یزدی، گفتمانساز گذار به دموکراسی
امیر خرم/عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی
دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران بخش قابل توجهی از عمر خودش را مصروف برقراری دموکراسی در مهینمان کرد و «گذار به دموکراسی» موضوعی است که سالهای اخیر ذهن دکتر یزدی را درگیر کرده بود و دغدغه چگونگی گذار به دموکراسی را داشت.
تلاش من در این مجال این است که به دو سوال پاسخ دهم:
سوال اول این است که کدام شیوه برای تغییر و تحول مطلوب در جامعه شیوه مناسبتتری است. در اینجا دو نظریه قابل توجه است؛ یک نظریه،نظریه هانتینگتون است و نظریه دیگر، نظریه دونالد شِر. هانتیگتون درباره گذار به دموکراسی سه شیوه را مطرح میکند. عنوان اولین شیوه را «دگردیسی دموکراتیک» گذاشته که در آن اپوزیسیون نقش چندانی ندارد بلکه نخبگان درون ساختار حکومت پی میبرند که شیوههای موجود پاسخگو نیست و جامعه نیازمند تحول است مثل شیلی، برزیل و اسپانیا. دومین شیوه بهزعم هانتینگتون «جایگزینی دموکراتیک» است که نقطه مقابل شیوه قبلی است و در این شیوه نخبگان درون حکومت نقش چندانی در تحول ندارند بلکه نخبگان اپوزیسیون هستند که فرایند گذار را طی میکنند و معمولاً چون حکومت تمایلی به تحول ندارد این فرایند با خشونت همراه است و منجر به انقلاب یا کودتا میشود ولی در نهایت تغییر و تحول صورت میگیرد. هانتینگتون از شیوه سومی هم نام میبرد تحت عنوان «جابهجایی دموکراتیک» که در آن نه حکومت قادر به حذف نیروهای اپوزیسیون هست و نه نیروهای اپوزیسیون قادر به حذف حکومت هستند و هر دو مجبورند به یک توافق و معامله دست بزنند. در این شیوه بخشی از نیروهای حکومت که به ضرورت تغییر پی بردهاند در کنار نیروهای اپوزیسیون قرار میگیرند و با کمک هم تلاش میکنند فرایند آرامی را در جهت تغییر و تحول مدیریت کنند. این شیوه معمولاً با کمترین خشونت انجام میشود.
دونالد شِر در کتاب «دموکراسی: ملاحظات نظری و مفهومی» دستهبندی دیگری را مطرح میکند و تحولات اجتماعی و سیاسی را به دو دسته تقسیم میکند. دسته اول را «گذارهای غیراجماعی» یا «گذارهای گسست» مینامد که بنا به خواست حکومت انجام نمیشوند که شامل چهار شیوه «انقلاب»، «فروپاشی»، «حمله خارجی» و «کودتا» میشود. دسته دوم گذاری که شر تعریف میکند «گذار اجماعی» یا «گذارهای از طریق مراوده» است. این شیوه بسیار شبیه گذار نوع سوم یا «جابهجایی دموکراتیک» هانتینگتون است و در آن تلاش میشود با کمترین خشونت و از طریق گفتوگو و بیان ضرورتها در تعامل بین نخبگان درون حکومت و نخبگان درون جامعه فرایند گذار آهسته و پیوسته طی شود.
برای تحلیل این روشها میتوان از سه فاکتور استفاده کرد و براساس این سه فاکتور آنها را امتیازبندی کرد. این سه فاکتور عبارتند از: میزان هزینه، قابلیت کنترل و سقف زمانبری. اگر بر اساس این سه فاکتور نگاه کنیم به نظر میآید شیوهای که هانتیگتون از آن به عنوان «جابهجایی دموکراتیک» یاد میکند و دونالد شِر بهعنوان «گذار اجماعی» از آن یاد میکند از این سه فاکتور دو فاکتور را در حد بالایی دارند؛ یعنی هزینههای کمتری دارند و قابلیت کنترل بیشتری دارند. اگر چه ممکن است سقف زمانی بالایی داشته باشند، اما زمانبر بودن فاکتور درجه دو محسوب میشود. بنابراین در شرایط کنونی و گفتمان فعلی جهانی شیوه «جابهجایی دموکراتیک» یا «گذار اجماعی» شیوه مطلوبتری بهنظر میرسد و در قرن بیستویکم دیگر دوره انقلابها بهسر آمده است و فروپاشی هم چندان رخ نمیدهد و آن چیزی که رخ میدهد عمدتاً دموکراتیزاسیون یا گذار به دموکراسی به شیوه اجماعی یا جابهجایی دموکراتیک است.
سوال دوم: آیا امکان تحول از طریق گذار اجماعی یا همان جابهجایی دموکراتیک در ایران وجود دارد؟
وقوع گذار اجماعی یکسری شروط سلبی و یکسری شروط ایجابی دارد. در شروط سلبی ۵ شرط ذکر میکنند و میگویند اگر این ۵ شرط در جامعهای وجود داشته باشد آن جامعه آمادگی ورود به مرحله دموکراتیزه شدن و آغاز فرایند گذار به دموکراسی را دارد. این شرایط عبارتند از: تزلزل در ایدئولوژی حکومت، شکاف در ساختار قدرت، بحران اقتصادی، زمینه و قابلیت بروز بحران اجتماعی و فشارهای بینالمللی.
اما گذار به دموکراسی شروط ایجابی هم دارد. برای گذار اجماعی یا جابهجایی دموکراتیک دو دسته نیرو مورد نیاز است و تا این نیروها نباشند امکان انجام این فرایند وجود ندارد. این دو دسته نیرو عبارتند از: جنبش اجتماعی در درون جامعه و نیروهای تحولخواه در درون حکومت. نیروهای سیاسی که در درون جامعه هستند یک وظیفه دارند و نیروهای سیاسی درون حکومت وظیفه دیگری دارند. برای اینکه فرایند گذار به جلو برود به هر دو این نیروها نیاز هست. وظیفه نیروهای سیاسی که درون جامعه هستند گفتمانسازی است، یعنی گفتمان دموکراسی را در جامعه ایجاد کنند و از آن حفظ و حراست و تقویت کنند. به تعبیر دیگر وظیفه آنها این است که بسترسازی کنند تا نیروهای سیاسی درون حکومت بتوانند در آن بستر پروژه و فرایند گذار به دموکراسی را پیش ببرند. همعرض این نیروها در درون ساختار حکومت باید نیروهایی باشند که به ضرورت تحول پی برده باشند. اگر گفتمان دموکراسیخواهی در درون جامعه وجود نداشته باشد از دست نیروهای تحولخواه درون حکومت کاری برنخواهد آمد. در تاریخ خودمان نمونههای آن را فراوان داریم مثل قائم مقام، امیرکبیر و مصدق. ولی اگر جامعه پذیرای تحول باشد و به این ضرورت پی بده باشد و گفتمان دموکراسیخواهی تبدیل به گفتمان غالب در جامعه شده باشد، اما نمایندهای در درون حکومت نداشته باشد، جامعه به سمت خشونت و فروپاشی میرود چون فاصله بین انتظارات و وضعیت موجود زیاد شده و حکومت نمیتواند به اختلاف فاحش بین انتظارات و واقعیتهای موجود پاسخ مناسبی بدهد. برای اینکه فرایند گذار با حداقل خشونت جلو برود هر دو این نیروها مورد نیاز هستند.
در شرایط موجود در جامعه ما هم به میزانی آن ۵ شرط سلبی وجود دارد و هم به میزانی آن ۲ شرط ایجابی. در بین راههایی هم که اشاره کردم این راه از همه ممکنپذیرتر و مطلوبتر است، اما قصه به این راحتی نیست.
خانم مارینا اوتاوی از اساتید دانشگاه کلمبیا کتابی دارد به نام «گذار به دموکراسی یا شبه اقتدار» که در آن فصلی در مورد تهدیدهای گذار به دموکراسی دارد و میگوید اگر این تهدیدها جدی گرفته نشود گذار با شکست مواجه میشود. خانم اوتاوی ۵ تهدید را مطرح میکند که در جامعه ما باید خیلی مواظب آنها باشیم. اولین تهدید ادغام شدن نیروهای تحولخواه درون حکومت در ساختار قدرت موجود است. دومین تهدید تبدیل شدن رهبران اجتماعی در فرایند گذار از «نخبگان جاگیر» به «نخبگان شناور» است. «نخبگان جاگیر» با جامعه خودشان یک ارتباط منطقی دارند و زبان همدیگر را میفهمند و خطر این است که این نخبگان ارتباطشان با جامعه قطع شود و تبدیل به «نخبگان شناور» بشوند. سومین تهدید عدم توانایی نیروهای تحولخواه در ساخت یک بدیل دموکراتیک است. اگر نیروهای دموکراسیخواه در مناسبات بین خود نتوانند دموکراتیک عمل کنند گرفتار این تهدید خواهند شد و این از جمله تهدیدهایی است که اعتماد عمومی را نسبت به نخبگان بیرون از حکومت سلب میکند و نتیجه آن هم این میشود که یک نظام اقتدارگرا به نظام اقتدارگرای جدید تحویل داده میشود. چهارمین تهدید از نظر خانم اوتاوی این است که نیروهای اپوزیسیون به بازیهای اقتدارگرایان مشغول بشوند و دیگر به مشکلات ساختاری جامعه نپردازند. پنجمین و شاید مهمترین تهدید تبدیل شدن یک نظام اقتداگرا به یک نظام شبهاقتدارگرا است. از نظر خانم اوتاوی نظامهای شبهاقتداگرا ۵ مولفه دارند از جمله اینکه این نظامها برخلاف نظامهای اقتدارگرا نیاز به برگزاری انتخابات و جلب حمایتهای مردمی دارند. خانم اوتاوی میگوید اپوزیسیون دموکراسیخواه باید حواسش باشد که نظام اقتدارگرا وقتی به نظام شبهاقتدارگرا تبدیل بشود یک گام به سمت گذار به دموکراسی نیست و نباید فریب بخورند و اگر اصلاح نشود قدرت بازتولید خودش را و تبدیل شدن به یک نظام اقتدارگرای مجدد را دارد.
در شرایط موجود جامعه ما گفتمان اصلاحات گفتمان حامل و عامل فرایند گذار به دموکراسی است. اگر این گفتمان بتواند ضوابط و قواعد بازیهای سیاسی را رعایت بکند به نتیجه خواهد رسید، اما اگر اصلاحطلبان تهدیدها را جدی نگیرند و قواعد بازی را رعایت نکنند به قول هربرت مارکوزه تاریخ شرکت بیمه نیست و به هیچ کس تضمین داده نمیشود که این فرایندی که شروع شده قطعاً به نتیجه خواهد رسید.
بر اساس چارچوبی که ارائه دادم مرحوم دکتر یزدی و سلف او مرحوم مهندس بازرگان جزو نیروهای سیاسی تلقی میشوند که گفتمانسازی میکردند یعنی در درون جامعه بودند و تلاش کردند گفتمان اصلاحطلبی و گذار به دموکراسی را در جامعه ما از یک خرده گفتمان به یک گفتمان مغلوب تبدیل کنند و در نهایت در خرداد ۷۶ این گفتمان مغلوب تبدیل به یک گفتمان غالب شد. گفتمان اصاحات از سال ۷۶ شروع نمیشود بلکه سال ۷۶ سالی است که نیروهای سیاسی توانستند در ذیل گفتمان اصلاحات یا همان گفتمان گذار به دموکراسی وارد ساختار قدرت شوند و ضلع دوم گذار را ایجاد کنند. بنابراین به جهت حق عظیمی که کسانی مانند مرحوم بازرگان و مرحوم یزدی بر گردن ما دارند باید قدرشناس این بزرگان باشم. قدرشناسی آنها در عمل به این معنا است که بتوانیم حاملهای شایستهای برای این فرایند باشیم؛ فرایندی که به غایت سخت و دشوار است.
* متن سخنرانی ایراد شده در بزرگداشت اولین سالگرد درگذشت دکتر ابراهیم یزدی که با عنوان «دکتر ابراهیم یزدی و گذار به دموکراسی» عصر پنجشنبه ۸/۶/۹۷ در کانون توحید تهران برگزار شد.