بحران معنا ، بحران دستاورد
احسان شریف ثانوی
منبع: شماره ۷۵۵ مجله همشهری جوان
دو بحران اصلی ساحت زیست فردی ما از نظر من بحران معنا و بحران دستاورد است.ما در شق نظری در پیدایش یا آفرینش یا بخشش معنایی که زندگی را از مغاک های بیمشاری چون بیهودگی،ملال،هیچ انگاری و…برهاند؛ دچار مشکلیم.معنایی که در عرصه عمومی در اعصار پیشین عمدتا در وضعیتی تعبدی وقدسی از دین و آسمان وام گرفته میشد.هایدگر در تعبیر بسیار جالبی عصر ما را عصر غیاب خدایان نامیده است.خدایان عصر قدیم مرده اند؛ و هنوز خدای جدیدی سربر نیاورده است.این فقدان منبع مولد معنا برای عرصه عمومی و خود بیگانگی وحشتناک نشات گرفته از حیات سرمایه داری مدرن یک بحران مشترک جدی را در ساحت نظری زیست فردی عموم رقم زده است،بحران معنا.
بحران دوم که شکل گرفته ی از نمودها و اشتراکات زیست فردی در ساحت جمعی است؛بحران دستاورد است.بحران دستاورد ناشی از ساختار روانی ماست؛ که صرفا بر مبنای پاسخ گرفتن نیازهای اولیه مادی امکان خود بسندگی و رضایت خاطر از هست بودن را برای آدمی فراهم نمی نماید.ساخت اجتماعی بر خواسته از کانسپت کلان عصر پساها نهایتا امکان عمومی پاسخ های کمی و کیفی را عمدتا در ساحت همین نیازهای اولیه برای آدمی فراهم مینماید.شاکله ی تودرتو و بیریخت ناسازه ی اجتماعی فعلی امکانی به جز پاسخگویی به زیستی تک ساحتی را در عرصه عمومی برای زسست فردی آدمیان فراهم نمی نماید.زیست تک ساحتی که انسان را در یک ماتریالیست معنایی و نیهیلیست کارکردی غوطه ور مینماید.زیست فعلی انسان چونان دور باطلی است؛که دیالکتیک بحران معنا و بحران دستاورد در آن انسان رابه مثابه ی یک سیستم برنامه ریزی شده با داده های مشخص و خروجی های مشخص فرو میکاهد.
در حقیقت بحران معنا از منظر گاه های تعریفی به زیست انسان در کانسپت جهانی دوران ما نشات میگیرد.عصر پساهایی که در آن زندگی به سطحی ترین معناها در ساحت روانی تقلیل پیدا کرده؛و به پیچیده ترین و عمیق ترین کاربردها و کارکردهای زیستی دسترسی.خروجی این زیست تک ساحتی و روبنایی هم بحران معنایی است؛که انسان عصر تکنولوژی و اطلاعات را در یک الیناسیون معرفتی و بحران هویتی هستی شناسانه فرو برده است.و طی شدن این مقدمه در ساحت سابجکتیو؛خروجی مشخص بحران دستاورد را در ساحت آبجکتیو برای این انسان رقم زده است.بحران دستاورد به معنای فقدان دستاورد برای انسان عصر ما نیست.که اتفاقا تعدد و تکثر دستاوردهایی که معنا بخش به زیست چند ساحتی و حیات معنامند نیستند؛بحران دستاورد مد نظر را برای انسان فعلی رقم زده است.در یادداشتی جدا رویکرد ایجابی برای خروج از این وضعیت را تببین خواهم کرد.
اینجا در انتهای این فضای توصیفی کوتاه اشاره میکنم؛به نقطه ی شروعی برای برون رفت از وضعیت مختصاتی انسان و این بحران دوگانه اش.این نقطه شروع به گمان من بازگشتی تام به خویشتن است.بازگشتی که با یک وارهانیدگی تام از زمانمندی و مکانمندی باید توامان باشد.شاید که معنای انسان عصر بی خدایی از این بازخوانی انتقادی عمیق شروع شود.