اما و اگرهای انتخاب بایدن
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
پیشدرآمد
سرانجام، انتخابات آمریکا به آخر رسید. «سنت آمریکایی» پیروز شد و ترامپ پذیرفت که روند انتقال قدرت را آغاز کند. اگرچه نسبت به دوران حکومت ترامپ میتوان امیدوارتر بود، اما هنوز با قطعیت نمیتوان نسبت به توانایی دولت دمکراتها در تحقق بخشیدن به وعدههای انتخاباتی و از جمله مساله راهبردی «بازگشت به برجام» مطمئن بود یا بتوان پیشبینی محتوم و تصویر متقن و روشنی از دستاوردها یا پیامدهای انتخاب بایدن بر روندهای سیاستورزی اصلاحطلبانه در ایران ارایه داد. واقعیتها نشان میدهند که «مساله ایران» زوایای پیچیدهتری دارد، فرصتها بسیارند اما موانع و محدودیتها نیز کم نیستند. از این رو، نمیتوان شتابزده شادمان بود و سادهانگارانه پنداشت که با انتخاب بایدن، یقیناً کار به سامان میرسد.
نه تنها اسراییل، عربستان سعودی و نئومحافظهکاران آمریکایی خواهان پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ بودند، بلکه روسیه نیز که سالهاست تظاهر میکند که منافع خود را به حمایت از «ایران» گره زده و خود را مخالف خروج آمریکا از برجام معرفی میکند، در عمل نشان داد که از شکست ترامپ به شدت ناراضی است و اسراییل، همچنان مهمترین متحد راهبردی او در خاورمیانه به حساب میآید. جریانات سیاسی اقتدارگرای داخلی نیز که علاقمند به تغییرات گسترده در ساختار مدیریت کلان کشور، تکمیل فرآیند نفی مطلق جمهوریت و روی کار آمدن دولتی با هویت نظامی ـ امنیتی هستند، بی هیچ شایبه و پردهپوشی، جملگی از شکست ترامپ، اندوهگین و بلکه خشمگین به نظر میرسند.
شاید بتوان مواجهه همسوی این دولتها یا شبهدولتهای ناهمسو و بلکه متخاصم را بنا بر منافع راهبردی و مشترک محافظهکاران جهان توضیح داد و از این رو، واقعبینی سیاسی حکم میکند که باید انتظار سنگاندازیها، مانعتراشیها و بحرانآفرینیهایی را بر سر راه چشماندازهایی داشت که بایدن در دوران انتخابات وعده داده بود. مبالغه نیست اگر پیشبینی کنیم که بایدن باید خود را برای رویارویی با روندی تمامیتخواهانه، بحرانساز و مشابه «هر ۹ روز یک بحران» آماده کند.
«فرصتها»
- ۱. انتخاب بایدن از جهاتی بر سیاستورزی اصلاحطلبانه در ایران اثرگذار است. نخستین اثر مثبت، میتواند گسترش روحیه «امید به تغییر» باشد؛ حتی اگر هنوز «تغییری» در عمل پدید نیامده باشد. انتخاب بایدن میتواند امید به بهبود روابط سیاسی، کاهش فشار تحریمها و افزایش احتمال راهحلهای سیاسی و صلحآمیز را در قبال بحرانهای درونی و بینالمللی ایران افزایش دهد، کما این که با اعلام نتیجه شکست ترامپ، بازار ارز شاهد تحولاتی سریع و البته ناپایدار در راستای کاهش نیاز روانی به تقاضای دلار بود که حکایت از نوعی امیدواری به آینده داشت.
اگر مطالعات اجتماعی پیرامون ارتباط و ملازمه میان تنزل شاخصهای «امید اجتماعی» با سقوط «پایگاه اجتماعی اصلاحطلبی» را بپذیریم، آنگاه به میزان ارتقای سرمایه اجتماعی اصلاحات، میتوان به بهبود مجدد روند اصلاحطلبی در ایران، بهرهگیری از ظرفیتهای پارلمانتاریستی و خروج سیاستورزی مصلحانه از تعلیقی تحمیلی که در پی رشد احساس عمومی نسبت به عدم تاثیر مشارکت انتخاباتی پدید آمده بود، خوشبین شد.
- ۲. تجربه سیاسی نشان میدهد که محافظهکاران جهان، همواره از وضعیت همدیگر متاثر میشوند؛ ولو آن که خصم هم باشند. تضعیف محافظهکاری در امریکا، بیتردید میتواند بر وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران اثرگذار باشد، همانگونه که روندهای محافظهکارانه و تقویت جریانات نظامی و امنیتی ایران میتواند در بازتولید پیش از موعد راستگرایی و تضعیف مواضع جنبشهای «ضد جنگ» یا تقلیل فرصتهای نهادهای جامعه مدنی آمریکا موثر باشد.
به رغم تظاهر برخی جریانات محافظهکار ایران و روسیه به خصومت ریشهای با دولت ترامپ، همسویی و علاقمندی صریحی از سوی این جریانات به انتخاب مجدد او بروز یافت. یکی از مشاوران اعظم احمدینژاد هنوز هم با شدت و حدت حکم میدهد که پیروزی بایدن با تقلب صورت پذیرفته است. این فرضیه پیشداورانه، همسو با نگرشی است که برخی کارشناسان ویژه صدا و سیما در روزهای اخیر ترویج میکنند و شگفتآور آن که همین برداشت جهتگیرانه، همزمان از سوی سازمان تبلیغات ترامپ و وکلای او در آمریکا نیز مطرح میشود.
- ۳. نگرانی محافظهکاران ایران پیرامون انتخاب بایدن در راستای تاثیرات محتومی است که «وضعیت جدید» میتواند به همراه داشته باشد. به نظر میرسد که انتخاب بایدن نه تنها امکان تعلیق سازوکار «مذاکره» از «فرآیند دیپلوماسی» را بلاموضوع میکند، بلکه ادامه این وضعیت را غیرممکن کرده و «مذاکره» را به ضرورتی ناگزیر و غیرقابل چشمپوشی در عرصه تحولات داخلی و بینالمللی ارتقا داده است.
انتظار میرود که بایدن به برجام باز گردد و سطح برخی تحریمها را کاهش دهد، پیشبرد دیپلوماسی و عادیسازی مناسبات ایران با جهان سرمایهداری و در راس آن، ایالات متحده آمریکا، اولویت اصلی بایدن قلمداد میشود و در این مسیر، رییس جمهور منتخب ۲۰۲۰ از قدرت اجماعسازی در جهان و به ویژه در اروپا برخوردار است و حال آن که ترامپ از چنین موقعیتی برخوردار نبود. از این رو، پیشبینی میشود که در این دوره، به ناگزیر تعیینتکلیفی صورت خواهد پذیرفت که چه بسا لزوماً مورد تایید و هماهنگ با منافع جناح تندوری محافظهکاران ایران قرار نداشته باشد.
یادآوری مجموعه وقایع چند سال اخیر نشان میدهد که اگرچه ترامپ سطح تحریمها را افزایش داد و حتی مانع برخی همکاریهای طرفهای اروپایی با دولت ایران و به انفعال کشاندن سازوکارهای پشتیبان مبادلات تجاری مانند «اینستکس» شد، اما هرگز نتوانست همکاری کامل و مطلقی را از سوی اروپا جلب کند و به همین دلیل بود که بر خلاف دوران اوباما که با وجود تحریمهایی به ظاهر سبکتر، تمام راهها جز مذاکره بسته شد و حکومت ایران خود را ناگزیر به گفتگو و تعامل دید، در دوران ترامپ، همواره روزنههایی برای دور زدن تحریمها وجود داشت. موضعگیری نارضایتمندانه دولتهای اروپایی در قبال اقداماتی نظیر ترور سردار سلیمانی نیز به ترامپ تفهیم کرد که در تصمیمسازیهای ماجراجویانه علیه امنیت ایران و تخریب روند صلح در خاورمیانه، تنهاست و یاوری ندارد و حال آن که تقابلهایی از این دست، میان اروپاییها و دولت بایدن مطرح نیست.
- ۴. خروج ترامپ از «برجام» افزون بر اهداف فرصتطلبانهای مانند فروش بیش از هفتصد میلیارد دلار اسلحه به حاکمان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، ریشه در ناتوانی او در بهرهمندی از ظرفیتهای دیپلوماسی صلحآمیز داشت. افرادی از جنس جان بولتون یا پمپئو هرگز در شان دستگاه سیاست خارجی آمریکا ظهور پیدا نکردند، اما بایدن با انتخاب همکارانی مانند بلینکن و جان کری، پیام داد که «دیپلوماسی» اولویت نخست، نقطه قوت و ظرفیت انکارناپذیر دولت اوست.
به نظر میرسد که دست بالای بایدن در مذاکرات محتمل آینده، مشوق دمکراتهای آمریکا و چه بسا دولتهای اروپایی در طرح مطالباتی متفاوت و البته فراتر از پیششرطهای مطروحه از سوی ترامپ خواهد بود. اظهارات اخیر وندی شرمن از اعضای ارشد تیم مذاکرات برجام، از ابعاد اقتصادی، سیاسی و حقوق بشری مذاکرات احتمالی پیش رو خبر میدهد و تاکید میکند: «شرایط مانند سال ۲۰۱۶ نیست.»
- ۵. ضرورت مذاکره با آمریکا مورد انکار یا محل تردید هیچ طیفی از محافظهکاران ایران قرار ندارد. مساله آنان این است که چه کسی یا چه جریانی، سکان مدیریت این مذاکرات را به دست گیرد؟ محافظهکاران ایران به خوبی میدانند که همانگونه که اشغال سفارت آمریکا در چهار دهه پیش، موجی پدید آورد که جریان چپ آن روز را به برخورداری از پشتیبانی افکار عمومی و نشستن بر راس ساختار قدرت رهنمون ساخت، امروزه برقراری این رابطه است که میتواند موید چنان دستاوردی باشد. اما تحقق این خواسته یا طرح پرسش بنیادین محافظهکاران یا اصلاحطلبان؟ منوط به پاسخ شفاف به پرسشی پیشینیتر است: چه جریانی میتواند رسالت مذاکره در این دور را در راستای مناقع ملی، حفظ تمامیت ارضی و در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران به عهده گیرد و با اقناع انتظارات افکار عمومی ایران از پشت میز مذاکرات بیرون آید؟
نفیکنندگان جمهوریت در ایران، بهتجربه پیشبینی میکنند که با توجه به جایگاه آمریکای پساترامپ در روند مذاکرات آینده، نماینده هر جناحی به عنوان طرف مذاکرهکننده پذیرفته نخواهد شد، کما این که از مرحلهای به بعد در دور قبلی، سعید جلیلی از سوی ۱+۵ پذیرفته نشد و بر همین اساس، راستگرایان افراطی برآورد میکنند که با روی کار آمدن بایدن، گزینههایی مانند دکتر ظریف که از سابقهای موثر و موفق در پیشبرد مذاکرات دیپلوماتیک برخوردار است، با بهرهگیری از روند موفق عادیسازی مناسبات ایران و غرب، شانس بیشتری برای متقاعد کردن مدیریت نظام و افکار عمومی برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری در سال آینده دارد و البته این سناریو، با نقشه راه آنان در مسیر تحولات پیش روی ایران همخوانی ندارد.
- ۶. محافظهکاران ایرانی به خوبی میدانند که گفتگو با بایدن اگرچه ظاهری نرمتر از مذاکره با جمهوریخواهانی از سلک ترامپ دارد، اما سطح بالاتری را هم دنبال میکند که از یک سو قابل رد کردن یا نادیده انگاشتن نیست و از سوی دیگر، پذیرش آن ممکن است به استحاله محافظهکاری یا عقبنشینی راهبردی آنان از چشماندازها و اهدافشان در عرصه تغییرات کلان مدیریت سیاسی کشور منجر شود. همین ملاحظات است که مانع از انسجام اقتدارگرایان برای رسیدن به هرگونه راهکار واحد و یا حتی راهبردهای مشترک در حوزه سیاست خارجی میشود.
- ۷. محافظهکاران خردگرا، طیف دیگری از جناح محافظهکاران ایران به شمار میروند که بهتجربه آموختهاند: «سیاست خارجی» در ادامه «سیاست داخلی» است که معنا و کارایی پیدا میکند، نمیتوان در داخل کشور درها را بهتمامی بست و در حوزه سیاست خارجی به بهرهمندی از فرصت گفتگوها و تعاملات سازنده بینالمللی امیدوار بود. آنان به خوبی میدانند که رشد سرمایهگذاری خارجی در ایران و غلبه بر ابَربحران اقتصادی، بدون ثبات سیاسی غیرممکن است.
این طیف خردگرا وقوف یافتهاند که حتی به فرض آن که بتوانند وارد فاز گفتگوهای مستقیم سیاسی و در نهایت، مانع از پیروزی رقیبی اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ شوند، اما قادر به «یکدستسازی مطلق و پایدار» در ساختار قدرت نخواهند بود و حتی اگر به این هدف نائل شوند، به معنای آن نیست که بتوانند در دراز مدت، وضع موجود را ادامه دهند و نه تنها شرط توفیق در سیاست خارجی، بلکه تضمین دستیابی به ثبات و اهدافی روشن و مطمئن که ضامن بقا و دوام نهادهای سنت و محافظهکاری باشد، منوط به لغو سازوکارهای غیردمکراتیک و مشارکتزدا مانند نظارت استصوابی و تن دادن به حقوق اساسی و حاکمیت ملت است.
جمعی موثر از محافظهکاران خردگرا و ریشهدار ایران، با تجربه چهار دهه حکومتگری دریافتهاند که بدون پشتوانه افکار عمومی و حمایت اکثریت مردم، طرف مذاکرهکننده قادر به گرفتن امتیازهای راهبردی نیست و نه تنها صحنه مذاکرات را واگذار خواهد کرد، بلکه یکجانبهگرایی و عدم واقعبینی، اعتبار و حتی هویت محافظهکارانه آنان را نیز به مخاطره خواهد انداخت. این پیام هولانگیز به بخشهایی از جامعه محافظهکاری ایران سرایت کرده، اما به نظر میرسد که پردازش و پذیرش این تحلیل واقعبینانه، زمانبر، محتاج تامل بیشتر و بازتعریف دستهبندیهای جدیدتری در بدنه محافظهکاری ایران است که هنوز صورت نگرفته است.
تهدیدها و محدودیتها
- ۸. انتخاب بایدن «اما و اگرهایی» هم دارد: شکست دور از انتظار ترامپ میتواند ترامپیستها و نئومحافظهکاران همسو و هممنافع در ایران و جهان را در اتخاذ تصمیمات ماجراجویانه و شتابزده متقاعد کند. این نگرانی را حتی در خصوص دولت بایدن نیز باید لحاظ کرد. اگرچه رییس جمهور منتخب آمریکا نشان میدهد که علاقمند به بازگشت به برجام و عادیسازی روابط سیاسی و اقتصادی با ایران است، اما تردید نباید داشت که بیش از آن، کسب موفقیت در دور دوم ریاست جمهوری برایش مهم است و اگر از طریق دیپلوماسی صلحآمیز نتواند کارآمدی و کفایت دولتش را ثابت کند، لاجرم از گزینههای دیگر صرفنظر نخواهد کرد.
- ۹. جنگ فراگیر و متمرکز علیه ایران، افزون بر آن که تخریب زیرساختهای صنعتی و اقتصادی ایران، تعلیق فرآیند گذار به دمکراسی و رشد واگراییهای قومی را در پی دارد و در نهایت، به تهدیدی جدی علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران منتج میشود، فرصتی برای پاگرفتن ولیعهد جوان عربستان سعودی پدید آورده، منجر به تعویق چند ساله روند صلح خاورمیانه و مانع از به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین تا اطلاع ثانوی خواهد شد و در نهایت، به سود ظهور مجدد ترامپیسم در اولین فرصت و تضعیف جنبش اجتماعی حقوق بشری آمریکا تمام میشود.
- تضعیف ثبات سیاسی، تقلیل ظرفیتهای اصلاحطلبانه و ناتوانی «نهاد دولت مرکزی» در ایران که پیامدهای ناگزیر درگیر شدن ایران در هرگونه نبرد نظامی قلمداد میشوند، نه تنها به رشد بنیادگرایی در منطقه میانجامد، بلکه شالوده فعال شدن ساختارهای براندازانه، انتقال مدیریت مبارزات سیاسی به خارج از مرزهای ایران و زمینه انسجام آن را پدید میآورد.