دیدگاهی از تهران درباره ی برنامه هسته ای ایران، تحریم و آینده دموکراسی
متن ترجمه سخنرانی آقای دکتر ابراهیم یزدی
ارائه شده در کنفرانس مشترک “شبکه ی دویچه وله” و “مرکز بین المللی بن برای تبدیل(۱) (مراکز نظامی)”
پنجشنبه، ۱۴ آذر ۱۳۸۷ برابر با ۴ دسامبر ۲۰۰۸ ، بن، آلمان
وابستگیهای متقابل سیاستهای بینالمللی و توسعه ایران را میتوان از تاثیر و نتایج دو حادثه مهم مورد بررسی قرارداد: اول پایان جنگ سرد ودوم انتخاب باراک حسین اوباما در ۲۰۰۸.
ضرورت واولویتهای سیاسی حاکم بر روابط بینالملی در دوران جنگ سرد، بااولویت های اقتصادی در دوران مابعد جنگ سرد، جایگزین شدهاند. اما، برنامهریزی اقتصادی راهبردی دراز مدت، در هر دو سطح ملی و بینالمللی، نیاز به ثبات سیاسی در شکل توسعه دموکراسی دارد. یکی از نتایج پایان جنگ سرد بر طرف شدن مانعهای سیاسی مهم برای توسعه دموکراسی در بسیاری از کشورهای جهان سوم بود.
نهادینه شدن دموکراسی در سیستمهای سیاسی در یک کشور منجر به ثبات اقتصادی و سیاسی میشود. دموکراسیسازی در ابتدا حضور و مشارکت نیروهای سیاسی، چه اقلیت و چه اکثریت، را در فرایند تصمیم گیری تقویت میکند. این امر به نوبه خود به مشروعیت بخشیدن به تمامی تصمیمات کلان ملی منجر میشود. سپس، مشارکت گسترده و مشروعیت امکان ادامه برنامه های دراز مدت ملی، بخصوص برنامه های اقتصادی، را افزایش میدهد.درکشورهایی که حاکمان آن گروه های سیاسی مخالف را به رسمیت نمی شناسند و یا تحمل نمی کنند و در جستجوی خاموش کردن ارزش های آنان و غیر قانونی کردن فعالیت آنان هستند ثبات سیاسی و اقتصادی بلند مدت بطور دائم در معرض آسیب وتزلزل می باشد.
دومین ویژگی مهم یک سیستم دموکراتیک جایگزینی منظم و آرام قدرت سیاسی است. در فرایندی دموکراتیک، یک گروه مخالف که دراقلیت است ممکن است اکثریت را بدست آورد. در این نوع نظام هاصاحبان قدرت آزادانه راه را برای گروه های جدید باز می کنند. اما، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و/یاجدیداً مستقل، مانند اوکراین و گرجستان،حاکمان تمامیت خواه از قبول نتیجه انتخابات آزاد سر بازمی زنند. نتیجه آن انقلاب نارنجی و مخملی وناآرامی و بی ثباتی مستمربوده ومی باشد. در برخی از کشورهای در حال توسعه، همانند ایران، حاکمان خود را یگانه نگهبان مشروع سیستم و منتخب خدا می دانند. در منطق آنان، هر کوشش در جایگزینی آنان از طریق انتخابات آزاد و منصفانه مارک “انقلاب مخملی” ویا “براندازی قانونی” از نوع انقلاب نارنجی ویا مخملی زده میشود، چه رسد به براندازی.
اگر ارتباط متقابل روابط اقتصادی راهبردی و توسعه دموکراسی را لازمه ثبات سیاسی بدانیم، برای اولین مرتبه در تاریخ بسیاری از کشورهای در حال توسعه و بخصوص ایران، منافع اقتصادی راهبردی کلان کشورهای غربی در راستای اهداف ملی مردم ما در رابطه با آزادی و استقلال ملی قرار گرفته است.
دموکراسی سازی یک طراح یا سیاست آمریکایی نیست، بلکه نیاز زمانه و محصول انقلاب الکترونیک واطلاعاتی است. در دهکده جهانی امروز، منافع اقتصادی کشورهای غربی وابسته به نهادینه شدن دموکراسی در کشورهای در حال توسعه است. در عبارت دیگر، برآوردن اهداف کلان ملی و مقاصد کشورهایی مانند ایران لزوماً در تضاد با منافع غرب،نظیر دوران جنگ سرد نیست. و همینطور، در یک دولت ملی واقعا منتخب مردم تحمیل روابط اقتصادی با کشورهای خارجی که مغایر با منافغ ملی باشد، قابل قبول نبوده و تحمل نخواهد شد.
اکنون به حادثه بعدی واخیر، انتخاب باراک حسین اوباما بعنوان رییس جمهور آمریکا میپردازیم. شعار انتخاباتی آقای اوباما “تغییر” بود و فرض من اینست که منظور او تغییرات اساسی در درون آمریکا بود.اما، ابتدا باید بگویم که او خودش و انتخابش نمایشگر تغییرات اساسی در جامعه آمریکا است. آمریکایی که من در دوران زندگی خود در سالهای ۶۰ و ۷۰ میشناختم، بطور چشمگیری تغییر پیداکرده است. من در سالهای ریاست جمهوری کندی، مارتین لوتر کینگ، و مالکم ایکس وارد امریکا شدم. وعده های بزرگی از تغییرات در آن سالها وجود داشت که تراژدی و یاس را بدنبال داشت. سررسید این تغییرات گذشته است.
در اینجا بحث ما بر سر اینکه اوباما چه می تواند برای تغییرات در آمریکا انجام دهد و یا چه خواهد توانست انجام دهد نیست. بحث اینست که چه تغییراتی را برای سیاست ها و اقدامات آمریکا در مورد خاورمیانه و ایران انجام خواهد داد. دکتر زبیگنیو برژینسکی، در کتاب اخیرش، سیاست های خارجی دولت فعلی(قبل از اوباما) آمریکا را بعنوان سیاستی سلطه جویانه مورد انتقاد قرارداده است. او هنوز آمریکا را قدرتمند ترین اقتصاد و نیروی نظامی دنیا میداند، اما بجای “سلطه جهانی” “رهبری جهانی” را پیشنهاد میکند. آقای اوباما به احتمال زیاد توصیه برژینسکی را دنبال خواهد کرد. من با این توصیه مخالفم. موفق ترین رویکرد در روابط جهانی در دهکده جهانی، علیرغم قدرت اقتصادی یا نظامی امریکا، بر اساس “همکاری جهانی” خواهد بود، نه رهبری جهانی، چه رسد به سلطه جهانی. سیاست های سلطه محور یا رهبری جهانی بر پیش فرض برتری اقتصادی و نظامی آمریکا استوار است و پذیرش و پیروی کردن کشورهای دیگررا مطالبه میکند.
مدیریت درست مناسبات بین المللی در دهکده جهانی نیاز به همکاری نه تنها کشورهای بسیار توسعه یافته، بلکه همه کشورها، کوچک و بزرگ، ضعیف و قوی، توسعه نیافته و توسعه یافته دارد. بدون چنین همکاری، صلح جهانی و رشد در این عصر جدید در دسترس نخواهد بود.
رییس جمهور منتخب اوباما قول داد که به درگیری نظامی آمریکا در عراق و افغانستان پایان دهد. آیا اینکار بدون همکاری ایران امکان پذیر است؟ آیا آقای اوباما میتواند به سی سال عدم اطمینان و دشمنی بین دو کشور پایان دهد؟ آیا اراده لازم در میان طبقه دو طرف برای غلبه بر موانع سیاسی و اصلاح بین دو ملت وجود دارد؟ اگر چنین اراده ای وجود داشته باشد،او راه حل را پیدا خواهد کرد. در مورد افغانستان، ایران با آمریکا همکاری کامل را در براندازی طالبان انجام داد و از نفوذ خود در متقاعد کردن آنها در همکاری با دولت جدید استفاده کرد. اما نتیجه آن چه بود؟ پاداش ایران قرار گرفتن در لیست “محور شیطان” بوش بود. پس از ۱۱ سپتامبر، بسیاری از ایرانیان ابراز همدردی خود را با مردم آمریکا بیان داشتند. با وجود این، دولت بوش این موضوع و سایر موضعگیری های انسان دوستانه ایرانیان را نادیده گرفت و از فرصت استفاده نکرد.
دولت آمریکا چهار شکایت عمده را از دولت ایران بیان داشته است: برنامه فناوری هسته ای ایران، مخالفت ایران با “فرایند صلح” بین اسرائیل،اعراب و فلسطینیان، حمایت ایران از گروه های ترورریست و آخرین آنها نقض حقوق بشر در ایران.
در مورد برنامه هسته ای ایران، موضع حزب من، نهضت آزادی ایران بعنوان حزبی اپوزیسیون، و نظر بسیاری از ایرانیان بر اساس منافع و امنیت ملی ما را میتوان چنین خلاصه کرد: بسیاری از ایرانیان سوال جدی در مورد درست بودن تولید انرژی هسته ای توسط کشوری مانند ایران دارند. ایران یکی از بزرگترین کشورهای تولید کننده نفت در دنیا و دومین کشور از نظر ذخیره گاز طبیعی است. ایران کشوری با بیش از ۷۰% آفتاب در سال است.
تولید انرژی هسته ای در مقایسه با سایر منابع انرژی از نظر اقتصادی بسیار گران و دارای فناوری پیچیده است. بنابراین، سوال فنی و اقتصادی مااین است که چرا وقتی سایر منابع مفید تر و سالم تر در دسترس است،ایران باید در فناوری هسته ای سرمایه گذاری کند.
ایران یکی از امضا کنندگان قرارداد منع توسعه سلاح های هسته ای(NPT) است و بر این اساس ایران حق اکتساب دانش و فناوری هسته ای برای مقاصد غیر نظامی را دارد. ایران را نمی توان از این حق بازداشت. اگر چه، ممکن است بسیاری از ایرانیان مخالفت و تردید جدی با تولید انرژی هسته ای را داشته باشند، اما حق ایران است که در باره آن تصمیم بگیرد. قدرت های خارجی نباید بجای ما در این باره تصمیم بگیرند، همچنان که در گذشته های دور در باره صنعت نفت ما انجام می دادند.
ایران بعنوان امضا کننده معاهده NPT و برای اعتماد سازی همچنین مجبور و متعهد به در نظر گرفتن مقررات “پادمان” و پروتکل الحاقی و همکاری کامل با آژانس بین المللی انرژی هسته ای(IAEA) است. آژانس (IAEA) اعتقاد دارد که ایران درگیر فعالیـت های مخفیانه هسته ای بوده و هست. ایران به موقع برخی از فعالیـت های خود مانند فعالیت غنی سازی ارانیوم در نطنز، تولید کیک زرد در اصفهان و تولید آب سنگین در اراک را به آژانس گزارش نداده است. بعلاوه، حتی یک رآکتورتولیدانرژی اتمی در ایران عملیاتی نیست. رآکتور در حال ساخت بوشهر هنوز فعال نشده است. روس ها مکررً راه اندازی راکتور بوشهر را به تعویق می اندازند. این وضعیت این سوال را پیش می آورد که غنی سازی ارانیوم برای ایران چه منافعی دارد؟
بر اساس گزارش اخیر آژانس بین المللی، در حالیکه ایران با آژانس همکاری کرده است، اما از بازرسی آژانس از تجهیزات آب سنگین اراک جلوگیری کرده است. همچنین ایران پیشنهاد گروه ۵+۱ مبنی بر جایگزینی تجهیزات آب سنگین با تجیزات آب سبک را قبول نکرده است. علاوه بر این ایران، برغم مخالفت آژانس و قطعنامه های سازمان ملل، به غنی سازی اورانیوم ادامه می دهد.
بسته پیشنهادی ۵+۱ به ایران، مشروط به برخی از اصلاحات و اضافات میتواند اساس همکاری برای حل این بن بست باشد.
برای مثال، برخی از این اصلاحات میتواند پایان مخالفت آمریکا با ساخت لوله نفتی برای انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی به اروپا از طریق ایران و خلیج فارس باشد. همین موضوع برای احداث خط لوله نفت و گاز ایران به هند و پاکستان مطرح است. بسیاری از ایرانیان اعتقاد به انتقال غنی سازی اورانیوم از ایران به روسیه ندارند. ایرانیان به روسها اعتماد ندارند. ایران در گذشته و به حق، پیشنهاد شکل گیری کنسرسیوم بین المللی برای مدیریت تشکیلات غنی سازی اورانیوم در داخل ایران را داد. تحت جو عدم اعتماد کنونی چنین پیشنهادی قابل قبول بنظر نمی رسد، امااگر مذاکرات ادامه یابد و ایران بسته پیشنهادی را بشرط اصلاحات ارائه شده قبول کند، اعتماد بین المللی لازم بدست خواهد آمد و تشکیل چنین کنسرسیومی عملی خواهد بود.
بنظر میرسد دولت ایران به حل مسئله مشاجره اتمی تمایل ندارد. برخی در ایران چنین عقیده دارند که علت اینست که حل مسئله اتمی به مناقشه بین ایران و کشورهای غربی و بین ایران و سازمان ملل خاتمه نخواهد داد. مباحثی جدی تر از برنامه هسته ای مانند زیر پا گذاردن حقوق بشردرایران وجود دارد که خود را به خط مقدم خواهد کشاند، همچنان که قبل از بالا کشیدن دامنه بحث انرژی هسته وجود داشت. زیر پا گذاردن حقوق بشر در ایران شدید، عریان و گسترده است. اعضا گروه های مخالف، گروه های کارگری و معلمان، سازمان های دانشجویی، گروه های حقوق زنان و حتی روحانیون شیعه که با دکترین رسمی ولایت فقیه مخالف هستند بطور سیستماتیک سرکوب و بطور خود سرانه دستگیر و بازداشت میشوند.
در نظر کشورهای غربی ممکن است برنامه هسته ای فوری تر از سایر مباحث باشد. اما برای ایرانیان توجه جهانیان را از زیرپا گذاردن گسترده حقوق بشر و نبود دموکراسی در ایران منحرف می کند. ایران موافقتنامه NPT را امضا کرده است ولی فراموش نکنیم که همچنین بیانیه جهانی حقوق بشر و سایر قراردادهای مربوطه بین المللی راهم امضا کرده است. بند ۹ قانون مدنی ایران به روشنی اعلام میدارد که قراردادها و معاهدات بینالمللی که توسط ایران تاییدوتصویب شده اند بخشی از قانون ایران محسوب شده و باید توسط حکومت ایران رعایت شود. اما حکومت ایران به این تعهدات و وظایف بین المللی اعتنا نمی کند. علاوه براین، حتی اصول مصرح در فصل سوم قانون اساسی، در رابطه با حقوق و آزادی های اساسی مردم را رعایت نمیکند. برای اکثر ایرانیان، زیر پا گذاردن آشکارای حقوق بشر در ایران تهدید بزرگتری برای منافع ملی و امنیت ایران و صلح در منطقه نسبت به برنامه هسته ای است. رعایت حقوق بشر پیش نیاز دموکراسی در ایران است. توسعه دموکراسی که اساس ثبات سیاسی و اقتصادی است نیاز به حل نهایی و دائمی مسئله فعلی ایران و در داخل ایران، دارد.
تحریم هایی که توسط تصمیمات یکجانبه دولت آمریکا یا از طریق قطعنامه های سازمان ملل اعمال شده اند در وادارساختن ایران به رعایت خواسته های جهانی موثر نبوده اند. بر عکس این تحریم ها در حقیقت به مردم عادی ایران آسیب رسانده است نه حکومت گران. علاوه براین، جو کلی ایجاد شده توسط دولت آمریکا، دستاویزی شده است برای حاکمان ایران فشارهای بیشتری بر فعالان سیاسی وارد سازند. این نوع تحریم هادرواقع به فرایند دموکراسی در ایران آسیب رسانده است.
در مورد صلح خاورمیانه، ما بر این عقیده نیستیم که ایران سد راه صلح است. راه حل مناقشه اکنون بسیار روشن است: “زمین در مقابل صلح”. اجماع نظر بین المللی برای این راه حل بوجودآمده است. دولتهای عرب متفقاً قبول و اعلام کرده اند که اگر اسراییل به قطعنامه ۲۴۲ سازمان ملل گردن نهد، و از سر زمین های اشغالی درجنگ ژوئن ۱۹۶۷ خارج شود، و کشور مستقل فلسطینی در این سرزمین ها را به رسمیت بشناسد،آنهااسراییل را به رسمیت خواهند شناخت و با او رابطه کامل دیپلماتیک برقرارخواهند کرد. بعلاوه، عبدالله پادشاه عربستان سعودی اعلام کرد که اگر ساکنین یهودی ساحل غربی مایل به ماندن در ساحل غربی بعنوان شهروندان فلسطینی نباشند و آنجاراترک کنند، ده بلیون دلار بعنوان هزینه جابجائی خواهد پرداخت.
فرصت تاریخی برای یک صلح پایدار و منصفانه در خاور میانه وجود دارد. بار صلح به دوش اسراییل است. آیا واقعا ایران مانع صلح است؟ اگر اسراییل واقعاًاین راه حل رااجرا کند و صلح به دست آید، ایران چگونه می تواند مانع آن شود؟ بنظر نمی رسد ایران مانع صلح باشد. بر عکس، دو نخست وزیر قبلی ایران، هاشمی و خاتمی، بطورآشکار بیان کرده اند که اگر اعراب وازجمله فلسطینیان، با اسراییل بر سر برنامه صلحی توافقی حاصل کنند، ایران آنرا می پذیرد.
دولت آمریکا همچنین ادعا میکند که ایران تروریست های لبنان و فلسطینی را حمایت می کند. ایران حمایـت از این گروه هارا نه پنهان و نه رد می کند. ایران، بر اساس تعریف سازمان ملل از تروریسم ومطابق باآن گروه هائی که از سرزمین در برابر ارتش متجاوزدفاع من کنند، تروریست نمی داند.با وجود این، درصورت تحقق صلح کل این مسئله بلاموضوع خواهد شد. صلح به معنی اینست که اسراییل مزارع شعبا در جنوب لبنان را تخلیه خواهد کرد. رهبران لبنان، ازجمله حزب الله ،موافقت کرده اند که پس از تخلیه این مزارع توسط اسراییل ورفتن سربازان اسرائیل از خاک لبنان، حزب الله اسلحه خود را زمین خواهد گذارد ویک حزبی سیاسی خواهد شد.
این چهار موضوع اغلب بعنوان سدهای اصلی سازش بین ایران و کشورهای غربی ذکر شده است. اما از طرف دیگر، چالش های جدی دیگری در برابر ایران و کشورهای غربی و سایر قدرت های برتر وجود دارد که از آن مشترکا رنج میبریم و اینکه بدون همکاری متقابل این مشکلات حل نا شدنی هستند. رییس جمهور منتخب اوباما دیدگاه خود را در این باره به روشنی بیان داشته است که آمریکابه همکاری جهان در حل مسایل جهانی نیاز دارد. ایران همراه با سایر کشورها از عملیات تروریستی، پایین آمدن سطح محیط زیست، عدم امنیت انرژی، اعتیاد به مواد مخدر، امراض اپیدمی واگیر دار، عدم ثبات مالی، آوارگان جنگی و …آسیب دیده و رنج برده است.همچنین بایداتکاروپیشگامی ایران و آمریکا در شروع همکاری در حل این چالش های مشترک را بخاطرداشت.
بنابراین، مسئله اساسی بین دو کشور ایران و آمریکا، لیست چهارگانه فوق نیست. سی سال بی اعتمادی و دشمنی درروابط بین دو کشور وجود دارد، جوی که در داخل هر دو کشورتوسط تبلیغات بر روی مردم تشدید شده است. برای حل اختلافات و حصول درجه ای از مصالحه، ابتدا باید تمایل به مصالحه و سپس مذاکره وجود داشته باشد. برای بسیاری از ایرانیان، بهترین عمل برای دولت جدید اوباما و برای اتحادیه اروپا، و همچنین ایران، مذاکره بدون قیدو شرط، رودررو، آشکار و رسمی است. نه مذاکره تاکتیکی در مورد یک موضوع مانند امنیت عراق. بلکه، مذاکره جدی، همه جانبه و راهبردی ای که همه موارد اختلاف و موارد همکاری را پوشش دهد. چنین گامی پیامی قوی برای مردم دو کشور و سایر کشورها خواهد فرستاد مبنی بر این که ایران و آمریکا اعتماد و همکاری مشترک را پایه ریزی می کنند. این بنوبه خود، همانند پایان جنگ سرد، اجازه خواهد داد تا موج دموکراسی و آزادی به ایران نیز برسد.
۱. Bonn International Center for Conversion