته بود: “ناوهای آمریکا را میتوانیم آنچنان دقیق بزنیم که موشک وسطش فرود آید“.
اما سئوال اصلی که این درجهدار از خود نکرده بود، این بود که نهایت جنگ آمریکا با کشور ما به کجا ختم خواهد شد؟
فرض کنیم یک موشک ایران هم چنین موفقیتی را احراز کرد، آیا در یک تنش نظامی بین آمریکا و ایران، جنگ به همانجا خاتمه پیدا خواهد کرد؟
هر دو نگاه اول و دوم، بدون شک به کشور ما در فهم امریکا کمکی نخواهند کرد تا جایگاهی برای خود در نظم جدید بینالملل ایجاد کند.
در این نظم جدید، اقتصاد حرف اول و مهمترین حرف را میزند. کشورهای استبدادی میتوانند تا بن دندان مسلح شوند، اما ارتشی نیرومند نهایتا نمیتواند ضامن امنیت و پویایی اقتصاد یک کشور شود.
اتحاد جماهیر شوروی سابق نهایتا به نقطهای رسید که ارتش بسیار نیرومند آن نتوانست در نجات اقتصادی آن تاثیرگذار باشد.
باید این نظم جدید بینالمللی را شناخت. برای شناخت این نظم جدید باید “شهروند جهانی” شد.
یک شهروند جهانی در تعامل با دنیا و نهادهای بینالمللی، از منابع عظیمی که دنیای جهانیشده و نظم جدید در آن فراهم آورده، استفاده میکند تا اقتصادی پویا ایجاد کند.
بسیاری از کشورهای صنعتی امروز از مرزهای توسعه اقتصادی و تکنولوژی گذشتهاند و به فکر ایجاد نشاط بیشتری برای شهروندان خود افتادهاند.
آنها نهایتا به این نتیجه رسیدهاند که نشاط اجتماعی نهتنها زندگی بهتری را برای شهروندان کشورشان ایجاد میکند که این نشاط و زندگی بهتر به حکومتها کمک میکند تا از حمایتهای بیشتر مردم در راستای توفیق برنامههای خود بهره گیرند.
نظم دموکراتیک امروز بیشتر از توسعه اقتصادی و سیاسی به نشاط شهروندان یک کشور فکر میکند.